پاورپوینت کامل مکتب دئیسم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مکتب دئیسم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکتب دئیسم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مکتب دئیسم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل مکتب دئیسم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

مسئله گرایش به دین و دین‌باوری همواره یکی از دغدغه‌های اصلی بشر بوده است. در طول تاریخ، آیین‌ها و مکاتب گوناگون با باورها و دیدگاه‌های متفاوت به وجود آمده‌اند که محققان تنها بعضی از آن‌ها را لایق نام «دین» می‌دانند و بقیه را صرفا یک آیین یا مکتب می‌دانند. از طرف دیگر، مسئله کیفیت ارتباط عقل و دین یکی از سؤالات اصلی دین‌باوران بوده است و مکاتب گوناگونی در ارتباط با این مسئله پدید آمده‌اند.
«دئیسم» (Deism) مکتبی است که در قرن ۱۷ م پدید آمد و در قرن ۱۸ رو به افول نهاد. این مکتب، که رویکردی عقل‌گرایانه داشت، دین را از جهات جدیدی مورد بررسی قرار داد.

فهرست مندرجات

۱ – واژه‌شناسی لفظ دئیسم
۲ – تعریف دئیسم
۲.۱ – معانی ثانوی دئیسم
۲.۲ – دیدگاه برخی از دئیست‌ها
۲.۳ – دئیسم در دائرهالمعارف روتلج
۲.۴ – ارتباط بین معانی دئیسم
۲.۵ – دیدگاه پل ادواردز
۲.۶ – معادل واژه دئیسم در فارسی
۳ – اولین کاربرد واژه deist
۴ – زمینه‌های پیدایش دئیسم
۴.۱ – مدرسی‌گری و الهیّات طبیعی
۴.۲ – خدا یک موجود انسان نما
۴.۳ – خدای رخنه پوش
۴.۴ – انحطاط اخلاقی
۴.۵ – اختلافات درون مذهبی
۵ – مکاتب مؤثر در پیشرفت دئیسم
۶ – قرن هجدهم از نگاه باربور
۷ – زمینه‌های پیدایش دئیسم
۸ – اصول تفکّر دئیسم
۸.۱ – خداشناسی
۸.۲ – نبوّت
۸.۲.۱ – نظریات درباره ارتباط عقل و وحی
۸.۲.۱.۱ – دیدگاه اول
۸.۲.۱.۲ – دیدگاه دوم
۸.۲.۱.۳ – دیدگاه سوم
۸.۲.۱.۴ – دیدگاه چهارم
۸.۲.۱.۵ – دیدگاه پنجم
۸.۳ – معاد
۸.۴ – انسان شناسی
۹ – انواع دئیسم
۹.۱ – قسم اول
۹.۲ – قسم دوم
۹.۳ – قسم دوم
۹.۴ – قسم سوم
۱۰ – مشکلات و ضعف‌های دئیسم
۱۰.۱ – عدم ارتباط خدای دئیسم با انسان
۱۰.۲ – مقابله شدید با کلیسا و ارباب آن
۱۰.۳ – فقدان اعتقادات مشترک
۱۰.۴ – اشکالات عقل و دین طبیعی
۱۱ – اهمیت و میراث دئیسم
۱۲ – دئیسم از دیدگاه اسلام
۱۲.۱ – برهان مصباح درباره رابطه خدا با انسان
۱۳ – منابع مرتبط
۱۴ – پانویس
۱۵ – منبع

واژه‌شناسی لفظ دئیسم

واژه انگلیسی Deism از نظر ریشه‌شناسی با Theism هم ریشه است. «Theism» از یک کلمه یونانی یعنی Theos که به معنای خداست، گرفته شده و Deism از یک کلمه لاتینی یعنی deusکه این هم به معنای خداست، مشتق شده. هر دو کلمه به اعتقاد به وجود یک خدا یا خدایان اشاره دارند و از این رو، متضاد الحاد (atheism) هستند. با این حال، چنان که در مورد مترادف‌ها معمول است، این دو کلمه کم کم از نظر معنایی از هم جدا شدند. theismفضای ارتدوکسی مذهبی خود را حفظ کرد (یعنی همان معنای خداباوری)، اما deism یک معنای صنفی غیر ارتدوکسی مذهبی به خود گرفت و در نهایت، یک معنای منفی پیدا کرد.

[۱] See: paul، Edwards، The Encyclopedia of philosophy، V. 1&2، P. 326/ Elide Mircea، The Encyclopedia of Religion، V. 3&4، P. 262.

[۲] ‌هادوی‌نیا، علی‌اصغر، «دئیسم و اصول نظام سرمایه داری»، فصلنامه کتاب نقد، ش ۱۱.

