پاورپوینت کامل نظریه عشق ابن عربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نظریه عشق ابن عربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نظریه عشق ابن عربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نظریه عشق ابن عربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

نظریه عشق ابن‌عربی

ابن‌ عربی‌ عشق‌ را «اصل‌ هستی‌» می‌شمارد.

[۱] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۳، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

بدین‌سان‌ جای‌ شگفتی‌ نیست‌ که‌ نظریه عشق‌، در سراسر نظام‌ اندیشه عرفانی‌ او، به‌ شکل‌های‌ گوناگون‌ آشکار می‌شود و وظیفه‌ای‌ عمده‌، در کل‌ نظام‌ جهانی‌ و نیز هستی‌ انسان‌، بر عهده‌ می‌گیرد.

فهرست مندرجات

۱ – دیالکتیک عشق
۲ – حدیث ثابت
۳ – القاب محبت
۴ – لطیف‌ترین گونه مهرورزیدن
۵ – عشق به عشق
۶ – تعریف عشق
۷ – معشوق انسان
۸ – ناهم‌سازی عقل و عشق
۹ – انگیزه عشق به حق
۱۰ – خصلت‌های دیالکتیکی عشق
۱۰.۱ – متعلق
۱۰.۲ – جمع میان دو ضد
۱۱ – رویارویی مجنون و لیلی
۱۲ – وجه سروری معشوق
۱۳ – اقسام
۱۳.۱ – عشق طبیعی
۱۳.۲ – عشق روحانی
۱۳.۳ – عشق الهی
۱۳.۳.۱ – نتیجه
۱۳.۳.۲ – انگیزه
۱۳.۴ – امکان و وقوع
۱۴ – تحلیل اقسام سه‌گانه
۱۴.۱ – عشق الهی
۱۴.۱.۱ – نشانه حب خدا
۱۴.۱.۲ – عشق ما به خدا
۱۴.۲ – عشق روحانی
۱۴.۳ – عشق طبیعی
۱۴.۳.۱ – عشقی همگانی
۱۴.۳.۲ – هدف و غایت
۱۵ – زن
۱۵.۱ – کمال‌یابی
۱۵.۲ – آفرینش
۱۵.۳ – عشق زن و مرد
۱۵.۴ – جلوه‌گاه مرد
۱۵.۵ – شهود حق
۱۵.۶ – حدیث نبوی
۱۵.۷ – آشکار شده‌ها
۱۵.۸ – تساوی مقامات زن و مرد
۱۶ – مقالات مرتبط
۱۷ – فهرست منابع
۱۸ – پانویس
۱۹ – منبع

دیالکتیک عشق

هانری‌ کربن‌، نظریه عشق‌ را نزد ابن‌ عربی‌، به‌ درستی‌ «دیالکتیک‌ عشق‌» می‌نامد و در این‌ باره‌ می‌گوید: از میان‌ استادان‌ تصوف‌، ابن‌ عربی‌ یکی‌ از کسانی‌ است‌ که‌ تحلیل‌ پدیده‌های‌ عشق‌ را به‌ حد نهایی‌ رسانده‌اند.
وی‌ در این‌ باره‌، یک‌ دیالکتیک‌ بسیار شخصی‌ را به‌ کار برده‌ است‌.

حدیث ثابت

ابن‌ عربی‌ در چندین‌ جا و به‌ ویژه‌ در «باب‌ مقام‌ محبت‌»، از فتوحات‌ به‌ تحلیل‌ تفصیلی‌ پدیده عشق‌ می‌پردازد.
در آن‌جا، پس‌ از اشاره‌ به‌ این‌که‌ «دوست‌ داشتن‌» (حب‌)، مقامی‌ الهی‌ است‌ و خدا خود را «ودود» (بسیار دوست‌ دارنده‌ و مهربان‌) نامیده‌ است‌ و نیز در خبر، خدا «محب‌» (دوست‌دار) نامیده‌ شده‌ است‌، به‌ این‌ حدیث‌ پیامبر اشاره‌ می‌کند که‌ «اِن‌َّ اللّه‌َ جَمیل‌ٌ یُحِب‌ُّ الْجَمال‌َ: خدا زیباست‌ و زیبایی‌ را دوست‌ می‌دارد»

[۲] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۲-۳۲۳، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

و آن‌ را یک‌ «حدیث‌ ثابت‌» می‌نامد.

