پاورپوینت کامل مرقد حر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مرقد حر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مرقد حر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مرقد حر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
حر بن یزید ریاحی
حُرّبن یزید ریاحی، فرمانده بخشی از سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا، که به سبب ندامت از اقدام خود و پیوستن به امام حسین (علیهالسلام)، نزد شیعیان حرمتی خاص دارد.
فهرست مندرجات
۱ – نسب
۲ – تاریخ ولادت
۳ – سمت فرماندهی
۴ – مادر حر در کلام امام
۵ – زندگی حر
۵.۱ – در حکومت ابن زیاد
۶ – حر در ماجرای کربلا
۶.۱ – رویارویی با امام حسین
۶.۲ – ممانعت حر از حرکت امام
۶.۳ – نامه ابن زیاد به حر
۶.۴ – خودداری حر از حرکت امام
۶.۵ – پیشنهاد امام به حر
۶.۶ – حرکت امام به عذیب
۶.۷ – نامه دوم ابن زیاد
۶.۸ – پیشنهاد زهیر
۷ – رسیدن امام به کربلا
۸ – ادب حر
۹ – پیوستن حر به امام
۱۰ – داستان توبه حر
۱۰.۱ – شنیدن استغاثه امام
۱۰.۲ – سخن حر با ابن سعد
۱۰.۳ – جدا شدن حر از لشکر
۱۰.۴ – حر در محضر امام
۱۰.۵ – سخنان امام و حر
۱۱ – اولین شهید کربلا
۱۲ – خطابه حر با لشکر ابن زیاد
۱۳ – رجزخوانی حر
۱۴ – شهادت حر
۱۵ – حر در زیارت ناحیه
۱۶ – انتخابی بودن کار حر
۱۷ – دو نمونه از بشارتها به حر
۱۷.۱ – بشارت به حر
۱۷.۲ – خواب حر
۱۸ – پسران و برادر و اعقاب
۱۹ – پاورپوینت کامل مرقد حر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
۱۹.۱ – مکان پاورپوینت کامل مرقد حر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
۲۰ – سالم بودن پیکر حر
۲۱ – فهرست منابع
۲۲ – پانویس
۲۳ – منبع
نسب
حرّ بن یزید بن ناجیه بن قَعْنَب بن عَتّاب بن حارث بن عمرو بن هَمّام به بنو ریاح بن یربوع بن حَنْظَلَه،
[۱] اندلسی، ابن حزم، جمهره النسب، ج۱، ص۲۲۷.
[۲] سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین، ج۱، ص۲۰۳.
از تیرههای قبیله تمیم، منتسب است.
(دواداری نام وی را جَریر بن یزید،
[۳] ابن کلبی، جمهره النسب، ج۱، ص۲۱۳.
[۴] ابن کلبی، جمهره النسب، ج۱، ص۲۱۶.
[۵] دواداری، ابوبکر بن عبدالله، کنز الدرر و جامع الغرر، ج۴، ص۸۹.
یافعی، حارث بن یزید
[۶] یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآه الجنان و عبره الیقظان، ج۱، ص۱۰۸.
و ابنعماد، حرث بن یزید
[۷] حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، ج۱، ص۲۷۴.
ذکر کردهاند که صحیح نیست.) و ازاینرو، وی را ریاحی، یربوعی، حَنظَلی و تمیمی خواندهاند.
[۸] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.
[۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۹.
[۱۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳.
[۱۱] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ص۲۴۹.
[۱۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۱.
خاندان حرّ در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند.
[۱۳] سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین، ج۱، ص۲۰۳.
تاریخ ولادت
تاریخ تولد حرّ معلوم نیست؛ اگر گزارشهای حاکی از حضور پسران وی در واقعه کربلا صحت داشته باشد، وی احتمالاً در سالهای نخست هجری به دنیا آمده است.
سمت فرماندهی
او از بزرگان اهل کوفه بود. ابن زیاد او را از قادسیه با هزار سواره به سمت امام حسین (علیهالسلام) فرستاد تا مانع ورود او به شهر کوفه شود. عمر سعد نیز در روز عاشورا او را فرمانده قبایل «تمیم» و «همدان» قرار داد.
