پاورپوینت کامل مزار سیدعیسی بن زید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مزار سیدعیسی بن زید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مزار سیدعیسی بن زید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مزار سیدعیسی بن زید ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

امامزاده سیدعیسی بن زید شهید

امامزاده سیدعیسی بن زید شهید

عنوان عکس

آستان سیدعیسی بن زید

مشخصات فردی

نام

عیسی بن زید

کنیه

ابویحیی و ابوالحسن

زادروز

ماه محرم سال ۱۰۹ ه. ق

وفات/ شهادت

سال ۱۶۹ ه. ق

مدفن

اطراف شهر شنافیه در کشور عراق

محل زندگی

کوفه

القاب

موتم الاشبال

پدر

زید بن علی بن حسین

همسران

دختر حسن بن صالح

فرزندان

حسن بن عیسی، حسین بن عیسی، احمد بن عیسی، زید بن عیسی

طول عمر

۶۰ سال

نقش‌ها و فعالیت‌ها

نقش

راوی حدیث

نقش‌های برجسته

ریاست میمنه لشکر ابراهیم و محمد

مشخصات بقعه

مکان

در زمین‌های آل‌شبل، اطراف شهر شنافیه

وضعیت

فعال

امکانات

حجراتی برای اسکان زائران

نوسازی

تجدید بنا و توسعه بعد از سال ۱۹۷۰ م

ویژگی‌های دیگر

دارای بنایی بزرگ، شامل ایوان، حرم، گنبد، رواق و صحن

امامزادگان مشهور
حضرت عباس، حضرت زینب، حضرت علی‌اکبر، حضرت معصومه، حضرت شاهچراغ، حضرت عبدالعظیم حسنی، سایر امامزادگان.

عیسی فرزند زید بن امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام)، از خاندان علم، دین، ورع، زهد و پرهیزکاری و از راویان حدیث بود. عیسی در قیام پسرعموهایش محمد و ابراهیم ریاست لشکر آنها را به‌عهده داشت و بعد از شهادت آنها از قیام کناره‌گیری کرده و به‌طور مخفیانه زندگی کرد تا اینکه در شصت سالگی از دنیا رفت.
زیارتگاه او در اطراف شهر شنافیه، از توابع استان دیوانیه در کشور عراق واقع شده است.

فهرست مندرجات

۱ – موقعیت جغرافیایی
۲ – توصیف بنا
۳ – معرفی اجمالی
۳.۱ – لقب موتم الاشبال
۴ – فضایل عیسی‌
۵ – استناد مامقانی‌ به روایت ضعیف
۵.۱ – بررسی روایت
۵.۲ – نتیجه‌گیری
۶ – عیسی در جریان نهضت
۶.۱ – علت متواری‌شدن
۶.۲ – نبرد عیسی‌
۶.۳ – رهبران نهضت‌
۶.۴ – علت کناره‌گیری از قیام
۶.۵ – زندگی مخفیانه عیسی‌
۶.۶ – امان‌دادن دشمن‌
۶.۷ – اشعار روی دیوار
۶.۸ – دیدار دوستان‌
۶.۹ – برخورد سفیان ثوری با عیسی‌
۶.۱۰ – کشف مخفیگاه‌ عیسی
۶.۱۱ – گفت‌وگوی احمر با خلیفه عباسی‌
۶.۱۲ – ماجرای هم‌زندانی شدن احمر با شاعر
۷ – مرگ عیسی‌
۷.۱ – اختلاف یاران از اطلاع مرگ عیسی
۷.۲ – افشای مرگ عیسی نزد خلیفه‌
۸ – فرزندان
۹ – پانویس
۱۰ – منبع

موقعیت جغرافیایی

زیارتگاه، در زمین‌های آل‌شبل، اطراف شهر شنافیه، واقع شده و نزد اهالی، به «سید عیسی» و «النبی عیسی»، شهرت دارد.

