پاورپوینت کامل نحو ابوالاسود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نحو ابوالاسود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نحو ابوالاسود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نحو ابوالاسود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل نحو ابوالاسود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

اَبو الاَسْوَدِ دَؤَلی، شاعر و تابعی مشهور که بیشتر، از او به عنوان صحابی امام علی (ع) و واضع علم نحو نام برده می‌شود.

فهرست مندرجات

۱ – وجه شهرت
۲ – پایه‌گذار علم نحو از دیدگاه بزرگان
۲.۱ – دانشمندان معاصر
۲.۲ – دانشمندان گذشته
۲.۳ – پژوهشگران
۲.۴ – خاورشناسان
۲.۵ – ابراهیم مصطفی
۲.۶ – زکی مبارک
۲.۷ – احمد امین
۲.۸ – عام نویسندگان معاصر عرب
۳ – وسیع‌ترین کاری که در مورد تاریخچه نحو صورت گرفته
۴ – بررسی اسناد مربوط به تاریخچه علم نحو
۴.۱ – الکتاب سیبویه
۴.۲ – سال ۲۳۱ق به بعد
۴.۳ – ۲۶۱ق
۴.۴ – روایت ابن قتیبه
۴.۵ – کتاب الفاضل
۴.۶ – کتاب الاضداد
۴.۷ – در آثار دیگر بزرگان
۵ – انگیزه تدوین نحو
۶ – خلط پیدایش نحو و اعراب‌گذاری قرآن کریم
۷ – بررسی روایات مربوط به علم نحو
۷.۱ – حضرت علی (ع)
۷.۲ – ابوالاسود و اشارت زیاد یا عبیدالله
۷.۳ – ابوالاسود، اقدام شخصی
۸ – واضعین دیگر علم نحو
۹ – تاریخچه اعراب‌گذاری قرآن کریم
۱۰ – شیوه اعراب گذاری
۱۱ – فهرست منابع
۱۲ – پانویس
۱۳ – منبع

وجه شهرت

نام ابوالاسود با تاریخ پیدایش نحو عربی عجین شده، چنانکه می‌توان گفت او شهرت وسیع خود را بیش از هر فضیلت دیگر، به نحوپردازی خود مدیون است.
روایات مربوط به این امر، هزاران صفحه از منابع را آکنده است و معاصران نیز در تأیید یا رد آن‌ها مقالات بسیار نوشته‌اند که در آن‌ها، تکرار و مکررات موجب نهایت ملال هر خواننده می‌گردد.
با اینهمه، هنوز آن روایات به نحو شایسته‌ای بررسی نشده و مورد بهره‌برداری قرار نگرفته است.

پایه‌گذار علم نحو از دیدگاه بزرگان

دانشمندان معاصر

در نیم سد ۲ق، سیبویه کتابی تألیف کرد که تقریباً هم نظریه‌های نحو عربی را در بر دارد.
ظهور این کتاب سخت پیچیده و گسترده، در سرآغاز پیدایش فرهنگ اسلامی ، ظهوری ناگهانی و شگفت‌آور است.
از این‌رو دانشمندان معاصر، در جست و جوی سوابق آن به هر دری زده‌اند و بیش از هر چیز به تأثیر عوامل بیگانه از هندی و ایرانی گرفته تا سریانی و یونانی روی آورده‌اند، اما در این بحث هنوز به نتیج روشن و قاطعی نرسیده‌اند.

دانشمندان گذشته

از سوی دیگر، دانشمندان گذشته که، لااقل در این باب، به عوامل بیگانه عنایتی نداشته‌اند، خواسته‌اند ریشه‌های این دانش نو را در اعماق تاریخ عربی باز یابند و از این‌رو، یک سلسله نحوشناس یافته‌اند که سررشت آن‌ها غالباً به ابوالاسود ختم می‌شود، اما در برخی روایات، این سررشته از ابوالاسود درگذشته، به امام علی (ع) می‌رسد.
در روایتی دیگر، سررشت نحویان نه به ابوالاسود، بلکه به نصر بن عاصم و عبدالرحمن بن هرمز و گاه به یحیی ابن یعمر می‌انجامد.
از این نحویان، هیچ اثری بر جای نمانده است.
به یکی از آنان، یکی دو کتاب نسبت داده‌اند که از محتوا و چند و چون آن‌ها نیز هیچ نمی‌دانیم.

