پاورپوینت کامل معنای رمزی معبد ۸۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معنای رمزی معبد ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معنای رمزی معبد ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معنای رمزی معبد ۸۴ اسلاید در PowerPoint :
پاورپوینت کامل معنای رمزی معبد ۸۴ اسلاید در PowerPoint
در پاورپوینت کامل معنای رمزی معبد ۸۴ اسلاید در PowerPoint، مثال معبد کیهانی، مثال معبد عالم است که در عرفان کیهانی دورانِ باستانی پیش از مسیحیت معروف بوده است. مثال معبد در مواجهه با معیارهای ناسوتی» بر آن است که برای معبدهای راستین در عالم ما، یک مثال آسمانی یا عین ثابت وجود دارد و در حقیقت سمت و سوی معنوی انسان را همین مثال معبد تعیین میکند.
فهرست مندرجات
۱ – توصیف اجمالی
۲ – عالم به منزله معبد
۲.۱ – تمثیلهای عرفانی معبد
۲.۲ – وجودهای روحانی
۲.۳ – سلسله عقول
۲.۳.۱ – هیکل فلکی
۳ – تخریب دخمه معبد
۳.۱ – تمثیلهای عرفانی سهروردی
۳.۲ – تجلی مثال معبد
۳.۲.۱ – فلک
۳.۲.۲ – ثنویت روح و بدن
۳.۲.۳ – نتیجه
۳.۲.۴ – عالم مشرقی
۴ – ورود به عالم غربت
۴.۱ – هبوط نشامه
۴.۲ – مجمعالبحرین
۴.۳ – ناسوتیشدن امر قدسی
۵ – منبع
توصیف اجمالی
هانری کربن در جستار «مثال معبد در مواجهه با معیارهای ناسوتی» بر آن است که برای معبدهای راستین در عالم ما، یک مثال آسمانی یا عین ثابت وجود دارد و در حقیقت سمت و سوی معنوی انسان را همین مثال معبد تعیین میکند. در ادامه وضعیت بهنجار انسان هبوط یافته را تبعید از معبد و مقیمشدن در دخمه یا سرداب معبد تصویر میکند که البته در این شرایط آدمی میکوشد تا از دخمه بیرون رود و دوباره به معبد راه یابد؛ ولی آنچه برای انسان مدرن روی داده، این است که حتی از دخمه معبد نیز بیرون شده است و بنابراین معبد و تلاش برای راهیابی دوباره به معبد برایش معنا ندارد! به عبارت دیگر گویی بهکلی از یاد برده است که اصل او از کجاست و در عالمی زندگی میکند که هیچ سمت و سوی معنوی برایش پدیدار نیست. این نوشتار پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حکمت و معرفت» به چاپ رسیده است.
عالم به منزله معبد
در تمثیلهای عرفانی ابنسینا و سهروردی، فرشتهای که عارف در «مجمعالبحرین» با او روبرو میشود، در پاسخ به پرسش عارف که: «از کجا میآیی؟» میگوید: «از بیتالمقدس میآیم»، یعنی از اورشلیم آسمانی. این پاسخ آهنگ کل تصنیفِ عرفانی را ساز میکند و بر این مبنا میتوان تفاوتش را نسبت به یک مثال معبد که مثال معبد کیهانی است، تشخیص داد.
تمثیلهای عرفانی معبد
این مثال معبد کیهانی، مثال معبد عالم است که در عرفان کیهانی دورانِ باستانی پیش از مسیحیت معروف بوده است. برای مثال مانیلیوس (قرن نخست میلادی) در مقدمه کتابش با عنوان Astronomica، در معبد عالم نیایش میکند؛ «زیرا عالم نیز معبد است و مانیلیوس کاهن آن است.» همچنین در زمانِ مانیلیوس مثال یا تشبیه معبد عالم، به هیچوجه یک موضوع پیش پا افتاده نبود، بلکه یک باور غالب بود نزد دیون خروسوستوم، خاستگاه عقیده به خدا به منظره عالم باز میگردد. در نظر پلوتارک عالم معبد اقدس است. آدمی در روز تولدش در آن وارد میشود و در آن تدبّر میکند.
