پاورپوینت کامل واقعه غدیر خم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل واقعه غدیر خم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل واقعه غدیر خم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل واقعه غدیر خم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل واقعه غدیر خم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

واقعه غدیر از مهم‌ترین وقایع تاریخ اسلام است که در آن، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگام بازگشت از حجهالوداع در ۱۸ ذی‌الحجه سال دهم قمری در مکانی به نام غدیرخم، امام علی (علیه‌السّلام) را ولی و جانشین خود معرفی کرد و حاضران که بزرگان صحابه نیز در میان‌شان بودند در آنجا با امام علی (علیه‌السّلام) بیعت کردند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دیگر معصومان این روز را عید خوانده‌اند و مسلمانان، به‌ویژه شیعیان این روز را جشن می‌گیرند. گفتنی است واقعه غدیر در تمامی کتب شیعه و در کتب‌ معروف اهل سنت به صورت متواتر نقل شده است.

فهرست مندرجات

۱ – مقدمه
۲ – زمینه‌سازی حادثه غدیر
۲.۱ – خطبه پیامبر در منی
۲.۲ – خطبه مسجد خیف
۲.۳ – اعلان اجتماع در غدیر خم
۳ – کیفیت خطبه غدیر
۴ – خلاصه خطبه غدیر
۴.۱ – فرمان الهی
۴.۲ – اعلان امامت دوازده امام
۴.۳ – توجه اکید به مسئله امامت
۴.۴ – هشدار به کارشکنی‌ منافقان
۴.۵ – یادی از امام مهدی
۴.۶ – بیعت‌گرفتن رسمی
۵ – مراسم بعد از حدیث غدیر
۵.۱ – بیعت مردان
۵.۲ – بیعت زنان
۵.۳ – عمامه‌گذاری
۵.۴ – ظهور جبرئیل
۵.۵ – معجزه ولایت
۵.۶ – توطئه منافقین
۵.۶.۱ – صحیفه ملعونه
۵.۶.۲ – توطئه قتل پیامبر
۶ – آیه تبلیغ
۶.۱ – نکاتی در مضمون آیه
۷ – آیه اکمال و حدیث غدیر
۸ – اعتراف غزالی
۹ – حدیث غدیر به روایت اهل سنت
۹.۱ – احمد بن حنبل
۹.۲ – حاکم نیشابوری
۹.۳ – ابن ماجه و ترمذی
۱۰ – اشکالات اهل‌سنت
۱۱ – اشکال سندی اهل‌سنت
۱۱.۱ – پاسخ اشکال سندی
۱۱.۱.۱ – نظرات اعاظم اهل‌سنت
۱۱.۲ – نبودن حدیث در صحیحین
۱۲ – اشکال دوم اهل‌سنت
۱۲.۱ – پاسخ اشکال دوم
۱۳ – اشکال سوم اهل‌سنت
۱۳.۱ – پاسخ اشکال سوم
۱۳.۱.۱ – اشعار عرب
۱۳.۱.۲ – سخن ابوبکر و عمر
۱۳.۱.۳ – ماجرای حارث بن نعمان
۱۳.۱.۴ – ترس از عدم پذیرش
۱۳.۱.۵ – نقل میرحامد حسین
۱۳.۱.۶ – شواهد دیگر در معنای مولا
۱۳.۱.۷ – عدم استعمال مولی در محبوب
۱۴ – اشکال چهارم اهل‌سنت
۱۴.۱ – پاسخ اشکال چهارم
۱۵ – اشکال پنجم اهل‌سنت
۱۵.۱ – پاسخ اشکال پنجم
۱۵.۱.۱ – سخن ابن‌بطریق
۱۶ – اشکال ششم اهل‌سنت
۱۶.۱ – پاسخ اشکال ششم
۱۷ – اشکال هفتم اهل‌سنت
۱۷.۱ – پاسخ اشکال هفتم
۱۸ – اشکال هشتم اهل‌سنت
۱۸.۱ – پاسخ اشکال هشتم
۱۹ – اشکال نهم اهل‌سنت
۱۹.۱ – پاسخ اشکال نهم
۲۰ – اشکال دهم اهل‌سنت
۲۰.۱ – پاسخ اشکال دهم
۲۱ – اشکال یازدهم اهل‌سنت
۲۱.۱ – پاسخ اشکال یازدهم
۲۱.۲ – مخالفت با نصوص پیامبر
۲۱.۲.۱ – سخن علامه شرف‌الدین
۲۱.۲.۲ – ماجرای قلم و دوات
۲۱.۲.۳ – ماجرای صلح حدیبیه
۲۱.۲.۴ – امارت اسامه
۲۱.۲.۵ – تقسیم غنایم حنین
۲۱.۲.۶ – قرارگرفتن در کار انجام‌شده
۲۲ – آداب غدیر از نگاه روایات
۲۲.۱ – آداب عبادی غدیر
۲۲.۱.۱ – نماز
۲۲.۱.۲ – روزه
۲۲.۱.۳ – دعا در شب و روز غدیر
۲۲.۱.۴ – یاد خدا و پیامبر
۲۲.۱.۵ – صلوات بر پیامبر
۲۲.۱.۶ – غسل
۲۲.۱.۷ – حمد پروردگار
۲۲.۱.۸ – زیارت امیرالمؤمنین
۲۲.۱.۹ – تعویذ
۲۲.۱.۱۰ – عبادت
۲۲.۲ – آداب اجتماعی و اخلاقی
۲۲.۲.۱ – جشن و عید گرفتن
۲۲.۲.۲ – تبریک و تهنیت
۲۲.۲.۳ – دید و بازدید
۲۲.۲.۴ – افطاری‌دادن
۲۲.۲.۵ – صدقه‌دادن
۲۲.۲.۶ – انجام کارهای شایسته
۲۲.۳ – آداب سیاسی غدیر
۲۲.۳.۱ – تبری جستن از ستمگر
۲۲.۳.۲ – دیدار با رهبری و بیعت
۲۲.۳.۳ – اجتماع و اتحاد
۲۳ – تذکر
۲۴ – موقعیت جغرافیایی غدیرخم
۲۴.۱ – علت انتخاب غدیرخم
۲۴.۲ – نام‌های دیگر غدیرخم
۲۴.۳ – فاصله غدیرخم تا جحفه
۲۴.۴ – توصیف عمومی غدیرخم
۲۴.۵ – سابقه آبادی در غدیرخم
۲۴.۶ – مسجد غدیر
۲۴.۶.۱ – احیای مسجد غدیر
۲۴.۶.۲ – مسجد غدیر در کلام علما
۲۴.۷ – موقعیت کنونی غدیر
۲۴.۷.۱ – بخشی از گزارش بلادی
۲۵ – عناوین مرتبط
۲۶ – پانویس
۲۷ – منبع

مقدمه

حادثه غدیر فقط یک حادثه خاص تاریخی نیست که در زمان خود واقع شده باشد، بلکه تعیین سرنوشت تمام انسان‌ها در طول تاریخ است. به همین جهت، نوشتن و سخن گفتن از غدیر خم در هر زمان و مکانی بی مناسبت نمی‌باشد. عصاره عالم هستی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره عمومیت غدیر و ابدیت و ماندگاری آن فرمود: «فقولوا باجمعکم…نحن نؤدی ذلک عنک الدانی و القاصی من اولادنا واهالینا ونشهد الله بذلک «وکفی بالله شهیدا» وانت علینا به شهید؛

[۱] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۵ – ۲۱۶.

[۲] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۳۷۵ – ۳۷۶.

سپس همگی بگویید… [ای رسول خدا! این مطالب خطبه غدیر را] از طرف تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیل‌هایمان می‌رسانیم، و خدا را بر آن شاهد می‌گیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت می‌کند و تو نیز بر این اقرار ما، شاهد هستی.»
و در بخش دیگری از خطبه غدیر فرمود: «معاشر الناس انی ادعها امامه و وارثه فی عقبی الی یوم القیامه و قد بلغت ما امرت بتبلیغه حجه علی کل حاضر و غائب و علی کل احد ممن شهد اولم یشهد، ولد اولم یولد فلیبلغ الحاضر الغائب و الوالد الولد الی یوم القیامه؛

[۳] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۱.

[۴] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۳۷۵ – ۳۷۶.

‌ ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می‌سپارم، و من ابلاغ کردم آنچه را مامور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه کسانی که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده‌اند یا نیامده‌اند، پس حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»
از جملات فوق به خوبی استفاده می‌شود که همگان در گفتن و پخش و نشر حدیث و جریان غدیر مسئول‌اند و تا روز قیامت این وظیفه سنگین بر دوش ولایت‌مداران خواهد بود؛ چنان که منکران غدیر و ولایت و امامت، منکر یک حادثه و یک خطبه تلقی نمی‌شوند و همچون ابلیس دشمن سعادت تمام بشریت به حساب می‌آیند.
امام رضا (علیه‌السّلام) فرمود: «مثل المؤمنین فی قبولهم ولاء امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فی یوم غدیر خم کمثل الملائکه فی سجودهم لآدم و مثل من ابی ولایه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) یوم الغدیر مثل ابلیس؛ مثل مؤمنین در پذیرش ولایت امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در روز غدیر خم مثل ملائکه در سجودشان برای آدم است و مثل کسی که در روز غدیر از ولایت امیرمؤمنان سر باز زد، مثل شیطان است [که با مخالفت خود با همه ابناء بشر به دشمنی برخاست]..»
آنچه در غدیر خم و قبل و بعد از آن اتفاق افتاد، به طور یکجا از یک نفر نقل نشده است، بلکه هر یک از حاضران گوشه‌هایی از آن مراسم را بازگو کرده و بخشی از قضایا را نیز امامان معصوم (علیهم‌السّلام) بیان نموده‌اند. و از برخی شیطنت‌های منافقان و مخالفان نیز، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از طریق وحی و علم الهی اطلاع یافته و فقط با عده معدودی چون سلمان و ابوذر و مقداد و حذیفه و عمار در میان گذاشته است.
آنچه در پیش رو دارید، تصویر اجمالی و گزارش کلی است از جریان غدیر خم و پشت پرده‌های آن (قابل تذکر است که در عنوان برخی بخشها و همین طور برخی مطالب از کتاب اسرار غدیر، محمدباقر انصاری، بهره برده ایم.) امید آنکه به مدد مولا آنچه رضای خداست، در چند بخش به قلم آید:

زمینه‌سازی حادثه غدیر

هجرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه معظمه، نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار می‌رود. بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کرده‌اند: بار اول در سال هشتم، پس از صلح حدیبیه به عنوان انجام «عمره» وارد مکه شدند؛ بار دوم در سال نهم به عنوان «فتح مکه» وارد این شهر شدند؛ و سومین و آخرین بار بعد از هجرت در سال دهم هجری به عنوان «حجه الوداع» به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند.
در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، یکی بیان مسائل حج، و دیگری مسئله ولایت و خلافت بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).
پس از اعلان عمومی، مهاجرین و انصار و قبائل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن به سوی مکه سرازیر شدند. جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند. امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هم که قبلا از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمع آوری وجوهات رفته بودند، به همراه دوازده نفر از اهل یمن برای انجام اعمال حج به مکه رسیدند.
با رسیدن ایام حج، در روز نهم ذی‌الحجه، حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به موقف «عرفات» رفتند و بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هر جا که زمینه فراهم بود، مطالبی بیان می‌فرمودند:

خطبه پیامبر در منی

در منی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اولین خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع فراهم کردن زمینه «خطبه غدیر» بود. در این خطبه ابتدا به امنیت اجتماعی مسلمین از نظر جان و مال و آبرو اشاره نمودند و سپس به خون‌های بناحق ریخته و اموال به غارت رفته در دوران جاهلیت اشاره کردند…، آن گاه مردم را از اختلاف و دشمنی بعد از خود بر حذر داشتند و تصریح فرمودند: «اگر من نباشم، علی بن ابی طالب در مقابل متخلفین خواهد ایستاد.» سپس با بیان حدیث شریف ثقلین فرمودند: «عده‌ای از همین اصحاب من روز قیامت اهل جهنم خواهند بود.