[۳] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۱۴، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

القاب محبت

از دیدگاه‌ ابن‌ عربی‌ «محبت‌» دارای‌ ۴ لقب‌ است‌:
۱. حب‌ (مهرورزی‌ یا دوست‌ داشتن‌)، یعنی‌ خلوص‌ آن‌ در دل‌ و صفای‌ آن‌ از تیرگی‌های‌ عوارض‌.
دوست‌دار در این‌ میان‌ دارای‌ هیچ‌ غرض‌ و اراده‌ای‌ در برا بر محبوب‌ خود نیست‌.
۲. وُدّ (مهربانی‌ بسیار) که‌ نامی‌ الهی‌ است‌ (ودود) و از نعمت‌های‌ خداست‌ و در او ثابت‌ است‌.
۳. عشق‌ که‌ همانا افراط در دوست‌ داشتن‌ است‌.
در خبر آمده‌ که‌ خدا خود را به‌ «شدت‌ِ دوست‌ داشتن‌» وصف‌ کرده‌ است‌، اما نام‌های‌ عشق‌ و عاشق‌ درباره خدا به‌ کار نمی‌روند.
در عشق‌، مهرورزی‌ چنان‌ به‌ دوست‌دار روی‌ می‌کند که‌ با همه اجزاءِ وی‌ در می‌آمیزد و او را سخت‌ در بر می‌گیرد، زیرا واژه عشق‌، مشتق‌ از «عَشَقه‌» (گیاه‌ پیچک‌) است‌.
۴. هوی‌ (خواهش‌ و آرزو) که‌ همانا اختصاص‌ دادن‌ِ همه اراده خود به‌ محبوب‌ و تعلق‌ به‌ اوست‌، در آغاز آن‌چه‌ در دل‌ روی‌ دهد.
این‌ نام‌ نیز درباره خدا به‌ کار نمی‌رود.

[۴] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۳، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

لطیف‌ترین گونه مهرورزیدن

ابن‌ عربی‌، لطیف‌ترین‌ گونه مهر ورزیدن‌ و دوست‌ داشتن‌ را، با تجربه شخصی‌ خود، تحلیل‌ می‌کند و می‌گوید: انسان‌ عشقی‌ مفرط و آرزو و خواهشی‌ و شوقی‌ قلق‌انگیز و شیفتگی‌ و لاغری‌ و روی‌گردانی‌ از خواب‌ و خوراک‌، در خودش‌ می‌یابد و نمی‌داند این‌ها همه‌ برای‌ کیست‌. معشوق‌ او نامعین‌ است‌.
پس‌ از آن‌ چنان‌ اتفاق‌ می‌افتد که‌ برای‌ وی‌، در کشف‌، یک‌ تجلی‌ روی‌ می‌دهد و آن‌ عشق‌ بدان‌ تعلق‌ می‌گیرد یا کسی‌ را می‌بیند و آن‌ وجودی‌ که‌ در خود می‌یابد، با دیدن‌ وی‌، به‌ او تعلق‌ می‌گیرد و آن‌گاه‌ پی‌ می‌برد که‌ آن‌ کس‌، محبوب‌ او بوده‌ و وی‌ از آن‌ آگاه‌ نبوده‌ است‌… این‌ امر از نهانی‌ترین‌ دقایق‌ فرانگریستن‌ و پیش‌ آگاهی‌ نفوس‌ انسان‌ها به‌ اشیاء، از پشت‌ پرده غیب‌ است‌.
حالتی‌ است‌ مجهول‌ که‌ انسان‌ نمی‌داند به‌ چه‌ کسی‌، در چه‌ کسی‌ و به‌ چه‌ انگیزه‌ای‌ شیفته‌ و شیدا شده‌ است‌.

[۵] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۳-۳۲۴، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

عشق به عشق

ابن‌ عربی‌ مرحله دیگر را «عشق‌ به‌ عشق‌» (حب‌ّ الحب‌ّ) نام‌ می‌نهد که‌ آن‌ پرداختن‌ به‌ خود عشق‌ و منصرف‌ شدن‌ از متعلق‌ عشق‌، یعنی‌ معشوق‌ است‌.
عاشق‌ در این‌ حالت‌، چنان‌ سرگرم‌ به‌ خودِ عشق‌ است‌ که‌ خود را از معشوق‌ بی‌نیاز و روی‌گردان‌ می‌یابد.