تعریف دئیسم

«دئیسم» مکتبی است که تعاریف متفاوتی از آن ارائه شده است. بعضی از این تعاریف، اولیه و اصلی و بعضی دیگر ثانویه و احیانا منحرف شده‌اند. در مجموع، تا حدّی این مکتب دارای ابهام است. به بعضی از تعاریفی که از این مکتب ارائه شده است، اشاره می‌شود:
ایان باربور می‌نویسد: «deism اعتقاد به اینکه عقل انسان می‌تواند بدون توسّل یا تکیه به الهام، وحی و تعهد به مذهب، به وجود خداوند آگاهی و اذعان داشته باشد. این قول در عصر روشنگری (قرن هجدهم) طرفداران بسیاری داشت. سابقه این نگرش در آثار اومانیست‌های دوره رنسانس و حتی پیش‌تر از آن هم، وجود داشته.»
در جای دیگر، با اشاره به نظریه آکویناس، اشاره‌ای نیز به باور دئیست‌ها می‌کند: «آکویناس خداوند را به عنوان پروردگار و مدبّر همیشگی طبیعت تعریف می‌کرد و نه صرفا آفریدگار و مبدع آن، و این نظر به ویژه با آنچه بعدها در خداپرستی طبیعیِ (= دئیسم) نهضت روشنگری (Enlightenment) عصر روشنگری[= روشن فکری] یا عصر عقل (جریانی عقل‌گرایانه و علم‌گرایانه و آزادی‌خواهانه و غیردینی و اومانیستی رایج در اروپای قرن هجدهم که تاثیر ماندگاری بر علم و فلسفه غربی باقی گذارده است) مطرح شد، تضاد دارد.»

[۳] باربور، ایان، علم و دین، ص۲۵، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲.

میرچا الیاده در دائره المعارف دین می‌گوید: «دئیسم، در معنای اصلی‌اش به معنای اعتقاد به خدای یگانه و یک عمل دینی، که تنها بر عقل طبیعی (نه وحی فوق طبیعی) استوار است، می‌باشد.» از این رو، ویرت (Viret)، ویژگی دئیست‌ها را چنین برمی شمرد: «آن‌هایی که به خدا به عنوان خالق آسمان و زمین اقرار می‌کنند، اما مسیح و آموزه‌های او را رد می‌کنند. مقدّمه جان دریدن (John Dryden) بر شعرش با نام “Religio Laici” (1682) دئیسم را به عنوان “نظریه آن‌ها که یک خدا را قبول دارند بدون پذیرش هرگونه دین وحیانی” تعریف می‌کند.
رواج این اصطلاح در قرن ۱۸، بدون شک توسط مقاله ویرت در کتاب Dictionnaire historique et critique (1697) اثر پیربیل (Pierre Bayle) زیاد شد. دئیسم در چندین معنا غیر از معنای اصلی‌اش استفاده می‌شد. این واژه غالبا یک اصطلاح مبهم و بدون هیچ معنای معیّنی بود.

معانی ثانوی دئیسم

بعضی از معانی ثانوی اصلی یا معانی منحرف شده این اصطلاح، عبارتند از:
۱. اعتقاد به یک وجود متعالی که هیچ گونه صفات شخصی مثل عقل و اراده ندارد.
۲. اعتقاد به یک خدا ولی انکار هرگونه تدبیر الهی نسبت به جهان؛
۳. اعتقاد به یک خدا، اما انکار هرگونه زندگی پس از مرگ؛
۴. اعتقاد به یک خدا، ولی ردّ هرگونه مواد دیگر اعتقاد دینی. (ساموئل جانسون (Samuel Johnson) در دیکشنریش چنین تعریف کرده است.)

