پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

در این مقاله به بررسی زندگانی مدافع ملت میرزا رضای کرمانی، م: ۱۲۷۵ق، می‌پردازیم.

فهرست مندرجات

۱ – زادگاه و خانواده
۲ – فریاد اعتراض
۳ – افشاگری علیه قرارداد رژی
۳.۱ – تقیه میرزای شیرازی
۳.۲ – تاثیر تبلیغ میرزا
۴ – در زندان قزوین
۵ – مرید و مراد
۶ – ادامه ستیز
۷ – حرکت به سوی استانبول
۸ – شکار شاه
۸.۱ – مشوق قتل شاه
۹ – کارنامه ناصرالدین شاه
۹.۱ – دلیل قتل شاه
۱۰ – سیمای صلابت
۱۱ – تهمت ناروا
۱۲ – پایداری تا پای دار
۱۳ – بازماندگان
۱۴ – نکته‌ای تاسف برانگیز
۱۵ – پانویس
۱۶ – منبع

زادگاه و خانواده

ملا حسین بزرگ، انسان زحمت کش و با همتی بود که ضمن پرداختن به فعالیتهای زراعی در ناحیه عقدا از توابع اردکان استان یزد و تامین معاش از راه تلاش، به امور شرعی و رفع مسایل و مشکلات اجتماعی مردم می‌پرداخت.

[۱] شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج۲، ص۱۱.

وی در مناسبتهای مذهبی و ماههای محرم و صفر بر فراز منبر مردم عقدا را از مواعظ نیکوی خویش بهره‌مند می‌ساخت. در ضمن مقدمات ادبیات عرب و برخی مبانی علوم شرعی را به علاقه مندان آموزش می‌داد. او در نیمه قرن سیزدهم هجری به کرمان، مهاجرت کرد و روی زمینی که تدارک دیده بود به کشاورزی پرداخت. در سالهای ۱۲۶۷ تا ۱۲۷۰ق صاحب فرزندی گردید که رضا نام گرفت. این کودک تحت تربیت پدر فاضلش مقدمات علوم حوزوی را آموخت. مادرش هم اهل روستای خنامان از توابع رفسنجان بود.

[۲] صورت جلسه محاکمه میرزا رضای کرمانی، دکتر نعمت احمدی، روزنامه اطلاعات، بخش اول، دوشنبه، ۱۲ تیر ۱۳۸۵.

فریاد اعتراض

میرزا رضا در کرمان ضمن کسب علوم حوزوی و فراگرفتن دانش طب، در مزرعه به کمک پدر می‌شتافت، اما حوادثی روی داد که مسیر زندگی او را دچار دگرگونی نمود. حاکم کرمان محمد اسماعیل خان وکیل الملک زمین کشاورزی موروثی او را به زور از وی گرفت و به شخصی به نام ابو جعفر داد. اجحاف حاکم به مردم به حدی بود که بسیاری از مردم از املاک و امکانات خود صرف نظر کرده بودند. میرزا رضا هم با اندکی سرمایه به یزد مهاجرت کرد و تحصیلات علوم دینی را در این شهر پی‌گرفت. وقتی در یزد هم آثار استبداد را دید، به تهران رفت و یک سال و اندی در ظاهر برای امرار معاش و در اصل برای پی‌بردن به روابط علمای تهران و ایجاد ارتباط با مبارزان و مخالفان رژیم استبدادی به دست فروشی روی آورد. او مدتی در دستگاه حاج محمد حسن امین الضرب به خدمت مشغول شد و چون این بازرگان خوش آوازه به هوش و ذکاوت میرزا رضا پی‌برد، در سال ۱۳۰۱ق وی را به شهرستان بم اعزام نمود تا به املاکش که در دست سید عبدالرحیم معین التجار اصفهانی ساکن کرمان بود، رسیدگی کند.

[۳] تاریخ بی دروغ، علی خان ظهیر الدوله، به کوشش نورالدین چهاردهی، ص۲۵.

[۴] شرح حال رجال ایران، ج۲، ص۱۲.

میرزا ضمن فعالیت در بخش کشاورزی تحصیلات طب را به سبک قدیم ادامه داد و در این رشته مهارتهای نظری و عملی قابل توجهی به دست آورد. او که در این قلمرو نزد مردم احترامی ویژه داشت، اهالی را متوجه زورگویی حاکمان محلی می‌کرد

[۵] حیات یحیی، میرزا یحیی دولت آبادی، ج۱، ص۹۷-۹۸.

و به افشاگری‌هایی می‌پرداخت که کمتر کسی جرئت بیان آنها را داشت و خطاب به مردم می‌گفت:
«چرا به این راحتی ظلم را می‌پذیرید و بدون جهت عزت و آبرو و اموال خویش را از دست می‌دهید، با یکدیگر متحد شوید و اجازه ندهید حاکم کرمان بر شما سلطه یابد، اموالتان را غارت کند، بروید تظلم کنید و حق را بگیرید، درست است که امیران و والیان باید برای نظم شهرها و اداره امور کشور مالیات بگیرند اما اجازه ندارند به مردم تعدی کنند و دختران آنان را با تهدید و ارعاب تصاحب کنند.»

[۶] تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص۷۴-۷۵.

میرزا رضا از معین التجار هم دل خوشی نداشت و در نامه هایش به امین الضرب از این شخص که سالها رئیس مجلس تجارت کرمان بود، سخت انتقاد می‌کرد. میرزا رضا در گزارش کار دیگری یاد آور شده است
«عبدالحسین برادر معین التجار اموال مردم را می‌خورد و این دو برادر از قبال دسترنج مردم به ثروت و مسکنت رسیده‌اند، چندین نفر چاپلوس، اوباش و خوش آمد گو را در اختیار گرفته‌اند که به خلاف‌های خودشان پوشش دهند اما رفتارشان خلاف قانون تجارت است.»
امین الضرب نیز بارها به معین التجار تاکید نمود که «خیلی مراقب باشید که در خرید و سایر امور طوری رفتار نمائید که هرگز نتوانند به شما ایرادی بگیرند که برای خودتان و من نهایت افتضاح خواهد بود.»

