پاورپوینت کامل مکتب فقهی اهل‌بیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مکتب فقهی اهل‌بیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکتب فقهی اهل‌بیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مکتب فقهی اهل‌بیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل مکتب فقهی اهل‌بیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

‌فقه، به معنای فهمیدن و درک کردن می‌باشد که به استنباط احکام شرع کمک می‌کند. کامل‌ترین برنامه حیات بشری از سوی خداوند متعال به وسیله پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ارسال گردیده و فقیهان الهی در عصر غیبت به فراخورِ خود این مقررات و احکام را استنباط نموده‌اند. به دست آوردن صحیح قوانین و احکام الهی است که فقه را به عنوان ابزار استنباط، ‌ارزشمند نموده و جایگاه آن را مشخص می‌سازد.
ویژگی‌های فقه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) این است که نسبت به حقوق شهروندی تأکید فراوان دارد لذا عقل‌گرایی فقهی به دور از افراط و تفریط، جواز نقد صحابه و عدم مرجعیت علمی مطلق ایشان، از جمله این ویژگی‌ها است. نظام اندیشه شیعه و استقلال آن از دولت و حکومت های فاسد، توجه به عدالت در فقه شیعه و عدم مشروعیت حکومت های ظالم و جائر، حجّیت سیره ائمّه اطهار (علیهم‌السلام) در کنار عدم ممنوعیت کتابت احادیث رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، مفتوح بودن باب اجتهاد در طول تاریخ و مرجعیت علمی اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، و فقه سیاسی شیعه از دیگر شاخصه‌ها و ویژگی‌های فقه شیعه است.
فقه شیعه، فقط بیان شرعی متبلور در کتاب و سنت را منبع اساسی کشف حکم شرعی می‌داند، و بر این رای است که سنت شریفه‌ای که خروج از آن و اجتهاد در مقابل آن جایز نیست، در مجموعه نصوص و احادیثی که از پیامبر و ائمه اهل‌بیت صادر شده است، نمود دارد. نیز معتقد است که عملیات اجتهاد فقهی در طول صدور این نصوص و پس از زمان صدور آنها، در چارچوب فهم و استخراج احکام از آنها، آغاز می‌شود. این سخن بدان‌معنا است که در تاریخ این فقه دو مرحله و دو عصر وجود دارد: نخست، مرحله صدور بیان شرعی (فقه روایی). دوم، مرحله اجتهاد در چارچوب این بیان شرعی.

فهرست مندرجات

۱ – تعریف فقه
۲ – فقه در اصطلاح فقها
۳ – تعریف اجتهاد
۳.۱ – معنای لغوی
۳.۲ – معنای اصطلاحی
۳.۲.۱ – تفاوت‌ معناهای اصطلاحی
۴ – موضع اهل‌بیت در برابر اجتهاد رای
۴.۱ – ایستادگی مقابل متهم کنندگان شریعت به نقص
۴.۲ – ایستادگی مقابل ممنوعیت نقل احادیث پیامبر
۴.۳ – ایستادگی مقابل مذاهب فقهی نوظهور
۴.۴ – ظهور مکتب حدیث در برابر مکتب رای
۵ – عوامل عدم اتحاد مذاهب فقهی بر بیان شرعی در کتاب و سنت
۵.۱ – خلفا و حاکمان
۵.۲ – قدرت حاکم
۵.۳ – تقدم زمانی مذاهب فقهی بر مجموعه‌های روایی
۵.۴ – بستن باب اجتهاد و فقاهت توسط عباسیان
۶ – شاخصه‌های فقه اهل‌بیت
۶.۱ – استخراج حکم شرعی از کتاب و سنت
۶.۲ – حجیت سنت معصومین
۶.۳ – اثبات سنت با قطع یا حجت شرعی
۶.۴ – عدم اعتبار قول صحابی غیر ثقه
۶.۵ – حجیت ظهور الفاظ قرآن
۶.۶ – عدم اعتبار قیاس، استحسان و مصالح مرسله
۶.۷ – کمک گرفتن از مدرکات عقلی قطعی
۶.۸ – رابطه طولی دلیل قطعی و فقاهتی
۶.۹ – انفتاح باب اجتهاد
۶.۱۰ – عدم تصویب آراء فقها و مجتهدان
۷ – تاریخ فقه اهل‌بیت
۸ – مراحل تکوین و تکامل فقه اهل‌بیت
۹ – مرحله فقه روایی یا عصر صدور
۹.۱ – عصر تشریع، عصر پیامبر اکرم
۹.۱.۱ – تبلیغ قرآن
۹.۱.۲ – تبلیغ سنت
۹.۲ – عصر تبیین نص و پاسداری از آن
۹.۲.۱ – اختلاف مردم در روایات در کلام امام علی
۹.۲.۲ – انتشار علوم و معارف اسلامی توسط ائمه
۹.۲.۳ – تربیت فقها و راویان
۹.۲.۳.۱ – تعداد راویان ائمه
۹.۲.۳.۲ – کتب اصحاب ائمه
۹.۳ – امتیازات و ویژگی‌های فقاهت در عصر صدور
۱۰ – مرحله فقه اجتهادی یا عصر اجتهاد
۱۱ – مراحل گسترش و تحول و تکامل فقه
۱۱.۱ – دوره تاسیس
۱۱.۲ – دوره جهش
۱۱.۲.۱ – مهم‌ترین ویژگی‌های دوره جهش
۱۱.۳ – دوره استقلال و تکامل
۱۱.۳.۱ – مهمترین ویژگی‌های دوره
۱۱.۴ – دوره تطرف
۱۱.۴.۱ – گرایش عقل‌گرا
۱۱.۴.۲ – گرایش اخباری
۱۱.۵ – دوره تصحیح و اعتدال
۱۱.۵.۱ – تبیین نیاز به علم اصول فقه
۱۱.۵.۲ – تبیین تفاوت‌های اصول فقه شیعه با عامه
۱۱.۵.۳ – تکامل علم اصول
۱۱.۵.۴ – بیداری در علم فقه و اصول
۱۱.۵.۵ – تربیت شاگردان برجسته
۱۱.۵.۶ – دعوت به روش اصولی در اجتهاد
۱۱.۶ – دوره پختگی و کمال
۱۱.۶.۱ – مهمترین ویژگی‌های این دوره
۱۱.۶.۱.۱ – تحول جوهری مسایل اصول فقه
۱۱.۶.۱.۲ – تحول ساختار استدلال فقهی
۱۱.۶.۱.۳ – قانونمند کردن عملیات استدلال با ادله لبی
۱۱.۶.۱.۴ – توسعه بحث‌های علم رجال
۱۱.۶.۱.۵ – پرداختن به موضوعات فقهی جدید
۱۱.۶.۱.۶ – اهتمام فقها به امور امت و نیازهای دینی و فقهی
۱۱.۶.۱.۷ – رویارویی با تمدن غرب
۱۲ – پانویس
۱۳ – منبع

تعریف فقه

فقه در لغت چند گونه تفسیر شده است:
به معنای دانستن و فهمیدن. این تعریف نزد لغت شناسان،

[۱] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۳۷۰.

[۲] جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح اللغه، ج۶، ص۲۲۴۳.

[۳] ابن فارس، احمد بن فارس، المجمل فی اللغه، ص۷۰۳.

[۴] ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۴۲.

[۵] ابن اثیر، علی بن محمد، النهایه، ج۳، ص۴۶۵.

[۶] مطرزی، ناصرالدین، المغرب، ص۳۶۵.

[۷] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص۴۷۹.

[۸] فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۸۹.

[۹] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۳، ص۵۲۲.

معروف است و در این آیه نیز فقه به همین معنی به کار رفته است: «قالوا یا شعیب مانفقه کثیرا لما تقول

[۱۰] هود/سوره۱۱، آیه۹۱.

»
به معنای فهم امور دقیق است. در قرآن آمده است: «وان من شییء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم؛

[۱۱] اسراء/سوره۱۷، آیه۴۴.

» از این رو درمورد امور بدیهی و معمولی به‌کار نمی‌رود، مثلا گفته نمی‌شود: فقهت ان السماء فوقنا. ابواسحاق مروزی (این تعریف را صلاح‌الدین زرکشی در المنثور فی القواعد از ابواسحاق مروزی نقل کرده سپس گفته است: «این برخلاف نظر لغت‌شناسان است که فقه را به معنای مطلق فهم می‌دانند که فهم امور آشکار و هم فهم امور دقیق را در بر می‌گیرد. قرآن درباره کافران می‌گوید: فَما لِهولآءِ الْقَوْمِ لایکادون یفقهون حدیثاً

[۱۲] نساء/سوره۴، آیه۷۸.

) این تعریف را برگزید و قرافی نیز در تایید آن گفته است: «این تعریف بهتر است و به همین جهت لفظ فقه را به علوم نظری اختصاص داده‌اند. بنابراین، لفظ فقه باید در موردی به‌کار رود که در مظان خفا باشد، از این‌رو مناسب نیست گفته شود: فقهت ان الاثنین اکثر من الواحد. برهمین اساس به کسی که فقط عالم به احکام ضروری شرعی باشد فقیه نمی‌گویند.».

[۱۳] زرکشی، محمد بن بهادر، البحر المحیط فی اصول الفقه، ج۱، ص۳۲.

«فقه عبارت است از فهم مقصود کلام متکلم، چه مقصود او آشکار باشد و چه نهان». رازی

[۱۴] سبکی، علی بن عبدالکافی، الابهاج فی شرح المنهاج، ج۱، ص۱۵ـ ۱۶.

(زرکشی در المنثور فی القواعد در تعلیقه‌ای بر این تعریف می‌گوید: این تعریف با آیه وَ اِنْ مَنْ شیی‌ءٍ الایسبّح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحَهم نقض می‌شود.

[۱۵] زرکشی، محمد بن بهادر، المنثور فی القواعد، ج۱، ص۱۲ـ۱۳.

) این تعریف را برگزیده است.

ظاهر آن است که تعریف نخست، درست‌ترین تعریف لغوی واژه فقه است.
فقه در اصل به معنای شق است یعنی شکافتن. هروی می‌گوید: «معنای حقیقی فقه، شکافتن و گشودن است و فقیه کسی است که کلام را می‌شکافد».

[۱۶] اب‌وع‌ب‌ی‌د ه‌روی‌، اح‌م‌د ب‌ن‌ م‌ح‌م‌د، الغریبین (مخطوط)، ج۲، ص۱۲۶ ـ فقه.

ابن اثیر می‌گوید: «فقه در اصل به معنای فهم است و از شکافتن و گشودن مشتق شده است».

[۱۷] ابن اثیر، علی بن محمد، النهایه، ج۳، ص۴۶۵.

