پاورپوینت کامل نخستین مرحله فقه شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نخستین مرحله فقه شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نخستین مرحله فقه شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نخستین مرحله فقه شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل نخستین مرحله فقه شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

آنچه اکنون به نام فقه شیعه، به گونه سرشار، گسترده، منسجم و مستدل، در میراث علمى و فرهنگی شیعه مى درخشد و پیروان اهل بیت (ع) بدان مى بالند، در بستر تکوین و پیدایش خود، مراحل گوناگونى را سپرى کرده و برهه هاى بسیارى را به خود دیده است.

فهرست مندرجات

۱ – نخستین مرحله پیدایش فقه شیعه
۲ – تعریف اصل
۳ – تفاوت اصل با کتاب، مصنَّف، نوادر و جامع
۳.۱ – تفاوت اصل با کتاب
۳.۲ – تفاوت اصل با نوادر
۳.۳ – تفاوت اصل با جامع
۴ – اعتبار و ارزش اصول
۵ – تعداد اصول
۶ – تاریخ نگارش اصول
۷ – سرنوشت اصول
۸ – برخی از گردآورندگان صاحبان اصول
۹ – فهرست منابع
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع

نخستین مرحله پیدایش فقه شیعه

بى گمان، باید نخستین مرحله این فرایند افتخارآمیز را در دوران ائمه (ع) جست وجو کرد که گروهى از راویان حدیث، برخلاف سیره دیگر راویان، تنها به شنود و ضبط احادیث، بسنده نمى کردند، بلکه در شنیده هاى خود درنگ، و به گاه نیاز، اجتهاد و فتوا صادر مى کرده اند. به گونه اى که در میان مردم، به فقاهت، شناخته مى شدند.
ابوعمرو کشی، زیر عنوان: (تسمیه الفقهاء من اصحاب ابى جعفر و ابى عبدالله، علیهما السلام) مى نویسد:
(اجمعت العصابه على تصدیق هؤلاء الاوّلین من اصحاب ابى جعفر و اصحاب ابى عبداللّه، علیهما السّلام، وانقادوا لهم بالفقه، فقالوا: أفقه الاوّلین ستّه: زراره، و معروف بن خَرَّبوذ، و برید، و ابوبصیر الاسدى، والفضیل بن یسار، و محمّد بن مسلم الطائفى. قالوا: وأفقه الستّه: زراره.)

[۱] شیخ طوسى، اختیار معرفه الرجال، المعروف برجال الکشى، تصحیح و تعلیق حسن مصطفوى، ص۲۳۸، دانشگاه مشهد.

[۲] کشی، رجال الکشى، ج۲، ص۵۰۷، مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، قم.

امامیّه بر تصدیق این نخستین گروه از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) اتفاق نظر دارند و آنان را به فقاهت شناخته اند و گفته اند: فقیه ترین آنان، شش نفر است: زراره و معروف بن خرّبوذ و برید و ابوبصیر اسدی و فضیل بن یسار و محمد بن مسلم طائفی. و گفته اند در میان این شش نفر، زراره، فقیه تر است.
نجاشی، درباره علی بن حسن طاهری، نوشته است:
(کان فقیها ثقه فى حدیثه.)

[۳] ابى العباس احمد بن على النجاشى الکوفى الاسدى، رجال النجاشى، ص۲۵۵، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

او، فقیه و در نقل حدیث، ثقه بود.
وشیخ در معرفى او نوشته است:
(له کتب فى الفقه.)

[۴] شیخ طوسى، الفهرست، ص۹۲.

وى درباره حسن بن محمد بن سماعه نیز نوشته است:
(واقفى المذهب الاّ انّه جیّد التصانیف نقى الفقه حسن الانتفاع له ثلاثون کتاباً.)

[۵] شیخ طوسى، الفهرست، ص۵۱.

او واقفی مذهب بود. ولى آثارى خوب و فقهى پاکیزه و سودمند داشت و داراى سى کتاب بود.
محقق در معتبر، مى نویسد:
(برَز بتعلیمه من الفقهاء الافاضل جمّ غفیر کزراره بن اعین، و اخوته بکیر و حمران و جمیل)

[۶] معتبر، ص۴، چاپ سنگى.