[۶] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۵۲، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

تعریف عشق

ابن‌ عربی‌ می‌گوید: نظریات‌ درباره تعریف‌ عشق‌، گوناگون‌ است‌.
از عشق‌ هیچ‌ تعریف‌ ذاتی‌ که‌ بدان‌ شناخته‌ شود، ممکن‌ نیست‌ و تصورناپذیر است‌،

[۷] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۵۲، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

اما با حدود رسمی‌ و لفظی‌ می‌توان‌ آن‌ را تعریف‌ کرد، همین‌ و بس‌.
هر کس‌ که‌ عشق‌ را تعریف‌ کند، آن‌ را نشناخته‌ است‌ و هر کس‌ که‌ آن‌ را ننوشیده‌ و نچشیده‌ باشد، عشق‌ را نشناخته‌ است‌.
آن‌ کس‌ که‌ بگوید من‌ از عشق‌ سیراب‌ شدم‌، آن‌ را نشناخته‌ است‌.
عشق‌، نوشیدن‌ِ بی‌سیراب‌ شدن‌ است‌.
بایزید بسطامی‌ گفته‌ است‌: مرد آن‌ کسی‌ است‌ که‌ دریاها را جرعه‌ جرعه‌ بنوشد، در حالی‌ که‌ زبانش‌ هنوز از تشنگی‌ از دهان‌ بیرون‌ و بر سینه‌اش‌ افتاده‌ باشد.

[۸] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۱۱، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

معشوق انسان

ابن‌ عربی‌ به‌ حالت‌ و وضعیت‌ ویژه‌ای‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در آن‌، عشق‌، عاشق‌ را یک‌باره‌ و یک‌پارچه‌ در بر می‌گیرد و او را در خود مستغرق‌ می‌سازد.
اما عشق‌ تنها هنگامی‌ همه عاشق‌ را در خود مستغرق‌ می‌کند که‌ محبوب‌ او خدا یا یکی‌ از هم‌نوعان‌ او باشد.
این‌ از آن‌ روست‌ که‌ انسان‌ بذاته‌، تنها با کسی‌ برابری‌ می‌کند و او را دوست‌ می‌دارد که‌ به‌ صورت‌ او باشد.
آن‌گاه‌ هیچ‌ جزئی‌ در وی‌ نیست‌، مگر که‌ همانند آن‌ در محبوب‌ یافت‌ می‌شود… ظاهرش‌ در ظاهر محبوب‌ و باطنش‌ در باطن‌ِ محبوب‌، شیفته‌ می‌شود.
از این‌جاست‌ که‌ خدا «ظاهر و باطن‌» نامیده‌ شده‌ است‌.
بدین‌سان‌، محبت‌، انسان‌ را در خدا و هم‌نوعان‌ خودش‌ مستغرق‌ می‌کند.
این‌ پدیده‌ در جهان‌ فقط به‌ سبب‌ هم‌گونی‌ است‌.
اما مستغرق‌ شدن‌ او در عشق‌، هنگامی‌ که‌ خدا را دوست‌ می‌دارد، از این‌ روست‌ که‌ انسان‌ به‌ صورت‌ِ خدا آفریده‌ شده‌ است‌ و حضرت‌ الهی‌ را با همه ذات‌ خودش‌، پذیرا می‌گردد و از این‌ رو همه نام‌های‌ الهی‌ در وی‌ آشکار می‌شوند و وی‌ بدان‌ها متخلق‌ می‌شود.
از سوی‌ دیگر، اگر عشقش‌ به‌ خدا تعلق‌ گیرد و محبوب خدا باشد، فنای‌ او در عشقش‌ به‌ «حق‌» شدیدتر از فنای‌ او در عشق‌ به‌ هم‌نوعان‌ خودش‌ است‌، زیرا هنگامی‌ که‌ انسان‌ یکی‌ از هم‌نوعانش‌ را دوست‌ می‌دارد، در غیاب‌ او از ظاهر محبوب‌ بی‌بهره‌ است‌، اما چون‌ حق‌، محبوب‌ او باشد، وی‌ در مشاهده دائم‌ است‌ و مشاهده محبوب‌، مانند خوراک‌ برای‌ تن‌ است‌ که‌ بدان‌ رشد می‌کند و هرچه‌ مشاهده‌اش‌ افزون‌ شود، بر عشقش‌ افزوده‌ می‌شود و از این‌ روست‌ که‌ شوق‌ با دیدار، آرام‌ می‌گیرد و اشتیاق‌ با دیدار برانگیخته‌ می‌شود.
این‌ همان‌ احساسی‌ است‌ که‌ عاشق‌ هنگام‌ رسیدن‌ به‌ معشوق‌، در خود می‌یابد و از دیدار او سیر نمی‌شود و ولع‌ او کاستی‌ نمی‌گیرد و هر چه‌ به‌ او می‌نگرد، بر وجد و شوقش‌ افزوده‌ می‌گردد.

