پاورپوینت کامل مکتب اگزیستانسیالیسم ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مکتب اگزیستانسیالیسم ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکتب اگزیستانسیالیسم ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مکتب اگزیستانسیالیسم ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :
اگزیستانسیالیسم
به طور کلی هر مکتب فلسفی، یا مشرب فکری در تمدنی که آن فلسفه و مشرب را به وجود آورده است، ریشههای عمیق فلسفی و تاریخی دارد. برای درک علل واقعی پیدایش پاورپوینت کامل مکتب اگزیستانسیالیسم ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint، باید به تاریخ فلسفه و دین در اروپا بازگشت. آنان میگویند هیچ هدف و ارزش و وظیفهای که به انسان جهت دهد و مسیری را تحمیل کند، وجود ندارد و انسان خود باید دست به خلق ارزش و معنا بزند و هر عملی که در ذهن خود ارزش میداند به عنوان وظیفه برگزیند به همین خاطر مسئول کارهای خود نیز هست.
فهرست مندرجات
۱ – معنای اگزیستانسیالیسم
۲ – ریشه تاریخی اگزیستانسیالیسم
۳ – زمینههای تاریخی
۴ – اگزیستانسیالیسم فلسفی و انواع آن
۵ – توجه به چند نکته
۶ – مسائل مورد اتفاق اگزیستانسیالیستها
۶.۱ – اوضاع مرزی
۶.۲ – خودشناسی
۶.۳ – آزادی
۶.۴ – تکلیف ستیزی
۶.۵ – اصالت تصوری، درون انگاری، ذاتیت
۶.۶ – تعالی و گذر
۶.۷ – فقدان ماهیت معین برای انسان
۶.۸ – ارزش سازی
۷ – گونه شناسی اگزیستانسیالیسم
۸ – ویژگیهای اگزیستانسیالیسم
۹ – تفوق اراده بر عقل در مسیحیت
۱۰ – علت ظهور رنسانس
۱۱ – هبوط انسان به دنیا در دوره رنسانس
۱۲ – سیطر جنب بشری عقل بر جنبههای الهی
۱۳ – محدود شدن عقل بشری و طغیان بعد الهی
۱۴ – عکسالعملها در برابر راسیونالیسم
۱۵ – عکسالعمل فلاسفه در برابر راسیونالیسم
۱۶ – بنبست نظری ترقی و پیشرفت در تمدن اروپایی
۱۷ – ظهور جنبههای عامیانه اگزیستانسیالیسم
۱۸ – فهرست منابع
۱۹ – پانویس
۲۰ – منبع
معنای اگزیستانسیالیسم
فعل existo و existee در زبان لاتینی به معنای خروج از ظاهر شدن و بر آمدن است. این اصطلاح با بودن و هستی نیز متعارف است ولی در اصطلاح فلسفههای اگزیستانس این اصطلاح به موجودات آگاه از واقعیت خاص گفته میشود؛ به عبارت دیگر، اگزیستانس به نحوه خاص هستی انسان اطلاق میشود و اگر گاهی از اگزیستانسیالیسم به اصالت وجود تعبیر میشود ربطی با نظریه اصالت وجود ملاصدرا که در باب مطلق وجود است ندارد.
در این فلسفهها باید به ریشه لفظ Existence که مشتق از Existee لاتینی است توجه داشت این لفظ مرکب از دو جزء: ex (از بیرون) و sistee (قیام ایستادن) و معنای آن در لاتین ظهور و بروز و تجلی است و از اینجا مناسبت اصطلاح «قیام یا تقرر ظهوری» برای این اصطلاح معلوم میگردد.
در اگزیستانسیالیسم که گفته میشود قیام ظهوری و یا گاهی وجود تعالی یافته، مراد وجودی است که مرتب میخواهد گذر داشته باشد و شئ جدیدی شود که این وجود تنها بر وجود انسانی منطبق میشود؛ پس در فلسفههای اگزیستانس، وجود داشتن به معنای تعالی دائمی یعنی گذر از وضع موجود میباشد؛ از این رو وجود داشتن مستلزم صیرورت میباشد.