[۷] بازرگانان، هما ناطق، ص۱۱۴-۱۱۵.

میرزا رضا هیچ وقت از حاکم کرمان، وکیل الملک، دل خوشی نداشت و می‌گفت:
«این شخص هر روزی برای خرج تراشی و اضافه مواجب و منصب یک فرد یاغی را به دولت جعل می‌کرد و مدت‌ها به اسم نوروز علی خان قلعه محمودی (یکی از یاغیان) حکومت مرکزی را مشغول کرده بود و مرا می‌گرفت، به جای او معرفی می‌نمود و از این رهگذر صدمات زیادی به من وارد می‌نمود.»

[۸] تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص۸۱.

از سوی دیگر بر اثر تعدی و بی عدالتی حاکمان، اقشار زیادی از مردم کرمان در فقر و فشارهای اجتماعی بسر می‌بردند، قحطی‌های اواخر قرن سیزدهم هجری به این گرفتاری‌ها می‌افزود. با توجه به اینکه عده زیادی با کار در کارگاههای شالباف خانه امرار معاش می‌کردند و بیش از دیگران از ستمهای فرساینده به ستوه امده بود، و فریاد اعتراض خود را در مساجد و سایر محافل به گوش علما و مشاهیر شهر رسانیدند، ولی وکیل الملک به جای رسیدگی به دردهای مردم، به تهران نوشت: اهل کرمان یاغی شده‌اند و دنبال فتنه و آشوب هستند! به این ترتیب اعتراضات عمومی همچنان ادامه یافت و بر اثر کمبود نان و سوء استفاده والی نالایق، کارگران شالباف در اجتماعی عمومی شرکت کردند و کلانتر کرمان که یحیی خان نام داشت وقتی خواست این خروش را خاموش کند، شعله انتقام مردم بر جانش حریق افکند و در درگیری با معترضین کشته شد. پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint در قیام شالبافان نقش مهمی داشت و کوششهای مبارزاتی او در این ارتباط موجب گردید حاکم کرمان او را به عنوان یاغی کرمان دستگیر کند و چندی در حبس نگه دارد. وی چندی بعد با وساطت عده‌ای از علمای کرمان آزاد گردید، میرزا رضا که تا اول رجب ۱۳۰۴ ق در بم کرمان اقامت داشت، ناگزیر گردید به تهران برود و افشاگری‌های خود علیه متجاوزان به حقوق مردم را، در آنجا ادامه دهد.

[۹] فرمانفرمای عالم، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۲۶۰.

[۱۰] فرمانفرمای عالم، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۲۳۶.

[۱۱] درخت جواهر، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۳۲۶.

[۱۲] درخت جواهر، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۳۸۳.

[۱۳] فرماندهان کرمان، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۲۴۴.

[۱۴] فرماندهان کرمان، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۳۴۰.

[۱۵] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۵۹.

[۱۶] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۶۲.

افشاگری علیه قرارداد رژی

یکی از عوامل وابستگی سیاسی ایران و تهدید استقلال این کشور قرارداد اعطای امتیاز تنباکو بین دولت انگلیس و ناصر الدین شاه قاجار می‌باشد. از عوارض این حرکت استعماری گسترش فساد در ایران، نفوذ بیگانگان در بازارها، ترویج مسیحیت و ایجاد شبکه ‌ای از افراد سست عنصر و خودفروخته بود. (تفصیل این قیام را در کتاب تحریم تنباکو، محمدرضا زنجانی و کتاب میرزای شیرازی از مجموعه دیدار با ابرار ملاحظه فرمایید) در کرمان مجری قرارداد رژی سید عبد الرحیم معین التجار فرزند سید عبد الواسع اصفهانی (م: ۱۳۱۲ ق) بود همان کسی که پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint از روش نامطلوب و اجحافش شکایت می‌کرد. وی که وکالت شعبه کرمان را عهده دار بود، زیر نظر افراد فرنگی کار می‌کرد و از این انتصاب سخت خرسند بود و می‌کوشید رضایت انگلیسی‌ها را به دست آورد. گزینش دیگر وکلای یزد و کرمان و خرید تنباکو برای رژی هم به عهده این شخص بود، زیرا به قول خودش نسبت به اربابان خوب خدمت می‌کرد و آنان نیز از کارنامه وی، سر شوق آمده بودند، میرزا رضا که در تهران به سر می‌برد، رفتارهای او را زیر نظر داشت و خوش خدمتی او در حق فرنگیان را به شدت نکوهش می‌کرد، این نخستین جبهه‌گیری میرزا رضای کرمانی در برابر قرارداد رژی بود معاهده‌ای ننگین که بعدها قیام تنباکو به رهبری میرزای شیرازی آن را خنثی ساخت.

[۱۷] بازرگانان، هما ناطق، ص۱۱۳-۱۱۵.

میرزا رضا در تهران به شال فروشی روی آورد، این تلاش موجب گردید با شال بافان محروم کرمان در ارتباط باشد و ضمن گذران زندگی و کسب معاش، اثری اجتماعی و سیاسی هم بگذارد، زیرا با بقچه‌ای از شال و برک و لوازم خرده ریز دیگر، به مجلس بزرگان تهران می‌رفت و در مذاکرات و مجالس مهم اشخاص تاثیرگذار، شرکت می‌نمود و چشم و گوش خویش را با دقت باز می‌کرد تا متوجه تصمیم گیری‌های این گونه محافل باشد. همین کار به ظاهر ساده او را به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ایران آگاه ساخت و در هر کجا مجلس عمومی یا نیمه عمومی بود، با بقچه کالای خود که بهترین جواز ورود به ان بود، حاضر می‌گردید.

