پاورپوینت کامل نسبت اسطوره و فلسفه و موسیقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نسبت اسطوره و فلسفه و موسیقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نسبت اسطوره و فلسفه و موسیقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نسبت اسطوره و فلسفه و موسیقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل نسبت اسطوره و فلسفه و موسیقی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
این مقاله در ابتدا نسبت اسطوره با موسیقی و سپس نسبت فلسفه با موسیقی و تاثیر آن در ایجاد زمینه برای پرورش بزرگانی چون ارموی را مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
فهرست مندرجات
۱ – شرح اجمالی
۲ – اسطوره و مدرنیته
۲.۱ – نظریه شلینگ
۲.۲ – نظریه نیچه
۳ – تاثیر اسطوره
۴ – موسیقی و اسطوره
۴.۱ – الهههای هنر
۴.۱.۱ – تبارشناسی موزها
۴.۲ – روایتهای اسطورهای
۵ – فلسفه و اسطوره
۵.۱ – فیثاغورث
۵.۲ – افلاطون
۵.۲.۱ – تفصیل آراء افلاطون
۶ – نظریه بنیانگذار موسیقی
۶.۱ – ارتباط موسیقی و کیهان
۷ – موسیقی و فلسفه
۷.۱ – داستان ار
۷.۲ – حد وسط الهیات و علم
۷.۳ – صور معقول اساس هارمونی
۷.۴ – فلسفه در یونان باستان
۷.۵ – ابن سینا و موسیقی
۷.۶ – ابن زیله و موسیقی
۸ – اخوان الصفا و موسیقی
۹ – رساله موسیقی اخوانالصفا
۹.۱ – فصل اول
۹.۲ – فصل دوم
۹.۳ – فصل سوم
۹.۴ – فصل چهارم
۹.۵ – فصل پنجم
۹.۶ – فصل ششم
۹.۷ – فصل هفتم
۹.۸ – فصل هشتم
۹.۹ – فصل نهم
۹.۱۰ – فصل دهم
۹.۱۱ – فصل یازدهم
۹.۱۲ – فصل دوازدهم
۹.۱۳ – فصل سیزدهم
۹.۱۴ – فصل چهاردهم
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع
شرح اجمالی
نسبت میان اسطوره، فلسفه و موسیقی در تاریخ بس پرفراز و نشیب موسیقی دو نکته بسیار قابل تامل وجود دارد:
اول: نسبت موسیقی با اسطوره و به ویژه اسطورههای یونانی، از یک سو کلمه موسیقی (که معرب Music است) متخذ از (Muses) یونانی است و اینان ۹ الهه شعر و هنر و موسیقی بودند که نامشان بر یکی از برجستهترین هنرهای انسانی به یادگار ماند. به ویژه اگر نام مادر آنان یعنی منموزین (Menmosyne) یا مرکوری رومی و (memory) انگلیسی را مورد توجه قرار دهیم که خود به معنای حافظه، تذکر و یاد است و بنابراین موسیقی و هنر را نوعی ذکر و یاد قرار میدهد. شاید مولانای رومی متاثر از همین معنا بوده که موسیقی را یادگار خوش بهشتی دانسته و سروده است:
ما همه اجزای آدم بودهایم در بهشت این لحنها بشنودهایم •••••• گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی یادمان آید از آنها اندکی
و از دیگر سو تاثیرپذیری فیثاغورث و پیروانش از «اورفیسم» یوانای و اسطورههای سومری و نیز تامل جدی فلاسفه دو قرن اخیر به حضور اسطوره در هنر، به عنوان مثال کسانی چون «شلینگ» با جملاتی چنین: «اسطوره شرط لازم و نخستین تمامی هنر است» و یا تقسیم دیونیسوسی و آپلونی «نیچه» از هنر.
دوم: موسیقی در جهان اسلام، روشنترین و مدونترین تاریخ را در میان تمامی هنرها دارد و این بدان دلیل است که این هنر همراه با فلسفه و ریاضیات وارد جهان اسلام شد. فلذا اگر میبینیم، اولین فیلسوف جهان اسلام (کندی) ۹ رساله در موسیقی دارد و بزرگترین فیلسوف جهان اسلام (فارابی) «موسیقی الکبیر» را و فلاسفه دیگر نیز هر کدام رسالههای مهم دیگری، دقیقاً به همین نسبت فلسفه و موسیقی در تمدن اسلامی باز میگردد. عاملی که سبب گردید از یک سو روشنترین تاریخ هنر را در موسیقی داشته باشیم و از دیگر سو چنان پشتوانه نظری عمیقی و عظیمی پدید آید که خود بنیانساز عمیقترین مبادی نظری در موسیقی، ابداعات و ابتکارات بینظیر موسیقایی و پرورش اعجوبههایی چون صفیالدین ارموی گردد.