از برکت آموزش امام صادق(ع) گروه بزرگى از فقهاى فاضل، به ظهور رسیدند، مانند زراره پسر اعین و برادرانش بکیر و حمران و جمیل.
شمار فراوانى از این راویان، به نگارش کتاب پرداختند و بدین وسیله، شنیده هاى خود را ثبت و ضبط کردند. در میان ایشان نیز، بسیارى، کتاب یا کتابهاى خود را بر ائمه (ع) عرضه مى داشته اند، مانند: عبیداللّه بن علی حلبی، که شیخ درباره اش نوشته است:
(له کتاب مصنف معمول علیه وقیل انّه عرض على الصادق(ع) فلمّا رآه استحسنه وقال لیس لهؤلاء یعنى المخالفین مثله.)

[۷] شیخ طوسى، الفهرست، ص۱۰۶.

او، کتابى نگاشت که به آن عمل مى شود و گویند آن را بر امام صادق(ع) عرضه داشت و حضرت با دیدن کتاب، آن را نیکو شمرد و فرمود: مخالفان شیعه، مانند این کتاب ندارند.
در میان کتابهاى فراوانى که شاگردان با ذوق و مستعد ائمه(ع) نوشته اند، کتابهایى که به ( اصول ) نامبردارند، از ارزش و جایگاه ویژه اى برخوردارند. این اصول، مرجع و منبع براى نخستین طبقه از فقهاى شیعه؛ یعنى فقهاى عصر ائمه(ع) بوده است.
در اعتبار علمى و ارزش فقهى این اصول، همین بس که بسیارى و سرشارى آنها، فقهاى شیعه را در دوران ائمه(ع) از روى آوردن به قیاس و استحسان، و دیگر نمودهاى اجتهاد به رأی که جماعتى از فقهاى عامه، به علت کم آوردن نصوص، به آن روى آوردند، نگه داشت.
نیز همین اصول، زمینه ساز پیدایش مجامع حدیثی معتبر، مانند: کافی، من لایحضره الفقیه، استبصار و تهذیب الاحکام شد و از برکت غناى این منابع, فقهاى پس از دوران ائمه(ع) نیز، از فروافتادن در شیوه هاى نادرست و خطرناک اجتهاد، در امان ماندند.

تعریف اصل

اصل چیست؟ علما در تعریف اصل، اختلاف کرده و گوناگون رأیها ارائه داده اند:
۱. اصل، اثری است که تنها در بردارنده کلام معصوم (ع) است، برخلاف کتاب که در آن، سخن و نظر نویسنده آن نیز، یافت مى شود.

[۸] ابوعلى حائرى، منتهى المقال، ج۱، ص۶۷-۶۸.

محقق تستری، مى نویسد:
(اصل، صرف نقل اخبار، بدون گسستن و استوار کردن و جمع میان ناسازگاران و بدون حکم کردن به درستى یا شذوذ خبر است. چنانکه در اصول رسیده به ما، مانند اصل زید زرّاد و اصل زید نرسی، شاهد این ویژگى هستیم، بدون فرق میان این که صاحب اصل، بدون واسطه از معصوم روایت کند، یا با واسطه، چنانکه این ویژگى در اصولى که در دست ماست، دیده مى شود.)

[۹] علاّمه تسترى، قاموس الرجال، ج۱، ص۶۴-۶۵، مؤسسه النشر الاسلامى.

در این تعریف، مناقشه کرده و گفته اند:
(در بسیارى از غیر اصول، مانند کتاب سلیم بن قیس و کتاب علی بن جعفر (ع) نیز سخن نویسندگان آنها، یافت نمى شود.)

[۱۰] شیخ مسلم داورى، اصول علم الرجال، ص۲۶۱.