توصیف بنا

در گذشته، ساختمان بقعه، بسیار کوچک و دارای گنبدی از گچ بود. اما قبل از سال ۱۹۷۰ م، ساختمان قبلی خراب شد و بنای بزرگی، شامل ایوان، حرم، گنبد، رواق و صحن، ساخته شد.
گنبد بنا، شلجمی بلند، به قطر هشت متر و ارتفاع نزدیک به دوازده متر است که با کاشی‌های آبی، تزیین یافته و در ساخت آن، چندین پنجره برای نورگیری، طراحی شده است، درست زیر گنبد، اتاق مرقد به شکل مربع و ابعاد هر ضلع هشت متر، قرار گرفته است و ضریح چوبی ساده‌ای نیز از مرقد محافظت می‌کند. دو رواق نسبتاً بزرگ در شمال و جنوب اتاق مرقد، طراحی شده که برای استفاده زائران مرد و زن است.
صحن بقعه، در شرق بنا واقع شده و حجراتی برای اسکان زائران، در آن تعبیه شده است، ایوان در جانب شرق، واقع شده و ارتفاعی حدود شش متر دارد و بالای در ورودی آن، زیارتنامه سیدعیسی نوشته شده و تاریخ کتابت آن، مربوط به سال ۱۳۸۱ ه. ق، است.

[۱] حرزالدین، محمد، مراقد المعارف، ج۲، ص۱۴۴ – ۱۴۵.

[۲] حسنی، عادل، دلیل العتبات و المراقد فی العراق، ص۱۶۳ – ۱۶۵.

سیدعبدالرزاق کمونه از قول سیدحسین براقی، می‌نویسد:
در کوفه، عیسی بن زید درگذشت… قبرش اکنون در فاصله سه مایلی از قریه شنافیه آشکار است، نزد آل‌شبلی، به نبی عیسی، معروف است و برای آن، کراماتی آشکار است که سیدحسین براقی در کتابش، ذکر نموده است.

[۳] کمونه حسینى، سیدعبدالرزاق، مشاهد العتره الطاهره، ص۱۸۹.

[۴] کمونه حسینى، سیدعبدالرزاق، آرامگاه‌های خاندان پاک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۲۴۳.

معرفی اجمالی

عیسی دومین فرزند زید بن امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) است، لقب او (موتم الاشبال) و کنیه‌اش، ابویحیی و ابوالحسن می‌باشد، او در ماه محرم سال ۱۰۹ ه. ق، دیده به دنیا گشود و در سال ۱۶۹ ه. ق درگذشت، به هنگام شهادت پدرش، دوازده سال داشت.

[۵] ابونصر البخارى، سهل بن عبدالله، سر السلسله العلویه.

(البته در سن و ولادت عیسی، اختلاف است، ابوالحسن عمری نسابه در المجدی می‌گوید، «عیسی در موقع شهادت پدرش، یک سال و حسین، چهار سال و محمد، چهل روز داشت» رفاعی نیز در صحاح الاخبار می‌گوید: «وفات عیسی، سال ۱۶۶ ه. ق و در سن ۴۶ سالگی بوده است».) مادرش، کنیز بود.

[۶] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبییّن، ص۳۴۳.

علت نام‌گذاری او به عیسی، آن است که در زمان خلافت هشام، چندین بار زید بن علی (علیه‌السّلام) را به شام فرا خواندند، در یکی از سفرها که مادر عیسی نیز همراه زید بود، بین راه درد او را فراگرفت و به ناچار، به یک دیر نصارا پناه بردند و اتفاقاً آن شب، جشن سالروز تولد حضرت عیسی (علیه‌السّلام) بود، خداوند در آن شب، این فرزند را به زید داد، پدر بزرگوارش نیز نام نوزادش را عیسی نهاد.

[۷] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۵۸.

[۸] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبییّن، ص۳۴۳.

لقب موتم الاشبال

«موتم الاشبال» یعنی یتیم‌کننده شیربچگان، این لقبی است که مردم به عیسی داده بودند، زیرا پس از پایان جنگ بصره، به طرف کوفه رفت و بین راه، به شیری درنده برخورد کرد، شیر به او حمله نمود و عیسی این پهلوان دلیر و شجاع علوی، به شیر حمله‌ور شد و شیر را کشت، این شیر، همیشه بین راه، مزاحم مردم می‌شد. زمانی که مردم این خبر مهم و خوشحال‌کننده را شنیدند، بر کشنده آن، آفرین گفتند.
غلام او از روی تعجب، گفت: «مولایم! بچه شیرها را یتیم کردی؟»! گفت: «بله. «انا موتم الاشبال؛ من یتیم‌کننده شیر بچگانم» بعد از این، نامی مستعار برای او شد و یارانش وی را به همین لقب، یاد می‌کردند.

