پاورپوینت کامل نخستین مسلمان (شبهات) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نخستین مسلمان (شبهات) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نخستین مسلمان (شبهات) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نخستین مسلمان (شبهات) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پیشگامی امام علی در اسلام (شبهات)

یکی از مسائل مورد قبول بیشتر علماء، محدثان، مورخان و‌اندیشمندان فریقین، این است که حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) نخستین فرد از میان زنان و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نخستین فرد از میان مردان به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورده‌اند و در این باره روایات صحیح در منابع اسلامی وجود دارد.
اما برخی در پی شبهه‌افکنی خود تصریح می‌گویند سبقت در اسلام فضیلت محسوب نمی‌شود و اگر هم بشود امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هنگام اسلام آوردن به سن بلوغ نرسیده بود و ایمان و اسلام یک فرد نابالغ فائده‌ای ندارد. از این جهت ابوبکر که در سن بزرگتر او اسلام آورده، ارزشی بیشتری دارد و در نتیجه اسلام او کامل‌تر است و در نهایت او پیشگام مسلمان محسوب می‌شود.همچنین برخی گفته‌اند اسلام امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) ثابت می‌کند که وی قبل از آن کافر بوده است.
در این مقاله در جواب شبهه «عدم فضیلت سبقت در اسلام» به این نتایج رسیدیم که علمای اهل‌سنت نخستین مسلمان بودن را دلیل بر افضلیت و برتری می‌دانند و اگر اول مسلمان بودن دلیل بر فضل و برتری نیست، چرا ادعای ابوبکر در این خصوص رد نشده است؟ وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با چندین سند صحیح این مطلب را به عنوان فضیلت مطرح می‌کند دیگر جایی برای اشکال تراشی نیست؛ همچنین در جواب شبهه «کودک بودن حضرت علی» به این نتیجه رسیدیم چطور به اسلام هیچ یک از طلحه و زبیر و سعد بن ابی‌وقاص و عائشه و عبدالله بن عمر اشکال گرفته نمی‌شود، در حالی ‌که علمای اهل‌سنت، اسلام آوردن آنها در سن هشت تا ده سالگی را دلیل فضیلت آنها می‌دانند! اما وقتی نوبت به اسلام حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌رسد، این مطلب فضیلت نیست! در جواب شبهه کفر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) به این نتیجه رسیدیم که این سخن، مانند آن است که کسی بگوید رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل از مبعث کافر بوده و سپس مسلمان شده است! مقصود از اولین مسلمان، اعتراف به نبوت حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از بعثت است.

فهرست مندرجات

۱ – عدم فضیلت سبقت در اسلام
۱.۱ – عدم اختلاف ادعا شده
۱.۲ – استدلال علمای اهل‌سنت
۱.۳ – استدلال ابوبکر
۱.۴ – سخن پیامبر
۱.۵ – ثمره مطالب
۲ – کودک بودن حضرت علی
۲.۱ – مکلف بودن حضرت علی
۲.۱.۱ – استدلال مامون
۲.۱.۲ – کلام مسعودی
۲.۲ – سن امیرمؤمنان
۲.۲.۱ – قول ابن‌عبدالبر
۲.۲.۲ – قول حسن بصری
۲.۲.۳ – سخن ابوهلال
۲.۳ – صحت اسلام کودک
۲.۳.۱ – اسلام ابن‌صیاد
۲.۳.۲ – اسلام کودک یهودی
۲.۳.۳ – اسلام کودکان
۲.۴ – دیدگاه علمای اهل سنت
۲.۴.۱ – ابوحنیفه
۲.۴.۲ – شیبانی
۲.۴.۳ – احمد بن حنبل
۲.۴.۴ – بیهقی
۲.۴.۵ – عبدالرحمن بن‌ جوزی
۲.۴.۶ – سبط بن جوزی
۲.۴.۷ – زیلعی
۲.۴.۸ – شمس‌الدین حنبلی
۲.۴.۹ – بابرتی
۲.۴.۱۰ – زکریا انصاری
۲.۴.۱۱ – حموی
۲.۴.۱۲ – عبدالقادر عوده
۲.۴.۱۳ – نتیجه مطالب
۲.۵ – اسلام صحابه در کودکی
۲.۵.۱ – عبدالله بن عمر
۲.۵.۲ – زبیر بن عوام
۲.۵.۳ – طلحه و ابن‌ابی‌وقاص
۲.۵.۴ – عائشه
۲.۵.۵ – ماحصل بحث
۳ – شبهه کفر امیرالمومنین
۳.۱ – دیدگاه مسعودی
۳.۲ – سخن آل‌نوح
۴ – پانویس
۵ – منبع

عدم فضیلت سبقت در اسلام

همانگونه که در ابتدای این نوشتار آوردیم، علامه حلی بعد از استدلال به آیه «والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» این‌گونه نتیجه‌گیری کرده است:
وهذه الفضیله لم تثبت لغیره من الصحابه فیکون هو الامام؛ این فضیلت برای غیر علی از بقیه صحابه ثابت نشده است، پس او امام است.

