پاورپوینت کامل مکاشفه از دیدگاه امام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مکاشفه از دیدگاه امام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکاشفه از دیدگاه امام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مکاشفه از دیدگاه امام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مکاشفه

‌ کشف به معنای اطلاع بر ماورای‌ ‌حجاب می‌باشد و اگر‌ ‌معنای غیبی یعنی اسماء و صفات حق، و امور حقیقی یعنی عالم جبروت و ملکوت، ‌به قلب سالک طلوع کند و این نورانیت، سالک را به مقام حق الیقین، وجوداً، و عین‌ ‌الیقین، شهوداً، برساند، حالت مکاشفه پدید آمده است.

فهرست مندرجات

۱ – تعریف و ماهیت کشف‌
۱.۱ – ابونصر سراج طوسی
۱.۱.۱ – مشاهده
۱.۱.۲ – کشف عرفانی
۱.۱.۳ – وجوه مکاشفه
۱.۲ – خواجه عبدالله انصاری
۱.۲.۱ – معنای مکاشفه
۱.۲.۲ – درجات مکاشفه
۱.۳ – محیی‌الدین ابن عربی
۱.۳.۱ – مکاشفه علمی
۱.۳.۲ – مکاشفه حال
۱.۳.۳ – مکاشفه وجد
۱.۴ – سید حیدر آملی
۱.۴.۱ – تقسیم علم
۱.۵ – امام خمینی
۱.۵.۱ – شهود و درجات آن
۱.۵.۲ – کاربرد مشاهدات‌ ‌عرفانی
۱.۵.۳ – شرح دعای سحر‌
۲ – درجات و مراتب مکاشفه‌
۲.۱ – لوایح و لوامع و طوالع‌
۲.۲ – مکاشفه علم و حال و عین‌
۲.۳ – مشاهده معرفت و معاینه و جمع‌
۲.۴ – معاینه بصر و قلب و روح‌
۲.۵ – الهام نبی و عین و تحقیق‌
۲.۶ – انواع کشف
۲.۷ – مکاشفه علمی و حال و وجد‌
۲.۷.۱ – کلام محی‌الدین
۲.۸ – مکاشفه غیب و شهادت‌
۲.۹ – مکاشفه صوری و معنوی‌
۲.۹.۱ – کشف با حواس
۲.۹.۲ – اسم حاکم بر سالک
۲.۹.۳ – متعلق کشف صوری
۲.۹.۴ – کشف معنوی
۲.۱۰ – مشاهده فعلی و صفاتی و ذاتی‌
۳ – رفع حجاب‌
۳.۱ – مراتب حجاب
۳.۲ – کلام امام علی
۳.۳ – کشف در منظر قیصری
۳.۴ – شواهد لزوم رفع حجاب
۴ – انسان و کشف‌
۴.۱ – انسان کبیر و عالم صغیر
۴.۲ – حقیقت آدمی
۴.۳ – عوالم تنزلات انسان
۴.۴ – سرآغاز سلوک
۴.۵ – مزرعه و زارع و بذر
۴.۶ – اول و وسط و آخر راه
۵ – منازل و اطوار روح
۵.۱ – بطون سبعه‌
۵.۱.۱ – ‌بطن اول
۵.۱.۲ – بطن دوم
۵.۱.۳ – بطن سوم
۵.۱.۴ – بطن چهارم
۵.۱.۵ – بطن پنجم
۵.۱.۶ – بطن ششم
۵.۱.۷ – بطن هفتم
۵.۲ – لطایف سبعه‌
۵.۳ – اطوار سبعه‌
۶ – انسان کامل
۶.۱ – آیینه تمام نمای حق
۶.۲ – حقیقت محمدیه
۷ – حالات همراه کشف‌
۷.۱ – حیرت‌
۷.۲ – سکر‌
۷.۳ – ذوق‌
۷.۴ – شوق‌
۷.۵ – وجد‌
۷.۶ – عشق‌
۷.۶.۱ – یقین‌
۸ – احوال عارفان در کلام ابن‌سینا
۹ – فهرست منابع
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع

تعریف و ماهیت کشف‌

‌نخستین مساله‌ای که در این مقام مطرح می‌شود، تعریف است. در این زمینه مطالب‌ ‌مبسوطی در آثار عارفان به چشم می‌خورد که قهراً باید دست به گزینش زد. ‌

ابونصر سراج طوسی

ابونصر سراج طوسی (م. ۳۷۸ ق) ‌جزو نخستین صوفیانی است که به منظور‌ ‌تبیین دیدگاه‌های عرفا، دست به قلم برد و کتاب ‌اللمع‌ را نوشت که تقریباً نخستین‌ ‌کتاب مدوّنی است که به سبکی خاص، دیدگاه‌ها و نظریات صوفیان پیش از خود را تبیین‌ ‌کرده است. ‌در این کتاب، از «مشاهده» بیش از «مکاشفه» سخن به میان آمده است. ‌

[۱] سراج طوسی، ‌ ابونصر، اللمع فی التصوّف‌، ص۱۰۰-۱۰۱.

مشاهده

ابو نصر، شاهد‌ ‌را دو کس می‌داند: رب و قلب. آن جا که ربّ شاهد باشد، کَون مشهود است؛ و اگر قلب در‌ ‌مقام مشاهده باشد، هر آنچه غیر ربّ است از صحنه قلب خارج خواهد شد. در این‌ ‌حالت، همه چیز ـ جز عظمت حق ـ غایب است و در دل، جز او باقی نمی‌ماند. ‌مشاهده، مقام لقاء حق است. شهود آن است که وصل حاصل شود. اگر نزدیکی‌ ‌حاصل آید، انسان به مقام حضور خواهد رسید و شهود از جنس حضور است. ابونصر به‌ ‌این آیه استشهاد می‌کند که: ‌ «‌انَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَی لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ اوْ الْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ‌»‌. ‌

[۲] ق/سوره۵۰، آیه۳۷.


‌حالت مشاهده به اعتقاد وی، عبارت است از: ‌المشاهده زوائد الیقین، سطعت بکواشف الحضور، غیر خارجه من تغطیه القلب. ‌

[۳] سراج طوسی، ‌ ابونصر، اللمع فی التصوّف‌، ص۱۰۱.

‌ از این بیان چنین برمی آید که: اولاً، شهود از مراتب یقین است؛ چنان که طوسی خود به‌ ‌آن اشاراتی دارد: ‌المشاهده حال رفیع، و هی من لوائح زیادات حقائق الیقین. ‌

[۴] سراج طوسی، ‌ ابونصر، اللمع فی التصوّف‌، ص۱۰۱.

‌ ثانیاً، مشاهده و مکاشفه با یکدیگر اختلاف جوهری ندارند؛ بلکه هر دو از یک سنخ‌ ‌بوده و از جنس حضور و قربند: ‌المشاهده بمعنی المداناه و المحاضره؛ و المکاشفه و المشاهده تتقاربان فی المعنی. ‌

[۵] سراج طوسی، ‌ ابونصر، اللمع فی التصوّف‌، ص۴۱۲.

‌ ثالثاً، شهود یا کشف پس از آن که «غطاء» از قلب برداشته شود، حاصل می‌شود. اگر از‌ ‌روی قلب حجاب و ستر کنار رود، قلب به مقام کشف و شهود نایل می‌شود. این مطلب از‌ ‌نکات بسیار مهمی است که به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.

کشف عرفانی

‌در این کتاب، کشف عرفانی این گونه تعریف شده است: ‌الکشف بیان ما یستتر علی الفهم، فیکشف عنه للعبد کانّه رای عین. ‌

[۶] سراج طوسی، ‌ ابونصر، اللمع فی التصوّف‌، ص۴۲۲.

‌ قلوب اهل حق آن گاه که به نور حقیقی نزدیک شد و در مقام قرب الهی قرار گرفت، ‌ ‌دیدگانش بینا می‌شود و آنچه قبل از آن از فهم او مستور بود، تبیین می‌یابد و به روشنی و‌ ‌وضوح می‌رسد. این مقام، کشف است. کشف از آنِ قلب است که به هنگام اتصال حاصل‌ ‌می شود؛ چنان که اگر چشم سر با یک شی ء جسمانی رو به رو شد، کشف حس به او دست‌ ‌خواهد داد و به قول او: ‌مکاشفات العیون بالابصار، و مکاشفات القلوب بالاتّصال. ‌

[۷] سراج طوسی، ‌ ابونصر، اللمع فی التصوّف‌، ص۴۲۲.