[۹] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۵۴.

یموت بن مزرع (شاعر) («یموت بن مزرع بن یموت عبدی»، کنیه‌اش ابوبکر و از عبد قیس و بصری است.) وی را به همین لقب (موتم الاشبال) در شعری که در رثای شهدای اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) گفته، آورده است.
همچنین شمیطی، (وی، «ابوالسری معدان شمیطی اعمی» است، گویا شمیطه، فرقه‌ای از زیدیه است.) یکی از شعرای امامیه، در قصیده‌ای که در نکوهش کسانی‌که از زیدیه، خروج کرده‌اند، این نام را آورده و گفته است:
سن ظلم الامام للناس زید ••• ان ظلم الامام ذوعقال‌
و بنو الشیخ والقتیل بفخ‌ ••• بعد یحیی و موتم الاشبال‌
زید، ستم‌کردن بر امام را برای مردم سنت کرد و به‌راستی که ستم به امام، درد بی‌درمانی است، همچنین فرزندان آن میر بزرگ (مقصود محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن می‌باشند) و کشته فخ پس از یحیی و موتم الاشبال (عیسی بن زید).

[۱۰] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۵۴.

فضایل عیسی‌

مردم درباره فضل و بزرگواری او می‌گفتند عیسی، برترین شخص خاندان خود از نظر علم، دین، ورع، زهد و پرهیزکاری بود، او در مرام و مذهب، با بصیرت و دانش بود، وی افزون‌بر این کمالات و فضایل، دارای طبع شعر هم بود و بعضی از اشعار او در کتاب معجم شعراء الطالبیین، آمده است.

[۱۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۹، ص۳۴۸- ۳۷۱.

عیسی، از راویان حدیث و جویندگان آن بود،

[۱۲] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبییّن، ص۳۴۵.

او روایاتی را از پدرش زید بن علی (علیه‌السّلام)، امام صادق (علیه‌السّلام)، عبدالله بن محمد، سفیان، مالک بن انس، عبدالله بن عمر عمری و امثال آنان که عددشان بسیار می‌باشد، روایت کرده است.

[۱۳] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبییّن، ص۳۴۵.

جعفر بن محمد جعفری، به سندش، از علی بن حسن پدر حسین (قهرمان انقلاب فخ)، روایت کرده است که گفت: «میان ما که جمع بسیاری بودیم، کسی بهتر از عیسی بن زید نبود» همچنین محمد بن عمر فقیهی گفت: «عیسی بن زید، بر عبدالله بن جعفر، قرائت کرده است»

[۱۴] فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، قیام یحیی بن زید (علیه‌السّلام)، ص۱۹۱.

همچنین عبدالله بن جعفر، پدر علی بن عبدالله بن جعفری مدنی محدث است و او از قاریان معروف قرآن و از محدثان بود، وی به کمک محمد بن عبدالله، قیام کرد و همیشه با او بود، بعد از شهادت محمد، متواری شد و تحت تعقیب منصور، خلیفه عباسی بود.
علما و رجال، او را ستوده، روایات او را قبول کرده و در مدح و توثیق وی، سخن فراوان گفته‌اند، از جمله کسانی که در عظمت وی، سخن گفته و او را تجلیل کرده‌اند، شیخ طوسی (رحمهالله) در «رجال»، ابوعلی حائری در منهج المقال، مجلسی (رحمهالله) در وجیزه و محدث نوری در مستدرک الوسائل است.
بزرگان علم و رجال، در تجلیل و تکریم وی، می‌گویند: «وکان معدودا من اصحاب الصادق (علیه‌السّلام)؛ او از اصحاب و نزدیکان امام صادق (علیه‌السّلام) به شمار می‌رفت، شیخ طوسی (رحمهالله)، روایات او را در تهذیب، نقل کرده است.
احادیث زیادی که عیسی از امام صادق (علیه‌السّلام) آموخته و نقل کرده است، بیانگر آن است که عیسی به مقام شامخ امامت، اعتراف و اعتقاد راسخ داشته است و اگر قائل به امامت او نبود، احکام دینی خود را از حضرتش نمی‌پرسید.

