پاورپوینت کامل من یرتد منکم (شأن نزول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من یرتد منکم (شأن نزول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من یرتد منکم (شأن نزول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من یرتد منکم (شأن نزول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

آیه پاورپوینت کامل من یرتد منکم (شأن نزول) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

اهل‌سنت ادعا می‌کنند که آیه ۵۴ سوره مائده (من یرتد منکم عن دینه …) درباره ابوبکر و جنگ‌های وی با مرتدین نازل شده است، درحالی که در این آیه خداوند سه وصف را برای قومی که وعده داده بیان می‌کند، که به‌طور قطع در هیچ‌یک از خلفای سه‌گانه این اوصاف یافت نمی‌شود بلکه این سه وصف فقط در مورد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) صدق می‌کند.

فهرست مندرجات

۱ – قوم یحبهم و یحبونه
۱.۱ – نقل روایت بخاری
۱.۲ – نقل روایت مسلم
۲ – اذلّه علی المومنین
۲.۱ – کشتن مالک بن نویره
۲.۱.۱ – بیان طبری
۲.۱.۲ – بیان ابن حجر
۲.۱.۳ – بیان متقی هندی
۲.۱.۴ – بیان بخاری
۲.۱.۵ – ابوالفداء و ابن خلکان
۲.۱.۶ – بیان یعقوبی
۲.۱.۷ – توجیه قتل توسط ابوبکر
۲.۲ – فجائه سلمی
۲.۳ – قصد ترور امام علی
۲.۴ – پشیمانی در آخرین روزهای زندگی
۲.۵ – شیطانی که دائم فریبش می‌داد
۳ – اعزه علی الکافرین
۴ – پانویس
۵ – منبع

قوم یحبهم و یحبونه

«یَاَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَاْتیِ اللَّهُ بِقَوْمٍ یحُِبهُُّمْ وَ یحُِبُّونَهُ اَذِلَّهٍ عَلیَ الْمُؤْمِنِینَ اَعِزَّهٍ عَلیَ الْکَافِرِینَ یجَُاهِدُونَ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یخََافُونَ لَوْمَهَ لَائمٍ ذَالِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیم؛

[۱] مائده/سوره۵، آیه۵۴.

‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرکس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی [دیگر] را می‌آورد که آنان را دوست می‌دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامت‌گری نمی‌ترسند. این فضل خداست. آن را به هرکه بخواهد می‌دهد، و خدا گشایشگر داناست.»

خداوند در این آیه، سه وصف را برای این قومی که آمدن آن را وعده داده، بیان می‌کند که به‌طور قطع هیچ‌یک از آن‌ها در ابوبکر یافت نمی‌شود؛ بلکه این سه وصف به صورت اکمل و اتم فقط در امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) بوده و در هیچ‌یک از خلفای سه‌گانه دیگر نبوده است.

قوم یحبهم و یحبونه:
این ویژگی را رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز جنگ خیبر به امام علی (علیه‌السّلام) داده است. در همان جنگی که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل از آن ابوبکر و عمر را برای فتح قلعه خیبر فرستاده بود؛ اما آن دو، میدان نبرد را ترک و فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. فردای آن روز رسول گرامی اسلام اعلام فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، کرّاری است که هرگز فرار نمی‌کند و تا سنگر دشمن را فتح نکند، باز نخواهد گشت.
تمامی صحابه‌ای که آن‌جا جمع بودند و از جمله ابوبکر و عمر منتظر بودند که فردا این افتخار نصیب آن‌ها شود؛ اما فقط یک فرد لیاقت این را داشت که این صفت ویژه (یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله) را داشته باشد و دیگران لایق چنین وصفی نبودند. و نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز فردای آن روز پرچم را به دست توانای حیدر کرار سپرد.

نقل روایت بخاری

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش داستان را این‌گونه نقل می‌کند:
اَخْبَرَنِی سَهْلٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَعْنِی ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ خَیْبَرَ لَاُعْطِیَنَّ الرَّایَهَ غَدًا رَجُلًا یُفْتَحُ عَلَی یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَبَاتَ النَّاسُ لَیْلَتَهُمْ اَیُّهُمْ یُعْطَی فَغَدَوْا کُلُّهُمْ یَرْجُوهُ فَقَالَ اَیْنَ عَلِیٌّ فَقِیلَ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَاَ کَاَنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَاَعْطَاهُ فَقَالَ اُقَاتِلُهُمْ حَتَّی یَکُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَی رِسْلِکَ حَتَّی تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ اِلَی الْاِسْلَامِ وَاَخْبِرْهُمْ بِمَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ فَوَاللَّهِ لَاَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِنْ اَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ.

[۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۶۰.

[۳] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۲.

از سهل بن سعد روایت کرده است گفت که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز خیبر، فرمود: فردا پرچم اسلام را به مردی اعطا می‌کنم که خیبر به دست او فتح می‌شود و خدا و رسول را دوست می‌دارد، و خدا و رسول هم او را دوست می‌دارند. مسلمانان آن شب را استراحت کردند در حالی که در‌ اندیشه بودند که فردا پرچمدار اسلام چه کسی خواهد بود؟ اینک فردا رسیده است، همه چشم‌ها به دست پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دوخته شده که پرچم را بدست چه شخصی به اهتزاز در می‌آورد. در این حال پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: علی کجاست؟

یکی از حاضران پاسخ داد: علی (علیه‌السّلام) به درد چشم گرفتار است. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حضرت علی (علیه‌السّلام) را پیش خود طلبید و آب دهان مبارک را در میان دیدگان علی (علیه‌السّلام) ریخت. و دعا کرد و بلافاصله درد چشم برطرف شد، آن‌چنان که از آغاز دردی نداشته است! پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت علی (علیه‌السّلام) داد و فرمود: با این مردم نبرد می‌کنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند. سپس خطاب به علی (علیه‌السّلام)، فرمود: اینک با کمال قدرت و توانائی و با آرامش خاطر به مسیر خود ادامه بده همین‌که به خیبر رسیدی، نخست آنان را به آئین اسلام دعوت کن و آنچه بر آنها واجب می‌گردد به اطلاعشان برسان. به خدا سوگند! اگر خدا بوسیله تو مردی را به اسلام هدایت کند، بهتر است از اینکه شترهای سرخ مو برای تو ارزانی دارد.
و البته فقط همین یک‌بار نیست که رسول خدا این جمله زیبا را در حق امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌فرماید؛ بلکه بار‌ها و بارها و در موارد متعدد آن را تکرار کرده است؛ از جمله در زمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، امام علی (علیه‌السّلام) را به جنگ با کفار یمن فرستاده بود و آن حضرت بعد از فتح یمن، قبل از تقسیم غنائم کنیزی را برای خودش انتخاب کرد و این بر دیگران و از جمله خالد بن ولید بسیار گران آمد. آن حسودان و بدخواهان فکر کردند که اگر بدگویی امام را به رسول خدا بکنند، شاید از چشم حضرت بیفتد؛ اما نبی مکرم با دیدن نامه خالد بن ولید از عصبانیت رنگش سرخ شد و فرمود:
مَا تَرَی فِی رَجُلٍ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ؟

[۴] ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۴، ص۲۰۷.

[۵] ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۸.

چه می‌گویید در باره کسی که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند؟ این جواب محکم باعث شد که آن‌ها نسبت امیرالمؤمنین ساکت شده و دیگر جرات چنین کاری را نداشته باشند.

و این جمله «فَسَوْفَ یَاْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» که در آیه قرآن آمده است، دقیقاً همان جمله‌ای است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حق حیدر کرار فرموده بودند؛ در حالی که تمامی صحابه و از جمله ابوبکر و عمر نیز در مجلس حاضر بودند و آرزو داشتند که این جمله در حق آن‌ها گفته می‌شد. و جالب این است که بسیاری از علمای اهل‌سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشته‌اند که او گفته بود: هیچ‌گاه امارت را به‌اندازه آن روز دوست نداشته ‌ام؛ اما رسول خدا آن روز امارت را به امام علی (علیه‌السّلام) داد.

نقل روایت مسلم

مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد:
عَنْ اَبِی هُرَیْرَهَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَوْمَ خَیْبَرَ لَاُعْطِیَنَّ هَذِهِ الرَّایَهَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا اَحْبَبْتُ الْاِمَارَهَ اِلَّا یَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ اَنْ اُدْعَی لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ فَاَعْطَاهُ اِیَّاهَا.

[۶] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۱.

[۷] احمد بن خنبل، مسند احمد، ج۲، ص۲۷۷.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز خیبر فرمود: البتّه پرچم اسلام را در اختیار مردی قرار می‌دهم که خدا و رسول را دوست می‌دارد و خداوند خیبر را به دست او فتح می‌کند. عمر بن خطّاب گفت: آن روز بود که خواهان امارت بودم و در این رابطه با همدستانم، آهسته سخن گفتم و آرزو می‌کردم (که‌ای کاش) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرا پرچمدار اسلام معرفی کند. (ولی برخلاف انتظار) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، علی (علیه‌السّلام) را به حضور طلبید و پرچم اسلام را به دست او داد.