در پاسخ این اشکال مى توان گفت: در این صورت، چه مانعى دارد دو کتاب یاد شده را نیز اصل بنامیم؟ چنانکه خواهیم دید، علماى رجال در مواردى، به جاى اصل، تعبیر به کتاب کرده اند.
۲. اصل، اثرى است که روایات گردآمده در آن، باب بندی نشده باشد؛ بلکه آنچه در آن آمده، مجموعه اى از اخبار و آثار پراکنده باشد.
در رد این تعریف نیز گفته اند: بسیارى از اصول، به گونه باب بندى، نگارش یافته اند، چنانکه شیخ در ترجمه احمد بن محمد بن نوح، نوشته است:
(و له کتب فى الفقه على ترتیب الاصول.)

[۱۱] شیخ طوسى، الفهرست، ص۶۱.

او, کتابهایى در فقه، به ترتیب اصول دارد.
ولى شاید بتوان گفت: مقصود شیخ این است که وى کتابهایى در فقه دارد که همانند اصول، به صورت باب بندى نوشته نشده اند.
به هر حال، اشکال دیگرى که بر این تعریف شده این است که رسائل و مسائلى که در آن زمان، مى نوشته اند نیز، باب بندى نبوده اند. بنابراین، باید به این گونه آثار نیز، اصل گفته شود. افزون بر این، در صورت درستى تعریف، باید ارزش کتاب، از اصل، بیش تر باشد، و حال آن که در نگاه اهل فن، اصل، از اعتبار و ارزش بیش ترى، برخوردار است.
ولى در پاسخ اشکال دوم، مى توان گفت: کسانى که اصل را چنین تعریف کرده اند، تنها در مقام جداسازى آن از کتاب بوده اند و توجهى به ناسانى اصول با مسائل و رسائل، نداشته اند.
۳. اصل، عبارت است از آنچه اصحاب امام صادق (ع) به طور مستقیم، در جواب مسائل خود از آن حضرت شنیده و نگاشته اند و کتابهایى که به این گونه، نگارش یافته، به اصول اربعمائه، شناخته شده اند.

[۱۲] اصول علم الرجال، به نقل از مقباس الهدایه فى علم الدرایه، ج۲۶، ص۲۰.

درباره این قول نیز گفته شده است: کتابهاى بعضى از اصحاب امام صادق(ع) اصول نامیده نمى شوند، با این که آنان، بى واسطه، از امام، حدیث شنیده اند، مانند ابان بن تغلب، ابان بن عثمان، احمد بن محمد بن عمار، و زیاد بن منذر.

[۱۳] اصول علم الرجال، به نقل از مقباس الهدایه فى علم الدرایه، ج۲۶، ص۲۶۰.

۴. اصل، آن است که به صورت رویارو، و بدون واسطه، از امام گرفته شده باشد.
در اشکال بر این تعریف نیز گفته مى شود: شمارى از راویان، صاحب اصل، به شمار آمده اند، با این که بیش از دو حدیث از امام صادق(ع) نقل نکرده اند، مانند حریز. عکس این سخن نیز، صادق است؛ زیرا چنانکه گذشت، شمارى از کتب در زمره اصول، به شمار نیامده اند، با این که روایتهاى موجود در آنها، بى واسطه، از معصوم روایت شده است.

[۱۴] اصول علم الرجال، به نقل از مقباس الهدایه فى علم الدرایه، ج۲۶، ص۲۶۱.

۵. اصل، کتابى است که در دوران ائمه(ع) نگاشته شده، برخلاف کتاب، که پس از سپرى شدن این دوران، به رشته نگارش درآمده است.
صاحب هدایه المحدّثین، این قول را به شیخ طوسی، نسبت مى دهد.

[۱۵] محمد امین کاظمى، هدایه المحدثین الى المحمدین، معروف به مشترکات کاظمى، ص۳۰۷، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى.

به هر حال این قول، بسیار ضعیف به نظر مى رسد؛ زیرا کم نبوده اند کتابها و نگارشهایى که در دوران حیات ائمه(ع) نوشته شده اند. حتى با نگاهى به کتابهاى رجالى، روشن مى شود شمار کتابها و نگارشها در این دوران، بیش تر از اصول است.
۶. اصل آن است که از کتاب و نسخه دیگرى گرفته نشده باشد؛ بلکه نویسنده آن، یا خود از معصوم(ع) شنیده باشد و یا از کسى که او از معصوم شنیده است. به نظر مى رسد این تعریف، خالى از اشکال و درخور پذیرش باشد؛ زیرا با معناى لغوى اصل نیز سازگار است.
در لسان العرب، آمده است:
(الاصل: أسفل کل شىء و جمعه اصول.)