دیدگاه برخی از دئیست‌ها

بعضی دئیست‌ها کاملاً همه ادیان کلیسایی و وحیانی را رد می‌کردند و رویکردهای ضدّ کشیشی اتخاذ می‌کردند. آن‌ها شریعت وابسته به کتاب مقدّس را به چالش می‌کشاندند و قابل اعتماد بودن حکایت‌های خارق‌العاده را مورد تردید قرار می‌دادند یا حتی عهد جدید را با عنوان جعلی یا دغل‌کاری رد می‌کردند. این است که ادوارد استیلینگ فلیت (Edward stilling fleet) (اسقف شهر وستر)، مخاطب خود در اثر جنجال برانگیزش با نام نامه‌ای به یک دئیست (Letter to a Deist) (1677) را با عنوان “یک شخص خاص که به وجود و مشیّت الهی اعتراف می‌کند، اما برای کتب مقدّس و دین مسیحیت احترام و اعتباری قایل نیست” توصیف می‌کند. با این حال، تعدادی از متفکران برجسته انگلیسی قرن ۱۷ و ۱۸ خود را با عنوان “دئیست‌های مسیحی” (Christian Deists) توصیف می‌کردند؛ چرا که آن‌ها، هم دین مسیحیت را، که بر وحی فوق طبیعی استوار است، می‌پذیرند، و هم یک دین دئیستی را، که تنها بر عقل طبیعی که با مسیحیت سازگار است (اما از هرگونه مرجعیت وحیانی مستقل است.) و با وجود این، حتی مفهوم اصلی «دئیسم» که به اعتقاد به خدا بدون اعتقاد به وحی فوق طبیعی اشاره می‌کند اساسا مبهم است. نمی‌توان خط فارق مشخصی بین مسیحیت یا دئیست‌های معتقد به وحی و دئیست‌هایی که هیچ وحیی را قبول ندارند، کشید. گروه اول غالبا وحی مسیحی را دقیقا می‌پذیرند… اما گروه دوم غالبا هر نوع احترام کم برای کتب مقدّس مسیحی را رد می‌کنند. علاوه بر این، خطّ مشخصی نیست که دئیست‌های مسیحی و متکلّمان مسیحی ارتدوکس را از هم جدا کند. (مثل توماس آکویناس (Thomas Aquinas) یا دانس اسکوتوس (Duns Scotus) که قایلند بخشی از آموزه‌های مسیحی را می‌توان با عقل طبیعی فهمید.)»

[۴] Eliade Mircea، Op. cit، p. p. 262- 263.

دئیسم در دائرهالمعارف روتلج

دائره المعارف روتلج نیز ضمن ارائه دو معنا از «دئیسم»، آن‌ها را باهمه مقایسه می‌کند: «دئیسم» در معنای معروفش، اظهار می‌دارد که یک موجود متعالی جهان را آفریده، اما سپس مانند یک مالک غایب از ملک، آن را رها کرده تا خودش به کار خود ادامه دهد. دئیسم در معنای صحیحش به یک خالق الهی برای جهان اعتراف می‌کند، اما هر نوع وحی الهی را رد می‌کند و اعتقاد دارد عقلِ بشر به تنهایی کافی است تا برای ما یک زندگی دینی و با اصول اخلاقی صحیح فراهم کند…

ارتباط بین معانی دئیسم

ارتباط بین معنای معروف و معنای صحیح دئیسم چیست؟ کسی که اعتقاد دارد که خدا جهان را آفریده، اما جهان و سکنه‌اش را رها کرده تا برای خود آن را تغییر دهند، مطمئنا تکذیب می‌کند که خدا وحی خاصی را برای ما منظور کرده است. بنابراین یک دئیست در معنای معروف، یک دئیست در معنای صحیح نیز خواهد بود. اما ممکن است کسی یک دئیست در معنای صحیح باشد، اما یک دئیست در معنای معروف نباشد؛ کسی که به خدا اعتقاد دارد، اما وحی الهی را انکار می‌کند ممکن است با این حال، قایل باشد که عقل بشر کافی است یا قایل باشد که خدا نسبت به خلقش کنترل الهی اعمال می‌کند. در واقع، یک دئیست در معنای صحیح، حتی ممکن است بر این نکته تاکید کند که عقل به ما نشان می‌دهد که آن موجود متعالی، که جهان را آفریده، نه تنها کنترل الهی خود را بر خلقش اعمال می‌کند، بلکه کاملاً خیّر و عادل است و برای زندگی پس از مرگِ انسان‌ها، پاداش و مکافات در نظر گرفته است.
بنابراین، نکته اصلی و مشترکی که دئیست‌ها را از خداباوران سنّتی جدا می‌کند، موضوع وحی الهی است. دئیست انکار می‌کند که خدا به ما حقایقی را وحی می‌کند؛ حقایقی که اعتقاد به آن‌ها برای ما اهمیت دارد، اما عقل بشر نمی‌تواند خودش به آن‌ها دست یازد. (بعضی دئیست‌ها حاضر بودند وجود یک وحی را اجازه دهند، اما به شرط آن که مفاد آن کاملاً برای عقل مرموز نباشد. آن‌ها ادعا می‌کردند که خدا نمی‌خواهد چیزهایی که ما نمی‌توانیم آن‌ها را بفهمیم، به ما وحی کند.) این دئیسم اصلی است…
دئیستی که خدا را به عنوان خالق جهان، اما بی‌اهمیت نسبت به آینده آن و سعادت سکنه آن می‌بیند، دئیست اصلی است.»

[۵] OcraiG Edward، Rout Encyclopedia of philosophy، V. 2، p. 853.