فقه در اصطلاح فقها

فقه در ابتدا مرادف لفظ شرع به کار می‌رفت و علم فقه یعنی علم به هر آنچه که به عنوان دین از جانب خداوندآمده است، اعم از اصول دین و تعالیم اخلاقی و اعمال جسمانی و معرفت نفس و علوم قرآنی. فقهی که در آیه شریفه «فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین»

[۱۸] توبه/سوره۹، آیه۱۲۲.

واجب شمرده شده است، فقه به همین معنای جامع آن است و برخی آن را «فقه اکبر» نامیده‌اند.

[۱۹] اب‌وع‌ب‌ی‌د ه‌روی‌، اح‌م‌د ب‌ن‌ م‌ح‌م‌د، الغریبین (مخطوط)، ج۲، ص۱۲۶ ـ فقه.

بسیاری ازاین علوم به تدریج تخصیص یافته و از علم فقه مستقل شدند. علم عقاید خود دانش مستقلی شد به نام علم توحید یا علم کلام. علم اخلاق و معرفت نفس و سیروسلوک نیز از فقه جدا گردید و به نام علم اخلاق یا عرفان شناخته شد. دانش‌های مربوط به قرآن کریم تحت عنوان علم تفسیر و علوم قرآن از فقه جدا شدند. مباحث مربوط به اصول فقه نیز خود علم مستقلی شد که به بررسی روش استدلال فقهی یا ادله مشترک در علم فقه می‌پردازد. بدین ترتیب، تعریف اصطلاحی فقه منحصر شد به «علم به احکام فرعی شرعی از روی ادله تفصیلی».

[۲۰] شیخ طوسی، محمد بن حسن، عده الاصول، ج۱، ص۷.

[۲۱] عاملی، حسن بن زین‌الدین، معالم الدین، ص۲۶.

مقصود از احکام فرعی، احکام مربوط به افعال و تروک مکلفان است، چه این احکام، تکلیفی مانند وجوب و حرمت باشد وچه احکام وضعی مانند ملکیت و طهارت، و چه احکام مربوط به فرد و رفتارهای شخصی یا خانوادگی او، نیز احکام مربوط به جامعه و دولت ورفتارهای عمومی. با قید «فرعی» دانشهایی مانند اصول دین و اصول فقه از تعریف خارج می‌شود.

با قید ادله تفصیلی، فقه تقلیدی یعنی علم مقلد به فتوای مرجع تقلید، از تعریف اصطلاحی فقه خارج می‌شود. بر این اساس، علم فقه اختصاص به علم اجتهادی دارد همچنان که عنوان فقیه اختصاص به عالم مجتهد دارد نه عالم مقلد.

تعریف اجتهاد

اجتهاد از دو جهت لغوی و اصطلاحی تعریف می‌شود:

معنای لغوی

اجتهاد مصدر باب افتعال است از ماده جهد، یعنی پذیرفتن جهد. اجتهاد یا از مصدر «جُهد» به معنای وسع و توان گرفته شده است

[۲۲] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۳۸۶.

یا از مصدر «جَهد» به معنای مشقت و غایت.

[۲۳] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۳۸۶.

ابن درید می‌گوید: «جَهد و جُهد دو لغت فصیح هستند و هردو یک معنی دارند.»

[۲۴] ابن درید، محمد بن حسن، جمهره اللغه، ج۱، ص۴۵۲.

[۲۵] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۳۸۶.

[۲۶] صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۳، ص۳۶۹.

بنابراین، به هر تقدیر اجتهاد چه از ماده جُهد گرفته شده باشد و چه از ماده جَهد، عبارت است از صرف توان و تلاش برای انجام کاری. این تعریف هم با معنای جُهد سازگار است و هم با معنای جَهد، چرا که صرف توان، خالی از مشقت نیست و این دو با هم متلازم هستند.

[۲۷] خویی، سیدابوالقاسم، التنقیح فی شرح العروه، ج۱، ص۸.

معنای اصطلاحی

اجتهاد در اصطلاح به دو معنا به‌کار رفته است:
۱- اجتهاد رای، به این معنا که فقیه هرگاه نصی از کتاب و سنت نیافت به اجتهاد شخصی خود از قبیل قیاس و استحسان و مصالح مرسله و ترجیحات عقلی هر چند ظنی باشند رجوع می‌کند.

[۲۸] ارشاد الغمول، ص۲۵۰.

معنای اجتهاد در اصطلاح فقه جمهور، همین است.

۲- اجتهاد به معنای استخراج احکام از ادله شرعی.

[۲۹] محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۱۷۹.

اصطلاح اجتهاد در فقه امامیه به این معنا است.

تفاوت‌ معناهای اصطلاحی

از چند جهت تفاوت‌های جوهری میان این دو معنا وجود دارد:

نخست: مجتهد به معنای اول، بر اساس مصلحتی که خود تشخیص می‌دهد، یا تشابهی که به نظر او میان دو امر وجود دارد و یکی را به دیگری قیاس می‌کند، یا اموری از این قبیل، رای شخصی خود را برای استنباط احکام شرعی به‌کار می‌گیرد. در حالی که مجتهد به معنای دوم، برای استنباط حکم به رای و ذوق شخصی خود رجوع نمی‌کند، بلکه براساس ضوابط کلی دلالت لغوی یا عقلی، توان خود را برای تطبیق ادله و نصوص شرعی بر حکم خود به‌کار می‌گیرد.

دوم: اجتهاد به معنای اول، خود همانند کتاب و سنت، یکی از منابع استنباط است، منتهی فقط هنگامی به آن مراجعه می‌شود که نصی از کتاب و سنت وجود نداشته باشد، بنابراین، اعمال رای به صورت قیاس یا استحسان یا مصالح مرسله، یکی از ادله حکم شرعی به‌شمار می‌آید. در حالی که اجتهاد به معنای دوم، از ادله و منابع استنباط نیست، بلکه دلیل، منحصر در نصوص شرعی است و مجتهد فقط نظر خود را در تطبیق و تشخیص نصوص شرعی اعمال می‌کند. بنابراین اجتهاد به این معنا، چیزی نیست جز عملیات استنباط و جستجو در ادله شرعی. فقط از آن‌رو بر این عملیات نام اجتهاد نهادند که مستلزم بذل جهد و توان در جستجوی ادله و توثیق و تصنیف و طبقه‌بندی آنها و شناخت مقدم و مؤخر و عام و خاص آنها و دیگر اموری از این قبیل است که با عملیات استخراج حکم، از ادله شرعی به‌دست می‌آیند. این عملیات خصوصا در تفریعات غیر منصوص، مقتضی تلاش‌های علمی فراوانی است.

سوم: اجتهاد به معنای اول اجتهاد رای متضمن اعتراف به کوتاهی نصوص شرعی و ناتوانی آنها از فراگیری همه مسایل و تفریعات، خصوصا فروع فرضی و فروع نوپیدا فقه تقدیری است. از این‌رو، در این‌گونه مسایل به ناچار باید دلیل دیگری بر ادله شرعی افزود که استخراج حکم را به آن مستند ساخت. گرایشی که پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آغاز شد و خلیفه دوم منادی آن بود یعنی اکتفا به قرآن و منع از نقل حدیث نبوی و اعمال اجتهاد رای در حوادث واقعه، بر شدت این وضع افزود. خلیفه دوم به کارگزاران خود در تمام اقطار فرمان داد که به اجتهادات خود مراجعه کنند و به جستجو در احادیث پیامبر نپردازند، حتی او به برخی از کارگزاران خود نوشت: «هرکس حدیثی نزد او هست باید آن را محو کند.»

[۳۰] متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۰، ص۱۹۲، ح۲۹۴۷۶.

چهارم: برخی از اصحاب رای، دامنه اجتهاد را حتی با وجود نص و در مقابل نص گسترش دادند. از این‌رو هرگاه نصی را مطابق با مصلحت یا مضرت یا هر ملاک دیگری که با مذاق شخصی خود درک کرده بودند، نمی‌یافتند، اقدام به ترک یا تاویل آن می‌کردند.
اجتهاداتی که برخی از صحابه در زمان حیات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مقابل پاره‌ای از نصوص نبوی انجام می‌دادند نیز عامل مساعدی برای گسترش دامنه این گونه اجتهادات در عصر پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شد.

پنجم: پیمودن طریق اجتهاد رای نزد پاره‌ای از فقهای مکتب رای به حدی از تکلف رسید که منتهی به نظریه تصویب شد. بر مسلک اهل تصویب، ممکن است آراء و ظنون گوناگون مجتهدان در یک مساله، همگی درست و مطابق با واقع بوده و هر آنچه ظن مجتهد بدان رسید، همان حکم واقعی خدا در حق او و مقلدانش باشد. این مسلک در حقیقت منجر به تهی کردن شریعت از واقعیت خارجی خود و متهم کردن آن به نقص ثبوتی و نه فقط نقض اثباتی می‌شود. شهید صدر در کتاب «المعالم الجدیده» در این‌باره می‌گوید:

این‌ اندیشه به تدریج توسعه یافت و خطر آن شدت گرفت؛ زیرا این‌ اندیشه از متهم کردن قرآن و سنت یعنی بیان شرعی به نقص بیان و عدم دلالت در بسیاری از قضایا، پا را فراتر گذاشته و اصل شریعت را به نقص و فراگیر نبودن نسبت به شؤون گوناگون حیات، متهم می‌کند. بر این اساس، مساله، مساله کوتاهی در بیان و توضیح به‌شمار نمی‌آید، بلکه مساله نقصان در ذات تشریع الهی است. دلیل ایشان بر پندار این نقص در شریعت آن است که شریعت برای آن تشریع نشده که در پرده غیب نهان بماند و از مسلمانان پوشیده باشد، بلکه برای آن تشریع شده و از طریق کتاب و سنت بیان شده است که به آن عمل شود و راه زندگی امت باشد. و چون نصوص کتاب و سنت به پندار آنان احکام بسیاری از قضایا و مسایل را در بر ندارد، این خود دلیل بر ناقص بودن شریعت و دلیل بر آن است که خداوند در اسلام فقط احکام معدودی را وضع کرده و آنها همان احکامی است که در کتاب و سنت بیان شده است. و قانونگذار در دیگر عرصه‌ها زندگی را به مردم یا به طور اخص به فقها واگذار کرده است تا ایشان بر اساس اجتهاد و استحسان خود تشریع حکم کنند، البته به شرط آن که تشریع آنان معارض با احکام شرعی محدودی که در کتاب و سنت پیامبر وضع شده است نباشد.

[۳۱] صدر، سیدمحمدباقر، المعالم الجدیده، ص۳۷-۳۸.