[۹] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۵- ۳۲۶، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

ناهم‌سازی عقل و عشق

نکته توجه‌انگیز دیگر، در نظریه عشق‌ ابن‌ عربی‌، اشاره او به‌ ناسازگاری‌ یا ناهم‌سازی‌ میان‌ عقل‌ و عشق‌ است‌: هر عشقی‌ که‌ در عاشق‌، عقلی‌ یا تعقلی‌ باقی‌ گذارد که‌ جز به‌ محبوبش‌ بیندیشد، عشق‌ ناب‌ نیست‌ و حدیث‌ نفس‌ است‌ که‌ گفته‌اند: خیری‌ در عشقی‌ نیست‌ که‌ با عقل‌ تدبیر کند.

[۱۰] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۶، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

ابن‌ عربی‌، ناسازگاری‌ میان‌ عشق‌ و عقل‌ را چنین‌ تحلیل‌ می‌کند که‌ عشق‌ بر نفوس‌ چیره‌تر از عقل‌ است‌ و این‌ از آن‌ روست‌ که‌ عقل‌، دارنده خود را مقید می‌سازد، در حالی‌ که‌ از اوصاف‌ عشق‌ گمراهی‌ و سرگشتگی‌ (حیرت‌) است‌ و حیرت‌ هم‌ با عقل‌ها ناسازگار است‌، زیرا عقل‌ موجب‌ جمع‌ انسان‌ و حیرت‌ موجب‌ پراکندگی‌ وی‌ است‌.
از گمراهی‌های‌ عاشق‌، یکی‌ این‌ است‌ که‌ می‌پندارد که‌ محبوب‌ او در چشم‌ هر کسی‌ نیکوست‌ و در او آن‌ می‌بیند که‌ عاشق‌ در او می‌بیند، این‌ از حیرت‌ است‌.
گمراهی‌ دیگر عاشق‌ این‌ است‌ که‌ در گزینش‌ راه‌هایی‌ که‌ او را به‌ محبوبش‌ می‌رساند متحیر است‌ و با خود می‌گوید: این‌ کنم‌ یا آن‌ کنم‌ تا بدان‌ وسیله‌ به‌ محبوبم‌ برسم‌.
وی‌ هم‌چنان‌ در سرگشتگی‌ است‌، زیرا می‌پندارد که‌ لذت‌ حسی‌ در کنار محبوبش‌ بیشتر از آن‌ لذت‌ در خیال‌ است‌ و این‌ به‌ سبب‌ چیرگی‌ و تیرگی‌ درون‌ بر چنین‌ عاشقی‌ است‌ که‌ از «لذت‌ تخیل‌» در خواب‌ غافل‌ است‌، چه‌ این‌ لذت‌ بیشتری‌ دارد تا خیال‌، چون‌ اتصالی‌ بیشتر از خیال‌، به‌ محبوب‌ دارد، همان‌گونه‌ که‌ اتصال‌ با خیال‌ نیز شدیدتر از اتصال‌ با بیرون‌، یعنی‌ محسوس‌ است‌، اما لذت‌ عاشق‌ به‌ «معنی‌»، اتصالی‌ قوی‌تر از خیال‌ به‌ محبوب‌ دارد.

[۱۱] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۳۸، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

ابن‌ عربی‌ سرانجام‌ نتیجه‌ می‌گیرد که‌ عشق‌ با عقل‌ در یک‌ محل‌ گرد نمی‌آید. پس‌ ناگزیر، حکم‌ عشق‌ با حکم‌ عقل‌ در تناقض‌ است‌.
عقل‌ سخن‌ می‌گوید، اما جنون‌ عشق‌ لال‌ است‌.