استناد مامقانی‌ به روایت ضعیف

شیخ عبدالله مامقانی در تنقیح المقال، گفته است: «عیسی، خوش‌باطن نبود» دلیل ایشان، روایت ضعیفی است‌ که در اصول کافی‌

[۱۵] کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۷۳، حدیث ۱۷، کتاب حجت، باب «ما یفصل بین دعوی المحق و المبطل من امر الامامه».

نقل شده است، این حدیث، خیلی طولانی است، در ضمن آن حدیث، دارد که عیسی در موقع قیام محمد بن عبدالله بن حسن نفس زکیه، یکی از رهبران نهضت بود و هنگامی‌که امام صادق (علیه‌السّلام) را به قیام و بیعت با محمد دعوت نمود، امام خودداری کرد و عیسی، به امام توهین نمود و جملات زننده‌ای به حضرتش گفت، مامقانی این خبر را در قدح عیسی، قبول کرده است.
محدث نوری هم در فائده دهم کتاب مستدرک الوسائل، این روایت را می‌آورد و بعد از نقل آن می‌گوید: عیسی از گناه خویش، توبه کرده است.
مرحوم سیدعبدالرزاق‌ موسوی مقرم، در کتاب زید الشهید (علیه‌السّلام) در حالات عیسی، بعد از نقل این مطلب، چنین گفته است:
خوب بود مامقانی هم در اینجا، از محدث نوری پیروی می‌کرد و در قدح و نکوهش عیسی، چنین تند نمی‌رفت و این تهمت‌های ناروا را که ساحت عیسی از آن مبرا می‌باشد، بر او وارد نمی‌ساخت و با روایت ضعیفی که سه نفر از راویان آن، تضعیف شده‌اند و حتی خود مامقانی، بعضی از ایشان را تضعیف کرده است، درباره فرزند پیامبر، چنین کوتاه نمی‌آمد و ایشان را نکوهش نمی‌کرد.

[۱۶] زید الشهید، ص۹۹.

بررسی روایت

سه نفر از رجال سند، تضعیف شده‌اند:
اول: محمد بن حسان: نجاشی، رجال‌شناس بزرگ و همچنین ابن‌غضائری، ابن‌داوود و علامه مجلسی (رحمهالله) که همه، از فحول علمای شیعه و در علم رجال متخصص‌اند، معتقدند: محمد بن حسان، ضعیف است و روایتی را که وی در سندش باشد، قبول ندارند.
دوم: ابوعمران موسی بن زنجویه: علمای بزرگ رجال، مانند نجاشی، ابن‌غضائری، ابن‌داوود و علامه حلی (رحمهالله) و علامه مجلسی (رحمهالله) در وجیزه و خود مامقانی، او را مورد وثوق نمی‌دانند، موسی بن زنجویه، کتابی دارد که بیشتر روایات آن، از عبدالله بن حکم ارمنی است که این شخص هم از نظر علمای رجال، ضعیف است.
سوم: از رجال این سند، عبدالله بن حکم ارمنی است، نجاشی، ابن‌غضائری و ابن‌داوود، او را تضعیف کرده‌اند و علامه مجلسی (رحمهالله) او را از غلات می‌داند.

نتیجه‌گیری

بنابراین چگونه می‌توان به حدیثی که در سندش سه نفر غیرموثق وجود دارد، تمسک کرد و عجب است از مامقانی که استاد فن رجال است، چگونه این خبر را دست‌آویز قرار داده و بر یکی از فرزندان پاک رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، تاخته است.
علامه مجلسی (رحمهالله) می‌گوید: «ما حق نداریم درباره زید و همچنین فرزندان پاک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، بدون دلیل، از خودمان چیزی بگوییم و تا دلیل محکم در کفر و تبری ائمه معصوم (علیهم‌السّلام) از ایشان نبینیم، نباید اظهار بدبینی نماییم» پس با این روایت ضعیف، شخصیت این قهرمان علوی، لکه‌دار نمی‌شود و او مورد احترام ما و همه شیعیان است.
عیسی در جبهه جنگ، به کمک محمد، معروف به نفس زکیه، می‌جنگید و یکی از فرماندهان ارتش محمد بود، چنان‌که در کافی نیز نقل شده است، بعد از پایان کارزار، به بصره آمد و به ارتش ابراهیم بن عبدالله پیوست و به کمک او، جنگید و رسماً پرچمدار و فرمانده ارتش و معاون ابراهیم بود.