[۵] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۳.

خطبه مسجد خیف

در روز سوم توقف در منی، بار دیگر دستور فرمودند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند. در ابتدای خطبه تاکید فرمودند که گفته‌های او را خوب به خاطر بسپارند و حاضران به غائبان برسانند.
در این خطبه به اخلاص در عمل و دل‌سوزی برای امام مسلمین و دوری از تفرقه سفارش نمودند و اعلام کردند که تمام مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی یکسان می‌باشند. آن گاه بار دیگر مسئله خلافت را متذکر شدند و حدیث ثقلین را به زبان جاری فرمودند که «من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می‌گذارم که اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد؛ [آن دو] کتاب خدا و عترتم؛ اهل بیتم، می‌باشند.»
در همین زمان بود که برخی از منافقان و منحرفان احساس خطر کردند و آرام آرام برنامه‌های خویش را آغاز نمودند.

[۶] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۴.

اعلان اجتماع در غدیر خم

پس از اتمام حج، بلال حبشی از طرف پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مردم اعلان کرد: «فردا همه به جز معلولان باید در غدیر خم حاضر باشند.»
«غدیر» که قبل از «جحفه» قرار دارد، محل افتراق اهل مدینه و مصر و اهل عراق و اهل نجد بود و آبگیر و درختان کهنسالی در آن وجود داشت. به امر الهی این مکان برای اجتماع انتخاب شد و طبق دستور پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیش از یکصد و بیست هزار نفر همراه ایشان برای اجتماع در آنجا حرکت کردند، حتی دوازده هزار یمنی که مسیرشان به سمت شمال نبود، تا غدیر همراه آن حضرت آمدند.

[۷] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.

[۸] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۸.

[۹] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۰.

[۱۰] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۶۸.

کیفیت خطبه غدیر

وقتی جمعیت به غدیر خم رسید، حضرت فرمودند: «ایها الناس اجیبوا داعی الله، انا رسول الله؛ ‌ای مردم! دعوت کننده خدا را اجابت کنید، من فرستاده خدایم.»
و این کنایه از آن بود که وقت ابلاغ پیام بس مهمی فرا رسیده است. پس از این دستور، همه مرکب‌ها متوقف و جلو رفته‌ها باز گشتند. شدت گرما به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه‌ای از لباس خود را به سر‌انداخته و گوشه‌ای از آن را زیر پای خود قرار داده بودند، و عده‌ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند. از سوی دیگر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مقداد و سلمان و عمار را فرا خوانده، دستور دادند تا به محل درختان کهنسال رفته آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و آنجا را صاف نمودند و آب و جارو زدند، و در فاصله بین دو درخت، روی شاخه‌ها پارچه‌ای به عنوان سایبان‌ انداختند تا آن محل برای برنامه سه روزه آن حضرت کاملا مساعد شود.
سپس با کمک سنگ‌ها و جهاز شتران منبری به بلندی قامت آن حضرت ساختند. بعد از اقامه نماز ظهر، حضرت بر بالای منبر رفت و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) را نیز فرا خواند و به او دستور داد، بالای منبر بیاید و در سمت راستش یک پله پایین تر بر فراز آن قرار گیرد.

[۱۱] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۸۷.

[۱۲] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۳.

[۱۳] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۳.

[۱۴] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۰.

[۱۵] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۴.

[۱۶] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۴۴.

[۱۷] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ص۹۷.

خلاصه خطبه غدیر

در اینجا به طور خلاصه خطبه غدیر را می‌آوریم:

فرمان الهی

بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «اقرار می‌کنم به بندگی خدا و شهادت می‌دهم که او پروردگار من است، و آنچه به من وحی نموده، ادا می‌نمایم و الا ترس دارم عذابی بر من فرود آید…خداوند بر من چنین وحی کرده است: ‌ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت او را نرسانده‌ای و خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند.

[۱۸] مائده/سوره۵، آیه۶۷.

»
‌ای مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکرده‌ام، جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام رساند…و مرا مامور کرد که در این محل اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم: «ان علی بن ابی طالب اخی و وصیی و خلیفتی و الامام من بعدی، الذی محله منی محل‌ هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و هو ولیکم بعد الله و رسوله؛

[۱۹] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۶.

[۲۰] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۳۰۷.

[۲۱] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۲.

[۲۲] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۹۴.

[۲۳] سید بن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص۱۲۱.

[۲۴] عبقات الانوار میر حامد حسین هندی، جلد غدیر.

به راستی علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من و امام بعد از من است. کسی که نسبت او به من همانند نسبت‌ هارون به موسی است، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش می‌باشد.»

اعلان امامت دوازده امام

«ای مردم! این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید که خداوند او را برای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است…»
آن گاه فرمود: «ثم من بعدی علی ولیکم وامامکم بامرالله ربکم، ثم الامامه فی ذریتی من ولده الی یوم تلقون الله ورسوله.لا حلال الا ما احله الله ورسوله وهم ولاحرام الا ما حرمه الله ورسوله وهم…، و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند؛ پروردگار شماست، و سپس امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات کنید. حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان حرام کرده باشند….»
آن گاه فرمود: «فمن شک فی ذلک فقد کفر کفر الجاهلیه الاولی ومن شک فی شی ء من قولی فقد شک فی کل ما انزل الی و من شک فی واحد من الائمه فقد شک فی الکل منهم والشاک فینا فی النار… هر کس در این گفتار شک کند، مانند کفر جاهلیت نخستین کافر شده است و هر کس در چیزی از سخن من شک کند، در همه آنچه بر من نازل شده شک کرده است و هر کس در یکی از امامان شک کند، در همه آنان شک کرده است و شک کننده درباره ما، در آتش است….»
تا رسید به جمله معروف «من کنت مولاه فهذا علی مولاه…؛ هر کس من صاحب اختیار اویم، این علی صاحب اختیار اوست….»

توجه اکید به مسئله امامت

بعد از آنکه آیه اکمال را بیان نمود، فرمود: «معاشر الناس، انما اکمل الله عزوجل دینکم بامامته، فمن لم یاتم به وبمن یقوم مقامه من ولدی من صلبه الی یوم القیامه والعرض علی الله عزوجل فاولئک الذین حبطت اعمالهم…؛ ‌ای مردم! خداوند دین شما را با امامت او (علی (علیه‌السلام)) کامل نمود، پس هر کس به او و به کسانی که جانشین او از فرزندان من و از نسل او تا روز قیامت و رفتن به پیشگاه خدای عزیز و جلیل، هستند، اقتدا نکند، پس چنین کسانی اعمالشان از بین رفته است….»
«ای مردم! بدانید که با علی، دشمنی نمی‌کند، مگر شقی، و با علی دوستی نمی‌کند، مگر کسی که دارای تقوا باشد، و به او ایمان نمی‌آورد مگر مؤمن مخلص….»

هشدار به کارشکنی‌ منافقان

در ادامه فرمود: «معاشرالناس آمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزل معه «من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها او نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت»؛

[۲۵] نساء/سوره۴، آیه۴۷.

[۲۶] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۱.

ای مردم! به خدا و رسولش و به نوری که همراه او نازل شده است ایمان آورید، قبل از آنکه صورتهایی را هلاک کنیم و آن صورتها را به پشت برگردانیم یا آنان را مانند اصحاب سبت هلاک کنیم.»
آن گاه فرمود: «بالله ما عنی بهذه الایه الا قوما من اصحابی اعرفهم باسمائهم وانسابهم وقد امرت بالصفح عنهم فلیعمل کل امری ء علی ما یجد لعلی فی قلبه من الحب و البغض؛ به خدا قسم! از این آیه قصد نکرد مگر قومی از اصحابم که آنان را به اسم و نسبشان می‌شناسم، ولی مامورم که از آنان پرده پوشی کنم. پس هر کس باید مطابق آنچه در قلبش از حب یا بغض نسبت به علی می‌یابد، عمل کند.»
«معاشر الناس عدونا من ذمه الله ولعنه وولینا کل من مدحه الله واحبه…؛ ‌ای مردم! دشمن ما کسی است که خداوند او را مذمت و لعنت نموده، و دوست ما، هر کسی است که خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد…»

یادی از امام مهدی

«الا ان خاتم الائمه منا القائم المهدی، الا انه الظاهر علی الدین الا انه المنتقم من الظالمین الا انه فاتح الحصون و‌هادمها الا انه غالب کل قبیله من اهل الشرک…؛ بدانید که آخرین امامان، مهدی قائم از ماست، او غالب بر اساس دین است، او انتقام گیرنده از ظالمین، او فاتح قلعه‌ها و منهدم کننده آنها، و غالب بر هر قبیله‌ای از اهل شرک است….»