با این وصف، آیا درست است که این افتخار را از کسی که پیامبر به او داده بگیریم و به کسی بدهیم که رسول خدا از دادن به او امتناع کرده است؟

اذلّه علی المومنین

موارد متعددی را از تاریخ زندگی خلیفه اول می‌توان یافت که او در هیچ‌یک از دوران زندگیش؛ چه در زمان حضور رسول خدا و چه در دروان خلافت دارای این ویژگی نبوده و بلکه بر عکس «با کافرین خاضع و مهربان و در برابر مؤمنان سرسخت و خشن» بوده است. ما به جهت اختصار فقط به چند نمونه اشاره خواهیم کرد:

کشتن مالک بن نویره

یک از جنایاتی که در زمان ابوبکر اتفاق افتاد و در حال حاضر اهل‌سنت به آن مباهات می‌کنند، کشتن مالک بن نویره به دست خالد بن ولید و به دستور مستقیم ابوبکر بود.
مالک بن نویره، فردی شجاع، شاعر و رئیس بخشی از قبیله بنی‌تمیم؛ صحابی پیامبر و عامل و کارگزار آن حضرت بود که در اظهار عواطف نسبت به یتیمان و زنان بی سرپرست مشهور بود و زکات جمع آوری شده را با توجه به اختیاری که از جانب پیامبر داشت، میان فقراء تقسیم می‌کرد.
خالد بن ولید به دستور ابوبکر به سوی قبیله مالک رفت و وقتی به سر زمین بطاح رسید، به ضرار بن ازْوَر و چند تن از سپاهیانش دستور داد تا به قبیله مالک رفته و آن‌ها را بیاورند. ابوقتاده به محض رسیدن به قبیله مالک شبیخون زد. بعد‌ها وقتی از او در این‌باره سؤال کردند، گفت: ما گفتیم که اگر راست می‌گویید که مسلمانید، اسلحه‌تان را بر زمین بگذارید، آن‌ها این پشنهاد را پذیرفتند و اسلحه خود را بر زمین گذاشته و به نماز پرداختند.

بیان طبری

طبری، تاریخ‌نویس معروف اهل‌سنت در این‌باره می‌نویسد:
وکان ممن شهد لمالک بالاسلام ابو قتاده الحارث بن ربعی اخو بنی سلمه وقد کان عاهد الله ان لا یشهد مع خالد بن الولید حربا ابدا بعدها وکان یحدث انهم لما غشوا القوم راعوهم تحت اللیل فاخذ القوم السلاح قال فقلنا انا المسلمون فقالوا ونحن المسلمون قلنا فما بال السلاح معکم قالوا لنا فما بال السلاح معکم قلنا فان کنتم کما تقولون فضعوا السلاح قال فوضعوها ثم صلینا وصلوا.

[۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۳.

از کسانی که به اسلام مالک بن نویره شهادت داده بود، ابوقتاده بن ربعی، برادر بنی‌سلمه بود. او با خداوند عهد کرده بود که بعد از این ماجرا در هیچ جنگی با خالد بن ولید شرکت نکند؛ و چنین می‌گفت که وقتی به نزدیکی ایشان رسیده بودند، همان شب به سمت ایشان رفتیم؛ ایشان سلاح به دست گرفته و گفتند ما مسلمانیم؛ ما نیز گفتیم: ما هم مسلمان هستیم؛ گفتیم: پس برای چه سلاح به دست گرفته‌اید؟ پاسخ دادند، به خاطر ما (از ترس شما) و گفتند: شما چرا سلاح به دست گرفته‌اید؟ گفتیم: اگر آن‌چنان است که می‌گویید پس سلاح را بر زمین بگذارید؛ ایشان سلاح را بر زمین گذاشته هم ما و هم ایشان نماز خواندیم.

بیان ابن حجر

و ابن حجر عسقلانی می‌نویسد:
فکان ابو قتاده ممن شهد انهم اذنوا واقاموا الصلاه وصلوا فحبس بهم خالد فی لیله بارده ثم امر منادیا فنادی ادفئوا اسارکم وهی فی لغه کنایه عن القتل فقتلوهم وتزوج خالد بعد ذلک امراه مالک.

[۹] ابن حجرعسقلانی، احمد بن‌ علی‌، الاصابه، ج۵، ص۵۶۰-۵۶۱.