پژوهشگران

پژوهشگران از خود می‌پرسند که چگونه ممکن است این مای اندک، به دست این دو سه تن نحوی گمنام، در فاصل کوتاه تقریباً ۸۰ سال میان ابوالاسود و سیبویه، به آن درجه از وسعت و پختگی رسیده باشد که الکتاب را با وجود آورده باشد؟ دیگر آن‌که آن مقدار اندکی که به ابوالاسود نسبت داده شده، چگونه ممکن است برخلاف ناموس پیدایش و گسترش علوم، ناگهان توسط ابوالاسود اختراع شده باشد؟
دیگر آن‌که انتساب این علم از طریق ابوالاسود به امیرالمؤمنین علی (ع) چندان آسان نیست.
زیرا پیامبران و امامان البته به قدرت الهی بر این علوم آگاهند، اما معهود ایشان نیست که علمی را ساخته و پرداته کنند و به دست نسل‌های بعد بسپارند.
این سخن شاید دربار امام علی (ع) که در شرایط سیاسی خاصی به سر می‌برد، بیشتر صدق می‌کند.
بنابراین، این خطر هست که شیفتگان آن بزرگوار، از سر صدق و ایمان خالص چیزهایی به وی نسبت دهند که واقعیت تاریخی نداشته باشد.
علاوه بر این، ما از سنت تازیان آگاهیم که با اصرار تمام، هر علم یا پدید فرهنگی و هنری را به کسی نسبت داده و او را پایه‌گذار می‌خوانند.
از اینجاست که هزاران «اَوَّلُ مَنْ…» در کتاب‌های ادب عرب پدیدار شده است: اولین کسی که خط عربی را به کار برد، یا به عربی سخن گفت، یا قصیده سرود….
ما از «نخستین‌ها» چندین کتاب با عنوان «الاوائل» که شامل فهرستی از همین کسان است، در دست داریم.
در این کتاب‌ها، معمولاً ابوالاسود، نخستین کسی است که اعراب را وضع کرد.

[۱] ابوهلال عسکری، حسن بن عبداللـه، الاوائل،ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷، دمشق، ۱۹۷۵م.

بنابراین، بعید نیست که میل به یافتن نخستین واضع نحو ، موجب شده باشد که ابوالاسود سرآغاز سلسل نحویان قرار گیرد و سپس اعتقاد به دانش وسیع امام علی (ع) رشته را از ابوالاسود نیز فراتر برده، به وی رسانده باشد.

خاورشناسان

خاورشناسان، از اواخر سد ۱۹م، به روایات مربوط به ابوالاسود، به چشم افسانه نگریستند و به همین جهت است که نحو را یک‌بار، به زعم گروهی چون فولرس و بروکلمان، زایید تأثیر پانینی بر دستور زبان سانسکریت دانسته‌اند و یکبار، به تصور برخی چون مرکس، متأثر از دستور زبان یونانی پنداشته‌اند.
بحث در تأثیر سریانی و احیاناً فارسی بعداً به این نظریات افزوده شد، اما این نظریه‌ها هیچ‌کدام به آن درجه از استواری نرسیده است که بتوانیم بحث را پایان یافته تلقی کنیم.
فلیش که به هیچ‌یک از آن‌ها اعتقاد ندارد، نحو را یکی از اصیل‌ترین علوم عرب می‌انگارد، هرچند که تأثیر منطق ارسطویی را بر آن نفی نمی‌کند.
وی البته روایات مربوط به ابوالاسود را باور ندارد و گمان می‌کند که نخستین نحوی عرب، عبدالله بن اسحاق (د ۱۱۷ق) است.
مستند او درواقع شارل پلاست که در حاشی کتاب خود اشهار می‌دارد که دیگر به افسان ابوالاسود اعتقادی ندارد، اما روایات مربوط به این شخصیت را نیز تاکنون کسی به شیوه‌ای علمی رد نکرده است.
به همین جهت او خود بر آن شده است که هم روایات و سلسل اسناد آن‌ها را با یکدیگر قیاس کرده، نادرستی آن‌ها را ثابت کند.
اما این کار، با تأیید قاطع ابراهیم مصطفی مبنی بر این‌که نخستین نحوی عرب، اصلاً عبداللـه بن اسحاق است، بیهوده گردید.

