پاورپوینت کامل نامقی جامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نامقی جامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نامقی جامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نامقی جامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

احمد جامی ژنده‌پیل

شیخ‌الاسلام ابونصر احمد بن ابی‌الحسن بن احمد بن محمد پاورپوینت کامل نامقی جامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint ملقب و مشهور به ژنده‌پیل (زنده‌پیل) احمد جام صوفی بزرگی است و از بزرگان مشایخ عرفان ایرانی در نیمه دوم قرن پنجم و نیمه اول قرن ششم هجری است. که حیات و آثارش تاکنون چندان مورد اعتنا قرار نگرفته و نوشته‌هایش که تماما به زبان فارسی است و علاوه بر ارزشی که از نظر شناختن عقاید متصوفه دارد از جهت زبان و لغت نیز در خور توجه و به علت قدمت ۸۵۰ تا ۹۰۰ ساله خود سند و یادگاری گرانب‌ها از نخستین روزگاران ادبیات فارسی است هنوز از کنج فراموشی بیرون نیامده و روی طبع به خود ندیده است.

فهرست مندرجات

۱ – زندگانی احمد
۱.۱ – ویژگی‌های فردی
۱.۲ – خانواده احمد
۱.۳ – جوانی
۱.۴ – وفات و آرامگاه
۲ – سخنی درباره عقاید او
۳ – روابط احمد با معاصرانش
۳.۱ – ابوطاهر کرد
۳.۲ – ابوسعید ابو‌الخیر
۳.۳ – خواجه مودود چشتی‌
۳.۴ – امام محمدمنصور سرخسی‌
۳.۵ – سنجر و قراجه ساقی و احمد
۳.۶ – طغرل تکین‌
۴ – شیوه رفتاری زندگی‌
۴.۱ – تمتع از زندگی‌
۴.۲ – خم شکنی‌
۴.۳ – سختگیری بر مردم‌
۴.۴ – رفتارش با فرزندان خود
۴.۵ – رفتار او با زنانش‌
۴.۶ – رفتارش با غیر مسلمانان‌
۴.۷ – غرور و خودپسندی‌
۴.۸ – خانقاه‌ شیخ احمد
۵ – عقاید شیخ
۵.۱ – توبه و فضل‌
۵.۲ – شریعت‌
۵.۳ – رسول اکرم‌
۵.۴ – عشق و غفلت‌
۵.۵ – نشان دوست‌
۵.۶ – فقر
۶ – کتب و آثار
۶.۱ – انیس‌التائبین
۶.۲ – سراج‌السائرین
۶.۳ – مفتاح‌النجاه
۶.۴ – روضه‌المذنبین
۶.۵ – بحارالحقیقه
۶.۶ – دیگر آثار
۷ – دیوان اشعار
۷.۱ – تردید در اصالت دیوان
۷.۲ – مقایسه دیوان‌احمد با دیوان دیگران
۷.۲.۱ – دیوان‌احمد و دیوان‌عطار
۷.۲.۲ – دیوان‌احمد و دیوان شاه‌ولی
۷.۲.۳ – مشابهت‌ غزل‌حافظ با دیوان‌احمد
۷.۲.۴ – مشابهت‌ دیوان‌کبیر با دیوان‌احمد
۷.۳ – غرض از تطبیق
۷.۴ – اشعار احمد
۷.۵ – انتساب ابیات از دهخدا به احمد
۸ – خاندان شیخ احمد
۸.۱ – اولاد احمد
۹ – نفوذ شیخ در هند
۱۰ – منابع آگاهی از شیخ احمد
۱۰.۱ – منابع غربی
۱۱ – کتاب مقامات‌
۱۱.۱ – مؤلف مقامات
۱۲ – منابع گم‌شده در شرح حال جامی
۱۳ – دو رساله ضمیمه مقامات
۱۴ – رساله سمرقندیه
۱۵ – پانویس
۱۶ – منبع

زندگانی احمد

احمد به سال ۴۴۱ هجری در ده نامق نزدیک ترشیز خراسان در خاندانی که از نژاد عرب بود به جهان آمد. جدّ اعلای او جریر بن عبد‌اللّه بجلی از صحابه پیغمبر بود و گویند در تیراندازی در میان عرب مانند نداشت‌ (قاضی نور‌اللّه شوشتری روایات مختلفه درباره جریر را از آثار علامه حلی و ابن حجر عسقلانی و ابن اثیر و دیگران یکجا گرد آورده است.)

[۱] ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات‌الکبری، ج۶، ص۹۹.

[۲] سمعانی، عبدالکریم، الانساب لسمعانی، ذیل بجیله (ورق ۶۶).

[۳] حسینی شوشتری، سیدنورالله، مجالس‌المؤمنین، ص۱۰۲، چاپ سنگی طهران ۱۲۶۸.

ویژگی‌های فردی

احمد بلند قامت و نیرومند و دلیر بود و در ده بر همه همسالان برتری داشت. موی سرش سرخ و محاسنش میگون و چشمانش شهلا بود و روی‌ هم‌ رفته‌ رنگ و روی ظاهر وی به عربان شباهتی نداشت. لقب ژنده‌پیل گویا مناسب با همین‌اندام کشیده و زورمند و موافق با رفتار تند و خشم‌آلود وی بود و ناچار باید در زمان زندگانی شیخ توسط کسانی که وی را می‌دیده و می‌شناخته‌اند وضع شده باشد. این لقب در قدیم‌ترین منابع اطلاع ما یعنی مقامات غزنوی موجود نیست و نخستین بار در دو کتاب حمد‌اللّه مستوفی و اشعار شاه قاسم انوار (متوفی در ۸۳۷ هجری) ذکر شده است. ‌

[۴] مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۷۹۲، چاپ عکسی، لیدن ۱۹۱۰.

[۵] مستوفی، حمدالله، نزهه‌القلوب، ص۱۵۴، چاپ لیدن ۱۹۱۵.

خانواده احمد

راجع به دوران کودکی و زندگانی خانواده احمد اطلاعی در دست نیست. والدین و خویشان او مردمی ساده و زراعت پیشه بودند و شیخ احمد مدعی است که حتی خواندن و نوشتن را هم بدو نیاموخته‌اند. پدر شیخ تا دم مرگ به فرزند خود اعتقادی نداشت، ولی در بستر مرگ توبه کرد و بدو ایمان آورد.

[۶] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۱۹۰، داستان شماره ۱۶۱.

(بنابراین داستان باید پدر شیخ هنگامی مرده باشد که وی مشهور و قادر به اظهار کرامات بوده و دوران شاگردی و ریاضت خود را گذرانده بوده است. ولی از داستان وی با ابوطاهر کرد و قصه زردآلو برمی‌آید که پدر شیخ به هنگام ریاضت و آغاز دوره سلوک شیخ در گذشته است زیرا در این قصه

[۷] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۳۳، داستان شماره ۵.

از زبان شیخ می‌خوانیم که به پیر خود بو طاهر می‌گوید: «از رزی که مرا از پدر میراث رسیده بود آنجاست» این قصه چون از زبان خود شیخ است و بخلاف داستان ۱۶۱ روایت دیگران نیست البته به حقیقت نزدیک‌تر می‌باشد.)

جوانی

جوانی احمد تا هنگام توبه به می‌خواری و عیش و طرب گذشت. وی با گروهی از همسالان فاسد و تبهکار خود حلقه‌ای داشت که به‌نوبت گرد هم می‌آمدند و باده‌گساری می‌کردند، و این یاران در سال‌های پس از توبه نیز گاه مزاحم شیخ بودند و وی را منغّص عیش خود می‌دانستند.

[۸] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، داستان شماره ۷۴، ص۱۲۶.