‌اگر شهود و کشف هم سنخ با حضورند، انسانی که در غیبت به سر می‌برد، از این حالت‌ ‌رفیع محروم و در پشت پرده حجاب و غشاء، از درک حضور حق دور مانده است. قلبِ‌ ‌غایب، در ظلمت است و قلب حاضر، به صفای یقین نایل. اگر عارف به حضور و شهود‌ ‌حق نزدیک شود، بر وحدت و جمعیت او اضافه و از تفرقه و کثرت او کاسته شده است؛ ‌ ‌لذا حضور و شهود با اتحاد و اتصال همراه است؛ چنان که غیبت با کثرت و حجاب و‌ ‌ظلمت آمیخته و قرین است. ‌

وجوه مکاشفه

به اعتقاد ابونصر سراج، مکاشفه سه وجه، بعد یا درجه دارد: ‌مرتبه‌ای از آن، مکاشفه با دیده قلب است که در قیامت حاصل می‌شود. ‌مرتبه‌ای دیگر، با حقایق ایمان و به همراه یقین پدید می‌آید و همراه با هیچ حد و‌ ‌صورتی نیست، و در اصطلاح «کشف معنوی» نامیده می‌شود. ‌مرتبه سوم، مکاشفه آیات الهی است که از طریق معجزات برای انبیا، و از راه کرامات و‌ ‌اجابات برای غیر آن‌ها حاصل می‌شود. ‌از مجموع کلمات ابونصر چنین بر می‌آید که مکاشفه و مشاهده دو گونه متفاوت‌ ‌نیستند و میان آن دو، اختلاف ذاتی و ماهوی دیده نمی‌شود؛ حداکثر این که یکی تمامیّت‌ ‌دیگری می‌باشد. ‌شهود و کشف عرفانی، هر دو از سنخ حضورند و قلبِ حاضر، قلبی است که به مقام‌ ‌قرب و دنوّ، نایل آمده باشد. پس اگر قلب عارف و دل سالک بر اثر ریاضات و مجاهدات، ‌ ‌به حریم اسماء و صفات الهی بار یافت، پرده‌های حجاب ظلمانی و نورانی، یکی پس از‌ ‌دیگری، از پیش چشمان او برداشته می‌شود و عابد در این هنگام، به مقام کشف و شهود‌ ‌دست پیدا می‌کند. ‌
‌بنابراین، مکاشفات دو سو دارند: از یک سو به قلب عارف مرتبط می‌شوند؛ و از سوی‌ ‌دیگر به حقایق یقینی. و به هر میزانی که این حقایقِ مستور، پرده از رخسار خویش‌ ‌برگیرند، دیدگان دل به نور جمالشان روشن تر می‌گردد. ‌نکته مهم این که به اعتقاد صاحب ‌اللمع‌، چنین حالتی در دنیا شدنی است و امکان این که‌ ‌انسان بتواند پیش از آخرت، به دیدار او نایل آید، وجود دارد. ‌عارفان ـ در برابر معتزله ـ نخست، رؤیت خدا در عقبا را تجویز کردند؛ اما تدریجاً آن‌ ‌را به دنیا هم سرایت دادند و معتقد شدند که قلب عارف می‌تواند بر اثر ریاضات و‌ ‌مجاهدات طاقت فرسا، به لقاء محبوب دست یابد و به مشاهده او نشیند و به این مقام رفیع‌ ‌و منیع ـ که خلقت انسان، هدفی جز آن ندارد ـ دسترسی پیدا کند. ‌

خواجه عبدالله انصاری

ابو اسماعیل، عبدالله بن محمد بن انصاری؛ ‌کتاب‌ منازل السائرین‌ پدیده ممتازی است‌ ‌که در قرن پنجم رخ داد؛ به گونه‌ای که می‌توان آن را نقطه عطفی در زمینه عرفان تلقّی‌ ‌نمود. پیر هرات (۳۹۶-۴۸۱ ق) برای نخستین بار، نثر را مسجّع ساخت تا بیش‌تر و بهتر بر‌ ‌دل‌ها نشیند. به این جهت، رسائل خواجه عبدالله انصاری در نثر مسجّع فارسی، پیش قدم‌ ‌است و بر دیگران ـ از جمله سعدی ـ فضل تقدّم دارد. ‌به جز این، خواجه عبدالله انصاری در زمینه تنظیم و ترتیب مراحل و مقامات عرفانی، ‌ ‌ذوق سرشاری از خود نشان داد؛ چنان که ‌منازل السائرین‌ و ‌صد میدان‌، دو نمونه شاخص و‌ ‌بارز در این زمینه می‌باشند. ‌آثار و دست نوشته‌های صوفیان پیش از او، غالباً به سبک گزارش، نقل قول و بیان‌ ‌حالات مشایخ و بزرگان صوفیه بود و در آن‌ها، کم‌تر طبقه‌بندی، تنسیقِ همراه با تحلیل، و‌ ‌درجه‌بندی مقامات عرفانی به چشم می‌خورد. پیر هرات در این زمینه، گوی سبقت را‌ ‌ربود و آغازگر سبکی خاص در نوشته‌های صوفیانه و ادبیات عرفانی شد.

معنای مکاشفه

‌پیر هرات آیه متناسب با مکاشفه را آیه: ‌ «‌فَاوْحَی الَی عَبْدِهِ مَا اوْحَی‌» ‌

[۸] نجم/سوره۵۳، آیه۱۰.

‌ می‌داند. استناد به‌ ‌این آیه در باب مکاشفه، به این معنا است که به اعتقاد وی، مکاشفه و وحی از یک سنخ‌ ‌می باشند. ماهیتِ کشف ‌ «مهاداهُ السرّ بین متباطنین؛ و هی فی هذا الباب بلوغ ماوراء الحجاب‌ ‌وجوداً» ‌

[۹] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۱۱۳.

‌ می‌باشد. اگر باطن عارف، خواهان ملاقات با باطن امر غیبی شد و این دو باطن با‌ ‌یکدیگر رو در رو شدند، مکاشفه پدید آمده است. ‌به دیگر سخن، مکاشفه آن است که سرّ عارف، حجاب‌های ظلمانی و نورانی را‌ ‌درنوردد و با ایده شهود، به ماورای حجاب نایل آید و از اسرار غیبی بهره گیرد. این‌ ‌مکاشفه در اصطلاح، «مکاشفه معنوی» است، که غیر از «مکاشفه علمی» و «مکاشفه‌ ‌صوری» می‌باشد. حاصل آن که: ‌ ‌اولاً، مکاشفه با باطن و قلب عارف سر و کار دارد؛ ‌ثانیاً، مکاشفه با وحی تمایز ذاتی ندارد؛ ‌ثالثاً، کشف عرفانی جز با دریدن حجاب حاصل نمی‌شود. ‌

درجات مکاشفه

مکاشفه دارای درجاتی است: نخستین رتبه آن، گه گاه دست می‌دهد. ‌رتبه دوم، دائمی است و زمانی رخ می‌دهد که عارف، خود را در حالت مکاشفه نبیند و‌ ‌به نحو تمام و کمال، محو محبوب باشد. ‌مکاشفه عین ثابت یا سرّ قدر، سومین درجه کشف عرفانی است که همراه با تجلی‌ ‌ذاتی الهی رخ می‌نماید. ‌

محیی‌الدین ابن عربی

محیی‌الدین ابن عربی (۵۶۰-۶۳۸ ق)؛ ‌ابن عربی بیش‌ترین اهتمام را به مساله‌ ‌معرفت و مکاشفه داشته است. او معرفت نسبت به خداوند و صفات او را به دو طریق‌ ‌ممکن می‌داند: ‌راه اول، راه استدلال و فکر است. این راه از یک‌سو در معرض خطا است و شک‌ ‌و شبهه در آن راه دارد؛ و از سوی دیگر، عقل هرگز نمی‌تواند از شاهد به غایب‌ ‌استدلال معتبری داشته باشد. فکر از راه دلیل و برهان به خدا نمی‌رسد؛ بلکه فقط می‌داند‌ ‌که او هست. ‌

[۱۰] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۱، ص۹۲.

[۱۱] ابن فنّاری، ‌ محمد بن حمزه، مصباح الانس‌، ص۲۵۴.

‌ راه دوم، راه کشف است که علم حاصل از آن، ضروری می‌باشد. این علم هرگز در‌ ‌معرض شک و شبهه نیست و همواره راهی روشن، سالم و مورد وثوق می‌باشد. ‌
‌نکته مهم این که عارف هرگز راه عقل را ـ اگر حدّ خود را نگه دارد ـ تخطئه و حتی‌ ‌تحقیر نمی‌کند؛ بلکه تمام سخن او در این خلاصه می‌شود که: «راهی برتر وجود دارد». محیی الدین ـ همانند دیگر عرفا ـ بر این نکته اصرار می‌کند که طریق کشف و عیان، بر‌ ‌طریق استدلال و برهان ترجیح و تفضیل دارد و علم کشفی را علمی ضروری و غیر قابل‌ ‌شبهه می‌داند. البته ممکن است انسان در حالت کشف، استدلال هم نصیبش شود؛ چنان که‌ ‌محیی الدین می‌گوید: ‌ ‌برخی از دوستان ما (یعنی ابوعبدالله بن کتّانی) گفته است که در کشفش، هم دلیل به او عطا‌ ‌می شود و هم مدلول. ‌

[۱۲] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۱، ص۳۱۹.

‌ محیی‌الدین در تعریف مشاهده می‌گوید: ‌مکاشفه یا به معنای تحقق فهم همراه با امانت است، یا به معنای تحقیق زیادتی حال، و یا‌ ‌به معنای تحقیق اشاره. ‌

[۱۳] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۱۳۲.