ابراهیم مصطفی

نظر ابراهیم مصطفی که در بیست و یکمین کنگر خاورشناسان اظهار شده، از این جهت اعتبار یافته که وی سراسر الکتاب را در جست و جوی سرچشمه‌های دانش سیبویه بررسی کرده و ملاحظه کرده است که پیشوای نحویان عرب، در کتاب عظیم خود، تنها از عبداللـه نام برده و هیچ‌گاه به ابوالاسود اشاره نکرده است.

[۲] سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.

[۳] سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۱۶۹، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.

[۴] سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۲۹۶، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.

اما پیش از ابراهیم مصطفی نیز دانشمندان عرب در این روایات تردید کرده بودند.

زکی مبارک

زکی مبارک این امر را که ابوالاسود نخستین مواضع نحو باشد، مضحک می‌پندارد، زیرا معتقد است که عرب‌ها، حتی در عصر جاهلی با علم نحو آشنا بوده‌اند.
بر این اساس، وی نخست در ۱۹۳۱م در «نثر عربی» و سپس در ۱۹۳۴م در النثر الفنی،

[۵] مبارک، زکی، النثر الفنّی فی القرن الرابع، ج۱، ص۶۳-۶۴، بیروت، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۴م.

روایات مربوط به ابوالاسود را مجعول پنداشته است.

احمد امین

احمد امین ، بنا بر این‌که زمان ابوالاسود، زمان قیاس و تقسیم‌بندی علوم نبوده، در روایات ابوالاسود تردید کرده است و احتمال می‌دهد که برخی از شیعیان آن‌ها را به وی و سپس به امام علی (ع) نسبت داده باشند

[۶] امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۵، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.

اما او سرانجام چنین نتیجه می‌گیریم: اولاً امر اعراب‌گذاری قرآن به واسط نقطه را به راستی کار ابوالاسود می‌پندارد و سپس می‌کوشد آن را پای اصلی نحو و انگیز اصلی دیگر نحویان جلوه دهد.

[۷] امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۲، ص۲۸۶، قاهره، ۱۳۵۳ق/۱۹۳۵م.

عام نویسندگان معاصر عرب

با اینهمه، عام نویسندگان معاصر عرب، روایات کهن را مسم و محقق می‌پندارند و دیگر بدون هیچ اشارتی به دشواری‌های امر، ابوالاسود را نخستین نحوی عرب معرفی می‌کنند

[۸] فاخوری، حنا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ج۱، ص۲۶۴، ترجم عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۶۳ش.

[۹] ناصف، علی نجدی، سیبویه پیشوای نحویان، ج۱، ص۱۷۲ به بعد، ترجم محمد فاضلی، مشهد، ۱۳۵۹ش.

که نه تنها در نسبت روایات به ابوالاسود و حتی حضرت امام علی (ع) تردید ندارند، در اثبات موضوع نیز می‌کوشند.

وسیع‌ترین کاری که در مورد تاریخچه نحو صورت گرفته

وسیع‌ترین کاری که در این زمینه شده، ابوالاسود الدؤلی ، تألیف فتحی عبدالفتاح دجنی است.
مؤلف در بخش اول کتاب به چگونگی پیدایش نحو و تئوری‌های مختلف پرداخته و در بخش دوم زندگی‌نام ابوالاسود را آورده است.
ما به نوب خود تقریباً هم منابع کهن، از آغاز تا سد ۱۹م را بررسی کرده و سلسله سندها را دیده‌ایم.
از کثرت و تناقض این روایات و به خصوص از شخصیت راویان سنی و شیعی و عرب‌گرا و ضد عرب (شعوبی)، نکته‌هایی بس جالب توجه استنباط می‌شود که لازم است در تاریخچ جامع نحو بررسی گردد.

بررسی اسناد مربوط به تاریخچه علم نحو

الکتاب سیبویه

از اواخر سد ۲ق که روایات کهن عرب به صورت مکتوب در می‌آیند، چندین کتاب می‌شناسیم که یا لازم بود از پاورپوینت کامل نحو ابوالاسود ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint سخنی به میان آورند، یا اگر چنین می‌کردند، با روال طبیعی کتاب در تضاد نمی‌بود.
سرآغاز این کتاب‌ها، الکتاب سیبویه (د ۱۷۷ق) است.
استشهاد سیبویه به چند بیت ابوالاسود و سکوت او در باب روایات نحوی وی، بیش از هر چیز موجب تشویش و تردید پژوهشگران می‌شود.