وقتی در فلسفه اگزیستانسیالیسم، وجود به معنای تعالی دائمی و گذر از وضع موجود گرفته میشود و آن را با صیرورت مترادف میدانند با معنای لغوی آن نیز پیوند دارد؛ چون گفتیم که معنای لغوی آن ظاهر شدن و برآمدن است؛ پس اگزیستانس موجودی است که مرتباً نو میشود و به صورت دیگری ظاهر میگردد؛ به همین خاطر اگزیستانسیالیستها مخصوصاً سارتر میگوید وجود انسان بر ماهیتش مقدم است؛ زیرا بین وجود داشتن و انتخاب کردن برای انسان فرقی نیست؛ یعنی وجودش وجود انتخابگر است، Existance یعنی نحوه خاص وجودی انسان که یک موجود آزاد گزینشگر و آگاه است.
پس ماهیت انسان در اثر انتخاب آزاد و آگاه خود او تحقق مییابد، اما موجودات دیگر از حیوانات، نباتات و جمادات ماهیتشان بر وجودشان مقدم است. از این رو قابل پیشبینی هستند، قبل از موجود شدنشان میدانیم که ماهیتشان چیست قبل از اینکه مثلاً گوسالهای به دنیا بیاید میدانیم که موجودی که قرار است پا به عرصه بگذارد چه ماهیتی است.
اگر اگزیستانسیالیست قائل به خدا باشد میگوید خدا ماهیت آن را معین کرده است وگرنه طبیعت سرنوشت آن را معین میکند، ولی سرنوشت و ماهیت انسان را هیچکس تعیین نمیکند و او یک موجود آزاد و آگاه است، تازه اگر بخواهد به صرافت طبع عمل کند که دیگر اصلاً قابل پیشبینی نخواهد بود؛ چون صرافت طبع هر شخصی با دیگران فرق دارد، آنقدر با هم متفاوتاند که نمیتوان نوع واحدی را برای انسانها در نظر گرفت. پس این جمله سارتر که «وجود بر ماهیت متقدم است» ناظر بر مطلق موجودات و ماهیات نیست، بلکه منظور او وجود انتخابگر انسان است که بر چیستی او مقدم است.
ریشه تاریخی اگزیستانسیالیسم
با توجه به تاکید فلسفههای اگزیستانس بر وجود انسان، ریشه تاریخی این فلسفه را به سقراط یا آگوستین نسبت میدهند. البته همانطور که گذشت نگاه اگزیستانسیالیستها به انسان نگاهی متفاوت است.
به طور کلی انسان را به دوگونه میتوان مورد بحث قرار داد:
۱. به صورت انتزاعی.
۲. به صورت انضمامی.
در نظر انتزاعی، انسان را به شیوه منطقی استدلالی مورد بحث قرار میدهیم، حال استدلال برهانی یا تجربی؛ مثلاً جنس و فصل انسان را میشناسیم یا با تحقیقات تجربی، اجزاء بدن او را مطالعه میکنیم؛ مطالعه انسان از نظرگاه یک بیوشیمیست، روانشناس، جامعهشناس و فیلسوفان ما بعدالطبیعه و … بحث انتزاعی است؛ یعنی، این اندیشمندان انسان را به صورت بریده از دیگر اشیا مورد مطالعه قرار میدهند.
اما در نگاه انضمامی انسان با همه نسبتها و روابطش مورد مطالعه قرار میگیرد و رابطه انسان با انسانهای دیگر، با خدا، با طبیعت و هر چه غیر اوست، لحاظ میشود. شناخت فیلسوفان اگزیستانسیالیست از انسان، شناخت انضمامی است نه انتزاعی، آنها میخواهند انسان را با تمام روابطش بشناسند نه بریده از جهان خارج.
زمینههای تاریخی
اگزیستانسیالیسم یکی از مهمترین مکاتب فکری قرن ۱۹ به بعد است که با تعابیر گوناگونی همچون مکتب وجودی، مکتب هست بودن و مکتب اصالت وجود از آن یاد میشود. بدیهی است که مکتب وجودی و مکتب اصالت وجود با نظریه اصالت وجودی که در فلسفه اسلامی وجود دارد، تفاوت ماهوی دارند و تشابه آنان فقط در اسم میباشد.
