پاورپوینت کامل منزل ذو حسم ۵۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل منزل ذو حسم ۵۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل منزل ذو حسم ۵۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل منزل ذو حسم ۵۱ اسلاید در PowerPoint :
منزل ذوحسم
ذو حسم نام کوهی است که بین آن و عذیب الهجانات تا کوفه، ۳۳میل فاصله است. ابوحنیفه دینوری آن را ذی جشم نقل کرده است.
[۱] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۴۸.
این منزل یکی از منازلی است که کاروان امام حسین (علیهالسلام) در آن فرود آمده است.
فهرست مندرجات
۱ – کاروان امام در ذوحسم
۲ – اتمام حجت امام با لشکر حر
۳ – ماجرای برخورد امام با حر
۴ – موقعیت امام در ذوحسم
۵ – تغییر مسیر کاروان امام
۶ – سخنان زهیربن قین
۷ – پانویس
۸ – منبع
کاروان امام در ذوحسم
در ادامه گزارش عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل آمده است: هنگامی که اردو حسینی به ذو حسم رسید، حسین (علیهالسّلام) پیاده شد و دستور داد چادرها را برپا کردند. وقتی چادرها نصب شد، لشکریان کوفه رسیدند. آنان هزار نفر به فرماندهی حربن یزید تمیمی یربوعی بودند. حر و سوارانش در گرمای نیمروز رسیدند و در مقابل حسین (علیهالسّلام) توقف کردند. امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش عمامه به سر داشتند و شمشیرهایشان را حمایل کرده بودند. در این هنگام حسین (علیهالسّلام) به جوانان فرمود: این جماعت را آب بدهید و سیرابشان کنید و به اسب هایشان نیز آب بنوشانید. جوانان برخاستند و به آنها آب دادند تا اینکه سیرابشان کردند. آن گاه ظرفها را پر از آب کرده، مقابل اسبها گذاشتند. وقتی که اسبی سه، یا چهار یا پنج نفس از آن آب میخورد، آب را از مقابل او برمی داشتند و مقابل اسب دیگر میگذاشتند، تا اینکه همه اسبها سیراب شدند.
شخصی به نام علی بن طعان محاربی میگوید: من با حربن یزید بودم و جزء آخرین کسانی بودم که به آنها ملحق شدم. وقتی حسین، عطش من و مرکبم را دید گفت: راویه را بخوابان. راویه در ذهن من به معنای مشک بود؛ از این رو منظور او را نفهیدم. (امام از لفظ راویه، شتری را که مشک آب بر آن حمل میشد قصد کرده بود؛ زیرا اهل حجاز چنین شتری را راویه میگویند ولی چون علی بن طعان، عراقی بود و اهل عراق مشک را راویه میگویند، لذا ابتدا منظور امام برایش روشن نبود)
[۲] طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۲.
[۳] طبسی، محمد جواد، مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۳، ص۲۴۳.
این بار گفت: شتر را بخوابان. من شتر را خواباندم. سپس گفت: آب بنوش، وقتی مشغول نوشیدن شدم، آب از مشک بیرون میریخت. حسین گفت: مشک را بپیچان. ولی من نمیدانستم چگونه این کار را بکنم. او برخاست و آمد و مشک را پیچاند و من آب خوردم و مرکبم را سیراب کردم.
[۴] طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۲.
اتمام حجت امام با لشکر حر
وقت نماز ظهر فرا رسید. حسین (علیهالسّلام) به حجاج بن مسروق جعفی فرمود که اذان بگوید. او اذان گفت. امام با یک ازار (پارچه یا حولهای که به دور کمر میبندند.) و رداء (پارچه یا حولهای که بر دوش میاندازند.) و نعلین از چادر بیرون آمد و بعد از حمد و ثنای خدا، فرمود:
ای مردم، این سخنم، عذر من به پیشگاه خدا، و اتمام حجت بر شماست. من به سوی شما حرکت نکردم، مگر زمانی که نامه هایتان به من رسید و فرستادگانتان نزد من آمدند (تا بگویند) که ما امامی نداریم؛ نزد ما بیا تا شاید خداوند در پرتو شما، ما را بر محور هدایت جمع کند. اینک اگر بر دعوتتان پایبند هستید من آمدهام، و اگر عهد و پیمانی که موجب اطمینان من بشود، به من بسپارید به شهرتان وارد میشوم و اگر این کار را نکنید و ورودم را خوش نداشته باشید، برمی گردم به همان جایی که ازآنجا به سوی شما آمدهام. (ایها الناس انها معذره الی الله عزوجل و الیکم، انی لم آتکم حتی آتتنی کتبکم وقدمت علی رسلکم، ان اقدم علینا فانه لیس لن امام، لعل الله یجمعنا بک علی الهدی. فان کنتم علی ذلک فقد جئتکم. فان تعطونی ما اطمئن الیه من عهودکم ومواثیقکم اقدم مصرکم، وان لم تنفلوا و کنتم لمقدمی کارهین انصرفت عنکم الی المکان الذی اقبلت منه الیکم)
[۵] طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۰۳.