[۱] حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، ص۱۲۹، تحقیق:عبدالرحیم مبارک، ناشر:مؤسسه عاشوراء للتحقیقات والبحوث الاسلامیه – مشهد:تاسوعا، ۱۳۷۹.

ابن‌تیمیه در مقام جواب از این سخن علامه حلی می‌گوید: الرابع قوله «وهذه الفضیله لم تثبت لغیره من الصحابه» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی.
این سخن علامه حلی که می‌گوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که ابوبکر اولین کسی است که اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگام‌ترین مسلمان از علی است.

[۲] ابن‌تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنه النبویه، ج۷، ص۱۵۵، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسه قرطبه، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۶ه.

ابن‌تیمیه اختلاف نظر را دلیل این مطلب قرار داده است که آیه نمی‌تواند فضیلتی را برای امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) اثبات نماید.

عدم اختلاف ادعا شده

اشکال ابن‌تیمیه، در اصل فضیلت داشتن سبقت نبود؛ بلکه گفته بود اولین مسلمان اختلافی آن حضرت است؛ و ممکن است این فضیلت برای «غیر حضرت علی (علیه‌السّلام)» باشد. جمله ذیل از ابن‌تیمیه به خوبی بیانگر این مدعی است:
الرابع قوله «وهذه الفضیله لم تثبت لغیره من الصحابه» ممنوع، فان الناس متنازعون فی اول من اسلم فقیل ابوبکر اول من اسلم فهو اسبق اسلاما من علی.
این سخن علامه حلی که می‌گوید: این فضلیت برای دیگر صحابه ثابت نشده، ممنوع است؛ زیرا مردم در این مطلب که اولین مسلمان چه کسی است، اختلاف نظر دارند. گفته شده است که ابوبکر اولین کسی است که اسلام آورد؛ بنابراین او پیشگام‌ترین مسلمان از علی است.

[۳] ابن‌تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنه النبویه، ج۷، ص۱۵۵، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسه قرطبه، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۶ه.

طبق روایات صحیح و اقوال صحابه، تابعین و علمای اهل‌سنت که گذشت، روشن شد که هیچ فردی در اولین مسلمان بودن حضرت علی اختلاف ندارند. وقتی در اولین مسلمان بودن حضرت علی (علیه‌السّلام) اختلافی نبود، این فضلیت منحصر به فرد برای آن حضرت ثابت می‌شود و اگر اختلافی هم باشد، مخالفت با روایات متواتر و صحیحه کرده است و ارزشی ندارد در نتیجه اشکال ابن‌تیمیه مرتفع می‌شود.

استدلال علمای اهل‌سنت

علمای اهل‌سنت، اولین مسلمان بودن ابوبکر را با استناد به آیه «والسابقون» به عنوان فضیلت وی و دلیلی برای خلافت او مطرح کرده‌اند!
ثعلبی بعد از آیه می‌گوید: وفی هذه الآیه دلاله واضحه وحجه بیّنه علی فضل ابی‌بکر بتقدیمه لانه اول من اسلم؛ این آیه دلالت واضح و حجت روشن بر فضل و برتری ابوبکر و مقدم داشتن اوست؛ زیرا وی نخستین کسی بود که اسلام آورد.

[۴] ثعلبی نیسابوری، احمد بن محمد، الکشف والبیان، ج۹، ص۲۳۲، تحقیق:ابی‌محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق نظیر الساعدی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۲۲ه-۲۰۰۲م.

عبدالعزیز سلمی نیز می‌نویسد: و ابوبکر وعمر – رضی الله تعالی عنهما – سابقا هذه الامه (السابقون) بالایمان هم السابقون الی الجنان؛ ابوبکر و عمر سابقان این امت‌اند و سابقون به ایمان سابقون به سوی بهشت هستند.

[۵] دمشقی، عبدالعزیز بن عبدالسلام، تفسیر القرآن/ اختصار النکت للماوردی، ج۳، ص۲۷۳، تحقیق:عبدالله بن ابراهیم الوهبی، ناشر:دار ابن‌حزم – بیروت، الطبعه:الاولی ۱۴۱۶ه/ ۱۹۹۶م.

تقی‌الدین دارمی نیز به آیه «والسابقون» بر افضلیت ابوبکر بعد از رسول خدا استدلال کرده است: والخامسه، نقر بان افضل هذه الامه بعد نبینا محمد علیه الصلاه والسلام ابوبکر الصدیق، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علی، رضوان الله علیهم اجمعین؛ لقوله تعالی: (وَالسَّابِقُونُ السَّابِقُونَ اولئِکَ المُقَرَّبون فی جَنَّاتِ النَّعِیمِ). وکل من کان اسبق الی الخیر فهو افضل عند الله تعالی، ویحبهم کل مؤمن تقی، ویبغضهم کل منافق شقی.
پنجم: ما اقرار می‌کنیم که افضل این امت بعد از رسول خدا ابوبکر، بعد از وی عمر، بعد از وی عثمان و پس از آن علی هستند. دلیل آن آیه والسابقون… است. و هر کسی‌که به سوی خیر سبقت بگیرد، در نزد خداوند افضل است و آنها را هر مؤمن پرهیزگار دوست دارند و هر منافق بدبخت آن‌ها را منافق می‌داند.

