پاورپوینت کامل مشروعیت خلافت خلفا از منظر امام علی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مشروعیت خلافت خلفا از منظر امام علی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مشروعیت خلافت خلفا از منظر امام علی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مشروعیت خلافت خلفا از منظر امام علی ۱۱۵ اسلاید در PowerPoint :

مشروعیت خلافت خلفا (دیدگاه امام علی)

امام علی (علیه‌السّلام) نامه‌ای به معاویه نوشته است و در این نامه در مقام احتجاج با معاویه برای لزوم بیعت با آن حضرت بوده است. آن نامه در منابع بیان شده است. برخی به این نامه استناد می‌کنند و آن‌را دلیل مشروعیت خلافت ابوبکر و عمر دانسته‌اند. در این نوشتار نحوه استدلال آنها را بیان کرده و پاسخ آنرا بیان خواهیم کرد.

فهرست مندرجات

۱ – احتجاج به مشروعیت خلافت ابوبکر و عمر از نامه امام علی
۲ – رد احتجاج
۲.۱ – احتجاج امام علی به معاویه از باب الزام
۲.۱.۱ – استدلال به خصم از راه عقاید او
۲.۱.۲ – عدم نقل کل نامه امام
۲.۱.۳ – رد استدلال معاویه
۲.۱.۴ – گوشزد به عاقبت بیعت‌شکنی طلحه و زبیر
۲.۱.۵ – بیعت نکردن امام با خلفای سه‌گانه
۲.۱.۶ – غیر مشروع دانستن سیره شیخین
۲.۲ – اعتقاد امام درباره خلافت شورایی
۲.۲.۱ – نبود معاویه جزء انصار و مهاجرین
۲.۲.۲ – ناگهانی بودن خلافت ابوبکر
۲.۲.۳ – اعتقاد امام به خلافت انتصابی
۲.۲.۴ – اعتقاد امام بر استبدادی‌بودن خلافت ابوبکر
۲.۲.۵ – شایسته ندانستن خلافت عمر
۲.۲.۶ – اعتراض امام به انتخاب عثمان
۲.۲.۷ – خائن و حیله‌گر دانستن ابوبکر و عمر
۲.۲.۸ – غاصب خلافت دانستن خلفای گذشته
۲.۳ – عدم رضایت خداوند با اجماع صحابه
۲.۳.۱ – بیعت نکردن فاطمه زهرا با ابوبکر
۲.۳.۲ – نبود امام در میان مهاجرین و انصار بیعت‌کننده
۳ – پانویس
۴ – منبع

احتجاج به مشروعیت خلافت ابوبکر و عمر از نامه امام علی

حضرت امیر (علیه‌السّلام) در نامه خود به معاویه می‌نویسد:
اِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا اَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَی مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ اَنْ یَخْتَارَ وَ لا لِلْغَائِبِ اَنْ یَرُدَّ وَ اِنَّمَا الشُّورَی لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ فَاِنِ اجْتَمَعُوا عَلَی رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ اِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَاِنْ خَرَجَ عَنْ اَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ اَوْ بِدْعَهٍ رَدُّوهُ اِلَی مَا خَرَجَ مِنْهُ فَاِنْ اَبَی قَاتَلُوهُ عَلَی اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّی.

[۱] امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، ج۱، ص۲۴۷، خطبه ۶.

همانا کسانی با من، بیعت کرده‌اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمی‌تواند خلیفه‌ای دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمی‌تواند بیعت مردم را نپذیرد، همانا شورای مسلمین، از آنِ مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است.
حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز می‌گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار می‌کنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامی‌گذارد.
برخی به این نامه استناد می‌کنند و آن را دلیل مشروعیت خلافت ابوبکر و عمر دانسته و می‌گویند:
در این نامه امام صریحاً اجماع مهاجرین و انصار را بر امامت کسی، باعث مشروعیت آن دانسته، از جمله آن را مصحح خلافت خود می‌داند و آن را مورد رضایت خدا و باعث طعن بر مخالفین آن و حتی حلال بودن قتال با آنان می‌داند.

رد احتجاج

در پاسخ باید گفت: در نامه حضرت امیر (علیه‌السّلام) به معاویه توجه به چند نکته ضروری است.

احتجاج امام علی به معاویه از باب الزام

امام علی(علیه‌السّلام) در این نامه در مقام احتجاج با معاویه است.