[۱۶] ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۵.

اصل، زیرساز هر چیزى و جمع آن اصول است.
راغب مى نویسد:
(اصل الشىء: قاعدته التى لو توهمت مرتفعه لارتفع بارتفاعه سائره لذلک.)

[۱۷] راغب اصفهانى، مفردات، ص۷۹، ماده اصل.

اصل چیزى، شالوده آن است که با از بین رفتن آن، بقیه آن نیز از بین مى رود.
در میان محققان، دسته اى همین تعریف را اختیار کرده اند. از جمله بحرالعلوم که گفته است:
(الاصل فى اصطلاح المحدّثین من اصحابنا بمعنى الکتاب المعتمد الذى لم ینتزع من کتاب اخر.)

[۱۸] بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، ج۲، ص۳۶۷، مکتبه الصادق.

اصل در اصطلاح محدّثانِ شیعه، کتابِ مورد اعتمادى است که از کتاب دیگرى، گرفته نشده است.
ابوعلی حائری، صاحب منتهی المقال نیز، در مقام فرق میان اصل و کتاب و مصنف مى نویسد:
(اصل کتابى است که مصنف، در آن احادیثى را که از معصوم(ع) یا راوی، شنیده، گرد آورده باشد؛ امّا کتاب و مصنَّف اگر در آنها حدیث معتبرى یافت شود، به طور غالب، از اصول، گرفته شده است.)

[۱۹] ابوعلى حائرى، منتهى المقال، ج۶، ص۶۷-۶۸.

شیخ آقا بزرگ تهرانی نیز، همین تعریف را برگزیده و آن را شرح داده است.

[۲۰] آقا بزرگ تهرانى، الذریعه، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶.

محدث نوری، این تعریف را مى پذیرد، ولى با افزودن این قید که کتاب، آن گاه اصل است که مورد اعتماد باشد:
(در اصل بودن یک کتاب، تنها این کافى نیست که از کتاب دیگرى گرفته نشده باشد، اگر چه مورد اعتماد هم نباشد؛ زیرا علماى ما داشتن اصل را موجب مدح صاحب آن و سبب اعتماد بر محتواى آن دانسته اند. ایشان، چه بسا روایتى را به دلیل یافت نشدن متن آن در هیچ یک از اصول، ضعیف و سست بنیاد شمرده اند، چنانکه این کار از مفید و شیخ و دیگران، سر زده است. بنابراین، مورد اعتماد بودن در اصل، در نظر گرفته شده است. به این معنى که قاعده در اصل این است که قابل اعتماد باشد، مگر این که خلاف آن آشکار شود.)

[۲۱] محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۰۱، چاپ قدیم.

ولى با توجه به معناى لغوى اصل و سخنان محققان درباره اصول، به نظر مى رسد، افزودن این قید، خالى از وجه باشد. از این روى، رجال نویسان، در ترجمه ٌ برخى از راویان مى نویسند: (له اصل معتمد). البته انکار نمى کنیم اعتبار و ارزشى که اصول دارند، دیگر کتابها ندارند و به همین سبب، علماى رجال، داشتن اصل را نشانه ستوده بودن راوى، دانسته اند، ولى بحث بر سر تعریف و ماهیت اصل است، نه ویژگیها و برتریها و امتیازهاى آن.

تفاوت اصل با کتاب، مصنَّف، نوادر و جامع

در میان آثار قلمى زمان ائمه(ع) غیر از اصل، به آثار دیگرى، به نامهاى کتاب، مصنف، نوادر و جامع نیز بر مى خوریم.