[۱۸] شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ج۲، ص۴.

این رفت و آمدها به منزله کلاس درس سیاست و فرهنگ برای میرزا رضا به شمار می‌آمد. این روند از یک فروشنده دوره گرد شخصیتی سیاسی ساخت که برای دستگاه استبداد و حتی نقشه‌های استعمار یک تهدید مهم محسوب می‌گردید و این نکته‌ای است که ژنرال کازاکوفسکی، افسر روسی مامور حفظ تهران و رئیس گارد شاهی بدان اعتراف نمود ه است.

[۱۹] خاطرات کلنل کازاکوفسکی، ترجمه عباسقلی جلی، ص۵۳.

[۲۰] خاطرات کلنل کازاکوفسکی، ترجمه عباسقلی جلی، ص۵۹.

[۲۱] فرمانفرمای عالم، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۲۷۰.

تقیه میرزای شیرازی

میرزا رضا برای آگاهی از اوضاع سیاسی تهران و به منظور تقیه به دست فروشی روی آورد و کالاهایی را به کامران میرزا نایب السلطنه فرزند ناصر الدین شاه فروخت. این رجل سیاسی از پرداخت بهای اجناس خودداری می‌کرد، تا اینکه روزی میرزا رضا به دیوان خانه نایب السلطنه رفت و نزد وزیران و درباریان زبان به شکوه گشود و گفت: «متجاوز از دو سال است از شاهزاده طلبکارم، اما وی پولم را نمی‌دهد.» او مدرک ادعای خود را نیز به همه نشان داد. نایب السلطنه که خود برای رسیدگی به مشکلات در آن مکان جلوس نموده بود، از این صراحت گویی میرزا رضا به شدت شرمسار گردید و به کارگزارانش دستور داد طلب میرزا را پرداخت کنند اما مخفیانه به انان سپرد هنگام تحویل هر یک تومان، یک پس گردنی به وی بزنند. میرزا به منظور دریافت طلب خویش به چنین رنج و زحمتی رضایت داد. اما نایب السلطنه به این مجازات اکتفا نکرد و چنین درشت گویی میرزا را بر خود گران دید و در صدد برآمد تا با اتکا به قدرت سیاسی خویش، از وی انتقام سختی بگیرد.

[۲۲] خاطرات سیاسی امین الدوله، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، ص۱۳۲.

[۲۳] خاطرات کلنل کازاکوفسکی، ترجمه عباسقلی جلی، ص۵۹.

میرزا رضا خود می‌گوید:
«چند طاقه شال… برای نایب السلطنه گرفتم ولی مدت‌ها پول آن را نداد، یک روز به او گفتم: اینجا برای چه نشسته‌اید؟ گفت: برای احقاق حق، گفتم از شما شکایت دارم، دو سال است که بدهی مرا پرداخت نمی‌کنی، خیلی خجل شد و به معین نظام گفت: ببر پولش را بده لکن او را خواست و چیزی در گوشش گفت، مرا بیرون برده و یک هزار و دویست تومان شمرده دادند ولی تو سری و پشت گردنی به من زدند.»

[۲۴] خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، ص۳۴۰.

در واقعه قیام تنباکو (۱۳۰۸ و ۱۳۰۹ق) میرزا رضا به افشاگری‌های جدی پرداخت و در نطقهای آتشین خود، دستگاه استبداد و عوامل اجرایی این حرکت استعماری را به مردم معرفی نمود و از آنان خواست برای در هم کوبیدن این حرکت و مقاومت در برابر سلطه، به پای خیزند. انتقادهای او از اوضاع اجتماعی و سیاسی و اظهار تاسف از خود فروختگی درباریان، برای دستگاه ستم تهدیدی جدی به شمار می‌آمد. و این برنامه‌ها را در برخورد با مردم کوچه و بازار بدون واهمه به اجرا در می‌آورد، اما کار دیگرش این بود که وقتی به خانه بزرگان و افراد سرشناس گام می‌نهاد، به طور غیر مستقیم همسران و اهل خانواده انان را نسبت به اوضاع نابسامان سیاسی روشن می‌کرد. استمرار افشاگری‌های او در اندرون خانه‌های رجال سیاسی این نتیجه را داشت که همین بزرگان حرفهای خیلی مهمی را از دهان بانوان و زنان حرمسرا می‌شنیدند. در واقعه تنباکو که شکستن قلیانها پیش آمد، میرزا رضا عده‌ای از زنان را برای مقاومت تهییج کرد و بسیاری از آنان به تحریک وی ادوات دخانیات را شکستند.!

[۲۵] فرمانفرمای عالم، محمدابراهیم باستانی پاریزی، ص۲۷۰-۲۷۱.

تاثیر تبلیغ میرزا

برای اینکه تاثیر تبلیغات میرزا رضا بر اندرون شاهی مشخص گردد، اشاره به ماجرای ذیل، جالب به نظر می‌رسد.
زبیده خانم گروسی از همسران ناصر الدین شاه بود که زیرکی ویژه‌ای داشت و چنان اعتماد شاه را جلب کرد که کلید خزانه شاهی را به او سپرد و وی را امینه اقدس نامید. خواهر زن میرزا رضا به نام میرزا خانم در دستگاه این زن نفوذ کرده و منشی او بود، به واسطه این زن، امین اقدس نامه‌ای برای امین الضرب نوشت و در آن خاطر نشان ساخت.
«میرزا رضا انسان باکفایتی است، از او مراقبت نمائید، کارهای مهم به او محول نمائید، من هم کمک می‌کنم کارش معوق نماند و به هر نحو ممکن همراهی می‌کنم، قبض مستمری او را که از کرمان دارد چون معطل است دریافت نموده و وجه نقد به وی بپردازید.»
از این نامه بر می‌آید میرزا رضا به دلیل آن که آب و ملکش را در کرمان گرفته‌اند از حاکم این شهر مستمری می‌گرفته ولی او در پرداختش تعلل می‌ورزیده است.