‌ وی سپس مکاشفه را به سه معنی اطلاق می‌کند:

مکاشفه علمی

‌ این مکاشفه، همان معنای اول است. مکاشفه علمی به معنای‌ ‌حصول فهم است. اگر فهمی برای انسان حاصل شود، این امر در واقع، نتیجه آن است که‌ ‌چیزی بر انسان منکشف شده است. پس اگر کسی انسان را مورد خطاب قرار داد، شهود‌ ‌سمعی پدید آمده یا اگر چشم انسان به صحنه‌ای افتاد، شهود بصری حاصل آمده است. ‌بر این اساس، علوم حسی، نوعی کشف محسوب می‌شوند. این فهم‌ها امانتی از سوی‌ ‌حق نزد انسان می‌باشند؛ و حقِ امانت آن است که باید آن را به اهلش رساند، و الاّ انسان، ‌ ‌خائن است؛ «‌المجالسُ بالامانهِ‌».

مکاشفه حال

‌ این نوع از مکاشفه همان معنای دوم مکاشفه (تحقیق زیادتی حال) ‌ ‌است؛ بدین معنا که عارف هنگامی که ذاتی را با حالی شهود کرد، از این حال به تاویل آن‌ ‌پی می‌برد. اهل الله به این امر زیادتی، «حال» اطلاق می‌کنند. مثلاً اگر اهل حق، شخصی را‌ ‌در حالتی یا صفتی خاص مشاهده کند ـ چه ملایم طبع ناظر باشد، چه نباشد ـ و از این حال‌ ‌یا صفت، به حقیقتی که تاویل این حال یا صفت ـ که زاید بر آن است ـ منتقل شود، او‌ ‌دارای مکاشفه زیادتی حال است و از این طریق به منزلت او نزد خداوند آگاه می‌شود. ‌برخی از صوفیه مدعی هستند که می‌دانند در چه حالی خداوند محبّ آن‌ها است. ‌ ‌آن‌ها بر این باورند که چون در وحی آمده است که: ‌ «‌فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ الله ُ‌» ‌

[۱۴] آل عمران/سوره۳، آیه۳۱.

‌ و آن‌ها در‌ ‌ساعاتی، در حالت اتّباع کامل از شریعت بوده‌اند، خداوند به آن‌ها این حالت را عطا‌ ‌فرموده است که حبّ او را به خود دیده‌اند؛ زیرا در این ساعت، خود را مَجلای حبّ و‌ ‌محبوب او دیده‌اند.

مکاشفه وجد

‌ این مکاشفه همان تحقیق اشاره است و مراد از آن، اشاره‌ ‌مجلس است. ‌مجالس حق دو گونه‌اند: گونه‌ای تنها با خلوت عبد با حق برگزار می‌شود؛ و نوع دیگر، ‌ ‌همراه با مشارکت دیگران؛ چه کم و چه زیاد باشد. مجلس نخست، تنها با اشاره برگزار‌ ‌می شود و عارف، در خلوتی که با حق برگزار می‌کند، اشاراتی از او دریافت می‌کند و به‌ ‌وجد می‌آید. این مکاشفه، مکاشفه اشارات حق است. ‌ابن عربی میان مکاشفه و مشاهده تمایزی می‌افکند؛ متعلَّق مکاشفه، معنا و متعلَّق‌ ‌مشاهده، ذات است. پس مشاهده به لحاظ مسمّیات و مکاشفه به اعتبار حکم اسماء است؛ ‌ ‌از این رو مکاشفه از مشاهده اتمّ است: ‌ ‌
‌اذا الحقّ اعطاک اسمائه •••••• ‌ ‌فخذه امانه من قد فهم‌
بانّ الامانه محموله •••••• ‌ ‌و حاملها جاهل قد ظلم‌
‌فان انت افهمت مقصوده •••••• ‌ ‌فانت المکاشف فلتلتدم‌ ‌

[۱۵] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۴۹۷.


‌ ‌

سید حیدر آملی

‌ سیدحیدر آملی (۷۲۰-۷۸۵ ق)؛ ‌سیدحیدر آملی مبتکر عرفان شیعی و حکمت‌ ‌نبوی است. بی‌شک، کتاب ‌نص النصوص ‌و نیز ‌جامع الاسرار‌، دو اثر جامع و ماندگار در‌اندیشه‌ ‌عرفان شیعی است. ‌سیدحیدر آملی در کنار ابتکاراتی که در مورد عقیده خاتم ولایت و نیز فلسفه عالمِ‌ ‌مثال دارد، تحلیل ارزشمندی از کار پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ و ابن عربی و خود، ارائه می‌دهد. ‌

[۱۶] آملی، سیدحیدر، ‌نصّ النصوص‌، ص۱۴۷-۱۴۹.

‌ پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) با وضعیت «میان دو کتاب» مواجه بود؛ زیرا از یک سو کتابی توسط روح‌ ‌الامین بر او وحی و نازل شد، و از سوی دیگر کتابی توسط ایشان بر ابن عربی صادر شد. ‌ ‌پس در مورد پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌، کتابی ‌ «النازل علیه»‌ و کتابی ‌ «الصادر منه» ‌ وجود دارد. ‌ابن عربی نیز به نوبه خود، در وضعیت «میان دو کتاب» قرار دارد؛ کتابی که وی در‌ ‌رؤیای صادقی از پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ دریافت کرد و کتابی که از او صادر شد؛ یعنی اثر عظیم‌ ‌الفتوحات المکیه. ‌
‌موقعیت سید حیدر آملی کاملاً مشابه است؛ کتابی از آسمان بر او الهام شد و آن، تفسیر‌ ‌بزرگ عرفانی او است، و کتابی دیگر از او صادر گشت که آن، شرح بزرگ ‌فصوص‌ است. ‌بنابراین، پیامبر اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌، ابن عربی و سید حیدر، در وضعیت «میان دو کتاب» قرار‌ ‌دارند. البته سطوح این وضعیت کاملاً متفاوت است، اما هر سه در این جهت مشترکند که‌ ‌از یک سو به آسمان و از سوی دیگر به زمین خاکی مرتبطند؛ کتابی به آن‌ها القاء و کتابی از‌ ‌آن‌ها صادر می‌شود. ‌ ‌
‌ قرآن‌ •••••• ‌فصوص‌ ••••• ‌تاویلات‌
‌پیامبر •••••• ‌ابن‌عربی‌ ••••• ‌سیدحیدر‌
‌فصوص‌ ••••• ‌فتوحات‌ ••••• ‌نص النصوص‌

تقسیم علم

سید حیدر علم را از دیدگاه اهل الله به سه قسم تقسیم می‌کند: ‌

[۱۷] آملی، سیدحیدر، ‌نصّ النصوص‌، ص۴۹۱-۵۱۵.

[۱۸] آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار‌، ص۴۴۸-۵۸۶.

[۱۹] مجمع الدوائر، ص۵۲-۷۳.

[۲۰] آملی، سیدحیدر، تاویلات، ص۳۷-۱۰۳.

[۲۱] آملی، سیدحیدر، اسرار الشریعه و اطوار الطریقه و انوار الحقیقه، ص۱-۳۷.

‌ وحی، الهام و کشف. ‌ ‌هر یک از این سه قسم، یا خاص است و یا عام. ‌وحی، مختص انبیا و رسولان الهی است؛ در عین حال، بر اساس آیات قرآن کریم‌ ‌شامل غیر آن‌ها ـ از قبیل آسمان

[۲۲] فصلت/سوره۴۱، آیه۱۲.

و زنبور عسل‌

[۲۳] نحل/سوره۱۶، آیه۶۸.

‌ ـ هم می‌شود. ‌الهامِ خاص در انحصار اولیا و اوصیا است؛ گرچه به طور تمام، در اختیار مشایخ‌ ‌و عارفین نیز قرار می‌گیرد. ‌همچنین کشف خاص تنها برای اهل سلوک از اهل الله مقرّر شده است؛ هرچند برای‌ ‌غیر آن‌ها نیز رشحاتی از آن وجود دارد. ‌کشف، حق و باطل دارد. مکاشفات اهل الله حقّانی، و کشفیات سَحَره و کَهَنه‌ ‌باطل است. ‌حاصل آن که علم در سه قسم خلاصه می‌شود: وحی، الهام و کشف؛ به مقتضای ذات و‌ ‌صفات و افعال، بر اساس حکم امر و قدرت و اراده، بر حسب شریعت و طریقت و‌ ‌حقیقت که از مقام نبوت و رسالت و ولایت صادر شده است. ‌
‌سید حیدر متناسب با تثلیث در علم، معلومات را نیز تثلیثی تلقی می‌کند و معتقد است‌ ‌که تمام معلومات، در سه امر خلاصه می‌شوند: واجب، ممکن و ممتنع؛ یا حق و انسان کبیر‌ ‌و انسان صغیر. و در ادامه، برای هر یک از این معلومات سه گانه، مراتبی در سه درجه‌ ‌اثبات می‌کند. ‌
‌نکته قابل ذکر در این جا این است که سید حیدر، میان علم و معلوم، ذهن و عین و به‌ ‌طور کلی میان معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی، تطابق و تناظر برقرار کرده است. البته باید‌ ‌گفت که انطباق اپیستمولوژی بر آنتولوژی، از جمله میراث افلاطون است. ‌البته مساله «فرد و تثلیث» در جهان، میراث و یادگار محیی الدین است. ‌

[۲۴] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۳، ص۱۲۶.

[۲۵] قیصری، داود، ‌شرح فصوص الحکم‌، ص۲۶۴.

[۲۶] جامی، عبدالرحمان، ‌نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص‌، ص۱۴۰.