این مقاله در ابتدا نسبت اسطوره با موسیقی و سپس نسبت فلسفه با موسیقی و تاثیر آن در ایجاد زمینه برای پرورش بزرگانی چون ارموی را مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
اسطوره و مدرنیته
مدرنیته با نفی اسطوره آغاز شد و نیز با جهان اسطوره محوری که پیش از آن، تاریخی سه هزار ساله را با خود یدک میکشید. شک دکارتی و نقد خرد کانتی به محو و نفی اندیشهها و گزارههایی انجامید که در چارچوب عقلانیت مدرن، قابلیت نقد و بررسی نداشت. قرن شانزده، هفده و هجده قرون عقل محوری است. قرونی که با مبنا قرار دادن سوبژه به دنبال ادراک مطلق ابژه یا عین است. در این میان اندیشه فلسفی جولانگاه تفوق ذهن بر عین و یا ایده بر پدیده شد و نوعی ایدهآلیسم در باب رئالیسم شکل گرفت که مبنا و بستر مناقشات و مباحثات فلسفی دوره طولانی مدرنیته گشت. عقل نقاد اینک همه چیز را به چالش میکشید و این خاص قلمرو نظری مدرنیته نبود در عرصه هنر و به ویژه مکاتب هنری نیز مکاتب به صورت پی در پی مقابل هم عرضاندام میکردند. سمبولیزم در برابر کلاسیزم، رومانتیزم در برابر رئالیسم و هکذا.
اما در مسیر این جهان پرآشوب نظری که به تعبیر «برتراندراسل» با تاکید شدید بر فردیت و ذهنیت، تا مرز هرج و مرج پیش رفت،
[۱] راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری.
کسانی نیز ظاهر گشتند که بینشی اسطورهای را در قالب فلسفه ترویج دادند.
نظریه شلینگ
رساله «درباره اسطوره» شلینگ که در سال ۱۷۹۳ یعنی آخرین سالهای قرن ۱۸ به چاپ رسید هدفی را تعقیب میکرد که بر اساس آن، اسطوره عامل یگانگی فلسفه و دین بود. اندیشههای شلینگ در پی بنیادگذاری جهانی مثالی میان ذهن و عین یا امر ذهنی و امر عینی بود که از دیدگاه او احیاء اسطوره را در فرهنگ غربی ضروری میساخت. (زیرا تجرید و مفاهیم مجرد جز در ساحت اسطوره و دین قابلیت طرح ندارد.) شلینگ به ویژه در فلسفه هنر خویش بر حضور اسطوره تاکید بسیار نمود. از دیدگاه او یک اثر هنری هنگامی کامل است که دارای عالیترین مرتبه عینیت بخشیدن عقل به خویش در برابر خویش باشد، یعنی به یک عبارت همان بودگی آگاه و ناآگاه، واقعی و مثالی، عینی و ذهنی.
[۲] کاپلستون، فدریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش عاشوری، ص۱۲۷.
گفتار او پیرامون زیبایی، نیاز به اسطوره در فلسفه هنر او را دو چندان میساخت. زیبایی از دیدگاه او همسازی وجود جزئی با ایده خویش است آن چنان که این ایده در مقام وجودی بیکران در کران ضد فرود میآید و به صورت وجود مشخص شهود میشود، بنابراین هنرمند به میانجیهایی نمادین نیاز دراد که بتوانند حدفاصل میان وجود کلی و جزئی باشند. این عالم میانجی نمادین از دیدگاه شلینگ عالم اساطیر است بنابراین از دیدگاه وی، اسطوره – که ساختارهای زاده پندار و کنایهها یا فرانمودهایی از وجود خداییاند – شرط لازم و ماده نخستین تمامی هنر است.
[۳] کاپلستون، فدریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش عاشوری، ص۱۲۹.