توبه احمد و توجه او به عبادت و ریاضت و ترک میگساری و هوسرانی هنگامی آغاز شد که کرامتی مشاهده کرد و شبی در حلقه یاران شراب مبدل‌ به شربت گردید. شیخ بیدار و هشیار شد و از گروه دوستان گذشته کنار گرفت و زهد و خلوت پیشه کرد و روی به دین‌داری و عبادت نهاد. وی بیست و دو ساله بود که به گوشه‌نشینی و تزکیه نفس پرداخت و به کوه‌ها رفت. ابتدا دوازده سال در کوه نامق و سپس شش سال در کوه بیزدجام‌

[۹] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حاشیه ص۴۳.

یعنی روی‌هم‌رفته هجده سال در خلوت و انزوا بسر برد.

[۱۰] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۴۳- ۴۴.

[۱۱] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۴۷.

پس از آن ترک عزلت گفت و برای ارشاد مردم و توبه‌دادن می‌خواران و گناهکاران به میان خلق بازگشت. نخستین میدان او سرخس بود که در آن مرضی شیوع داشت. نخست قدر او بر مردم معلوم نبود ولی پس از ابراز کراماتی چند و شفا دادن بیماران تدریجا شهرت یافت و پیروانی بهم زد.

[۱۲] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حکایت‌های ۱۳ و ۱۴ و ۱۵، ص۴۷- ۵۵.

از سرخس به استاد و زورآباد

[۱۳] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حاشیه ص۵۵.

و سپس به ده معدآباد که ظاهرا همان تربت شیخ جام کنونی است‌

[۱۴] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حاشیه ص۵۵.

رفت و در آنجا مقیم شد و به تعلیم شاگردان و تالیف کتب و دعوت مردم پرداخت و یک مسجد جمعه و یک خانقاه بنا نمود. احمد بهرات و نیشابور و بوزجان و مرو و باخرز و بسطام سفر کرد و یک بار هم به مکه رفت، ولی جز در همین یک سفر دیگر از حدود خراسان بیرون نرفت و سراسر عمر طولانی خود را در همان محیط خویش گذرانید.

وفات و آرامگاه

وی باتفاق همه روایات نود و شش سال بزیست و در ۵۳۶ هجری درگذشت و در موضعی بیرون دروازه معدآباد که معین کرده بود به خاک سپرده شد. باید دانست که همه منابع آرامگاه احمد را در جام ذکر می‌کنند ولی قدیم‌ترین منابع یعنی مقامات غزنوی به‌تفصیل حکایتی نقل نموده که چگونه یکی از شاگردان شیخ موضع قبر وی را در خواب دید و خواب خویش بدو باز گفت و شیخ همان نقطه را برای قبر خویش برگزید و همان‌جا نیز مدفون گشت‌.

[۱۵] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، فصل الحاقی، ص۲۹۵.

معدآباد در روزگار احمد دهی بوده است در نزدیکی جام که ذکر آن در هیچ منبعی نیست ولی بعدها بر اثر وجود آرامگاه شیخ و نفوذ خاندان و بازماندگانش و تردد زوار و ارادتمندان هر روز بر اهمیت آن افزوده گشت و تدریجا جای جام را گرفت و به اسم جام که در اصل در کنار آن واقع بود شهرت یافت‌.

[۱۶] S، dnaB. I، ۱۹۱۸ nilreB، rel amkneduaB ehcsinasaruhC، zeiD tsnrE.

مزار وی هم اکنون در همان ناحیه که امروز تربت خوانده می‌شود برپاست، و زیارتگاه است و به همین جهت آن محل را تربت جام می‌خوانند. ساختمان آرامگاه وی را ملک غیاث‌الدین محمد کرت در سال ۷۱۹ ساخته است.

سخنی درباره عقاید او

درباره عقاید و افکار و رفتار احمد جام چندان سخنی نمی‌توان گفت زیرا آثار او یا مفقود است یا هنوز به‌طبع نرسیده و در دسترس نیست. مقامات محمد غزنوی هرچند ارزش بسیار دارد و نموداری از هیبت و نفوذ و پاره‌ای از حالات شیخ بدست می‌دهد ولی چون بیشتر جنبه افسانه‌ای دارد منبع صحیحی برای تحقیق در عقاید احمد نیست. محمد غزنوی در شخص استاد خویش مظهر و نمونه‌ای از یک صوفی مرشد که دارای کرامات و قادر بخرق عادات است می‌دیده و چون شخصا گویا مردی ساده و کم‌مایه بوده نتوانسته نظرش را از حدود تصورات عوام تجاوز دهد و به‌تحقیق افکار و شخصیت خاص شیخ احمد بپردازد. لهذا داستان‌هائی که وی نقل نموده هرچند معرف پایه و مرتبه شیخ است و ابهت او را در انظار شاگردان و مردم شهر و دیاری که در آن می‌زیسته نشان می‌دهد ولی پرده از حقیقت عقاید و‌ اندیشه‌ها و مسلک او برنمی‌دارد و نسبتش را به مکتب‌های عارفان بزرگ ماضی و معاصر وی روشن نمی‌سازد.

روابط احمد با معاصرانش

شیخ احمد جامی گرد جهان بر نیامده و در بلاد اسلامی به دیدار بزرگان تصوف و استفاده از مدارس علمیه نائل نگشته است.

ابوطاهر کرد

شیخ احمد ظاهرا در آغاز کار مرید شیخ ابوطاهر کرد، که خود عارفی گمنام است، بوده، ولی بجز او استاد و مکتب دیگری ندیده، زیرا گرد جهان بر نیامده و در بلاد اسلامی به دیدار بزرگان تصوف و استفاده از مدارس علمیه نائل نگشته است.

ابوسعید ابو‌الخیر

محمد غزنوی می‌کوشد که او را جانشین ابوسعید ابوالخیر معرفی کند و مدعی است که ابوسعید آمدن او را بیاران خود وعده داده و خرقه خویش را برای او به یادگار گذاشته است‌.

[۱۷] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۱۹۳، حکایت شماره ۱۶۶.

ولی شک نیست که داستان خرقه و نسبت احمد با ابوسعید ساختگی است و ارزش تاریخی ندارد. این موضوع که پیری پیش از مرگ نشانه‌های ولی یا صوفی بزرگ پس از خود را بدهد و خرقه خویشتن به شاگردانش سپارد که بدو برسانند اصلی است که در نوشته‌های اهل تصوف فراوان پیش می‌آید و جنبه‌ای افسانه‌ای دارد.
محمد غزنوی با استفاده از این اصل کوشیده است که احمد را نیز از تنهائی برهاند و با سلسله مشایخ بزرگ پیوند دهد. ولی در اسرار‌التوحید ابدا اشاره‌ای بدو نیست و قصه‌ای هم نمی‌توان یافت که آن را بزور تاویل، بتوان بر این روایت محمد غزنوی تطبیق نمود.

[۱۸] محمود بن عثمان، فردوس‌المرشدیه فی اسرار‌الصمدیه، ص۱۹، چاپ لایپزیک.

خواجه مودود چشتی‌

بنا بر روایت مقامات، شیخ احمد در مسافرت هرات مورد ستایش و تکریم بی‌اندازه مردم شهر و اعقاب خواجه عبد‌اللّه انصاری واقع گردید. خواجه مودود چشتی که در آن هنگام بسیار جوان بود نخست با احمد سر ستیز و دشمنی داشت و کوشید تا او را از هرات براند، ولی سرانجام به بزرگی و برتری او پی برد و دست از کینه‌جوئی برداشت‌.

[۱۹] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۷۶، شماره ۲۴.

[۲۰] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۸۳، شماره ۲۷.