‌ وی در فصّ‌ ‌صالحی، آفرینش را بر اساس فرد تصویر می‌کند؛ زیرا خلقت با «کُنِ فردِ تکوینی» آغاز شد‌ ‌و به انجام رسید. ‌محیی الدین در مراتب نزول، آفرینش را بر اساس تثلیث تصویر می‌کند. البته قبل از‌ ‌محیی الدین، خواجه عبدالله انصاری، به نحوی به آن اشارتی دارد؛ زیرا بیش‌تر مقامات و‌ ‌منازل را به سه رتبه تقسیم می‌کند و هر رتبه را به سه رکن؛ چنان که شارح ‌منازل ‌هم‌ ‌اشاره‌ای به این نکته دارد. ‌

[۲۷] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۷.


امام خمینی

محور عرفان حضرت امام ‌رحمه الله‌، نفیِ حب دنیا است؛ چرا که «حبّ‌ ‌الدنیا راس کلّ خطیئه». قلب عارف بعد از آن که از عالم کثرت و ظلمت منصرف شد و‌ ‌خود را به جمیع اخلاق نیک آراست و غبار اغیار را از قلب خود جاروب کرد، حق تعالی‌ ‌در آن تجلّی می‌کند و آن را به خود مشغول و از دیگران منصرف می‌نماید. انسان مؤمن در‌ ‌این هنگام به مقام مشاهده نایل شده است. ‌

[۲۸] خمینی، سید روح الله، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل‌، ص۱۷۱.


‌علوم غیبیه الهیه و معارف حقّه باطنیه ـ که معرفت به جمیع شئون و تمام مدارج و‌ ‌مراتب و همه اسرار و حقایق آن میسور و میسّر نگردد مگر برای اصحاب ولایت و‌ ‌اوحدیّ از ارباب معارف و ایمان ـ با قدم سلوک و خروج از جلباب بشریت و رفض‌ ‌حجب عوالم مُلک و ملکوت و خرق پرده‌های کثرت، حاصل می‌شود. مشاهده حضوریه، ‌ ‌حقیقت عرفان است که جز برای کمّل رخ ندهد؛ مشاهده رؤیت به عین قلب است. ‌

[۲۹] خمینی، سید روح الله، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل‌، ص۵۸.

شهود و درجات آن

شهود همیشه همراه با جزئیت و شخصیت است؛ بر خلاف عقل که چون همواره در‌ ‌عِقال مفاهیم و کلیات است و از شهود و حضور خبری ندارد، در حجاب به سر می‌برد. ‌ ‌نسبت میان مشاهده حضوریه و امور کلیه عقلیه، چون نسبت میان رؤیت و خیال است. ‌ ‌رؤیت بصری به طریق جزئیت صورت می‌گیرد؛ اما خیال، دورنمای شیء است. بنابراین‌ ‌مشاهده، قدمی و گامی برتر از عقل کلی می‌باشد. ‌

[۳۰] خمینی، سید روح الله، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل‌، ص۵۸.


‌مشاهده سه درجه دارد: ‌

[۳۱] خمینی، سید روح الله، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل‌، ص۱۷۲.

‌: ‌مشاهده تجلّیِ افعالی که در این مرتبه رضا به قضاء الله به کمال می‌رسد. ‌درجه دوم، مشاهده تجلّی صفاتی و اسمائی است. ‌سومین رتبه، مشاهده تجلّی ذاتی است. ‌
‌همچنین امام ‌رحمه الله‌ بعد از نقل کلمات یکی از مشایخ صوفیه‌ ‌

[۳۲] خمینی، سید روح الله، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل‌، ص۴۱۷.

‌ بدین مضمون که: ‌رُوی: انّ شاباً من المحبّین سال الشبلی عن الصبر، فقال: ایّ الصبر اشدّ؟ فقال: الصبر لله؟ ‌ ‌فقال: لا. فقال: الصبر بالله؟ فقال: لا. فقال: الصبر علی الله؟ فقال: لا. فقال: الصبر فی الله؟ فقال: ‌ ‌لا. فقال: الصبر مع الله؟ فقال: لا. فقال: ویحک فایّ؟ فقال: الصبر عن الله. فشهق الشبلی، فَخرَّ‌ ‌مغشیّاً علیه. ‌دو مرتبه صبر را ناظر به مقام مشاهده تلقّی می‌کند: صبر فی الله برای اهل حضور که به‌ ‌مقام شهود جمال اسمائی رسیده‌اند، دست می‌دهد. عارف بعد از آن که به این مشاهدات و‌ ‌جلوات نایل شد، هرچه صبر کند و دل را از استهلاک و اضمحلال نگه دارد، صبر فی الله است. ‌اما صبر مع الله برای مشاهدین جمال ذات رخ می‌دهد که از مقام مشاهده جمال اسمائی‌ ‌خارج شده و به شهود ذات رسیده‌اند.

کاربرد مشاهدات‌ ‌عرفانی

‌یکی از ویژگی‌های مساله کشف و شهود در عرفان حضرت امام ‌رحمه الله‌ این است که ایشان‌ ‌اکثراً از شهود به طور کاربردی استفاده می‌کنند. بدین معنا که بیش از آن که به بحث‌های‌ ‌تحلیلی، تعاریف و انواع و اقسام مشاهدات بپردازند، موارد کاربرد حوزه مشاهدات‌ ‌عرفانی را نشان می‌دهند که در این جا به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم: ‌خلیفه الهیه در تمام آینه‌های اسماء، ظهور دارد و نورش در همه آن‌ها منعکس است. مقام‌ ‌خلافت در مرائی اسمائی بر حسب استعداد و به‌اندازه پذیرش آن‌ها سریان داشته و با تعیّن‌ ‌آن‌ها متعیّن می‌گردد. این سریان و نفوذ و این تحقق و نزول، جز برای خلّصین و کمّلین از‌ ‌اولیاء که به مقام شهود ایمانی و ذوق عرفانی نایل آمده‌اند، قابل انکشاف نیست. ‌

[۳۳] خمینی، سید روح الله، ‌مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه‌، ص۳۲.


‌مورد دیگر، مساله کشف وحدت است. ‌هر اسمی که افقش به افق فیض اقدس نزدیک‌تر باشد، وحدتش اتمّ، کثرتش انقص، و جهت‌ ‌غیبتش اشدّ خواهد بود. این امر تنها بر قلب عارف مکاشف تجلّی می‌کند. ‌

[۳۴] خمینی، سید روح الله، ‌مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه‌، ص۳۴.

‌ ‌مورد دیگر این که: ‌ظهور لوازم اسماء در حضرت اعیان ثابته، تنها توسط عین ثابت انسان کامل صورت می‌گیرد. ‌ ‌بنابراین ظهور اعیان، تابع ظهور عین انسانی است و تنها ارباب شهود به مقام عرفان این امر‌ ‌دست می‌یابند. ‌

[۳۵] خمینی، سید روح الله، ‌مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه‌، ص۶۰.


شرح دعای سحر‌

حضرت امام ‌رحمه الله‌ اصولاً در ‌شرح دعای سحر‌، وصول به مقامات این دعای شریف را تنها با‌ ‌شهود سالک میسّر می‌دانند و این دعا را اصولاً شرح ماجرای سلوک سالکین و نردبان‌ ‌ترقّی و رفع تعیّنات عارفان تلقی می‌کنند، این مقامات به کسی دست نمی‌دهد مگر آن که‌ ‌نردبان تعیّنات را پله پله بالا رود؛ و در این صورت است که سالک مشاهده می‌کند که‌ ‌بعضی از اسماء، از اسماء دیگر پر بهاتر، جمیل‌تر، عزیزتر و… است. ‌

[۳۶] خمینی، سید روح الله، ‌شرح دعای سحر‌، ترجمه سیداحمد فهری، ص۳۷.


‌دعای سالک، تابع مشهودات او است؛ و از آن جا که مشاهدات، همان تجلیات حق‌ ‌است، دعا پیرو تجلی حق می‌باشد؛ و چون تجلّی حق همواره با اسمی صورت می‌گیرد و‌ ‌اسماء ذو مراتبند و از سوی دیگر، تجلّی حق به قلب نازل می‌شود و قلوب در پذیرش‌ ‌انوار حق گوناگونند، سؤال‌ها و دعاهای عارف بسی متفاوت و متنوع خواهد شد؛ بسته به‌ ‌آن که مشاهدات او، قلب او، تجلّی حق و اسم ظاهر، در چه رتبه و درجه‌ای باشد. ‌

[۳۷] خمینی، سید روح الله، ‌شرح دعای سحر‌، ترجمه سیداحمد فهری، ص۲۲۸.

‌ از سوی دیگر، دعا و تقاضا در هر مرتبه‌ای که باشد، دارای لسانی متناسب با همان رتبه‌ ‌است؛ زیرا انسان در هر نشئه‌ای، لسانی متناسب با آن دارد. ‌

[۳۸] خمینی، سید روح الله، ‌شرح دعای سحر‌، ترجمه سیداحمد فهری، ص۲۳۸.


