پاورپوینت کامل منع تدوین حدیث ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل منع تدوین حدیث ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل منع تدوین حدیث ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل منع تدوین حدیث ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل منع تدوین حدیث ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
ممانعت از نگارش و تدوین حدیث که از دوران خلفاء آغاز و تا دوران حکومت عمر بن عبدالعزیز (سال ۹۹ هجری) ادامه یافت. از مسلمات تاریخ حدیث است که هیچ پژوهشگری در آن تردید نمیکند. البته بحث از ممانعت از تدوین حدیث تنها به حوزه حدیث اهل تسنن مربوط میشود و حدیث شیعه هیجگاه چنین ممانعتی را نپذیرفته است.
فهرست مندرجات
۱ – تاریخ منع کتابت حدیث
۱.۱ – آغازگر منع از نگارش
۱.۲ – نقش ابوبکر در منع نگارش
۱.۳ – نقش عمر در منع نگارش
۱.۴ – نقش عثمان در منع نگارش
۲ – دلایل ممانعت از تدوین حدیث
۲.۱ – روایات نبوی
۲.۱.۱ – روایات ابوسعید خدری
۲.۱.۲ – روایات ابوهریره
۲.۱.۳ – بررسی سندی و دلالی
۲.۱.۴ – تعارض روایات
۲.۱.۵ – حل تعارض
۲.۱.۶ – تفاوت در قوه حافظه
۲.۱.۷ – اشکال
۲.۱.۸ – اذن مخصوص افراد آشنا به کتابت
۲.۱.۹ – اشکال
۲.۱.۱۰ – ناسخ بودن روایات نهی
۲.۱.۱۱ – اشکال
۲.۱.۱۲ – ناسخ بودن روایات اذن
۲.۱.۱۳ – اشکال
۲.۲ – جلوگیری از اختلاف مردم
۲.۲.۱ – اشکال
۲.۳ – بیم آمیختن قرآن با حدیث
۲.۳.۱ – اشکال
۲.۳.۲ – دیدگاه مخالفان اختلاط
۲.۴ – ترس از ترک قرآن
۲.۴.۱ – جواب
۲.۵ – اتکا به حافظه
۲.۵.۱ – پاسخ
۲.۶ – عدم قدرت بر کتابت اصحاب
۳ – انگیزهای ممانعت از نگاه شیعه
۳.۱ – جلوگیری از انتشار فضائل اهلبیت
۳.۱.۱ – نظریه حسینی جلالی
۳.۱.۲ – از حجیت انداختن کلام پیامبر
۳.۲ – محو روایات نکوهش خلفا
۳.۲.۱ – شیوه جعل روایات
۳.۲.۲ – شیوه مخالفت از نقل روایات
۳.۳ – اجتهاد در برابر نص
۴ – پی آمدهای منفی پاورپوینت کامل منع تدوین حدیث ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
۴.۱ – از بین رفتن حلقه اتصال اسناد روایات
۴.۲ – تشکیک در سنت نبوی
۵ – رهیافت وضع در روایات
۶ – پانویس
۷ – منبع
تاریخ منع کتابت حدیث
سخن در این است که آیا این ممانعت در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز وجود داشته است؟ و اگر پاسخ مثبت است چه عوامل و انگیزههایی در آن نقش داشته است؟ عموم حدیثپژوهان اهل سنت تلاش دارند این ممانعت را تا زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسعه دهند و با استناد به روایاتی از آن حضرت به این کار مشروعیت ببخشند.
آغازگر منع از نگارش
گروهی نیز به رغم پذیرش آغازگری ممانعت از دوران ابوبکر میکوشند آن را کاری از سر خیرخواهی و به سود مصالح اسلام و مسلمانان جلوه دهند، در حالی که واقعیتهای تاریخی به خوبی نشان میدهد این کار ناشی از انگیزههای سیاسی بوده و از هر جهت به زیان اسلام تمام شده است.
با صرف نظر از روایاتی که مخالفت با نگارش حدیث را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت میدهد، نخستین نشانه آشکار مخالفت با کتابت حدیث از زبان عمر بن خطاب پدیدار شد. به استناد اسناد تاریخی مورد پذیرش عالمان فریقین، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آستانه رحلت در حالی که بزرگان صحابه و بنیهاشم در خانه ایشان گرد آمده بودند، فرمود: برای من کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. در این هنگام عمر گفت: بر پیامبر درد غلبه کرده است، قرآن نزد ماست و ما را بس است.
[۱] محمد بن إسماعیل، بخاری، صحیح بخاری، ج ۱، ص ۳۴.
[۲] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۹.
[۳] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۱۳۴.
و بدین ترتیب با بر هم زدن مجلس و با شعار: حسبنا کتاب الله مانع نگارش حدیث از سوی آن حضرت شد.
نقش ابوبکر در منع نگارش
پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوبکر در نخستین روزهای حکومت خود، احادیث گرد آورده از سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از بین برد، آنگاه به صورت رسمی از مردم خواست تا احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نقل نکنند.
عایشه میگوید: پدرم پانصد حدیث از گفتار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را جمع کرده بود، شبی خوابید، اما آرام نداشت، من اندوهگین شدم و از ناآرامیاش پرسیدم، چون آفتاب بر آمد، گفت: دخترم احادیثی که نزد تو است بیاور، من احادیث را آوردم، او آتش خواست و آنها را سوزاند.