از آنجایی که این مکتب فکری، نوعی رد مطلقگرایی فکری است و بر لحظه زندگی و زیستن تاکید میکند، نمیتوان از آن بهعنوان فلسفه یاد کرد؛ زیرا، فلسفه یک تفکر کلی است و این همان چیزی است که این مکتب در پی انکار آن است.
در ارتباط با زمینههای تاریخی این مکتب باید گفت که پس از جنگ جهانی دوم، در میان انسانهایی که با وجود شعار آزادی، در یافته بودند هیچ کنترلی بر زندگی خود ندارند و دچار یاس و ناامیدی و پوچگرایی گشته بودند، این فلسفه کوشید تا توجیهی کارآمد و مناسب با آن اوضاع و احوال ارائه دهد و راهی برای خروج یا کنار آمدن با این احساس پوچی ارائه دهد.
به عقیده اینان، انسانهایی که غرق در زندگی روزمره خود شدهاند، موجوداتی بیشخصیت هستند که اصلاً درکی از هستی ندارند. اگر همین انسان در درون خود ترسی را احساس کند که ناشی از پوچی و مرگ و غیره باشد، متوجه ادراک هستی میشود. به همین خاطر ترس و دلهره، پایه آزادی انسان و سبب جدایی وی از بقیه موجودات میشود.
آنان میگویند هیچ هدف و ارزش و وظیفهای که به انسان جهت دهد و مسیری را تحمیل کند، وجود ندارد و انسان خود باید دست به خلق ارزش و معنا بزند و هر عملی که در ذهن خود ارزش میداند به عنوان وظیفه برگزیند به همین خاطر مسئول کارهای خود نیز هست.
از جمله شخصیتهای مطرح این مکتب فکری، که البته برخی از آنان از نامیدن خود به این نام ابا دارند، میتوان به سورن کی یر کگور دانمارکی (پدر فلسفه وجودی یا اگزیستانسیالیست)، نیچه آلمانی، کارل یاسپرس آلمانی و مارتینهایدگر آلمانی و ژان پل سارتر فرانسوی و گابریل مارسل و آلبر کامو اشاره کرد.
اگزیستانسیالیسم فلسفی و انواع آن
اما این جریان از لحاظ فلسفی پیچیدهتر است. آنچه که اگزیستانسیالیسم فلسفی مینامیم در آلمان و در فرانسه دو رنگ مختلف به خود گرفت. در آلمان، ابتدا هوسرل مذهب فنومنولوژی را همچون مقدمهای بر این مکتب تاسیس کرد و شاگردانش هیدگر و یاسپرس بیشتر از او سعی کردند جنب فلسفی اگزیستانسیالیسم را به ثمر برسانند. در واقع حرف معروف هیدگر مبنی بر اینکه: «فلسفه از افلاطون شروع شده و به من خاتمه مییابد» از لحاظی دور از حقیقت نیست. به این معنی که اگر مفهوم وجود را، چنان که از دوران قرون وسطی به بعد محدویت پیداکرد و به تدریج محدودتر شد تا صرفا به صورت یک مفهوم ذهنی درآمد تصور کنیم، مشاهده میکنیم که به جایی بیش از هیدگر نمیتوان رفت و فلسفه به این معنا به هیدگر ختم میشود. ولی روی هم رفته فلاسف اگزیستانسیالیست آلمان گرچه متوجه معنای وجود چنان که در حکمت و عرفان شرقی هست نشدهاند، سعی کردهاند در دامن محدویتهایی که تاریخ فلسف اروپا در پیش پایشان گذاشته بود، یک نوع بعد متعالی حفظ کنند و متعاقب این بعد، ارزشهایی برای انسان و برای جامع انسانی قائل شوند.