درجات و مراتب مکاشفه‌

‌عرفا و نیز حضرت امام ‌رحمه الله‌ کشف را به گونه‌های مختلف، دارای درجات و مراتبی‌ ‌دانسته‌اند. بر این اساس، کشف، امر واحدی است که دارای طیف وسیعی از مراتب‌ ‌می شود: ‌

لوایح و لوامع و طوالع‌

‌یکی از دسته‌بندی‌هایی که در زمینه حالات کشفی سالک صورت گرفته، این است که‌ ‌واردات قلبی سه رتبه دارد: ‌رتبه نخست «لوایح» می‌باشد؛ اگر برق حضور و نسیم تجلّی حق گه گاهی بوزد و انتقال‌ ‌حالی برای عارف رخ دهد و این برق، تمام قلب عارف را فرا گیرد، لوایحِ کشف پدید آمده‌ ‌است. پس لوایح، کشفی است که به وسیله آن برخی از اسرار ظاهر می‌گردند. ‌ «لوامع» ظهوری بیش‌تر از لوایح دارند و به سرعت زایل نمی‌شوند. ‌ «طوالع» بقای بیش‌تر، نورانیت و سیطره قوی‌تری دارند و در تعریف عبارتند از انوار‌ ‌توحیدی که قلب اهل معرفت را فرا گیرد و این نور، چنان بر دل عارف حکومت کند که‌ ‌اولاً انوار دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهند؛ و ثانیاً اطمینان و آرامش را برای وی به‌ ‌ارمغان آورند. ‌حسین بن منصور حلاج چنین سروده است: ‌ ‌
‌قد تجلّت طوالعُ زاهرات ••••••‌ ‌یتشعشعن فی لوامع برق‌
‌خصّنی واحدی بتوحید صدق‌ •••••• ‌ ‌ما الیها من المسالک طُرق‌ ‌
‌ابونصر سراج طوسی مراتب اخیر را همان گونه که ذکر شد، مطرح کرده است. ‌

[۳۹] سراج طوسی، ‌ ابونصر، اللمع فی التصوّف‌، ص۴۱۲-۴۲۲.

‌ حضرت امام ‌رحمه الله‌ افزون بر آن و بعد از طوالع، حالت «طوارق» را نیز مطرح کرده‌ ‌است. با این تعریف که «طوارق» یکی از واردات اهل حقیقت است که از طریق سمع‌ ‌حقایق بر او آشکار می‌گردد. ‌

[۴۰] خمینی، سید روح الله، سرّ الصلاه، ص۵۲.

‌ امام قشیری نیز ترتیب حالات را به شکل مذکور بیان‌ ‌کرده است. ‌

[۴۱] قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، ‌الرساله القشیریه‌، ص۱۸۶.

‌ اما ابن عربی ترتیب را به گونه‌ای دیگر مطرح می‌کند؛ ‌

[۴۲] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲.

‌ وی نخست لوامع را به عنوان‌ ‌انوار تجلّی تعریف می‌کند؛ سپس طوالع را انوار توحیدی که بر قلب اهل معرفت طلوع‌ ‌می کند قرار داده است. لوایح به اعتقاد وی آخرین مرتبه است. ‌حضرت امام ‌رحمه الله‌ بر خلاف دیگران در تعریف لوایح می‌گوید: ‌اسراری که بر بصر ظاهر شوند، مقیّد به جارحه نبوده و از احوال اهل مسامره باشد، ‌ ‌لوایح است. ‌

[۴۳] خمینی، سید روح الله، سرّ الصلاه، ص۵۴.


مکاشفه علم و حال و عین‌

‌خواجه عبدالله انصاری در باب مکاشفه، سه رتبه را تصویر می‌کند: ‌

[۴۴] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۱۱۳.

‌ نخست مکاشفه علم است که برای سالک، گه گاه دست می‌دهد. ‌اگر عارفی به مقامی بالاتر دست یافت و حالت او دائمی شد و به گونه‌ای رخ داد که‌ ‌عارف خود را در حالت کشف نبیند و به نحو تمام و کمال محو و فانی باشد، مکاشفه حال‌ ‌صورت گرفته است. ‌مکاشفه عین (از این جا به دست می‌آید که قبل از محیی الدین هم عالم عین به عنوان حضرت علمی الهی مطرح بوده است و اصطلاح «عین» را پیش از ابن عربی، در کلمات خواجه عبدالله انصاری می‌توان یافت. به عبارت دیگر، این که محیی الدین را مبتکر این مطلب و این اصطلاح بدانیم صواب نیست)

[۴۵] جهانگیری، محسن، محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی‌، ص۳۷۱.

‌ به معنای مکاشفه‌ای است که همراه با تجلّی ذاتی الهی باشد. و عین‌ ‌ثابت و سرّ قدر با آن منکشف گردد. ‌

مشاهده معرفت و معاینه و جمع‌

‌در برخی از کلمات پیر هرات دیده می‌شود که وی حالت مشاهده را دارای سه رتبه‌ ‌تلقّی می‌کند: ‌

[۴۶] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۱۱۵- ۱۱۶.


درجه اول، مشاهده معرفت است که همراه با برق نور وجود و لوایح وجد معروف‌ ‌حاصل می‌شود. ‌
درجه دوم، مشاهده معاینه است که قرین تجلیات ثابت و دائمی می‌باشد. لوایح آغاز‌ ‌مبادی تجلّی و شواهدند؛ زیرا شاهدِ صدقِ طریق می‌باشند. اگر نسیمی از جانب دوست بر‌ ‌اهل طریق، قلب عارف را نوازش ندهد، حالات او مشتبه خواهد بود. ‌
سومین رتبه، مشاهده جمع است که در حالت فنای کامل و با شهود حق با حق رخ‌ ‌می دهد. ‌

معاینه بصر و قلب و روح‌

‌به اعتقاد خواجه عبدالله، معاینه نیز که خود یکی از حالات کشفی است، دارای مراتب‌ ‌سه‌گانه می‌باشد: ‌

[۴۷] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۱۱۶- ۱۱۷.


‌مرتبه نخست، معاینه بصری است. ‌
‌مرتبه دوم، معاینه قلبی است. اگر چشم قلب ـ که به اصطلاح خواجه، «بصیرت» ‌ ‌خوانده می‌شود ـ باز شود، اشیاء را آن گونه که هستند، خواهد دید. بر این اساس در معاینه‌ ‌قلبی خطا راه ندارد؛ چنان که مشوب به تحیّر هم نیست. ‌
‌رتبه سوم، معاینه روحی است که به هنگام ظهور جذبه در روح عاشق و با رؤیت‌ ‌حق حاصل می‌شود؛ که در این صورت قهراً حجاب‌ها از پیش روی چشم جان مرتفع‌ ‌شده است. ‌

الهام نبی و عین و تحقیق‌

‌صاحب ‌منازل السائرین‌ با این اعتقاد که الهام، نوعی شهود و کشف است، درجات‌ ‌سه گانه‌ای را برای آن بیان می‌کند: ‌

[۴۸] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۸۲- ۸۳.

‌ مرحله اول، الهام نبیّ است که با وحی، معادل و برابر گرفته شده است. ‌رتبه دوم، یعنی الهام عینی، بدین معنا است که شخص، امری را به صورت معاینه‌ای‌ ‌رؤیت کند و نهایتاً الهام، عین تحقیق است که سالک مقام، حقایق را آن گونه که هست‌ ‌شهود خواهد کرد. ‌از آن جا که دسته بندی‌ها و درجه بندی‌های اخیر مربوط به خواجه عبدالله انصاری بود، ‌ ‌ذکر این نکته لازم می‌آید که خواجه تقریباً در تمام صد منزلی که برای سیر و سلوک لازم‌ ‌دانسته است، درجات سه‌گانه را بیان می‌کند و گاه برای هر یک از درجات، سه رکن را ذکر‌ ‌می نماید. شاید در تمام ‌منازل السائرین‌، منزل یا رتبه‌ای نباشد که با عدد دو یا چهار بیان شده‌ ‌باشد. بر این اساس می‌توان گفت که این کتاب، مبتنی بر «تثلیث» است. ‌علاوه بر این، پیر هرات مقامات و منازل دیگری را بیان می‌کند که در هر یک، به‌ ‌گونه‌ای حالت کشف و شهود مطرح است و برای آن‌ها نیز درجات و مراتبی را مطرح‌ ‌می کند؛ از قبیل بصیرت‌ ‌

[۴۹] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۷۸- ۷۹.

‌، وجد‌ ‌

[۵۰] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۹۴.

‌، حکمت‌ ‌

[۵۱] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۷۸.

‌ و اتصال. ‌

[۵۲] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۱۲۲.


انواع کشف

کشف نظری، شهودی، الهامی، روحی، خفیّ و ذاتی‌: ‌حقیقت کشف، خروج از حجاب است و حجاب، مانعی است که دیده بنده به وسیله‌ ‌آن از جمال حضرت حق محجوب می‌گردد. چون سالکِ صادق به جذبه ارادت از اسفلِ‌ ‌سافلینِ طبیعت روی به اَعلی علّیّین گذارد و با قدم صدق، جادّه طریقت را بر قانون‌ ‌شریعت و مجاهدت طی کند، از هر حجاب که گذرد، دیده مناسب آن مقام گشوده شود. ‌ ‌نخست دیده عقل باز گردد و به قدر رفع حجاب و صفای عقل، معانی معقول روی نمایند‌ ‌و اسرار معقولات کشف شوند. این را کشف نظری می‌گویند. ‌

[۵۳] رازی، نجم الدین، مرصاد العباد‌، ص۳۱۰-۳۱۵.