[۴] ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، ج۱، ص۱۰.
[۵] صائب، عبدالحمید، تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی، ص۳۶۲-۳۶۳.
او در اقدامی دیگر خطاب به مردم گفت: شما از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخنها گزارش میکنید و در آنها اختلاف میکنید، پس از شما اختلافها بیشتر خواهد شد. از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیزی نقل نکنید و اگر کسی از شما سؤال کرد، بگویید: بین ما و شما کتاب الهی است. حلالش را حلال و حرامش را حرام بدانید.
[۶] ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، ج۱، ص۹.
[۷] عسکری، مرتضی، معالم المدرسین، ج۲، ص۴۴.
نقش عمر در منع نگارش
بر اساس برخی از گزارشهای تاریخی، عمر در آغاز میخواست به گردآوری روایات بپردازد و اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز او را به این کار تشویق کردند، اما به بهانهای از این کار منصرف شد. عروه چنین نقل کرده است:
عمر بن خطاب خواست تا سنن را بنگارد و در این کار با اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشورت کرد، آنان نیز او را به این کار تشویق کردند. عمر یک ماه در این کار به تامل گذراند و از خداوند راهنمایی میخواست تا آنکه یک روز خداوند عزم او را استوار ساخت و گفت: من میخواستم سنن را بنویسم، اما به یاد اقوام پیش از شما افتادم که کتابی (درباره سنت پیامبرانشان) فراهم آورده و به آن رو آوردند و کتاب الهی را وا نهادند، سوگند به خدا که من کتاب خدا را هرگز به چیزی نمیآمیزم.
[۸] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۵۰.
بدین ترتیب عمر نه تنها خود به گردآوری روایات اقدام نکرد، بلکه از هر اقدامی برای کتابت و تدوین حدیث بسان ابوبکر جلوگیری نمود. او وقتی مطلع شد که احادیث، بسیار شده و گروهی به کتابت حدیث روی آوردهاند، از آنان خواست تا نگاشتههای حدیثی خود را بیاورند و دستور داد آنها را بسوزانند.
[۹] ابن سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۱۴۰.
خطیب بغدادی مینویسد: به عمر بن خطاب گزارش دادند که در میان مردم کتابها و حدیثهایی فراهم آمده است. او این امر را ناخوش داشت و گفت: ای مردم به من گزارش رسیده که در میان شما کتابهایی فراهم آمده است (بدانید که) استوارترین آنها محبوب ترینشان نزد خداوند است.
همگان کتابها را نزد من آورند تا درباره آنها اظهار نظر کنم، مردم گمان کردند که او میخواهد در آنها نگریسته و بر اساس معیار، چندگانگی و تعارض آنها را برطرف کند، اما هنگامی که کتابها را آوردند، همه را در آتش سوزاند.
[۱۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۵۲.
عمر در این کار چنان مراقبت و پافشاری داشت که گاه بزرگانی از صحابه؛ هم چون ابن مسعود، ابو درداء و ابو مسعود انصاری را به بهانه فراوانی نقل حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به زندان افکند.
[۱۱] ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، ج۱، ص۷۵.
[۱۲] حسینی جلالی، محمدرضا، تدوین السنه الشریفه، ص۴۳۶.
و برخی دیگر را که در سایر شهرهای اسلامی به نشر حدیث اشتغال داشتند به مدینه فرا خواند و تا زنده بود اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد.
عبدالرحمان بن عوف میگوید: عمر بن خطاب از تمام شهرهای اسلامی عبدالله بن حذیفه، ابودرداء، ابوذر، عقبه بن عامر و گروهی دیگر از اصحاب را فرا خواند و گفت: این احادیث چیست که در میان شهرها میپراکنید؟ گفتند: آیا ما را از پراکندن حدیث باز میداری؟ گفت: نه، در پیش من باشید، تا زندهام از من جدا نشوید، ما بهتر میدانیم چه چیز را از شما فرا گیریم و چه چیز را وا نهیم. بدینسان آنان تا زمانی که عمر زنده بود از وی جدا نشدند.
[۱۳] ابن عساکر، أبوالقاسم، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۰، ص۵۰۰.
[۱۴] متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال، ج۱۰، ص۲۹۳.
او حتی اگر ناچار میشد، جمعی را به شهری گسیل میداشت تا به شدت آنان را از نقل حدیث باز دارد.
قرظه بن کعب چنین نقل کرده است: عمر خواست ما را به سوی عراق روانه کند، خود نیز تا نقطه صرار ما را همراهی کرد. در بین راه از ما سؤال کرد: میدانید چرا شما را مشایعت کردم؟ گفتیم: برای احترام و تکریم. گفت: علاوه بر این، غرض دیگری دارم و آن این که شما به دیاری میروید که مردم آن به قرآن، انس خاصی دارند و همانند زنبوران که در کندوی خویش دائم آواز میخوانند، صدای تلاوت قرآن از خانههای ایشان بلند است. مانع ایشان نشوید. آنها را مشغول حدیث نسازید و روایت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به حداقل برسانید.
[۱۵] ابن ماجه، محمد، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۲.
[۱۶] حاکم، ابو عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۲.