امام محمدمنصور سرخسی‌

دیگر از مردانی که به شهادت کتاب مقامات با احمد جام برخورد یافته‌اند مفتی شرق امام محمدمنصور سرخسی عالم مشهور است که سنائی بارها او را در آثار خویش ستوده و بالاخص قسمتی‌ بزرگ از مثنوی سیر‌العباد‌ الی‌المعاد را در ذکر او پرداخته است‌

[۲۱] سنایی غزنوی، مجدود بن آدم، سیر‌العباد الی‌المعاد، ص۷۵ – ۱۰۹، چاپ کوهی کرمانی، طهران ۱۳۱۶.

[۲۲] سنایی غزنوی، مجدود بن آدم، حدیقه‌الحقیقه، ص۴۸۵ چاپ آقای مدرس رضوی.

[۲۳] سنایی غزنوی، مجدود بن آدم، دیوان سنائی، صنواز مقدمه مصحح آقای مدرس.

(در طرب‌خانه تالیف یار احمد رشیدی آمده که وی استاد عمر خیام بود: «تاریخ شریف حکمت‌مآبی یوم‌الخمیس ۱۲ محرم سنه ۴۵۵ به‌مقام دهک از توابع دهستان از نواحی فیروزغند از بلوکات استرآباد، مدت عمرش ۵۸ شمسی و در سن هفده سالگی تمام علوم حکمت را کسب کرده بود. و اول کسب کمال پیش حضرت رئیس‌الحکماء و المحققین شیخ‌الاسلام و المسلمین ناصرالدین شیخ محمدمنصور نور‌اللّه مرقده که استاد حکیم سنائی‌اند و حکیم در حدیقه به‌تعریف ایشان می‌فرماید:
در سیاهی بنور راه طلب‌ وین‌چنین نور را ز ماه طلب‌
گفتم آن نور کیست؟ گفت آن نور بو المحامد محمد منصور»)
شیخ احمد با این دانشمند در سرخس روبرو شد و میان آنها مخالفت و منازعت شدید در گرفت و سرانجام احمد که قادر به‌اظهار کرامات بود امام و دسته پیروانش را مغلوب ساخت. این حکایت مقامات از شخصیت و مقام علمی امام محمد سخنی نمی‌گوید و پایه او را کوچک می‌کند.

[۲۴] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۴۹، شماره ۱۵.

سنجر و قراجه ساقی و احمد

از مردان نامداری که با شیخ رابطه داشته‌اند یکی سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی است. حفظ جان سنجر بقول مقامات به دست احمد سپرده شده بود و احمد چندین بار وی را از خطر کشته شدن نجات داد. یک‌بار قراجه ساقی که از سرداران بود به همدستی زنش زهر در جام شربت سنجر ریخت و بر بالین وی نهاد. احمد به‌ الهام الهی از این تمهید باخبر شد و به خوابگاه سلطان رفت و جام زهر را خالی کرد و وارونه نهاد و جان سلطان را برهانید. فردای آن روز قراجه ساقی از بیم گرفتار شدن از نزد سنجر بگریخت و طغیان نمود و لشکر کشید ولی مغلوب گردید. این خلاصه حکایتی است که محمد غزنوی آن را بشرح آورده ولی در تواریخ معتبر ذکری و اشاره‌ای که دلالت بر آن نماید نیست. در تاریخ ابن اثیر دو بار از قراجه ساقی یاد می‌شود: دفعه اول در شمار سرداران محمود برادرزاده سنجر در جنگ میان این دو تن در ساوه به سال ۵۱۳ هجری، و دفعه دوم در جنگ سنجر در نزدیکی همدان به سال ۵۲۶ هجری، و این هر دو جنگ با پیروزی سنجر خاتمه می‌یابد. در جنگ اخیر بنا بقول ابن اثیر سلطان سنجر قراجه ساقی را که اسیر شده بود به نزد خود می‌خواند. عبارت ابن اثیر در این موضع چنین است: «فلما حضر قراجه‌سبه و قال له: یا مفسد، ‌ای شی‌ء کنت ترجو بقتالی؟ قال: کنت ارجو ان اقتلک و اقیم سلطانا احکم علیه».

[۲۵] ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۴۷۸، چاپ قاهره، ۱۳۰۳ قمری.

[۲۶] ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۳۸۷، چاپ قاهره، ۱۳۰۳ قمری.

[۲۷] ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۴۷۵ چاپ قاهره، ۱۳۰۳ قمری.

این روایت ابن اثیر اندکی شباهت دارد با قول صاحب مقامات در پایان این حکایت که می‌گوید: «سلطان … قراجه را طلب کرد و گفت: تو چرا عصیان آوردی؟ گفت: در خدمت شما خلاف نتوانم گفت: مرا سنجری آرزو کند و زن مرا ترکان خاتونی، من داروی بوی دادم تا بر شربت‌ انداخت، ندانم تا ترا که خبر کرد»

[۲۸] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۳۵، شماره ۶.

(چنانکه گذشت این حکایت در تواریخ مذکور نیست و مخالفت قراجه ساقی با سنجر نیز علل تاریخی دیگری دارد. سنجر در مکتوب خویش خطاب به شرف‌الدین زینبی وزیر المستظهر خلیفه عباسی مورخ ۵۲۷ هجری قمری عبارات ذیل را درباره قراجه نگاشته است: «قراجه که بنده ما بوده است و پیش از آنکه به خدمت برادر غیاث‌الدنیا و الدین پیوست در زی ممالیک ما سال‌ها منتظم بوده بود و چون بمراتب اتابکی و ولایت‌داری رسید هم در سایه عنایت ما روزگار می‌گذاشت و به حکم امثله ما فرزند محمود رحمه‌اللّه بر وی انعام می‌کرد پیوسته معتمدان و کسان خویش را پیش ما فرستاده بود و بندگی‌ها و تضرع‌ها نموده تا وی را در آن منصب همی‌ داشته‌ایم. ندانیم تا این غرور از کجا در سر او شد.»

[۲۹] اقبال، عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، ص۳۱۸.

)
سنجر و کارد زیر بالش او حکایت دیگر داستان تهدید اسماعیلیان است که کاردی در زیر بالش سنجر نهادند و او را ترسانیدند. سنجر به شدت خائف شد و اسماعیلیان را در خراسان آزاد گذاشت که بی‌هیچ مانعی به تبلیغات خویش بپردازند. شرح این واقعه تا این حد در تواریخ مهم؛ جهانگشای جوینی‌

[۳۰] جوینی‌، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج ۳، ص۲۱۴.

و حبیب‌السیر

[۳۱] خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، ج ۲، ص۴۸۶.

نیز مندرج است. ولی صاحب مقامات که خرد معاصر سنجر بوده مدعی اطلاع از جزئیات بیشتری است. وی کیفیت کارد نهادن زیر بالش سنجر را با ذکر اسامی اشخاص مفصل شرح می‌دهد و می‌نویسد که شیخ احمد از همه این دسایس باخبر بود و چون کار اسماعیلیان در خراسان بالا گرفت شیخ دیگر تاب سکوت نیاورد، روی به مرو نهاد و حقیقت داستان کارد و غدر و حیله اسماعیلیان و خیانت جامه‌دار سلطان را بر سنجر آشکار ساخت و طرد و دفع آنان را خواستار و باعث شد که سنجر گروه اسماعیلیان را در مرو دستگیر کرد و هجده تن از آنان را که توبه ننمودند بکشت‌.

[۳۲] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۷۰، شماره ۲۲.