[۲۶] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۶۳.

[۲۷] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۶۴.

بدین گونه میرزا رضا آشکارا مردم را علیه عوامل قرارداد منحوس رژی فراخواند و سیمای شاه و صدر اعظم را در این ارتباط افشا کرد. ماموران دولتی چند بار او را تعقیب کردند، اما او موفق گردید از دستشان بگریزد.

[۲۸] روزنامه جام جم، ویژه نامه تاریخ معاصر، ۲۸ اسفند ۱۳۷۹، ش ۲۶۳، ص۲۲۰.

به نظر می‌رسد میرزا رضا علاوه بر این حرکت ضد استبدادی در یک تشکیلات انقلابی هم فعالیت می‌کرد و از موضع این قیام نامه‌هایی خطاب به علما و اشخاص مهم می‌نگاشت. از سوی دیگر پنهانی با شخصیتهای انقلابی بغداد و بصره مکاتبه داشت. میرزا نصر الله خان، منشی سفارت اتریش و فرد دیگری که در وزارت انطباعات بود، با این مجموعه همکاری داشتند. از این تشکل نامه‌ها و اسناد فراوانی کشف گردید که از یک تفکر انقلابی و اصلاح طلبانه حمایت می‌نمود. میرزا رضا در یکی از این نامه‌ها از موضع یک فرد مذهبی گفته بود:
«انگلیس فرمانروای ظالمی است که مردمان هند را بی رحمانه مورد استثمار قرار داده است.»
این خیزش مورد حمایت روحانیان و علمای دینی قرار گرفت و آنان بر سر منابر با بهره‌گیری از ایام ماه رمضان درباره تسلیم نشدن در برابر اجانب و واگذار ننمودن زندگی مومنان به کفار، سخنرانی کردند و هشدار دادند امتیازهای تجاری که به خارجی‌ها داده‌اند، از هر نوع، معادن، بانکداری، تنباکو، راه سازی، موجب می‌شود آنان رفته رفته به قلمرو و نفوس مسلمین استیلا یابند. در ارتباط با این حرکت انقلابی عده‌ای دستگیر شدند و این تصمیم نتیجه روش کامران میرزا نایب السلطنه، حاکم تهران، بود که کنت دو مونت فورت (رئیس پلیس تهران) نیز او را در خلافکاری تشویق می‌نمود. این دو تن می‌کوشیدند شاه را نسبت به برخی اعتراضهای سیاسی و اجتماعی بترسانند، اما در همان حال عده‌ای را بی‌جهت دستگیر می‌کردند یا تهدید می‌نمودند و با کوچک‌ترین بهانه به زندان می‌افکندند تا مبالغی پول بگیرند.

[۲۹] خاطرات اعتماد السلطنه، ص۷۸۳، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره ۲۲۷-۲۳۰، مرداد ـ آبان ۱۳۸۵، ص۱۳-۱۵.

برخی دیگر را به تهمت بابگیری دستگیر می‌نمودند تا مخالفتهای افراد را در پوشش یک عقیده انحرافی جلوه دهند و جلوی گسترش آن را بگیرند. میرزا یحیی دولت آبادی می‌نویسد:
«عادت دولتیان این است هر وقت مسایل سیاسی پیش می‌آید و اقدام مخالفی از طرف ملت می‌شود برای پی گم کردن، لباس فساد تهیه و بر آن پوشانیده، آن را بابی‌گری جلوه می‌دهند تا معلوم نشود افکاری بر ضد دولت در میان مردم بوجود آمد ه است، در این وقت هم به همین سیاست، متوسل شده، افکار مردم را متوجه جلب بابی‌ها می‌نمایند و در ضمن جمعی از اعضای حوزه بیداران را دستگیر می‌کنند که میرزا عبدالله طیب خراسانی و میرزا رضا در میان آنان دیده می‌شد. گرفتاری این اشخاص در ماه رمضان سال ۱۳۱۱ق انقلاب شدیدی در افکار مردم پدید آورد.»

[۳۰] حیات یحیی، میرزا یحیی دولت آبادی، ج۱، ص۱۲۶.