سال ۲۳۱ق به بعد

پس از سیبویه، نویسندگان بزرگ دیگری نیز همچون کلبی (د ۲۳۱ق) کسی به نحو او اشاره نکرده است.
ابن سلام در طبقات خود

[۱۰] ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۲، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.

پس از اشاره به پیشتاز بودن بصریان در نحو و لغت ، چنین می‌گوید: «نخستین کسی که پای عربیت (نحو) را ریخت، باب آن را گشود، راه آن را استوار و قواعد آن را وضع کرد، ابوالاسود دؤلی بود»؛ این عبارتی است که پس از آن، صدها بار در منابع تکرار می‌شود.
اما ابن سلام دنبال این سخن اضافه می‌کند که ابوالاسود، باب‌های « فاعل و مفعول‌به ، مضاف و مضاف‌الیه و حرف جر و رفع و نصب و جزم» را تدوین کرد.
اینک ملاحظه می‌شود که اگر به روایات مکتوب توجه کنیم، حدود یک قرن و نیم است که از ماجرای نحودانی ابوالاسود سخنی به میان نیامده است.
در زمان ابن سلام، یا اندکی پس از آن، باز سکوت نویسندگانی چون خلیفه بن خیاط ، ابن حبیب و حتی ابوحاتم سجستانی

[۱۱] ابن سلام، محمد، طبقات فحول الشعراء، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.

که خود در شمار راویاند اخبار ابوالاسود است، قابل ذکر است، اما اندکی بعد جاحظ اشاره می‌کند که او «سرکرد نحویان»

[۱۲] جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.

و «رئیس مردم در نحو»

[۱۳] جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۲۷۹، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.

بوده است.
با اینهمه همین جاحظ در هیچ‌یک از کتاب‌های اساسی خود با آن‌که بارها اشعار یا روایات مربوط به او ذکر کرده

[۱۴] جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۲، ص۳۰۱، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.

[۱۵] جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۳، ص۵۰، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.

[۱۶] جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۱، ص۴۴، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.

[۱۷] جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۲، ص۸۹، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.

[۱۸] جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۲، ص۱۴۲، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.

[۱۹] جم‌، جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.

دربار نحودانی او چیزی نگفته است.

۲۶۱ق

پس از آن عجلی (د ۲۶۱ق)، در عبارتی کوتاه او را نخستین واضع نحو خوانده است.

[۲۰] عجلی، احمد بن عبداللـه، تاریخ الثقات، ج۱، ص۲۳۸، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.

اشارت ابن قتیبه هم به این امر، از حد روایت عجلی چندان فراتر نمی‌رود.
یک‌بار

[۲۱] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۱۵، بیروت، ۱۹۶۴م.

می‌نویسد که او «از نحویان بود، زیرا کتابی در نحو نوشت» و بار دیگر

[۲۲] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۴۳۴، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.

می‌نویسد که او «نخستین کسی است که عربیت را نهاد».

روایت ابن قتیبه

روایت نخست ابن قتیبه ، غریب و منحصر به فرد است، زیرا هیچ‌کس ادعا نکرده که او کتابی هم در نحو نوشته باشد.
آنچه در کار ابن قتیبه نظر را جلب می‌کند، آن است که وی با آن‌که دو شرح حال به ابوالاسود اختصاص داده

[۲۳] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۱۵، بیروت، ۱۹۶۴م.

[۲۴] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، المعارف، ص۴۳۴، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.

و تقریباً هم روایات و نکته‌های او را در عیون الاخبار آورده و بارها به اشعارش استشهاد کرده، باز از نحودانی او چیزی جز این روایت مختصر نقل نکرده است.

کتاب الفاضل

در کتاب الفاضل

[۲۵] مبرد، محمد بن یزید، الفاضل، ج۱، ص۵، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.