[۱۴] امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۱۱، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ق.
مادر حر در کلام امام
گرچه نام پدر و اجداد او در کتب مرتبط نقل شده است، اما در منابع مرتبط، هیچ اشارهای به نام مادر آن بزرگوار نشده، اما امام حسین (علیهالسلام) در دو مورد ـ بدون آنکه نامی از او ببرد ـ از مادر حر بن یزید یاد کرده است.
مورد اول، زمانی است که پس از ملاقات سپاه حر با امام حسین (علیهالسلام)، حضرت دستور حرکت داد و سپاه حر مانع حرکت امام شد. آن حضرت به او فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند» و حر در جواب گفت: «اگر کسی غیر از تو این حرف را به من میزد، همین حرف را به او میزدم؛ هر کس که باشد؛ اما به خدا قسم که درباره مادر تو جز بهترین سخنها، چیز دیگری نمیتوان گفت».
[۱۵] ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۷۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
دومین مورد، زمانی بود که جناب حر از لشکر عمر سعد جدا شده و خود را به امام حسین (علیهالسلام) رساند و عرض کرد: آیا میتوانم توبه کنم؟. امام پس از پاسخ مثبت به او نامش را پرسید. او گفت: من حر بن یزید هستم. امام فرمود: «تو حقیقتاً حر هستی؛ همانگونه که مادرت تو را نامگذاری کرده است».
[۱۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۴۲۸، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
اما در نقل دیگری آمده، وقتی که حر به شهادت رسید و او را نزد امام حسین (علیهالسلام) آوردند، چنین خطابی به او کرد.
[۱۷] ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۲، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
نقل دوم با واقعیتهای عاشورا نزدیکتر است؛ زیرا بعید است امام حسین (علیهالسلام) که بیش از ده روز در مقابل سپاه حر بود، تا روز عاشورا خبر از نام او نداشته باشد.
زندگی حر
درباره زندگی حرّ اطلاعات اندکی وجود دارد.
در حکومت ابن زیاد
وی در سال ۶۰، یکی از شناختهشدهترین جنگاوران کوفه بود.
[۱۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۵.
[۱۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.
[۲۰] ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۵.
در برخی منابع، به اشتباه، از وی با عنوان صاحب شُرطه عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، یاد شده است.
[۲۱] ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۵، ص۳۳۵.
[۲۲] ابن وردی، زین الدین، التاریخ، ج۱، ص۲۳۱.
با این حال، انتصاب وی به فرماندهی بخشی از سپاه اعزامی عبیدالله بن زیاد (که از قبایل تمیم و همْدان بودند) برای مواجهه با امام حسین (علیهالسلام)
[۲۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.
و نیز انضباط نظامی و پایبندیاش به اجرای دقیق فرمانهای حکومتی،
[۲۴] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰.
[۲۵] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۵۲.
[۲۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴- ۳۰۵.
حضور او را به عنوان صاحب منصبی نظامی (نه لزوماً صاحب شرطه) در دستگاه حکومتی ابن زیاد تأیید میکند.
این ظن به ویژه از آنرو تقویت میشود که وی ظاهراً با سیاست میانهای نداشته و در هیچ منبعی از عقیده حرّ یا موضعگیری سیاسیاش در اوضاع پرتنش کوفه در سال ۶۰ سخنی به میان نیامده، فقط بلعمی، در روایتی قابل تردید، او را از شیعیانی دانسته است که تشیع خود را مخفی میکردند.
[۲۷] بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۷۰۴.
حر در ماجرای کربلا
چون عبیدالله بن زیاد از حرکت امام حسین به سوی عراق خبر یافت، حُصَین بن تمیم، صاحب شرطه کوفه، را به قادسیه فرستاد.
حصین نیز حرّ را با هزار سپاهی، به منزله مقدمه سپاه، از قادسیه روانه کرد.
رویارویی با امام حسین
امام حسین در ذی حُسُم با حرّ و سپاهش روبهرو شد.
[۲۸] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۹.
[۲۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۲.
[۳۰] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۷۷- ۷۸.
[۳۱] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۲۹.
[۳۲] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۶.