[۶] تمیمی داری غزی، تقی‌الدین بن عبدالقادر، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، ج۱، ص۵۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.

استدلال ابوبکر

نکته مهم‌تر این که طبق آنچه از اهل‌سنت نقل شد، خود ابوبکر نیز نخستین مسلمان بودنش را دلیل بر استحقاق خلافتش می‌داند. البته این روایت را با سند ضعیف ابن‌قتیبه این‌گونه نقل کرده است:
«وحدثنی ابوالخطاب قال حدثنا ابوداود قال حدثنا شعبه قال حدثنا الجریری قال سمعت ابا نضره یقول قال ابوبکر فی الخلافه ومن احق بها منی او لست اول من اسلم؛

[۷] دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۱۶۹، تحقیق:ثروت عکاشه، ناشر:دار المعارف – القاهره.

جریری می‌گوید: از ابونضره شنیدم که می‌گفت: ابوبکر درباره خلافتش گفت: چه کسی سزاوار‌تر و مستحق‌تر از من به خلافت است؟ آیا من اولین مسلمان نیستم؟»
وقتی سابق بودن در اسلام به عنوان یک دلیل مهم بر خلافت ابوبکر از سوی اهل‌سنت مطرح می‌شود، چرا این مورد، فضیلت برای امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نباشد؟ و چرا شما همیشه یک طرفه به قاضی می‌روید؟

سخن پیامبر

طبق روایات صحیح از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در بخش دوم بیان شد، آن حضرت، امیرمؤمنان را نخستین پیشگام در اسلام معرفی کرده و آن را فضیلت بی‌نظیر برای آن حضرت دانسته است.
طبق همین روایات رسول خدا در ازدواج فاطمه زهرا با علی (علیه‌السّلام) برای فاطمه استدلال می‌کند و ملاک انتخاب ایشان را به عنوان همسر فاطمه زهرا، سبقت او در اسلام می‌داند. صریح سخن رسول خدا این است: یا فاطمه فوالله لقد انکحتک اکثرهم علما وافضلهم حلما واولهم سلما.
روشن است کسی که سخن رسول خدا و ملاک و معیار آن حضرت را قبول ندارد، زیر سؤال بردن این فضیلت از وی به دور از انتظار نیست.

ثمره مطالب

اولا: علمای اهل‌سنت که با استناد به آیه والسابقون، نخستین مسلمان بودن را دلیل بر افضلیت و برتری می‌دانند، ابن‌تیمیه هیچ اعتراضی نکرده است، اما وقتی شیعه آن را دلیل بر افضیلت می‌داند. از دیدگاه وی صحیح نیست.
ثانیا: اگر از نظر ابن‌تیمیه اول مسلمان بودن دلیل بر فضل و برتری نیست، چرا ادعای ابوبکر را در این روایت رد نکرده است؟
ثالثا: وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با چندین سند صحیح این مطلب را به عنوان فضیلت مطرح می‌کند دیگر جایی برای اشکال تراشی نیست.

کودک بودن حضرت علی

شبهه دوم این است که حضرت علی (علیه‌السّلام) هنگام بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سن تکلیف نرسیده بود، و خداوند متعال افرادی را که به این سن نرسیده تکلیف نکرده است، پس اسلام آوردن او در حال خردسالی و کودکی ارزشی ندارد وبرایش هیچ نوع فضیلت و برتری را ثابت نمی‌کند.
متن سخن ابن‌تیمیه این است: وقیل ان علیا اسلم قبله لکن علی کان صغیرا واسلام الصبی فیه نزاع بین العلماء ولا نزاع فی ان اسلام ابی‌بکر اکمل وانفع فیکون هو اکمل سبقا بالاتفاق واسبق علی الاطلاق علی القول الآخر فکیف یقال علی اسبق منه بلا حجه تدل علی ذلک.
گفته شده است که علی قبل از ابوبکر اسلام آورد؛ اما علی کوچک بود و درباره اسلام یک کودک در میان علما اختلاف است. ولی بین علماء اختلافی در این نیست که اسلام ابوبکر اکمل و انفع بوده است؛ پس به اتفاق اسلام ابوبکر کامل‌تر است… پس چگونه گفته می‌شود که علی سابق‌تر از ابوبکر است بدون این که دلیل بر این مطلب دلالت کند.

[۸] ابن‌تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنه النبویه، ج۷، ص۱۵۵، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسه قرطبه، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۶ه.

مکلف بودن حضرت علی

بدون تردید وبه اتفاق همه، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در آغاز بعثت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد. آن حضرت پس از سه سال دعوت مخفیانه مامور شد تا دعوتش را علنی کند. ابتدا ماموریت یافت که اقربانش را دعوت نماید از این جهت فرزندان عبدالمطلب را دعوت کرد.
طبق روایاتی که در منابع شیعه و اهل‌سنت آمده، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) در این مجلس دعوت شد و رسول خدا همه آنها را به اسلام و یاری خود فرا خواند و فرمود:
فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی ووصیی وخلیفتی فیکم؛ کدام یکی از شما مرا در این امر رسالت یاری می‌کند بر این که برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد.
در هر سه مرتبه‌ای که حضرت این سخن را فرمود، امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) اعلام آمادگی کرد. و در مرتبه سوم رسول خدا فرمود: ان هذا اخی ووصیتی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا

[۹] ابن‌أثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳.