موضع اهل‌بیت در برابر اجتهاد رای

فقه اهل‌بیت از آغاز در برابر اجتهاد به معنای اول اجتهاد رای موضع قاطعی اتخاذ کرد. از یک طرف تاکید داشت که اعمال رای و ترجیح شخصی، مجالی در تشریعات الهی ندارد و درک همه مصالح و مفاسد و ملاکات احکام، با عقل بشری ممکن نیست؛ بلکه ناگزیر باید تشخیص آنها از جانب شارع مقدس صورت گیرد. احادیث مستفیضه‌ای در این‌باره از ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به نقل از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده است که رجوع به رای را چه در احکام و چه در تفسیر قرآن، حرام کرده است؛ «… من فعل ذلک فلیتبوا مقعده من النار؛ [هرکس در احکام شرع یا در تفسیر قرآن، رای خود را ملاک قرار دهد] برای خود جایگاهی در آتش فراهم کرده است.»

[۳۲] شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۶۴.

[۳۳] شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۲.

«ان دین الله لایصاب بالعقول؛ دین خدا با عقول انسان‌ها سنجیده نمی‌شود.»

[۳۴] محدث نوری، حسین، مستدرک، ج۱۷، ص۲۶۲، باب ۶ از صفات قاضی، حدیث۲۵.

«ان السنه اذا قیست محق الدین؛ هرگاه سنّت به قیاس دچار گردد، دین نابود می‌شود.»

[۳۵] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۳۵۲، باب ۴۴، دیات اعضا، حدیث ۱.

ایستادگی مقابل متهم کنندگان شریعت به نقص

از دیگر سو، فقه اهل‌بیت به شدت به انکار کسانی برخاسته که شریعت را متهم به نقص کرده یا قائل به تصویب در آراء مفتیان و قضات هستند؛ زیرا شریعت به صریح قرآن، کامل و تمام است: «الیوم اکملت لکم دینکم…

[۳۶] مائده/سوره۵، آیه۳.

» و بیان شرعی متبلور در کتاب و سنت به همه نیازهای زندگی انسان در همه اعصار پاسخ می‌دهد.

آیات و روایات بسیاری بر این موضوع دلالت دارند، از جمله: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیی؛

[۳۷] نحل/سوره۱۶، آیه۸۹.

و قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا روشنگر هر چیزی باشد» و «ما فرطنا فی الکتاب من شیی؛

[۳۸] انعام/سوره۶، آیه۳۸.

در کتاب از هیچ چیز فروگزار نکردیم.» امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید:

«ان الله تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کل شییء حتی و الله ما ترک شیئا یحتاج الیه العباد حتی لایستطیع عبد ان یقول: لو کان هذاانزل فی القرآن، الا و قد انزله الله فیه.

[۳۹] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج۱، ص۴۸۲، حدیث ۶۷۶.

خداوند تبارک و تعالی بیان روشن هر چیزی را در قرآن فرستاد و سوگند به خدا که او هیچ چیزی را که بندگان به آن نیاز داشته باشند فروگزار نکرد تا آنجا که هیچ بنده‌ای نمی‌تواند بگوید: «اگر این در قرآن آمده بود»، مگر آنکه خدا آن را در قرآن آورده است.» در حدیثی دیگر آمده است: «ما من شییء الا و فیه کتاب او سنه؛

[۴۰] شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۵۹.

هیچ چیز نیست مگر آنکه درباره آن سخنی در کتاب یا سنت آمده باشد.»

از امام موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) سؤال شد:
اکل شییء فی کتاب الله و سنه نبیه او تقولون فیه؟ فقال: بل کل شییء فی کتاب الله و سنه نبیه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)؛

[۴۱] شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۶۲.

آیا [واقعاً] همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر هست، یا شما چنین می‌گویید؟ امام فرمود: همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر هست».

امام صادق (علیه‌السّلام) در توصیف کتاب جامعی که به املای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خط علی (علیه‌السّلام) است، فرمود: فیها کل حلال و حرام و کل شییء یحتاج الیه الناس حتی الارش فی الخدش؛ هر حلال و حرامی و هر آنچه مردم بدان نیاز دارند، در آن کتاب هست، حتی ارش خدشه‌ای».

[۴۲] شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۲۳۹.

در کلام بلندی از امام علی (علیه‌السّلام) در رد اهل اجتهاد و کسانی که می‌گویند: «رای هر مجتهدی صواب است» و در مذمت اختلاف فتوای علما، آمده است: ترد علی احدهم القضیه فی حکم من الاحکام فیحکم فیها برایه، ثم ترد تلک القضیه بعینها علی غیره فیحکم فیها بخلاف قوله، ثم یجتمع القضاه بذلک عند الامام الذی استقضاهم، فیصوب آراء هم جمیعا.
والههم واحد و نبیهم واحد و کتابهم واحد، افامرهم الله تعالی بالاختلاف فاطاعوه‌ام نهاهم عنه فعصوه؟ ‌ام انزل الله سبحانه دینا ناقصافاستعان بهم علی اتمامه؟ ‌ام کانوا شرکاء له، فلهم ان یقولوا و علیه ان یرضی؟ ‌ام انزل الله سبحانه دینا تاما فقصر الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عن تبلیغه وادائه؟ و الله سبحانه یقول: «ما فرطنا فی الکتاب من شییء» و فیه تبیان کل شییء و ذکر ان الکتاب یصدق بعضه بعضا و انه لااختلاف فیه، فقال سبحانه: «و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا.»

[۴۳] نساء/سوره۴، آیه۸۲.

و ان القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لاتفنی عجائبه ولاتنقضی غرائبه و لاتکشف الظلمات الا به.

[۴۴] امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، ص۱۹، خطبه ۱۸.

حکم قضیه‌ای نزد یکی از ایشان [مفتیان یا قاضیان] برده می‌شود، او به رای خود در آن قضیه حکم می‌کند، سپس عین همان قضیه نزد دیگری برده می‌شود و او بر خلاف حکم اولی حکم می‌دهد. پس از آن، قاضیان همه این احکام مخالف را نزد حاکمی که آنان را به قضاوت گماشت می‌برند و او همه آن احکام را تصویب می‌کند، در حالی که خدای آنان یکی و پیامبر آنان یکی و کتابشان یکی است. آیا خداوند آنان را فرمان به اختلاف داد و آنان نیز او را اطاعت کردند؟ یا خداوند آنان را از اختلاف نهی کرد و آنان عصیان ورزیدند؟ یا خداوند دین ناقصی را نازل کرد و از آنان برای اتمام آن یاری خواست؟ یا آنان شرکای خداوند هستند و حق دارند بگویند و خداوند هم باید راضی باشد!؟ یا خداوند دین کاملی را فرو فرستاد و پیامبر در رساندن آن کوتاهی ورزید؟! در حالی که خداوند سبحان فرموده: «ما فرطنا فی الکتاب من شییء» نیز فرموده که در این کتاب همه چیز به روشنی بیان شده است و یادآوری کرده که اجزای این کتاب یکدیگر را تصدیق می‌کنند و هیچ اختلافی در آن نیست. فرمود: اگر این کتاب از ناحیه غیر خدا بود، اختلاف بسیاری در آن می‌یافتند.
ظاهر قرآن نیکو و شگفت و باطن آن عمیق است، شگفتی‌های آن فناناپذیر و تازگی‌های آن بی پایان است و تاریکی‌ها کشف نمی‌شود مگر به وسیله آن.

ایستادگی مقابل ممنوعیت نقل احادیث پیامبر

از جانب سوم، مکتب اهل‌بیت، ستیز سنگینی را از همان ابتدا بر ضد گرایشی که پس از رحلت پیامبر به وجود آمده بود مبنی بر ممنوعیت نقل احادیث پیامبر میان مسلمانان و جلوگیری از تدوین و نشر آنها، آغاز کرد. امام علی (علیه‌السّلام) و ائمه بعدی و پیروان خاص ایشان در مقابل این گرایش ایستادند و سنت پیامبر را نقل کرده و آن را برای نسل‌های آینده تدوین نموده و نگذاشتند بازیچه تحریف شود، تاهمچون قرآن کریم منبع تشریع و همپای آن، مرجع فکری و دینی مسلمانان باشد. آنان در این راه با سختی‌های فراوان و جفای حاکمان روبه رو شدند.

پافشاری امام علی (علیه‌السّلام) و اصحاب او بر موضع حفظ و نقل سنت نبوی،‌ اندک‌اندک بر طبقات میانه اصحاب و تابعین که حتی از هواداران حضرتش نبودند اثر گذاشت. در ابتدا احادیث پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فقط از طریق گروهی از اصحاب و تابعین که شاگردان امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بودند مانند ابن عباس و ابو رافع، انتشار می‌یافت، ولی در نهایت، مکتب اهل‌بیت در نشر میراث پاک پیامبر پیروز گشت و توانست گروهی از تابعین و تابعین تابعین را به مسیر نقل حدیث نبوی برگرداند. تا آن‌جا که عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی به ناچار حصار را شکست و ممنوعیت نقل حدیث را لغوکرد.

اما این‌کار بعد از گذشت نزدیک یک قرن از ممنوعیت و نگارش حدیث، صورت گرفت. در این مدت، به گواهی تاریخ و روایات فراوانی که به مناسبت‌های گوناگون از پیامبر در شان علی و عترت نقل شده، سنت نبوی به صورت مدون و گردآوری شده به جز نزد امام علی (علیه‌السّلام) و اهل‌بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وجود نداشت. براین اساس، طبیعی است که بیشتر سنت نبوی از طریق اهل‌بیت و اصحاب و شاگردان آنان نقل شده باشد و اکثر طرق و اسانید موثق به ایشان منتهی گردد.

ایستادگی مقابل مذاهب فقهی نوظهور

این واقعیت بر خلفا و پیروانشان ناگوار می‌آمد، چرا که به تقویت موضع اهل‌بیت و تثبیت مرجعیت فکری و دینی آنان می‌انجامید. از این‌رو حاکمان به گونه‌های مختلف سعی کردند از این منبع روی برگردانند، از جمله اقدام به تاسیس یا تقویت گرایش‌های فکری و مذهبی دیگری کردند که متکی بر منابع مستقلی برای تشریع بود و نیازی به مکتب اهل‌بیت نمی‌دیدند. از آن پس مذاهب فقهی متنوعی ظهور کرد و غیر از کتاب و سنت، منابع دیگری از قبیل اجتهاد و رای و اجماع و قول صحابی و تابعی و غیره برای تشریع مطرح شد. حدیث‌سازی و نسبت دادن این احادیث به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و صحابه نیز شدت گرفت و توثیق این احادیث و پذیرفتن آنها از کسانی که آشکارا با اهل‌بیت دشمنی می‌ورزیدند و حتی از کسانی که امکان نداشت آن همه حدیث را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده باشند فراوان شد.