بیعت‌گرفتن رسمی

«ای مردم! من برایتان بیان کردم و به شما فهمانیدم، و این علی است که بعد از من به شما می‌فهماند، بدانید که من بعد از پایان خطابه‌ام شما را به دست دادن با خودم به عنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا می‌خوانم.
بدانید که من با خدا بیعت کرده‌ام و علی با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند برای او از شما بیعت می‌گیرم…
‌ای مردم! شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مامور کرده است که درباره آنچه برای علی، امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و امامانی که بعد از او می‌آیند و از نسل من و اویند، منعقد نمودم، از زبان شما اقرار بگیرم…پس همگی چنین بگویید: ما شنیدیم و اطاعت می‌کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می‌آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت درباره امر امامت اماممان، علی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و امامانی که از صلب او به دنیا می‌آیند به ما رساندی. بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می‌کنیم. بر این عقیده زنده‌ایم و با آن می‌میریم و با آن محشور می‌شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی‌کنیم و شک نمی‌کنیم و انکار نمی‌نماییم و تردید به دل راه نمی‌دهیم و از این قول بر نمی‌گردیم و پیمان را نمی‌شکنیم….»
آن گاه فرمود: «معاشر الناس فبایعوا الله وبایعونی وبایعوا علیا امیرالمؤمنین والحسن والحسین والائمه کلمه باقیه؛ ‌ای مردم! با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و حسن و حسین و امامان از ایشان به عنوان کلمه باقیه، بیعت کنید.»
و فرمود: هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند، خداوند به او اجر بزرگی عنایت می‌فرماید….»
و در پایان خطبه فرمود: «معاشر الناس من یطع الله ورسوله و علیا و الائمه الذین ذکرتهم فقد فاز فوزا عظیما؛ ‌ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که ذکر کردم اطاعت کند، به رستگاری بزرگ دست یافته است.»

[۲۷] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۳۵ – ۲۵۳.

[۲۸] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۳۲۸ – ۳۷۹.

[۲۹] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۳۹۹ – ۳۴۰.

[۳۰] شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۶۳ – ۷۳.

[۳۱] فرج الله، سید محمدرضا، الغدیر فی الاسلام، ص۸۴ – ۲۰۹.

[۳۲] قمی، شیخ عباس، فیض الغدیر.

[۳۳] عبقات الانوار، میر حامد حسین، جلد غدیر.

مراسم بعد از حدیث غدیر

در اینجا به برخی از وقایعی که بعد از خطبه غدیر اتفاق افتاده اشاره می‌کنیم:

بیعت مردان

پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هجوم آوردند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می‌دادند و به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و علی (علیه‌السّلام) تبریک می‌گفتند و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمود: «الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع العالمین؛ حمد برای خدای است که ما را بر همه جهانیان برتری داد.» و صدای مردم بلند شد که «آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می‌کنیم.»

[۳۴] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۷.

[۳۵] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۳.

[۳۶] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۷۱.

و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مکرر می‌فرمود: به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.»

[۳۷] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۹.

[۳۸] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۷۴.

بیعت زنان

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پرده‌ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و امیرمؤمنان در سوی دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند و این دستور را درباره همسر خویش مؤکد داشتند. بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) نیز از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن مراسم حضور داشتند.

عمامه‌گذاری

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از پایان خطبه، عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر امیرمؤمنان قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.»
خود امیرمؤمنان در این باره فرمود: «پیامبر در روز غدیر خم عمامه‌ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و [[|حنین]]، مرا به وسیله ملائکه‌ای که چنین عمامه‌ای به سر داشتند، یاری نمود.»

[۳۹] علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۲۹۱.

[۴۰] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۱۹۹.

ظهور جبرئیل

مسئله دیگر این بود که مردی زیبا صورت و خوشبو در کنار مردم ایستاده بود و می‌گفت: «به خدا قسم! روزی مانند امروز هرگز ندیدم که تا چه‌اندازه [پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)] کار پسرعمویش را مؤکد نمود و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش، آن را بر هم نمی‌زند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند! »
در این وقت عمر نزد پیامبر آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: «او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود.»

[۴۱] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۰.

[۴۲] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۱، ص۵۹۳.

[۴۳] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۸۵.

[۴۴] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۱۳۶.

معجزه ولایت

در آخرین ساعات از روز سوم اقامت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در غدیر و پایان یافتن مراسم بیعت، «حارث فهری» همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر آمد و گفت: ‌ای محمد! از تو سؤال دارم:
۱.آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟
۲.آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‌ای یا از پیش خود گفتی؟
۳.آیا این علی بن ابی طالب را که گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه…» از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟
حضرت در جواب فرمود: «خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمی‌کنم.»
حارث گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست! »
همین که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد و از بخش پایین بدنش خارج شد، و او را درجا به هلاکت رساند.

[۴۵] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۶.

[۴۶] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۲.

[۴۷] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۷.

[۴۸] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۵۶.

[۴۹] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۵۷.

[۵۰] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۱۲۹.

[۵۱] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۱۴۴.

توطئه منافقین

اعتراض حارث آغاز انحرافها و توطئه‌هایی بود که خبر از آینده‌ای تاریک و فتنه انگیز می‌داد، که بعد از وقوع رحلت پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دامن امت اسلامی را فرا گرفت و امامت از خط اصلی خویش خارج شد و به دست غاصبان افتاد. اینک به نمونه‌هایی از توطئه‌های منافقان و منحرفان بعد از حادثه غدیر اشاره می‌شود:

صحیفه ملعونه

دو نفر از منافقین در یک تصمیم اساسی با هم پیمانی بستند و آن این بود که «اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد، نگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود.» سه نفر دیگر در این تصمیم با آنها هم پیمان شدند، و اولین قرارداد و معاهده را در کنار کعبه بین خود امضاء کردند، و داخل کعبه آن را زیر خاک پنهان نمودند تا سندی برای التزام عملی آنها باشد.
یکی از این سه نفر معاذ بن جبل بود. او گفت: «شما مسئله را از جهت قریش حل کنید و من درباره انصار ترتیب امور را خواهم داد.»
از آنجا که «سعد بن عباده» رئیس کل انصار بود و او کسی نبود که با غیر علی (علیه‌السّلام) هم پیمان شود؛ لذا معاذ بن جبل به سراغ بشیر بن سعید، و اسید بن حضیر که هر کدام بر نیمی از انصار یعنی دو طایفه «اوس» و «خزرج» نفوذ و حکومت داشتند، آمد و آن دو را با خود بر سر غصب خلافت هم پیمان نمود.

[۵۲] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۹.

[۵۳] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۸۶.

[۵۴] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۴.

[۵۵] هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص۸۱۶ حدیث ۳۷.

[۵۶] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۱۶۴.

[۵۷] انصاری، محمدباقر، اسرار غدیر، ص۵۷.

توطئه قتل پیامبر

نقشه قتل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بارها به اجرا در آمد، ولی منجر به شکست شد. یک بار در جنگ تبوک و چند بار به وسیله سم و بارها به صورت ترور تدارک دیده شده بود.
در حجه الوداع همان پنج نفر اصحاب صحیفه، با نه نفر دیگر برای بار آخر نقشه دقیق‌تری برای قتل حضرت در راه بازگشت از مکه به مدینه کشیدند و نقشه چنین بود که در محل از پیش تعیین شده‌ای، در قله کوه «ارشی» کمین کنند و همین که شتر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سربالایی کوه را پیمود و در سرازیری قرار گرفت، سنگهای بزرگی را به طرف شتر حضرت رها کنند تا برمد و با حرکات ناموزون حضرت را بر زمین افکند و آنان با استفاده از تاریکی شب به حضرت حمله کنند و وی را به قتل برسانند و متواری شوند.
خداوند متعال پیامبرش را از این توطئه آگاه ساخت و وعده حفظ او را داد.- منافقین که چهارده نفر بودند – نقشه خود را عملی ساختند. همین که شتر پیامبر به قله کوه رسید و خواست رو به پایین رود، سنگها را رها کردند، پیامبر با یک اشاره به شتر فرمان توقف داد در حالی که حذیفه و عمار، یکی افسار شتر حضرت را در دست داشت و دیگری از پشت سر شتر را حمایت می‌کرد.
با توقف شتر، سنگها به سمت پایین کوه رفتند و حضرت سالم ماند. منافقین که از اجرای دقیق نقشه مطمئن بودند، از کمین‌گاهها بیرون آمدند و با شمشیرهای برهنه به حضرت حمله کردند تا کار را تمام کنند، ولی عمار و حذیفه شمشیر کشیدند و با آنان درگیر شدند، و سرانجام آنها را فراری دادند….
صبح روز بعد که نماز جماعت بر پا شد، همین چهارده (معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمان، ابوعبیده، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیره….) نفر در صف‌های اول جماعت دیده شدند! ! و حضرت سخنانی فرمود که اشاره ضمنی به آنان داشت.

[۵۸] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۹ – ۱۰۰.

[۵۹] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۵.

[۶۰] بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۱۵، ص۳۰۴.

[۶۱] سید بن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ص۴۵۸.

آیه تبلیغ

«یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس»

[۶۲] مائده/سوره۵، آیه۶۶.

‌ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده بود برسان، و اگر این ابلاغ را انجام ندهی، رسالت خود را به طور کامل ابلاغ نکرده‌ای؛ و خداوند تو را از مردم بدخواه حفظ می‌کند.
همه مفسران شیعه معتقدند آیه فوق در غدیر خم درباره نصب علی (علیه‌السّلام) نازل شده است و حدود ۳۶۰ تن از دانشمندان اهل سنت نیز این مطلب را پذیرفته‌اند. نامهای برخی از مفسران و مآخذ و مدارک اهل سنت چنین است:
۱- واحدی در کتاب اسباب النزول می‌گوید:
ان آیه (یا ایهاالرسول…) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.

[۶۳] واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۱۵۰.

۲- سیوطی در کتاب الدرالمنثور می‌نویسد: ان آیه (یا ایهاالرسول…) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.

[۶۴] سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور ج۳، ص۱۱۷.

۳- فخر رازی در تفسیر خود می‌نویسد:
مفسران ۱۰ وجه و سبب برای نزول این آیه بیان کرده‌اند. سپس در ادامه می‌گوید: «العاشر نزلت هذه الایه فی فضل علی بن ابی طالب، و لما نزلت هذه الایه، اخذ بیده و قال “من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فلقیه عمر فقال هنیئا لک یابن ابی طالب، اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنه.”

[۶۵] فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۴۰۱.

آنگاه که این آیه نازل شد پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست حضرت علی (علیه‌السّلام) را گرفت و فرمود: هرکه من مولا و سرپرست و حاکم او هستم، علی هم مولای اوست. خداوندا، دوست بدار هرکه علی را دوست دارد و دشمن بدار هرکه او را دشمن دارد. سپس عمر با حضرت علی (علیه‌السّلام) ملاقات کرد و بعد از تبریک، گفت: تو مولای من و مولای مرد و زن مومن هستی.
نیشابوری در تفسیرش می‌نویسد:
«ان هذه الایه نزلت فی فضل علی بن ابی طالب یوم غدیرخم.»

[۶۶] نیشابوری، حسن بن محمد، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۶۱۶.