[۱۲] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۱۲، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

انگیزه عشق به حق

در این‌ میان‌، ابن‌ عربی‌ با اشاره‌ به‌ دوست‌ داشتن‌ خدا، با تأکید بر این‌که‌ اخبار شریعت‌ انگیزه دوست‌ داشتن‌ حق‌ شده‌ است‌، می‌گوید: اگر نبود شریعتی‌ که‌ اخبار الهی‌ را بیاورد، هیچ‌کس‌ خدا را نمی‌شناخت‌ و اگر ما می‌ماندیم‌ و ادله عقلی‌ که‌ به‌ گمان‌ خردورزان‌ به‌ آگاهی‌ به‌ ذات‌ حق‌ رهنمون‌ می‌شود که‌ او چنین‌ و چنان‌ نیست‌، هیچ‌ مخلوقی‌ او را دوست‌ نمی‌داشت‌.
تنها هنگامی‌ که‌ خبر الهی‌ به‌ زبان‌ شرایع‌ به‌ ما رسید که‌ خدا که‌ چنین‌ و چنان‌ است‌، یعنی‌ از اموری‌ خبر داد که‌ ظاهرهای‌ آن‌ها با دلیل‌های‌ عقلی‌ تناقض‌ دارد، آن‌گاه‌ ما او را به‌ سبب‌ این‌ صفات‌ ثبوتی‌، دوست‌ داشتیم‌.
خدا شناخته‌ نمی‌شود، مگر به‌ آن‌چه‌ خودش‌ درباره خودش‌ خبر داده‌ است‌ که‌ او ما را دوست‌ می‌دارد و به‌ ما رحمت‌، رأفت‌ و شفقت‌ دارد، برای‌ این‌که‌ ما او را تصور کنیم‌ و او را در برابر دیدگانمان‌، در دل‌هایمان‌ و در قبله‌مان‌ و در خیالمان‌، در آوریم‌، چنان‌که‌ گویی‌ او را می‌بینیم‌، نه‌ بلکه‌ او را در درونمان‌ می‌بینیم‌، زیرا اوست‌ که‌ خود را به‌ ما شناسانده‌ است‌، نه‌ این‌که‌ ما با نظر خودمان‌ او را شناخته‌ باشیم‌.
هستند کسانی‌ که‌ او را می‌بینند و به‌ او نادانند.
از سوی‌ دیگر، همان‌گونه‌ که‌ خدا به‌ غیر خود نیازمند نیست‌، به‌ همین‌سان‌، در موجودات‌، جز خودش‌ را دوست‌ نمی‌دارد.
او در هر معشوقی‌ بر چشم‌ هر عاشقی‌، ظاهر است‌.
هیچ‌ موجودی‌ نیست‌ که‌ عاشق‌ و دوست‌دار نباشد.
جهان‌ همه‌ عاشق‌ و معشوق‌ است‌ و همه‌ به‌ او باز می‌گردد.
هیچ‌کس‌ جز آفریننده خود را دوست‌ نمی‌دارد، اما خدا، در عشق‌ِ معشوقان‌ و نیز در زر و سیم‌ و جاه‌ و مقام‌، پنهان‌ می‌ماند.
بدین‌سان‌ در جهان‌ همه‌ چیز محبوب‌ است‌.
شاعران‌ سخنشان‌ را درباره عشق‌ به‌ موجودات‌ هدر داده‌اند و نمی‌دانند که‌ معشوق‌ واقعی‌ کیست‌، اما عارفان‌ شعری‌، غزلی‌ و مدیحی‌ نمی‌شنوند که‌ خدا را در آن‌، از پس‌ پرده صورت‌ها، نیابند و سبب‌ این‌ هم‌ رشک‌ (غیرت‌) الهی‌ است‌ که‌ نمی‌خواهد کسی‌ جز او دوست‌ داشته‌ شود، زیرا سبب‌ عشق‌، زیبایی‌ است‌ و خدا دارای‌ آن‌ است‌.
زیبایی‌ به‌ سبب‌ خود دوست‌ داشتنی‌ است‌.
خدا هم‌ زیباست‌ و زیبایی‌ را دوست‌ می‌دارد، پس‌ خودش‌ را دوست‌ می‌دارد.