طغرل تکین‌

دیگر داستان مردی است طغرل تکین نام مقطع ایالت جام که می‌خواست در قصبه صاغو نزدیک جام برای خود بارگاهی بسازد و چون چوب مناسب نیافت چند کس را فرستاد تا بزور چند تیر چوب را، که شیخ احمد برای ساختن خانقاه فراهم کرده بود، بردند. شیخ برآشفت و او را به کیفر مرگ تهدید کرد. هنوز بنای بارگاه پایان نیافته بود که چند سوار از بیابان درآمدند و طغرل را کمند بر گردن افکنده از خیمه بیرون کشیدند و اسب بتاخته دور شدند. سواران طغرل به جستجوی وی بدنبال آنان شتافتند و تن بی‌سرش را در بیابان یافتند. چون خبر این واقعه به سلطان سنجر رسید خشمگین شد و مردم جام را تهدید به کشتن کرد. اهالی جام پناه به شیخ احمد بردند و چاره از او جستند. احمد نامه‌ای در اثبات بی‌گناهی مردم جام و توضیح جرم و جسارت طغرل تکین به سلطان نوشت و شرح داد که طغرل را خداوند به سزای بی‌ادبی خویش رسانیده است. سنجر چون از حقیقت واقعه آگاه شد از رای سابق برگشت و اهالی جام را بنواخت. عین نامه شیخ احمد به سنجر که لحنی تند و عاری از تملق دارد و مؤاخذه‌آمیز است در کتاب مقامات نقل شده است‌.

[۳۳] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۵۶، شماره ۱۷.

شرح این داستان را گردآورنده کتاب فرائد غیاثی، که مجموعه‌ایست از مکاتیب و منشآت، نیز نقل کرده و متن نامه شیخ را در آغاز کتاب قرار داده است‌.

[۳۴] یوسف اهل، جلال‌الدین، فرائد غیاثی، نسخه ایاصوفیا، شماره ۴۱۵۵.

ملاقات سنجر احمد را مؤلف مقامات مدعی است که سنجر یک‌بار نیز برای دیدار شیخ احمد به قریه معدآباد آمده است‌.

[۳۵] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۵۵، شماره ۱۶.

روی‌هم‌رفته بعید نیست بلکه قویا محتمل است که سنجر نسبت به شیخ احمد ارادت می‌ورزیده و او را احترام می‌نهاده و رابطه‌ای نیز با او داشته است. بهترین گواه این امر حکایت مزبور که آلوده به مبالغه می‌باشد نیست بلکه متن نامه‌ایست که شیخ احمد در جواب سلطان سنجر راجع به نشان دوستان حق نگاشته و این سؤال و جواب ضمیمه نسخه حاضر مقاماتست و به‌چاپ می‌رسد.

[۳۶] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۳۳۷.

شیوه رفتاری زندگی‌

اما درباره رفتار و زندگانی یومیه شیخ احمد مع‌الاسف در مقامات ذکری نیست. محمد غزنوی با آنکه سالیان متوالی با احمد بسر برده و شاهد زندگانی روزمره او بوده، در این خصوص ذکری به میان نیاورده است. از حکایات کتاب چنین برمی‌آید که شیخ احمد مردی بسیار مقتدر و پرنفوذ، چنانچه از لقب ژنده‌پیل برمی‌آید، دمان و خروشان بوده و از قدرت معنوی خود برای پیشرفت مقاصدش استفاده کامل می‌کرده است.

تمتع از زندگی‌

احمد، زاهدی گوشه‌نشین و تارک لذّات دنیوی و گرفتار‌ اندوه و رنج و به اصطلاح دچار «قبض» نبود بلکه از همه خوشی‌های زندگی ظاهری بهره می‌گرفت و دیگران را نیز در حدود شریعت‌ در تمتع از نعمت‌های این جهان آزاد می‌گذاشت. وی هشت زن داشت که یکی از آن‌ها را در هشتاد سالگی گرفت‌.

[۳۷] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۲۰۲، شماره ۱۷۹.

خم شکنی‌

یکی از خصائص شیخ احمد دشمنی سخت او با می‌ و می‌خواری است و در تمام عمر کوشیده است که می‌گساران را توبه دهد و خم‌های شراب را بشکند. مقامات پر از حکایاتی است که این صفت او را می‌ رساند و نظر به همین صفت شیخ است که حافظ می‌ گوید:حافظ غلام جام می‌است‌ ای صبا برو وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

[۳۸] مجله راهنمای کتاب، مقاله آقای سیدمحمد فرزان، ص۵۸۰، شماره چهارم سال دوم.

[۳۹] جواب آقای دکتر خانلری در سخن، شماره ۱۱- ۱۲ سال دهم.

(بر فرض هم که نظر علامه دهخدا و آقای دکتر خانلری درست و این بیت بصورت فوق محرف باشد باز هم همین تحریف دلیل است بر اینکه کاتبان نسخ حافظ شیخ احمد جام را بسمت دشمن می‌خواران می‌شناخته‌اند. علاوه بر این اختلاف زمان چنانکه آقای فرزان نیز نگاشته‌اند این روایت را نقض نمی‌کند، چنانکه بیت بابا فغانی هم مؤید این نظر است و می‌بینیم که وی نیز با وجودی که بالنسبه بحافظ از روزگار احمد جام بسی دورتر است باز مستان را برای توبه به شیخ جام دلالت می‌کند.)
و بابا فغانی شیرازی گفته است:
مستان اگر کنند فغانی به توبه میل‌ پیری باعتقاد به از شیخ جام نیست‌.

[۴۰] دیوان بابا فغانی، ص۵۶، چاپ آقای سهیلی، طهران ۱۳۱۶.

سختگیری بر مردم‌

دیگر از مشخصات شیخ احمد سخت‌دلی و قساوت اوست.
برای رسیدن به هدف خویش که ترویج شریعت و توبه‌دادن گناهکاران است از هیچ وسیله و هیچ‌گونه مجازات که اجرای آن در قدرت اوست رو گردان نمی‌باشد. عفو و گذشت به‌ویژه نسبت به جوانان، که به‌اقتضای سن بیشتر گرفتار لغزش‌اند و گرد گناه می‌گردند و سزاوار مهر و رافت و عفو و عطوفت پدرانه‌اند، در بساط او بسیار نایاب است و به‌قول مقامات گاه جوانی را تنها به این گناه که‌ اندیشه توبه‌شکنی و کام‌جوئی از بهار زندگی را بدل خویش راه داده‌ محکوم به بیماری و خانه‌نشینی و حتی مرگ می‌کرده است.

رفتارش با فرزندان خود

ولی در مورد فرزندان خود پدری عطابخش و خطاپوش بوده و چندان صبر می‌کرده تا دست از معاصی بردارند و براه پدر بازگردند. چنانکه کتاب مفتاح‌النجاه را به‌مناسبت توبه یکی از پسرانش نجم‌الدین ابوبکر، که سالیان دراز به‌ عیش و نوش و باده‌پرستی گذرانده بود، نوشت‌.

[۴۱] ut ahafaN s’imaG nov ednuknelleu Q ruz dnu s’m aG i- damhA eihpargoiB ruZ. 65- 64. S، (۱۹۴۳)، l tfeH، ۹۷ dnaB، GMDZ، snu- I

وقتی یکی از پسرانش به نام برهان‌الدین زیر بار قرض رفته و نیازمند دستگیری پدر بود. شیخ احمد به طرزی که دور از آئین بزرگی و بلند نظری و غنای طبع است هزار دینار از یاران خویش برای تادیه قروض و دو هزار دینار دیگر جهت معاش وی تهیه کرده‌.

[۴۲] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حکایت شماره ۲۸.

رفتار او با زنانش‌

نسبت به زنانش سختگیر و بسیار خشن بود یکی از آنها را به جرم آنکه یک‌بار بی‌اجازت شیخ با خویشی به تاکستان رفته بود مفلوج و دو دیگر را چون به گاه خلوت شیخ از شکاف در به درون اطاق نگریسته بودند کور کرد.

[۴۳] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حکایت شماره ۶۰ و ۶۱ و ۶۲.