افلاطون میگوید: عقل الهی محسوسات را به منزله رونوشتهای حقایق معقول سرشت» کلیئانتس «دین کیهانی را به یک تشرّف یا سلوک مانند میکند. خدایان ستارهای، اشخاص عرفانی با اسامی مقدساند.» عالم «معبدی است سرشار از حضور الهی، معبدی است که باید در آنجا، با حالت تکریم و تقدیس مورد انتظار از یک تازهوارد، رفتار کرد.»؛ ولی همانطور که، ای. جی. فستوگیه ملاحظه میکند، این مضمون را قبلاً در ارسطو، در اشارتی از وی درخصوص اسرار الئوسیس میتوان یافت؛ در آنجا میگوید: «تاثیر نخستین تشرف به معبد عرفانی عالم، معرفت نیست، بلکه یک انطباع، یک احساسِ هیبت و حیرت از مشاهده وجه خداوند در آینه عالم است.»
صرفنظر از هر وجه اشتراکی که ممکن است میان این شهودِ معبد عالم، که به معبد اسرار الئوسیسی مانند شده است و مثال معبد در سهروردی وجود داشته باشد، قدر متیقن این است که از طریق پاسخ فرشته که میگوید: «از بیتالمقدس میآیم»، متوجه تفاوت ژرف میان آنها میشویم. دیگر عالمِ شهادت خودش معبد نیست، بلکه دخمه معبد یا دخمه کیهانی است! تشرّفی که از دست فرشته نصیب سالک میشود، این است که به او نشان میدهد که چگونه این دخمه را ترکگوید و به معبدی برسد که فرشته متعلق بدان است و سالک نیز به حسب اصل و نسبش بدان تعلق دارد. در درون دخمه، او صرفاً یک غریب یا تبعیدی است.
معنا و نقش آسمانهای مادی اخترشناخت این است که سالک را به آسمانهای فوق محسوس عالم روحانی، به آسمانهای معبد به ملکوت که بر ابراهیم (علیهالسّلام) عیان شد، هدایت میکند. سهروردی بر این موضوع تاکید میورزد. چندین طرز تلقی از آسمانها وجود دارد. یکی از اینها میان انسانها و حیوانات مشترک است. دیگری از آنِ اهل علم، اخترشناسان و اختربینان است که آسمان را به دیده آسمان بینند. بالاخره هستند کسانی که آسمان را نه به چشم سر ببینند و نه به دیده آسمان، بلکه آن را با دیده شهود باطن ببینند. در ایشان اندام شهود باطنی یک مثال فلک (Imago caeli) است که از ادراکات تجربی ناشی نمیشود، بلکه مقدم بر همه این قبیل ادراکات و حاکم بر آنهاست. کل شیوه نظرکردن در آسمانها، و درحقیقت نگریستن به آنها به منزله مثال معبد که به معنای رؤیت آنها در «مجمعالبحرین» است، حاصل ایناندام است. به همین دلیل است که مثال معبد دستخوش تحولات تاریخ اخترشناخت تحصلی نیست؛ زیرا اساساً فصلی در تاریخ علم نیست.
وجودهای روحانی
وجودهای روحانی، همانند عالمشان (جبروت و ملکوت) همیشه قدسی، قدّوس، قدیس توصیف شدهاند؛ زیرا نسبت به این عالم که خود دخمه معبد است، معبد (بیتالمقدس) محسوب میشوند. این وجودهای روحانی در قالب یک سلسله دووجهی (یعنی عقول و نفوس) شکل گرفته و از تدبّر سهوجهی اولین و برترین عقل در سلسله عقول صادر میشوند. سهروردی این عقل اول را به نامیکه در فرشته شناخت زردشتی دارد و در آنجا نخستین مِهین فرشته صادرشده از اهورهمزداست، مینامد؛ یعنی بهمن یا نور بهمن. از این تدبّر سهوجهی صادر اول یا عقل اول، یک عقل دوم، یک فلک و نفس محرّک این فلک صادر میشود.