در زندان قزوین

نایب السلطنه پس از تحریم تنباکو فرصت را برای انتقام از میرزا رضا مناسب دید و روزی او را به منزل خود دعوت کرد. میرزا در این دیدار به صراحت و شدت از ناصر الدین شاه به دلیل اعطای امتیازات گوناگون به استعمارگران و بیگانگان انتقاد نمود. نایب السلطنه از میرزا رضا خواست موضع گیری‌های سیاسی خود را در این ارتباط مکتوب نماید تا به شاه نشان دهد و او را وادار کند در تصمیمهای خود تجدید نظر نماید، اما میرزا رضا قبول نمی‌کرد تا اینکه نایب السلطنه برای جلب اعتمادش به قرآنی که همراه داشت سوگند یاد کرد نامی از نویسنده نامه نخواهد آورد. او به احترام قرآن و به دلیل رغبت در جلوگیری از ستم پذیرفت و نوشته‌ای بدون امضاء در این ارتباط تنظیم نمود. میرزا رضا می‌گوید:
«به اطرافیان شاه اطلاع دادم که تمام طبقات مردم با قرارداد رژی مخالفند، قبل از وقوع هر نوع قیامی به فکر علاج باشید. به نایب السلطنه هم گفتم اگر این وضع استمرار یابد، سر حکومت پدرت به سنگ می‌خورد و این سقف به سر تو پایین می‌آید. آن وقت سوگند خورد من غرضی ندارم، مقصودم اصلاح است، تو نامه‌ای بنویس ما آن را پی گیری می‌کنیم و به شاه می‌گوییم آن را در مسجدی یافتیم و نه تنها برایت خطری ندارد بلکه امکان دارد دولت برایت مقرری برقرار نماید.
من مکتوبی با این مضمون نگاشتم: ‌ای مؤمنین و‌ای مسلمین امتیازاتی در زمینه تنباکو، را ه اهواز، معادن، قند سازی و کبریت سازی به خارجی‌ها داده شده است و این وضع، مسلمانان را به دست اجنبی می‌دهد، رفته رفته دین از میان می‌رود حالا که حکومت مرکزی و شخص شاه به فکر ما نمی‌باشد خودتان غیرت نمائید و همت کنید، در صدد دفع این بلوا برآیید. به محض آن که این نوشته را از من گرفتند با خوشحالی قلمدان را جمع کردند و اسباب شکنجه و داغ کردن آوردند. سه پایه سربازی حاضر نمودند تا مرا بدان ببندند. پرسیدند: همراهانت چه کسانی‌اند، محل تشکیل جلسه‌های شما کجاست. هر چه گفتم چه مجلسی و چه دوستانی بلکه من با همه مردم ارتباط دارم و در کوچه و بازار شنیده‌ام، حالا کدام مسلمان را بی خود و بی جهت معرفی کنم، دیدم فایده‌ای ندارد اما هر چه بازجویی نمودند و بر شکنجه‌ها افزودند موفق نشدند اقراری بگیرند آماده جانبازی برای حفظ آبرو و جان مسلمانان شدم.»

[۳۱] تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص۸۰-۸۱.

[۳۲] تاریخ بی دروغ، علی خان ظهیر الدوله، به کوشش نورالدین چهاردهی، ص۸۳.

[۳۳] شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ج۲، ص۵.

بعد از این مجازاتها میرزا رضا را در منزل کامران میرزا زندانی کردند. چند نفر دیگر نیز دستگیر شدند که برای موجه دادن این حرکت دو نفر بابی در بینشان دیده می‌شد و شهرت دادند اینها بابی و یاغی دولت هستند، در آن جا نیز استنطاق از میرزا ادامه یافت. مقصود اصلی بازجویان یافتن افرادی بود که در توزیع جراید و نشریات ضد دستگاه حکومتی دخالت داشته‌اند. حبس میرزا رضا در باغ نایب السلطنه ۴۵ روز طول کشید. در ابتدای ذیقعده سال ۱۳۰۸ق وی، حاج سیاح و بقیه زندانیان را به قزوین انتقال دادند و در عالی قاپوی شهر حبس کردند. سعد السلطنه که به تازگی حکمران قزوین شده بود. با همین کاروان حرکت کرد.
در محبس جدید، میرزا رضا برای فراش‌ها سخنرانی می‌کرد و حقایقی درباره فرجام ستم، دفاع از مسلمین و تامین آزادی مؤمنین بر زبان جاری می‌کرد و در ضمن شاه، نایب السلطنه و وابستگان قاجار را به باد انتقاد می‌گرفت.
در ماه محرم سعد السلطنه روضه خوانی داشت و عده‌ای در حیاط مجاور به مجلس عزاداری دعوت شده بودند، میرزا رضا فریاد زد: «ای سوگواران حضرت ابا عبدالله علیه‌السّلام ما را هم به دلیل مخالفت با زورگویی و مقاومت در برابر امتیازات اجانب در این جا به حبس و زنجیر کشیده‌اند، همسر و فرزندمان از ما بی خبرند و کسی به دیدنمان نمی‌آید، ما هم را ه اسیران کربلا را ادامه می‌دهیم.» جعفر قلی نامی که نایب بود، چند چوب محکم به میرزا رضا زد و او هم درباریان را مصداقی از اشقیا و اهل شرارت خواند و به آنان ناسزا گفت.
زندانیان در زمستان، روزگار سختی را سپری می‌نمودند و به تقاضای آنان بی‌اعتنایی می‌شد و حتی دادن چای را به انان ممنوع کردند. از این رو میرزا رضا اعتصاب غذا کرد، ولی فریاد اعتراضش به گوش کسی نرسید.

[۳۴] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۱۱۵.

البته مختصر هیجانی در مردم بروز کرد و فهمیدند چه خبر است و سیاست باطل شاه قاجار آشکار شد. بعد از مدتی تصویر مقصرین را نزد شاه بردند، او وقتی عکس میرزا رضا را دید، عصبانی شد و به صاحبش ناسزاهایی گفت. میرزا رضا در حدود بیست ماه در زندان قزوین ماند و بعد از صدور حکم خلاصی در جمادی الاخر ۱۳۱۰، زندانیان به تهران آمدند و همه ازاد شدند مگر میرزا رضا که مدتی دیگر را در تهران محبوس ماند و به شفاعت میرزا زین العابدین امام جمعه تهران قرار شد در صورتی از زندان رهایی یابد که در ایران نماند.

[۳۵] حیات یحیی، میرزا یحیی دولت آبادی، ج۱، ص۱۲۸.

[۳۶] شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج۲، ص۱۴-۱۵.