استدلال به خصم از راه عقاید او

آنچه که مسلم است، امام (علیه‌السّلام) در این نامه در مقام بیان یک قاعده کلی کلامی نیست، بلکه در مقام احتجاج با دشمن عنودی است که معتقد به مشروعیت خلافت خلفاء از طریق بیعت مهاجرین و انصار بود، یعنی از باب استدلال به خصم از راه عقاید و افکار و اعمال خود اوست، که از او بعنوان «وجادلهم بالتی هی احسن» تعبیر می‌شود.
به عبارت دیگر، حضرت امیر (علیه‌السّلام) به معاویه که از طرف عمر و عثمان استاندار و حاکم شام بود، و آنان را خلیفه مشروع می‌دانست، خطاب کرده و می‌فرماید:
اگر از نظر تو معیار مشروعیت خلافت آنان، اجتماع مهاجرین و انصار بود، همان معیار در خلافت من نیز وجود دارد.

عدم نقل کل نامه امام

از آنجا که قصد مؤلف نهج البلاغه، نقل بخش‌های بلیغ سخنان حضرت بوده، از این‌رو، بخشی از این نامه را نقل نکرده و دیگر مؤلفان، همانند نصر بن مزاحم و ابن‌قتیبه دینوری این نامه را به صورت مبسوط نقل کرده‌اند و نکاتی در نقل آنان هست که نشانگر حقیقت یاد شده است.

رد استدلال معاویه

در آغاز نامه حضرت (علیه‌السّلام) آمده:
فانّ بیعتی بالمدینه لزمتک و انت بالشام.
همانگونه که بیعت با ابوبکر و عمر در مدینه بود و تو در شام به آن ملتزم گردیدی، باید به بیعت من نیز تسلیم شوی.

[۲] منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۹، با تحقیق عبدالسلام محمد‌ هارون، چاپ مؤسسه العربیّه الحدیثه.

[۳] ابن‌قتیبه دینوری، الامامه والسیاسه، با تحقیق شیری، ج۱، ص۱۱۳ و با تحقیق زینی – ج۱ – ص۸۴

[۴] ابن‌قتیبه دینوری، الامامه والسیاسه، با تحقیق زینی، ج۱، ص۸۴.

[۵] خوارزمی، موفق بن احمد، متوفای ۵۶۸، المناقب، ص۲۰۲، با تحقیق شیخ مالک محمودی، چاپ جامعه مدرسین قم.

[۶] ابن‌دمشقی شافعی باعونی، محمد بن احمد، جواهر المطالب، ج۱، ص۳۶۷، با تحقیق شیخ محمودی، چاپ مجمع احیاء الثقافه الاسلامیّه.

[۷] ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۱۲۹، با تحقیق علی شیری، چاپ دارالفکر.

[۸] ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۷۵.

[۹] ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۳۵.

[۱۰] ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۴۳.

و این فرمایش حضرت، در برابر استدلال سخیف معاویه است که دلیل تسلیم نشدن خویش در برابر حضرت را، سرپیچی مردم شام از بیعت با حضرت عنوان کرده بود:
واما قولک انّ بیعتی لم تصحّ لانّ اهل الشام لم یدخلوا فیها کیف وانّما هی بیعه واحده، تلزم الحاضر والغائب، لا یثنی فیها النظر، ولا یستانف فیها.

[۱۱] ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۴۳.

[۱۲] مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۳، ص۸۲.

[۱۳] امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱۰- ص۳۲۰.

[۱۴] محمودی، محمدباقر، نهج السعاده، ج۴، ص۲۶۳.

اما گفتار تو که به خاطر بیعت نکردن اهل شام، خلافت مرا زیر سؤال بردی، سخن بی‌اساس و سخیف است، زیرا بیعتی که با خلیفه مسلمین در مرکز حکومت اسلامی انجام می‌گیرد، رعایت آن بر تمام حاضران و غائبان لازم است و کسی حق ندارد در آن تجدید نظر کند و یا بیعتی جدیدی را از سر گیرد.

گوشزد به عاقبت بیعت‌شکنی طلحه و زبیر

حضرت در بخش پایانی نامه، داستان بیعت‌شکنی طلحه و زبیر را گوشزد نموده و سپس از معاویه می‌خواهد همانند سایر مسلمان‌ها در برابر حکومت، سر تسلیم فرود آورد و خود را گرفتار ننماید و در غیر این صورت با وی به ستیز خواهد برخاست:
وان طلحه والزبیر بایعانی ثم نقضا بیعتی، وکان نقضهما کردّهما، فجاهدتهما. علی ذلک حتی جاء الحق وظهر امر اللّه وهم کارهون. فادخل فیما دخل فیه المسلمون، فان احب الامور الی فیک العافیه، الا ان تتعرض للبلاء. فان تعرضت له قاتلتک واستعنت اللّه علیک.