رفتارش با غیر مسلمانان‌

شیخ احمد با پیروان ادیان دیگر تند و نامهربان بود و همه آنها را، و لو آنکه از اولیای دین خویش و صاحب کرامات باشند و زندگانی را در کمال خداپرستی و نوع‌دوستی سپری نموده باشند، محکوم به آتش دوزخ می‌دانست و در رفتار خویش با آنها بجای محبت و احترام زور و تعصب بکار می‌برد و می‌کوشید که آنان را به دین اسلام درآورد.

[۴۴] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حکایت شماره ۸ و ۶۵.

غرور و خودپسندی‌

دیگر از خصائص شیخ بنا بر روایات مقامات غرور و خودپسندی بی‌حساب اوست. خود را قطب اولیاء می‌شمرد و دارای همه کرامات و آیاتی که مشایخ پیشین هرکدام جزئی از آن را داشته‌اند می‌داند. یکی از شاگردانش در خواب می‌بیند که رسول اکرم پشت سر شیخ نماز می‌گذارد. دیگری در خواب می‌بیند که احمد با پیغمبر در گفتگوست و ناگهان متوجه می‌شود که بجای پیغمبر شیخ احمد نشسته است. دچار حیرت می‌گردد، ناگهان آوازی می‌رسد که «او ماست و ما اوئیم چندین تعجب چیست!»

[۴۵] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، حکایت شماره ۵۰ و ۶۴ و ۶۹ (آخر حکایت) و ۱۴۲ و ۱۷۰ و ۱۴۳.

البته باید تاکید نمایم که این قضاوت درباره شیخ احمد مبنی بر روایات کتاب مقامات و تماما ماخوذ از آنست. این تصویریست که محمد غزنوی طرح کرده، ولی گمان نمی‌رود که تماما با حقیقت وفق دهد. صوفی بلند آوازه‌ای که این همه نفوذ ظاهری و شهرت داشته و هنوز هم در شهر خود دارد، بعید است که در رفتارش تا این پایه بدوی و کوته‌بین و عوام‌پسند باشد. این حکایات دلیل بر کم‌مایگی و سادگی محمد غزنوی است که معتقدات و تصورات خود را قالب خاطراتی ساخته که از روزگار استادش داشته و آنچه مناسب با این قالب تنگ بوده در آن گنجانده است و مطالب اساسی را که امروز برای تحقیق علم لازمست بکلی از قلم‌ انداخته. بحث صحیح نهائی درباره شخصیت روحانی و عقاید شیخ روزی میسر خواهد بود که نوشته‌های خود او پیدا شود.

خانقاه‌ شیخ احمد

شیخ احمد جام دارای خانقاهی بوده که خرابه‌های آن هنوز باقی است. ولی از فعالیت او و شاگردانش در این خانقاه و نحوه تعلیم و تدریس یا گذران وی و آمد و شد صوفیان اطلاعی نداریم. چیزی که مسلّم می‌باشد اینست که شیخ احمد مخالف باسماع بوده و آن را به شدت‌ انتقاد و رد کرده است. (استفاده از یادداشت‌هائی که استاد فریتز مایر (reieM ztirF) از نسخه خطی مفتاح‌النجاه برداشته‌اند و آن را در اختیار نگارنده گذاردند.) خانقاه بیشتر گویا جنبه مذهبی صرف داشته و مرکز موعظه و تدریس بوده است.

عقاید شیخ

مختصری از عقاید شیخ احمد جامی بیان می‌شود.

توبه و فضل‌

(درباره مطالبی که در اینجا مختصرا از عقاید شیخ گفته شده رجوع شود به متن‌ رساله سمرقندیه که بضمیمه همین کتاب مقامات چاپ شده است.

[۴۶] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، رساله سمرقندیه.

)
توبه در نظر احمد بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شرط وصول به حق است زیرا همه مردمان گناهکارند و تا قلبا توبه نکنند و در عمل دست از گناه نشویند به بهشت رضای الهی نخواهند رسید. و این توبه حقیقی نصیب کمتر کسی می‌شود و در واقع حاصل کوشش انسان نیست بلکه ناشی از فضل و عنایت پروردگار است.
شاهد فضل و موهبت حق زنبور عسل است که با وجود خردی و ناچیزی خداوند وی را به‌الهام خویش مخصص فرمود (قرآن، سوره نحل، آیه ۶۸.

[۴۷] نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.

) نه مرغان مغرور و خوش‌آواز یا زیبا چون بلبل و شاه‌باز و طاوس را. زنبور از بیان این فضل و درک علت آن عاجز است ولی شهد او که داروی رنج‌ها و شیرینی کام‌هاست بهترین گواه و فصیح‌ترین برهان این فضل است.

شریعت‌

شیخ احمد پیرو شریعت است و اجازه نمی‌دهد که مرد صوفی بگمان خود احکام دین را چون قشر زائد بشمرد و بدور افکند. مذهب وی بخلاف ادعای پاره‌ای از مؤلفان مانند قاضی نوراللّه شوشتری که او را شیعه قلمداد نموده‌اند سنّت است‌. (درباره مذهب شیخ احمد روایتی هست که شاه‌عباس چون به قندهار می‌رفت از جام گذشت و چون گمان می‌کرد که شیخ سنی بوده است فرمان به تخریب مرقد او داد. همین‌که دست بکار خراب کردن شدند در میان دیوار نوشته‌ای یافتند که دلیل بر اعتقاد شیخ به مذهب شیعه بود. شاه‌عباس فرمان خود را لغو کرد و نذر نمود که اگر پیروز شود آرامگاه شیخ را تعمیر کند و بعهد خود نیز وفا کرد.

[۴۸] دیتز، ابنیه تاریخی خراسان، ص۸۱.

ماخذ این روایت بر من معلوم نشد چون در ناسخ‌التواریخ و روضهالصفا و تاریخ عالم‌آرای عباسی آن را نیافتم. شیخ بقول پاره‌ای از منابع دیگر و چنانکه از نوشته‌هایش برمی‌آید سنی بوده است.

[۴۹] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، شماره ۶۴.

[۵۰] مقاله استاد مایر در چاپ جدید دائره‌المعارف اسلام.

)

رسول اکرم‌

اعتقاد و تعلق خاطر احمد به رسول اکرم بی‌نهایت قویست. در یک مورد می‌گوید که همه پیامبران روی‌هم‌رفته یک‌صد و هفده صفت دارند و پیغمبر اسلام به تنهائی جامع و دارای همه آن صفات است.
رسول‌اللّه باین پایه از آن رسید که ترک منی نمود و با فقر محض و انکار هستی خویش به بندگی خداوند یکتا پرداخت.

عشق و غفلت‌

عشق الهی نظیر عشق ظاهری است. همچنان‌که عاشق با توجه به سرگرمی‌های روزانه زندگی تدریجا سرد می‌شود و معشوق را از یاد می‌برد، غفلت از خداوند و اشتغال بامور دنیا هم ممکن است عارف عاشق را از یاد خدا دور کند و او را به زندگانی فانی این جهان دلخوش سازد.

نشان دوست‌

نشان دوست حقیقی در نظر شیخ احمد پنج است: نخست آنکه لذت او در طاعت و خدمت خداوند است نه در رضای نفس. دوم آنکه شادمانی او در تسبیح و تهلیل می‌باشد نه در تملق‌گوئی و بندگی دیگران کردن. سیم آنکه ثروت و غنای او در مشاهده جمال حق است نه در نعمت این دنیا. چهارم آنکه زندگانی او در جدائی از خلق است نه در آمیزش با ایشان.
پنجم آنکه خوردن و آشامیدن و جامه پوشیدن با آنکه لازمه زندگانی‌اند رنج و محنت او می‌باشند.