دیدگاه پل ادواردز

پل ادواردز در دائره المعارف فلسفه، پس از مقایسه deism و theism، ابهامات موجود در تعریف دئیسم را چنین برمی شمرد: «شرایط با یک تفسیر متافیزیکی فنی از دئیسم، که مربوط به قرن ۱۸ و ۱۹ است، پیچیده شد. در این تفسیر، معنا منحصر شد در اعتقاد به یک خدا یا عله العللی که جهان را خلق کرده و قوانین عمومی و تغییرناپذیر بنیان نهاده… که این قوانین تغییرناپذیرند و مانع حضور خدا هستند. (به طور خلاصه، مفهوم خدایی که مانند مالک غایب از ملک است.) پیچیدگی بیشتر، پذیرش دین طبیعی (یعنی دینی که می‌توان آن را با عقل بشری به دست آورد) توسط بسیاری از متکلّمان مسیحی ممتاز… بود. این متکلّمان به وحی و مداخله شخصی الهی در زندگی انسان اعتقاد داشتند. این نظریه توسط توماس آکویناس، واضح و معتبر شد. هیچ خط فاصلی نمی‌توان بین آموزه‌های چنین متکلّمانی عقل‌گرا و آموزه‌های دئیست‌ها ترسیم کرد، بخصوص آن‌ها که خود را “دئیست‌های مسیحی” می‌نامیدند. این نیز صحیح نیست که بگوییم: دئیست‌های تاریخی (که عمدتا مربوط به قرن ۱۷ و ۱۸ بودند) مثل دئیست‌های فیلسوف، همگی حضور خدا را انکار می‌کردند، هرچند آن‌ها گرایش داشتند که هرنوع وحیی و خصوصا وحی مسیحی عبری را انکار کنند. بنابراین، لازم است بین این دو دئیست تمایز قایل شویم… با این حال، می‌توان حکم کلی صادر کرد که هر گرایشی، که از دگماتیسم دینی و ایمان تلویحی و رموز دور باشد و در جهت آزادی فکر درباره موضوعات دینی باشد، تا حدّی نشانه دئیسم است.»

[۶] Edwards paul، Op. cit V. 1&2، P 327.

معادل واژه دئیسم در فارسی

در پایان این قسمت، تذکر این نکته لازم می‌نماید که در فارسی، برای واژه deism، معادل‌های گوناگونی ذکر شده است، از جمله:
پرویز بابایی در کتاب فرهنگ اصطلاحات فلسفه چنین می‌نویسد: «خداگرایی طبیعی، خداگرای عقلانی، عقیده به این که خدا جهان را آفریده و آن را به عمل قوانین (deism) آن واگذاشته است و در خیر و شر امور آن دخالتی ندارد. نمایندگان بارز این نظریه، ولتر و روسو بودند.
خداگرای طبیعی، خداگرای عقلانی: deist؛ طبیعت گرایی لاهوتی:

[۷] بابایی، پرویز، فرهنگ اصطلاحات فلسفه، ص۸۷، نگاه، ۱۳۷۴.

deistic naturalism.»
فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، اثر ماری بریجانیان، نظر نویسندگان و مترجمان در مورد معادل این واژه‌ها را چنین برمی شمرد: خداگرایی طبیعی (آریانپور، فلسفه)، خداشناسی طبیعی، دئیسم (بهاءالدین خرّمشاهی، علم و دین)، خداباوری عقلی (آشوری، از فیخته تا نیچه)، اعتقاد به وجود خدا (حداد عادل، تمهیدات)، خداشناس تعقّلی، خداگرو تعقّلی، خداشناس استدلالی (ادیب سلطانی، سنجش خرد ناب): deist؛ خداشناسانه عقلانی، خداگروانه عقلانی، خداشناسانه تعقّلی (ادیب سلطانی، سنجش خرد ناب).
طبیعت گرایی لاهوتی (آریانپور، فلسفه): deistic naturalism؛
طبیعت گرای لاهوتی (آریانپور، فلسفه):

[۸] ماری بریجانیان، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، ج۱، ص۲۰۸_ ۲۰۹، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۱.

deistic naturalist.
در مجموع، به نظر می‌رسد واژه‌های «خداگرایی طبیعی»، «خداشناسی طبیعی» و «دین طبیعی» برای اشاره به واژه deismمناسب‌تر هستند، هرچند بهتر آن بود که معادل این لفظ در فارسی، تنها یک واژه می‌بود؛ چرا که تعدّد اصطلاحات معادل احیانا موجب خلط مکاتب با یکدیگر می‌گردد. البته شاید یکی از علل این تعدّد، نبود یک اصول و اعتقاد مشترک و کلّی برای پاورپوینت کامل مکتب دئیسم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint است و همین باعث شده که هر نویسنده‌ای به سلیقه خود، معادلی برگزیند و این مؤیّد همان ابهامی است که تا حدّی در تعریف این لفظ وجود دارد (که به آن اشاره شد.)
البته برای اشاره دقیق به deism و عدم خلط معانی، می‌توان از واژه «دئیسم» نیز استفاده کرد.