برای مطالعه بیشتر به ینابیع‌الموده،

[۶۷] قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ص۱۲۰.

تفسیر روح‌معانی،

[۶۸] آلوسی، شهاب‌الدین، روح‌المعانی ج۳، ص۳۵۹.

المنار،

[۶۹] رشید رضا، سید محمد، تفسیر المنار، ج۶، ص۳۸۴.

تاریخ بغداد،

[۷۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۲۲۱.

[۷۱] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۸، ص۱۰.

تاریخ یعقوبی،

[۷۲] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.

نورالابصار،

[۷۳] شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار ص۷۵.

مسند احمد بن حنبل،

[۷۴] ابن حنبل، احمد، مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۷۱.

خصائص نسائی،

[۷۵] نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین، ص۹۶.

عقدالفرید،

[۷۶] ابن عبد ربه، احمد بن محمد، عقدالفرید، جزء۳، ص۳۸.

تاریخ خلفاء،

[۷۷] سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ خلفاء، ص۶۵.

اسعاف‌الراغبین،

[۷۸] صبان، محمد، اسعاف الراغبین فی سیره المصطفی و فضائل اهل بیته الطاهرین، ص۱۵۱.

مصابیح‌السنه،

[۷۹] بغوی، فراء، مصابیح السنه، ج۲، ص۲۲۰.

حلیه‌الاولیاء،

[۸۰] اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۴، ص۲۳.

نثر‌اللیالی،

[۸۱] مدرس خیابانی، محمدعلی، نثر اللیالی، ص۱۶۶.

اسباب‌النزول،

[۸۲] واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۲۰۲.

تفسیر مفاتیح‌الغیب،

[۸۳] فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر فخر رازی، ج۱۲، ص۳۹۹.

تاریخ یعقوبی،

[۸۴] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.

صحیح ترمذی،

[۸۵] ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۳.

الدرالمنثور،

[۸۶] سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور ج۳، ص۱۱۷.

البدایه و النهایه،

[۸۷] ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۳۱.

نکاتی در مضمون آیه

اولا: فرمانی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برای ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه می‌داد و آن را ابلاغ نمی‌کرد رسالت الهی خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وی تکمیل می‌شد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات قرآن و دستورهای اسلامی نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالت‌ خود را انجام نداده است و یک چنین امر بدیهی نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن، ابلاغ امرخاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالت ‌شمرده می‌شود و تا ابلاغ نشود وظیفه‌ خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمی‌گیرد. بنابراین، باید مورد ماموریت ‌یکی از اصول مهم اسلامی باشد که با دیگر اصول و فروع اسلامی پیوستگی داشته پس از یگانگی خدا و رسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.
ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) احتمال می‌داد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و خداوند برای تقویت اراده او می‌فرماید: و الله یعصمک من الناس.

آیه اکمال و حدیث غدیر

«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»

[۸۸] مائده/سوره۵، آیه۳.

در مآخذ اهل سنت آیه فوق با غدیر ارتباط داده شده است.که به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
۱- خطیب نیشابوری در تاریخ بغداد، می‌نویسد:
«…فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای ومولا کل مسلم فانزل الله “الیوم اکملت لکم دینکم”»

[۸۹] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۲۲۱.

۲- درالمنثور در ذیل آیه «لما نصب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علیا (علیه‌السّلام) یوم غدیرخم فنادی له بالولایه هبط جبرئیل بهذه الایه”الیوم اکملت…”»

[۹۰] سیوطی، جلال‌الدین، الدرالمنثور ج۳، ص۱۹.

۳- در فرائد السمطین، باب ۱۲ چنین می‌خوانیم:
«…ثم لم یتفرقوا حتی نزلت هذه الایه “الیوم اکملت” فقال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه ورضاء الرب برسالتی والولایه “لعلی (ع” من بعدی ثم قال “من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»
روز غدیر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مردم را به سوی حضرت علی (علیه‌السّلام) فراخواند و دست حضرت را بلندکرد، به طوری که زیر بغل حضرت پیدا شد. هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه «الیوم اکملت…» نازل شد. سپس حضرت فرمود: پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و…
۴- شان نزول آیه فوق و داستان‌های مربوط به غدیر در مناقب خوارزمی،

[۹۱] خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب امیرالمومنین، ص۷.

تاریخ یعقوبی،

[۹۲] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۲.

نورالابصار،

[۹۳] شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار ص۷۵.

فصول المهمه ابن صباغ نیز ذکر شده است.
پیامبر اسلام، در سال آخر عمر با بیش از صد هزار تن حجه الوداع را به جای آورد و در برگشت در سرزمین «خم» که جایگاه گودال‌های آب بود، فرمان ایست داد. پیش افتاده‌ها توقف کردند و عقب‌ماندگان رسیدند. از سنگ و جهاز شترها منبری ساختند و پیامبر بر روی منبر در برابر جمعیت صد هزار نفری و در گرمای سوزان غدیر، خطبه‌ای ایراد کرد. سپس کمربند حضرت علی را گرفت وفرمود: «من کنت مولاه فعلی (فهذا علی) مولاه اللهم وال من والاه…» سپس مردم، از جمله عمر، با حضرت بیعت کردند و صدای بخ بخ بلند شد.

اعتراف غزالی

غزالی در مقاله چهارم کتاب «سرالعالمین» می‌گوید: جمهور اتفاق کرده‌اند بر حدیث غدیر که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و عمر گفت: «بخ بخ یا اباالحسن لقد اصبحت مولای کل مومن و مومنه و…» و این تسلیم و رضایت ایشان است. ولی بعد از جریان غدیر، هوای نفس غلبه کرد و حب ریاست و مقام سبب شد حق را پشت سر‌انداختند؛ به خلافت و اختلاف اولیه برگشتند و با بهایی‌ اندک که به دست آوردند، حق را از دست دادند.

حدیث غدیر به روایت اهل سنت

ابتدا گزارش کوتاهی از چند کتاب روایی درباره حدیث غدیر بیان می‌کنیم و سپس به بحث درباره حدیث و بیان نظریات و نقد آنها می‌پردازیم. امام احمد حنبل در «مسند» ش آورده است:

احمد بن حنبل

حدثنا عبداللّه، حدثنی ابی، ثنا عفان، ثنا حماد بن سلمه، انا علی بن زید، عن عدی بن ثابت، عن البراء بن عازب، قال: کنّا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله فی سفر فنزلنا بغدیر خم فنودی فینا: الصلاه جامعه، وکسح لرسول اللّه صلی اللّه علیه وآله تحت شجرتین فصلی الظهر واخذ بید علیٍ رضی اللّه عنه فقال: الستم تعلمون انی اولی بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلی، قال فاخذ بید علی فقال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه.قال فلقیه عمر بعد ذلک فقال له: هنیئاً یا ابن ابی طالب اصبحت وامسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه؛

[۹۴] ابن حنبل، احمد، مسند احمد بن حنبل، ج۳۰، ص۴۳۰.

براء بن عازب می‌گوید: با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سفری همراه بودیم. در غدیرخم توقف کردیم. ندا در داده شد: الصلاه جامعه (کلمه‌ای که برای گرد آمدن مسلمانان فریاد می‌شد). زیر دو درخت برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تمیز شد، نماز ظهر را خواند و دست علی را گرفت و گفت: آیا نمی‌دانید من سزاوارتر هستم بر هر مؤمنی از خود او؟ همگی گفتند: آری. پس دست علی را گرفت و گفت: هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا دوست بدار آنکه علی را دوست بدارد و دشمن دار آنکه علی را دشمن دارد. سپس عمر با علی ملاقات کرد و به او گفت: گوارایت‌ ای پسر ابوطالب! صبح و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن مؤمنی هستی.
این روایت در «مسند احمد» در موارد مختلف (در پانزده مورد و گاه با چند سند، اصل کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آورده شده است.) و با سندهای بسیار نقل شده است.

حاکم نیشابوری

حافظ ابن عبداللّه حاکم نیشابوری نیز در «مستدرک» با الفاظ مختلف و در موارد گوناگون حدیث غدیر را بیان کرده از جمله می‌گوید:
حدثنا ابوالحسین محمد بن احمد بن تمیم الحنظلی ببغداد، ثنا ابوقلابه عبدالملک بن محمد الرقاشی، ثنا یحیی بن حماد، وحدثنی ابوبکر محمد بن احمد بن بالویه و ابوبکر احمد بن جعفر البزاز، قالا ثنا عبدالله بن احمد بن حنبل، حدثنی ابی، ثنا یحیی بن حماد و ثنا ابونصر احمد بن سهل الفقیه ببخاری، ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادی، ثنا خلف بن سالم المخرمی، ثنا یحیی بن حماد، ثنا ابوعوانه، عن سلیمان الاعمش، قال ثنا حبیب بن ابی ثابت عن ابی الطفیل، عن زید بن ارقم رضی اللّه عنه قال: لمّا رجع رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) من حجه الوداع و نزل غدیرخم امر بدوحات فقممن فقال: کانّی قد دعیت فاجبت.انی قد ترکت فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر: کتاب اللّه تعالی وعترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فانّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.ثم قال: ان اللّه عزّ وجلّ مولای وانا مولی کل مؤمن.ثم اخذ بید علی رضی اللّه عنه فقال: من کنت مولاه فهذا ولیّه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.و ذکر الحدیث بطوله.هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله.

[۹۵] نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، تصحیح مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۳، ص۱۱۸.

در همین کتاب پس از این حدیث با اسناد دیگری همین روایت را تکرار می‌کند با این تفاوت که قبل از جمله «من کنت مولاه» می‌گوید:
ثم قال: ان تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم ثلاث مرات قالوا: نعم فقال: رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) من کنت مولاه فعلی مولاه.

[۹۶] نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، تصحیح مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۳، ص۱۲۶.

ابن ماجه و ترمذی

ابن ماجه می‌نویسد:
حدثنا علی بن محمد، ثنا ابوالحسین، اخبرنی حماد بن سلمه، عن علی ابن زید بن جدعان، عن عدیّ بن ثابت، عن البراء بن عازب، قال: اقبلنا مع رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله فی حجّته التی حجّ فنزل فی بعض الطریق فامر الصلاه جامعه فاخذ بید علی فقال: الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: بلی قال: الست اولی بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلی.قال: فهذا ولیّ من انا مولاه، اللهم وال من والاه اللهم عاد من عاداه.

[۹۷] ابن ماجه، محمد، سنن ابن ماجه، تصحیح محمد فواد الباقی، بیروت، دارالفکر، ج۱، ص۴۳، ح۱۱۶.

ترمذی نیز در «سنن» خود چنین مضمونی را آورده است.