برخی گفته‌اند باعث خلاصی میرزا آقا سید عبدالرحیم اصفهانی شد. وی بعضی اوقات برایش پول می‌فرستاد و مخارج خانواده اش را هم تامین می‌کرد سید عبد الرحیم، نایب ظهیر الدوله بود.

[۳۷] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۱۳۲.

به نوشته حاج سیاح وقتی در امیریه بستگان زندانیان به دیدارشان آمدند، محمدتقی فرزند میرزا رضا به دیدن پدرش آمد از وی پرسید: آن خواهر کوچکت کو؟ او گریست و گفت از دستمان رفت. میرزا رضا از شدت اندوه بر خود پیچید و بر عاملان ستم، لعن و نفرین فرستاد.

[۳۸] خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، ص۴۲۶.

[۳۹] خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، ص۴۲۸.

بدین گونه میرزا رضا از حبسی که چهار سال و شش ماه طول کشید، نجات یافت. او که غالب ایام جوانی خویش را در حبس و تبعید گذرانیده بود، حالا که به ظاهر از حبس بیرون می‌رفت احساس می‌کرد اگر چه در کند و زنجیر قزوین یا انبار سلطنتی نمی‌باشد، ولی فشار استبداد همچنان روح و روانش را تحت فشار قرار می‌دهد و دود سیاه ستم اجازه نمی‌دهد اقشار مردم نفس راحتی بکشند.

[۴۰] تاریخ بی دروغ، علی خان ظهیر الدوله، به کوشش نورالدین چهاردهی، ص۸۴ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج۲، ص۱۴.

مرید و مراد

حاجی محمد حسن امین الضرب فرزند آقا محمدحسین (م: ۱۳۱۶ ق) از بازرگانان فعال و باهوش معاصر ناصر الدین شاه بود که با رجال و بزرگان سیاسی و مذهبی ارتباط داشت وی دوست و حامی سید جمال الدین اسد آبادی (سید جمال الدین اسد آبادی (از مجموعه دیدار با ابرار) و کتاب سید جمال الدین اسد آبادی بنیان گذار نهضت احیاء تفکر دینی، محمد جواد صاحبی.) هم بود و سید در دو سفر خود به تهران، به منزل وی رفت.

[۴۱] چهل سال تاریخ ایران، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر کتاب المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، ج۲، ص۶۸۹-۶۹۰.

[۴۲] شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ج۲، ص۴.

[۴۳] شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج۲، ص۱۸.

[۴۴] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۶۰.

در سال ۱۳۰۷ق که سید جمال در منزل امین الضرب اقامت گزید، پاورپوینت کامل میرزا رضا کرمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint به ملاقات او رفت و با افکارش آشنا شد. او چنان نسبت به سید جمال علاقه مند شد که از مریدان و محرم اسرارش گردید. سید جمال هنگامی که در پطرزبورگ روسیه اقامت داشت، طی نامه‌ای خطاب به امین الضرب از وی خواست رعایت حال میرزا رضا را بنماید و مراقب معیشت او باشد و اجازه ندهد این انسان مبارز و مقاوم با سختی‌ها و ناملایمات روبه رو گردد.
وقتی سید جمال در سخنرانی‌های خود از مشکلات جهان اسلام و لزوم اتحاد مسلمانان سخن گفت و به بهترین وجه در این باره حقایقی را به استناد قرآن، حدیث و نهج البلاغه بیان کرد، میرزا رضا شیفته او گردید و خروش وی بر اثر این ارتباط، علیه استبداد و استعمار شدت یافت. حاج سیاح محلاتی می‌گوید:
«میرزا رضا ارادت عجیبی به سید جمال داشت و گاهی که مشاهده می‌کرد من با آقا مشغول بحث هستم، ناراحت می‌شد و در خلوت غضب آلود با من عتاب می‌کرد که چرا با آقا این گونه حرف می‌زنی.»

[۴۵] سید جمال الدین اسدآبادی بنیان گذار نهضت احیاء تفکر دینی، محمدجواد صاحبی، ص۲۰۴.

[۴۶] سید جمال الدین اسدآبادی بنیان گذار نهضت احیاء تفکر دینی، محمدجواد صاحبی، ص۲۰۵.

میرزا رضا در باب سید جمال گفته است:
«هرکس وی را دیده می‌داند که شوری در سر دارد، ابدا در فکر خودش نمی‌باشد، طالب مقام و دنیا نیست، زهد پیشه کرده و هیچ امتیاز شخصی نمی‌خواهد، مقصود او این است که اسلام و مسلمانان عزیز باشند، از چیزی واهمه ندارد و در بند خدمت به مسلمین است.»
در بازجویی که از وی می‌نموده‌اند یادآور می‌شود:
«سید از من محرم تر نداشت، چیزی از من پنهان نمی‌کرد، از بس به من احترام می‌کرد در چشم مردم تالی او به شمار می‌آمدم و تمام این نکات را سید جمال برایم بیان نمود.»

[۴۷] تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ص۹۰.