فقر

راجع به فقر حقیقی و مقصود از آن شیخ احمد می‌گوید که نشانه آن خواستن و درد طلب داشتن است. اگر فقر نبود رسول اکرم هرگز به معراج نائل نمی‌شد. فقر همه صفات زشت و‌ اندیشه‌های پلید را نابود می‌سازد. فقر آدمی را از هرگونه غرور و توهم می‌رهاند. مرد فقیر چون گوی است که هیچ حرکتی را به اراده خود نمی‌کند. هر ضربتی را که با چوگان بر او می‌زنند تحمّل می‌نماید و به هر سوی که بخواهند می‌چرخد بی‌آنکه بداند یا بپرسد که چرا می‌زنند و چقدر می‌زنند و کی می‌زنند و کیان می‌زنند.
آدمی نیز باید چنین باشد همه هوس‌ها و تمایلات نفسانی را دور بریزد و فقیر محض گردد و سربه‌سر احتیاج و طلب شود.
این مختصر که درباره عقاید شیخ نوشته شد جنبه کلی دارد و مطلب تازه‌ای که نمودار افکار و عقاید مخصوصه به شیخ احمد باشد ندارد و کم‌وبیش مشابه گفته‌های دیگران و مشترک میان جمله صوفیان است باید به کتب او دست یافت.

کتب و آثار

در کتاب مقامات محمد غزنوی و خلاصهالمقامات و مقاله ذیل که به قلم فرزند احمد یعنی شهاب‌الدین اسماعیل نوشته شده سیزده کتاب و رساله به احمد نسبت داده‌اند.

انیس‌التائبین

انیس‌التائبین یک جلد دارای چهل و پنج فصل. از این کتاب یک نسخه در کتابخانه انجمن آسیائی بنگال موجود است‌

[۵۱] ولادیمیر ایوانف، فهرست کتابخانه انجمن آسیائی بنگال، (wonavI)، ج۱، شماره ۱۱۶۹، (به نقل از مقاله استاد مایر ص۶۴).

[۵۲] ولادیمیر ایوانف، مجله انجمن آسیائی بنگال، مورخ ۱۹۲۲، ص۳۹۸ زیرنویس ۱.

[۵۳] ولادیمیر ایوانف، مجله انجمن آسیائی بنگال، مورخ سال ۱۹۲۳، ص۲۹۵.

(ایوانف می‌نویسد که شیخ هرچند کوشیده به فارسی فصیح کتابی بنویسد ولی گاه اصطلاحات لهجه محلی خود را بکار بوده و کتاب انیس‌التائبین از این نظر شبیه است به طبقات انصاری.

[۵۴] ولادیمیر ایوانف، مجله انجمن آسیائی بنگال، ص۶، ۱۹۲۳.

اسم این کتاب در هفت اقلیم و طرائق‌الحقائق و کشف‌الظنون و عده‌ای دیگر از منابع بخلاف متن مقامات که «انس» نوشته است «انیس» آمده و این از جهت معنی نیز صحیح‌تر است.) حاجی معصوم نایب‌الصدر آن را دیده و می‌نویسد: «انیس مونس خوبی است».

[۵۵] شیرازی، محمدمعصوم، طرائق‌الحقائق، چاپ ۱۳۱۸ قمری، ج۲، ص۲۶۱.

سراج‌السائرین

سراج‌السائرین در سه جلد و هفتاد و پنج فصل که در ۵۱۳ هجری قمری تالیف یافته و گویا بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تالیف شیخ احمد جام می‌باشد.
نسخه‌های این کتاب در میان درویشان فراوان بوده و شاید هنوز هم هست. حاجی میرزا معصوم خود آن را در دست داشته است. صاحب خلاصهالمقامات عبارات زیر را از این کتاب نقل می‌کند: «از انواع علوم هیچ‌چیز نمی‌دانستم، و بیست و دوساله شده بودم الحمد راست بر نمی‌توانستم خواند. خدای تعالی از خزانه فضل و جود و کرم خویش این جافی را چندان علوم روزی کرد که در عصر خویش هیچ امام چیزی بر من نتوانستند گرفت و هیچ علم نپرسیدندی که مرا در آن اشکال افتادی. و اگر کسی در مساله‌ای با من خلاف کردی همه حق آن بودی که من گفته بودمی. و سیصد تا کاغذ تصنیف کرده‌ام در علوم ظاهری و باطنی. و هرگز بر هیچ استادی ورقی نخوانده‌ام از آن، بلکه همه به الهام حق بود. و هرکس کتابی کند آن را از کتاب‌های دیگر برگیرد، ما این کتاب‌ها از دل بی‌غش و بی‌غل و بی‌حسد و تعصب به کاغذ آورده‌ایم نه از کاغذ بدل برده‌ایم. و هر کتاب که چنین باشد آن را رنگ و بوی دیگر باشد که کتاب‌های دیگر را نباشد.»

[۵۶] بینش، تقی، خلاصه المقامات، ص۱۵، مندرج در مجله انجمن همایونی آسیائی انگلستان، سال ۱۹۱۷.

مفتاح‌النجاه

مفتاح‌النجاه یک جلد دارای هفت فصل که در ۵۲۲ هجری نوشته شده. علت تالیف این کتاب توبه پسرش نجم‌الدین ابوبکر بود که در این سال دست از فساد برداشته و در حلقه «عزیزان درگاه» درآمده است. عبارات زیر نقل از این کتاب است: «این کتاب در بیان اعتقاد نوشته‌ام و این طریقه را و اعتقاد را در خواب بر حضرت رسالت (صلی‌اللّه‌علیه‌و‌اله‌وسلم) عرض کردم، اگر از لفظ دربار او نشنودم که گفت سه بار: هذا مذهبی، خدای را مسلمانی نکرده‌ باشم.»

[۵۷] بینش، تقی، خلاصه‌المقامات، ص۱۶، (ص ۳۵۰ از صفحات مجله).

از این کتاب یک نسخه در کتابخانه سلطنتی وین هست‌،

[۵۸] گوستاوفلوگل، فهرست نسخه‌های خطی فارسی، ج۳، ص۱۲۱، شماره ۱۶۷۹.

و یکی نیز در کتابخانه اسد در استانبول‌.

[۵۹] کتابخانه اسد شماره ۱۷۲۸، (نقل از مقاله استاد مایر ص۶۴).

روضه‌المذنبین

روضه‌المذنبین یک جلد در ۳۱ باب که شیخ احمد آن را در ۵۲۶ هجری برای سلطان سنجر تالیف نموده است. شاه قاسم انوار این کتاب را در ابیات ذیل ستوده است:
روضه‌المذنبین احمد جام‌ آن نهنگ محیط بحرآشام‌
آسمانیست پرمه و پروین‌ بوستانیست پرگل و نسرین‌.

[۶۰] قاسم انوار، علی بن نصیر، کلیات قاسم انوار، چاپ استاد نفیسی، ص۳۵۱.

[۶۱] دولتشاه سمرقندی، تذکره‌الشعراء، چاپ لیدن، ص۳۴۸.