تلاش شلینگ در احیای اسطوره، بار دیگر نگره اسطورهای در غرب را احیاء نمود و شاید نیچه نیز هنگامی که در کتاب «زایش تراژدی» هنر را به هنر دیونیسوسی و آپولونی تقسیم کرد به این نگره شلینگ توجه نشان میداد.
نظریه نیچه
از دیدگاه نیچه یونانیان با استفاده از هنر به دنبال بهتر کردن سیمای جهان و زندگی بشری بودند اما این هنر برای آنان دو نظام منفصل و بعضاً مقابل هم به وجود آورده بود. در دیدگاه نیچه در یکسوی این هنر دیونسیوس قرار داشت، اسطورهای که برای او نماد رود زندگی بود رودی که تمامی سدها را میشکند و هیچ بند و باری نمیشناسد. نیچه آئینهای دیونیسوسی را آئینهایی میدانست که پرستندگان سرمست سر از پا نشناس با زندگی یکی میشدند و سدهای فردانیت را میشکستند و حجاب فریب را کنار زده و چنان در زندگی غوطهور میشدند که به نوعی یگانگی ازلی میرسیدند اما در مقابل آن، آپولون از دیدگاه نیچه نماد نور، اندازه، حدود و نیز نماینده اصل فردگرایی بود. (آپلون در لغت به معنای نفی کثرت است)
[۴] کاپلستون، فدریک، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش عاشوری، ص۳۸۸.
.
تاثیر اسطوره
سخن ما در این مختصر، شرح حضور اسطوره و احیای مجدد آن در فلسفه جدید غرب و حتی باز تولید قدرتمند آن در اندیشه بزرگان و اسطوره شناسانی چون «لویاشتراوس»، «میرچا الیاده» و «ژوزف کمبل» نیست بلکه تنها تامل بر این نکته است که حضور و تاثیر اسطوره در ذهن و زبان انسان چنان جدی و گریزناپذیراست که به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت. گاهی شناخت یک اسطوره، شناخت یک آئین و نوع جهانبینی یک تمدن است.
موسیقی و اسطوره
حضور اسطوره در موسیقی، حضوری به قدمت تاریخ است زیرا دست کم در لفظ و واژه، موسیقی با اسطوره آغاز میشود و به همین دلیل تبارشناسی لفظی آن، هم به رمزگشایی ماهیت موسیقی کمک میرساند و هم در این جهان اسطورهگرا ما را به شناخت اسطورههایی نزدیک میکند که به یک عبارت بنیان جهان و جهاننگری انسان غربی و شرقیاند.
الهههای هنر
همچنان که میدانیم لفظ موسیقی معرب واژه (Music) است که خود ماخوذ از (muses) یا نه الهه شعر و رقص و آواز و موسیقی یونانیاند. تامل بر این واژه که ناگزیر به کشف جایگاه میوزها در اسطورههای یونانی و تاثیر آن بر فرهنگ غربی میانجامد، ما را در شناخت بهتر موسیقی کمک خواهد رساند. موزهها فرزندان زئوس و منهموزین (Menemozine) بودند. منهموزین خود فرزند گایا و اورانوس بود و در بینش اسطورهای ربالنوع حافظه و ذکر محسوب میشد. از دیدگاه «هزیود»، منهموزین به انسان، حافظه عطا کرد در حالی که دخترانش (موزها) به انسان فراموشی و رنج بخشیدند این موزها عبارت بودند از:
۱. کلیو (Clio)، الهه تاریخ ۲. اترپ (Euterpe)، الهه موسیقی ۳. تالی (Thali)، الهه کمدی ۴. ملپون (Melpomene)، الهه تراژدی ۵. ترپسیخور Terpsichore))، الهه رقص ۶. اراتو (Erato) ٍ، الهه شعر غنایی و مرثیه ۷. پولیمنی (Polhymnie)، الهه سرود ۸. اورانی Uranie))، الهه ستارهشناسی ۹. کالییوپه (Calliope)، الهه فصاحت و شعر حماسی.