[۹۸] صهیب، عبدالجبار، الجامع الصحیح و هو السنن الترمذی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج۱۵، ص۳۹۱، ح۳۷۱۳.

در اینجا هیچ گاه از جوامع روایی شیعه چیزی نقل نمی‌کنیم تا آنچه بدان استدلال می‌شود مورد قبول طرف مقابل در بحث باشد و الاّ حدیث غدیر از طریق شیعه به صورت متواتر نقل شده است.

اشکالات اهل‌سنت

شیعه معتقد است: مسئله بسیار مهم رهبری دینی و دنیایی مردم پس از ارتحال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مهمل و بدون تکلیفِ مشخص رها نشده است بلکه رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از اولین روز دعوت خویش (یوم‌الدار) تا پایان عمر، این مسئله مهم را بیان کرد و امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) را به خلافت بلافصل بعد از خویش معرفی نمود و حدیث غدیر یکی از بسیار روایاتی است که بر این امر دلالت دارد.
مذاهب دیگر اسلامی در مقابل این سخن شیعه، استدلالاتی آورده‌اند و معتقد شده‌اند که این روایت نمی‌تواند دلیل خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) باشد. ما اکنون نظرات آنان را در ده قسمت بررسی می‌کنیم.

اشکال سندی اهل‌سنت

اولین شرط استدلال به یک روایت، صحت سندی آن روایت است؛ به عبارت دیگر تنها روایتی را می‌توان در این بحث، به عنوان دلیل اقامه کرد که قبلاً صدور آن از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ثابت شده باشد، بخصوص بنا به نظریه شیعه که مدعی است در مسائل اعتقادی نظیر امامت، خبر واحد کافی نیست و دلیل باید متواتر باشد. از این روی برخی از دانشمندان عامه خبر غدیر را برای استدلال شایسته ندیده‌اند، چنانکه قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» گفته است:
ما صحت این روایت را انکار می‌کنیم و ادعای ضرورت داشتن (متواتر بودن) آن سخنی گزافه و بدون دلیل است. چگونه این روایت متواتر است در حالی که اکثر اصحاب حدیث آن را نقل نکرده‌اند؟

[۹۹] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

ابن حجر هیتمی نیز می‌گوید:
فرقه‌های شیعه اتفاق نظر دارند که آنچه به عنوان دلیل بر امامت آورده می‌شود باید متواتر باشد، در حالی که متواتر نبودن این روایت معلوم است؛ چرا که اختلاف درباره صحت این حدیث قبلاً گذشت، بلکه آنانکه در صحت این حدیث اشکال کرده‌اند برخی از پیشوایان علم حدیث همانند ابوداود سجستانی و ابوحاتم رازی و غیر ایشان هستند. پس این، خبر واحدی است که در صحت آن نیز اختلاف است.

[۱۰۰] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۲۵.

نظیر این سخن را ابن حزم و تفتازانی نیز بیان کرده‌اند.

[۱۰۱] الفصل فی الملل و الاهواد والنحل، ابن حزم، ج۴، ص۱۱۶.

پاسخ اشکال سندی

این اشکال در نظر هر فرد آگاه به تاریخ و روایت، سخنی از سر تعصب و پیش‌داوری است، و گرنه انکار حدیث غدیر همانند انکار حسیات توسط سوفسطائیان و یا چون انکار واقعه جنگ بدر و احد و سایر قضایای مسلّم صدر اسلام است.
ما برای پرهیز از اطاله کلام تنها به فهرستی از اصول و مصادر این روایت بسنده می‌کنیم و آن را که سر تحقیق بیشتری است به سه کتاب مفصّل: «الغدیر» علامه امینی، «عبقات الانوار» علامه میرحامد حسین، و «احقاق الحق و ملحقاته» شهید قاضی نوراللّه شوشتری ارجاع می‌دهیم.
در کتاب «احقاق‌الحق» فهرستی از چهارده نفر از علمای عامه (از جمله: سیوطی، جزری، جلال‌الدین نیشابوری، ترکمانی ذهبی) نقل می‌شود که همگی به تواتر حدیث غدیر اعتراف نموده‌اند.

[۱۰۲] شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۲، ص۴۲۳.

ابن حزم در «منها‌ج‌السنه» نیز چنین گفته است.

[۱۰۳] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّه و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۳۲۰.

علامه امینی در «الغدیر» عبارت چهل و سه نفر از اعاظم علمای اهل سنت را (از جمله: ثعلبی، واحدی، فخر رازی، سیوطی، قاضی شوکانی) نقل می‌کند که به صحت سند و طرق حدیث غدیر تصریح نموده‌اند.

[۱۰۴] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّه و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۲۹۴.

و نیز اسامی و عبارات سی نفر از مفسّران بزرگ اهل سنت را (از جمله: ترمذی، طحاوی، حاکم نیشابوری، قرطبی، ابن حجر عسقلانی، ابن کثیر، ترکمانی) می‌نگارد که همگی آنان در ذیل آیه شریفه: یاایها الرسول بلّغ ما انزل الیک وان لم تفعل…

[۱۰۵] مائده/سوره۵، آیه۶۷.

به نزول این آیه در ارتباط با حدیث غدیر تصریح نموده‌اند.

[۱۰۶] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۲۲۲.

در کتاب «احقاق‌الحق» نیز حدیث غدیر از پنجاه مصدر معتبر عامه (از جمله: سنن‌المصطفی، مسند احمد، خصائص نسائی، عقدالفرید، حلیهالاولیاء) نقل می‌شود.

[۱۰۷] شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۲، ص۴۲۶.

نظرات اعاظم اهل‌سنت

اکنون نظر برخی از اعاظم اهل سنت درباره حدیث غدیر را به نقل از علامه امینی می‌آوریم:
ضیاءالدین مقبلی می‌گوید: اگر حدیث غدیر قطعی نیست پس هیچ چیز قطعی در دین وجود ندارد.
غزالی گفته است: جمهور مسلمین اجماع دارند بر متن حدیث غدیر.
بدخشی می‌گوید: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که کسی درباره صحت آن اشکال نمی‌کند مگر متعصب انکارگر که به سخن او اعتنایی نمی‌شود.
آلوسی می‌نویسد: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که نزد ما ثابت شده است و هیچ مشکلی در آن نیست و هم از رسول خدا (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله) و هم از خود امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به صورت متواتر نقل شده است.
حافظ اصفهانی گفته است: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که صد نفر از صحابه آن را نقل کرده‌اند که «عشره مبشره» از جمله این صد نفرند.( عشره مبشره: ده نفرند که بنا به عقیده اهل سنت، پیامبر به طور قطع آنان را اهل بهشت دانسته و بدانان بشارت بهشت داده است.)
حافظ سجستانی حدیث غدیر را از صد و بیست نفر از صحابه نقل نموده است و حافظ ابن العلاء همدانی آن را از صد و پنجاه طریق روایت نموده است.

[۱۰۸] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّه و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۳۱۴.

حافظ ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» ضمن بیان برخی از راویان حدیث غدیر و برخی طرق آن می‌گوید:
ابن جریر طبری اسناد حدیثِ غدیر را در یک کتاب گردآورده و آن را صحیح شمرده است، و ابوالعباس ابن عقده نیز آن را از طریق هفتاد نفر از صحابه یا بیشتر روایت نموده است.

[۱۰۹] عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ه، ج۷، ص۲۸۸.

نیز در کتاب «فتح الباری بشرح صحیح البخاری» آمده است:
حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ترمذی و نسائی نقل نموده‌اند و طرق و سندهای آن بسیار است جدّاً، که همه آنها را ابن عقده در کتابی مستقل آورده است و بسیاری از سندهای آن صحیح و حسن است و برای ما از امام احمد حنبل روایت کرده‌اند که گفته است: آنچه درباره فضایل علی (علیه‌السّلام) به ما رسیده است درباره هیچ یک از صحابه نرسیده است.

[۱۱۰] عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، بیروت، داراحیاء التراث، ۱۴۰۵ه، ج۷، ص۷۴.

قندوزی حنفی پس از نقل حدیث غدیر از طرق بسیار و از کتب مختلف می‌نویسد:
محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ، حدیث غدیرخم را از هفتاد و پنج طریق نقل کرده است و کتاب مستقلی به نام «الولایه» درباره آن تالیف نموده است. نیز ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده در تالیف مستقلی آن را از یکصد و پنجاه طریق نقل نموده است.

[۱۱۱] قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، کاظمیه، دارالکتب العراقیه، ۱۳۸۵ه، ج۱، ص۳۵.

حافظ محمد بن محمد بن محمد جزری دمشقی به هنگام نقل احتجاج و مناشده امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، درباره حدیث غدیر چنین می‌نگارد:
این حدیث حسن است و این روایت (مناشده) به صورت متواتر از علی (علیه‌السّلام) نقل شده است، همان گونه که آن (حدیث غدیر) نیز از رسول خدا (صلی‌اللّه‌علیهوآله) متواتراً نقل شده است و گروه بسیاری از گروه بسیاری دیگر آن را نقل کرده‌اند، پس اعتنایی به سخن آنان که قصد تضعیف این روایت را دارند نمی‌شود؛ زیرا آنان از علم حدیث اطلاعی ندارند.

[۱۱۲] جزری دمشقی، محمد، اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، ص۲۲.

نبودن حدیث در صحیحین

حدیث غدیر را بخاری و مسلم در صحیحشان نیاورده‌اند، ولی این مسئله به هیچ وجه موجب اشکالی در سند روایت غدیر نمی‌شود؛ زیرا تعداد روایاتی که حتی به نظر خود بخاری و مسلم نیز صحیح است (صحیح علی شرط الشیخین) و هیچ شکی در آنها نیست ولی در «صحیح بخاری و مسلم» نیامده است،‌ اندک نیست، و از همین روی چندین مستدرک بر آنها نگاشته شده است. اگر تمامی روایات صحیحه در «صحیح بخاری» گرد آمده بود، به صحاح دیگر نیازی نبود، در حالی که همه می‌دانند هیچ دانشمند محقق و منصفی نیست که خود را با داشتن «صحیح بخاری» یا «صحیح بخاری و مسلم»، از دیگر کتب صحاح بی نیاز بداند.
از طرفی دیگر خود بخاری و مسلم نیز بیان کرده‌اند که آنچه را در این کتاب آورده‌ایم صحیح است، نه اینکه تمام روایات صحیح را بیان کرده‌ایم، بلکه بسیاری از احادیث صحیح را بنا به عللی نیاورده‌ایم.

[۱۱۳] مسلم بن حجاج، صحیح المسلم بشرح النوری، بیروت، داراحیاء التراث، ج۱، ص۲۴.

[۱۱۴] نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ج۱، ص۳.