تفاوت اصل با کتاب

از نقل دیدگاهها و گفته ها در تعریف اصل، تفاوت آن با کتاب، روشن شد. در اساس بیش تر این بیانها و تعریفها، به منظور جداسازى اصل از کتاب، ابراز شده است. بر این اساس، در تبیین فرق میان اصل و کتاب، دیدگاههاى گوناگونى خواهیم داشت. البته به نظر مى رسد همه این دیدگاهها، در یک جهت اشتراک نظر دارند و آن این که کتاب، دایره اى گسترده تر از اصل دارد و بدین ترتیب و با توجه به آنچه در تعریف اصل گفتیم، کتاب عبارت است از: هر اثرى که در آن، مجموعه اى از روایات، گرد آمده باشد، خواه در آن نویسنده دست برده باشد و دست یازیها گسستن و استوار ساختن او یافت شود و خواه چنین نباشد. و نیز بدون فرق میان این که محتواى آن کتاب، از نسخه دیگرى گرفته شده باشد، یا چنین نباشد.
کتاب با این تعریف، نه تنها اصل را، که مصنف,،نوادر و جامع را نیز در بر مى گیرد.
به هر حال، اختلاف و رویارویى که میان کتاب و اصل دیده مى شود، تنها به عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا مى توان به هر یک از اصول، کتاب گفت ولى عکس آن درست نیست.
اما محقق تستری، رویارویى میان کتاب و اصل را انکار کرده است و براى ثابت کردن این مدعا، از عبارتهایى از شیخ، در ترجمه شمارى از صاحبان اصول، کمک گرفته است، مانند عبارت زیر در ترجمه احمد بن میثم:
(روى عنه حمید بن زیاد کتاب الملاحم وکتاب الدلاله وغیر ذلک من الاصول.)
حمید بن زیاد از او کتاب ملاحم و کتاب دلالت و دیگر اصول را روایت کرده است.
یا در ترجمه احمد بن سلمه:
(روى عنه حمید بن زیاد اصولا کثیره، منها کتاب زیاد بن مروان القندى.)
یا در ترجمه احمد بن مفلس:
(روى عنه حمید کتاب زکریا بن محمد المؤمن و غیر ذلک من الاصول.)
یا در ترجمه عبیدالله بن احمد بن نهیک و علی بن برزج:
(روى عنه کتبا کثیره من الاصول.)
یا در ترجمه محمد بن عباس بن عیسی و محمد بن احمد بن رجا:
(روى عنه حمید کتبا کثیره من الاصول.)
و یا در ترجمه یونس بن علی العطار:
(روى عن حمید بن زکریا کتاب ابى حمزه الثمالى و غیر ذلک من الاصول.)
از نظر این محقق، آن چه در برابر اصل، قرار دارد، تصنیف است، زیرا شیخ در ترجمه هارون بن موسی، نوشته است:
(وروى جمیع الاصول والمصنّفات.)
و درباره حیدر بن محمد بن نعیم سمرقندی، نوشته است:
(روى جمیع مصنفات الشیعه واصولهم.)

[۲۲] علاّمه تسترى، قاموس الرجال، ج۱، ص۶۴-۶۵، مؤسسه النشر الاسلامى.

آنچه ادعاى این محقق را تأیید مى کند، سخن شیخ در کتاب فهرست است. وى در آغاز این کتاب، اصل را در برابر مصنف قرار مى دهد، نه در برابر کتاب. وى، در اشاره به کار ابن غضائری، مى نویسد:
(انه عمل کتابین، احدهما ذکر فیه المصنّفات، والآخر ذکر فیه الاصول واستوفاهما على مبلغ ماوجده وقدر علیه غیر أنّ هذین الکتابین لم ینسخهما احد من اصحابنا واخترم هو رحمه الله و عمد بعض ورثته الى اهلاک هذین الکتابین و غیرهما من الکتب على ما حکى بعضهم عنه.)
ابن غضائرى، دو کتاب نگاشت که در یکى، نگاشته ها را یادآور شد و در دیگرى اصول را. وى این دو کتاب را به مقدار وسع و توان خود کامل کرد، ولى هیچ یک از علماى ما، از این دو کتاب نسخه بردارى نکردند، تا این که نویسنده آنها، از دنیا رفت و شمارى از وارثان او ـ چنانکه از بعضى از بازماندگان او نقل شده ـ به عمد، این دو کتاب او را نابود ساختند.
سپس شیخ مى افزاید:
(من تصمیم به نوشتن کتابى گرفتم که در بردارنده نگاشته ها و اصول باشد و آنها را در دو کتاب جداگانه نیاوردم که مبادا این دو کتاب طولانى شود؛ زیرا شمارى از نویسندگان داراى اصل هستند.)