ائمه اهل‌بیت (علیه‌السّلام) همه این گرایش‌ها را انحراف از روش صواب می‌دانستند و در برابر آنها ایستادند. در همان زمان که به شدت به انکار اجتهاد رای برخاستند و آن را دعوتی برای نابودی دین می‌دانستند، تاکید می‌کردند که منابع تشریع ممکن نیست بیرون از کتاب خدا و سنت پیامبر باشد و راه دست‌یابی به معارف کتاب و سنت پیامبر گرامی فقط راه عترت است که خداوند هر پلیدی را از آنان دور داشته و پاکشان گردانیده است. ایستادگی در این راه، آنان را به مناظرات و مباحثات فراوانی با پیشوایان و پیروان آن مذاهب کشاند، همچنین آنان و پیروانشان را در معرض فشارها و شکنجه‌هایی قرار داد که اکثر اوقات، زندگی را برایشان سخت و پر مشقت می‌کرد.

این کوشش‌ها اگرچه به وحدت مذاهب و گرایش‌های فکری و فقهی امت و ارجاع همه آنها به یک مذهب نیانجامید، اما در تصحیح مسیر فکری و فقهی امت به طور کلی بسیار مؤثر بوده است. از سویی، موجب محدود شدن افراط‌گری مکتب رای گردید و مانع از استمرار اعمال رای و نظر شخصی در حوزه فقه و دین شد، و این نتیجه نقدهایی بود که از جانب ائمه (علیهم‌السلام) مخصوصا امام صادق (علیه‌السّلام) متوجه این مکتب شده بود. از این‌رو اصحاب مکتب رای جرات نیافتند دامنه رای و قیاس را گسترش دهند، بلکه چارچوب محدودی برای آن قرار دادند.

این سخن معروف به ابوحنیفه نسبت داده شده که می‌گفت: «لولا السنتان لهلک النعمان؛

[۴۵] آلوسی، محمود، التحفه الاثناعشریه، ص۸.

اگر آن دو سال نبود نعمان هلاک شده بود». نعمان، نام ابوحنیفه است. مقصود او، آن دو سالی است که منصور عباسی امام صادق (علیه‌السّلام) را به عراق آورده بود و ابوحنیفه از محضر امام استفاده می‌کرد. این سخن نیز به او منسوب است که می‌گفت: «از این پس در هیچ مساله‌ای هرگز به قیاس مراجعه نخواهم کرد.»

[۴۶] طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۲، ص۱۱۷.

از سویی دیگر، به برکت این تلاش‌ها، سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) میان مردم و اهل علم انتشار یافت و به تدریج از صحابه به تابعین و تابعین تابعین منتقل گردید و به رغم سخت‌گیری‌های حاکمان نسبت به مکتب اهل‌بیت، در کتب صحاح و مجموعه‌های حدیثی گردآوری شد. بیشترین کسانی که احادیث پیامبر را مخصوصا در قرن‌های نخستین منتشر می‌کردند از شیعیان اهل‌بیت و شاگردان ایشان بوده‌اند، امثال:
سلمان فارسی (متوفای ۳۵ ه)، ابوذر غفاری (متوفای ۳۲ ه)، مقداد بن عمرو کندی (متوفای ۳۷ ه) حذیفه بن یمان عبسی (متوفای ۳۶ ه) عمار بن یاسر کندی (متوفای ۳۷ ه)، ابن عباس (متوفای ۶۸ ه)، ابورافع قبطی (متوفای ۴۱ ه)، پسر او علی بن ابورافع قبطی (متوفای ۱۵۰ ه)، سعید بن مسیب قرشی (متوفای ۹۴ ه)، قاسم بن محمد بن ابی‌بکر (متوفای ۱۰۶ ه)، یحیی بن سعید بن قیس انصاری (متوفای ۱۵۰ ه) و بسیاری دیگر در سایر طبقات. تا آن‌جا که ذهبی در کتاب میزان الاعتدال خود در ترجمه ابان بن تغلب (متوفای ۱۴۱ ه) از اصحاب امام صادق (علیه‌السّلام) می‌گوید: «بسیاری از تابعین و تابعین تابعین که اهل دین و تقوا و راستگویی بودند، مذهب تشیع داشتند و اگر حدیث اینان مردود دانسته شود، بخشی از آثار پیامبر از میان خواهد رفت و این مفسده‌ای آشکاراست».

[۴۷] ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.

ظهور مکتب حدیث در برابر مکتب رای

شاید همین نکته یکی از عواملی بود که ائمه (علیهم‌السلام) را واداشت تا احادیث خود را با ذکر سلسله سند به نقل از پدران خود به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) منتهی کنند و به عنوان یک اصل کلی تصریح کنند که همه احادیث ما، از طریق پدرانمان از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است، با آنکه پیروانشان معتقد به عصمت خود آنان نیز بودند.

هدف آنان از این‌کار آن بود که پیروان مذاهب فقهی دیگر نیز بتوانند به این احادیث به عنوان احادیث منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استناد کنند، چرا که همه با یک سلسله سند طلایی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است. مراتب ورع و تقوا و علم و جلالت قدر ائمه اطهار (علیه‌السّلام) که سلسله راویان این احادیث هستند نیز بر کسی پوشیده نبود، بلکه این واقعیت به گواهی کتب تاریخ و طبقات رجال، نزد همه مذاهب معلوم و مشهور بود.

انتشار احادیث نبوی، سبب ظهور مکتب حدیث و ایستادگی اصحاب آن در مقابل مکتب رای و خودداری از اعمال رای گردید، بلکه منتهی به الغاء مکتب رای و اعلان آن به عنوان گمراهی و تحریف دین شد. استاد اشقر در کتاب تاریخ فقه اسلامی می‌گوید:

ابن شهاب زهری (متوفای ۱۲۴ هـ) که از استوانه‌های حدیث و روایت است می‌گوید: بگذارید سنت اجرا شود و با اعمال رای متعرض آن نشوید.

عروه بن زبیر (متوفای ۹۳ هـ) که او نیز از بزرگان حدیث است می‌گوید: کار بنی‌اسرائیل همچنان بر اعتدال می‌گذشت تا فرزندان امم دیگری که به اسارت گرفته بودند میان ایشان پا گرفتند. اینان اعمال رای را آغاز کردند و بنی اسرائیل را گمراه ساختند.

شعبی (متوفای ۱۰۴ هـ) می‌گوید: هر آنچه را که اهل رای از جانب اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای شما نقل می‌کنند بپذیرید و هر چه را از رای خود می‌گویند، دور بریزند.

اوزاعی (متوفای ۷۵ هـ) می‌گوید: به آراء سلف عمل کن اگرچه مردم تو را برانند و از آراء اهل رای بپرهیز اگرچه سخن تو را به زر بگیرند.

به ایوب سجستانی (متوفای ۱۳۱ هـ) گفته شد: چرا به رای، باور نداری؟ گفت: به الاغ گفتند: چرا نشخوار نمی‌کنی؟ گفت: جویدن باطل را خوش ندارم. |

بکر بن مضر (متوفای ۱۴۷ هـ) از شخصی که این سخن را از ابن شهاب زهری شنیده بود نقل می‌کند که وی در باب آنچه که از عمل به رای و ترک سنت بر سر مردم آمده بود می‌گفت: یهود و نصارا آن‌گاه از علمی که در اختیار داشتند تهی شدند که عمل به رای خود را آغاز کردند.

[۴۸] سبحانی، شیخ جعفر، تاریخ الفقه الاسلامی، ص۸۲.

[۴۹] الاحکام، ص۷۸۹.

[۵۰] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۳۵، ص۲۰۰.

[۵۱] حبان، محمد بن حبان، الثقات، ج۹، ص۱۵۹.

عوامل عدم اتحاد مذاهب فقهی بر بیان شرعی در کتاب و سنت

اما با این وصف، مذاهب فقهی دیگری در تاریخ اسلام برقرار ماندند و مردم از آنها پیروی می‌کردند و هیچ‌گاه به گرایش واحدی که متکی بر بیان شرعی متبلور در کتاب و سنت باشد (آن چنانکه در مذهب اهل‌بیت است) نرسیدند. این امر عوامل و توجیهات تاریخی دارد که مهمترین آنها از این قرار است:

خلفا و حاکمان

خلفا و حاکمان همواره نسبت به شیوه‌ای که اهل‌بیت بدان فرا می‌خواندند، موضع‌گیری منفی داشتند، چرا که این شیوه را تهدیدی برای مشروعیت حکومت خود می‌انگاشتند. نه فقط از آن‌جهت که این احادیث بر جایگاه اهل‌بیت (علیه‌السّلام) و امامت و موقعیت رفیع دینی آنان تاکید داشتند؛ بلکه از آن‌جهت نیز که این احادیث متضمن توضیح سیره پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در رهبری امت بودند و شرایط منصب خلافت و رهبری جامعه اسلامی از قبیل شایستگی‌های همه جانبه و درجات عالی ورع و تقوا و علم و کفایت را بیان می‌کردند. حکام وقت هیچ‌گاه این شرایط را نداشتند.
علاوه بر این، احادیث مذکور مسؤولیت‌ها و وظایف سختی را برای فرمانروایان در قبال مردم ترسیم می‌کردند که درست در نقطه مقابل رفتار حکام وقت با مردم بود. بنابراین، طبیعی بود که حاکمان نه تنها با مذهب ائمه و فقهای مکتب آنان، بلکه به گواهی تاریخ با هرکس که حدیثی از آنان نقل می‌کرد، در هر مرتبه‌ای از ورع و تقوا و امانت و علم قرار داشت، نیز به مخالفت برخیزند.
همچنین طبیعی بود که حاکمان به تاسیس و ترویج مذاهب دیگر و شخصیت سازی‌های کاذب در برابر اهل‌بیت روی آورند، یا بر ضد پیروان آنان و میراث فکریشان که امتداد طبیعی میراث پاک پیامبر بود، غبار طعنه و تردید برانگیزند.

قدرت حاکم

قدرت حاکم، برخی از مذاهب فقهی عامه را بنیان گذاشت و آنها را به عنوان مذهب رسمی دولت قرار داد و علمای آن را به منصب‌های دینی رسمی گماشت و قضاوت و اجرای احکام را به آنان سپرد و مقررات را بر اساس مذاهب ایشان قرار داد. همه این امور با تمسک به زور انجام گرفت و قدرت حاکم، هر کس را که با مقررات مذهب رسمی مخالفت می‌ورزید مجازات می‌کرد و او را خارج از دین قلمداد نموده و از حقوق و امتیازات خود محروم می‌کرد. مجموع این عوامل در استمرار این مذاهب و گسترش آنها با همه ضعف و خللی که داشتند، تاثیر به‌سزایی داشت؛ چرا که الناس علی دین ملوکهم.