‌ بعد از آن، مکاشفات دل و‌ ‌شهود قلب است که چون از کشف نظری عبور کند، انوار مختلف تجلیات الهی بر جان‌ ‌سالک نشیند. کشف الهامی ـ که آن را کشف سرّی نیز گویند ـ با ظهور اسرار آفرینش و‌ ‌حکمت وجودِ هر چیز رخ می‌دهد. ‌ ‌
‌ای کرده غمت غارت هوش دل ما‌ •••••• ‌ ‌درد تو زده خانه فروش دل ما‌
‌سرّی که مقدّسان از آن محرومند •••••• ‌ ‌ ‌عشق تو فرو گفت به گوش دل ما‌ ‌
‌مکاشفات روحی یا روحانی آن است که جنّات و جحیم و ملائک با آن مکشوف‌ ‌گردند. چون روح به کلّی صفا گیرد و از کدورت‌های جسمانی پاک گردد، عوالم نامتناهی‌ ‌مکشوف می‌گردد و دایره ازل و ابد پیش دیدگان سالک قرار می‌گیرد و حجاب زمان و‌ ‌مکان بر می‌خیزد؛ چنان که حارثه گفت: ‌کانّی انظر الی اهل الجنّه یتزاورون، و الی اهل النار یتعاورون. ‌بیش‌تر کرامات، از قبیل اِشراف بر خواطر، اطلاع بر مغیبات، عبور بر آب و آتش و هوا‌ ‌و طیّ الارض، در این مقام روی می‌دهند. ‌
‌بعد از کشف روحی، مکاشفات خفیّ پدید می‌آید. روح در مقام خفای خود، واسطه‌ ‌دو عالم جسم و ملکوت قرار می‌گیرد و فیضان نور عقل کلی را می‌پذیرد و آثار انوار‌ ‌ملکوت را به نفس و تن می‌رساند؛ در عین حال که وساطتی میان عالِم صفات الوهی و‌ ‌عالَم روحانیت دارد. ارمغان کشف خفیّ، علم لدنّی است. ‌سرانجام، کشف ذاتی است که مرتبه‌ای بس بلند دارد و جناب شیخ نجم الدین رازی از‌ ‌بیان آن اظهار عجز می‌نماید و تنها بیتی را به صورت رمز نجوا می‌کند. ‌ ‌
‌تا بر سر کوی عشق تو منزل ماست‌ •••••• ‌ ‌سرّ دو جهان به‌جمله کشف دل ماست‌
‌وآن جا که قدم‌گاه دل مقبل ماست ••••••‌ ‌ ‌مطلوب همه جهانیان حاصل ماست‌ ‌

مکاشفه علمی و حال و وجد‌

‌کشف علمی، حصول فهمی است که در نتیجه انکشاف امری برای انسان حاصل‌ ‌می شود؛ لذا علوم حسّی، نوعی کشف به حساب می‌آیند. ‌
‌نوع دوم، مکاشفه حال یا تحقیق زیادتی حال است؛ بدین معنا که اگر عارف، ذاتی را با‌ ‌حالی مشاهده کرد، ممکن است از این حال به امری زاید که مقام غیب این حال است پی‌ ‌برد و در نتیجه به تاویل آن نایل گردد. عارف در این صورت می‌تواند به مقام آن شخص‌ ‌در واقع، آگاه شود. ‌
‌مکاشفه وجد یا تحقیق، اشاره به آن است که سالک در خلوتی که در مجلس حق‌ ‌برگزار می‌شود، اشارتی از او دریافت کند. ‌

کلام محی‌الدین

محیی الدین ضمن بیان سه نوع کشف مذکور، ‌

[۵۴] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۴۹۷.

‌ انواع دیگری از کشف را به طور‌ ‌پراکنده و غیر مستقیم بیان می‌کند که در این جا به چند نمونه از آن اشاره می‌شود: ‌ «ذهاب» در تعریف ابن عربی عبارت است از آن که عاشق، چنان به مشاهده معشوق‌ ‌مشغول باشد که هر امر دیگری برای او در غیبت بماند. ‌

[۵۵] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۳۸۹.

‌ «روایح» کشفی است که صاحب آن، اشخاص را از طریق بو می‌شناسد؛ و لو این که‌ ‌آن‌ها را نبیند. محیی الدین می‌گوید: عبدالقادر جیلی چنین بود. او تنها در یک مورد و آن‌ ‌هم ابنِ قائد اوانی بود که تشخیص نداد و علت، تاثیر همّت آن عارف بود. ‌

[۵۶] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۳۹۲.

‌ «وصل» شهودِ معیّت حق است. ‌

[۵۷] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۴۸۰.

‌ «وجد» عبارت است از حالی که بر قلب عارف مستولی گردد و او را از شهود حاضرین‌ ‌غایب کند. ‌

[۵۸] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۵۳۷.

‌ «اُنس» حالتی برای قلب است که از تجلّی جمال الهی حاصل می‌شود و باعث‌ ‌انبساطی برای عبد می‌گردد. ‌

[۵۹] ابن عربی‌، محیی الدین، ‌الفتوحات المکّیه‌، ج۲، ص۵۴۰.


‌در یک کلام، کم نیست مقامات و منازلی که در ‌فتوحات‌ بیان می‌شود و در آن‌ها به‌ ‌نحوی، حالت کشف ملحوظ نگردد؛ چنان که عنوان کتاب ‌فتوحات‌ اشاره‌ای بر این دارد که‌ ‌میادین و مراحل سیر و سلوک، همراه با فتح و کشف عرفانی است. هرچند حضرت‌ ‌امام ‌رحمه الله‌ نقدهایی جزئی به او دارند. ‌

[۶۰] خمینی، سید روح الله، ‌تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‌، ص۴۶.


مکاشفه غیب و شهادت‌

‌عزالدین کاشانی با این دسته‌بندی در پی آن است تا مکاشفه را از حیث متعلَّق به دو‌ ‌قسم غیب و شهادت تقسیم کند؛ اگر مکشوف انسان از عالم حسّ و شهادت بود، کشف‌ ‌شهادت؛ و اگر از عالم غیب، کشف غیبی در اختیار عارف خواهد بود. ‌

[۶۱] خمینی، سید روح الله، ‌مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه‌، ص۱۷۲.


مکاشفه صوری و معنوی‌

‌به نظر می‌رسد جامع‌ترین و مهم‌ترین دسته‌بندی و درجه‌بندی کشف، توسط قیصری‌ در مقدمه ‌شرح فصوص‌ صورت گرفته است. ‌

[۶۲] قیصری، داود، ‌شرح فصوص الحکم‌، ، مقدمه، ص۳۳-۱۳۵.

[۶۳] آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار‌، ص۴۶۲-۴۷۲.

[۶۴] انصاری، عبدالله، ‌منازل السائرین‌، ص۱۱۳- ۱۱۴.

[۶۵] خمینی، سید روح الله، ‌مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه‌، ص۱۹۶-۱۹۸.

‌ وی بعد از آن که کشف را ـ چنان که گذشت ـ‌ ‌به اطلاع بر ماورای حجاب تعریف کرد، آن را به دو قسم صوری و معنوی تقسیم می‌کند. ‌ ‌کشف صوری در عالم مثال یا خیال و از طریق حواس پنج‌گانه حاصل می‌شود. ‌باطن نفس آدمی دارای جمیع حواس ظاهری می‌باشد و در واقع، قلب است که می‌بیند، ‌ ‌لکن از طریق چشم، و می‌شنود، لکن از طریق گوش، و می‌چشد، لکن از طریق زبان. ‌در نتیجه، قلب می‌تواند اولاً ببیند نه از راه چشم، بشنود نه از راه گوش، بچشد نه از‌ ‌راه زبان؛ و ثانیاً ببیند آنچه را چشم نمی‌بیند و بشنود آنچه را گوش نمی‌شنود و بچشد آنچه‌ ‌را زبان نمی‌چشد؛ زیرا آنچه در حقیقت بیننده یا شنونده یا چشنده است، قلب و باطن‌ ‌آدمی است. ‌بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت و گفت: قلب هم چشم و هم گوش و هم… دارد. ‌ ‌چنان که آیات قرآن کریم، بهترین گواه بر این مساله می‌باشد. در قرآن و در آیات متعددی، ‌ ‌حواس آدمی به قلب نسبت داده شده است؛ که دلالتی واضح بر این امر دارد که قلب انسان‌ ‌دارای حواس است. در این جا به یک نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم: ‌ «‌فَانَّهَا لاَتَعْمَی الْابْصَارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ‌». ‌

[۶۶] حج/سوره۲۲، آیه۴۶.