[۲۳] شیخ طوسى، الفهرست، ص۱-۲.

با این وجود، به نظر مى رسد رویارویى کتاب و اصل، به گونه عموم و خصوص مطلق، درخور انکار نیست. پاره اى از عبارتهاى شیخ نیز، گواه این حقیقت است. از باب مثال، وى ضمن ترجمه اسماعیل بن مهران، نوشته است:
(صنّف مصنّفات کثیره منها کتاب الملاحم… وله اصل.)

[۲۴] شیخ طوسى، الفهرست، ص۱۱.

نجاشی نیز در ترجمه حسن بن ایوب، نوشته است: (له کتاب اصل.)

[۲۵] ابى العباس احمد بن على النجاشى الکوفى الاسدى، رجال النجاشى، ص۵۱، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

از عبارت شیخ و عبارتهاى دیگران، ناسانى اصل با نوشته نیز تا حدودى روشن مى شود و آن این که: اصل، تنها دربردارنده روایاتى است که صاحب آن از معصوم(ع) بى واسطه یا با واسطه، شنیده است، ولى نگاشته شده، افزون بر روایات، دیدگاههاى نویسنده و اعمال سلیقه هاى وى را نیز دربردارد. نمونه بارز نوشته ها و نگاشته شده ها که امروز در اختیار ماست کتابهاى چهارگانه است که با بهره گیرى از اصول اربعمائه، نگارش یافته اند.

تفاوت اصل با نوادر

وامّا فرق اصل با نوادر نیز، با توجه به معنایى که اهل فن براى نوادر، در نظر مى گیرند، روشن است؛ زیرا از نظر ایشان، نوادر، کتابى است که در آن مجموعه اى از احادیث گوناگون و ناقاعده مند که زیر یک عنوان ویژه اى قرار نمى گیرند، گردآمده باشد. گاهى نیز نوادر، به شمار اندکى حدیث گفته مى شود که در پایان یک یا چند باب از بابهاى یک کتاب آورده مى شود، مانند نوادر الصلاه، نوادر الزکاه و….

[۲۶] ابوعلى حائرى، منتهى المقال، ج۱، ص۶۸.

روشن است نوادر به معناى نخست، ناسازگارى با اصل بودن ـ با تعریفى که براى آن در نظر گرفتیم و پاره اى دیگر از تعریفها ندارد. به این ترتیب ممکن است به یک اثر هم اصل و هم نوادر، گفته شود، چنانکه نجاشى، در ترجمه مَرْوکْ بن عبید بن سالم، نوشته است:
(قال اصحابنا القمیون: نوادره اصل.)

[۲۷] ابى العباس احمد بن على النجاشى الکوفى الاسدى، رجال النجاشى، ص۴۲۵، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

ولى در بیش تر موارد، این دو با هم فرق دارند و ناسانند. از باب نمونه، شیخ، در ترجمه ابراهیم بن عبدالحمید نوشته است:
(ثقه له اصل… وله کتاب النوادر.)

[۲۸] شیخ طوسى، الفهرست، ص۷-۸.

و بر این اساس، مى توان نسبت میان اصل و نوادر را عموم و خصوص من وجه دانست. گرچه براى ماده اجتماع آنها، نمونه زیادى سراغ نداریم.