تقدم زمانی مذاهب فقهی بر مجموعه‌های روایی

اگرچه سنت نبوی از طریق اهل‌بیت (علیه‌السّلام) و اصحاب همسو با ایشان از همان عصر اول و قبل از ظهور مذاهب فقهی، همواره نقل می‌شده، ولی انتشار گسترده آن از طریق تدوین و تصنیف مجموعه‌های حدیثی، بعد از تکوین مذاهب فقهی بوده است. نگاهی به تاریخ تالیف کتب مذکور، این حقیقت را آشکار خواهد کرد. تقدم زمانی مذاهب فقهی بر تالیف مجموعه‌های روایی، بدین معنا است که فتاوا و احکام شرعی این مذاهب قبل از گردآوری و تدوین احادیث نبوی، تعیین شده و پایان یافته بود. معنای این امر آن است که بیشتر فتاوای این مذاهب، بعد از فحص از همه احادیث و اشراف کامل بر آنها استنباط نشده است؛ زیرا هنوز مجموعه احادیث گردآوری نشده بود و ائمه مذاهب نیز دسترسی به همه احادیث نداشتند. بنابراین، بسیار محتمل است که دلبستگی و پای بندی مؤلفان صحاح و مجامیع حدیثی به مذهب معینی، سبب شده باشد که آنان فقط به گردآوری احادیث و روایاتی که با مذهب فقهی ایشان مطابقت بیشتری داشت، پرداخته و به روایات مخالف مذهب فقهی خود اعتنایی نکرده باشند.

اما در فقه امامیه چنانکه خواهیم گفت این روند کاملا بر عکس اتفاق افتاده است؛ چرا که مرحله اجتهاد فقهی بعد از مرحله گردآوری و تکمیل مجامیع حدیثی صادره از معصومین (علیهم‌السّلام) آغاز شد. این مرحله، سه قرن به طول انجامید و در این مدت، تمامی احادیث و سنن معصومین (علیه‌السّلام) در مجموعه‌های بزرگ روایی و اصول حدیثی تدوین گردید.

روایات این مجموعه‌های روایی، چندین برابر روایاتی است که مجموعه‌های روایی اهل‌سنت نقل کرده‌اند. بنابراین، فقه امامیه، به صورت علمی، مبتنی بر نصوص احادیث و مستنبط از آنها است، و این نقطه تفاوت بسیار اساسی و مهمی میان اجتهاد در این فقه و اجتهاد در مذاهب دیگر است.

بستن باب اجتهاد و فقاهت توسط عباسیان

از دیگر عواملی که در این مجال شایسته یادآوری است، اقدام حکومت عباسیان به بستن باب اجتهاد و فقاهت و انحصار مذاهب فقهی در چهار مذهب معروف و مصادره حق اجتهاد از دیگران است. این اقدام پس از آن‌که به عنوان موضع رسمی حکومت اعلام شد و مردم و علما ناچار از التزام به آن بلکه دفاع از آن شدند و آن را بخشی از دین شمردند به هر علت و انگیزه‌ای صورت گرفته باشد، یکی از مهمترین عوامل انحطاط علم و اجتهاد به هر دو معنای آن شد. نیز موجب محدودیت توان و قابلیت‌های اهل علم از فرزندان این امت که گرایش به مذاهب رسمی داشتند تا عصر حاضر گردید. از آن تاریخ به بعد، فقها تبدیل به مقلدان ائمه چهارگانه شدند و در مجال بحث و استنباط فقهی، هیچ حقی به جز ترجیح یکی از مذاهب چهارگانه نداشتند. هر قدر هم روش اجتهاد پیشرفت می‌کرد یا ضعف آراء ائمه مذاهب چهارگانه آشکار می‌گشت یا احادیث معتبری که به آنان نرسیده بود به‌دست می‌آمد، باز برون رفت از آراء ائمه مذاهب چهارگانه برای فقهای بعدی ممنوع بود.

بلکه فقهای مقلد به رغم تکامل اجتهاد و کشف کاستی‌های آراء ائمه چهارگانه و یا دست‌یابی به احادیث معتبر جدید، به چشم معصوم به ائمه چهارگانه که انسان‌های عادی همانند خودشان و دیگر اهل علم بودند، می‌نگریستند و امکان مخالفت با آنان را نداشتند. از این رو ناچار بودند روایاتی را که مخالف با آراء ائمه مذکور بود حتی اگر سند معتبر داشته باشد، ترک یا تاویل کنند.

هر از گاهی، بعضی از علما ندایی سر می‌دادند و دعوت به فتح باب اجتهاد و شکستن حصاری که گرد اجتهاد کشیده شده بود، می‌کردند؛ ولی با طرد و سرکوب حکام و مخالفت افکار جمهور علمای پیرو مذاهب چهارگانه مواجه می‌شدند.

این عوامل، مهمترین سبب رکود و جمود این مذاهب شد و مردم مجبور شدند که برای تقلید احکام شرعی به علمایی که صدها سال پیش در گذشته بودند رجوع کنند.

شاخصه‌های فقه اهل‌بیت

از مجموع مطالبی که گذشت، می‌توان شاخصه‌های اساسی پاورپوینت کامل مکتب فقهی اهل‌بیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint (علیه‌السّلام) را بدین ترتیب خلاصه کرد:

استخراج حکم شرعی از کتاب و سنت

شاخصه نخست: تکیه بر بیان شرعی متبلور در کتاب و سنت شریف به عنوان دو منبع اساسی استخراج حکم شرعی در هر باب و هر مساله‌ای؛ زیرا این دو منبع از هر جهت کامل بوده و تا ابد پاسخگوی نیازهای فقهی انسان در همه ابعاد عمومی و خصوصی زندگی او میرباشند.

حجیت سنت معصومین

شاخصه دوم: سنت شریف، فقط در صورتی حجت است که از معصوم یعنی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه دوازده‌گانه صادر شده باشد.

اثبات سنت با قطع یا حجت شرعی

شاخصه سوم: سنت شریف باید شرعا با حصول قطع و یقین یا از طریق حجت شرعی مانند خبر ثقه یا خبر موثق اثبات شود، و همین حجیت شرعی باید با قطع و یقین اثبات شده باشد. در حجیت خبر، شرط نیست که راوی آن امامی باشد، از این‌رو اجماع فقهای شیعه بر این است که به روایات پاره‌ای از راویان عامه که در طریق سند روایات معصومین (علیهم‌السّلام) واقع شده‌اند و افرادی موثق و راستگو بوده‌اند مانند غیاث بن کلوب بجلی، طلحه بن زید نهدی شامی، حفص بن غیاث نخعی، اسماعیل بن ابی زیاد سکونی شعیری، عمل شود.

عدم اعتبار قول صحابی غیر ثقه

شاخصه چهارم: قول و رای هیچ صحابی اعتبار شرعی ندارد مگر آن‌که ثقه بوده و از معصوم نقل حدیث کرده باشد. همچنین تقلید هیچ مجتهدی از مجتهد دیگر در هر عصر و زمانی که باشد، جایز نیست.

حجیت ظهور الفاظ قرآن

شاخصه پنجم: قرآن کریم، نخستین منبع تشریع است و ظهور الفاظ آن حجت است، اما در چگونگی این ظهور مانند هر ظهور معتبر دیگری باید تاکید کرد که:

اولا: ظهور و دلالت، باید از طریق شناخت شیوه‌های دلالت در خطاب‌های قرآنی حاصل شده باشد.
ثانیا: باید عام و خاص و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آیات را از طریق روایاتی که در این خصوص آمده است، شناخت.
بنابراین به هیچ ظهور قرآنی نمی‌توان استناد کرد مگر بعد از تکمیل این دو مرحله با بحث و فحص و تحقیق.

عدم اعتبار قیاس، استحسان و مصالح مرسله

شاخصه ششم: رای و اجتهادی که بر پایه قیاس و استحسان و مصالح مرسله صورت می‌گیرد، هیچ ارزشی در مقام استنباط حکم شرعی ندارد، همچنان‌که رای صحابی و تابعی نیز هیچ حجیتی در این مقام ندارد. بنابراین، هیچ‌یک از این امور را نمی‌توان از منابع اجتهاد و استنباط فقهی به‌شمار آورد و اجتهاد چیزی نیست جز به کارگیری تمام توان و تلاش برای استنباط حکم شرعی از کتاب و سنت.

کمک گرفتن از مدرکات عقلی قطعی

شاخصه هفتم: گاهی از مدرکات عقلی چه عقل نظری و چه عقل عملی اگر قطعی و یقینی باشند، در مجال استنباط کمک گرفته می‌شود. اما این مدرکات در حوزه تشخیص ملاکات احکام و اثبات حکم شرعی با آنها هیچ تاثیری ندارند. مدرکات عقلی فقط در دو عرصه از عملیات استنباط مورد استفاده قرار می‌گیرند: نخست، در تشخیص روابط میان احکام از قبیل رابطه تضاد و تقابل یا استلزام و تقارن و نتیجه‌ای که از این روابط حاصل می‌شود مانند دلالت تضمنی یا التزامی در خطاب شرعی، یا در تشخیص تعارض و تزاحم میان دو خطاب شرعی. مدرک عقلی در این عرصه به تشخیص صغرای دلالت در خطاب شرعی باز می‌گردد. دوم، در تعیین وظیفه عملی مکلف به هنگام شک در حکم شرعی، نه در تعیین حکم شرعی. علمای ما در اصول فقه، اصطلاح «اصول عملیه عقلی» را در این مورد به‌کار می‌برند که سه عنوان احتیاط و برائت و تخییر را در بر می‌گیرد.

رابطه طولی دلیل قطعی و فقاهتی

شاخصه هشتم: اجتهاد و استنباط حکم شرعی در فقه اهل‌بیت (علیه‌السّلام) دو مرحله طولی دارد؛ زیرا بیان شرعی به دو نوع اصلی تقسیم شده است:
نوع اول: بیانی است که حکم شرعی واقعی با آن اثبات می‌شود و دلیل اجتهادی نامیده می‌شود. این‌گونه احکام واقعی، در دو سطح قرار دارند: سطح اول احکامی که با دلیل قطعی اثبات شده باشد از قبیل احکام شرعی که به صریح قرآن کریم یا با سنتی که از حیث سند قطعی و از حیث دلالت صریح است، اثبات شده باشد. سطح دوم احکامی که با تعبد شرعی اثبات شده باشد از قبیل آن دسته احکامی که با ظهور یا با حدیثی که اگرچه شرعا معتبر است اما قطع به صدور و مطابقت آن با واقع نداریم، اثبات شده باشد. با این وصف، این‌گونه احکام، حجت قطعی شمرده می‌شوند.

نوع دوم: بیانی است که حکم شرعی واقعی را اثبات نمی‌کند و فقط وظیفه عملی مکلف را در صورت فقدان دلیل و شک و تردید و اشتباه در حکم شرعی، مشخص می‌کند. این نوع دلیل را، دلیل فقاهتی یا اصل عملی می‌نامند. این اصول عملیه با همه اهمیتی که دارند، باید با ادله شرعی نوع اول یا به حکم عقلی اثبات شده باشند. همچنین با وجود ادله شرعی نوع اول، نوبت به ادله شرعی نوع دوم (اصول عملیه) نخواهد رسید. براین اساس، رابطه این دو نوع دلیل، رابطه طولی است و در عرض هم نیستند.