حال سؤال این است که اگر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) مورد خطاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و قابل تکلیف نبود، چرا این اعلام آمادگی را از آن حضرت قبول کرد و صریحا ایشان را به عنوان جانشین خودش معرفی کرد؟ و از طرفی طبق آیات قرآن کریم رسول خدا معصوم است و از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْیٌ یُوحی‌

[۱۰] نجم/سوره۵۳، آیه۳.

[۱۱] نجم/سوره۵۳، آیه۴.

در نتیجه اگر رسول خدا اعلام آمادگی امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) را پذیرفته معنایش این است که اسلام آوردنش صحیح و مورد قبول و یک فضیلت برایش محسوب می‌شود و بر اساس آن مقام جانشینی را کسب کرد.

استدلال مامون

مامون عباسی با حضور چهل تن از فقهای زمانش مناظره‌ای را برگزار کرد که در میان آنها قاضی القضات وی یحیی بن اکثم و نیز اسحاق بن ابراهیم یکی از فقهای دیگر وجود داشت. مامون ابتدا سؤالی را مطرح کرد و چهل تن از فقهاء درباره آن نظر دادند و مامون در پایان این نظرها قبول و یا نقد کرد؛ اما اسحاق بن ابراهیم از مامون درباره افضلیت امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بعد از رسول خدا و شایستگی او برای خلافت سؤال کرد که در نتیجه این گفتگو، مامون سبقت آن حضرت را در اسلام آوردن ثابت کرد و آن را یک فضیلت بی نظیر دانست. متن قسمتی از گفتگوی مامون با اسحاق بن ابراهیم به این شرح است:

قال: یا اسحاق‌ ای الاعمال کانت افضل یوم بعث الله رسوله؟ قلت: الاخلاص بالشهاده. قال: الیس السبق الی الاسلام؟ قال: نعم قال: اقرا ذلک فی کتاب الله تعالی یقول (والسابقون السابقون اولئک المقربون) الواقعه انما عنی من سبق الی الاسلام فهل علمت احدا سبق علیا الی الاسلام؟ قلت: یا امیرالمؤمنین ان علیا اسلم وهو حدیث السن لا یجوز علیه الحکم و ابوبکر اسلم وهو مستکمل یجوز علیه الحکم قال اخبرنی ایهما اسلم قبل ثم اناظرک من بعده فی الحداثه والکمال قلت علی اسلم قبل ابی‌بکر علی هذه الشریطه
مامون گفت: ‌ای اسحاق، در روزیکه خداوند پیغمبرش را مبعوث می‌کند، چه اعمالی افضل اعمال محسوب می‌شود؟! من گفتم: اخلاص در شهادت! مامون گفت: آیا سبقت در اسلام افضل اعمال نیست؟! گفتم: آری! مامون گفت: بخوان این مطلب را در کتاب خدای تعالی که می‌گوید: و السابقون السابقون اولئک المقربون منظور و مراد خدا از سبقت گیرندگان در این آیه، کسانی هستند که در اسلام آوردن سبقت گرفته‌اند. آیا تو سراغ داری که یک نفر در آوردن اسلام، از علی بن ابیطالب سبقت گرفته باشد؟! اسحاق می‌گوید: من گفتم: ‌ای امیرمؤمنان! علی در وقتی که ایمان آورد سنش کم بود، و قلم حکم و تکلیف بر او جاری نشده بود، و ابوبکر که اسلام آورد، مرد بالغ و کاملی بود، و حکم و تکلیف بر او جائز بود! مامون گفت: تو به من بگو کدامیک اول اسلام آورده‌اند، و پس از آن من با تو در حداثت‌ سن و کمال سن مناظره و بحث کنم! من گفتم: علی بر این کیفیت قبل از ابوبکر ایمان آورد.

فقال نعم فابرنی عن اسلام علی حین اسلم لا یخلو من ان یکون رسول الله دعاه الی الاسلام او یکون الهاما من الله قال فاطرقت فقال لی یا یا اسحاق لا تقل الهاما فتقدمه علی رسول الله لان رسول الله لم یعرف الاسلام حتی اتاه جبریل عن الله تعالی قلت: اجل بل دعاه رسول الله الی الاسلام
مامون گفت: آری! اینک بگو که اسلام علی در هنگامی که اسلام آورد، به دعوت رسول خدا بود که او را به اسلام فراخواند، و یا آنکه به الهام خداوند بدون دعوت رسول خدا بوده است؟ اسحاق می‌گوید: من قدری تامل کردم که مامون به من گفت: ‌ای اسحاق: نگو به الهام از جانب خدا بوده است، که در این فرض او را بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مقدم داشته‌ای! زیرا رسول خدا اسلام را نمی‌شناخت تا اینکه جبرائیل از خداوند تعالی برای او آورد. گفتم: بلی! رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را به اسلام فرا خواند!