بحارالحقیقه

بحارالحقیقه یک جلد دارای هفت باب که در ۵۲۷ هجری نوشته شده است. این عبارات از آن کتاب است: «نگر تا از سر دانشمندی و (نه‌) از سر ناشناختگی در این سخنان نگری که دین خویش و آن دیگران بر باد دهی.
بسیار خواجه و امامان هستند که در این سخنان در‌اندیشند و ازین هیچ ندانند، آنکه گویند: این هیچ نیست که این سخنان در هیچ کتاب ندیده‌ایم و نشنوده‌ایم.
چون بشنیده باشد؟ و دل ایشان این شرح ندارد که این سخنان را برگیرند.
چه کنند، سخن هست در این کتب که هرگز بر خاطر دل هیچ مدعی گذر نکرده است و بر زبان ایشان نرفته است. اما تو هرچه می‌دانی می‌خوان و نصیب خویش برمی‌گیر و هرچه ندانی از سر آن فرا می‌گذر تا در رنج و گفتگوی نیفتی. و اگر کسی باول که این کتاب بر خواند سخنی بود که او را معلوم نشود بهتر فرا گیرد تا آنکه معلوم شود.» و نیز گفت: «در کتب ما چندان سخنان بکر پر معنی هست که در عالم بگردی نیابی، و هرجا که بگوئی دست و زبان همه فروبندی. اما نیکو بر باید خواند، آنگه آن سخنان او را در کار کشید و کحل دیده معرفت او شود او را از سمک بر فلک کشد.»

[۶۲] بینش، تقی، خلاصه‌المقامات، ص۱۶، (ص ۳۵۰ مجله).

[۶۳] بینش، تقی، خلاصه‌المقامات، ص۱۴.

[۶۴] حاجی‌خلیفه، مصطفی‌ بن عبداللّه، کشف‌الظنون، ج۱، ص۲۲۰.

دیگر آثار

•کنوزالحکمه یک جلد دارای بیست باب‌.

[۶۵] بینش، تقی، خلاصه‌المقامات، ص۱۴.

این شش کتاب و دیوان در قرن نهم همگی موجود و در دست مردم بوده، ولی باقی آثار شیخ به‌قول مؤلف خلاصهالمقامات در حمله چنگیز از میان رفته است.
•فتوح‌الروح.
•اعتقادنامه در یک جلد. اسم این کتاب در فهرستی که شهاب‌الدین اسماعیل فرزند شیخ احمد به‌دست داده، مذکور نیست.
•تذکیرات در یک جلد.
•فتوح‌القلوب نیز در یک جلد.
•زهدیات در یک جلد.
اسم دو کتاب اخیر در خلاصهالمقامات مذکور نیست ولی در مقامات

[۶۶] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص ۱۷.

و رساله ذیل مقامات

[۶۷] رساله ذیل مقامات، ص ۸- ۳۲۷.

ذکر شده است.
•رساله سمرقندیه که شامل جواب به پرسش‌های گروهی از مردم است.
یک نسخه از این رساله ضمیمه مجموعه خطی حاضر پیش از متن مقامات قرار دارد.

دیوان اشعار

دیوان اشعار که بلحاظ مشکوک بودن اصالت آن محتاج به بحثی دقیق و مفصل است که در این مقدمه کاملا نمی‌گنجد، ولی اصول مطالب را باید نگاشت.
کلیه منابع دیوانی به شیخ احمد نسبت داده‌اند و نسخه‌هائی از دیوان منسوب بدو در کتابخانه‌های مختلف موجود است. این دیوان تاکنون چندین بار نیز در هندوستان چاپ شده از جمله چاپ پنجم آنکه در دسترس نگارنده می‌باشد در ۱۹۲۳ میلادی در ناوال کیشور انتشار یافته است.
ولادیمیر ایوانف در مقاله‌ای که به عنوان مقدمه بر خلاصهالمقامات در ۱۹۱۷ میلادی در مجله انجمن همایونی آسیائی در انگلستان درج کرده، نخستین کسی است که در اصالت این دیوان اظهار شک نموده است‌.

[۶۸] ولادیمیر ایوانف، مقاله مقدمه بر خلاصهالمقامات، ص۳۰۵.

دو استاد بزرگ هلموت ریتر و فریتز مایر ظن مجعول بودن دیوان حاضر را اظهار کرده‌اند.

[۶۹] ریتر، دریای جان، (eleeS red reeM saD)، ص۴۸۲.

[۷۰] ریتر، دریای جان، (eleeS red reeM saD)، ص۴۸۹.

[۷۱] مایر در مقاله احمد جام در چاپ دوم دائره‌المعارف اسلام.

برای صدور حکم نهائی قطعی درباره اصالت یا مجعول بودن دیوان منسوب به احمد جام باید نخست چاپی منقح و انتقادی بر اساس مخطوطات موجود فراهم گردد. سپس باید دید آیا شاعر دیگری مثلا در میان اعقاب شیخ احمد وجود نداشته که تخلص احمد جام یا احمدی را بکار برده باشد، زیرا بعید نیست که کسی از اخلاف یا شاگردان او این تخلص را از جهت ارادت و اعتقاد بکار برده و در حقیقت دیوانش را خواسته باشد به نام احمد تبرک و تیمن بخشد.
سپس باید دیوان مزبور را با آثار شاعران دیگر به دقت مقایسه کرد و اقتباسات و تاثرات او را معین نمود. مثلا اگر بیت یا غزلی چند از حافظ و سعدی و عطار در دیوان منسوب به احمد تقلید شده باشد و پیوستگی میان آنها مسلم به نظر رسد به عقیده نگارنده باید اصل را از حافظ و سعدی و عطار دانست و گوینده اشعار دیوان مورد گفتگو را کسی دانست که پس از این شاعران می‌زیسته است. البته‌ اقتباس گویندگان بزرگ از اشعار احمد جام امری محال نیست، ولی نکته اینجاست که اگر احمد در شاعری چنان ماهر و نامور بود که حافظ و عطار را از خود متاثر می‌ساخت لابد تذکره‌نویسان و مورخین قدیم مانند حمداللّه مستوفی و دولتشاه سمرقندی و دیگران نیز او را در زمره شاعران بزرگ یاد می‌کردند و اشعارش در دیوان‌ها و فرهنگ‌ها و کتب تاریخ و ادب راه می‌یافت، و حال آنکه چنین نیست و شهرت احمد از جهت صوفی بودن اوست و کسی از متقدمین او را به صفت شاعری نستوده است.

تردید در اصالت دیوان

و اما علت بروز تردید در اصالت این دیوان نخست آن بود که یک نوع از اشعار آن حاوی افکار وحدت وجودی و شطحیات است آنهم با عباراتی پردمدمه و همهمه مانند:
«ما خدائیم و خدا را رهنما- منم در جمله موجودات پیدا-
جمال لایزالی طلعت ماست- چشم خدابین نداشت هرکه یکی را دو دید
از روز ازل شراب وحدت‌ در طینت ما شده مخمر
یک جرعه و صد هزار ساغر یک قطره و صد هزار کوثر
ما آیت نص کردگاریم‌ بر تخت شهود شهریاریم‌
من خدا را آشکارا دیده‌ام‌ ما جمله بصورت خدائیم‌
ما آینه جهان نمائیم‌
ما ذات ذو الجلال خداوند اکبریم»
و صدها مانند اینکه دیوان موجود پر است. و این با تصویری که کتاب مقامات و نیز اخبار منابع دیگر از احمد به دست می‌دهند جور نیست!
نوع دیگر اشعاریست در وصف عشق و می‌ و بهار مانند:
حدیث باده مکن پیش شاهد مغرور که ذوق باده چه داند اسیر باد غرور
بیار جام صراحی بنوش باده مدام‌ که نیست بی‌می و مطرب کمال ذوق حضور
به نیم‌جرعه میخانه گرد هم ارزانست‌ نعیم روضه رضوان حظوظ حور و قصور.

[۷۲] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۸۴.

ساقیا جام قربتم در ده‌ جام قربت به مست عاشق ده‌
دامن باغ گیر و باده بنوش‌ نقل کن نار و سیب و پسته و به‌
روی بر روی دلبری می‌دار لعل بر لعل مهوشی می‌نه‌

[۷۳] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۱۵۵.