اولین کاربرد واژه deist

اولین استفاده معروف کلمه «deist» توسط نظریه‌پرداز کالوینیستی، پیر ویرت (Pierre viret) در کتابش با عنوان ساختار مسیحیت (Instruction chretienne) (1564)، ج۲ بود. وی می‌نویسد: «من شنیده‌ام که او از گروهی است که خود را دئیست می‌نامند؛ یک کلمه کاملاً جدید که شاید آن را در مقابل Atheist (= ملحد) به کار برده‌اند.» در جای دیگر، دئیست را چنین معرفی می‌کند: «دئیست کسی است که به خداوند به عنوان خالق بهشت و زمین معتقد است، اما منکر عیسی مسیح و تعالیم او می‌باشد و هیچ تلقّی از دین وحیانی ندارد.»

[۹] see: Edwards، paul، Op. cit، V. 1&2، p. 327/ Mircea Eliade، Op. cit، V. 3&4، P. 263.

[۱۰] ‌هادوی‌نیا، علی‌اصغر، «دئیسم و اصول نظام سرمایه داری»، فصلنامه کتاب نقد، ش ۱۱.

به گفته پل ادواردز، این تفسیر از طریق نقل قول پیربیل در مقاله اش درباره ویرت در Dictionnaire historique et critique (1697، ترجمه انگلیسی: ۱۷۱۰) انتشار فراوانی یافت.
در مورد ظهور کلمه deist در انگلیس، پل ادواردز چنین می‌نویسد: «کلمه deist تا سال ۱۶۲۱ در انگلیس ناشناخته باقی ماند که در آن سال، این کلمه در کتاب بورتن (Bur ton) با نام Anatomy of melancholyظاهر شد. بورتن پس از بحث درباره ملحدان و افراد نزدیک به آن‌ها ادامه می‌دهد: “همفکران این‌ها، بسیاری از فلاسفه و دئیست‌های بزرگ هستند” که هرچند خوب و اخلاقی‌اند، اما ملحدند. این عبارت “فلاسفه و دئیست‌های بزرگ” نیز بدون توصیف و شرح و تعریف باقی ماند. یک قرن و نیم بعد، هیوم در کتاب تاریخ انگلیس، (History of England) شجاعانه افرادی همچون جیمز هرپنگتون (James Harrington)، الگرنون سیدنی (Algernon sidney)، سرجان وایلدمن (sir john wildman) و دیگران را به عنوان رهبران مشهور دئیست نام برد… به نظر می‌رسد اولین ظهور دئیسم در پیشگفتار دریدن (Dryden) بر شعرش با نام Religio Laici (1682) باشد که در آن دئیسم را با دین طبیعی برابر شمرد…»

[۱۱] Edwards Paul، Op. Cit، V. 1&2، P. 327.

ظاهرا چارلز بلونت (Charles Blount) انگلیسی اولین کسی است که در قرن ۱۷ آشکارا اعتراف کرد که یک دئیست است.

[۱۲] Edwards Paul، Op. Cit، V. 1&2، P. 327.

زمینه‌های پیدایش دئیسم

از آنجا که دئیسم یک پدیده مربوط به دو قرن ۱۷ و ۱۸ است، آشنایی با سه دوره «قرون وسطی»، «عصر رنسانس» و «عصر عقل» برای بررسی و تحلیل و روند پیدایش و رشد دئیسم، لازم به نظر می‌رسد. علی اصغر‌هادوی نیا در مقاله خود تحت عنوان «دئیسم و اصول نظام سرمایه‌داری»، با توجه به این سه عصر، زمینه‌های پیدایش دئیسم را چنین معرفی می‌کند:

مدرسی‌گری و الهیّات طبیعی

اروپای قرون وسطا، یادآور‌اندیشه «مدرسی‌گری» (اسکولاستیک) می‌باشد. مدرسیگری متکّی بر دو اصل است: یکی متون مسیحیت و دیگری‌ اندیشه یونان باستان. آنان در عرصه معرفت به خدا، هم «الهیات طبیعی» (عقلی) و هم «الهیات وحیانی» (نقلی) را مطرح می‌کردند. چنین تمایزی توسط فلسفه توماس آکویناس رونق بیشتری یافت. به اعتقاد وی، الهیّات وحیانی جای گفت وگو ندارد، ولی آن دیگری را می‌توان مورد چون و چرا قرار داد. اگرچه هدف اصلی در نظام حکمی کلامی آکویناس از تمایز بین این دو الهیات آن بود که بعضی احکام جزمی کلیسا مانند تثلیث و تجسّد، که با عقل قابل اثبات و حتی فهم نبودند، هرگز مورد چون و چرا قرار نگیرند و بدون چون و چرا پذیرفته شوند، ولی چنین شیوه‌ای عملاً مؤثّر نیفتاد. آنچه از این تمایز پدید آمد این بود که احکام دین را در معرض آزمون و بررسی قرار داد. در نتیجه، برخی از دستورات دینی با توجه به زمینه تفکّر و تجربه حسی در قرون بعدی نتوانست آن طور که شایسته است، در برابر دلایل جدید علمی منطقی و آزمایش‌های نوین ایستادگی کند.
وی وحی را نیز واجب می‌دانست؛ زیرا مهم‌ترین حقایق الهی یا الهیات، همچون تثلیث و تجسّد قابل دسترس عقل نیست. در هر صورت، فلسفه مزبور کمک شایانی در روی آوردن به عقل و الهیّات طبیعی (عقل) داشت. اما هنوز الهیّات طبیعی نسبت به الهیّات وحیانی (نقلی) در مرتبه ثانوی بود. با گذشت زمان، الهیّات طبیعی ارتقای رتبه یافت و هم رتبه الهیّات وحیانی شد. گالیله با استدلال بر این که آیات کتاب مقدّس و هم آیات طبیعت (که عقل یکی از آن‌هاست) هر دو کلمه الله هستند، طبیعت و متن مقدّس را هم تراز و رهنمون به خداوند می‌دانست. اما به نظر می‌رسد که او پا را فراتر نهاد و معتقد شد که باید «متشابهات» یعنی کتاب مقدّس رادر پرتو «محکمات» و علم جدید تفسیر نمود. قایل شدن به این مبنای طبیعی و مستقل برای دین، به تدریج، جای برداشت اهل کتاب را از وحی می‌گرفت. ریشه چنین عقب نشینی را باید در نارسایی و ضعف تعالیم کلیسا جست وجو نمود.»

[۱۳] هادوی‌نیا، علی‌اصغر، «دئیسم و اصول نظام سرمایه داری»، فصلنامه کتاب نقد، ش ۱۱.

چنان که مطلب مزبور اشاره دارد، این خود کلیسا بود که باعث به وجود آمدن نهضت‌های ضد کلیسایی شد. یکی از این نهضت‌ها «دئیسم» بود. ضعف کلیسا از یک سو، مربوط به بعضی تعالیم کلیسا، بخصوص تعالیم مربوط به خدا بود؛ و از سوی دیگر، مربوط به رفتارهای ناشایست بعضی کشیشان و اختلافات آن‌ها.

خدا یک موجود انسان نما

اصل «تجسّد» یا حلول لاهوت (خداوند) در ناسوت (عیسی مسیح)، که از دستورات الهیّات کلیسا شمرده می‌شود و بر آن تاکید می‌گردد، خداوند انسان‌نما را در ذهن‌ها ترسیم می‌نماید.

خدای رخنه پوش

برخی معتقدند که انگیزه گرایش انسان به خدا، جهل و نادانی او نسبت به عوامل ناشناخته طبیعت می‌باشد. بنابراین، هر قدر علم بشر افزوده شود و بتواند علل طبیعی پدیده‌ها را کشف کند، انگیزه برای طرح فرضیه‌ای به نام «خدای آفریدگار و پروردگار» کاهش می‌یابد.
تصویری که تعالیم کلیسا از تقابل علل طبیعی و ماورای طبیعی در اذهان ترسیم نمود و اصرار آن بر انتساب پدیده‌ها تنها به علل ماورای طبیعی و ناتوانی بیش از حد این نظریه، با پیشرفت‌های علمی عصر نوزایی مقارن گشت. بنابراین، زمینه مناسب برای تبیین طبیعت خودکار در افکار دانشمندانی همچون لابلاس فراهم آمد.
با توجه به تصویر «خدای انسان‌نما» و «خدای رخنه‌پوش»، که در اثر تعالیم کلیسا در اذهان مردم شکل گرفته بود، بهتر می‌توان به گفته آگوست کنت درباره علت پیدایش خداپرستی طبیعی پی برد: «علم پدر طبیعت و کائنات را از شغل خود منفصل و او را به محل انزوا سوق داد و در حالی که از خدمات موقّت او اظهار قدردانی کرده او را تا سر حدّ عظمتش هدایت نمود.» «پدر خوبِ منفصل از خدمت» تعبیر شایسته‌ای است که می‌توان از خدای دئیسم نمود؛ خدایی که آفریدگار نظام احسن کنونی بوده، اما به دلیل کوتاهی دست او از هرگونه تصرف و اعمال نظر، بایسته سمت پروردگار نمی‌باشد.»