قال یا اسحاق فهل یخلو رسول الله حین دعاه الی الاسلام من ان یکون دعاه بامر الله او تکلف ذلک من نفسه قال فاطرقت فقال یا اسحاق لا تنسب رسول الله الی التکلف فان الله یقول (وما انا من المتکلفین) قلت اجل یا امیرالمؤمنین بل دعاه بامر الله
گفت: ‌ای اسحاق! چون رسول خدا او را به اسلام فرا خواند، امر از یکی از دو حال خارج نیست: یا این خواندن به امر خداوند بوده است، و یا پیغمبر از نزد خود تکلف نموده است. اسحاق می‌گوید: باز من تامل کردم! مامون گفت: به رسول خدا نسبت تکلف مده! او بدون حجت‌ خدائی از خود چیزی نمی‌آورد، و خداوند می‌فرماید: و ما انا من المتکلفین. «و من بدون برهان و حجت از جانب خدا چیزی را از نزد خود نمی‌آورم، و بر خود بطور ساختگی نمی‌بندم‌» من گفتم: بلی! ‌ای امیرمؤمنان، بلکه به امر خداوند، علی را دعوت کرده است!

قال: فهل من صفه الجبار جل ثناؤه ان یکلف رسله دعاء من لا یجوز علیه حکم؟ قلت: اعوذ بالله فقال: افتراه فی قیاس قولک اسحاق ان علیا اسلم صبیا لا یجوز علیه الحکم قد کلف رسول الله من دعاء الصبیان ما لا یطیقون فهو یدعوهم الساعه ویرتدون بعد ساعه فلا یجب علیهم فی ارتدادهم شیء ولا یجوز علیهم حکم الرسول (علیه‌السّلام) اتری هذا جائزا عندک ان تنسبه الی الله (عزّوجلّ) قلت: اعوذ بالله
مامون گفت: آیا خداوند جبار جل ذکره، اینطور است که به پیامبرانش تکلیف کند تا دعوت کنند، کسی را که حکم درباره او جائز نیست، و تکلیف نسبت‌به او ممنوع و غیر ممکن باشد؟! گفتم: من پناه می‌برم به خداوند که چنین نسبتی به او بدهم! مامون گفت: ‌ای اسحاق! تو در این قیاس گفتارت چنین می‌بینی که علی در حال طفولیت اسلام آورد، و تکلیف و حکم بر او جائز نبود، و آنگاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جانب خداوند تکلیف شده است که اطفال را دعوت کند به امری که طاقت آن را ندارند؟! و رسول خدا در این ساعت آنها را می‌خواند، و در ساعت دیگر آنها برمی‌گردند، و در برگشت و ارتدادشان از اسلام، حکمی بر آنان جاری نمی‌شود، و چیزی لازم نمی‌گردد، و حکم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره ارتداد آنها بلا اثر باشد، و چنین حکمی از جانب رسول خدا جائز نباشد؟! آیا چنین مطلبی در نزد تو جائز است که آن را به خداوند (عزّوجلّ) نسبت دهی؟! من گفتم: من پناه می‌برم به خداوند که چنین نسبتی را به او بدهم.

قال: یا اسحاق فاراک انما قصدت لفضیله فضل بها رسول الله علیا علی هذا الخلق ابانه بها منهم لیعرف مکانه وفضله ولو کان الله تبارک وتعالی امره بدعاء الصبیان لدعاهم کما دعا علیا؟ قلت: بلی. قال: فهل بلغک ان الرسول دعا احدا من الصبیان من اهله وقرابته لئلا تقول ان علینا ابن‌عمه؟ قلت: لا اعلم ولا ادری فعل او لم یفعل. قال اسحاق ارایت ما لم تدره ولم تعلمه هل تسال عنه؟ قلت: لا قال فدع ما قد وضعه الله عنا وعنک…
مامون گفت: پس بنابراین من چنین می‌بینم که تو باید بگوئی که این فضیلتی که رسول خدا علی را بدان برتری بخشیده است، فضیلتی است که رسول خدا علی را بدان فضیلت از سایر مردم ممتاز و ظاهر ساخت تا مردم قیمت و فضل او را بدانند. و اگر خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را امر به دعوت اطفال به اسلام می‌کرد، باید پیامبر همه اطفال را به اسلام بخواند، همچنانکه علی را خواند؟ گفتم: آری! مامون گفت: برای اینکه تو نگوئی: علی چون پسر عموی پیغمبر بود، فلهذا او را به اسلام فرا خواند، از تو می‌پرسم: آیا چنین مطلبی بتو رسیده است که پیغمبر یک نفر از اطفال از اهل خود و از اقربای خود را به اسلام فرا خوانده باشد؟! من گفتم: نمی‌دانم، و چنین مطلبی به من نرسیده است که آیا خوانده و یا نخوانده است! مامون گفت: ‌ای اسحاق! به من بگو آیا چیزی را که نمی‌دانی و از او علم و اطلاعی نداری، آیا مورد سؤال و بازپرسی و مؤاخذه قرار خواهی گرفت؟! گفتم: نه مامون گفت: بنابراین از آنچه خداوند از ما و از تو نخواسته است دست‌بردار و رها کن!