همینآهنگ سهوجهی از عقلی به عقل دیگر تا عقل نهم و از فلکی به فلک دیگر، از فلک محدِّد، فلکالافلاک، تا فلک قمر تکرار میشود. این جریان وقتی بهعقل دهم میرسد، چنان است که گویی ته کشیده است. عقل دهم چیزی است که فلاسفه آن را «عقل فعّال» مینامند، حال آنکه متکلمان و حکیمان از آن به روحالقدس تعبیر میکنند. هر دو گروه در مورد همهویت دانستن عقل فعال با روحالقدس، توافق دارند. این عقل روحالقدس، همان جبرئیل امین (یا جبرئیل مهین فرشته) در قرآن کریم، رسول وحی برای پیامبران است؛ همچنین فرشته نوع بشر است؛ فرشتهای است که نفوس ما از او صادر شده است.
سلسله عقول
سلسله عقول، اقانیم متعدد و به کروبیان معروفاند. نفوسِ محرک افلاک، Animae یا Angel Caeleste هستند. انگیزه عشق، نفوسِ افلاک را به تشبه به عقول که این نفوس از آنها صادر شدهاند، برمیانگیزد و از طریق همین انگیزه است که هریک از آنها فلک خویش را به حرکت در میآورد. به همین دلیل رابطه میان این دو سلسله به بیان رمزی، گاهی رابطه میان قهر (عشقی که مسلّط یا چیره است) و محبت، عشقی که مطیع است، از این منظر سهروردی نفوس افلاک را «عشاق فلکی» مینامد، گاهی رابطه میان پدر و فرزند و گاهی رابطه معلم و شاگرد، توصیف شده است.
همچنین به موجب همین رابطه، نظام سلسله عقول چنان است که گویی به بیان رمزی باید گفت در حکم طریقه یک معبد آسمانیاند. باید توجه داشتکه سهروردی این سلسله را به صورت یک طریقه فتوت یا طریقه صوفیه مجسممیکند. هر عقل برتر، پیر (مرشدی) است که عقلِ بعد از خود را ارشاد میکند؛ یعنی به آن تعلیم میدهد به همان صورت که معلّم به تعلیم شاگرد اقدام میکند، او را در جریده شاگردانش ثبت میکند. به او خرقه میدهد و غیره. مراتبی که در اینجا آمده است، دقیقاً با مراتبی که در یکی از متون اسماعیلیه دیده میشود، منطبق است.
در این سلسله، مرتبه به مرتبه، هر ایزدْ ایزد خویش را دارد تا میرسیم به «ایزد ایزدان» که «خدای همه هستی»، بنا به تعابیر سهروردی، است. به همین دلیل است که عروج معنوی به ایزد ایزدان برای آدمی دست نمیدهد، مگر اینکه ابتدا خویش را با فرشتهای که از آن صادر میشود، با پدر فلکیاش و مرشدش، متحد سازد. معنای همه رمانسهای سهروردی در باب سلوک، همین است. و این یعنی بیرون شدن از دخمه با هدف وارد شدن در معبد.
هیکل فلکی
در پرتو این مرور اجمالی میتوان دریافت که چگونه همان مثال معبد بر رابطه هر عقل با «هیکل» (مسکن) یا فلک آن، از جمله رابطه جبرئیل با «هیاکلالنور» که تفرّدهای روحانی بشریاند، حاکم است. هر فلک یا هیکل فلکی مرکب از سه چیز است:
۱: عقل کروبی که این فلک از آن صادر میشود، این فلک قلمرو غم غربت (یا نوستالژی) آن عقل است؛
۲: نفس که برای تسکین این غم غربت آن فلک را حرکت میدهد؛
۳: بالاخره خود فلک که ماده لطیف در قالب ستارهای که این فلک حامل آن است، منعقد شده است.
ادعیه ستارهای تدوین شده از سوی سهروردی را باید به ادعیه ستارهای معروفی که در معابد صابئین اجرا میشد، مانند کرد. این ادعیه، عقلِ حاکم بر هر فلک را مشخص میکنند، به نفس محرک آن فلک توسل میجویند و جمال فلک مورد بحث را تعظیم میکنند؛ ولی مخاطب آن سرود، «توده ستارهای» نیست. این مناسک در ملکوت برگزار میشوند. ستاره یک «شخص» است، فقط به این دلیل که نفس دارد، نفسی که ستاره تصویری از آن نیست و خود متعلق به ملکوت است. این نفس، برخلاف نفوس بشری از ادراک حسی برخوردار نیست؛ ولی امتیاز نفس فلکی نسبت به نفوس بشری، این است که از خیال فعال در حالت ناب آن بهرهمند است و درنتیجه برخلاف نفوس بشری، هرگز تسلیم یاوهپردازی قوه واهمه و حواس، نمیشود. آن تصور که این نفس از فلک خویش دارد، مثال معبد با همه خلوص آن است.