که تألیف مبرّد است، یک داستان بسیار معروف و نیز ارتباط نحو با علی (ع)، اما بدون هیچ سلسله سندی پدیدار می‌گردد: دختر ابوالاسود که از شدت گرما در شگفت بود، عبارت «ما اشد الحر» را در حضور پدر به نحوی ادا می‌کند که از آن نه تعجب که سؤال از «شدیدترین گرماها» فهمیده می‌شود.
اینجا بود که ابوالاسود دانست که «لحن» (لغزش در اعراب یا نحو) میان مردم رائج شده است.
از این‌رو به خدمت امام علی (ع) شتافت و آن حضرت را از خطر لحن آگاه گردانید.
امام (ع) اصولی به وی عرضه داشت که ابوالاسود بعدها آن‌ها را گسترش داد.
در همین گزارش دو روایت دیگر نیز آمده که در زندگی ابوالاسود و سرگذشت نحو و خط قرآن کریم از اهمیت خاصی برخوردار است: نخست آن‌که ابوالاسود نخستین کسی است که قرآن را نقطه‌گذاری (یعنی اعراب‌گذاری با نقطه‌های رنگین) کرد؛ دیگر آن‌که علم نحو ، از این طریق به سیبویه رسیده است: ابوالاسود عنبسه (مردی عجم از مردم میشان، د ح۹۵ق) میمون اَقْرَن

[۲۶] یاقوت، ادبا، ج۱۹، ص۲۰۹

عبداللـه بن ابی اسحاق حضرمی (د ۱۱۷ق یا ۱۲۷ق) عیسی بن عمر (۱۴۵ق یا ۱۴۹ق) خلیل بن احمد (د ۱۷۵ق) سیبویه.
در نیم اول سد ۴ق، حجم روایات از این مقدار اندک در نمی‌گذرد.
ابن عبدربه به رغم انبوه روایاتی که دربار ابوالسود نقل کرده (عقدالفرید در این باب با عیون‌الاخبار ابن قتیبه قابل قیاس است)، از نحو ابوالسود چیزی نمی‌گوید.
ابن ابی حاتم رازی در الجرح والتعدیل خود

[۲۷] ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج۲(۱)، ص۵۰۳،حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.

به این عبارت کوتاه بسنده می‌کند: «او نخستین کسی است که در باب نحو سخن گفت».

کتاب الاضداد

محمد بن قاسم ابن انباری در الاضداد

[۲۸] الاضداد، ابن انباری، محمد بن قاسم، الاضداد، ص۲۴۵-۲۴۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، کویت، ۱۹۶۰م.

تنها به موضوع شیوع لحن و داستان دختر ابوالاسود پرداخته، اما دیگر به این‌که آن ماجرا علت پیدایش نحو بوده، اشاره نکرده است.

در آثار دیگر بزرگان

بیهقی ،

[۲۹] بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۴۲۲-۴۲۳، بیروت، دارصادر.

نخست عین عبارت ابن سلام را آورده، سپس ماجرایی را که میان حجاج و یحیی بن یعمر رخ داده،

[۳۰] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۸، قاهره، ۱۹۷۳م.

به ابوالاسود نسبت داده و بدین‌سان از اعتبار گزارش خویش کاسته است.
از نیم سد ۴ق، بر اثر گزارش‌های ابوالطیب لغوی و ابوالفرج اصفهانی و سیرافی ، ناگهان سیل روایاتی بس متعدد و گاه سخت متناقض به کتاب‌های ادب و طبقات سرازیر می‌شود.

انگیزه تدوین نحو

انگیز تدوین نحو توسط حضرت امیرالمؤمنین، یا ابوالاسود و یا به فرمان زیاد و عبیداللـه و عمر پیوسته یک چیز است: لحن، یا لغزشِ اعرابی توسط بیگانگان (که پیوسته ایرانیانند).
حضور ناگهانی انبوه ایرانیان در عراق و عربستان ، خاصه در دو شهر بصره و کوفه ، ازدواج بسیاری از اشراف و امیران عرب با دختران ایرانی و تولد کسانی که از مادر ایرانی بوده و بعدها به مقامات عالی رسیدند (مانند عبیداللـه که نتیج زناشویی زیاد و مرجانه است)؛ تصدی بسیاری از مقامات اداری، یا حتی دینی توسط ایرانیان نومسلمان یا «موالی» و بسیاری عوامل کوچک دیگر، البته عرب‌های اصیل و فصیح را نسبت به پاکی و یک نواختی زبان عربی سخت دل‌نگران می‌گردانید.
به خصوص که در شهرهای پرهیاهو و پرتحرک عراق که اندک اندک به کانون‌های اصیل فرهنگ عرب بدل می‌شدند و در عین حال مرکز فعالیت‌های بازرگانی شدیدی نیز بودند، زبانی پدید می‌آمد که هم از اِعراب تهی بود، هم از ساختارهای اصیل عربی دوری می‌گزید و هم به انبوهی واژ ایرانی در می‌آمیخت.
گفتار بازرگان اهوازی با حجاج به این زبان که جاحظ

[۳۱] جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.