اضافه بر تمام این مطالب، علاّمه امینی (رحمه‌الله‌علیه) روایت غدیر را از بیست و نه نفر از مشایخ بخاری و مسلم نقل می‌کند.

[۱۱۵] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّه و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۳۲۰.

در پایان این قسمت، عبارت یکی از کسانی که همین اشکال را مطرح کرده‌اند می‌آوریم: ابن حجر می‌نویسد:
حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که هیچ شبهه‌ای در آن نیست و آن را گروهی نظیر ترمذی، نسائی و احمد حنبل نقل کرده‌اند و دارای طرق بسیاری است، از جمله شانزده نفر از صحابه آن را نقل نموده‌اند و در روایت احمد بن حنبل آمده است که آن را سی نفر از صحابه از رسول (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله) شنیدند و هنگامی که در خلافت امیرالمؤمنین [علی] (علیه‌السّلام) اختلاف پیش آمد بدان شهادت دادند.

[۱۱۶] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۰۶.

دوباره تکرار می‌کند:
روایت غدیر را سی نفر از صحابه از رسول خدا (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله) نقل کرده‌اند و بسیاری از طرق آن صحیح یا حسن است.

[۱۱۷] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ج۲، ص۳۵۵.

پس حتی به نظر خود اشکال کنندگان، نباید به سخن ابن حجر و امثال او که در صحت این حدیث اشکال کرده‌اند اعتنا نمود؛ چرا که ابن حجر، خود می‌نویسد: و لا التفات لمن قدح فی صحته.

[۱۱۸] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۰۷.

استاد محمدرضا حکیمی در کتاب «حماسه غدیر» از پانزده نفر از علمای معاصر عامّه (از جمله: احمد زینی دحلان، محمد عبده مصری، عبدالحمید آلوسی، احمدفرید رفاعی، عمر فروخ) که روایت غدیر را در کتب خویش آورده‌اند نام می‌برد و محل بیان آن را ذکر می‌کند.

[۱۱۹] حکیمی، محمدرضا، حماسه غدیر، ص۳۵.

شایان توجه است که شیعه در روایات مربوط به اثبات امامت، تواتر و قطعی بودن را شرط می‌داند و روایت غدیر از نظر جوامع روایی شیعه متواتر و قطعی است، چنانکه در بسیاری از مصادر اهل سنت نیز نقل شد، ولی بنا به عقیده برادران اهل سنت برای اثبات امامت همانند سایر فروع دین، صحیح بودن سند کافی است و هیچ نیازی به اثبات متواتر بودن حدیث نیست با توجه به این نکته بی پایگی این اشکال بدیهی است.

اشکال دوم اهل‌سنت

دومین اشکال نکته‌ای ست که قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» بیان کرده است؛ وی می‌نویسد:
علی [ع] در روز غدیر (حجه الوداع) همراه پیامبر نبود زیرا علی [ع] در یمن بود.

[۱۲۰] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

بهتر است در پاسخ این اشکال ابتدا سخن شارح «مواقف» را بیان کنیم: سید شریف جرجانی شارح «مواقف» پس از این سخن ایجی می‌نگارد:

پاسخ اشکال دوم

این اشکال ردّ شده است؛ زیرا غایب بودن علی [ع] منافات با صحیح‌بودن حدیث غدیر ندارد، مگر اینکه در روایتی آمده باشد که به هنگام نقل حدیث غدیر پیامبر علی را نزد خود خواند یا دست او را گرفت که در بسیاری روایات این جملات نقل نشده است.

[۱۲۱] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

ابن حجر هیتمی در جواب این شبهه می‌نویسد:
به سخن کسی که حدیث غدیر را صحیح نداند و یا ایراد کند که علی (علیه‌السّلام) در یمن بوده است اعتنایی نمی‌شود زیرا ثابت شده است که او از یمن برگشت و حج را با پیامبر اکرم (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله) گذارد.

[۱۲۲] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۰۷.

اگرچه از نظر تاریخی برگشت امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) از یمن و گذاردن حج با پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حجهالوداع مسلّم است ولی به عنوان نمونه از برخی از کسانی که به این نکته اشاره کرده‌اند نام می‌بریم:
طبری،

[۱۲۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۱.

ابن کثیر،

[۱۲۴] ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج۷، ص۳۷۰.

و ابن اثیر.

[۱۲۵] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۲.

اشکال سوم اهل‌سنت

اشکال سوم که پردامنه تر و مهمتر است درباره معنی کلمه «مولی» است. این کلمه دارای معانی مختلفی نظیر: «اولی»، «پسر عمو»، «آزاد کننده برده»، «همسایه»، «هم قَسم»، و… است. شیعه با توجه به شواهد بسیار که به آنها خواهیم پرداخت مدعی است معنای این کلمه در این حدیث همان «اولی» و یا به عبارت دیگر «سرپرست» و «ولی» است، ولی برخی عالمان سنی در معنای کلمه مولی شبهه‌ای را مطرح کرده‌اند که به نظر می‌رسد اصل این شبهه از فخر رازی در کتاب «نهایه العقول» باشد که دیگران نظیر قاضی عضدالدین ایجی

[۱۲۶] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

و ابن حجر

[۱۲۷] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۰۶.

و فضل بن روزبهان

[۱۲۸] مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۹۹.

آن را نقل کرده‌اند.
قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» می‌گوید:
مراد از کلمه «مولی» در روایت غدیر «ناصر» است؛ زیرا جمله دعایی پس از آن «اللّهم وال من والاه» به همین معناست و مقصود از «مولی»، «اولی» نیست، چرا که هرگز وزن مفعل به معنای افعل نیامده است.

[۱۲۹] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

ابن حجر هیتمی نیز می‌گوید:
ما نمی‌پذیریم که معنی «مولی» همان باشد که آنان (شیعه) ذکر کرده‌اند، بلکه معنای آن «ناصر» است؛ زیرا حکم «مولی» مشترک بین معانی متعددی نظیر: «آزاد کننده برده»، «برده آزاد شده»، «متصرف در امور»، «ناصر» «محبوب» است… ما و شیعه هر دو معترفیم که اگر منظور از این روایت، «محبوب» باشد، معنی آن صحیح خواهد بود زیرا علی (علیه‌السّلام) محبوب ما و آنها است، اما اینکه «مولی» به معنی «امام» باشد نه در شرع و نه در لغت، معهود نیست، اما اینکه در شرع این گونه نیست نیازی به بحث ندارد و واضح است، امّا اینکه در لغت این گونه نیست، زیرا هیچ یک از پیشوایان لغت عرب نگفته است که مفعل به معنی افعل می‌آید.

[۱۳۰] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۰۶.

سخن برخی دیگر هم تکرار همین عبارت‌هاست.

پاسخ اشکال سوم

اکنون به پاسخ شیعه به این اشکال می‌پردازیم: شیعه معتقد است اگر فرضاً بپذیریم که معنای کلمه «مولی» مشترک بین این چند معنا است و فرضاً پیشوایان لغت عرب در دوران‌های بعدی کلمه «مولی» را «اولی» معنا نکرده‌اند، ولی در عصر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و به هنگام بیان این حدیث شریف، تمامی حاضران از این کلمه معنی «اولی» را فهمیده‌اند. اکنون برای این نکته چند شاهد بیان می‌کنیم:

اشعار عرب

حسان بن ثابت که در محل حادثه حاضر بود و مقام ادبی او منکری ندارد، (تمامی عرب اجماع و اتفاق کرده‌اند که شاعرترین مردمان، مردم مدینه‌اند و شاعرترین آنان حسان بن ثابت است.)

[۱۳۱] اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۴، ص۳۵۳.

از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اجازه خواست تا این واقعه مهم را بسراید و از جمله اشعار او در این رابطه این بیت است:
فقال له قم یا علیّ فاننی
رضیتک من بعدی اماماً وهادیاً
علامه امینی این اشعار را از دوازده مصدر از عامه و بیست و شش مصدر از خاصه نقل کرده است.

[۱۳۲] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۲، ص۳۴.

قیس بن سعد بن عباده نیز سروده است:
و علیّ امامنا و امام
لسوانا اتی به التنزیل
یوم قال النبی من کنت مولاه
فهذا مولاه خطب جلیل
که علامه جلیل القدر امینی آن را از دوازده منبع نقل می‌کند.

[۱۳۳] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۲، ص۶۷.

عمرو عاص نیز می‌سراید:
وفی یوم خمّ رقی منبراً
یبلغ والرکب لم یرحل
الست بکم منکم فی النفوس
باولی؟ فقالوا: بلی فافعل
فانحله امره المؤمنین
من الله مستخلف المنحل
وقال فمن کنت مولی له
فهذا له الیوم نعم الولی
این اشعار را نیز علامه امینی از هشت مصدر عامه و خاصه نقل کرده است.

[۱۳۴] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۲، ص۱۱۴.

افزون بر اینها علامه امینی در «الغدیر» عبارت تعداد زیادی از شعرا و ادیبان عرب را که همین معنای امامت و ولایت را از کلمه «مولی» در حدیث غدیر فهمیده‌اند بیان می‌کند. (تعداد ۲۸ نفر را و در سایر مجلدات تعداد بسیار زیاد دیگری را نام می‌برد و عبارت و اشعار آنها را بیان می‌کند.)
خود مولا علی (علیه‌السّلام) در شعری که به معاویه می‌نویسد همین مطلب را تایید می‌کند آنجا که می‌گوید:
واوجب لی ولایته علیکم
رسول اللّه یوم غدیرخم
که علامه امینی آن را از یازده مصدر شیعی و بیست و شش مصدر از اهل سنت بیان می‌کند.

[۱۳۵] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۳۹۵.

سخن ابوبکر و عمر

و نیز از بهترین شاهدها بر فهم همین معنا از حدیث، سخن ابوبکر و عمر است که پس از پایان خطبه رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در غدیر دست در دست علی (علیه‌السّلام) گذاشتند و او را با این خطاب و یا تعابیری نزدیک به این ستودند: «بخٍّ بخِّ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن ومؤمنه».
علامه امینی تبریک شیخین را از شصت مصدر از اهل سنت (از جمله: مسند احمد، تاریخ الامم والملوک، تاریخ بغداد، مصنف ابن ابی شیبه) نقل می‌کند.

[۱۳۶] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۲۷۲-۲۸۳.

براستی اگر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با بیان جمله «فعلیه مولاه»، چنین در نظر داشت که علی (علیه‌السّلام) «ناصر» یا «محبوب» همه مؤمنان باشد، جای این گونه تهنیت و تبریک بود؟

ماجرای حارث بن نعمان

از دیگر شواهد این معنا، انکار و اعتراض شدید برخی از حاضران در صحنه غدیر (حارث بن نعمان فهری) است تا آنجا که از خداوند خواست اگر این مسئله حقیقت دارد عذابی بر وی نازل شود.
علامه امینی این ماجرا را از سی مصدر اهل سنت (از جمله: الکشف و البیان، دعاه الهداه، احکام القرآن) نقل کرده است.