در روایت دیگر او گفت: اقلوا الروایه عن رسول الله الا فیما یعمل به؛ از پیامبر روایت کم نقل کنید، مگر در روایاتی که مربوط به اعمال است.
[۱۷] ابن عساکر، أبوالقاسم، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۷، ص۳۴۴.
[۱۸] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۰۷.
شدت عمل عمر چنان کار ساز شد که بسیاری از بزرگان صحابه از نقل، یا کتابت حدیث جز در زمان و در مواردی محدود سر باز زدند.
نقش عثمان در منع نگارش
گرچه به خاطر برخورداری عثمان از روحیه تسامح و به گواهی برخی اسناد تاریخی میتوان پذیرفت که مخالفت با نقل و تدوین حدیث در دوران عثمان با شدت کمتری دنبال شده است، اما به هر حال میبایست اذعان کرد که همچنان کسی مجاز به گردآوری روایات نبود. از او نقل است که گفت: هیچ کس را روا نیست که حدیثی را که به روزگار ابوبکر و عمر نشنیده است، گزارش کند.
[۱۹] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۶.
چنانکه صحابیانی؛ همچون ابوذر از بیان و نشر حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ممنوع بودهاند.
[۲۰] ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳۶.
[۲۱] حسینی جلالی، محمدرضا، تدوین السنه الشریفه، ص۴۲۳-۴۳۶.
دلایل ممانعت از تدوین حدیث
بررسی دلایل ارائه شده برای توجیه ممانعت از تدوین حدیث.
روایات نبوی
روایات منسوب به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
روایاتی که در آنها نهی از کتابت، به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت داده شده، از سه تن از صحابه به نامهای ابوسعید خدری، زید بن ثابت و ابو هریره نقل شده است، که مهمترین آنها روایات ابوسعید خدری است.
چنانکه دکتر رفعت فوزی معتقد است: هیچ حدیثی در اینباره پیراسته از ضعف نیست، مگر حدیث ابوسعید خدری.
[۲۲] رفعت بن فوزی، عبدالمطلب، توثیق السنه، ص۴۶، به نقل از مقاله تدوین حدیث (۲) فصلنامه علوم حدیث ش ۲، ص۳۵.
این توجیه، مهمترین توجیه مطرح شده از طرف کسانی است که سعی در مستند کردن عمل خلفاء و اصحاب داشتهاند.
آنان میگویند: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور دادند که هیچ حدیثی از ایشان نوشته نشود و فقط قرآن بنویسند.
روایات ابوسعید خدری
دکتر مصطفی اعظمی مینویسد: در ناپسندی نگارش و ضبط حدیث، حدیث صحیحی به جز حدیث ابوسعید خدری وجود ندارد.
[۲۳] اعظمى، محمدمصطفى، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، ج۱، ص۸۰.
این حدیث به دو صورت نقل شده است: در یک روایت او گفتاری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نقل میکند که فرمود: لا تکتبوا عنی شیئا الا القرآن و من کتب عنی شیئا غیر القرآن فلیمحه؛ از من چیزی جز قرآن را ننویسید و هر کس از من چیزی جز قرآن نگاشته باشد باید آن را محو کند.
[۲۴] حاکم، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۲۱۶.
[۲۵] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۸، ص۹۴.
[۲۶] نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۸۹، ح۷۲ و….
این حدیث که از طریق همام بن یحیی از زید بن اسلم از عطاء بن یسار نقل شده است، نزد اهل سنت، صحیح تلقی شده و قابل عمل میباشد. لذا میتوانند این را دلیل اصلی بر منع کتابت حدیث بدانند.
در دو روایت دیگر او چنین نقل میکند، که ما از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجازه کتابت حدیث خواستیم، اما آن حضرت اجازه نداد.
[۲۷] حسینی جلالی، محمد رضا، تدوین السنه الشریفه، ص۲۹۵.
در روایت زید بن ثابت آمده است، که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ما فرمان داد تا حدیثی را ننگاریم،
[۲۸] سجستانی، أبو داود، سنن ابی داود، ج۲، ص۱۷۶.
یا آن که از نگاشته شدن حدیث نهی کرد.
[۲۹] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۳۵.
روایات ابوهریره
روایات ابوهریره به سه صورت نقل شده است:
در روایت نخست چنین آمده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر ما در حالتی وارد شد که مشغول نگاشتن احادیث بودیم. پیامبر فرمود: آنچه مینگارید چیست؟ گفتیم: احادیثی است که از شما شنیدهایم. فرمود: آیا کتابی غیر از قرآن را میجویید؟ امتهای پیش از شما گمراه نشدند، مگر بدین خاطر که در کنار کتاب آسمانیشان کتاب دیگر فراهم آوردند.
ابوهریره میگوید: پرسیدم: ای رسول خدا آیا از شما حدیث نقل کنیم؟ حضرت فرمود: آری، از من حدیث کنید و مانعی ندارد. هر کس بر من از روی عمد دروغ ببندد باید برای خود جایگاهی از آتش فراهم آورد.
[۳۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۳۴.
در روایت دوم او مدعی است که پس از نهی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایات نگاشته شده را در یک جا گرد آورده و سوزاندیم.
[۳۱] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۷، ص۱۵۶.