[۱۴] هادوی‌نیا، علی‌اصغر، «دئیسم و اصول نظام سرمایه داری»، فصلنامه کتاب نقد، ش ۱۱.

انحطاط اخلاقی

اگرچه اکتشافات علمی عصر نوزایی زمینه مساعدی برای شکل‌گیری سؤالات بسیاری در اذهان درباره تعلیمات کلیسا به وجود آوردند، اما انحطاط اخلاقی کشیشان، لطمات بیشتری بر پیکره این نهاد وارد کرد. تناقض رفتاری ارباب کلیسا با تعالیمی که دعوت به رهبانیت و دوری از دنیا می‌نمود؛ زمینه مساعدی برای خشم و طغیان و شورش مردم سامان داد.

اختلافات درون مذهبی

انحرافات اخلاقی ارباب کلیسا، زمینه پیدایش اصلاح‌طلبان مذهبی همچون لوتر، زونیگلی و کالون را در عصر نوزایی آماده نمود. آیین آنان مبتنی بر بازگشت به ریشه‌های مسیحیت بود. حاصل اختلافات مزبور، جنگ‌های متعدد میان کاتولیک‌ها و پیروان مذهب نوپای پروتستان بود. این جنگ‌ها فاتح نداشتند. اما چون پروتستان‌ها به فرد استقلال می‌دادند، به گونه‌ای که می‌توانست بی‌آنکه کشیش واسطه باشد، با خدای خود راز و نیاز کند، در عمل موفق به گسترش مذهب خود شدند. این امر برای کاتولیک‌ها سنگین به نظر می‌رسید. به همین دلیل، متوسّل به تشکیل دادگاه تفتیش عقاید، که محکمه‌ای مرکّب از کشیشان بود، شدند. آنان که از آیین کاتولیک روی برگردانده بودند، محاکمه شده و بلافاصله تحویل مقامات مسئول می‌شدند تا به عنوان «مفسد» سوزانده شوند. در هر صورت، تقارن نهضت اصلاح‌گرایان دینی همچون لوتر و کالون با چنین عملکرد وحشیانه‌ای که از سوی کلیسا صورت می‌گرفت، این تفکر دینی قرون وسطا را، که ایمان در درجه اول قبول حقایق وحی شده بر مبنای قبول و وثاقت کلیسا می‌باشد، مورد تردید قرار داد و زمینه را برای توجه به بینش‌های صرفا فلسفی همچون «خداشناسی طبیعی، که ناهمگونی کامل با تعالیم مسیحیت داشت، فراهم آورد.»

[۱۵] هادوی‌نیا، علی‌اصغر، «دئیسم و اصول نظام سرمایه داری»، فصلنامه کتاب نقد، ش ۱۱.

مکاتب مؤثر در پیشرفت دئیسم

علاوه بر این موارد، ظهور بعضی جنبش‌ها و مکاتب از قرن ۱۶ میلادی نیز به پیشرفت دئیسم، کمک کرد؛ مکاتبی همچون:
مکتب ضدّ تثلیت‌گرایی: anti – Trinitarianism
مکتب وابسته به کلیسای یونیتاری که تثلیث و الوهیت عیسی را قبول نداشتند: unitarianism
مکتب سکولاریزم (طرفدار جدایی دین از سیاست): Secularism
مکتب مخالف کلیسا: anti cleri calism
مکتب وابسته به توماس اراستوس که قایل به سلطه دولت بر کلیسا بود: Evas tianism
مکتب آرمین‌گرایی که در مقابل کالونیسم بود: Arminianism
مکتب سوسینیوس‌گرایی که منکر تثلیث و الوهیت عیسی بود: Socinianism
شورش‌های عمومی علیه مرجعیت کلیسا نیز از عوامل دیگر بودند.

[۱۶] Edward paul، Op. Cit، V. 1&2، P. 327.