تقسیم بندی ادله شرعی بدین صورت و تفصیل احکام و آثار هر قسم، از بزرگترین موفقیت‌ها و دست آوردهای فقهای ما در علم اصول فقه است که آن را با الهام از تعالیم فقه اهل‌بیت (علیه‌السّلام) استنباط کرده‌اند.

انفتاح باب اجتهاد

شاخصه نهم: باز بودن باب اجتهاد و استمرار حرکت آن در فقه اهل‌بیت و حرام بودن تقلید مجتهدی از مجتهد دیگر. در این مکتب فقهی، باید یا مجتهد باشد و یا از مجتهد زنده‌ای تقلید کند. اگر مرجع تقلیدی فوت کند و مقلد بخواهد بر تقلید او باقی بماند یا اگر کسی بخواهد ابتدائا از مجتهد مرده‌ای تقلید کند، باید ابتدا به مجتهد زنده‌ای رجوع کند. اگر او تقلید از میت را جایز دانست، می‌تواند با اذن مجتهد زنده از مجتهد مرده تقلید کند و این بدان معناست که تقلید همواره باید از مجتهد زنده آغاز شود.

انفتاح باب اجتهاد، عامل تکامل فقه شیعه و گستردگی محتوا و دقت روش‌ها و کشف اعماق گنجینه‌های آن شد و به افزایش تجارب علمی و فقهی فقهای هر نسل و برتری تدریجی آنان بر نسل‌های پیشین انجامید. شادابی و پویایی این فقه و توانایی آن بر استخراج حکم هر مساله تازه یا نظریه جدیدی بر اساس روش استنباط و اجتهاد خاص این فقه، مرهون انفتاح باب اجتهاد است. چنین امتیازاتی، موجب برتری این فقه و تکامل روز به روز آن شده است، همچنین حرکت تکاملی فقه ایجاب می‌کند که در باب تقلید، باید از فقهای زنده این مکتب فقهی تقلید شود، چرا که در تقلید واجب است همواره به فقیه افضل و اعلم رجوع شود.

عدم تصویب آراء فقها و مجتهدان

شاخصه دهم: با آنکه فتوای فقیه جامع الشرایط برای خود او و مقلدانش حجیت دارد، اما این حجیت بدان معنا نیست که فتوا و نظر او، حکم واقعی خداوند است؛ بلکه فتوای او در اصطلاح علم اصول نوعی حکم ظاهری است که گاهی ممکن است مطابق حکم واقعی شرعی نباشد. بر این پایه، فقه امامیه قائل به تصویب آراء فقها و مجتهدان نیست. حجیت فتوای فقها برای خود آنان و مقلدانشان، معنایی بیش از معذوریت در مقام عمل ندارد و این معنا چنانکه فقهای ما در اصول فقه روشن ساخته‌اند با مقوله تصویب و پی آمدهای آن تفاوت بسیار دارد.

تاریخ فقه اهل‌بیت

دراین مجال، قصد گنجاندن مباحث گسترده تاریخ فقه شیعه را نداریم، چه، تاریخ فقه، مجالی ویژه و تخصصی میان علوم شریعت دارد و پژوهش‌ها و تالیفات ویژه‌ای در این موضوع انجام گرفته است. دراینجا فقط در پی آنیم که بر مراحل تحولی که بر فقه امامیه گذشت، پرتویی بیافکنیم تا درجه پیشرفت و عظمت آن و تلاش‌هایی که فقها در راه حفظ و توسعه آن مبذول داشته‌اند، بر خواننده روشن شود.

بحث تاریخی تحولات فقه (مانند هر دانش دیگر) از زوایای مختلف و با اهداف گوناگونی ممکن است انجام گیرد:

۱ – گاهی پژوهش تاریخ فقه، ناظر به تاریخ تشکیل و تاسیس مکاتب و حوزه‌های فقهی است.
۲ – گاهی هدف از پژوهش تاریخ فقه، بررسی عوامل و حوادث سیاسی است که در ظهور و گسترش یک مکتب فقهی یا افول و اضمحلال آن مؤثر بوده‌اند.
۳ – گاهی هدف، بررسی مراحل و تاریخ سیاسی یک مذهب فقهی معین است.
۴ – گاه تاریخ تدوین کتب فقهی یا طبقات فقها – به شیوه متعارف در پژوهش‌های فقهی منظور است، از قبیل تقسیم فقها به متقدمین و متاخرین و متاخرین متاخرین.
۵ – گاهی نیز تاریخ فقه، ناظر به همه جهات مذکور است.

ما در این بررسی مختصر فقط نظر به مراحل تکوین مبانی این فقه و تحول عناصر علمی آن داریم، نه جهات دیگر. یعنی مراحلی را که عملیات فقاهت در مکتب اهل‌بیت از عصر تشریع تا عصر حاضر پیموده است، بررسی می‌کنیم.

مراحل تکوین و تکامل فقه اهل‌بیت

گذشت که این فقه، فقط بیان شرعی متبلور در کتاب و سنت را منبع اساسی کشف حکم شرعی می‌داند، و براین رای است که سنت شریفه‌ای که خروج از آن و اجتهاد در مقابل آن جایز نیست، در مجموعه نصوص و احادیثی که از پیامبر و ائمه اهل‌بیت صادر شده است، نمود دارد.
نیز معتقد است که عملیات اجتهاد فقهی در طول صدور این نصوص و پس از زمان صدور آنها، در چارچوب فهم و استخراج احکام از آنها، آغاز می‌شود. این سخن بدان معنا است که در تاریخ این فقه دو مرحله و دو عصر وجود دارد: نخست، مرحله صدور بیان شرعی (فقه روایی). دوم، مرحله اجتهاد در چارچوب این بیان شرعی.

مرحله فقه روایی یا عصر صدور

این عصر نیز خود به دو عصرتقسیم می‌شود:
الف: عصر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که عصر تشریع و تکمیل شریعت از طریق وحی است. آیه کریمه «الیوم اکملت لکم دینکم…

[۵۲] مائده/سوره۵، آیه۳.

» خبر از تکمیل شریعت در این عصر می‌دهد.

ب: عصر ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) از امام علی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) تا امام دوازدهم (علیه‌السّلام) که عصر نگهداری و تبیین شریعت است.

بدین ترتیب، عصر صدور نص و بیان شرعی در فقه اهل‌بیت (علیه‌السّلام) تا اوایل قرن چهارم هجری امتداد داشته است و از این‌جهت حجم بزرگ و بسنده‌ای از نصوص شرعی برای این فقه فراهم آمده که آن را بر استخراج حکم هر باب و هر مساله‌ای براساس نص و بیان شرعی، توانا ساخته است.

عصر تشریع، عصر پیامبر اکرم

این عصر در بردارنده بیست و سه سالی است که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به تکلیف خود در تشریع شریعت اسلامی عمل کرد و به بهترین وجه آن را به اتمام رسانید. پیامبر از دنیا رحلت نکرد مگر پس از آن‌که پایه‌های تشریع اسلامی را به طرق ذیل استوار ساخت:

تبلیغ قرآن

تبلیغ کامل قرآن به مردم و دستور نوشتن و گردآوری و ضبط آیات آن. نظریه اثبات شده و درست درباره گردآوری قرآن، آن است که قرآن در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و به فرمان ایشان گردآوری شده است. در کتاب‌هایی که در باب آیات الاحکام تالیف شده، معروف است آیاتی از قرآن کریم که درباره احکام است (آیات الاحکام)، حدود پانصد آیه است که همه یا بیشتر ابواب موجود در فقه را پوشش می‌دهد. اما فقها در کتب استدلالی فقه به آیاتی استدلال کرده‌اند که در کتاب‌های آیات الاحکام به آنها اشاره نشده و از آیات الاحکام به شمار نیامده‌اند. آیات الاحکام گاهی به صورت تفصیلی و با نص صریح، گاه به صورت کلی و اجمالی، و گاه به صورت اشاره به بیان احکام تشریعی پرداخته‌اند.

تبلیغ سنت

سنت عبارت است از احادیثی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای تعلیم احکام واجب و حرام و مکروه و مستحب به امت و برای تبیین احکام عبادات و عقود و ایقاعات و جهاد و حدود و قصاص و دیات و دیگر اموری که شخصا اقامه می‌کردند یا دیگران را به اقامه آن فرمان می‌دادند، بیان کرده‌اند.

مجموع احادیث از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، بسیار زیاد است. کمیت این احادیث نزد اهل‌بیت (علیه‌السّلام) چندان است که می‌تواند همه نیازهای فقه را پوشش دهد و همه نیازهای زندگی انسان را به نحو خصوص و تصریح یا از طریق قواعد کلی، شامل شود. همان‌گونه که پیش‌تر گفتیم این احادیث نزد همه صحابه و کسانی که در آن عصر زندگی می‌کردند، وجود نداشت، بلکه فقط نزد امام علی (علیه‌السّلام) و عترت پاک پیامبر بود.

امام علی (علیه‌السّلام) در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قرآن کریم و سنت شریف را به طور کامل تدوین کرده بود، روایات بسیار و نیز کتب تاریخ به این حقیقت اشاره دارند. در این‌جا روایتی را که کلینی در کتاب کافی با سند معتبر از خود امام علی (علیه‌السّلام) نقل کرده است می‌آوریم. امام در ضمن حدیثی طولانی می‌فرماید:

مدتی هر روز و هر شب در اوقات معینی بر رسول خدا وارد می‌شدم. او با من خلوت می‌کرد و من همواره ملازم او بودم. اصحاب پیامبر می‌دانستند که او با هیچ‌کس غیر از من چنین رفتاری نمی‌کند. گاهی در خانه خود بودم که پیامبر نزد من می‌آمد و بیشتر این دیدارها در خانه من صورت می‌گرفت. هرگاه من نزد او در بعضی خانه‌هایش می‌رفتم، خانه را خالی می‌کرد و زنانش را بیرون می‌فرستاد و کسی غیر از من نزد او نمی‌ماند، و هرگاه او برای خلوت به منزل من می‌آمد، فاطمه و پسرانم را بیرون نمی‌کرد. وقتی من از او چیزی می‌پرسیدم پاسخم می‌داد و وقتی سؤالاتم تمام می‌شد و سکوت می‌کردم، او با من شروع به سخن می‌کرد.
آیه‌ای از قرآن بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل نمی‌شد مگر این‌که آن را بر من می‌خواند و املا می‌کرد و من به خط خود آن را می‌نوشتم و او تاویل و تفسیر هر آیه و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من می‌آموخت و از خدا می‌خواست که فهم و حفظ آنها را به من عطا کند. از آن زمان که او چنین دعایی برای من کرد، هیچ آیه‌ای از کتاب خدا، نیز هیچ علمی را که به من املا کرد و نوشتم، فراموشم نشد. هر علمی را که خداوند به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آموخت از حلال و حرام و امر و نهیی که بود یا در آینده ایجاد می‌شود و از هر کتاب آسمانی که بر پیامبران پیشین نازل شده بود و از هر طاعت و معصیتی، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همه را به من آموخت و من هم همه را حفظ کردم و حتی یک حرف آن را فراموش نکردم. سپس پیامبر دستش را بر سینه‌ام گذاشت و از خدا خواست که قلبم را از علم و فهم و حکمت و نور آکنده سازد.