تخریب دخمه معبد
و اما نفوس ما؛ این نفوس از فرشته نوع بشر که طلسم آنند، صادر میشوند، کما اینکه هر فلک طلسمِ عقلی است که از آن صادر میشود. آنها «هیاکل»اند، سهروردی آنها را «هیاکلالنور» نامیده است. فرشتهای که هم روحالقدس است و هم فرشته انسانیت، رابطهاش با این «هیاکلالنور یا هیکلهای نورانی» عینِ رابطه هر کروبی با نفس خویش و فلک خویش است. واژه هیکل اغلب در مورد مسکن ظاهری، پیکره مادی بنا که نور را در بر میگیرد و با ویران کردنش نور آزاد میشود، به کار رفته است. درحقیقت این واژه، حاکی از خود عالم صغیر بشری بهمنزله یک تفرّد روحانی است، کما اینکه دوازده پیشوا را «هیاکلِ توحید» نامیدهاند. و به اعتقاد اصحاب طریقتِ باطن این بدین معناست که آنها «هیکلهای یکتاپرستیاند.» در قلبِ هر هیکل نوری به معنایی که گذشت، دیری وجود دارد که سهروردی آن را خانقاه مینامد و این نیز اصطلاحی است که از تصوف وام شده است.
تمثیلهای عرفانی سهروردی
در تمثیلهای عرفانی سهروردی، عارف در خانقاه عزلت میگزیند. دیدار با فرشته در همان جا روی میدهد. و درنتیجه باید گفت خانقاه دیرِ هیکلیکه همان عالم صغیر بشری باشد. در «مجمعالبحرین» واقع شده است. عارف بارقههای نور را که اوج تجربه «حکمت اشراقی» سهروردی است، در اینجا مشاهده میکند. وقتی حضور این انوار طولانی شود وقتی حضورشان دائمی شود، حالتی دست میدهد که سهروردی از آن به «سکینه» تعبیر کرده است.
این واژه دقیقاً معادل عربی برای شخینه عبری است؛ یعنی همان حضور الهی اسرارآمیز در قدسالاقداس در معبد سلیمان. بدینسان، سهروردی معادل عربی واژه شخینه را برای توصیف این «حضور» در هیکل نورانی، در خانقاه، دیرعالم صغیر بشری، به کار میبرد. این هیاکلالنور در حال حاضر در غربت، در دخمه هیکل آسمانی قرار دارند. تفاوت آن با درکی که در ادیان باستانی پیش از مسیحیت درباره عالم به منزله یک هیکل وجود داشته، در همین است.
حکیمان دوران باستان در هیکلیکه بکر بود، نیایش میکردند. نیایشِ حکیم مورد نظر سهروردی از قعر دخمه هیکل بالا میآید؛ زیرا او از هیکل تبعید شده است. ما در میانه دو فاجعه قرار گرفتهایم: یکی مقدمه نجات است و دیگری شاید جبرانناپذیر است. فاجعه نخست فرو افتادن به دار غربت یا تبعید است: این چیزی است که ما بدان بازخواهیم گشت؛ زیرا تداوم مثال معبد را ایجاب میکند. فاجعه دوم به یک معنا فرستادن خود این غریب یا تبعیدی به غربت است؛ زیرا فاجعه دوم زمانی روی میدهد که این احساس که عالم دخمه کیهان است، از میان برود. این صرفاً بهمعنای ویرانی معبد نیست، بلکه به معنای ویرانی دخمه معبد نیز هست؛ یعنیآن دخمهای که غریبان در آن به انتظار بازگشتشان به معبد مینشینند.
تجلی مثال معبد
برخی از یک انقلاب نجومی سخن گفتهاند؛ ولی این تعبیر شاید دقیقاً برای بیان آنچه در اینجا موضوع بحث ماست، کفایت نمیکند. مساله مورد بحث در اینجا، توقف تجلی قدسی، تجلی مثا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 