[۱۳] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۶، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

[۱۴] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۴۴، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

خصلت‌های دیالکتیکی عشق

از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربی‌ نظریه بسیار توجه‌انگیزی‌ را مطرح‌ می‌کند که‌ در آن‌ خصلت‌ دیالکتیکی‌ عشق‌ را نشان‌ می‌دهد.

متعلق

بنابر این‌ نظریه‌، عشق‌ تعلقی‌ ویژه‌ از تعلقات‌ اراده‌ است‌ و نیز عشق‌، جز به‌ «معدوم‌ِ غیر موجود» تعلق‌ نمی‌گیرد.
اما هنگامی‌ که‌ می‌گوییم‌ عاشق‌ «وجود محبوب‌ را می‌خواهد و محبوب‌ در حقیقت‌ معدوم‌ است‌»، مقصود این‌ است‌ که‌ محبوب‌ برای‌ عاشق‌، همانا اراده‌ای‌ است‌ که‌ اتصال‌ به‌ این‌ شخص‌ معین‌ را، موجب‌ می‌شود.
پس‌ عشق‌، در آن‌ لحظه‌، جز به‌ «معدومی‌» از این‌ شخص‌، تعلق‌ نمی‌گیرد و عاشق‌ چنین‌ می‌پندارد که‌ عشق‌ او متعلق‌ به‌ شخص‌ است‌، در حالی‌ که‌ چنین‌ نیست‌ و این‌ است‌ آن‌چه‌ وی‌ را برای‌ دیدار و روبه‌رو شدن‌ با محبوب‌ بر می‌انگیزد.
اما اگر کسی‌ بگوید که‌ من‌ هم‌نشینی‌ یا هم‌دمی‌ یا سخن‌ گفتن‌ با شخصی‌ را دوست‌ می‌داشتم‌ و همه این‌ها روی‌ داد و با وجود این‌، عشق‌ با وصال‌، از میان‌ نرفت‌ و بنابر این‌ نمی‌توان‌ گفت‌ که‌ متعلق‌ عشق‌ «معدوم‌» است‌، در پاسخ‌ او می‌گوییم‌ که‌ تو خطا می‌کنی‌، زیرا هنگام‌ وصال‌ متعلق‌ عشق‌ تو، نه‌ به‌ حال‌ حاصل‌ است‌، بلکه‌ به‌ «دوام‌» حاصل‌ و استمرار آن‌ است‌.
دوام‌ و استمرار هم‌، در آن‌ هنگام‌ «معدوم‌» است‌ و هنوز به‌ هستی‌ درنیامده‌ است‌ و مدت‌ آن‌ نیز پایان‌ ندارد.
پس‌ عشق‌، در حال‌ وصال‌، جز به‌ «معدومی‌» تعلق‌ نمی‌گیرد که‌ همانا «دوام‌» آن‌ است‌.
در قرآن‌ آمده‌ است‌ که‌ «یُحِبُّهُم‌ْ وَ یُحِبّونَه‌ُ: (خدا) ایشان‌ را دوست‌ می‌دارد و ایشان‌ دوستش‌ می‌دارند».

[۱۵] مائده‌/سوره۵، آیه۵۴.

در این‌جا ضمیر غایب‌ و فعل‌ مستقبل‌ آمده‌ و متعلق‌ دوست‌ داشتن‌ به‌ غایب‌ و معدوم‌ افزوده‌ شده‌ است‌، چه‌ هر غایبی‌، معدوم‌ِ اضافی‌ است‌.

[۱۶] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۷، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