گفتم: ‌ای پیامبر خدا، پدر و مادرم فدای تو باد، از وقتی که در حق من چنین دعایی کردی، هیچ چیز فراموشم نشد و هیچ نکته‌ای را نانوشته نگذاشتم. آیا بیم داری در آینده دچار فرمواشی شوم، فرمود: نه، دیگر بر تو از جهل و نسیان بیمی ندارم.

[۵۳] شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۶۴، ح۱.

در احادیث ائمه بعدی، از این مکتوبات و مدوناتی که امام علی (علیه‌السّلام) به آنها اشاره کرده است، به «کتاب علی» تعبیر شده است. این نخستین کتابی است که در عهد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، علوم دین در آن گردآوری شده بود و به تصریح روایات مستفیضه، پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ائمه اهل‌بیت (علیه‌السّلام) منتقل شد. در روایتی که نجاشی در کتاب فهرست با سند خود از عذافر صیرفی نقل می‌کند، آمده است:

من با حکم بن عتیبه نزد امام باقر (علیه‌السّلام) بودم، او شروع کرد به سؤال از امام باقر (علیه‌السّلام) امام او را بسیار گرامی می‌داشت در موردی با هم اختلاف‌نظر پیدا کردند، امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «پسرم، برخیز، کتاب علی (علیه‌السّلام) را بیاور، فرزند امام کتاب دوخته شده بزرگی را آورد، امام کتاب را گشود و در آن نظر‌ انداخت تا مساله را یافت، سپس فرمود: این خط علی (علیه‌السّلام) و املای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و رو به حکم کرد و گفت: «ابامحمد، تو و سلمه و ابوالمقدام به هر‌جا که می‌خواهید بروید و چپ و راست بگردید. به خدا سوگند! نزد هیچ قومی که جبرئیل بر آنان نازل شده باشد، علمی مؤثق‌تر از این نخواهید یافت.

[۵۴] نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص۳۶۰.

بسیاری روایات دیگر از ائمه (علیهم‌السلام) در این‌باره وجود دارد که در آن‌ها نام «کتاب علی» یا «صحیفه» یا «جامعه» آمده و در همه این روایات از کتاب مذکور چنین تعبیر شده است: «کتاب بزرگی است»، یا «صحیفه‌ای طولانی که طول آن هفتاد ذراع است و به املای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خط علی (علیه‌السّلام) بوده و هر حلال و حرامی و هر آنچه مردم بدان نیاز دارند حتی ارش خدش در آن وجود دارد». این تعابیر دلالت بر آن دارد که همه این عناوین اسم یک کتاب است که به نام‌های مختلفی از آن تعبیر شده است.

قطعه‌ای از اصل این املاها به فضل خدا تا به امروز محفوظ مانده و شیخ صدوق آن را در مجلس شصت و ششم از کتاب امالی آورده است. این قطعه که مشتمل بر بسیاری از آداب و سنن و احکام حلال و حرام می‌باشد نزدیک به سیصد سطر است. صدوق این قطعه را با اسناد خود از امام صادق (علیه‌السّلام) و او از پدران بزرگوار خود روایت کرده است.

امام صادق (علیه‌السّلام) در پایان این قطعه فرموده است: او این بخش را از کتابی که به املای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و خط علی (علیه‌السّلام) است، گرد آورده‌ام.

[۵۵] شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۱۸.

حاصل سخن آنکه: عصر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، عصر تشریع اسلامی و تکمیل شریعت بود و آن حضرت کار تبلیغ قرآن و گردآوری و تدوین آن، نیز صدور سنت شریف و گردآوری و تدوین آن را به اتمام رساند. تالیف اسلامی در حوزه تشریع در این عصر شریف، آغاز شد و عمده این‌کار و اساس آن از جانب امام علی (علیه‌السّلام) صورت گرفت.

عصر تبیین نص و پاسداری از آن

این عصر پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سال یازدهم هجری آغاز شد و تا عصر غیبت کبری در سال ۳۲۹ هجری امتداد یافت.
ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در این مدت به تبیین دین حنیف و شریعت الهی پرداختند که خداوند سبحان به صورت تمام و کامل بر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرو فرستاد بود و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز آن را به‌طور کامل و رسا به برادر و جانشین خود امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) آموخت و از طریق امیرالمؤمنین به ائمه بعدی انتقال یافت تا دین را از آفت تحریف و بازیچه شدن به دست بدعت‌گذاران مصون نگه دارند و در کنار کتاب کریم، میزان حق و پناه خلق باشند.

اختلاف مردم در روایات در کلام امام علی

امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در این‌باره در پاسخ کسی که در مورد احادیث اهل بدعت و اختلاف مردم در احادیث، از او سؤال کرده بود، می‌فرماید:

آنچه در دست مردم است آمیزه‌ای است از حق و باطل و راست و دروغ و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه و اصیل و بی‌پایه. در زمان حیات پیامبر گاهی دروغ به او بسته می‌شد، تا آنجا که خود آن حضرت در خطبه‌ای فرمود: «هر کس عمدا بر من دروغ ببندد، جایگاه خود را در آتش آماده کرده است». آنان که حدیث را برای تو نقل می‌کنند چهار دسته‌اند و پنجمی وجود ندارد:
دسته‌ای منافقند که اظهار ایمان می‌کنند و به ظاهر خود را مسلمان می‌نمایانند اما از هیچ گناهی رویگردان نیستند و باک ندارد. اینان به عمد بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دروغ می‌بندند. اگر مردم بدانند که اینان منافق و دروغگو هستند، حدیث آنان را نمی‌پذیرند و سخنانشان را راست نمی‌شمارند. اما مردم که از باطن این‌گونه افراد بی‌اطلاعند می‌گویند: او از اصحاب پیامبر بوده، پیامبر را دیده و سخن او را شنیده و از او تعلیم گرفته است، بنابراین، حدیث او را می‌پذیرند. خداوند هر آنچه گفتنی بود درباره منافقان به تو گفت و وصفشان را آنچنان که هستند برای تو بیان کرد. اما منافقان، پس از پیامبر نیز باقی ماندند و خود را با دروغ و فریب به زمامداران ضلالت و دعوت کنندگان به آتش، نزدیک کردند و ایشان نیز کارها را به آنان سپردند و حاکم بر مردم ساختند و به وسیله آنان به دنیا خواری پرداختند. مردم، همراه فرمانروایان و دنیا هستند مگر کسانی که خداوند آنان را حفظ کند.

– دسته دیگر کسانی هستند که سخنی از پیامبر شنیدند ولی آن را چنان‌که باید، فرا نگرفته و در آن به خطا افتادند و تعمد در دروغ ندارند. اینان آنچه را شنیدند روایت کرده و به آن عمل می‌کنند و می‌گویند: این سخن را از رسول خدا شنیدیم. اگر مسلمانان بدانند که اینان در این سخن، به اشتباه رفته‌اند، سخنشان را نمی‌پذیرند و اگر خود این افراد نیز بدانند در اشتباهند، دست از این سخن برمی‌دارند.

– دسته سوم، کسانی هستند که از پیامبر شنیدند که به کاری فرمان می‌داد، اما سپس پیامبر از آن کار نهی کرد ولی اینان از نهی پیامبر آگاه نشدند، یا از پیامبر شنیدند که از کاری نهی می‌کرد سپس به آن‌کار فرمان داد ولی اینان از امر پیامبر آگاه نشدند. از این‌رو اینان سخن منسوخ را حفظ کردند ولی ناسخ را حفظ نکردند اگر بدانند که آن سخن منسوخ شده است، آن را ترک می‌کنند. اگر مسلمانانی که این سخن را از اینان شنیدند بدانند که منسوخ است، آن را ترک خواهند کرد.

– دسته چهارم کسانی هستند که بر خدا و پیامبر دروغ نمی‌بندند و از خوف خدا و به جهت تعظیم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کذب را منفور می‌دارند، نیز در حفظ سخن خطا نمی‌کنند و آن را چنان‌که هست حفظ می‌کنند و همان‌گونه که شنیدند بدون کم و زیاد نقل می‌کنند. اینان، ناسخ را حفظ کرده و به آن عمل می‌کنند و منسوخ را نیز حفظ کرده و از آن اجتناب می‌ورزند و عام و خاص و محکم و متشابه را می‌شناسند و هریک را در جای خود قرار می‌دهند.

گاهی سخنی از پیامبر هست که دو وجه دارد، سخنی خاص است و سخنی عام. کسی این سخن را از پیامبر شنیده که مقصود خدای سبحان و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از این سخن نمی‌داند. او این سخن را می‌شنود و بی آن‌که معنایش را بداند و مقصود آن را بشناسد و از وجه صدور آن آگاه باشد، آن را بر معنایی حمل می‌کند. همه اصحاب پیامبر آنگونه نبودند که چیزی را از پیامبر بپرسند و فهم معنای آن را از او بخواهند، حتی دوست داشتند عربی بیابانی و دور افتاده بیاید و از پیامبر چیزی بپرسد و آنان بشنوند. اما هیچ چیزی بر ذهن من نمی‌گذشت مگر آن‌که از پیامبر می‌پرسیدم و حفظ می‌کردم. این است علت اختلاف مردم و پریشانی‌شان در روایات.

[۵۶] شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۶۳.

[۵۷] امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، ص۲۲۰-۲۲۱، خطبه ۲۱۰.

امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در خطبه‌ای دیگر در تشخیص مرجع اصیل از علما که علمای اهل‌بیت هستند ضمن سخن گسترده‌ای می‌فرماید:

عباد الله ابصر و اعیب معادن الجور و علیکم بطاعته من لاتعذرون بجهالته، فان العلم الذی نزل به آدم و جمیع ما فضل به النبیون فی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خاتم النبیین و فی عترته الطاهرین، فاین یتاه بکم؟ بل این تذهبون؟

[۵۸] نعمان مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۱، ص۹۸.

[۵۹] محدث نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، ج۱۷، ص۲۵۶، ح۶.