تصریح منابع بر آن است که حرّ نه برای جنگ بلکه صرفاً برای انتقال امام نزد ابن زیاد اعزام شده بود و از اینرو با سپاهیانش رو در روی توقفگاه کاروان امام صفآرایی کرد.
[۳۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰.
[۳۴] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۴۹- ۲۵۰.
[۳۵] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۰.
[۳۶] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
به رغم این صفآرایی خصمانه، واکنش امام صلحآمیز بود، چنان که به یارانش دستور داد سپاهیان حرّ و اسبانشان را سیراب کنند.
چون حرّ ابراز تمایل کرد که با یارانش در نماز به امام اقتدا کند، امام پذیرفت،
[۳۷] کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۹.
[۳۸] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
و متعاقبا، با یادآوری مکاتبات و درخواستهای مکرر کوفیان مبنی بر عزیمت امام به کوفه و در درست گرفتن زمام امور، تصریح کرد که چنانچه کوفیان از خواست خود پشیمان شدهاند، باز میگردد.
حرّ از وجود چنین مکاتباتی اظهار بیاطلاعی کرد و گفت که او و همراهانش در زمره نویسندگان نامهها نبودهاند و وی مأموریت دارد امام را به کوفه نزد ابن زیاد ببرد.
[۳۹] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
ممانعت حر از حرکت امام
چون امام با یاران خویش عزم بازگشت به مدینه نمود، حرّ ممانعت کرد و پیشنهاد نمود که امام راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند.
آنگاه امام حسین و یارانش در مسیر عُذیب و قادسیه حرکت کردند و حرّ نیز همراه آنان بود.
[۴۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۱.
[۴۱] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۴۹- ۲۵۰.
[۴۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۳- ۳۰۴.
[۴۳] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۰.
حرّ اگرچه مأمور جنگ نبود، از همان ابتدا احتمال وقوع درگیری با امام حسین آزارش میداد و حتی گفتهاند به امام هشدار داد که اگر بجنگد حتما کشته خواهد شد، اما امام پاسخ داد که از مرگ و شهادت در راه خدا ترسی ندارد.
نامه ابن زیاد به حر
در همین گیر و دار نامه عبیدالله به حرّ رسید، که به او فرمان میداد، حسین (علیهالسلام) را در تنگنا قرار دهد و از او جدا نشود تا او را به کوفه برساند.
[۴۴] کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷.
بعد از رسیدن نامه ابن زیاد سخنان زیادی بین امام و حر رد و بدل شد.
حرّ جریان را به امام (علیهالسلام) گفت.
امام (علیهالسلام) لبخندی زد،
[۴۵] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
و گفت: ای پسر یزید، مرگ به تو از این پیشنهاد نزدیکتر است.
[۴۶] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
[۴۷] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
آنگاه رو به یاران خود کرد و فرمود: برخیزید و سوار شوید، آنها سوار شدند و اهلبیت نیز سوار گشتند.
خودداری حر از حرکت امام
امام به همراهانش فرمود: بازگردید! چون خواستند بازگردند، حر و همراهانش مانع شدند.
امام حسین (علیهالسلام) فرمود: مادرت در سوگت بگرید! چه قصدی داری؟ گفت: اگر جز شما در این حال با من چنین سخنی میگفت از او در نمیگذشتم! ولی به خدا سوگند نمیتوانم از مادر شما جز به نیکی یاد کنم.
[۴۸] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
[۴۹] ابن اعثم، کوفی، الفتوح، ج۵، ص۷۸.
[۵۰] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
امام (علیهالسلام) فرمود: چه میخواهی؟ گفت: شما را باید نزد عبیدالله ببرم! فرمود: به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.
حرّ گفت: به خدا سوگند، هرگز من نیز شما را رها نمیکنم.
[۵۱] کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۹.
[۵۲] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
[۵۳] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
و تا سه مرتبه این سخنان ردّ و بدل شد.
[۵۴] سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۲۰۵.
حرّ گفت: من مأمور جنگیدن با شما نیستم ولی مأمورم از شما جدا نگردم، تا شما را به کوفه برم.