و ابن قتیبه

[۳۲] ابن قتیبه، عبداللـه بن مسلم، عیون الاخبار، ج۲، ص۱۶۰، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.

نقل کرده‌اند، بسیار جالب توجه است.

[۳۳] فوک، یوهان، العربیه، ترجم عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۱۰، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.

این احوال موجب شده است که همگان، چه نویسندگان کهن، چه معاصران، خواه خاورشناس، خواه عرب ، بیگانگان را انگیز اصلی تدوین نحو تلقی کنند.
هم روایات متعدد و گاه متناقضی که در این‌باره نقل کرده‌اند، سرانجام به گونه‌ای، به «عاصم» منتهی می‌شود، ولی چنانچه خواهیم دید، این موضوع همیشه صادق نیست و حضور بیگانگان، با هم اهمیتی که دارد، باز نباید عامل بیگانه تلقی گردد، زیرا قبایلی که در حوز زبان «متحد و یگان عرب» (العربیه الفصحی) قرار نداشتند و اِعراب در میانشان ضعیف یا نابود شده بود، هنگامی که به دنبال فتوحات اسلام با عربهای مرکز حجاز در می‌آمیختند، احتمالاً آثاری از زبان خویش را در گفتار ظاهر می‌کردند و آن پدیده‌های گویشی، به قیاس «العربیه الفصحی» نه «لغت» (گویش) که لحن به‌شمار می‌آمد.
هنگامی که رسول اکرم (ص) لحن را در زبان خویش ناممکن می‌شمارد،

[۳۴] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، بج۱، ص۵-۶، ه کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.

خود دلیل بر ظهور لغزش‌های لغوی در زمان حیات آن حضرت است؛ یا بروز لحن در زبان فصیحانی چون حجاج،

[۳۵] فوک، یوهان، العربیه، ترجم عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۲۸، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.

[۳۶] فوک، یوهان، العربیه، ترجم عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۲۹، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.

یا در شعر مشاهیری چون فرزدق ،

[۳۷] فوک، یوهان، العربیه، ترجم عبدالحلیم نجار، ج۱، ص۴۷، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.

جز ویژگی‌های بسیار پیچید ساختار اِعرابی زبان عربی، دلیل دیگری ندارد.

خلط پیدایش نحو و اعراب‌گذاری قرآن کریم

در روایاتی که ما اینک دسته‌بندی می‌کنیم، درواقع دو امر با هم خلط شده است: یکی پیدایش نحو و دیگر اعراب‌گذاری قرآن کریم.
در روایات ما گویی این دو موضوع هرگز از هم تفکیک نشده است.

بررسی روایات مربوط به علم نحو

حضرت علی (ع)

۱.تا آن‌جا که ما اطلاع داریم کهن‌ترین اثری که پیدایش نحو را به امام (ع) نسبت داده، مبرّد است.
این روایت بی‌سند، در الاغانی

[۳۸] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۲۹۸، قاهره، دارالکتب المصریه.

سلسله سندی بس طولانی یافته و از یک جهت گسترده‌تر گردیده است: هنگامی که ابوالاسود به خدمت امام (ع) شتافت، به او عرض کرد که در اثر آمیزش عرب‌ها با «اعاجم» زبان دچار تباهی گردیده است، امام (ع) او را بفرمود که اوراقی چند بخرد.
سپس فرمود کلام در اسم و فعل و حرف منحصر است.
ابوالاسود براساس آن گفتار، نحو را تدوین کرد.
در این روایت ابوالفرج چند نکته قابل ذکر است: نخست سند آن است که ابن رستم طبری آغاز شده، از اخفش و سیبویه و خلیل می‌گذرد و سپس به ۴ تن نحوی می‌رسد که اولاً، معمولاً روایتی از آنان نقل نشده، ثانیاً معلوم نیست دنبال یکدیگر قرار داشته‌اند

[۳۹] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۲۵، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.

یا در عرض هم بوده و همه از ابوالاسود اخذ کرده‌اند.