در روایت سوم چنین میخوانیم: به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گزارش شد، که گروهی از مردم احادیثشان را نگاشتهاند. آن حضرت بالای منبر رفته و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: این کتابهایی که به من گزارش شده مینویسید، چیست؟ من تنها بشری هستم، هر کس چیزی از این احادیث نزد اوست باید آن را محو کند. ما آن احادیث را گرد آوردیم و گفتیم: ای رسول خدا، آیا از تو حدیث نقل کنیم؟ فرمود: از من حدیث نقل کنید و مانعی ندارد و هر کس بر من دروغ ببندد، میبایست جایگاهش را از آتش فراهم آورد.
[۳۲] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۳۴.
بررسی سندی و دلالی
بسیاری از عالمان اهل سنت خود به ضعف سندی این روایات اذعان کردهاند. گروهی روایات ابوسعید را موقوف یا مرفوع میدانند و گروهی در وثاقت برخی از راویان آن؛ هم چون زید بن اسلم، یا فرزند او عبدالرحمان، یا کثیر بن زید تردید روا داشتهاند.
افزون بر ضعف سندی در دلالت این روایات نیز تشکیک شده است. مثلا گفته شده که جمله «فابی ان یاذن لی» یا «فابی ان یاذن لنا» شاید ناظر به خصوص ابوسعید خدری، یا خصوص مخاطبان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
[۳۳] حسینی جلالی، محمد رضا، تدوین السنه الشریفه، ص۳۰۰-۳۰۲.
به علاوه از ظاهر برخی از روایات پیشین چنین بر میآید که مقصود پیامبر، نگاشتن حدیث در کنار قرآن و در یک صفحه است که ممکن است باعث اشتباه قرآن با حدیث گردد.
[۳۴] حسینی جلالی، محمد رضا، تدوین السنه الشریفه، ص۳۱۸، به نقل از تیسیر الوصول، ج۳، ص۱۷۷.
از سوی دیگر در متن برخی از این روایات همچون روایت اول و سوم ابوهریره بر کتابت حدیث از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاکید شده است. و نهی آن حضرت ناظر به روایات مجعول است.
تعارض روایات
گذشته از مناقشات سندی و دلالی فوق، توجه به مضامین روایات مورد ادعا، به ویژه روایت نخست ابوهریره نشان گر آن است که آنها در دفاع از سیاست خلفاء در ممانعت از تدوین حدیث بر ساخته شده اند؛ زیرا دلایلی که در آنها به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت داده شده، همان دلایل طرح شده از سوی خلفاست. این که امتهای گذشته با رویکرد به سایر کتابها از کتاب آسمانی خود باز ماندند، عین استدلالی است که از خلیفه دوم نقل شد. و ابراز این نکته که من بشری بیش نیستم، عین توجیهی است که قریش برای جلوگیری از عبدالله بن عمرو بن عاص برای گردآوری روایات ارائه کردند. او میگوید: من هر آنچه را از پیامبر میشنیدم، مینوشتم و با این کار، میخواستم از تباهی آنها جلوگیری کنم. قریش مرا از این کار باز داشتند و گفتند: آیا هر آنچه را از پیامبر میشنوی مینویسی، در حالی که پیامبر بشری است که در حال خشنودی یا ناخشنودی سخن میگوید. من از نوشتن باز ایستادم، و سخن قریشیان را به پیامبر بازگو کردم. پیامبر فرمود: بنویس. به خدا سوگند از این (اشاره به دهان مبارک) به جز حق خارج نمیشود.
[۳۵] حاکم، ابو عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۶.
آیا میتوان پذیرفت ادعای بشری بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که برای بی اعتبار ساختن گفتار ایشان در عتاب، یا ستایش افراد از سوی دشمنان ایشان عنوان شده است، و طبق روایت پیشین از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردود اعلام شده، از زبان خود آن حضرت برای توجیه مشروعیت اجتناب از نگارش مطرح گردد؟!
با صرف نظر از این اشکالها از نگاه عالمان اهل سنت بالاخره آیا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کتابت حدیث مخالفت کرده است یا نه؟ در این صورت پدید آورندگان جوامع روایی و صاحبان صحاح سته بر اساس چه مجوزی اقدام به کتابت و تدوین حدیث کردهاند؟ ! اگر سند و دلالت این روایات صحیح باشد، پس با انبوهی از روایات و شواهد که دلالت بر جواز کتاب دارد چه باید کرد؟ به خاطر چنین تعارض شگفتآوری آنان کوشیدهاند به شیوههای مختلف تعارض میان روایات نهی و اذن را برطرف کنند.
حل تعارض
راه حلهای ارائه شده برای جمع میان روایات نهی و اذن.
تفاوت در قوه حافظه
اختصاص روایات اذن به افراد کم حافظه.
مدافعان این نظریه به دستهای از روایات استناد میکنند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای افراد کم حافظه اجازه کتابت داده است. به عنوان نمونه ابوهریره نقل میکند: پس از فتح مکه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطبهای ایراد کرد. در پایان آن یکی از مسلمانان به نام ابوشاه یمنی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: این خطبه را برای من بنویسید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آن را برای ابوشاه بنویسید.
[۳۶] سیوطی، جلالالدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۴۹۳.
عبدالله بن حنبل معتقد است: در باب کتابت حدیث، روایتی صحیحتر از این حدیث وارد نشده است.
[۳۷] حسینی جلالی، محمدرضا، تدوین السنه الشریفه، ص۸۸.