در فرانسه دو نوع اگزیستانسیالیسم وجود داشت: اگزیستانسیالیسم دینی که نمایند آن گابریل مارسل و اگزیستانسیالیسم ضددینی، که نمایند آن سارتر و پیروان اویند. یکی از خصایص این افراد این است که آنها بیشتر ادیب هستند و نقاد اجتماع. نوشتههای ادبی آنها دارای ارزش هنری و ادبی است، از جمله تئاترهایی که نوشته و اشعاری که سروده و قصهها و مقالات انتقادی و رمانهایی که نگاشتهاند. آنها سعی کردهاند که به فلسفه جنبهای ادبی و هنری بخشند، یعنی جنبهای که با حیات هر روزه و با زیبایی و احساسات و عواطف انسان سر و کار دارد. اما تفاوت اساسی بین آنها این است که مارسل و اشخاصی مانند او بر این باورند که انسان “تنها” است و روابط او با جهان و دیگران و خداوند قطع شده و «وجودی» که ما میگوییم «وجود» انسان فردی است، ولی میافزایند که بین این انسان و آن وجود متعالی که خداوند باشد، خندق و شکافی هست که انسان باید از آن بجهد و آنچه به انسان به عنوان یک موجود قهرمان و زنده ارزش میدهد، همین پرش از یک سو به سوی دیگر است، در حالی که سارتر و پیروانش معتقدند که ارزش انسان در تحمل این «نیستی» است.
انسان باید این موضوع را تحمل کند که موجودی تنهاست و هیچگاه با دیگری تماسی حاصل نخواهد کرد. پس تنها چیزی که ارزش دارد، حفظ ارزشهای بشری است ارزشهایی مانند بیعدالتی و مانند آن. به همین جهت بسیاری از اگزیستانسیالیستهای پیرو سارتر جنب چپی و مارکسیستی دارند. یعنی برخی از آنها از لحاظ سیاسی مارکسیست هستند، و از لحاظ فلسفی اگزیستانسیالیست.
توجه به چند نکته
۱. فلاسفه اگزیستانسیالیسم راضی به پذیرش این عنوان اگزیستانسیالیسم نبودهاند؛ تنها سارتر این اصطلاح را به صراحت به کار برده است و گابریل مارسل نیز تنها یک بار آن را پذیرفته است، ولی مورخان تاریخ فلسفه معاصر عنوان اگزیستانسیالیست و فیلسوف وجودی را غیر از سارتر بر عهده عده زیادی مثل کی یرکگارد، یاسپرس، هایدگر، نیچه و … نهادهاند؛ حتی نویسندگانی مانند اباگنانو، بردیائوف و کامو را نیز اگزیستانس میدانند.
۲. فیلسوفان اگزیستانس درباره مظاهر عمده و برجسته تمدن غربی از یونان باستان تا عصر جدید اظهار نظر کرده و واکنش نشان دادهاند؛ مثلاً برای نیچه فرهنگ و تمدن یونان باستان اهمیت زیادی داشته است، ولی بقیه نیز به یونان باستان و شخصیتهایی چون ارسطو، سقراط و افلاطون و به مسائلی از قبیل خدا، مسیح، اخلاق مسیحی، کلیسا، کشیشان، قرون وسطی، علم، مدرنیته، مابعدالطبیعه، دولت، سیاست، دموکراسی غربی و تکنولوژی پرداختهاند که همگی مظاهر جامعه غربی هستند. این خیلی مهم است که فیلسوفان اگزیستانس با اینکه محصول تمدن غرب هستند ولی صریحاً نسبت به دست آوردهای غرب موضع نفی و انکار دارند. علت اصلی این مطلب نیز پیامدهای منفی زندگی ماشینی در دوران مدرن است.
۳. فلاسفه اگزیستانس به شدت مخالف نظام سازی بودهاند و نباید انتظار داشته باشیم که مثل ارسطو، افلاطون و هیوم و … سخن گفته باشند ایشان فلاسفه آشفتهای هستند، هرچند به همه مظاهر غرب پرداختهاند ولی به صورت آشفته نه نظاممند. اما در عین حال یک بند تسبیح همه این مباحث آشفته را به هم پیوند میدهد و آن انسان است.