ابوقتاده از کسانی است که شهادت داده است که ایشان اذان گفته و نماز خواندند؛ اما خالد ایشان را در شبی سرد به اسارت گرفته و دستور داد که شخصی ندا بدهد (ادفئوا) گرم کنید زندانیانتان را؛ اما این کلمه در اصطلاح بعضی به معنی کشتن است؛ پس ایشان را کشتند و بعد از آن خالد با همسر مالک ازدواج کرد!!!

بیان متقی هندی

متقی هندی می‌نویسد:
عن ابی عون وغیره ان خالد بن الولید ادعی ان مالک بن نویره ارتد بکلام بلغه عنه، فانکر مالک ذلک، وقال: انا علی الاسلام ما غیرت ولا بدلت وشهد له بذلک ابو قتاده وعبدالله بن عمر فقدمه خالد وامر ضرار بن الازور الاسدی فضرب عنقه، وقبض خالد امراته، فقال لابی بکر: انه قد زنی فارجمه، فقال ابو بکر: ما کنت لارجمه تاول فاخطا، قال: فانه قد قتل مسلما فاقتله قال: ما کنت لاقتله تاول فاخطا، قال: فاعزله، قال: ما کنت لاشیم سیفا سله الله علیهم ابدا. (ابن سعد).

[۱۰] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۵، ص۶۱۹.

از ابی عون و غیر او نقل شده است که خالد بن ولید ادعا کرد که مالک به او سخنی گفته و مرتد شده است؛ ولی وی گفته بود: من بر اسلام هستم و نه آن را تغییر داده و نه عوض کرده‌ام؛ و ابوقتاده و عبدالله بن عمر نیز بر این‌مطلب شهادت دادند؛ اما خالد او را جلو‌ انداخته و به ضرار بن ازور اسدی گفت گردن او را بزن؛ و خالد همسر او را نیز گرفت؛ پس (عمر) به ابوبکر گفت: او زنا کرده است؛ او را سنگسار بنما؛ ابوبکر پاسخ داد: من او را سنگسار نمی‌کنم؛ او اجتهاد کرده و اشتباه نموده است؛ گفت: او را قصاص بنما؛ زیرا او مسلمانی را کشته است؛ پاسخ داد: او را نمی‌کشم؛ زیرا او اجتهاد نموده و خطا کرده است! ! !
گفت: پس او را برکنار بنما؛ پاسخ داد: من شمشیری را که خداوند بر ایشان کشیده است در غلاف نمی‌گذارم.

بیان بخاری

و از طرف دیگر بخاری در صحیحش نقل می‌کند:
فَقَامَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَیْنَیْنِ مُشْرِفُ الْوَجْنَتَیْنِ نَاشِزُ الْجَبْهَهِ کَثُّ اللِّحْیَهِ مَحْلُوقُ الرَّاْسِ مُشَمَّرُ الْاِزَارِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ اتَّقِ اللَّهَ قَالَ وَیْلَکَ اَوَلَسْتُ اَحَقَّ اَهْلِ الْاَرْضِ اَنْ یَتَّقِیَ اللَّهَ قَالَ ثُمَّ وَلَّی الرَّجُلُ قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ یَا رَسُولَ اللَّهِ اَلَا اَضْرِبُ عُنُقَهُ قَالَ لَا لَعَلَّهُ اَنْ یَکُونَ یُصَلِّی فَقَالَ خَالِدٌ وَکَمْ مِنْ مُصَلٍّ یَقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَیْسَ فِی قَلْبِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اِنِّی لَمْ اُومَرْ اَنْ اَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلَا اَشُقَّ بُطُونَهُمْ

[۱۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۶۳.

مردی با چشمان گرد کرده، گونه‌های بلند، چهره درهم کشیده بود پر ریش و با سر تراشیده و در حالی‌که لباس خود را بر دور خویش پیچیده بود ایستاده و گفت: ‌ای محمد از خدا بترس!!! رسول خدا فرمودند: وای برتو آیا من سزاوار‌ترین مردم برای خداترسی نیستم؟ پس مرد بازگشت؛ خالد بن ولید گفت: ‌ای رسول خدا اجازه بده گردن او را بزنم؛ حضرت فرمودند: خیر، زیرا شاید او نماز می‌خواند؛ خالد پاسخ داد: چه بسیار نماز خوانی که با زبان خویش چیزی را می‌گوید که در قلبش نیست؛ رسول خدا فرمودند: من مامور نیستم که دل‌های مردمان را بشکافم و شکم‌های ایشان را بدرم.