رشید رضا نیز بر این باور است که: صحیحترین روایتی که در مورد اذن به کتابت حدیث وارد شده، روایت ابوهریره درباره ابوشاه یمنی است که بخاری و مسلم آن را روایت کردهاند.
[۳۸] ابوریه، محمود، اضواء علی السنه المحمدیه، ص۴۸.
هم چنین ابو هریره در روایتی دیگر آورده است: مردی از انصار در محضر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حاضر شد و گفتار آن حضرت را استماع کرد. او به خاطر ضعف حافظه قادر به حفظ آن سخنان نبود. او روزی از ضعف حافظه خود نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شکایت برد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: استعن بیمینک؛ از دستت یاری بجوی و با دستش به خط اشاره کرد.
[۳۹] ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۳۹.
[۴۰] متقی هندی، علاءالدین، کنز العمال، ج۱۰، ص۲۴۵.
چنانکه مشهود است در هر دو روایت، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای کمک به حافظه ضعیف اشخاص برای ثبت روایات به آنان اجازه کتابت داده است.
وقتی روایات نهی را کنار این دست از روایات میگذاریم به این نتیجه میرسیم که روایات نهی عام و روایات اذن خاص است.
اشکال
این استدلال مردود است؛ زیرا درست است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای صاحبان حافظه کم کتابت را اجازه داده و به آن فرمان داده است، اما این به معنای انحصار اجازه به چنین اشخاصی نیست، بلکه نشان گر ضرورت بیشتر نگارش نسبت به آنان است.
در غیر این صورت باید پرسید: آیا موافقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کتابت حدیث از سوی عبدالله بن عمرو بن عاص حتی پس از مخالفت قریش به خاطر سوء حافظه او بوده است؟! آیا پانصد روایتی که بنا به نقل عائشه، ابوبکر در دوران حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نگاشته و سپس سوزانده، به خاطر ضعف حافظه مجاز به نگارش آنها بوده است؟ آیا گفتار رسول اکرم در آخرین لحظات حیات مبنی بر نگارش حدیثی که مانع گمراهی امت میشود، خطاب به همه اصحاب و یاران نبوده است؟ آیا میتوان همه حاضران در جلسه را که از بزرگان مهاجران و انصار بودهاند، کم حافظه دانست؟ آیا حضرت امیر (علیهالسّلام) که بنا به تصریح خود پس از دعای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از چنان حافظهای برخوردار شد که حتی یک حرف را پس از شنیدن فراموش نمیکرد،
[۴۱] امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۲.
روایات آن حضرت را در قالب صحیفههایی که بعدها به نام کتاب علی معروف شد، گردآوری نکرد؟!
اذن مخصوص افراد آشنا به کتابت
دکتر عجاج خطیب در تبیین این راه حل چنین آورده است:
نهی از کتابت حدیث به صورت عام وارد شد، اما روایات اذن به صورت خاص رسیده است؛ به این معنا که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کسانی که با خواندن و نوشتن آشنا بوده و بیمی از خطا و اشتباه آنان نمیرفت؛ هم چون عبدالله بن عمرو بن عاص اجازه کتابت داد، اما نسبت به عموم مردم از کتابت نهی کرد.
[۴۲] خطیب، محمد عجاج، السنه قبل التدوین، ص۳۰۶.
او معتقد است که سیاست عمومی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نهی از کتابت بوده است، اما درباره اشخاصی که بیم آمیختن قرآن با حدیث درباره آنان نمیرفت، اجازه داده شده است.
[۴۳] خطیب، محمد عجاج، السنه قبل التدوین، ص۳۰۶.
اشکال
این نظریه نیز به خاطر اشکال پیش گفته درباره نظریه نخست مردود است. از سوی دیگر باید پرسید: اگر مقصود از خطا و اشتباه، اشتباه در نقل است، پس میبایست به آنان که بیم اشتباه در آنان وجود داشته اجازه کتابت به طریق اولی صادر شده باشد. به عبارت روشنتر اگر به امثال عبدالله بن عمرو بن عاص به خاطر دور بودن از احتمال خطا و اشتباه اجازه نگارش داده شده باشد، این امر درباره سایر اشخاصی که چنین احتمالی درباره شان داده میشود، ضرورت بیشتری پیدا میکند؛ زیرا طبیعی است که کتابت بهترین ابزار برای پرهیز از خطا و اشتباه است. و اگر مقصود از اشتباه، احتمال آمیختن حدیث با قرآن است، چنین احتمالی در جایی وجود دارد که قرآن با حدیث در یک جا نگاشته شود و تفاوتی ندارد که نگارنده عبدالله بن عمرو بن عاص باشد، یا شخص دیگر.
ناسخ بودن روایات نهی
بر این اساس نهی از کتابت در پایان حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صادر شده و ناسخ روایات اذن پیشین است، بنابر این پس از رحلت رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کتابت حدیث ممنوع است.
محمد رشید رضا مینویسد: اگر فرض کنیم که بین روایات اذن و نهی، تعارض وجود دارد، صحیح آن است که یکی از آنها را ناسخ دیگری بدانیم و به دو دلیل میتوان روایات نهی را ناسخ روایات اذن دانست:
۱. گروهی اجتناب از کتابت حدیث را به سیره صحابه آن هم پس از وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مستند کردهاند.