قال فطال المجلس وارتفع النهار فقال یحیی بن اکثم القاضی یا امیرالمؤمنین قد اوضحت الحق لمن اراد الله به الخیر واثبت ما یقدر احدا ان یدفعه قال اسحاق فاقبل علینا وقال ما تقولون فقلنا کنا نقول بقول امیرالمؤمنین اعزه الله فقال والله لولا ان رسول الله قال اقبلوا القول من الناس ما کنت لاقبل منکم القول اللهم قد نصحت لهم القول اللهم انی قد اخرجت الامر من عنقی اللهم انی ادینک بالتقرب الیک بحب علی وولایته.
اسحاق می‌گوید: مجلس به طول انجامید، و روز بالا آمد و یحیی بن اکثم گفت: ‌ای امیرمؤمنان: حق را آشکار و واضح نمودی برای کسی که خداوند درباره او اراده خیر کرده است، و ثابت و استوار ساختی چیزی را که احدی قادر بر دفع آن نیست. اسحاق می‌گوید: مامون در این حال رو کرد به ما و گفت: نظریه شما چیست؟! همگی ما جماعت گفتیم: گفتار و نظریه ما همان گفتار و نظریه‌ای است که امیرمؤمنان اعزه الله اختیار کرده است! مامون گفت: سوگند به خداوند که اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌گفت: گفتار را از مردم قبول کنید، ما گفتار را از شما قبول نمی‌کردیم. بار پروردگارا! من در گفتارم راه نصیحت ایشان را پیمودم. بار پروردگارا من امر ولایت را از عهده خود خارج کردم، و از گردن خود ساقط نمودم! بار پروردگارا! من با حب علی و ولایت علی برای تقرب به سوی تو قبول تعهد می‌کنم و این طریقه را دین خود اتخاذ می‌نمایم.

[۱۲] اندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۳۵۲.

مامون در این گفتگو ثابت کرد که امیرمؤمنان قابل تکلیف بوده است و گرنه رسول خدا ایشان را دعوت نمی‌کرد.

کلام مسعودی

مسعودی نیز عقیده‌اش بر این است از آنجای که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امیرمؤمنان را در یوم الانذار دعوت کرده، روشن می‌شود که ایشان در حد تکلیف بوده است:
ومنهم من رای انه اول من آمن، وان الرسول دعاه وهو موضع التکلیف بظاهر قوله عز وجل: وانذر عشیرتک الاقربین، وکان بدا بعلی اذ کان اقْرَبَ الناس الیه واتبعهم له؛ برخی عقیده دارد که علی اول کسی است که ایمان آورد، و رسول خدا او را دعوت کرد در حالی که او طبق آیه «وانذر عشیرتک الاقربین در جایگاه تکلیف بود و از حضرت علی (علیه‌السّلام) شروع کرد؛ زیرا وی نزدیک‌ترین مردمان به وی و تابع‌ترین مردم برای وی بود.

[۱۳] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۸۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.

بنابراین این سخن ابن‌تیمیه که چون علی (علیه‌السّلام) کودک بوده و قابل تکلیف نبوده از این جهت اسلام آوردنش ارزشی ندارد، سخنی است که از روی هوای نفس به زبان او رانده شده و هیچ پایه علمی ندارد.

سن امیرمؤمنان

در سن مبارک امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هنگام اسلام آوردن چند قول بیان شده است؛ هشت سال، نه سال، ده سال، یازده سال، و سیزده سال.

قول ابن‌عبدالبر

سن سیزده سالگی را ابن‌عبدالبر بعد از نقل روایت ابن‌عمر صحیح‌ترین قول می‌داند و تصریح می‌کند که این قول از ابن‌عمر از دو طریق جید نقل شده است:
وذکر ابوزید عمر بن شبه قال حدثنا سریج بن النعمان قال حدثنا الفرات بن السائب عن میمون بن مهران عن ابن‌عمر رضی الله عنهما قال اسلم علی بن ابی طالب وهو ابن‌ثلاث عشره سنه وتوفی وهو ابن‌ثلاث وستین سنه قال ابوعمر رحمه الله هذا اصح ما قیل فی ذلک وقد روی عن ابن‌عمر من وجهین جیدین.
ابن‌عمر گفته است: ‌علی بن ابی‌طالب اسلام آورد در حالی که پسر سیزده ساله بود … ابوعمرو گفته است: این صحیح‌ترین قول است که در این موضوع گفته شده است و از ابن‌عمر از دو طریق خوب روایت شده است.

[۱۴] ابن‌عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۴، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۲ه.

ابن‌حجر نیز بعد از روایت ابن‌عمر سخن ابن‌عبدالبر را نقل کرده است: وعن سریج بن النعمان عن فرات بن السائب عن میمون بن مهران عن بن عمر اسلم علی وهو بن ثلاث عشره قال بن عبدالبر هذا اصح ما قیل فی ذلک.