به جانم سوگند! اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامی مردم باشد، هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلکه آنان که صلاحیت دارند، رهبر و خلیفه را انتخاب می‌کنند و عمل آن‌ها نسبت به دیگر، مسلمانان نافذ است، آنگاه نه حاضران بیعت‌کننده، حق تجدید نظر دارند و نه آنان که در انتخابات حضور نداشتند حق انتخابی دیگر را خواهند.

[۱۵] منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفّین، ص۲۰.

[۱۶] منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفّین، ص۲۹.

[۱۷] ابن‌قتیبه دینوری، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۱۳.

[۱۸] خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۲۰۲،

[۱۹] ابن‌دمشقی شافعی باعونی، محمد بن احمد، جواهر المطالب، ج۱، ص۳۶۷.

[۲۰] ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۱۲۸.

[۲۱] ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۳۶.

بیعت نکردن امام با خلفای سه‌گانه

اگر امام علی (علیه‌السّلام) بیعت با خلفای سه‌گانه را دلیل بر مشروعیت آن‌ها می‌دانست، چرا خودش از بیعت کردن با آنان امتناع کرد؟
این‌که امام علی (علیه‌السّلام) با آن‌ها بیعت نکرده است، از قطعیات تاریخ است که حتی صحیح‌ترین کتاب‌های اهل‌سنت نیز به آن اعتراف کرده‌اند.
محمد بن اسماعیل بخاری می‌نویسد:
وعاشت بعد النبی صلی الله علیه وسلم، سته اشهر فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا ولم یوءذن بها ابا بکر وصلی علیها وکان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه فلما توفیت استنکر علی وجوه الناس فالتمس مصالحه ابی بکر ومبایعته ولم یکن یبایع تلک الاشهر.

فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) بعد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شش ماه زنده بود، وقتی از دنیا رفت، شوهرش او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد و خود بر او نماز خواند. تا فاطمه زنده بود، علی (علیه‌السلام) در میان مردم احترام داشت، اما وقتی فاطمه از دنیا رفت، مردم از او روی گرداندند و این‌جا بود که علی با ابوبکر مصالحه و بیعت کند. علی(علیه‌السّلام) در این شش ماه که فاطمه زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرده بود.

[۲۲] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۳۹.

بعد هم که بیعت کردند، از روی میل و اختیار نبوده است، بلکه با زور و اجبار بوده است، چنانچه امام علی (علیه‌السّلام) در نهج البلاغه نامه ۲۸ می‌فرماید:
انّی کنت اقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع.

مرا از خانه‌ام کشان کشان به مسجد بردند، همان گونه‌ای که شتر را مهار می‌زنند و هرگونه فرار و اختیار از او می‌گیرند.

و جالب این است که می‌گوید وقتی آقا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) وارد مسجد شد، گفتند با ابوبکر بیعت کن. حضرت فرمود: اگر من بیعت نکنم، چه می‌شود؟ گفتند: قسم به خدای که شریک ندارد، گردنت را می‌زنیم. حضرت فرمود: در این هنگام بنده خدا و برادر پیامبر را کشته‌اید. ابوبکر ساکت شد و چیزی نگفت.
فقالوا له: بایع. فقال: ان انا لم افعل فمه؟ ! قالوا: اذا والله الذی لا اله الا هو نضرب عنقک! قال: اذا تقتلون عبدالله واخا رسوله. وابو بکر ساکت لا یتکلم.

[۲۳] ابن‌قتیبه دینوری، الامامه والسیاسه، ص۳۱، بتحقیق الشیری، باب کیف کانت بیعه علی بن ابی‌طالب.

و از آن جالب‌تر این‌که در اثبات الوصیه مسعودی آمده است که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را کشان کشان بردند به طرف آقای ابوبکر و گفتند که باید بیعت کنی. دست علی (علیه‌السّلام) مشت بود و باز نبود. تمام این‌ها جمع شدند تا مشت آن حضرت را باز کنند و در درون دست ابوبکر قرار دهند، نتوانستند. جناب ابوبکر تشریف آورند جلو و دست خود را بر روی دست بسته امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به عنوان بیعت کشیدند.