جمع میان دو ضد

ابن‌ عربی‌ سپس‌ به‌ یکی‌ از اوصاف‌ ویژه عشق‌ اشاره‌ می‌کند که‌ بار دیگر خصلت‌ دیالکتیکی‌ آن‌ را نشان‌ می‌دهد.
این‌ ویژگی‌ این‌ است‌ که‌ عاشق‌ در عشق‌ خود، به‌ سبب‌ اختیار، دو ضد را جمع‌ می‌کند تا درست‌ آید که‌ او به‌ صورت‌ خدا آفریده‌ شده‌ است‌ و این‌ فرق‌ میان‌ «عشق‌ طبیعی‌» و «عشق‌ روحانی‌» است‌ و تنها انسان‌ است‌ که‌ این‌ دو را جمع‌ می‌کند.
جانوران‌ دوست‌ می‌دارند، اما دو ضد را جمع‌ نمی‌کنند، بر خلاف‌ انسان‌ که‌ در عشق‌ خود دو ضد را جمع‌ می‌کند، زیرا به‌ صورت‌ خداست‌ و خدا خود را به‌ دو ضد وصف‌ کرده‌ است‌ و می‌گوید که‌ «او اول‌ و آخر و ظاهر و باطن‌ است‌».
اما چگونگی‌ جمع‌ عشق‌ میان‌ دو ضد این‌ است‌ که‌ از صفات‌ لازمه عشق‌، دوست‌ داشتن‌ وصال‌ و اتصال‌ به‌ محبوب‌ است‌ و نیز دوست‌ داشتن‌ آن‌چه‌ محبوب‌ دوست‌ می‌دارد، اما محبوب‌ هجران‌ را دوست‌ می‌دارد.
اگر عاشق‌ هجران‌ را دوست‌ بدارد، کاری‌ می‌کند بر خلاف‌ اقتضای‌ عشق‌، چون‌ عشق‌ خواهان‌ وصال‌ است‌، اما اگر وصال‌ را دوست‌ بدارد، باز هم‌ کاری‌ بر خلاف‌ اقتضای‌ عشق‌ کرده‌ است‌، چون‌ معشوق‌ وصال‌ را نمی‌خواهد.
از سوی‌ دیگر، عاشق‌ آن‌ را دوست‌ می‌دارد که‌ معشوق‌ دوست‌ می‌دارد، اما در این‌جا این‌ کار را نکرده‌ است‌ و عاشق‌ در هر دو حال‌ مغلوب‌ است‌.
پس‌ غایت‌ جمع‌ میان‌ آن‌ دو این‌ است‌ که‌ عاشق‌ هم‌ هجرانی‌ را که‌ محبوب‌ آن‌ را دوست‌ می‌دارد، دوست‌ بدارد، هم‌ وصال‌ را دوست‌ بدارد.

[۱۷] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۲۷، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

[۱۸] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۳۷، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

رویارویی مجنون و لیلی

ابن‌ عربی‌، در پیوند با نقش‌ خلاق‌ خیال‌ در عشق‌، به‌ رویارویی‌ مجنون‌ و لیلی‌ می‌پردازد و به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در عشق‌ طبیعی‌، گاه‌ صورت‌ محبوب‌ در خیال‌ عاشق‌، با صورت‌ بیرونی‌ او در هم‌ می‌آمیزد و چون‌ آن‌ دو صورت‌ در خیال‌ عاشق‌ سخت‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ شوند و مانند هوا به‌ بیننده‌، به‌ خیال‌ عاشق‌ بچسبند، عاشق‌ محبوب‌ را در خیالش‌ جست‌و‌جو می‌کند و او را در آن‌ نمی‌یابد و به‌ سبب‌ نزدیکی‌ زیاد، گویی‌ نمی‌تواند او را تصور کند و از این‌ رو، مانند کسی‌ که‌ محبوبش‌ را از دست‌ داده‌ است‌، دچار خستگی‌ و پریشان‌ فکری‌ و سرگشتگی‌ می‌شود.
آن‌گاه‌، ابن‌ عربی‌، می‌گوید: مجنون‌ هنگامی‌ که‌ در همه سخنانش‌ فریاد می‌زد: لیلی‌ لیلی‌، در چنین‌ مقامی‌ بود.
گویی‌ خیال‌ می‌کرد که‌ او را گم‌ کرده‌ و از دست‌ داده‌ است‌، در حالی‌ که‌ چنین‌ نبود، بلکه‌ نزدیکی‌ صورت‌ تخیل‌ شده‌، به‌ افراط رسیده‌ بود، چنان‌که‌ لیلی‌ را مشاهده‌ نمی‌کرد و از این‌ رو در جست‌و‌جوی‌ او بود، مانند کسی‌ که‌ چیزی‌ را گم‌ کرده‌ است‌.
از این‌جاست‌ که‌ هنگامی‌ که‌ لیلی‌، نزد وی‌ آمد و صورت‌ ظاهر او با صورت‌ باطنی‌ تخیل‌ شده‌ای‌ که‌ مجنون‌ در خیال‌ خود از وی‌ داشت‌، مطابق‌ نبود، چون‌ او را دید، گویی‌ او را مزاحم‌ِ آن‌ صورت‌ خیالی‌ یافت‌ که‌ از او داشت‌ و ترسید که‌ آن‌ صورت‌ خیالی‌ را گم‌ کند و از دست‌ بدهد.
از این‌ رو به‌ لیلی‌ گفت‌: از من‌ دور شو، عشق‌ تو مرا از تو منصرف‌ کرده‌ است‌.
مقصودش‌ این‌ بود که‌ آن‌ صورت‌ خیالی‌، همان‌ عین‌ عشق‌ است‌ و از این‌ رو هم‌چنان‌ در جست‌و‌جوی‌ لیلی‌ بود.