۲. صحابه به تدوین و انتشار حدیث اقدام نکردهاند و اگر چنین میکردند، نگاشتههای حدیثی آنان در اختیار طبقات بعد قرار میگرفت.
[۴۴] ابوریه، محمود، اضواء علی السنه المحمدیه، ص۴۹-۴۸.
او از بیرغبتی صحابه به نگارش و تدوین حدیث چنین استنتاج میکند که آنان دریافته بودند که نظر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کتابت و تدوین نبوده است.
اشکال
این نظریه نیز مردود است؛ زیرا اولا: درخواست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به کتابت حدیث ـ آن هم در آستانه رحلت که با مخالفت عمر روبرو شد ـ آخرین گفتار از ایشان است که درباره کتابت حدیث صادر شده است. و شماری از محققان اهل سنت تصریح کردهاند که این گفتار و اقدام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مهمترین سندی است که گواه بر جواز کتابت است. و پس از این مرحله گفتاری از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صادر نشد تا ناسخ روایات اذن تلقی گردد.
ثانیا: اگر روایات نهی ناسخ باشد، کسانی که از کتابت و تدوین حدیث، یا حتی نقل آن ممانعت به عمل آوردهاند، نیازی به تاملی یک ماهه و مشورت با اصحاب ـ چنانکه از عمر نقل شد ـ یا آوردن بهانههایی، هم چون اختلاط با قرآن، روی گردانی از قرآن و… نداشتهاند. و این استناد برای جلوگیری از اقدامات اشخاصی؛ هم چون عبدالله بن مسعود به مراتب راحتتر و سادهتر بود.
ثالثا: اگر این مدعا صحیح باشد، کار تدوین حدیث که از آغاز سده دوم تاکنون دنبال شده، میبایست کاری خلاف شرع و حرام و بدعت تلقی گردد؛ زیرا همگان اذعان دارد که حلال و حرام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا روز قیامت پا برجاست.
و اگر قرار باشد اذن کتابت به دست پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسخ شده باشد، دیگر جایی برای گشودن این نهی و منع نمیماند.
ناسخ بودن روایات اذن
دکتر صبحی صالح مینویسد: نهی از کتابت حدیث ناظر به اوائل بعثت آن حضرت است؛ زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آمیختن قرآن با گفتار تفسیری و سیره خود بیم داشت، به ویژه آن هنگام که تمام اینها با قرآن در یک صحیفه نگاشته میشد. از اینرو پس از نزول اکثر سورههای قرآن و حفظ آن توسط بسیاری از مسلمانان نگرانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آمیختن مرتفع شده و به نگارش حدیث فرمان داد و فرمود: علم را با نگارش به بند کشید.
[۴۵] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۷-۹.
اشکال
بر اساس این نظریه دیگر نمیتوان برای توجیه ممانعت خلفاء با کتابت و تدوین حدیث به روایات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استناد کرد. چنانکه پیداست هیچ یک از راه حلهای گفته شده قانع کننده نیست.
جلوگیری از اختلاف مردم
ابوبکر در پاسخ به دختر خود عایشه که پرسید: چرا احادیث پیامبر را میسوزانی، گفت: میترسم که بمیرم و احادیثی از کسی که بدو اطمینان کردهام در پیش من باشد و به واقع بدانگونه که نقل کرده نباشد.
[۴۶] ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، ج۱، ص۱۱.
همو در خطابی دیگر به مردم گفت: در آن چه از پیامبر نقل میکنید اختلاف دارید و مردم پس از شما بیشتر اختلاف خواهند کرد، پس هرگز از رسول خدا حدیث نقل نکنید.
[۴۷] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۳۹.
اشکال
به نظر میرسد که این استدلال تنها از زبان ابوبکر شنیده شده و خلفای دیگر، یا صاحب نظران اهل سنت چندان دفاعی از آن ارائه نکردهاند. بدون تردید خود این امر نشانگر ضعف و بیاعتباری چنین استدلالی است؛ زیرا اولا: پذیرش دامنه اختلاف مسلمانان در زمان حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یا یکی دو سالی پس از رحلت ایشان ـ که باعث این حد از نگرانی ابوبکر باشد ـ از نگاه عموم دانشوران اهل سنت پذیرفتنی نیست؛ زیرا آنان همیشه در نگاشتههای خود میکوشند وفاق و همگرایی مسلمانان در ایمان و عقیده را تا سال چهلم هجری امری مسلم قلمداد کنند.
[۴۸] السنه و مکانتها من التشریع الاسلامی، ص۷۵.
[۴۹] خطیب، محمد عجاج، السنه قبل التدوین، ص۱۸۷-۱۸۹.
[۵۰] محمد محمد أبو زهو، الحدیث و المحدثون، ص۴۸۰.
[۵۱] ابوغده، عبدالفتاح، لمحات من تاریخ السنه المشرفه، ص۳۶.
برخی از این نویسندگان آغاز اختلاف و فرقه فرقه شدن مسلمانان را سال ۳۵ هجری و پس از کشته شدن عثمان دانستهاند و برخی همزمان با جنگ صفین و برخی نیز سال ۴۰ هجری پس از شهادت حضرت علی (علیهالسّلام) را آغاز پراکندگی مسلمانان دانستهاند.