[۱۷] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۴۰۵.

زمانی که ابراهیم در «باخمری»، به شهادت رسید، عیسی به کوفه برگشت.

عیسی در جریان نهضت

عیسی بن زید در قیام ابراهیم و محمد ریاست میمنه لشکر آنها را به‌عهده داشت و بعد از شهادت آنها مخفیانه زندگی کرد تا اینکه در شصت سالگی وفات کرد.

علت متواری‌شدن

در علت فرار و متواری‌شدن وی، اختلاف است، برخی گفته‌اند سببش آن بود که ابراهیم بن عبدالله (شهید باخمری)، در نماز میت، چهار تکبیر گفت (مطابق مذهب اهل‌سنت) عیسی بن زید به او گفت: «تو که مذهب خاندان خود را می‌دانی (که پنج تکبیر است)، چرا یک تکبیر را کم کردی؟»!
ابراهیم گفت: «این کار برای وحدت مردم و پراکنده نشدن آنها، بهتر است و ما امروز به همبستگی مردم، احتیاج داریم و با کم‌کردن یک تکبیر از نماز میت، ان‌شاءالله، زیانی متوجه کسی نخواهد شد.»
البته گفتنی‌است که این روش تقیه در آن شرایط حساس، بسیار لازم بوده است، عیسی این پاسخ را نپسندید و از ابراهیم، کناره گرفت، این مطالب به گوش منصور عباسی رسید، وی کسی را نزد عیسی فرستاد تا زیدیه و شیعیان را از اطراف ابراهیم، پراکنده سازد، اما عیسی نپذیرفت و زمانی که ابراهیم به شهادت رسید، عیسی متواری شد.
به منصور گفتند: «تو درصدد دستگیری عیسی برنمی‌آیی؟» گفت: «نه؟! به خدا سوگند! من پس از محمد و ابراهیم، از ایشان کسی را تعقیب نمی‌کنم و پس از این، برای آنها نامی بجای نخواهم گذارد.»
ابوالفرج اصفهانی، مورخ بزرگ، می‌گوید:
این مطلب (متواری شدن و دوری جستن عیسی از ابراهیم)، صحیح نیست، زیرا به‌ یقین، عیسی از رزمندگان بارز نهضت باخمری و همیشه کنار ابراهیم بن عبدالله بود و او را یاری می‌داد و در جبهه جنگ، فرماندهی ارتش شیعه از طرف ابراهیم، به او واگذار شد و عیسی پس از شهادت ابراهیم، متواری شد تا مرگش فرا رسید.

[۱۸] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۴۳.

نبرد عیسی‌

عیسی بن عبدالله می‌گوید: «عیسی بن زید (علیه‌السّلام)، ریاست میمنه لشکر ابراهیم را در جنگ، به‌عهده داشت و ریاست میمنه لشکر محمد، برادر ابراهیم نیز با عیسی بود»
همچنین محمد نوفلی، از پدرش روایت کرده است:
عیسی و حسین، فرزندان زید بن علی (علیه‌السّلام)، از کسانی بودند که در جنگ‌های محمد و ابراهیم، علیه منصور، از سرسخت‌ترین مبارزان و بابصیرت‌ترین جنگجویان بودند و چون این خبر، به گوش منصور عباسی رسید، وی از روی اعتراض گفت: «مرا با دو فرزند زید چه کار؟ آن دو چه دشمنی با ما دارند؟! آیا ما نبودیم که قاتلان پدرشان را کشتیم و هم‌اکنون به خونخواهی‌شان اقدام کرده‌ایم! و سوزش دلشان را با نابودی و انتقام دشمنشان شفا می‌بخشیم؟»

[۱۹] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۴۴.