[۱۳۷] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ص۲۴۰.

آیا اگر معنای حدیث غدیر «ناصر» و یا «محبوب» بود جای این گونه غضب و انکار بود یا آنکه حارث و امثال او را به غضب آورد؟ غیر از آیات و روایاتی که به محبت به مؤمنان دعوت می‌کند، روایات بسیار دیگری نیز در محبت امیرالمؤمنین و نیز سایر صحابه هست؛ چرا آنها این چنین خشم و غضبی را برنینگیخت؟

ترس از عدم پذیرش

شاهد دیگر آنکه روایات بسیاری نیز بیانگر این معناست که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چون زمینه پذیرش حدیث غدیر را در مردم نمی‌دید از بیان آن پرهیز می‌کرد تا آنجا که آیه نازل شد: واللّه یعصمک من الناس.

[۱۳۸] مائده/سوره۵، آیه۶۷.

آیا بیان محبوبیت و ناصریت علی (علیه‌السّلام) بود که به مذاق منافقان خوش نمی‌آمد و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از نپذیرفتن آنها توسط مردم واهمه داشت؟ بسیار آشکار است که به هیچ روی ممکن نیست بیان محبوبیت و یا ناصر بودن علی (علیه‌السّلام) زمینه پذیرش نداشته باشد و عکس العملی را برانگیزد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آن واهمه داشته باشد.بنابراین پس از نفی امکان اراده معنای «ناصر» یا «محبوب» در حدیث غدیر، معنای «اولویت» معنایی صحیح خواهد بود.
علامه امینی درباره نزول آیه شریفه واللّه یعصمک من الناس

[۱۳۹] مائده/سوره۵، آیه۶۷.

درباره حادثه غدیر و نیز بیمناکی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از بیان این مطلب، سی مصدر از اهل سنت را نام می‌برد.

[۱۴۰] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۲۱۴.

امّا روایاتی که بیانگر بیم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از بیان این حدیث است، مناشده و احتجاج امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به هنگام خلافت عثمان است که آن را جوینی در «فرائد السمطین» آورده است.

[۱۴۱] جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، مؤسسه المحمودی، ۱۳۹۸ه، ج۱، ص۳۱۵.

و نیز علامه امینی آن را از سیوطی در «تاریخ الخلفاء» و بدخشی در «نزل‌الابرار» و حافظ حاکم حسکانی در «شواهدالتنزیل» و حافظ ابن مردویه و برخی دیگر نقل می‌کند.

[۱۴۲] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۵۲.

[۱۴۳] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۲۱۷-۲۱۸.

این نکته البته آشکار است که این بیم موجب نقص و ایراد (معاذ اللّه) بر حضرت نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌شود، زیرا آن حضرت نه بر خویش که از اختلاف امت و ایجاد و آشوب توسط منافقان ترسید. خداوند درباره حضرت موسی (علیه‌السّلام) نیز فرمود: فاوجس فی نفسه خیفهً موسی»

[۱۴۴] طه/سوره۲۰، آیه۶۷.

نقل میرحامد حسین

اضافه برآنچه گذشت. علامه میرحامد حسین، حدیث غدیر را از طرق مختلف دیگری نقل می‌کند که در آن نقل‌ها به جای جمله «من کنت مولاه …» عبارت دیگری آمده است که به خوبی نشانگر فهم راویان از عبارت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و برای مخالفان چاره‌ای جز پذیرش معنای «اولی» باقی نمی‌گذارد. در این نقل‌ها، حدیث غدیر این گونه آمده است: «من کنت اولی به من نفسه فعلیّ ولیّه»

[۱۴۵] میرحامد حسین، هندی، عبقات الانوار، قم، انتشارات سید الشهداء، ۱۴۱۰ه، ج۸، ص۲۲۶.

در یکی از نقل‌های حموینی در «فرائد السطین» نیز آمده است: «من کنت اولی به من نفسه فعلیّ اولی به من نفسه. فانزل اللّه تعالی ذکره: الیوم اکملت لکم دینکم».

[۱۴۶] جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، مؤسسه المحمودی، ۱۳۹۸ه، ج۱، ص۳۱۵.

شواهد دیگر در معنای مولا

اکنون بد نیست به برخی ادّعاها که به وجه ادبی حدیث غدیر اشاره دارند، نظری بیافکنیم تا معلوم شود که آیا در زبان عربی کلمه «مولی» به معنای «اولی» استعمال می‌شود یا چنانکه ادعا کرده‌اند هیچ کس چنین استعمالی را مجاز نمی‌داند.ب ی پایگی این اشکال آن قدر واضح است که «چلبی» در حاشیه اش بر «مواقف» در این قسمت از سخن قاضی عضدالدین ایجی می‌نگارد:
از این اشکال جواب داده شده است که «مولی» به معنای «متولی» و «صاحب امر» و «اولی به تصرف» در لغت عرب شایع است و از پیشوایان لغت عرب نقل شده است. ابوعبیده گفته است: «هی مولاکم‌ ای اولی بکم» و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: «ایما امراه نکحت بغیر اذن مولاها… یعنی اولی به آن زن و مالک تدبیر امر او». مراد از اینکه «مولی» به معنای «اولی» است، این است که «مولی» اسمی است که به معنای صفت «اولی» می‌آید نه اینکه کلمه «مولی» صفت است. پس این اعتراض که اگر مولی به معنای «اولی» است چرا نمی‌توان آن را به جای «اولی» استعمال نمود، صحیح نخواهد بود.

[۱۴۷] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

علامه میرحامد حسین یک جلد کامل و بخشی از جلد دیگر کتاب «عبقات» را به همین نکته اختصاص داده است و سخنان کسانی که «مولی» را به معانی «اولی» صحیح دانسته‌اند با شرح حال آنان و موضع سخن آنها بیان کرده است. (عبقات الانوار، تمام جلد ۸ و هشتاد صفحه از جلد ۹ و برخی از موارد متفرقه دیگر.)

[۱۴۸] میرحامد حسین، هندی، عبقات الانوار، قم، انتشارات سید الشهداء، ۱۴۱۰ه، ج۸، ص۱.

[۱۴۹] میرحامد حسین، هندی، عبقات الانوار، قم، انتشارات سید الشهداء، ۱۴۱۰ه، ج۹ ص۱.

علامه امینی از گروه بسیاری که از پیشوایان ادبیات عربی شمرده می‌شوند اعتراف به این نکته را نقل نموده است؛ از جمله: فرّاء، سجستانی، جوهری، قرطبی، ابن اثیر.

[۱۵۰] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۳۶۱.

در احادیث دیگر نیز مولی به معنای اولی آمده است، از جمله روایتی است، که بسیاری از اهل لغت به آن استشهاد جسته‌اند که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
ایها امراه نکحت بغیر اذن مولاها فنکاحها باطل.

[۱۵۱] ابن اثیر، محمد، النهایه، قم، اسماعیلیان، ج۵، ص۲۲۸.

علامه امینی پس از بحث و بررسی در تمامی بیست و هفت معنایی که برای کلمه مولی ذکر شده است، تمامی آنها را به معنای اولی برمی گرداند و ادعا می‌کند که در تمام آنها جهت اولویتی بوده است که کلمه مولی به آنها اطلاق شده است و چون از کلمه مولی معنای اولی تبادر می‌کرده است، مسلم در «صحیح» خود از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده است که:
عبد به سیّد و آقای خویش، مولی نگوید چرا که مولی خداوند است.

[۱۵۲] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۳۷۰.

برای روشن شدن این مطلب کافی است که به سخن شیخ سلیم البشری، شیخ جامع الازهر مصر توجه کنیم که پس از بیان استدلالی سید شرف الدین درباره اینکه مولی در حدیث غدیر به معنای اولی هست می‌نویسد:
من یقین دارم که حدیث بر همان معنا که شما می‌گویید (اولی) دلالت دارد.

[۱۵۳] شرف‌الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، قاهره، مطبوعات النجاح، ۱۳۹۹ه، ص۱۴۱.

عدم استعمال مولی در محبوب

این نکته نیز قابل یادآوری است که مولی به معنای محبوب چنانکه ابن حجر و برخی دیگر مدعی شدند و روایات غدیر را بر آن حمل کردند، در ادبیات عرب جایی ندارد، چنانکه علامه میرحامد حسین می‌نویسد:
هیچ یک از منابع لغوی زیر «محبوب» را یکی از معانی «مولی» ندانسته است:
صحاح‌اللغه، قاموس‌اللغه، فائق، النهایه، مجمع‌البحار، تاج‌المصادر، مفردات‌القرآن، اساس‌البلاغه، المغرب، مصباح‌المنیر.

[۱۵۴] میرحامد حسین، هندی، عبقات الانوار، قم، انتشارات سید الشهداء، ۱۴۱۰ه، ج۱۰، ص۴۱۰.

پایان این بخش از سخن را قسمتی از گفتار خود ابن حجر قرار می‌دهیم. او با اینکه به شدت مخالف است که کلمه مولی به معنای اولی باشد، ولی خود در چند سطر بعد سخن خود را فراموش می‌کند و می‌گوید: ابوبکر و عمر همین معنای اولی را از حدیث غدیر فهمیدند. ابن حجر می‌نویسد:
اگر بپذیریم که مراد از حدیث غدیر، اولی است، باید گفت که منظور، اولی به امامت نیست، بلکه اولی به اطاعت است و همین معنا صحیح است، زیرا ابوبکر و عمر همین معنا (اولی به اطاعت) را فهمیدند و از این روی گفتند: امسیت یابن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنه.

[۱۵۵] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۱۰.

همچنین بنا به نقل میرحامد حسین، شهاب الدین احمد بن عبدالقادر شافعی در «ذخیره المآل» مدعی همین مطلب شده است و گفته است:
والمراد بالتّولی، الولایه وهو الصدیق الناصر او اولی بالاتّباع والقرب منه و هذا الذی فهمه عمر من الحدیث فانه لما سمعه قال: یهنک یابن ابن طالب…

[۱۵۶] میرحامد حسین، هندی، عبقات الانوار، قم، انتشارات سید الشهداء، ۱۴۱۰ه، ج۸، ص۲۲۱.