و نظائر این‌ها که ایضا توافقی با مسلک خشک و دشمنی شدید مشهور شیخ احمد با باده‌خواران ندارد.
دلیل دیگری که این تردید را تایید و اعتقاد به اصالت دیوان را سخت سست می‌کند اینست که در دیوان چاپی موجود حتی یک بیت از همه اشعار نمونه‌ای که کتب تذکره و تاریخ‌نویسان از احمد نقل کرده‌اند دیده نمی‌شود. (یک میکروفیلم از نسخه خطی دیوان مورد بحث مال کتابخانه دیوان هند نزد بنده است و در آن هم یک بیت و مصراع از اشعار نمونه مندرج در منابع تاریخی دیده نمی‌شود.) منابع مذکور همه از قرن دهم ببعد است. البته نمی‌توان فرض کرد که نخست یک نفر از احمد اشعاری نقل کرده و نویسندگان بعد همه از آن رونویس کرده‌اند، زیرا در کتب متاخر گاه ابیاتی هست که در کتب متقدّم نیامده، مانند مجمع‌الفصحاء و ریاض‌العارفین که دو رباعی و یک بیت و یک قطعه دو بیتی نقل نموده‌اند که در نوشته‌های پیشتر مانند مجالس‌العشاق و مجالس‌المؤمنین و هفت اقلیم و آتشکده آذر نیست. پس معلوم می‌شود که مؤلفان این کتب همگی به دیوانی دسترس داشته‌اند غیر از آنکه چاپ شده و در اختیار ماست.
دلیل دیگر در اثبات آنکه دیوان حاضر یا لااقل قسمتی از آن اثر طبع‌ شاعری متاخر است وجود شباهت‌های زیاد میان مقداری از غزل‌های این دیوان با غزل‌های کسانی است که در قرون پس از احمد می‌ زیسته‌اند به‌ طوری‌که اقتباس و یا استقبال از این شاعران در آنها هویداست و قطعا رابطه‌ای میان آنها وجود دارد.

مقایسه دیوان‌احمد با دیوان دیگران

نگارنده محض نمونه دیوان مزبور را با دیوان عطار و دیوان شاه نعمت‌اللّه ولی مقایسه کردم و مقداری از این قبیل اشعار بدست آوردم. در اینجا نمونه‌های مزبور را نقل می‌کنم بدین‌طریق که از غزل‌های مشابه نخستین ابیات را می‌آورم خوانندگان گرامی خود به دیوان‌های مزبور مراجعه و تمام غزل را تطبیق نمایند.

[۷۴] عطار نیشابوری، محمد، دیوان قصاید و غزلیات عطار نیشابوری، با تصحیح و مقدمه سعید نفیسی، طهران ۱۳۱۹.

دیوان‌احمد و دیوان‌عطار

۱- عطار:
دلی کز عشق جانان دردمند است‌ همو داند که قدر عشق چندست‌.

[۷۵] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۶۹.

احمد:
دلی کز درد عشقت دردمندست‌ مر او را درد دائم سودمندست‌.

[۷۶] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۳۵.

۲- عطار:
عاشقی نه بی‌وفائی کار ماست‌ کار کار ماست چون او یار ماست‌.

[۷۷] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۸۱.

احمد:
عاشقی و بینوائی کار ماست‌ بینوائی نیست گر او یار ماست‌.

[۷۸] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۳۹.

۳- عطار:
‌ای بی‌نشان محض نشان از که جویمت‌ گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت‌.

[۷۹] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۶۶.

احمد:
‌ای لامکان صرف مکان از که جویمت‌ در هر دو کون نیست نشان از که جویمت‌.

[۸۰] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۳۹.

۴- عطار:
چون جمله توئی همه جهان چیست؟ ور هیچ نیم من این فغان چیست؟

[۸۱] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۹۱.

[۸۲] غزنوی، محمد، مقامات ژنده‌پیل، ص۵۳، مقدمه.

احمد:
گر جمله یقین است این گمان چیست؟ ور نیست گمان همه فغان چیست؟

[۸۳] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۴۰.

۵- عطار:
هرکه در این درد گرفتار نیست‌ یک نفسش در دو جهان یار نیست‌.

[۸۴] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۹۱.

احمد:
هرکه در این عشق گرفتار نیست‌ طالب حق، محرم اسرار نیست‌.

[۸۵] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۴۰.

۶- عطار:
عشق را گوهر ز کانی دیگرست‌ مرغ عشق از آشیانی دیگرست‌.

[۸۶] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۸۱.

احمد:
گوهر عشقت ز کان دیگرست‌ تیر شوقت از کمان دیگرست‌.

[۸۷] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۴۱.

احمد:
منزل عشق از مکانی دیگرست‌ مرد معنی را نشانی دیگرست‌.

[۸۸] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۴۱.

۷- عطار:
پیر ما وقت سحر بیدار شد از در مسجد بر خمّار شد.

[۸۹] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۱۷۷.

احمد:
پیر ما در کوی آن دلدار شد از خدا و مصطفی بیزار شد.

[۹۰] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۶۵.

۸- عطار:
دلی کز عشق او دیوانه گردد وجودش با عدم هم‌خانه گردد.

[۹۱] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۱۲۷.

احمد:
دلی کز عشق او دیوانه گردد چو من در عاشقی افسانه گردد.

[۹۲] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۶۸.

۹- عطار:
هر گدائی مرد سلطان کی شود پشّه‌ای آخر سلیمان کی شود.

[۹۳] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۱۵۵.

احمد:
هر فقیهی مرد میدان کی شود مورچه مسکین سلیمان کی شود.

[۹۴] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۶۷.

۱۰- عطار:
جانم ز سرّ کون به سودا دراوفتاد دل زو سبق ببرد و به غوغا دراوفتاد.

[۹۵] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۲۳.

احمد:
جانم ز سوز عشق به سودا دراوفتاد سرگشته و شکسته به غوغا دراوفتاد.

[۹۶] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۶۹.

۱۱- عطار:
‌ای عشق تو کیمیای اسرار سیمرغ هوای تو جگرخوار.

[۹۷] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۲۰۵.

احمد:
‌ای درد تو کیمیای اسرار سیمرغ هوای عشق دلدار.

[۹۸] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۸۶.

۱۲- عطار:
گر ز سرّ عشق او داری خبر جان بده از عشق و در جانان نگر.

[۹۹] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۲۰۳.

احمد:
گر ز درد عشق او داری خبر از همه عالم بکلّی درگذر.

[۱۰۰] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۸۶.

۱۳- عطار:
‌ای مرقع‌پوش در خمّار شو با مغان مردانه‌اندر کار شو.

[۱۰۱] عطار نیشابوری، محمد، دیوان عطار، ص۳۲۴.

احمد:
‌ای مرقع‌پوش‌اندر کار شو با مغ و ترسا تو در زنار شو.

[۱۰۲] جامی، احمد بن ابی‌الحسن، دیوان اشعار احمد جامی، ص۱۴۹.

دیوان‌احمد و دیوان شاه‌ولی

برای اثبات مطلوب شاید همین مقدار کافی باشد. و اینک نتیجه حاصل از مطابقه دیوان منسوب به احمد جام با دیوان شاه نعمت‌اللّه ولی ماهانی کرمانی‌:

[۱۰۳] شاه نعمت‌اللّه ولی، دیوان شاه نعمت‌اللّه ولی کرمانی، چاپ محمود علمی، طهران ۱۳۲۸.

۱- نعمت:
دردمند و دردنوشم روز و شب‌ عاشقانه در خروشم روز و شب‌.

[۱۰۴] شاه نعمت‌اللّه ولی، دیوان شاه نعمت‌اللّه ولی کرمانی، ص۷۰، چاپ محمود علمی، طهران ۱۳۲۸.

احمد:
مست جام شوق یارم روز و شب‌ زان خم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.