قرن هجدهم از نگاه باربور

چنان که قبلاً گفته شد: دئیسم پدیده‌ای است مربوط به دو قرن ۱۷ و ۱۸. بررسی اوضاع و احوال این دوران و فضای علمی حاکم بر آن نیز می‌تواند به تبیین بیش‌تر پاورپوینت کامل مکتب دئیسم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint کمک کند. ایان باربور در کتاب علم و دین خود، قرن ۱۸ و جریانات فکری مربوط به این قرن را چنین توصیف می‌کند: «قرن هیجدهم را “عصر عقل” (Age of Reasow) می‌نامیدند و انتظار می‌رفت که آرمان عقلانیت که در علم جلوه‌گر شده بود، عرصه همه فعالیت‌های انسانی را در بر بگیرد. این نهضت فکری نوین، که “روشنگری” (Enlighteane) نامیده می‌شد، پدیده چند چهره‌ای بود. طبیعت چونان دستگاهی جبری و خود استوار نگریسته می‌شد که کار و کردارش باید بر حسب نیروهای طبیعی تبیین شود. خداوند در حد یک فرضیه قابل بحث بود که بعضی به عنوان فرض معقول (reasonable assuption) از آن دفاع می‌کردند و دیگران به عنوان جزم (dogma) یا عقیده جزمی بی‌پایه‌ای که ساخته و پرداخته کلیسای مرتجع است، آن را تخطئه می‌کردند. سرانجام، روحیه غالب، همانا اطمینان به کمال‌پذیری انسان و نیل به جامعه دلخواه به مدد کاربرد علم در همه شئون زندگی بود.
البته در اروپای قرن هیجدهم بسیاری کسان بودند که هنوز به مفاهیم سنّتی دینی اذعان داشتند، ولی نظرگاه متمایز و در واقع، صفت ممیّزه رهبران فکری روشنگری همانا “شریعت عقل” (rational religion) . ]= دین عقلانی. ] بود که رشد و غلبه و افولش را می‌توان در سه مرحله متداخل (overlapping) پی جویی کرد: در مرحله نخستین، که به نوعی ادامه نگرش اهل “ذوق” بود، شریعت عقل و وحی را دو طریقه بدیل یا علی‌البدل می‌شمردند که هر دو به حقایق بنیادی یگانه‌ای منتهی می‌شوند. هسته مشترک این حقایق بنیادی و مقبولات عام را شامل سه مفهوم عمده، یعنی خداوند، سلوک اخلاقی و بقای روح می‌دانستند. این سه اصل را از جوهر مسیحیت می‌گرفتند و مسیحیت را «یک نوع شریعت عقل می‌شمردند که اصولش را هر کسی در هر عصری می‌تواند برای خودش کشف کند.»
مرحله دوم که رونق بازار خداپرستی طبیعی (= دئیسم) بود، الهیات طبیعی را جانشینی برای وحی تلقّی می‌کرد. تعریف و مفهوم سنّتی خداوند تا حدّ زیادی تحت تاثیر علم جدید تعدیل یافته بود… در کفایت عقل، کوچک‌ترین شک و شبهه‌ای نبود و به وحی یا کتاب مقدّس نقش تبعی داده شده بود. الهیّات مبتنی بر وحی (= وحیانی) در موضع دفاعی بود؛ چنان که فی المثل از کتاب دین طبیعی و الهی (Anology of religion، natural and Revealed) [1736. ]، اثر اسقف باتلر برمی آید. نشانه بیماری نمای زمانه او همین است که باتلر تلاش می‌کند وحی را با قیاس کردن آن با الهیّات[که به نظر او چندان قبول عام یافته بوده، که نیاز به دفاع نداشت[توجیه کند….»

[۱۷] باربور، ایان، علم و دین، ص۷۱_ ۷۶، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲.

ایان باربور در ادامه توصیف قرن ۱۸، تعالی انسان را در این قرن چنین شرح می‌دهد: «خوش‌بینی به انسان در بسیاری از نوشته‌های قرن هیجدهم، فرق و فاصله عمده‌ای را از سنّت مسیحی نشان می‌دهد. در این آثار، می‌خوانیم که انسان گناه‌کار فطری نیست، بلکه با فطرت نیک به دنیا می‌آید و هر فسادی که می‌آموزد از جامعه است. انتظاراتی که در مورد ترقّی انسان داشتند، حد و مرزی نمی‌شناخت. تصور می‌کردند که علم و پیشرفت مادی، خود به خود، خوشبختی و فضیلت به بار می‌آورد. انسان می‌توانست بهشت را برای خود بر روی زمین بسازد… انتظار داشتند که انسان به اعتلای بی‌سابقه‌ای دست پیدا کند و بر آن بودند که اگر افراد و جوامع فقط از اصول عقل تبعیت کنند، ریشه شرّ از جهان کنده خواهد شد. این عصر، نقطه مقابل عصر شکّاکیت و در واقع، عصر ایمان شگرف بود؛ ایمان به انسان و مقدوراتش. برداشتی که از طبیعت و خداوند و انسان داشتند، فحوای اصالت عقلی واحدی داشت.

[۱۸] باربور، ایان، علم و دین، ص۷۸_ ۷۹، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲.

زمینه‌های پیدایش دئیسم

به طور خلاصه، در بررسی زمینه‌های پیدایش دئیسم، می‌توان چنین گفت: از یک سو، کلیسا و دین کلیسایی نتوانستند تعالیم خود را به نحو قابل قبولی ارائه دهند و همین بود که باعث شد تعالیم کلیسا نارسا و غیرعق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.