اشکال چهارم اهل‌سنت

چهارمین اشکال، انکار یکی از شواهدی است که شیعه با آن برخلافت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) استدلال می‌کند، و آن جملات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صدر حدیث است که فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم؛ آیا من نسبت به شما از خود شما اولی و سزاوارتر نیستم؟»، سپس فرمود: «هر که من اولی به اویم علی اولی به اوست».
برخی از علمای اهل تسنن جملات صدر حدیث را منکر شده‌اند؛ از جمله قاضی عضدالدین ایجی می‌نویسد:
بر فرض که بپذیریم این حدیث صحیح است، ولی باید گفت راویان، قسمت اول حدیث را نقل نکرده‌اند، پس ممکن نیست که به این جملات (الست اولی بکم) برای اثبات اینکه مولی در حدیث غدیر به معنای اولی است استدلال نمود.

[۱۵۷] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

پاسخ اشکال چهارم

در پاسخ بدین اشکال باید گفت اگر هم فرضاً صدر روایت نمی‌بود، با استدلال‌های گذشته جای شبهه‌ای باقی نماند که مراد از کلمه مولی، همان اولی است.اکنون ببینیم این ادعا تا چه حد با واقعیتهای تاریخی سازگار است. قبلاً در متنی که نقل کردیم دیدیم که جملات اوّلیه حدیث در مصادر معتبر اهل سنت آمده است.
علامه امینی جملات صدر روایت را از شصت و چهار نفر از بزرگان اهل حدیث از عامه، از جمله: احمد بن حنبل، طبری، ذهبی، بیهقی، ابن ماجه، ترمذی، طبرانی، نسائی، حاکم نیشابوری، دارقطنی و… نقل می‌کند.

[۱۵۸] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۳۷۱.

علامه میرحامد حسین نیز همین اشکال را از «نهایه العقول» فخر رازی نقل کرده و سپس در پاسخ، مصادر بسیار متعددی از اهل سنّت را که صدر حدیث را روایت کرده‌اند معرفی می‌کند؛ از جمله: احمد بن حنبل، ابن کثیر، نسائی، سمهودی، هندی در «کنزالعمال»، طبرانی و سمعانی و بسیار دیگر.

[۱۵۹] میرحامد حسین، هندی، عبقات الانوار، قم، انتشارات سید الشهداء، ۱۴۱۰ه، ج۱۰، ص۲۸۸.

ابن حجر در «صواعق‌المحرقه» چون به بی پایگی این اشکال پی برده است آن را مطرح نمی‌کند و وجود صدر حدیث را در روایات صحیحه می‌پذیرد.

[۱۶۰] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۱۰۶.

اشکال پنجم اهل‌سنت

عذر تقصیر دیگری که برخی در پیشگاه حدیث غدیر آورده‌اند این است که پس از پذیرش معنای اولی در حدیث غدیر، اولویت در تصرف را نمی‌پذیرند، بلکه می‌گویند علی (علیه‌السّلام) اولی است، ولی در اطاعت و تقرب جستن به وی نه اینکه اولی به تصرف باشد تا دلالت برخلافت وی کند.
این، سخن قاضی ایجی است.

[۱۶۱] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۲.

ابن حجر نیز ضمن بیان همین اشکال مدعی شده است که منظور از حدیث به طور قطع همان اولویت است، ولی اولویت در اطاعت و قربت. همین معنا را نیز ابوبکر و عمر از حدیث غدیر فهمیده‌اند و از این روی در تبریک به علی (علیه‌السّلام) گفتند: «امسیت یابن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنه»، و نیز گفتار عمر که به علی (علیه‌السّلام) می‌گفت: «انّه مولای؛ او مولای من است» به همین معناست.

[۱۶۲] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۶۷.

نظیر همین سخن قبلاً از شهاب الدین احمد بن عبدالقادر شافعی گذشت.

پاسخ اشکال پنجم

پاسخ به این اشکال با نگاهی به صورت کامل روایت که قبلاً مصادر متعدد آن بیان شد کاملاً آشکار و بدیهی است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ابتدا جمعیت را مخاطب قرار داده و از آنان می‌پرسد: «الست اولی بکم من انفسکم» و پس از پاسخ مثبتِ جمعیت می‌فرماید: «هرکس من اولی به او هستم علی نیز اولی به اوست». در حقیقت صدر سخن نوعی استدلال و زمینه سازی برای سخن بعدی است.
اگر کلمه «اولی» در قسمت اوّل سخن به یک معنا باشد و کلمه «مولی» در قسمت دوم به معنای دیگری باشد، در سخن مغالطه صورت گرفته است. درست بدان می‌ماند که شخصی گروهی را مخاطب قرار دهد و از آنان بپرسد: آیا عین (به معنی طلا) فلزی گرانبها نیست؟ و پس از اعتراف مخاطب به درستی این سخن بگوید: پس عین (به معنی چشم) از فلز ساخته شده است.

سخن ابن‌بطریق

در اینجا زیبنده است که قسمتی از نوشتار زیبای ابن بطریق را بیاوریم، وی می‌نویسد:
اگر کسی بگوید: آیا فلان خانه من در فلان مکان را می‌شناسید؟ و مخاطبان اعتراف کنند که خانه او را می‌شناسند، سپس بگوید: خانه‌ام را وقف نمودم، در این صورت اگر شخص دارای خانه‌های متعددی باشد، هیچ کس شک نمی‌کند که این صیغه وقف مربوط به همان خانه‌ای است که قبلاً درباره آن سخن گفت و از مخاطبان اعتراف گرفت.
و نیز اگر بپرسد: آیا برده من فلانی را می‌شناسید و قبول دارید که او برده من است؟ و مخاطبان اعتراف کنند، سپس بدون فاصله بگوید: برده‌ام آزاد است، بدون هیچ تردیدی هر انسان عاقلی می‌گوید این آزادسازی مربوط به همان برده‌ای است که قبلاً از او سخن رفت، و معنی ندارد که این آزادسازی را مربوط به برده دیگری بداند که سخن از او نرفته و مورد بحث و صحبت نبوده.

[۱۶۳] بنت احمد، شهده، العمده، ص۱۱۶.

بنابراین اولویت بکار رفته در جمله دوّم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همان اولویتی است که در جمله اوّل بکار رفته است و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دامنه همان اولویتی که برای خداوند و خویش بر مؤمنان اثبات کرد، به علی (علیه‌السّلام) نیز توسعه داد و او را بدان مقام منصوب نمود و این همان مقام با عظمتی بود که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را اکمال دین خواند و فرمود: «این عظمت را که خداوند به اهل بیتم ارزانی داشت به من تبریک بگویید». و ابوبکر و عمر و سپس همه مسلمانانِ حاضر به علی (علیه‌السّلام) تبریک گفتند. (به نقل از شرف المصطفی، ابوسعید النیشابوری و…)

[۱۶۴] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۲۷۴.

حسان بن ثابت درباره این ماجرا شعر سرود. برخی منافقان آن را برنتابیدند و بر خویش نفرین فرستادند (سئل سائل بعذاب واقع).
علاوه بر این بر فرض که مقصود از اولویت، اولویت در اطاعت و قرب باشد، آیا پس از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جریان خلافت، علی (علیه‌السّلام) مطیع بود یا مطاع؟ آیا با وی مشورت کردند و نظر او را مقدم داشتند و یا به اعتراف همه مورّخان او از بیعت‌کردن کناره‌گیری نمود و به عمل ایشان رضایت نداد؟ بنا به اعتراف برخی مورخان او را تهدید به کشتن و آتش‌زدن خانه‌اش نمودند و در نهایت پس از شهادت همسر بزرگوارش بیعت نمود.
اصولاً اطاعت کامل وقتی میسر می‌شود که شخص حاکم جامعه باشد، والاّ مطاع نخواهد بود، بلکه خواسته یا ناخواسته فرمانبر دیگران خواهد بود، پس حتی اگر معنای روایت، اولی به اطاعت و قرب باشد نیز دلیل بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) است.

اشکال ششم اهل‌سنت

عده‌ای گفته‌اند: اگر بپذیریم که حدیث غدیر اولویت در تصرّف (که معنایش همان خلافت و امامت است) را ثابت می‌کند، پس مقصود از آن، خلافت در نهایت کار و در مآل امور است؛ یعنی پس از سه خلیفه دیگر. به عبارت دیگر، علی (علیه‌السّلام) هنگامی خلیفه است که با او بیعت شود و چون پس از سه خلیفه دیگر با او بیعت شد، پس این روایت دلالت بر اولویت علی (علیه‌السّلام) پس از آن سه شخص دارد؛ پس منافاتی ندارد که پس از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سه تن خلیفه بشوند و در نهایت علی (علیه‌السّلام) به ولایت برسد. این شبهه را فخر رازی مطرح کرده است و پس از او نیز دیگران نظیر قاضی عضدالدین ایجی

[۱۶۵] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

چلپی،

[۱۶۶] جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، مصر، مطبعه السعاده قم، منشورات رضی، ج۸، ص۳۶۱.

ابن حجر

[۱۶۷] هیتمی، ابن حجر، الصواعق‌المحرقه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه، ص۶۷.

و شیخ سلیم البشری

[۱۶۸] شرف‌الدین، سید عبدالحسین، المراجعات، قاهره، مطبوعات النجاح، ۱۳۹۹ه، ص۴۱۰.

آن را تکرار نموده‌اند.

پاسخ اشکال ششم

آیا اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه بعدی» چنانکه در روایات بسیار دیگر فرموده است (علامه امینی در الغدیر این روایت را از ترمذی، حاکم، نسائی، ابن ابی شیبه، طبری و… نقل می‌کند.)

[۱۶۹] عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۶۸.

[۱۷۰] جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، مؤسسه المحمودی، ۱۳۹۸ه، ج۱، ص۳۱۵.

[۱۷۱] اصفهانی، ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۸۶.

[۱۷۲] امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّه والادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه، ج۱، ص۸۶.

باز نمی‌گفتند: بعدیّت می‌تواند بعد از سه خلیفه دیگر باشد و علی بعد از سه خلیفه دیگر خلیفه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است؟ و یا اگر می‌فرمود: «علی خلیفتی بلافصل» باز مدعی نمی‌شدند که کلمه «بلافصل» مطلق است و به خلافت سه خلیفه نخستین به دلیل اجماع اطلاق کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تخصص یافته است و مفاد آن این است که: علی خلیفه بلافصل بغیر هذه الثلاثه؟ اگر مراد رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از اولویت علی (علیه‌السّلام) اولویت و خلافت او به هنگام بیعت مردم پس از بیست و پنج سال بوده است، این چه فضیلتی برای علی (علیه‌السّلام) است و چه جای تبریک دارد؟
آیا آن همه ترس و بیم و آن همه خوشحالی و سرور و نقل روایت و بیان فضیلت، همه و همه لغو و بیهوده و گزاف و تنها برای بیان امری بدیهی و مسلم بوده است و هیچ گونه اختصاص و امتیازی را برای علی (علیه‌السّلام) ث

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.