کشف با حواس

کشف صوری که از طریق حواس پنج‌گانه حاصل می‌شود یا از طریق مشاهده و رؤیت‌ ‌به عارف دست می‌دهد مثل آن که مشاهِد، صور ارواح متجسّد را در عالم برزخ رؤیت کند؛ ‌ ‌یا از طریق سمع حاصل می‌شود مثل آن که پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ وحی را به صورت کلامی منظوم‌ ‌می شنید یا اصواتی را از قبیل صدای زنگ شتر و نغمات زنبور عسل به وسیله گوشش‌ ‌می‌گرفت و با فراست، مراد از وحی را در می‌یافت. کشف صوری گاه از طریق استنشاق‌ ‌صورت می‌گیرد؛ چنان که پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ در حدیثی فرمود: ‌«انّی لاجد نَفَس الرّحمن من قِبَل الیمن». ‌در حالی که اویس قرنی در یَمَن بود، پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ بوی او را استشمام می‌فرمود. همچنین‌ ‌رسول اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ در حدیثی اشاره فرمود که: ‌ «انّ لله ِ فی ایّام دهرکم نفحات؛ الا فتعرّضوا لها و لا تُعرِضوا عنها». ‌ملای رومی، بسیار نیک مضمون این حدیث بلند را به نظم کشیده است:
‌ گفت پیغمبر که نفحت‌های حق‌ •••••• ‌ ‌اندرین ایام می‌آرد سبق‌
‌گوش هش دارید این اوقات را‌ •••••• ‌ در ربایید این چنین نفحات را‌
‌نفحه‌ای آمد شما را دید و رفت ••••••‌ ‌ ‌هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت‌
‌آن به خاک‌اندر شد و کل خاک شد ••••••‌ ‌وین نمک‌اندر شد و کل پاک شد‌
‌و ان نمک کز وی «محمّد» املح است •••••‌ ‌ ‌زان حدیث با نمک او افصح است‌
‌عقل جزوی عشق را منکر بود ••••••‌ ‌ ‌گرچه بنماید که صاحب سرّ بود. ‌ ‌
‌قِسم دیگر کشف صوری از طریق لمس حاصل می‌شود. کشف ملامسه بر اثر اتصال‌ ‌دو نور یا دو جسد مثالی رخ می‌دهد؛ مثل این که از پیامبر اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ نقل شده است که حق را‌ ‌به بهترین صورت شهود نمود؛ خداوند دست و کتف خود را بین دو کتف پیامبر گذارد، به‌ ‌نحوی که حضرت رسول ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ سردی آن را درک نمود. از اتصال دست حق به کتف رسول‌ ‌اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ ملکوت و باطن سماوات و ارض بر آن حضرت مکشوف گردید: ‌قال رسول الله ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌: رایت ربّی ـ تبارک و تعالی ـ فی احسن صورهٍ؛ فقال فیما یختصم الملا‌ ‌الاعلی یا محمّد؟ قلت: انت اعلم، مرّتین. قال: فوضع الله کفَّه بین کتفی، فوجدت بَردها بین‌ ‌ثدیی، فعلمتُ ما فی السماوات و ما فی الارض. ثمّ تلی هذه الآیه: ‌ «‌وَ کَذَلِکَ نُرِی ابْرَاهِیمَ‌ ‌مَلَکُوتَ السَّمَوَاتِ وَ الْارْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ‌»‌. ‌

[۶۷] انعام/سوره۶، آیه۷۵.


‌شهود صوری گاهی از طریق قوّه ذائقه حاصل می‌شود؛ مانند این که اهل کشف، طعامی‌ ‌را با وجود برزخی ببینند و بعد از خوردن و چشیدن طعم آن، بر معانی غیبی اطلاع‌ ‌حاصل کنند. همچنین از پیامبر اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ نقل شده است که در عالم رؤیا، شیر میل‌ ‌نمودند، به گونه‌ای که از سر انگشتانشان خارج می‌شد. ایشان آن خواب را به علم تاویل و‌ ‌تعبیر نمودند: ‌ «رایتُ انّی اشرب اللبن حتّی خرج الرّی من اظفاری؛ فاوّلتُ ذلک بالعلم».

اسم حاکم بر سالک

‌قیصری بعد از آن که پنج قسم مکاشفات صوری را بیان می‌کند، این نکته را می‌افزاید‌ ‌که انواع مکاشفات، نسبت به اشخاص متفاوت است؛ بعضی واجد یک قسم می‌باشند و‌ ‌برخی تمام انواع آن را در اختیار دارند؛ زیرا شهود، تجلّی اسمی از اسماء حق است و‌ ‌کشفِ بصری، تجلّی اسم «بصیر» و کشف سمعی، تجلّی اسم «سمیع» و… می‌باشد. ‌تمام کشف‌ها اگر برای انسانی حاصل باشد ـ چنان که پیامبر اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ جامع جمیع‌ ‌مراتب کشف و شهود بود ـ وی تحت تدبیر اسم «علیم» خواهد بود. ‌بنابراین، کشف متناسب با تجلی است و تجلّی بر حسب اسم «حاکم» خواهد بود؛ ‌ ‌بسته به آن که انسانی تحت تربیت، دولت و حکومت کدام اسم باشد. ضمناً در می‌یابیم که‌ ‌هر مظهری اسمی خاص دارد که مربّی او است؛ چنان که در ذکر رکوع یا سجده می‌گوییم: ‌ ‌ «‌سبحان ربّی‌». لذا هر مظهر، اسمی خاص و هر اسم، مظهری خاص را طلب می‌کند. ‌
‌این مساله از مسائل مهم و نکات دقیق و ظریف عرفانی است که حضرت امام به آن‌ ‌اشارتی زیبا دارد. ‌

[۶۸] خمینی، سید روح الله، ‌مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه‌، ص۱۱۷.

[۶۹] خمینی، سید روح الله، شرح چهل حدیث، ص۸۵.

[۷۰] خمینی، سید روح الله، ‌آداب الصلاه، ص۱۶۱.

‌ یکی از نتایج مهم این مطلب آن است که مرشد باید آشنای با اسماء و‌ ‌بر اسم حاکم بر مرید واقف باشد و تنها از این طریق است که می‌تواند راه را به او بنمایاند. ‌ ‌نتیجه دیگر آن که طریقت هر انسان، راهی درونی است که از نفس او آغاز می‌شود و به‌ ‌اسم خاص او ختم می‌گردد و این می‌تواند یکی از معانی این حدیث شریف باشد که: ‌ ‌ «الطرق الی الله بعدد انفس الخلائق». ‌البته این «طرق» در اصطلاح قرآن «سُبُل» نام دارد و سُبل‌ ‌هر چند متعددند، ولی منتهی به نهر واحد «صراط» می‌گردند که در قرآن همواره به صورت‌ ‌مفرد بیان شده است.

متعلق کشف صوری

‌کشف صوری به لحاظ متعلَّق سه گونه است: ‌این کشف یا به حوادث دنیوی تعلق می‌گیرد، مثل این که شخصی در اثر گوشه‌نشینی، ‌ ‌به آمدن شخصی خبر دهد، به این نوع کشف، «رهبانیت» اطلاق می‌شود. اهل سلوک چون‌ ‌به امور دنیوی اهمیت نداده و وجهه همّت خود را اطلاع بر حقایق غیبی قرار داده‌اند، به‌ ‌این قبیل از مکاشفات توجهی نداشته و آن را استدراج و مکر الهی تلقی می‌کنند. ‌اهل معرفت غایت مقصد خود را فنای در حق و بقای به او قرار داده‌اند و خود را در‌ ‌وحدت اطلاقی منغمر می‌بینند. آنان جمیع حقایق را تجلیات حق می‌دانند و حق را حق و‌ ‌خلق را خلق می‌بینند و به تعبیری، توحید، سراسر وجود آنان را فراگرفته است. کشفی که‌ ‌برای این دسته از عارفان رخ می‌دهد، به امور اخروی تعلق می‌گیرد. در این نوع کشف، ‌ ‌اثری از جاه، منصب و بُعد نیست. این گونه مکاشفات، حقیقی، مطلوب و معتبر می‌باشند. ‌قسم سوم، مکاشفاتی است که به حقایق روحانی و معانی غیبی الهی تعلق می‌گیرد. این‌ ‌قسم از مکاشفات در اعلی درجه مکاشفات صوری قرار دارد. ‌
‌نکته قابل ذکری که حضرت امام به آن توجه می‌دهند این که مکاشفات صوری اگر به‌ ‌معانی غیبی تعلق گیرند، همواره متضمن مکاشفات معنوی نیز هستند. ‌

[۷۱] خمینی، سید روح الله، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل‌، ص۲۷۸.

‌ به عنوان نمونه، ‌ ‌کشف صوری سماعی را باید مطرح کرد که مراتب آن، از فوق تا دون است. بالاترین مرتبه‌ ‌سماع حقایق، سماع کلام حق است؛ چنان که پیامبر اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ در معراج، کلام الله را‌ ‌بی واسطه با گوش جان گرفت و فرمود: ‌ «لی مع الله وقت لایسعنی ملک مقرّب، و لا نبیّ مرسل». ‌بعد از آن، شنیدن کلام حق توسط جبرئیل امین است؛ چنان که قرآن این گونه به گوش‌ ‌پیامبر ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌می نشست. مرتبه نازل‌تر استماع، کلام عقل اول و بعد از آن، سماع نفس کلی و‌ ‌ملائکه سماوی و ارضی می‌باشد. ‌

[۷۲] خمینی، سید روح الله، ‌مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه‌، ص۲۹.