از دیدگاه هومر تمامی این الههها، الهههای هنرند و وظیفه آنها خنیاگری، سرودخوانی، داستانسرایی و افسانهپردازی برای سرگرم کردن خدایان است. البته در تعداد و نسب آنها اختلاف هست، مثلاً هزیود تعداد آنها را فقط ۳ نفر دانسته (الهههای خودآرایی، حافظه و آواز) و «سیسیل» مورخ مشهور یونانی نیز آنها را نه فرزندان زئوس و منهموزین که فرزندان اورانوس و گایا میداند. همچنین در برخی روایتها موزها دختران هارمونی محسوب میشوند. (دختر آرس و آفرودیته)
تبارشناسی موزها
بدین ترتیب در تبارشناسی موزها به دو مفهوم و معنای ذکر و هارمونی میرسیم که به یک عبارت ریشه و بنیاد موزها محسوب میگردد. این ۹ خواهر، برادری دارند به نام آپولون که یکی از مشهورترین خدایان موسیقایی یونان است. (البته مادر آپولون، منهموزین نیست بلکه لتو (Leto) همسر دیگر زئوس است) لتو، آپولون را علیرغم موانع و مشکلاتی که هرا (Hera) خواهر و سوگلی حرمسرای زئوس ایجاد کرده بود در جزیره دلس (Delos) بدنیا آورد. زئوس از تولد او بسیار شادمان گشت و بدو هدایایی بخشید که در میان آنها چنگ و ارابهای که بوسیله چند قو کشیده میشد بسیار برجسته بود بدین ترتب آپولون در اسطورههای یونانی مترادف چنگ یا موسیقی گشت و لقبی چون «آپولون موزاژت» (Apollon Musagete) یا «آپولون، رهبر موزهای۹ گانه» دریافت نمود که او را حامی تمامی هنرها و سمبل و مظهر خورشید و روشنایی تمدن بخش قرار میداد.
[۵] فاطمی، سعید، اساطیر یونان و رم، ص۳۳۳.
[۶] افلاطون، دورهی کامل آثار افلاطون، ج۲،ترجمهی محمدحسن لطفی.
روایتهای اسطورهای
روایتهای اسطورهای بیانگر آنند که چون آپولون در دربار خدایان آغاز به نواختن چنگ میکرد و موزها به هنرنمایی میرداختند تمامی عالم را مستی و فراموشی فرا میگرفت بنابراین اسطورههای یونانی در موسیقی از یکسو آپولون و از دیگر سو موزها (بعنوان خدایان موسیقی و شعر) بودند.
فلسفه و اسطوره
اگر این اسطورهها در فلسفه و حکمت یونانی بدست حکما و فلاسفهای بزرگ باز تولید نمیگشتند، تاکید و تامل بر آنها را چندان روا و جایز نمیشمردیم اما هنگامی که با بزرگترین نامی که عالم موسیقی به خود دیده است (فیثاغورث) مواجه میشویم و زندگی او را درهالهای از حضور این اسطورهها و تاثیر مستقیم آنان بر دانش موسیقایی او میبینیم ناگزیریم اسطورهشناسی در باب موسیقی را رکنی از ارکان فلسفه بینگاریم.
فیثاغورث
فیثاغورث (متولد ۵۶۹ ق. م)، این فیلسوف نامآور جزیره ساموس بر روی ران پای خود علامتی طلایی داشت که از دیدگاه مریدانش پیوند او با آپولون را اثبات و او را تا حد مقام فرزندی آپولون ارتقا میداد. شاید عشق بیاندازه فیثاغورث به چنگ از همین ارادت شخصی او به آپولون (که او راهنمای خود میدانست) حاصل شده باشد (و به همان اندازه نفرتش از فلوت به دلیل شهرت انگیزیاش، در اسطورههای یونانی «مارسیاس» علاقهمند به فلوت بود و چون در جنگی آپولون را به مبارزه طلبید، مغلوب شد و آپولون او را به یک درخت کاج بست و پوستش را کند (کنایه از برتری چنگ بر فلوت در موسیقی یونانی)
[۷] گورمن، پیتر، سرگذشت فیثاغورث، ترجمه پرویز حکیمهاشمی، ص۲۱۴.
[۸] افلاطون، جمهوری، ترجمه فؤاد روحانی.
وی که از دیدگاه مریدانش تناسخی از آپولون بود همچون او که با نواختن چنگش تمامی خدایان را شیفته خود میکرد با جادوی موسیقی، شنوندگان و به ویژه مریدانش را مسحور میساخت. فیثاغورث نه فقط از راه آپولون که از طریق موزها نیز با اسطورههای یونای ارتباط مییابد. تئوری مشهور او که بعدها در حکمت اسلامی باز تولید شد و مولانا متاثر از آن سرود:
پس حکیمان گفتهاند این لحنها ••••• از دوار چرخ بگرفتیم ما
[۹] مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی.