همچنین عیسی بن عبدالله می‌گوید:
عیسی بن زید به طرفداری محمد بن عبدالله، خروج کرد و از کسانی بود که به او می‌گفت هر که از دودمان ابوطالب، به مخالفت با تو برخاست یا دست از یاری تو کشید، او را به من بسپار تا گردنش را بزنم.
در این زمینه، روایتی نقل شده است که در ملاقات عیسی با امام صادق (علیه‌السّلام)، در اواخر شرح حال عیسی، به آن اشاره خواهیم کرد.
علی بن سلام می‌گوید:
هنگامی که ما در نهضت باخمری شکست خوردیم و رهبر خود، ابراهیم را از دست دادیم و همه پراکنده شدیم، به نزد عیسی بن زید که سر پا ایستاده بود، رفتیم و قدری او را سرزنش کردیم و خاموش شدیم، عیسی سر را بلند کرد و گفت: «بعد از ابراهیم، دیگر کسی نیست که علیه اینان (بنی‌العباس) قیام کند، این جمله را گفت و به کناری رفت، همین‌طور رفت تا به ویرانه‌ای رسید و ما هم، با او بودیم، در آنجا یک شورای جنگی تشکیل دادیم و تصمیم گرفتیم به لشکر عیسی بن موسی که از طرف منصور به جنگ با ابراهیم آمده بود، شبیخون زنیم، اما چون نیمه‌شب شد، ما عیسی را بین خود ندیدیم و رفتن او، نقشه ما را بر هم زد.

[۲۰] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۴۴.

رهبران نهضت‌

در زمان قیام محمد بن عبدالله بن حسن، وی بزرگان علم و سران زیدیه را که همراهش بودند، به نزد خود جمع کرد و به آنها سفارش کرد که اگر در این جنگ کشته شود، منصب رهبری شیعیان و زیدیه، به عهده برادرش، ابراهیم است و اگر ابراهیم کشته شد، این مقام، برای عیسی بن زید است.
عبدالله بن محمد بن عمر، این حدیث را روایت کرده و به دنبال آن، اضافه کرده است:
بعد از کشته شدن محمد و ابراهیم، عیسی به کوفه گریخت (چون دیگر نبرد مسلحانه با تعداد‌ اندک یاران، اثر مثبتی نداشت) و در خانه علی بن صالح بن حی، برادر حسن بن صالح، مخفی شد و دختر او را به عقد خویش درآورد و از آن زن، دختری به دنیا آمد که در زمان حیات پدر، از دنیا رفت.

[۲۱] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۴۵.

علت کناره‌گیری از قیام

ممکن است بعضی سؤال کنند که با وجود آنکه عیسی در شجاعت و آزادمنشی، همانند پدران و برادرانش بود و ابراهیم بن عبدالله، رهبر انقلاب (باخمری) بعد از خود و زعامت شیعیان مبارز را به او واگذار کرده بود، چرا او با یارانی که داشت همانند پدرش، زید و با برادرش یحیی و پسرعموهایش، محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن، قیام نکرد و زندگی مخفیانه و رقت‌بار را بر میدان جهاد، ترجیح داد.
جواب این سؤال، بسیار روشن است، زیرا عیسی، مردی بابصیرت و دوراندیش بود و از قیام پدر و برادر و پسرعموهایش، تجربیات زیادی داشت و برنامه او به‌طور کامل براساس یک سیاست عاقلانه و صحیح بود، او درس‌های تلخی را آموخته بود، خیانت مردم را به زید، یحیی، محمد و ابراهیم، خوب دیده بود و دیگر هیچ اعتمادی به این مردم دورو نداشت، او این علت را برای کناره‌گیری و گرفتن چنین روشی را برای چند تن از یاران وفادارش که انگشت‌شمار بودند، بیان کرد.
علی بن جعفر، از پدرش نقل می‌کند که گفت:
من و اسرائیل بن یونس و علی و حسن، فرزندان صالح بن حی، با عده‌ای از هم‌رازها و دوستانمان، خدمت عیسی بن زید بودیم، میان ما، حسن بن صالح، از عیسی پرسید: «متی تدافعنا بالخروج وقد اشتمل دیوانک علی عشره آلاف رجل؟؛ تا کی ما را از قیام و خروج منع می‌کنی و حال آنکه تعداد یاران تو، به ده هزار مرد جنگی می‌رسد؟»
عیسی در جواب حسن گفت: وای بر تو! تو بسیاری افراد را به رخ من می‌کشی و حال آنکه من خوب آنها را می‌شناسم! آن‌گاه با صدایی لرزان گفت: «اما والله لو وجدت فیهم ثلثمائه رجل اعلم انهم یریدون الله عزوجل، ویبذلون انفسهم له، ویصدقون للقاء عدوه فی طاعته، لخرجت قبل الصباح حتی ابلی عندالله عذرا فی اعداءالله»
به خدا سوگند! اگر من حداقل سیصد نفر از این مردم را می‌یافتم که فقط هدفشان خدا باشد و حاضر باشند جان خود را در راه او بدهند و در ملاقات با دشمن و در طاعت حق راستگو و استوار بودند، قبل از صبح قیام می‌کردم تا اینکه مقابل خداوند، در مورد دشمنان، عذری آورده باشم، امر مسلمانان را طبق سنت خدا و رسولش اجرا می‌کردم، اما با کمال تاسف، من موضع اعتمادی که به بیعت خویش به خاطر خدا وفادار و در میدان جنگ ثابت قدم باشد نمی‌یابم.
راوی می‌گوید: حسن بن صالح، از این سخن عیسی، آن قدر گریست تا بیهوش به روی زمین افتاد.