کشف معنوی

در آغاز دیدیم که قیصری کشف را به طور کلی به دو دسته صوری و معنوی تقسیم کرد. ‌کشف معنوی آن است که از صورت، مجرّد و منزّه باشد و مکشوف، اصل جوهر معنا‌ ‌بی هیچ صورت مثالی بوده باشد. این کشف، از تجلیات اسم «علیم» است و همانند کشف‌ ‌صوری دارای مراتبی می‌باشد. ‌اولین مرتبه آن، ظهور معانی در قوّه مفکّره، بدون استعمال مقدمات و ترکیب اقیسه‌ ‌است که به آن «حدس» گفته می‌شود. ‌بعد از آن، قوّه عاقله است که معانی روحانی را به کار می‌بندد و در اصطلاح به آن «نور‌ ‌قدسی» اطلاق می‌شود. این دو نوع، اقّل مراتب کشف معنوی محسوب می‌گردند. ‌مرتبه سوم، ظهور معانی در قلب است. اگر معانی غیبی در قلب ظاهر گردند، به آن‌ ‌ «الهام» و اگر روحی از ارواح مجرّد یا عینی از اعیان ثابته به ظهور رسد، به آن «مشاهده‌ ‌قلبی» اطلاق می‌شود. ‌
‌مرتبه چهارم از مکاشفات معنوی، ظهور معانی در مرتبه روح است. روح در این مقام‌ ‌به قدر استعداد خود، معانی غیبی را از آسمان ارواح می‌گیرد و به ارض جسم منتقل‌ ‌می کند. این مرتبه «کشفِ روحی» نام دارد. اگر معانی در مرتبه سرّ آدمی به ظهور رسد، ‌ ‌ «کشفِ سرّی» و اگر در مرتبه خفیّ آدم متمکّن شود، «کشفِ خفیّ» نامیده می‌شود. مرتبه‌ ‌حقیقت محمدیّه ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ محقِّق این مقام بوده، اصل حقیقت کشف را در موطن و مشهد‌ ‌خویش جای داده است. نفوس کامل با آن که در جلباب مادّه و طبیعت هستند و نفس‌ ‌شریفشان مدبّر بدن است، در عین تعلّق به بدن، قادرند در هر زمان و مکانی، به صور‌ ‌متنوّع ظاهر شوند، یا مسافت‌های دور را در زمانی کم طی نمایند، یا به اماته و اِحیاء دست‌ ‌زنند، یا تا انقراض عالَم در نشئه دنیا بمانند. و این همه، تنها گوشه‌ای از کرامات و معجزات‌ ‌آن نفوس شریف و کریم است و بیش از آن را باید در جهان دیگر از آنان دید. ‌

مشاهده فعلی و صفاتی و ذاتی‌

‌حضرت امام مشاهدات را متناسب با انواع تجلیات الهی، به سه قسمت مشاهدات‌ ‌فعلی، مشاهدات صفاتی و مشاهدات ذاتی تقسیم نموده‌اند. ‌

[۷۳] خمینی، سید روح الله، ‌شرح حدیث جنود عقل و جهل‌، ص۱۷۱-۱۷۳.

‌ مشاهده فعلی همراه با نور‌ ‌وجود و لوایح وجد است. مشاهده صفاتی قرین تجلیات ثابت و دائمی است. اگر نسیمی‌ ‌از جانب دوست، رخساره عارف را نوازش دهد، مشاهده جمع صورت می‌گیرد و عارف‌ ‌را به فنای کامل و شهود ذات نایل می‌کند. ‌

رفع حجاب‌

‌علم کشفی دست انسان را در دست جهان غیب می‌گذارد و حجاب و غطا را از پیش‌ ‌چشمان قلب آدمی بر می‌دارد. حالت شهود، وقتی حاصل می‌شود که تجلّی حق بر قلب‌ ‌عارف تابش کند و نور آن، سراپای جان آدمی را فراگیرد. ‌علم لدنّی از یک سو قلب سالک را روشن و منوّر می‌کند؛ و از سوی دیگر، حجاب از‌ ‌چهره حقایق غیبی بر می‌دارد. این حجاب، در واقع قلب انسان را فراگرفته است و با‌ ‌کاهش و یا رفع آن، علم الوراثه از سرچشمه جان آدمی می‌جوشد و ظاهر می‌گردد. ‌چنان که در کلمات صوفیه دیدیم، ماهیت کشف، جز با ملاقات باطنی و از ورای‌ ‌حجاب، حاصل نمی‌شود. مکاشفه آن است که سرّ عارف، حجاب‌های ظلمانی و نورانی‌ ‌را در نوردد و با دیده بصیرت به ورای حجب نایل آید و از اسرار غیبی بهره گیرد. مشاهده، ‌ ‌سقوط حجاب است و بعد از ریاضات، مجاهدات و رفع رسوم و تعیّنات حاصل می‌شود. ‌
‌علوم حقیقی و معارف باطنی، بعد از صفای قلب و ارتفاع حجاب از آن و توجه کلی به‌ ‌حضرت رحمانی حاصل می‌شود. آیات قرآنی کاملاً این امر را تایید می‌کنند: ‌ «‌افَرَایْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَوَاهُ وَ اضَلَّهُ الله ُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَهً‌ ‌فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ الله ِ افَلاَ تَذکَّروُنَ‌». ‌

[۷۴] جاثیه/سوره۴۵، آیه۲۳-۲۵.

‌ خداوند در خطاب به نبیّ اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ می‌فرماید: آیا این طایفه را نمی‌بینی که معبود خود‌ ‌را هوای خویش قرار داده‌اند؛ تنها از آن پیروی می‌کنند و از دستورات الهی سرباز می‌زنند؟ ‌ ‌خداوند در عین حال که آن‌ها عالمند، آن‌ها را در مسیر ضلالتشان تایید می‌کند؛ بدین نحو‌ ‌که لطف و فضل خاص خویش را از آنان دریغ می‌ورزد. اضلال الهی نتیجه‌ای جز حجاب، ‌ ‌ختم و غشاوه بر مشاعر آنان ندارد و قلب محجوب، از شهود آیات حق محروم است. در‌ ‌نتیجه حجاب، قلب را از دست یابی به علوم حقیقی و رؤیت‌های باطنی باز می‌دارد. ‌آیه دیگری که به حجب غلیظ قلبی اشارتی گویا دارد این است که: ‌ «‌کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبوُنَ‌». ‌

[۷۵] مطففین/سوره۸۳، آیه۱۴.


مراتب حجاب

این کم‌ترین مراتب حجاب است که بر قلب آدمی گذارده می‌شود. این حجاب، چیزی‌ ‌جز عمل خود آدمی نیست. ‌نکته دقیق و ظریف این که عمل، سبب حجاب نیست؛ بلکه نفس حجاب است. بر این‌ ‌اساس می‌توان گفت که اعمال آدمی، صورتی در بالا دارند که قلب انسان را تحت تاثیر‌ ‌خود قرار می‌دهند و همین عمل است که در برزخ و قیامت حاضر می‌شود: ‌ «‌فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مَثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ‌». ‌

[۷۶] زلزله/سوره۹۹، آیه۷-۸.

‌ و در آیه دیگر نیز فرمود: ‌ «‌یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً‌». ‌

[۷۷] آل عمران/سوره۳، آیه۳۰.


‌حجاب قلب بعد از این، مرتبه بالاتری نیز دارد: ‌ «‌طَبَعَ الله ُ عَلَی قُلُوبِهِمْ‌». ‌

[۷۸] توبه/سوره۹، آیه۹۳.

‌ «طبع» حجابی غلیظ‌تر و فشرده‌تر است. ‌همچنین قلب می‌تواند از این نیز محجوب‌تر باشد: ‌ «‌خَتَمَ الله ُ علَیَ قُلُوبِهِمْ‌». ‌

[۷۹] بقره/سوره۲، آیه۷.

‌ زیرا «ختم»، از مراتب عالی حجاب قلب است. قفل قلب، نهایت مراتب حجاب و‌ ‌پایان انعقاد جان آدمی است: ‌ «‌امْ عَلَی قُلُوبٍ اقْفَالُهَا‌». ‌

[۸۰] محمد/سوره۴۷، آیه۲۴.

‌ قلب مطبوع و مقفول، قلبی است که بینایی خود را در دنیا و آخرت از دست داده است‌ ‌و جداً باید از این حالات به خدا پناه برد: ‌ «‌وَ مَنْ کَانَ فِی هذِهِ اعْمیَ فَهُوَ فِی الاْخِرَهِ اعْمَی وَ اضَلُّ سَبِیلاً‌». ‌

[۸۱] اسراء/سوره۱۷، آیه۷۲.

‌ در این زمینه، آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد که از ذکر آن‌ها صرف نظر می‌شود. ‌در احادیث نیز می‌توان از صفا و جلای قلب، ذکر و آثار آن، همچنین رفع حجاب و‌ ‌نورانیت دل، مباحث فراوانی را یافت. پیامبر اکرم ‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)‌ در حدیثی نورانی فرمود: ‌ «اللهمّ اجعل لی نوراً فی قلبی، و نوراً فی سمعی، و نوراً فی لحمی، و نوراً فی دمی، و نوراً‌ ‌فی عظامی… اللهمّ زدنی نوراً و اعطِنی نوراً، و اجعلنی نوراً». ‌

[۸۲] آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار‌، ص۵۸.


کلام امام علی

امیر مؤمنان علی ابن ابی طالب ‌(علیه‌السلام)‌ نیز کلماتی سرشار و آکنده از نور معرفت و مفتاح‌ ‌ابواب هدایت دارد؛ آن جا که فرمود: ‌ «قد احیا عقله و امات نفسه؛ حتی دقّ جلیله، و لطف غلیظه، و برق له لامع کثیر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.