[۱۹] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

[۲۰] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۳۷، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

وجه سروری معشوق

ابن‌ عربی‌ به‌ یک‌ نکته بسیار توجه‌انگیز دیگری‌ در دیالکتیک‌ عشق‌ اشاره‌ می‌کند و آن‌ این‌که‌ نفوس‌ انسان‌ها، در سرشت‌ خود، دوست‌دار سروری‌ و ریاستند و عاشق‌، با عشق‌ خود، برده‌ و مملوک‌ِ معشوق‌ است‌ و معشوق‌ را سروری‌ نیست‌، جز به‌ وجود این‌ عاشق‌.
معشوق‌ به‌ عاشقش‌ به‌ آن‌ اندازه‌ عشق‌ می‌ورزد که‌ به‌ سروری‌ خود عشق‌ می‌ورزد و از ناشکیبایی‌ عاشقی‌ که‌ در جست‌و‌جوی‌ اوست‌، آرامش‌ خاطر می‌یابد و در ظاهر به‌ عاشق‌ تکبر می‌فروشد، در حالی‌ که‌ باطناً طالب‌ اوست‌ و در هستی‌ کسی‌ را مانند او نمی‌بیند، زیرا عاشق‌، مِلک‌ اوست‌.

[۲۱] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۱۲، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

در این‌جا گفتنی‌ است‌ که‌ ابن‌ عربی‌، گفته یکی‌ از عارفان‌ را در باره مجنون‌، می‌پذیرد که‌ گفته‌ است‌ مجنون‌ از عاشقان‌ خدا بوده‌ و لیلی‌ را حجاب‌ خویش‌ نهاده‌ بوده‌ است‌… کار عاشق‌ این‌ است‌ که‌ چون‌ معشوق‌ ناگهان‌ درآید، بیهوش‌ و سراسیمه‌ و پریشان‌ شود، در حالی‌ که‌ مجنون‌ نه‌ پریشان‌ می‌شود و نه‌ خود را می‌بازد، بلکه‌ به‌ لیلی‌ می‌گوید: از من‌ دور شو.
پس‌ بعید نیست‌ که‌ مجنون‌ عاشق‌ خدا بوده‌ است‌، زیرا خدا را بندگان‌ و دوستان‌ ویژه‌ای‌ است‌.

[۲۲] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۳۵۲، الفتوحات‌ المکیه، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

اقسام

ابن‌ عربی‌ عشق‌ را به‌ ۳ گونه‌ تقسیم‌ می‌کند: عشق‌ طبیعی‌، عشق‌ روحانی‌ و عشق‌ الهی‌.

عشق طبیعی

عشق‌ طبیعی‌، عشق‌ عوام‌ و هدف‌ آن‌ یگانه‌ شدن‌ در روح‌ حیوانی‌ است‌، چنان‌که‌ روح‌ هر یک‌ از عاشق‌ و معشوق‌، روح‌ یار او می‌شود، آن‌ هم‌ از راه‌ لذت‌ بردن‌ و انگیزش‌ شهوت‌ و سرانجام‌ عملی‌ آن‌ نکاح‌ است‌.

عشق روحانی

عشق‌ روحانی‌ نفسی‌، هدفش‌ همانند شدن‌ به‌ محبوب‌ با قیام‌ به‌ حق‌ محبوب‌ و شناختن‌ ارزش‌ اوست‌.

عشق الهی

عشق‌ الهی‌ عبارت‌ است‌ از حب‌ّ خدا به‌ بنده‌ و حب‌ّ بنده‌ به

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.