فروی عن عدی بن حاتم انه قال: والله، ما رحمت احدا قط رحمتی علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) حین اتی به ملببا بثوبه یقودونه الی ابی بکر وقالوا: بایع، قال: فان لم افعل؟ قالوا: نضرب الذی فیه عیناک، قال: فرفع راسه الی السماء، وقال: اللهم انی اشهدک انهم اتوا ان یقتلونی فانی عبدالله واخو رسول الله، فقالوا له: مد یدک فبایع فابی علیهم فمدوا یده کرها، فقبض علی انامله فراموا باجمعهم فتحها فلم یقدروا، فمسح علیها ابو بکر وهی مضمومه….

[۲۴] مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، ص۱۴۶.

[۲۵] شریف مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الإمامه، ج۳، ص۲۴۴.

[۲۶] علم الیقین، ج۲، ص۳۸۶ – ۳۸۸.

[۲۷] محدث قمی، عباس، بیت الاحزان، ص۱۱۸.

[۲۸] مسعودی، محمد فاضل، الاسرار الفاطمیّه، ص۱۲۲.

[۲۹] فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضى‌، علم الیقین، ص۶۸۶، المقصد الثالث.

[۳۰] عبدالزهراء، مهدی، الهجوم علی بیت فاطمه (علیه‌السّلام)، ص۱۳۶.

[۳۱] عبدالزهراء، مهدی، الهجوم علی بیت فاطمه (علیه‌السّلام)، ص۳۴۳.

غیر مشروع دانستن سیره شیخین

اگر امام علی (علیه‌السّلام) خلافت آنان را مشروع می‌دانست، چرا در روز شورای ششه نفره وقتی سه بار به حضرت پشنهاد دادند که بر طبق سنت ابوبکر و عمر رفتار کند تا با او بیعت کنند، حضرت با قاطعیت تمام رد نموده و اعلام کرد معیار و ملاک حکومت من فقط کتاب خدا و سنّت پیامبر است و با وجود این دو، نیازی به ضمیمه کردن سیره دیگری نیست.
یعقوبی، تاریخ نویس معروف اهل سنت این قضیه را این‌گونه نقل می‌کند:
وخلا بعلی بن ابی طالب، فقال: لنا الله علیک، ان ولیت هذا الامر، ان تسیر فینا بکتاب الله وسنه نبیه وسیره ابی بکر وعمر. فقال: اسیر فیکم بکتاب الله وسنه نبیه ما استطعت. فخلا بعثمان فقال له: لنا الله علیک، ان ولیت هذا الامر، ان تسیر فینا بکتاب الله وسنه نبیه وسیره ابی بکر وعمر. فقال: لکم ان اسیر فیکم بکتاب الله وسنه نبیه وسیره ابی بکر وعمر، ثم خلا بعلی فقال له مثل مقالته الاولی، فاجابه مثل الجواب الاول، ثم خلا بعثمان فقال له مثل المقاله الاولی، فاجابه مثل ما کان اجابه، ثم خلا بعلی فقال له مثل المقاله الاولی، فقال: ان کتاب الله وسنه نبیه لا یحتاج معهما الی اجیری احد. انت مجتهد ان تزوی هذا الامر عنی. فخلا بعثمان فاعاد علیه القول، فاجابه بذلک الجواب، وصفق علی یده.

[۳۲] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲.

عبدالرحمن بن عوف آمد پیش علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) و گفت: ما با تو بیعت می‌کنیم به شرطی که وقتی حکومت به دست تو رسید، به کتاب خدا، سنت پیامبر و روش ابوبکر و عمر رفتار کنی. امام فرمود: من فقط بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبر، تا‌اندازه‌ای که توان دارم رفتار خواهم کرد.
عبدالرحمن بن عوف رفت پیش عثمان و گفت: ما با تو بیعت می‌کنیم به شرطی که وقتی حکومت به دست تو رسید، به کتاب خدا، سنت پیامبر و روش ابوبکر و عمر رفتار کنی. عثمان در جواب گفت: بر طبق کتاب خدا، سنت رسول و روش ابوبکر و عمر با شما رفتار خواهم کرد.
عبدالرحمن دو باره رفت پش امام و همان جواب اول را شنید، دوباره رفت پیش عثمان و بازهم همان سخنی را گفت که بار اول گفته بود. برای بار سوم پیش علی بن ابی‌طالب رفت و همان پشنهاد را داد، امام علی (علیه‌السّلام) فرمود:
وقتی کتاب خدا و سنت پیامبر در میان ما هست، هیچ نیازی به عادت و روش کسی دیگری نداریم، تو تلاش می‌کنی که خلافت را از من دور کنی.
برای بار سوم پیش عثمان رفت و همان پشنهاد اول را داد و عثمان هم همان جواب اول را داد. عبدالرحمن دست عثمان را فشرد و خلافت را به او داد.