[۲۲] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۵۳.

زندگی مخفیانه عیسی‌

ابوالفرج می‌گوید:
احمد بن محمد بن سعید برایم نقل کرد، البته من کلمات او را ننوشتم و اما در سینه خود ضبط کردم و شاید الفاظش کم و زیاد شده باشد، اما در معنایش تغییری نیست.
وی به سند خود، از یحیی بن حسین بن زید (برادرزاده عیسی بن زید)، نقل کرد که وی گفت: به پدرم گفتم که دلم برای عمویم عیسی، تنگ شده است، می‌خواهم او را ببینم، زیرا برای من سزاوار نیست، پیرمرد محترمی همچون او را ندیده باشم، پدرم، مدتی امروز و فردا کرد و هر بار در پاسخ من، می‌گفت: دیدار با او مشکل است و ممکن است برای او ایجاد دردسر شود، زیرا او، مخفیانه زندگی می‌کند و شاید همین دیدار تو، سبب شود که او به لحاظ مسائل امنیتی، جای خود را عوض کند و همین برای او، سبب ناراحتی شود.
یحیی می‌گوید: این سخنان مرا از منظور خود باز نداشت و همچنان تقاضای خود را به پدرم بازگو می‌کردم و در هر فرصتی که دست می‌داد، به نحوی، خواسته خود را دنبال می‌کردم، تا اینکه پدرم راضی شد جای عمویم عیسی را به من نشان دهد و مرا به ملاقات او بفرستد.
پدرم گفت: تو، به کوفه می‌روی و در کوفه سراغ خانه‌های بنی حی را بگیر، همین‌که تو را به آن محله، راهنمایی کردند، فلان کوچه برو، وسط کوچه خانه‌ای است که درش چنین و چنان است، جلوی در آن خانه، بنشین و چون نزدیک غروب شد، پیرمردی بلندقامت و خوش‌صورت را خواهی دید که در پیشانی‌اش اثر سجده است و جامه‌ای پشمین، به تن دارد و کار وی آب‌کشی با شتر است، در آن وقت غروب، کارش را تمام کرده است و با شتر خویش به خانه برمی‌گردد، علامت دیگر او این است که وی گامی بر زمین ننهد و برندارد، جز آنکه ذکر خدا بر زبان دارد و چشمان او، گریان به نظر می‌رسد، چون او را دیدی، از جای خود برخیز و بر او سلام کن و او را دربرگیر، آن پیرمرد از تو وحشت می‌کند و خود را بیازارد، اما فوری خودت را معرفی کن و نسب خویش را بازگوی، او آرام گیرد و با تو مهربانی کند و از احوال همگی فامیل، جویا شود، متوجه باش! زیاد با او سخن نگو و دیدارت را کوتاه کن و هرچه زودتر با او خداحافظی کن و بیا و اگر از ملاقات مجدد تو عذرخواهی کرد، بپذیر و هر دستور داد، انجام بده، ممکن است اگر بار دیگر به ملاقات وی روی، او نگران شود و جای خود را عوض کند و این کار برای او، دشوار است.
یحیی بن حسین می‌گوید: من به تمام سفارشات پدر، عمل کردم و به همان آدرس و نشانی رفتم و عمویم را با همان خصوصیاتی که پدرم گفته بود، ملاقات کردم و هنگامی که خود را به وی معرفی نمودم، مرا شناخت و به سینه خود چسبانید و چندان گریست که من گفتم عمرش به سر آمد، بعد شترش را خواباند و پهلوی من نشست و احوال یک یک مردان و زنان و کودکان فامیل را از من پرسید و من جواب می‌دادم و او می‌گریست، بعد رو به من کرد و گفت: شغل من این است که با این شتر آب می‌کشم و مزد می‌گیرم و زندگانی خود را می‌گذرانم و گاهی که این کار برایم میسر نشود، به صحرا می‌روم و از سبزی و میوه‌های آنجا، گرسنگی‌ام را برطرف می‌کنم.