بندگان خدا، بر عیب معادن جور چشم بگشایید. بر شماست از کسی پیروی کنید که به جهل او عذر نیاورید. علمی که آدم با خود آورد و همه آنچه مایه فضیلت پیامبران است در محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خاتم پیامبران و عترت پاک او است. شما را به کجا می‌کشانند؟ یا شما به کجا می‌روید؟

انتشار علوم و معارف اسلامی توسط ائمه

در این مدت، ائمه اطهار (علیه‌السّلام) نصوص و روایات بسیاری را بیان کرده و به انتشار علوم و معارف گوناگون اسلامی و تربیت دانشمندان پرداختند. علی الخصوص در عصر دو امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) که بیش از نیم قرن (۹۵ – ۱۴۵ه -) را در برگرفت. این مدت، همزمان با فترت انتقال دولت میان امویان و عباسیان بود و هر دو در ضعف بودند؛ چرا که دولت اموی در آستانه سقوط بود و دولت عباسی تازه به آرامش بعد از انقلاب رسیده بود و برای استقرار خود می‌کوشید و سخت به تاراندن دنباله‌های دولت سرنگون شده اموی مشغول بود. از این‌رو، این عهد را عهد گشایش و نشاط فکری و فقهی مکتب اهل‌بیت (علیه‌السّلام) و انتشار علوم آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شمار می‌آورند. فضلا و راویان شیعه در این سال‌ها، امنیت جانی داشته و آسوده خاطر، دوستی خود با اهل‌بیت را اظهار می‌کردند و بدین امر میان مردم شناخته شده بودند. آنان در این مدت، بیشترین آثار خود را از تعالیم ائمه (علیهم‌السّلام)، تالیف کردند و با تلاش آنان شریعت محفوظ ماند و علوم آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گسترش یافت.

هر یک از ائمه اهل‌بیت (علیه‌السّلام) مخصوصا امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) شبستان ویژه‌ای در مسجد النبی برای تعلیم و تدریس داشتند.

[۶۰] شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۹۳، مجلس هفتاد و ششم، حدیث ۸۲۲.

همچنین هر کدام از آنان در خانه خود نیز (به ویژه در ایام حج) مجلسی داشتند آراسته از طالبان علم و استفتا کنندگانی که از اطراف نزد ایشان می‌آمدند. اصحاب ایشان، سؤالات واردین را تدوین کرده و هنگام تشرف آنان به محضر امام تقدیم می‌کردند. همه طبقات، ائمه را به عنوان اهل‌بیت علم و وارثان میراث پاک پیامبر و کسانی که از عالم غیب تفهیم شده‌اند، می‌شناختند.

عبدالله بن عطاء مکی می‌گوید: «علما را نزد هیچ‌کس کوچکتر از نزد ابی‌جعفر (مقصود امام باقر است) ندیدم. حکم بن عتیبه را با همه جلالتی که میان مردم داشت، دیدم که در برابر ابی‌جعفر همانند کودکی در برابر معلم خود بود».

[۶۱] راوندی، قطب‌الدین، القاب الرسول و عترته، ص۵۹.

[۶۲] طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص۳۹ .

[۶۳] علامه حلی، حسن بن یوسف، المستجاد من الارشاد، ص۱۷۳.

همو می‌گوید: «مردی، مساله‌ای را از عبدالله بن عمر پرسید، ندانست چه پاسخش دهد، به او گفت: برو از این پسر (اشاره کرد به محمد بن علی الباقر) بپرس و آنچه را به تو پاسخ داد به من بیاموز. مرد رفت و از آن حضرت پرسید و پاسخ گرفت، سپس نزد ابن عمر بازگشت و او را از پاسخ آگاه کرد. ابن عمر گفت: ایشان اهل‌بیتی هستند که از غیب تفهیم شده‌اند».

[۶۴] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۸۹.

[۶۵] ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۲۹.

بسیاری از غیر شیعیان امثال محمد بن مسلم بن عبیدالله بن شهاب زهری، ایوب سجستانی، یحیی بن سعید انصاری مدنی، ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی، سفیان بن سعید بن مسروق ثوری، سفیان بن عیینه کوفی محدث حرم مکه، مالک بن انس اصبحی، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح قرشی، شعبه بن حجاج بصری و دیگران، از دو امام باقر و امام صادق (علیه‌السّلام) حدیث نقل کرده‌اند.

اینان و دیگر بزرگانی از علمای ائمه مذاهب، تاثیرپذیری خود را از امام صادق (علیه‌السّلام) به گونه‌ای ثبت کرده‌اند که حاکی از نهایت تقدیر و بزرگداشت آنان نسبت به بیت پاک علوی است و ایشان را برترین نمونه‌های دانش و زهد و طاعت می‌دانستند. ابوحنیفه می‌گوید: «کسی را فقیه‌تر از جعفر بن محمد ندیدم.»

[۶۶] ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، ج۱، ص۱۲۶.

مالک بن انس می‌گوید: «در تمام مدتی که با او (امام صادق) آمد و شد داشتم، او را ندیدم مگر در این سه حالت: یا در نماز بود، یا روزه داشت، یا قرآن می‌خواند.»

[۶۷] ابن حجر عسقلانی، احمد بن‌ علی‌، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۸۹.

نیز مالک می‌گوید: «چشمم هرگز کسی برتر از جعفر بن محمد را از لحاظ فضل و علم و تقوا ندیده است.»

[۶۸] العدد العقوبه، ص۱۵۵، شماره ۸۶.

مکتب اهل‌بیت، مدرسه جامعی بود که تدریس آن را منحصر به اصول عقاید و فقه و اصول فقه نبود، بلکه حوزه‌های تدریس تفسیر و علم قرائت و فلسفه و کلام و طب و نجوم و شیمی و دیگر علوم را نیز در برداشت. دانشمندان بزرگی در هر یک از این علوم از این مدرسه فارغ التحصیل شدند که نام آنان در کتب سیره و طبقات مذکور است.

تربیت فقها و راویان

اما با این وصف، بیشتر اهتمام ائمه متوجه تربیت فقها و راویان بود تا اینان دین را حفظ کنند و حاملان پیام رسالت و امین بر آن باشند. امام صادق (علیه‌السّلام) درباره چهار تن از اصحاب خود، برید بن معاویه عجلی و زراره بن اعین (نام او عبدربّه است و زراره لقب او بود.) و محمد بن مسلم ثقفی طائفی و لیث مرادی، می‌فرماید: «اربعه نجباء امناء اللّه‌ علی حلاله و حرامه، لولا هؤلاء انقطعت آثار النبوه و‌اندرست،

[۶۹] علامه حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، ص۲۳۴.

چهار نجیبی که امین خداوند بر حلال و حرامش هستند. اگر اینان نبودند، آثار نبوت می‌پوسید و از میان می‌رفت.»
باز امام صادق درباره همین چهار نفر می‌فرماید: «ما اجد احداً احیی ذکرنا و احادیث ابی الاّ زراره و ابوبصیر لیث المرادی و محمدبن‌مسلم و بریدبن معاویه العجلی، ولولا هؤلاء ما کان احد یستنبط هذا، هؤلاء حفّاظ الدین و اُمناء ابی علی حلال اللّه‌ و حرامه، و هم السابقون الینا فی الدنیا و السابقون الینا فی الآخره.

[۷۰] شیخ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۳۴۸.

کسی را نیافتم که نام ما و احادیث پدرم را زنده کند مگر زراره و ابوبصیر لیث مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی. اگر اینان نبودند، هیچ‌کس این [فقه] را استنباط نمی‌کرد، اینان حافظان دین و امین پدرم بر حلال و حرام خداوند هستند. در دنیا نزد ما بر همه پیشی دارند و در آخرت نیز بر همگان نزد ما پیشی خواهند داشت.»

بیشتر این راویان، تربیت یافته‌گان امام باقر (علیه‌السّلام) و امام صادق (علیه‌السّلام) هستند و اینان نیز پیام‌داران‌ اندیشه اهل‌بیت در نسل‌های بعدی را تربیت کردند. انبوه تراث اسلامی شیعی که به حق پایه نیرومند استحکام و جوشش علمی سخاوتمندانه این مکتب به‌شمار می‌آید، حاصل کار این راویان است. مشهور است که تعداد مشاهیر اهل علم که از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کرده‌اند به چهار هزار نفر می‌رسد، نیز مشهور است که آن حضرت از مجموعه جواب‌های خود به مسائل چهار صدگانه، کتابی به نام «الاصول» تضنیف کرد. اصحاب آن حضرت و اصحاب پدرش، نیز اصحاب پسرش امام موسی کاظم (علیه‌السّلام) این مسائل را روایت کرده‌اند و هیچ فنی از فنون علم نماند مگر این‌که از امام صادق (علیه‌السّلام) در آن فن، ابوابی روایت شده باشد.

[۷۱] طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بالاعلام الهدی، ج۲، ص۱۹۹.

ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید، معروف به ابن عقده (متوفای ۳۳۳) نام رجالی را که از امام صادق (علیه‌السّلام) روایت کرده‌اند در کتابی گردآورد. او در این کتاب چهار هزار نفر را بر شمرد و احادیثی را که هریک از آنان روایت کرده‌اند استخراج کرد.

[۷۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، ص۳۲۱-۳۲۲.

سبب رونق مکتب اهل‌بیت در این دوره، همان‌گونه که اشاره کردیم، گشایشی بود که در زمان این دو امام از طرف حکومت نسبت به مدرسه اهل‌بیت و شیعیان حاصل شده بود. اما دیری نپایید که در عهد ائمه بعدی (خصوصا در زمان امام موسی بن جعفر (علیه‌السّلام)) وضع به حال سابق بازگشت و ایجاد تنگنا برای ائمه و آزار ایشان آغاز شد. تا آنجا که آن امام مظلوم را به زندان افکندند و به دست سندی بن شاهک با سم شهید شد.

اگر چه فشارها و تنگناها دوباره آغاز شد، اما مکتب فقهی و فکری اهل‌بیت (علیه‌السّلام) در زمان امام باقر و امام صادق (علیه‌السّلام) به کمال خود رسیده و بنای آن اتمام یافته بود. از این‌رو فشارها و جنایاتی که علیه این مکتب اعمال می‌شد، نتیجه‌ای نداشت جز تثبیت بیشتر این مکتب و افزایش محبوبیت و گسترش نشر و فزونی پیروان و فعالیت بیشتر آن. و این خود بر نگرانی و ترس حکام می‌افزود، از این‌رو سیاست جلب ائمه از مدینه به مرکز خلافت را پیش گرفتند و آنان را تحت مراقبت شدید علنی یا سری قرار دادند. این وضع موجب محدود شدن فعالیت ائمه (علیهم‌السّلام) و دشواری ارتباط آنان با شیعیانشان شد که در آن روزگار تعدادشان فراوان و گسترده شده بود. اعمال این محدودیت‌ها یکی از عوامل کاهش صدور روایات و کاهش راویان در این مرحله نسبت به زمان امام باقر (علیه‌السّلام) و امام صادق (علیه‌السّلام) بود.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.