۴. تفاوتهای بسیار عمیقی میان فلاسفه اگزیستانس وجود دارد. اندیشههای هایدگر با یاسپرس، مارسل با سارتر، نیچه با کی یر کگارد فاصله زیادی دارد. ولی این اختلاف عمیق نباید رشته وحدت بین این فلاسفه را از بین ببرد؛ چون همه آنها با تمام اختلافات در اموری نیز مشترکاند که یکی از مشترکات مهمشان این است که همگی پرسش واحدی دارند و آن پرسش از چیستی و مقام و منزلت انسان است.
۵. مذهب اصالت وجود خاص انسانی از حیث گرایش به خدا و دین به سه دسته تقسیم میشود:
الف) مذهب اگزیستانسیالیسم دینی و خدا انگارانه که در راس آن کی یرکگور قرار دارد و علاوه بر او میکل اونامونو، کارل یاسپرس و گابریل مارسل در این دسته جای دارند.
ب) مذهب اگزیستانسیالیسم ملحدانه که در راس آن ژان پل سارتر قرار دارد، آلبر کامو و کافکا نیز در این دستهاند.
ج) مذهب اگزیستانسیالیسم خنثی یا متحیرانه که در راس آن نیچه و مارتینهایدگر قرار دارند.
مسائل مورد اتفاق اگزیستانسیالیستها
فیلسوفان اگزیستانسیالیست در پارهای از مسائل مشترکاند ولی در تعداد آنها اختلاف است. کاپلستون در کتاب «فلسفه معاصر» به سه مسئله پرداخته و پل ادواردز ویراستار دایره المعارف فلسفه شش مسئله را مطرح کرده است.
[۱] مهدوی، یحیی، نگاهی به پدیدار شناسی و فلسفههای هست بودن ژان و ال و روژه ورنو.
اوضاع مرزی
این مسئله از مسائل مشترک مهم فیلسوفان اگزیستانس است. همه انسانها از نظر ظاهر شبیه هم هستند آنقدر که نمیتوان آنها را از چهره شناخت؛ اگر بخواهیم انسانها را خوب بشناسیم باید وقتی که در اوضاع و احوال خاص قرار میگیرند آنها را بشناسیم نه در زندگی روزمره و عادی؛ در حالتهایی مثل تنهایی، شرور، رنجها، مرگ، جنگ و … است که انسانها خود و یکدیگر را میتوانند بشناسند. فیلسوفان اگزیستانسیالیست توصیه میکنند که از اوضاع حدی فرار نکنید.
خودشناسی
خودشناسی و نه انسانشناسی فلسفی یا تجربی، از مشترکات فیلسوفان اگزیستانس است. اگزیستانسیالیستها به دنبال انسانشناسی یا فلسفی یا تجربی یا آنتروپالوژی نیستند؛ آنها به دنبال خودشناسی هستند و دغدغه همه آنها خودشناسی است هرچند نتایجی که گرفتهاند خیلی تفاوت دارد.
آزادی
آزادی مطرح در اگزیستانسیالیسم، آزادی فلسفی و هستی شناختی است نه آزادی سیاسی اجتماعی و حقوقی. سارتر فیلسوف فرانسوی میگوید: در زمان بودن، در مکان بودن، زنده بودن و کار کردن مختار نیستیم، ولی انسان در هر چیز دیگر توانایی گزینش و انتخاب دارد. ولی باید توجه داشت تفسیر آنها از آزادی با مبانی فلسفی اختیار در فلسفه اسلامی در تعارض است. این اصل آزادی با اصل تقدم وجود انسان بر ماهیتش و ویژگی بیمعنایی جهان ارتباط تنگاتنگ دارد و اصولاً این ویژگیها و مشترکات را باید با هم فهمید.
تکلیف ستیزی
فلسفه اگزیستانسیالیسم به جهت اعتقادی که به آزادی انسان دارد، هر امری را که در برابر آزادی و انتخابگری انسان قرار بگیرد حذف میکند. یکی از اصولی که با آزادی انسان تعارض دارد، اصل تکلیفمداری است، اعم از تکالیف فقهی، حقوقی و ارزشهای اخلاقی؛ زیرا آزادی انسان به طاعت محدود میگردد. گرچه این مسایل در جای خود قابل نقد است ولی اجمالاً میتوان گفت پارهای از تکالیف و ارزشهای انسان با صرافت طبع او منافاتی ندا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 