مدتی است که دختر این مرد (صاحب‌خانه‌اش، حسن بن صالح) را به زنی گرفته‌ام و تاکنون او نمی‌داند من کیستم، خدا دختری هم از آن زن به من داد که آن دختر، بزرگ شد و نمی‌دانست من کیستم و مرا نمی‌شناخت، روزی مادرش، به من گفت که پسر فلان مرد سقا که در همسایگی ما بود، به خواستگاری دخترت آمده و وضع زندگانی آنها از ما بهتر است او را به ازدواج او درآور و در این‌باره اصرار کرد، من از ترس آنکه مبادا شناخته شوم، نمی‌توانستم اظهار کنم که این کار، درست نیست و این جوان، کفو او نیست، اما آن زن در این کار، پافشاری‌ داشت و من از خداوند، کفایت این مطلب را می‌خواستم، تا اینکه خداوند، آن دختر را پس از چند روز از من گرفت، او مرد و من در این‌باره، آسوده خاطر گشتم، آن‌گاه عیسی با چشمی گریان، اضافه کرد: من در دوران زندگی‌ام تاکنون برای هیچ مطلبی این‌اندازه تاسف نخورده‌ام که دخترم بمیرد و تا آخر عمر نسبت خود را به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نداند و نفهمد او، از فرزندان پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.
یحیی می‌گوید: این سخنان که تمام شد، عمویم مرا سوگند داد تا از او جدا شوم و دیگر به سراغش نروم، آن‌گاه با من خداحافظی کرد و من هم او را وداع گفتم، اما شور و اشتیاق دیدار عمویم، بعد از مدتی به سر من زد و برای ملاقات مجدد او، به آن محل رفتم، اما دیگر او را ندیدم و همان ملاقات اول و آخر ما بود.

[۲۳] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۳۴۵.

امان‌دادن دشمن‌

جعفر احمر (جعفر بن زیاد الاحمر، اهل کوفه و کنیه او ابوعبدالرحمان یا ابوعبدالله است، ابو داوود، او را صدوق و شیعی بر شمرده و ابن‌عدی گفته است: «هو صالح شیعی» او صالح و شیعه بود، عسقلانی نیز در تهذیب التهذیب گفته در سال ۱۶۷ ه. ق از دنیا رفته است و شرح زندانی شدنش، خواهد آمد.) و صباح زعفرانی، از کسانی بودند که هنگام پنهانی عیسی، به کارها و خواسته‌های او، رسیدگی می‌کردند و خدمتگزار وی بودند و چون مهدی عباسی، به‌وسیله یعقوب بن داوود (وی از یاران نزدیک ابراهیم، قهرمان باخمری بود، ولی بعد از درباریان نزدیک شد و به مقام وزارت رسید)، جوایز و هدایایی برای عیسی بن زید (علیه‌السّلام) فرستاد، در تمام شهرها جار زدند تا عیسی بداند که در امان است و هر کجا هست، ظاهر شود، زمانی که این خبر، به گوش ع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.