ثانیا: بر فرض که چنین اختلافی راه یافته و منشا آن اختلاف در نقل روایات باشد، اما آیا راه مقابله با چنین مشکلی نابود کردن و سوزاندن تمام روایات مکتوب و جلوگیری از کتابت و تدوین حدیث است؟ از خلیفه اول باید پرسید آیا بالاخره مسلمانان برای پاسخ یابی به بسیاری از پرسشهای خود در عرصه دین و شریعت نیازمند سنت هستند، یا نه؟ و اگر نیاز دارند، آیا میتوان با سوزاندن متون مکتوب حدیثی بر نیاز آنها خط بطلان کشید؟ اگر قرار باشد متون مکتوب حدیثی به خاطر راهیافت خطا در نقل از اعتبار ساقط شود، آیا در نقل شفاهی سنت که تنها متکی بر حافظه است، چنین خطری مضاعف نمیشود؟!
ثالثا: اگر قرار باشد روایات مکتوب در نزدیکترین دوران به عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر وجود احتمال خطا در نقل، فاقد اعتبار بوده و میبایست نابود شوند، آیا میتوان، به اعتبار دهها نگاشته روایی که حداقل پس از یک سده از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فراهم آمده تن داد؟!
خطیب بغدادی در توجیه مخالفت شدید عمر با کتابت حدیث مینویسد: … عمر این کار را به خاطر احتیاط در دین انجام داد؛ زیرا از آن هراس داشت که مردم به ظاهر احادیث روی آورند و معانی آن را در نیابند… و حدیث وارونه معنا شود… افزون بر آن شدت عمل عمر در برابر نقل حدیث، تلاشی بود برای حفظ حدیث و تهدیدی برای کسانی که از صحابه نیستند و گفتاری جز سنت را وارد سنت میکردند.
[۵۲] خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث، ص۹۷-۹۸ به نقل از مقاله تدوین حدیث (۵) فصلنامه علوم حدیث ش ۶، ص۲۳.
پیداست آنچه خطیب بغدادی به عنوان دلیل ارائه کرده به جای آن که دلیل بر ممانعت کتابت حدیث باشد، برهان بر ضرورت آن است.
بیم آمیختن قرآن با حدیث
یکی از مهمترین و شایعترین دلیل برای توجیه ممانعت از کتابت و تدوین حدیث، بیم آمیختن قرآن با حدیث است. مدافعان این نظریه میگویند: اگر حدیث نیز بسان قرآن نگاشته میشد، احتمال داشت این کار در یک صفحه، یا صحیفه انجام گیرد و مردم در کنار خواندن قرآن، احادیث مکتوب را نیز میخواندند و کم کم گمان میکردند که این احادیث نیز آیات قرآن است. در روایتی که ابوهریره از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده آمده است: امحضوا کتاب الله و اخلصوه؛ کتاب خدا را یکدست سازید و آن را با چیزی نیامیزید.
[۵۳] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۷، ص۱۵۶.
عمر نیامیختن قرآن با حدیث را یکی از دلایل خود برای ممانعت اعلام کرد و گفت: …. و انی والله لا البس کتاب الله بشیء ابدا!؛ قسم به خدا من هرگز کتاب الهی را با چیزی نمیآمیزم
[۵۴] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۴۹.
و ابوسعید خدری طبق روایاتی که به او نسبت دادهاند، در پاسخ کسانی که از او خواستند تا حدیثی برای آنان بنویسد، گفت: احادیث را نمینویسیم و بسان مصاحف قرار نمیدهیم. یا گفت: هرگز احادیث را نمینویسیم و آن را قرآن قرار نمیدهیم.
[۵۵] حسینی جلالی، محمدرضا، تدوین السنه الشریفه، ص۳۱۷.
ابن صلاح معتقد است: نهی از کتابت حدیث به خاطر بیم اختلاط حدیث با قرآن بوده است و وقتی این بیم مرتفع شد، نهی پایان گرفت.
[۵۶] ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن، مقدمه ابن صلاح، ص۱۱۹.
خطیب بغدادی در توجیه این نظریه چنین آورده است:
پیشنیان به خاطر احتمال آمیختن غیر قرآن با قرآن از کتابت حدیث کراهت داشتند و از این جهت در صدر اسلام از کتابت دانش نهی شد، که فقیهان و تمییز دهندگان میان وحی و غیر وحی در آن روزگار اندک بودند؛ زیرا بیشتر اعراب فاقد فهم دینی بوده و با علمای آگاه نیز همنشینی نداشتند، بنابر این اطمینان نبود که صحیفهها را به قرآن ملحق ساخته و گفتار غیر قرآنی را کلام خدا قلمداد کنند.
[۵۷] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، ص۵۷.
سمعانی نیز بر این باور است که: ناخشنودی کتابت احادیث در آغاز به خاطر بیم آمیختگی با قرآن بود، اما وقتی این بیم مرتفع شد، کتابت حدیث جائز شد.
[۵۸] سمعانی، عبدالکریم بن محمد، ادب الاملاء و الاستملاء، ص۱۴۶.
در میان حدیث پژوهان معاصر، صبحی صالح نیز بر این نظریه تاکید کرده و میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آغاز نزول وحی به خاطر بیم اختلاط و اشتباه گفتارها، شرحها و سیره خود با قرآن، از کتابت حدیث جلوگیری کرد، به ویژه اگر سنت با قرآن در یک صحیفه نگاشته میشد.