[۱۵] عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۳۶.

قول حسن بصری

قول دیگر از حسن بصری نقل شده که وی سن حضرت را پانزده یا شانزده سال می‌داند: واخبرنا ابوالحسین بن بشران فی جامع عبدالرزاق، انا اسماعیل بن محمد الصفار، ثنا احمد بن منصور، ثنا عبدالرزاق، انا معمر، عن قتاده، عن الحسن وغیر واحد قال: اول من اسلم علی بعد خدیجه وهو ابن‌خمس عشره او ست عشره سنه.
از حسن و غیر او نقل شده است که نخستین مسلمان بعد از خدیجه علی است در حالی که ۱۵ سال و یا ۱۶ سال داشتند.

[۱۶] اعظمی، محمد ضیاء الرحمن، المنه الکبری شرح وتخریج السنن الصغری، ج۵، ص۵۲۱، ناشر: مکتبه الرشد – السعودیه/ الریاض، الطبعه: الاولی، ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م.

بنابراین که سن حضرت سیزده، پانزده یا شانزده سال باشد، دیگر اعتراض ابن‌تیمیه بی‌مورد و حضرت علی در سن تکلیف بوده است و جایی برای اشکالات واهی او باقی نمی‌ماند و اصرار بر اشکال جز عناد و دشمنی وی را نسبت به امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) چیزی دیگری را ثابت نمی‌کند.

سخن ابوهلال

ابوهلال عسکری روایتی را از قول ابوبکر نقل کرده که می‌گوید: وقتی وارد مکه شدم مردم خوشحال شدند و گمان می‌کردم که با آمدن من، پیروزی بزرگی نصیبشان شده است. به سوی من جمع شدند و از ابوطالب شکایت کردند که اگر از رسول خدا حمایت نمی‌کردند ما او را کشته بودیم … قال ابوبکر: فلما قدمت مکه استبشروا فظنوا انهم فتح علیهم بقدومی فتح، واجتمعوا الی وشکوا ابا طالب وقالوا: لولا تعرضه دونه لما انتظرنا به. قلت: ومن تبعه علی مخالفه دینهم؟ قالوا: بنو ابی‌طالب،
گفتم: چه کسی او را بر مخالفت دین شما متابعت می‌کرد؟ گفتند: فرزندان ابوطالب.
ابوهلال می‌گوید: وهذا یدل علی ان علیاً (علیه‌السّلام) اذ ذاک بالغ ولو کان صبیاً صغیراً لما اعتد به تابعاً؛ این روایت دلالت دارد که (علیه‌السّلام) در آن زمان بالغ بوده و اگر کودک کوچکی بود، به اوتابع نمی‌گفتند.

[۱۷] عسکری، حسن بن عبدالله، الاوائل للعسکری، ج۱، ص۱۳۳.

صحت اسلام کودک

برفرض که سن حضرت علی (علیه‌السّلام) هنگام اسلام آوردن پایین‌تر از بلوغ بوده، اما علمای اهل‌سنت گفته‌اند اسلام کودک هم مورد قبول و صحیح است؛ چرا که در تعلق احکام در آن زمان، تمییز شرط بوده، نه بلوغ و حضرت علی (علیه‌السّلام) در سن تمییز بوده که اسلام را انتخاب کرده است و گرنه کودکی که از قوه تمییز و عقل برخوردار نباشد، دین و مذهب سرش نمی‌شود. در این زمینه روایات فراوانی در کتب اهل‌سنت وجود دارد که مدعای ما را ثابت می‌کند:

اسلام ابن‌صیاد

محمد بن اسماعیل بخاری در باب ۷۸ «باب بَاب اذا اَسْلَمَ الصَّبِیُّ فَمَاتَ هل یُصَلَّی علیه وَهَلْ یُعْرَضُ علی الصَّبِیِّ الْاِسْلَامُ» از صحیح بخاری، دو مساله را مطرح کرده و یکی از سؤالش این است که آیا بر کودک اسلام عرضه می‌شود؟ در این باب ابن‌عمر روایتی نقل کرده که رسول خدا بر ابن‌صیاد که کودک بود اسلام را عرضه کرد و او شهادت به رسالتش داد:
«۱۲۸۹ حدثنا عَبْدَانُ اخبرنا عبدالله عن یُونُسَ عن الزُّهْرِیِّ قال اخبرنی سَالِمُ بن عبدالله اَنَّ بن عُمَرَ رضی الله عنهما اخبره اَنَّ عُمَرَ انْطَلَقَ مع النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی رَهْطٍ قِبَلَ بن صَیَّادٍ حتی وَجَدُوهُ یَلْعَبُ مع الصِّبْیَانِ عِنْدَ اُطُمِ بَنِی مَغَالَهَ وقد قَارَبَ بن صَیَّادٍ الْحُلُمَ فلم یَشْعُرْ حتی ضَرَبَ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیده ثُمَّ قال لابن صَیَّادٍ تَشْهَدُ اَنِّی رسول اللَّهِ فَنَظَرَ الیه بن صَیَّادٍ فقال اَشْهَدُ اَنَّکَ رسول الْاُمِّیِّینَ…»
به نقل عبدالله بن عمر، عمر با رسول خدا با گروهی به سوی ابن‌صیاد رفتند دیدند او همراه کودکان در نزد خانه‌های بلند بنی‌مغاله بازی می‌کند. و ابن‌صیاد سنش نزدیک به محدوده محتلم شدن رسیده بود. رسول خدا با دستش به او زد و فرمود: شهادت بده که من رسول خدایم. ابن‌صیاد به حضرت نگاه کرد و گفت: شهادت می‌دهم که شما رسول امییون هستید …
در پایان روایت آمده که اسم ابن‌صیاد صاف بوده و مادرش او را به این اسم صدا کرد: «… فقالت لابن صَیَّادٍ یا صَافِ وهو اسْمُ بن صَیَّادٍ…»