تاثیر کلام سید جمال مخالفت عوامل حکومتی و رشک حاسدان را برانگیخت خصوص آن که شاه را مورد انتقاد قرار داد و به وی گفت: چرا منافع ایران را تسلیم دولت انگلستان نموده است. از این جهت سید را که در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن گردیده بود، به وضع ناگواری دستگیر نموده، گریبان و دست و پایش را گرفته، لگدزنان میان برف، گل و لجن، سر و پا برهنه کشان کشان بیرون می‌آورند که آقا از این صدمات بیهوش گردید، با آن حال او را تا باغ مهد علیا می‌رسانند. در آنجا وقتی به هوش آمد، عمامه اش را برداشته، بر یابویی سوارش کرده و پایش را از زیر شکم مرکب می‌بندند. او در همه این حالات التماس و تضرعی ننمود و صرفا گفت به شاه بگویید به انتقام سختی دچار خواهی شد! در هر حال سید را در سرمای سخت زمستان سال ۱۳۰۷ق تحت الحفظ به جانب خانقین و سرحد دولت عثمانی (آن موقع عراق هم جزو قلمرو عثمانی‌ها بود) حرکت دادند. از یاران و اصحاب سید هیچ کس به او یاری نکرد. مگر میرزا رضای کرمانی که اشفته به چپ و راست می‌دوید، پس گردنی می‌خورد و ملامت می‌دید اما باز هم فریاد می‌زد:
«مردمی که امامزاده عبدالعظیم را زیارت می‌کنید بدانید این هم از اولاد رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است و به امامان نسب می‌برد، عالم و فاضل است، غیرت نمایید و نگذارید مظلوم از بین برود.»
فریاد، اشک و کوشش میرزا رضا در تحریک مردم مؤثر نبود و مختار خان رئیس نظمیه تهران مامورانی فرستاد او را گرفتار کرده و نزدش آوردند. پس وی را به فلک بست. چوب زیادی بر پاهایش زده و روانه زندانش نمود. در این حال از میرزا رضا می‌پرسند به سید ارادت داری، می‌گوید: بلی! اگر رهایم کنید با همین پای زخم خورده، میان برف و سرما دنبالش می‌روم و از او حمایت می‌کنم و در جای دیگر گفت:
«سید عقیده محکمی دارد، مرد بزرگی است، حقایق امور نزدش روشن است. گردن بزرگ‌ترین فلاسفه و متفکرین اروپا و تمام دنیا در اطاعت امر او خم است. دانایان جهان شاگردش محسوب می‌گردند. دولت ایران قدر و قیمتش را ندانست و نتوانست از مکارم اخلاق آن وجود محترم استفاده کند او را از روی هوای نفس و با بی احترامی نفی بلد کردند. حالا بروید مشاهده کنید سلطان عثمانی چگونه از وجودش قدردانی می‌نماید.»

[۴۸] حیات یحیی، میرزا یحیی دولت آبادی، ج۱، ص۹۸.

[۴۹] شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج۲، ص۱۷ خاطرات سیاسی امین الدوله، ص۱۴۲.

[۵۰] تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، محمدعلی تهرانی (کاتوزیان)، ص۹۲.

ادامه ستیز

میرزا رضا از چگونگی رفتار با سید جمال به شدت آزرده شد و هر وقت مجال و موقعیتی به وی دست می‌داد از روش مستبدانه شاه و اطرافیان انتقاد می‌کرد، همسرش در بازجویی گفته بود: «از وقتی که سید را بردند میرزا شب و روز می‌گریست.» کمی که میرزا آرام شد، بذر کینه و انتقامی که از این همه ستم، شکنجه، زورگویی، دروغ، و دورویی در جانش افکنده بود، سر برآورده و از هر طریق ممکن شروع به فعالیت سیاسی علیه قاجارها کرد. از آن جمله با آشنایان و دوستان سید جمال در تهران ارتباط برقرار کرد و از اعماق جان و دل مهیای هرگونه خدمتی شد که به وی محول می‌گردید. در آن ایام عده‌ای از معتقدان و شیفتگان سید جمال در تهران حوز ه‌ای تشکیل داده بودند و مخفیانه در نشر، تکثیر و توزیع بیانیه‌ها و اعلامیه‌های سید جمال که از لندن و استانبول به دستشان می‌رسید، اقدام کردند. در این جمع علمایی چون شیخ هادی نجم آبادی و آیت‌الله سید محمد طباطبایی و جمعی از اعیان، شعرا و تجار دیده می‌شدند، میرزا رضا نیز با این حوزه مخفی رابطه‌ای مؤثر برقرار کرد و در توزیع اعلامیه‌های مخالف حکومت قاجار کوشید.
شبی میرزا رضا در حالی که یک نسخه روزنامه قانون حاوی مقالات سید جمال الدین اسدآبادی در جیبش بود، کارکنان کامران میرزا و از جمله معین نظام که از نارضایتی میرزا رضا از وضع حکومت و ارادتش به سید جمال واقف بودند از طریق افراد عادی درصدد بررسی این گرایش و تعلق خاطر برمی آیند. میرزا آقا درویش که در زمره این افراد بود، در محفلی وی را می‌بیند و از او می‌خواهد نزد معین نظام بیاید. میرزا رضا می‌پذیرد و در حضور وی بدون واهمه می‌گوید:
«شما خیرخواه نایب السلطنه هستید، این وضع مملکت دوام نمی‌یابد، مردم قیام می‌کنند و گرفتاری برایتان بوجود می‌آورند، شما که با او رابطه دارید سفارش کنید به فکر آینده اش باشد. سید جمال را با احترام باز گردانید، در غیر این صورت اگر مردم خیلی به کامران میرزا رحم کنند باید تا آخر عمر در گوشه زندان باشد.
میرزا رضا را نزد نایب السلطنه می‌برند. آن جا هم خطاب به وی می‌گوید:
«مردم از پدرت نفرت دارند، به قتل رسانیدن میرزا تقی خان امیرکبیر، کشتن آن سربازهای بی گناه که صرفا در مسیر حرکت کالسکه شاه برای مطالبه حقوقشان گرد آمدند، خرجهای بی جا، بزرگ کردن آدم پست و حقیر، رفتن به فرنگستان و فروختن کشور به بیگانگان، ظلم‌های زیاد شاه و اطرافیان و حاکمان ولایت‌ها به مردم و آن رفتار بدش با سید جمال و دیگر جنایات بالاخره مکافات دارد و دل مردم را از او برگردانیده و روزی قیام می‌کنند و بساط ستم را سرنگون می‌سازند.»
همین صحبتها میرزا رضا را روانه حبسهای پی درپی و شکنجه‌گاههای فراوان کرد.