با این حال خالد در ماجرای مالک، دستور رسول خدا را در این زمینه مراعات ننمود. در این که مالک بن نویره مرتد نشده بود، شکی نیست؛ چرا که خود فریاد می‌زند که من مسلمانم و حکمی از احکام خدا را تغییر نداده‌ام. ابوقتاده و عبدالله بن عمر نیز بر مسلمان بودن او شهادت داده بودند؛ اما حقیقت ماجرا این است که مالک بن نویره، به خاطر ارتداد و یا ندادن زکات کشته نشد؛ بلکه چشم ناپاک خالد بن ولید به همسر بسیار زییای مالک افتاد و زیبایی همسر مالک باعث شد که خالد تصمیم به قتل مالک و تمامی مردان قبیله‌اش بگیرد.

ابن حجر عسقلانی در این‌باره می‌نویسد:
ان خالدا رای امراه مالک وکانت فائقه فی الجمال، فقال مالک بعد ذلک لامراته: قتلتینی یعنی ساقتل من اجلک.

[۱۲] ابن حجرعسقلانی، احمد بن‌ علی‌، الاصابه، ج۵، ص۵۶۱.

خالد همسر مالک را دید در حالی‌که او در نهایت جمال بود؛ پس مالک بعد از آن به همسر خویش گفت: تو من را کشتی، یعنی من به‌خاطر تو کشته خواهم شد.

ابوالفداء و ابن خلکان

و نیز ابوالفداء و ابن خلکان در تاریخشان می‌نویسند:
وکان عبدالله بن عمر وابو قتاده الانصاری حاضرین فکلما خالدا فی امره فکره کلامهما. فقال مالک: یا خالد: ابعثنا الی ابی بکر فیکون هو الذی یحکم فینا فانک بعثت الیه غیرنا ممن جرمه اکبر من جرمنا. فقال خالد: لا اقالنی الله ان اقلتک. وتقدم الی ضرار بن الازور بضرب عنقه.

فالتفت مالک الی زوجته و قال لخالد: هذه التی قتلتنی. وکانت فی غایه الجمال. فقال خالد: بل الله قتلک برجوعک عن الاسلام. فقال مالک: انا علی الاسلام. فقال خالد: یا ضرار اضرب عنقه، فضرب عنقه.

[۱۳] ابو الفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی اخبار البشر، ص۱۵۸.

[۱۴] ابن خلکان، احمد بن ابراهیم، وفیات الاعیان، ج۶، ص۱۴.

[۱۵] ابن شحنه، محمد بن محمد، تاریخ، ص۱۱۴.

[۱۶] ابن شاکر کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، ج۲، ص۶۲۷، عن رده ابن وثیمه ورده الواقدی.

عبدالله بن عمر و ابوقتاده انصاری در آنجا حاضر بودند؛ و با خالد در مورد مالک سخن گفتند؛ اما خالد کلام ایشان را نپسندید؛ پس مالک گفت: ‌ای خالد ما را به نزد ابوبکر بفرست تا او در مورد ما حکم بنماید؛ زیرا تو کسانی را که جرم ایشان از ما بیشتر بوده است را نیز به نزد او فرستاده‌ای؛ خالد گفت: خدا من را نبخشد اگر تو را ببخشم؛ و او را به نزد ضرار بن الازور فرستاد تا گردنش را بزند.

بیان یعقوبی

همچنین یعقوبی در تاریخش می‌نویسد:
فاتاه مالک بن نویره یناظره واتبعته امراته فلما رآها اعجبته فقال: والله ما نلت ما فی مثابتک حتی اقتلک.

[۱۷] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۱.

مالک بن نویره به نزد وی آمد تا با او گفتگو نماید؛ همسرش نیز به دنبال وی بود؛ وقتی که خالد همسر او را دید در شگفت فرو رفته و گفت: قسم به خدا به آنچه در دست توست نمی‌رسم مگر آنکه تو را بکشم!! !

و خالد بن ولید با کمال بی‌شرمی در همان شب با همسر مالک بن نویره همبستر شد. یعقوبی در تاریخش می‌نویسد:
و تزوج خالد بامراه مالک، ‌ام تمیم بنت المنهال، فی تلک اللیله.

[۱۸] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۱.

و خالد با همسر مالک (ام تمیم دختر منهال) در همان شب ازدواج کرد.

اما ابو بکر به جای این‌که خالد بن ولید را محاکمه کند، از او پشتیبانی و تمامی کارهای او را تایید کرده و می‌گوید: او مجتهد بوده و در اجتهادش اشتباه کرده است!

توجیه قتل توسط ابوبکر

طبری، داستان را این‌گونه نقل می‌کنند:

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.