[۱۸] بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۳.

عینی یکی از شارحان بخاری در ذیل این عنوان باب و روایت می‌نویسد: وفیه عرض الاسلام علی الصغیر. واحتج به قوم علی صحه اسلام الصبی ان قارب الاحتلام، وهو مقصود البخاری من تبویبه بقوله: وهل یعرض علی الصبی الاسلام؟ وجوابه: یعرض، وبه قال ابوحنیفه ومالک.
در این روایت آمده است که اسلام بر کودک عرضه شده است. گروهی به این روایت بر صحت اسلام کودک اگر نزدیک به سن احتلام باشد، استدلال کرده‌اند و مقصود بخاری نیز از باب گذاری اش همین است …

[۱۹] عینی، بدر الدین، عمده القاری، ج۸، ص۱۶۸.

اسلام کودک یهودی

بخاری و دیگر علمای اهل‌سنت از انس نقل کرده‌اند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسلام را بر کودک یهودی که در شرف مردن بود عرضه کرد و او اسلام آورد و بعد از آن رسول خدا به خاطر مسلمان شدنش، حمد خداوند را به جای آورد:
«۱۲۹۰ حدثنا سُلَیْمَانُ بن حَرْبٍ حدثنا حَمَّادٌ وَهْوَ بن زَیْدٍ عن ثَابِتٍ عن اَنَسٍ رضی الله عنه قال کان غُلَامٌ یَهُودِیٌّ یَخْدُمُ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَمَرِضَ فَاَتَاهُ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَعُودُهُ فَقَعَدَ عِنْدَ رَاْسِهِ فقال له اَسْلِمْ فَنَظَرَ الی ابیه وهو عِنْدَهُ فقال له اَطِعْ اَبَا الْقَاسِمِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَاَسْلَمَ فَخَرَجَ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وهو یقول الْحَمْدُ لِلَّهِ الذی اَنْقَذَهُ من النَّارِ.»
انس می‌گوید: غلام یهودی خدمت کار پیامبر بود روزی مریض شد. رسول خدا به عیادتش آمد و بالا سرش نشست. رسول خدا به او فرمود: اسلام بیاور، این کودک به سوی پدرش که در نزدش بود نگاه کرد به او گفت: از ابوالقاسم اطاعت کن، پس خودش اسلام آورد. رسول خدا از نزد وی بیرون آمد و می‌گفت: سپاس خداوندی را که او را از آتش نجات داد.

[۲۰] بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، ج۲، ص۹۴.

عینی یکی از شارحان بخاری می‌نویسد: قیل: کان اسمه: عبدالقدوس… الحمد لله الذی انقذه من النار… وفیه: عرض الاسلام علی الصبی، ولولا صحته منه ما عرضه علیه.
گفته شده است که اسم این غلام یهودی عبدالقدوس بوده است… و طبق جمله: الحمد لله الذی انقذه من النار» رسول خدا اسلام را بر کودک عرضه کرد و اگر اسلام آوردن کودک صحیح نمی‌بود، رسول خدا این کار را انجام نمی‌داد.

[۲۱] عینی، بدر الدین، عمده القاری، ج۸، ص۱۷۵-۱۷۶.

ابن‌حجر که یکی از شارحان بخاری است نیز می‌نویسد: قوله «باب کیف یعرض الاسلام علی الصبی» ذکر فیه حدیث بن عمر فی قصه بن صیاد… وکان اذ ذاک لم یحتلم فانه یدل علی المدعی ویدل علی صحه اسلام الصبی وانه لو اقر لقبل لانه فائده العرض.
قول بخاری «باب کیف…» در این باب روایت ابن‌عمر را در قصه ابن‌صیاد ذکر کرده و او در سنی بود که محتلم نمی‌شد … این روایت دلالت می‌کند که اسلام ‌آوردن کودک صحیح است و اگر کودک اقرار به اسلام بکند مورد قبول است؛ زیرا فائده عرضه اسلام همین است.

[۲۲] عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری، ج۶، ص۱۷۲.

و در جای دیگر می‌نویسد: ثم اورد المصنف فی الباب احادیث ترجح ما ذهب الیه من صحه اسلام الصبی اولها حدیث بن عمر فی قصه بن صیاد … وکان اذ ذاک دون البلوغ.
مصنف در این باب روایاتی را

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.