[۵۱] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۵۸.

[۵۲] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۸۳-۹۰.

[۵۳] خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، ص۳۳۰.

حرکت به سوی استانبول

حرکت کردن و بویژه پیاده روی برای میرزا رضا پس از مرخصی از حبس تهران به دلیل صدمات ایام زندان، مشکل بود. با این حال تهران را به قصد ترکیه ترک نمود، ولی چون استطاعت بدنی و مالی نداشت در بندر انزلی توقفی کرد و از تاجری گیلانی مبالغی قرض نمود تا از استانبول در ازای آن برایش عطر بفرستد. در این حال رئیس پست انزلی با دستوری که از میرزا علی خان امین الدوله دریافت داشت، میرزا رضا را با نشانی و سیما شناخت و وجهی به وی داد، میرزا در همان لحظه قرض بازرگان گیلانی را مسترد نمود و با باقی مانده پول، راهی مرکز دولت عثمانی گردید تا در آنجا به زیارت سید جمال الدین اسدآبادی نایل گردد. وی از طریق بادکوبه و باطوم به دیدار مرشد خود شتافت. این هجرت نشانه‌ای از شجاعت او بود، زیرا با دعوی آشکار به ارادت سید جمال این مسیر را گذرانید و کارگزاران حکومتی جرئت نکردند او را بازداشت کنند، در حالی که در غالب شهرهای ایران برای علاقه مندان سیدجمال مزاحمتهای جدی فراهم می‌کردند.

[۵۴] خاطرات سیاسی امین الدوله، به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، ص۱۷۲.

[۵۵] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۱۳۳.

موقعی که میرزا رضا به خانه سید در شهر بندری استانبول (یکی از شهرهای ترکیه کنونی) وارد شد، توسط پیش خدمت اذن ورود خواست. سید به اطرافیان گفت: من این مرد را از زمانی که در تهران در خانه امین الضرب بودم و بعد که به حرم حضرت عبدالعظیم رفتم، می‌شناسم. و از طرف صاحب خانه به مهمان داری من تعیین شده بود و با حرارت و التهاب بی اندازه از من دفاع می‌کرد. بعد از اینکه حضار می‌گویند میرزا رضا بر اثر شکنجه‌های ایام حبس قزوین و تهران مبتلای به ناراحتی در پاها و گرفتار برخی جراحتها شده است، سید در همان لحظه دستور داد وی را به بیمارستان فرانسویان برای درمان ببرند و مخارج ایام معالجه اش را که حدود چهل روز طول کشید، به طور کامل پرداخت کرد. در دوران معالجه، افرادی از اصحاب سید به عیادتش می‌رفتند تا آن که سلامتی خود را به طور نسبی بازیافت. اولین بار که به محضر سید رسید، شرح صدمات و نامردمی‌هایی را که دیده بود، برای وی و اطرافیان بازگو نمود و گفت:
«یک بار آقا بالا خان آنقدر چوب به پاهایم زد که ناخن‌هایم ریخت، در زندان قزوین تمام بدنم را داغ کردند، در منزل کامران میرزا به دلیل مجازات‌های شدید دچار جراحت‌های سختی شدم.»
میرزا در این حال گریست و سید که تا آن موقع به آرامی به سخنانش گوش می‌داد، عصبانی شد و گفت گریه کار زنان سالخورده است، انسان اگر مرگ را هم برگزیند، بهتر است که تن به ذلت و ظلم دهد.
میرزا رضا در جای دیگر می‌گوید: سید جمال به من گفت: با این ستم‌ها که تو نقل می‌کنی، چرا انتقام خود را از ستمگران نگرفتی و می‌افزاید با این که تمام صدمات و بلاها را به دلیل ارادت به او تحمل کردم و صدای چوب‌هایی را که به من می‌زدند، می‌شنید، هر وقت حرف می‌زدم و مصائب خویش را بر می‌شمردم، می‌گفت عجز و لابه بس است، ماجراها را با کمال بشاشت و شرافت بیان کن. میرزا رضا در بازجویی‌ها هم خاطرنشان نموده است: وقتی به استانبول رفتم، در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ شرح حال خود را گفتم، مرا ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی چرا باید مردم ایران و حتی اهالی مسلمان را از شر این ظالمان خلاص نکنم.

[۵۶] حیات یحیی، میرزا یحیی دولت آبادی، ج۱، ص۱۲۸.

[۵۷] وقایع دارالخلافه، داریوش دانشور، ص۱۳۴-۱۳۵.

در نتیجه این مذاکرات، حس انتقام در ذهن میرزا رضا خطور کرد و با سرمایه هشت لیره طلا که سید جمال به عنوان مخارج به وی داد، در ۲۶ رجب سال ۱۳۱۳ق با شیخ ابوالقاسم کرمانی (فرزند ملا محمدجعفر) به سوی تهران حرکت کرد، زیرا چون در استانبول با سید جمال و پیروانش معاشرت داشت و سوابقش هم در ایران برای ماموران دولتی مشخص بود، در ترکیه مورد سوء ظن عوامل حکومتی بود و سفارت ایران برای ورود وی به این سرزمین گذرنامه نمی‌داد. از این روی شیخ ابوالقاسم هنگام عزیمت به ایران و صدور گذرنامه تقاضا کرده بود در گذرنامه اش قید شود به اتفاق نوکری به نام میرزا رضا. این دو از استانبول تا بادکوبه با هم بودند در این شهر، شیخ ابوالقاسم از او جدا شد و از راه عشق آباد (مرکز ترکمنستان کنونی) به مشهد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.