، موسیقی افلاک بود.
فیثاغورت معتقد بود هفت سیاره به همراهی زمین و ستارگان ثابت، موسیقی را خلق میکنند یعنی حضور ۹ پدیده آسمانی در تولید موسیقی که به تقلیدی از اسطورههای یونانی، آنها را (موزها) و هماهنگی کامل آنان را «منه موزین» یا مادر موزها مینامید. بنابراین هر گونه تردیدی در ایجاد نسبت میان علم موسیقی با اسطورههای یونانی بیمعناست. از یکسو با فیلسوفی مواجه هستیم که با اولین نتنویسی در تاریخ موسیقی، بنیانگذار فن و دانش موسیقی است و از سوی دیگر میبینیم او با اسطورههای موسیقایی یونان (همچون آپولون و موزها) چنین ارتباطی تنگاتنگ و ناگسستنی دارد. میبایست در مقالهای دیگر به تفصیل از تاثیر این اسطورهها در تبویب و تدوین علم موسیقی سخن گفت اما این مختصر نیز خود دلیلی است بر ردپای قدرتمند اسطوره در موسیقی.
افلاطون
دلیل مهم و اساسی دیگر بر این معنا، فیلسوف نامآور یونانی افلاطون است. افلاطون دیدگاه متفاوتی نسبت به اسطورههای یونان دارد در جمهوری
[۱۰] افلاطون، جمهوری، ترجمه فؤاد روحانی، باب ۳۷۷.
شعرایی چون هومر و هزیود را زشتنگارانی میداند که اعمال ناشایستهای به خدایان نسبت داده و آنها را مسبب شر معرفی میکنند. اما در باب ۵۴۵ موزها را به کمک میطلبد تا سر مطلبی را برایش فاش کنند و همچنین در رساله «فدروس» در شرح قصه جیرجیرکها بار دیگر از موزها سخن میگوید: «کسی که مثل تو دوستدار موسیقی است باید داستان جیرجیرکها را شنیده باشد میگویند این جانوران در روزگار دیرین حتی پیش از روزگار موزها، آدمی بودند. وقتی موزها آمدند و موسیقی و نغمهسازی پدیدار شد اینان چنان از شعف دچار بیخودی شدند که پیوسته به خنیاگری پرداختند و خودرن و آشامیدن را از یاد بردند چندان که از گرسنگی جان دادند. اینک دوباره در قالب جیرجیرکها به جهان برگشتهاند. لطفی که موزها در حق ایشان کردهاند این است که از خوردن و آشامیدن بینیازشان کردهاند تا بتوانند پیوسته به آواز خواندن پردازند. وقتی بمیرند نزد موزها برمیگردند و اگر از ما آدمیان نیکی دیده باشند باز میگویند. از اهل وجد و سماع برای «تریپسیخور» خبر میبردند و محبت آنان را در دل او برمیانگیزند همچنین به اراتو از عشاق خبر میدهند و همینطور به موزهای دیگر…همچنین به «کالییوپه» که ارشد موزهاست و به «ارونیا» که در کنار اوست از نغمهسرایی فیلسوفان خبر میدهند زیرا این دو تن از موزها سر و کارشان بیشتر با امور آسمان و با تفکر است خواه انسانی و خواه الهی و شیرینترین بیان را دارند.»
[۱۱] افلاطون، چهار رساله، ترجمه محمود صنایی، ص۱۱۸ – ۱۱۷.
و نیز در همین رساله، از موزها برای سخن گفتن زیبا و شیوا استمداد میکند.
[۱۲] افلاطون، چهار رساله، ترجمه محمود صنایی، ص۸۹.
آنان را عامل نوعی دیوانگی ربوبی با الهام بر ارواح پاک میداند که به وسیله آن شخص میتواند نغمههای زیبا سردهد.
[۱۳] افلاطون، چهار رساله، ترجمه محمود صنایی، ص۹۹.
سقراط در این رساله از دو نوع دیوانگی سخن میگوید: نوعی که یک بیماری است و نوعی که برکتی خدایی است. وی نوع دوم دیوانگی را دیوانگی آسمانی نام نهاده و آن را به چهار قسم تقسیم میکند که دو مورد آن به آپولون و موزها باز میگردد. (آپولون موکل دیوانگی غیبگویان و پیامبران و موزها موکل دیوانگی شاعراناند.)