[۵۹] صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص۲۰.
اشکال
این نظریه نیز از جهاتی مخدوش است:
۱. به استثنای روایت نخست که به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت داده شده است، گفتار عمر، و نیز ظاهر سخن ابوسعید خدری ناظر به دورانی پس از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. و این دوران، دورانی است که نگارش قرآن توسط کاتبان وحی پایان گرفته و به اتفاق همگان در مصحف، یا حداقل در صحفی گردآوری شده بود. و بسیاری از مسلمانان به حفظ قرآن توفیق پیدا کرده بودند. با این حال چگونه میتوان از بیم آمیختن حدیث با قرآن از کتابت آن جلوگیری کرد؟!
۲. از ظاهر استدلالها چنین به نظر میرسد که بیم اختلاط ناشی از دو جهت بوده است:
الف. حدیث را در کنار قرآن و در یک صفحه، یا صحیفه مینگاشتند و این امر احتمال اختلاط را تشدید میکرد.
ب. مسلمانان در آغاز از آگاهی دینی بهره چندانی نداشته و قدرت تمییز میان قرآن و حدیث را نداشتند. حال پرسش این است که آیا همه نویسندگان حدیث، آن را در کنار آیات قرآن مینگاشتند؟!
۳. اساس این نظریه بر هم سطحی حدیث با قرآن است، به گونهای که قابل تمایز نبوده و امکان اختلاط میان قرآن و حدیث وجود داشته است. در حالی که مدافعان این نظریه از این امر غفلت کردهاند که طرح این ادعا به معنای فرو کاستن از اعجاز بیانی قرآن و پذیرش این مدعاست که گفتار غیر قرآن ـ حتی اگر حدیث باشد ـ میتواند همپای قرآن باشد. و این مدعا از نظر هر محقق باریک اندیشی مردود است.
دیدگاه مخالفان اختلاط
در نقد این نظریه آورده است:
این توجیه، هیچ دانشور و خردمندی را قانع نمیسازد و هیچ محقق جست و جوگری آن را نمیپذیرد، مگر آن که احادیث را از نظر بلاغت از جنس قرآن بدانیم و معتقد باشیم، اسلوب حدیث در اعجاز، بسان اسلوب اعجاز گونه قرآن است.
مدعایی که از سوی هیچ کس حتی طرفداران این نظریه مورد پذیرش نخواهد بود؛ زیرا معنای آن ابطال معجزه قرآن و نابود کردن بنیاد مبانی اعجاز قرآن است.
[۶۰] ابوریه، محمود، اضواء علی السنه المحمدیه، ص۵۳-۵۴.
محمود سالم عبیدات پس از ذکر این نکته که بیشتر عالمان، ممانعت از کتابت حدیث را به خاطر بیم آمیختن قرآن با حدیث دانستهاند، مینویسد: این توجیه بعید است؛ زیرا قرآن کریم معجزه است و عرب را از آغاز نزول نخستین آیه بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبهوت فصاحت و بیانش ساخته است.
[۶۱] عبیدات، محمود سالم، تاریخ الحدیث و مناهج المحدثین، ص۲۷.
هاشم معروف الحسنی در اینباره آورده است:
کسانی که میکوشند تا با این توجیه کار عمر را موجه جلوه دهند، نمیدانند که از سوی دیگر به وی ضربه زدهاند؛ چرا که عمر تا بدین حد کوتهنگر و محدود اندیش و نا آگاه از شیوههای بیان و بلاغت سخن نبود که عظمت بیان قرآن را نفهمد و چیرگی سخن قرآن بر دلها را در نیابد.
[۶۲] هاشم معروف الحسینی، دراسات فی الحدیث و المحدثین، ص۲۳.
خلاصه این استدلال به چند دلیل باطل است:
الف: فصاحت و بلاغت قرآن، به حدی است که آن را از تمامی متون عربی متمایز میسازد. و اعراب خصوصا عرب ابتدای اسلام دقیقا این را تشخیص میدادند. اعجاز قرآن، در بلاغت آن هم هست. این بلاغت بود که عرب جاهلی را جذب میکرد و رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مسلم میساخت لذا احتمال عدم تشخیص آن دو بسیار بعید بود.
ب: صیانت قرآن کریم، نباید باعث عدم حفظ احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شود بلکه باید با روشن نمودن قرآن و احادیث پیامبر و مشخص نمودن آنها هر دو را حفظ کرد.
ج: در زمانهای بعد که نوشتن حدیث آزاد شد، این اختلاط پیش نیامد پس اصل استدلال باطل است.
د: خداوند وعده کرده است که قرآن را حفظ کند و انا له لحافظون و احتیاجی به دلسوزی اینها ندارد.
ه : بنابر قول صحیح، قرآن در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به صورت کتاب و مصحف در آمده بود بنابراین اختلاط حدیث با آن صورت نمیگرفت.
ترس از ترک قرآن
این استدلال که در کلام عمر آمده است و در کلمات ابن مسعود هم زیاد تکرار شده است، در مقام ترویج قرآن است. اینها میگویند کتب دیگر ـ هر چه میخواهد باشد حدیث یا غیر آن ـ باعث میشوند توجه مردم به قرآن کمتر شود و آن را کنار بگذارند لذا باید از نوشتن کتب دیگر جلوگیری شود.
عبدالله بن مسعود ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 