احمد بن حنبل نیز در مسندش قضیه را از زبان عبدالرحمن بن عوف این‌گونه روایت می‌کند:
عن ابی وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف کیف بایعتم عثمان وترکتم علیا رضی الله عنه قال ما ذنبی قد بدات بعلی فقلت ابایعک علی کتاب الله وسنه رسوله وسیره ابی بکر وعمر رضی الله عنهما قال فقال فیما استطعت قال ثم عرضتها علی عثمان رضی الله عنه فقبلها.

[۳۳] احمد بن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد، ج۱، ص۷۵.

[۳۴] هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۵، ص۱۸۵.

[۳۵] ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۹، ص۲۰۲.

[۳۶] ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، اسد الغابه، ج۳، ص۶۱۰.

ابی‌وائل می‌گوید به عبدالرحمن بن عوف گفتم: چطور شد که با عثمان بیعت و علی را رها کردید؟ عبدالرحمن گفت: من گناهی ندارم، من به علی (علیه‌السّلام) گفتم که با تو بیعت می‌کنم به شرطی که به کتاب خدا، سنت رسول و روش ابی‌بکر و عمر رفتار کنی، علی (علیه‌السّلام) فرمود: ” نمی‌توانم “. به عثمان پشنهاد دادم، او قبول کرد.

معنای سخن امام (علیه‌السّلام) این است که کتاب خدا و سنت رسول نقصی ندارند تا نیاز باشد که عادت و سیره کسی دیگری را به آن ضمیمه کنیم، یعنی این که من سیره و روش آن‌ها را مشروع نمی‌دانم و محال است که چیزی را جزء اسلام نبوده و در اسلام مشروعیت ندارد، وارد اسلام کنم.
و عبدالرحمن بن عوف نیز کاملاً بر این مطلب واقف بود که امام علی (علیه‌السّلام) چنین شرطی را نمی‌پذیرد و هرگز زیر بار آن نخواهد رفت، از این‌رو، این پشنهاد را داد تا عملاً خلافت را از امام دور کرده باشد و آن را به کسی واگذارد که از قبل جامه خلافت را برای او دوخته بودند.
اگر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) خلافت و سیره و روش آن دو را مشروع می‌دانست، قطعاً در آن موقعیت حساس پشنهاد عبدالرحمن بن عوف را رد نمی‌کرد تا مجبور نباشد بیش از دوازده سال دیگر خانه نشین باشد.
و باز حتی در زمان حکومت ظاهری خودش، وقتی ربیعه بن ابی‌شداد خثعمی به آن حضرت پشنهاد داد که من در صورتی با شما بیعت خواهم کرد که بر طبق سنت ابوبکر و عمر رفتار کنی، حضرت نپذیرفت و فرمود:
ویلک لو ان ابا بکر وعمر عملا بغیر کتاب الله وسنه رسول الله صلی الله علیه وسلم لم یکونا علی شئ من الحق فبایعه….

وای بر تو! اگر ابو بکر و عمر بر خلاف کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عمل کرده باشند، چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟

[۳۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۷۶.

اعتقاد امام درباره خلافت شورایی

اما جمله حضرت می‌فرماید:
وَ اِنَّمَا الشُّورَی لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ فَاِنِ اجْتَمَعُوا عَلَی رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ اِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا.

گرچه برخی به این فراز از سخن حضرت برای مشروعیت بخشیدن به خلافت بر خواسته از شورای مهاجران و انصار استدلال نموده‌اند ولی کاملا اشتباه و نادرست است.

نبود معاویه جزء انصار و مهاجرین

طرف سخن علی (علیه‌السّلام) معاویه است که می‌خواهد با عدم شرکت خود و دیگر طلقاء، بیعت حضرت را زیر سؤال ببرد حضرت در این نامه می‌فرماید:
وَ اِنَّمَا الشُّورَی لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ.
اگر بر فرض، انتخاب خلیفه بر اساس شورا هم باشد، شورا حق مسلم مهاجرین و انصار است و تو نه از انصاری و نه از مهاجرین، بلکه در سال فتح مکه در زیر سایه شمشیر آن هم به ظاهر اسلامی آوردی.
علی (علیه‌السّلام) در قضیه جنگ صفین در رابطه با یاران معاویه صراحتا می‌فرماید:<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.