[۴۰] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

نکت دیگر آن‌که ابوالفرج گویی اعتماد کاملی به محتوای روایت خود ندارد، زیرا می‌گوید، «من آن را در کودکی شنیده‌ام».
نکت سوم آن‌که وی می‌گوید، آنچه به امام علی (ع) نسبت داده شده، نخستین جمل الکتاب سیبویه است.
۲.ابوالطیب لغوی در مراتب النحویین

[۴۱] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.

[۴۲] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.

روایت دیگری دارد که بر دو سلسله سند استوار است: یکی از آن‌ها به ابوحاتم سجستانی می‌انجامد و دیگری به جرمی و سپس خلیل.
موضوع روایت چنین است:
نخستین کسی که نحو را نهاد، ابوالاسود بود.
وی آن را از امام علی (ع) اخذ کرد.
سبب آن بود که امام (ع) از کسی «لحن» شنید.
سپس به ابوالاسود فرمود برای مردمان «حروفی بنهد».
آنگاه به رفع و نصب و جر اشارت فرمود.
ابوالاسود تا چجندی آنچه را آموخته بود، پنهان می‌کرد (روایت نخست همین‌جا تمام می‌شود).
سلسل سند دوم، این روایت را چنین تکمیل می‌کند: ابوالاسود و زیاد، در زبان مردی لحن دیدند.
پس زیاد به ابوالاسود اشاره کرد که زبان به تباهی کشیده شده است.
در اثر این سخن، ابوالاسود به نحو پرداخت.
۳.روایت سوم متعلق به نیم دوم سد ۴ق است: امام (ع) شنید که مردی در آی اَنَّ اللّهَ بَریءٌ مِنَ الْمُشرِکینَ و رَسولُه

[۴۳] توبه/سوره۹، آیه۳.

«رسوله» را به کسر خواند.
از این‌رو به ابوالاسود پیشنهاد کرد که اساس نحو را بنهد.

[۴۴] ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۴۴-۱۹۶۴.

۴.باز در نیم دوم سد ۴ق، موضوع لحن شنیدن امام (ع) اندکی گسترش می‌یابد: ابوالاسود می‌گوید که بر امام (ع) وارد شده و دیده است که وی غرق در تفکر است.
آنگاه می‌فرماید که بعضی دچار لحن شده‌اند و خود سر آن دارد که کتابی در باب کلام عرب بنهد.
پس از چندی امام، «صحیفه» ای پیش روی ابوالاسود افکند که در آن نوشته بود.
کلام شامل اسم و فعل و حرف است.

[۴۵] یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، ج۱، ص۷، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.

[۴۶] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء،ج۱، ص۲-۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

این روایت با گذشت زمان تحولی اساسی می‌یابد تا سد ۷ق که در آن قفطی

[۴۷] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۴، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

[۴۸] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

گفتار ۳ کلمه‌ای منسوب به امام (ع) را تقریباً در ۴ سطر و یاقوت

[۴۹] یاقوت، ادبا، ج۱۴، ص۴۸-۵۰.

با تفصیل (در حدود یک صفحه) عرضه می‌کنند.
روایت یاقوت از الامالی زجّاجی نقل شده، ولی ما آن را در امالی نیافتیم.
عبدالرحمن ابن انباری ، علاوه بر آنچه گذشت، روایت دیگری هم آورده

[۵۰] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۳، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

که در آن اسمی از ابوالاسود نیامده است.
بنابر این روایت، حضرت امام علی (ع)، آی لایَأکُلُهُ اِلا الخاطِئون

[۵۱] حاقه/سوره۶۹، آیه۳۷.

را با اشتباهی بزرگ از دهان مردی اعرابی می‌شنود (ملاحظه می‌شود که در اینجا از اعاجم سخنی نیست) و آنگاه خود نحو را تدوین می‌نماید.
منابع مذکور، در کنار روایات و حکایات مفصل، روایات کوتاه، صریح و قاطعی نیز آورده‌اند: ابوالفرج اصفهانی

[۵۲] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.

براساس سلسله سندی که به ابوالحرب پسر ابوالاسود می‌رسد، آورده است که پدر گفته است که من «حدود» نحو را از امام علی (ع) اخذ کرده‌ام.

[۵۳] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۱، قاهره، ۱۹۷۳م.

[۵۴] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

[۵۵] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۱۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

عبدالرحمن ابن انباری

[۵۶] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵-۶، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

باز قاطعانه اظهار می‌دارد که امام (ع) واضع نحو است.
قفطی

[۵۷] قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، ج۱، ص۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.