تفاوت اصل با جامع

درباره فرق اصل با جامع نیز، توجه به این نکته لازم است که در سیر تدوین و نگارش حدیث، باید پیدایش جامع هاى حدیثى را در دوره پس از تدوین اصول، جست وجو کرد.
در مقدمه جامع احادیث الشیعه، پس از اشاره اى به اصول اربعمائه، آمده است:
(به سبب این که احادیث، در کتابهاى یاد شده پراکنده بودند، و در بسیارى از این کتابها نیز، روایتهاى زیادى گرد نیامده بود، گروهى از فضلاى طبقه ششم، از اصحاب امام رضا (ع)، مانند احمد بن محمد بن ابی نصر، جعفر بن بشیر، [[حسن بن على بن فضال]، حسن بن محبوب، حماد بن عیسی، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر و مانند اینان، عهده دار گردآورى و ضبط احادیث در کتاب واحد شدند. و هر یک از ایشان، جامعى نوشت و در آن، اخبار اصول را گردآورد. سپس شاگردان ایشان؛ یعنى حسن و حسین، پسران سعید بن مهران و علی بن مهزیار، دو کتاب، نوشتند. و در آن دو، احادیث نوشته شده در جوامع اساتید خود را گردآوردند و به حسب ظاهر، مرجع علماى شیعه، همین دو کتاب بود، تا این که ثقهالاسلام ابوجعفر کلینی (م ۳۲۸ یا ۳۲۹) دست به تدوین حدیث زد.)

اعتبار و ارزش اصول

آنچه بیش از هر چیز به اهمیت اصول مى افزاید، درجه اعتبار و ارزش مندى آنها در میان فقها و دیگر دانشمندان است، تا جایى که شمارى مانند علامه بحرالعلوم، قابل اعتماد بودن را جزئى از مدلول اصل گرفته است. بحرالعلوم درباره اصل زید نرسی، مى نویسد:
(وعدّ النرسى من اصحاب الاصول وتسمیه کتابه اصلا, مما یشهد بحسن حاله واعتبار کتابه, فانّ الاصل فى اصطلاح المحدّثین من اصحابنا بمعنى الکتاب المعتمد الذى لم ینتزع من کتاب اخر, ولیس بمعنى مطلق الکتاب.)

[۲۹] بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، ج۲، ص۳۶۷، مکتبه الصادق.

این که نرسى، از صاحبان اصول شمرده شده و کتاب او، اصل نامیده شده، گواه بر حسن حال او و معتبر بودن کتابش است؛ زیرا اصل در اصطلاح محدثان ما، کتابى است که از کتاب دیگر گرفته نشده و این اصطلاح، درباره هر کتابى، به کار نمى رود.
اگر در درستى این سخن، تردید داشته باشیم، در این حقیقت نمى توان تردید روا داشت که صاحب اصل بودن راوى، سبب مدح او و نقل شدن روایت در یکى از اصول، موجب تقویت و حتى از نظر بعضى، تصحیح آن است.
محقق داماد، پس از سخن درباره اصول چهارصدگانه، نوشته است:
(ولیعلم انّ الاخذ من الاصول المصحّحه المعتمده احد ارکان تصحیح الروایه.)

[۳۰] آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج۲، ص۱۲۶.

گرفتن حدیث از اصولى که صحیح شمرده شده و مورد اعتماد است، یکى از ارکان تصحیح روایت است.
صاحب وسائل، هنگام برشمردن نشانه هایى که دلالت بر ثابت بودن خبر، یا درستى مضمون آن مى کند، مى نویسد:
(ومنها کون الحدیث موجودا فى کتاب من کتب الاصول المجمع علیها.)

[۳۱] شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۹۳.

از جمله این نشانه ها، وجود حدیث در یکى از کتابهاى اصول است که اعتبار آنها، مورد اجماع است.
نیز درباره یکى از صاحبان اصول که محقق حلّی روایت او را پذیرفته، مى نویسد:
(به حسب ظاهر, پذیرفتن محقق روایت علی بن حمزه را، با این که وى در مذهب فاسد خود، تعصب مى ورزیده است، مبتنى بر این است که روایت او، از اصلش، نقل شده است. و دلیلى که محقق مى آورد، به این امر، اشعار دارد؛ زیرا راوی یاد شده، از اصحاب اصول است.)

[۳۲] شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۷۰.

نیز در دلیل صحیح دانستن علامه، روایت اسحاق بن جریر را از امام صادق(ع) نوشته است:
(او ثقه و نیز از صاحبان اصول است.)

[۳۳] شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۷۰.

ارزش و اهمیت اصول از نگاه علماى رجال حدیث و فقه در حدى است که حتى انحراف فکرى و لغزش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.