[۱۴] افلاطون، چهار رساله، ترجمه محمود صنایی، ص۱۲۷.
تفصیل آراء افلاطون
تفصیل آراء افلاطون در مورد موسیقی را باید در رسالههای او به ویژه کتاب قوانین (کتاب دوم و هفتم) پیگرفت، اما از این مختصر و با استناد به اندیشههای افلاطون (در رسالههای مختلفش) میتوان، تاثیرپذیری شدید او از آراء فیثاغورثیان را به صراحت دریافت. «فرفوریوس» نیز که شاگرد بزرگ و محبوب فلوطین، نامدارترین فیلسوف نوافلاطونی است در زندگینامه فلوطین که در پایان تاسوعات آورده است به نقل از آپولون در مدح و تجلیل از استادش میآورد: «هنگامی که آملیوس از آپولون پرسید که روح فلوطین به کجا رفته است، همان خدایی که در وصف سقراط گفته است: «هیچکس داناتر از سقراط نیست» بشنوید که درباره فلوطین چه گفت: با مضراب زرین چنگم مینوازم و برای بزرگداشت دوستی مهربان، ترانهای جاودان آغاز میکنم و فرشتگان دانش و هنر را میخوانم تا با آواز شادمانی سرودی جهانگیر سر بدهند…ای فرشتگان مقدس بیایید همآواز شویم تا سرودمان به کمال زیبایی برسد…ای فرشتگان دانش و هنر، بگذارید برای بزرگداشت فلوطین نیکبخت سرود بخوانیم و برقصیم. چنگ زرین من در وصف نیکبختی او چنین گفته است.»
[۱۵] فلوطین، دوره آثار فلوطین، ترجمه محمدحسن لطفی، ص۱۱۲۲ – ۱۱۲۱.
نظریه بنیانگذار موسیقی
حضور این چنینی آپولون و موزها به عنوان الههها و اسطورههای دانش و هنر در متون حکمی و فلسفی یونانی، دستکم بیانگر حضور مؤثر این اسطورهها در حافظه عام ملل یونانی و حتی فراتر از آن در عرف خاص حکمای یونانی است. بدین ترتیب موسیقی در لفظ و معنا پیوندی ناگسستنی با اسطوره دارد. همچنان که ذکر شد فیثاغورث به عنوان بنیانگذار موسیقی یونانی در این بنیانگذاری، منابع و مراجعی چون دیدگاههای اسطورهای بابلیان و یونانیان و نیز همنشینی خدایان آسمانی با سیارات و ستارگان دارد و این خود بارزترین دلیل بر وجود ارتباط گسترده اسطوره و موسیقی است. «مهم نیست که فیثاغورث چگونه همصدایی را کشف کرد این یک واقعیت است که کشف او اساس نظریه موسیقی یونانی را بنیان نهاد. کشف اساس ریاضی موسیقی مهم بود چون فیثاغورث اکنون وجود یک رابطه متقابل رمزآمیزبین حساب، هندسه، موسیقی و نجوم را دریافته بود. او اعتقاد پیدا کرده بود که ریاضیات، حقیقت موجود در پس دنیای طبیعی است و اشکال هندسی را مورد قرار داده بود تا ببیند چطور ممکن است آنها باعث به وجود آمدن شکلهای طبیعی مانند انسان یا اسب گردند. اجسام آسمانی نیز توجه او را به خود جلب کرده بودند و او از مطالعاتش در بابل میدانست که میتوان عددهایی به سیارات و ستارگان نسبت داد. حرکت دورهای منظم آنها دقیقاً قابلاندازهگیری بود و به نظر میرسید که دارای هوش الهی بودند که آنها را قادر میساخت با این نظم کامل در مدار خود گردش کنند. حال او کشف کرده بود که موسیقی نیز عدد است و از این رو میتوانست تصور کند که هر چیزی در کیهان نیز عدد و یا مشابه آن است.
ارتباط موسیقی و کیهان
ولی موسیقی چگونه با کیهان مرتبط میشد؟ بعضی از نویسندگانی که در مورد او مطلبی نوشتهاند منکر این هستند که او مبدع اندیشه موسیقی سیارهای باشد. اما این ادعا با واقعیتها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 