بنا به نقل دینوری امام این سخنان را پس از اقامه نماز ظهر ایراد فرمود
[۶] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۴۹.
(گفتنی است این سخن امام که فرمود: اگر «ورودم را خوش ندارید به جای خود برمی گردم» منافاتی با کلام ایشان به عمرو بن لوذان ندارد که فرمود: «اینها دست از من برنمی دارند، تا اینکه خون مرا بریزند». زیرا امام مامور به ظاهر بوده است. از طرف دیگر این سخن امام، در برابر بی وفایی کوفیان بود، اما به معنای سکوت و تسلیم در برابر حکومت یزید، و دست کشیدن از مبارزه نبود.) همه آنان سکوت کردند. در این هنگام امام به مؤذن فرمود که اقامه بگوید. پس از اینکه اقامه گفته شد، امام رو به حر کرد و فرمود: آیا میخواهی با یارانت نماز بخوانی؟
حر گفت: نه؛ شما نماز بخوانید و ما با شما نماز میخوانیم. امام نماز جماعت را اقامه کرد. بعد به چادر خود بازگشت و اصحاب، اطرافش جمع شدند. حر هم به جایگاه خود بازگشت و به خیمهای که برایش برپا کرده بودند وارد شد. عدهای از نیروهایش نزد او رفتند و بقیه نیروها به صفهای خود برگشتند و هرکس لجام اسب خود را گرفت و در سایه اسبش نشست. هنگام عصر، حسین (علیهالسّلام) فرمان داد که (کاروانیان) خود را برای حرکت آماده کنند؛ سپس (از خیمه خویش) بیرون آمد و به منادی اش دستور داد که وقت عصر را اعلام کند و اقامه عصر را بگوید؛ سپس امام جلو ایستاد و با افراد قوم (یعنی یاران خود و افراد حر) نماز خواند.
ماجرای برخورد امام با حر
بعد از سلام نماز، رو به طرف حر و افرادش کرد و بعد از حمد و ثنای خدا فرمود:
ای مردم! اگر شما پارسایی پیشه کنید و حق (حکومت) را برای اهلش بشناسید، برای خدا رضایت بخش تر است. ما اهل بیت، از اینهایی که ادعای چیزی را دارند که از آن آنها نیست و در میان شما به ظلم و ستم رفتار میکنند، به امر حکومت سزاوارتریم. ولی اگر ما را نمیپذیرید و نسبت به حق ما جاهل هستید و نظرتان غیر از آن چیزی است که در نامه هایتان نوشته شده بود و فرستادگانتان بر اساس آن نزد من آمدند، از نزد شما برمی گردم! (ایها الناس فانکم ان تتقوا الله وتعرفوا الحق لاهله یکن ارضی لله و نحن اهل بیت اولی بولایه هذا الامر علیکم من هؤلاء المدعین م الیس لهم، والسائرین فیکم بالجور و العدوان وان انتم کرهنموتا و جهلتم خقنا، و کان رایکم غیر ما اتنی کتبکم وقدمت به علی رسالکم، انصرفت عنکم! )
[۷] طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۳.
حر گفت: به خدا سوگند ما از این نامههایی که میگویی خبر نداریم! حسین (علیهالسّلام) فرمود: ای عقبه بن سمعان: آن دو خرجینی که نامهها در آنهاست بیاور. عقبه دو خرجین پر از نامه را آورد و پیش روی آنها به زمین ریخت. حر گفت: ما جزو کسانی که برای شما نامه نوشتهاند نیستیم. ما مامور هستیم وقتی که به شما رسیدیم از شما جدا نشویم، تا اینکه شما را نزد عبیدالله بن زیاد ببریم. حسین (علیهالسّلام) فرمود: مرگ از این کار به تو نزدیک تر است. آنگاه به اصحابش فرمود: برخیزید و سوار شوید. آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اینکه زنان هم سوار شدند. سپس امام فرمان برگشت را صادر کرد؛ ولی هنگامی که خواستند برگردند، سپاه حر، مانع از برگشتن آنان شد. حسین (علیهالسّلام) به حر گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چه میخواهی؟
حر گفت: به خدا قسم اگر در میان عرب غیر از تو کس دیگری در چنین وضعی که تو به سر میبری، این جمله را به من میگفت، از جواب او صرف نظر نمیکردم؛ هرچه میخواست بشود؛ ولی به خدا قسم درباره تو چارهای ندارم، جز اینکه مادرت را به نیکوترین وجه یاد کنم!
حسین (علیهالسّلام) گفت: پس چه میخواهی؟ حر گفت: به خدا قسم میخواهم تو را نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حسین (علیهالسّلام) فرمود: در این صورت به خدا قسم من از تو پیروی نمیکنم. حر گفت: بنابراین من نیز تو را رها نمیکنم! این کلام سه مرتبه بین آنها ردوبدل شد. وقتی که سخن میانشان به درازا کشید، حر گفت:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 