گوید که این نظر، نظر عام مصریان است.
در ذهن ابن ابی الحدید

[۵۸] ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه‌اللـه، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۲۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۹م.

البته هیچ تردیدی در این باب نیست.
وی مباحثی را که امام (ع) وضع فرمود، شرح می‌دهد و سپس می‌افزاید که ابداع این معانی، خود نوعی معجزه و از توان آدمیزاد خارج است.

ابوالاسود و اشارت زیاد یا عبیداللـه

در سلسله روایاتی که در کار پیدایش نحو، از ابوالاسود فراتر نرفته‌اند، بیشتر موضوع نقطه‌گذاری (= اعراب‌گذاری) مطرح است تا نحو، اما چنان‌که گذشت، بیشتر منابع، میان این دو گویی تفاوتی قائل نشده‌اند:
۱.کهن‌ترین سند مکتوب ما چنان‌که گذشت، نوشت ابن سلام (در آغاز سد ۳ق) است که به آنچه ابوالاسود ابداع کرده، نیز اشاره می‌کند.
همین نظر، طی سد ۳ق در آثار جاحظ و عجلی و ابن قتیبه ادامه می‌یابد و در سد ۴ق، بیهقی

[۵۹] بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۴۲۲، بیروت، دارصادر.

تقریباً عین عبارات ابن سلام را تکرار می‌کند.
۲.ابوالطیب لغوی بدون ذکر سند گوید: چون فرزندان زیاد همگی دچار لحن بودند، ابوالاسود به دستور وی، نحو را برای تعلیم آنان وضع کرد.

[۶۰] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ص۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.

وی به همین منظور از زیاد کاتبی خواست که سخن او را نیک بفهمد.
سپس به یاری آن کاتب قرآن را اعراب‌گذاری کرد.

[۶۱] ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۱۰-۱۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.

۳.طبق روایت دیگری که براساس منابع ما، از الاغانی

[۶۲] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.

سرچشمه گرفته، ابوالاسود نزد زیاد در بصره شتافته می‌گوید: عرب با عجم درآمیخته و دور نیست که زبانشان تباه گردد، دستوری ده تا علمی بنهم که کلام عرب بدان استوار گردد.
زیاد نپذیرفت، تا آن‌که روزی، شنید مردی می‌گفت: «مات الانا و خلّف (ترک) بنون».
پس ابوالاسود را احضار کرده، به نوشتن آنچه خواسته بود، فرمان داد.
ابوالفرج سند این روایت را پس از ۳ راوی به یحیی بن آدم و از او به ابوبکر بن عیاش و سرانجام به عاصم رسانیده است.
همین روایت گاه با ذکر سلسله سند، در منابع تکرار شده است.

[۶۳] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۷-۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.

[۶۴] زبیدی، محمدبن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، ج۱، ص۲۲، قاهره، ۱۹۷۳م.

[۶۵] ابواحمد عسکری، حسن بن عبداللـه، المصون فی الادب، ج۱، ص۱۱۸، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، کویت، ۱۹۸۴م.

[۶۶] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق،ج۵، ص۳۳۲، نسخ خطی کتابخان احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.

[۶۷] ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نرهه الالباء، ج۱، ص۵، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.

[۶۸] یاقوت، ادبا، ج۱۲، ص۳۵.

جالب توجه است که برخی از این منابع

[۶۹] ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۹۹، قاهره، دارالکتب المصریه.

[۷۰] سیرافی، حسین بن عبداللـه، اخبار النحویین و البصریین، ج۱، ص۱۷-۱۸، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.

[۷۱] ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲، نسخ خطی کتابخان احمد ثالث استانبول، شم‌ ۲۸۸۷.

روایت دیگری را با همان سلسله سند تکرار کرده و به جای زیاد، عبیدالله بن زیاد را نهاده‌اند.
حال آن‌که عبیداللـه، برخلاف پدرش که به فصاحت شهرت داشت، در زبان عربی با دشواری‌های متعددی روبه‌رو بود.
وی که در دامن مادر (مرجانه) و ناپدری (شیرویه) ایرانی نژادی پرورش یافته بود، هم در عبارت پردازی دچار لغزش می‌شد و هم در تلفظ برخی حروف عرب (نک‌ : ه د، ابن مفرَّغ).
۴.روایت دیگری که ابوالفرج

[۷۲] ابو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.