اگر شما از آمدن خودداری می کنید راهی را انتخاب کنید که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه، تا من نامهای برای عبیدالله بنویسم و شما نامهای به یزید یا عبیدالله بنویسید! شاید این امر به سلامت و صلح منتهی گردد.
[۵۵] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸.
پیشنهاد امام به حر
خوارزمی گوید: امام (علیهالسلام) به حرّ پیشنهاد مبارزه و جنگ داد و فرمود: اگر تو مرا کشتی، سرم را نزد ابن زیاد میبری؛ و اگر من تو را کشتم مردم از دست تو راحت میشوند.
حرّ گفت: من مأمور به جنگیدن با شما نیستم، من مأمورم از شما جدا نشوم، یا این که شما را نزد ابن زیاد ببرم.
به خدا سوگند من دوست ندارم (با گرفتار شدن به) چیزی از امور تو خدا مرا مبتلا کند، و من چون از این مردم بیعت گرفتم و سرپرستی آنها را قبول کردم به سوی تو آمدهام.
من باور دارم تمام کسانی که وارد قیامت میشوند امید شفاعت جدّت را دارند، و من نیز بیمناکم اگر با تو بجنگم زیانکارترین مردم دنیا و آخرت باشم.
ای اباعبدالله، من در این شرایط توان بازگشت به کوفه را ندارم.
شما راه دیگری در پیش گیر تا من نامهای به ابن زیاد بنویسم و بگویم که حسین (علیهالسلام) با من همکاری نکرد و من نیز توان مقابله با او را ندارم.
در هر حال من تو را درباره خودت نصیحت میکنم.
امام (علیهالسلام) فرمود: مثل این که خبر مرگ مرا میدهی؟ گفت: آری چنین است! هیچ شکّی نیست. مگر این که از هر کجا آمدهای به همان مکان بازگردی.
[۵۶] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۳.
حرکت امام به عذیب
طبری گوید: حسین (علیهالسلام) از ناحیه چپ راه «عذیب» و «قادسیه» حرکت کرد، در حالی که فاصله آنها تا «عذیب» سی و هشت میل بود.
حرّ هم با آن حضرت حرکت میکرد.
[۵۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴.
[۵۸] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸.
در عذیب الهجانات چهار تن از یاران امام به همراه طِرِمّاح از کوفه نزد حضرت رسیدند.
حرّ قصد دستگیر کردن یا بازگرداندن آنان را داشت، اما امام مانع شد.
[۵۹] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۹-۵۱.
[۶۰] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
[۶۱] رسولی محلاتی، زندگانى امام حسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۶۳.
آنان از وخامت اوضاع کوفه، کشته شدن قَیس بن مُسَهَّر صیداوی (فرستاده امام به کوفه) و آماده شدن سپاهی بزرگ برای جنگ با امام خبر دادند.
[۶۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۱-۱۷۲.
[۶۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۵- ۳۰۸.
[۶۴] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۶- ۳۳۷.
از سوی دیگر، توافق حرّ با امام، در روز دوم محرّم
[۶۵] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۵۳.
پایان یافت.
نامه دوم ابن زیاد
دو گروه به روستای نینوا رسیده بودند که نامه ابن زیاد به دست حرّ رسید مبنی بر آنکه بر امام و یارانش سخت بگیرد و آنان را در زمینی بیآب و علف و بیحصار متوقف کند.
[۶۶] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ص۲۵۱.
[۶۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۸-۳۰۹.
[۶۸] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۳-۸۶.
[۶۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
[۷۰] کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷.
[۷۱] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۱.
حرّ، که در تنگنا قرار گرفته و پیک ابن زیاد به مراقبت و جاسوسی او گماشته شده بود، بهناچار کاروان امام را متوقف کرد و درخواست امام و یارانش را مبنی بر اردو زدن در روستای نینوا (یا غاضریه یا شُفَیه/ سُقَیه) در همان حوالی نپذیرفت.
پیشنهاد زهیر
زهیر به امام حسین (علیهالسلام) پیشنهاد کرد که با حر و لشکریانش بجنگد، امام نپذیرفت و فرمود: من ابتدا به جنگ نمیکنم.
[۷۲] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
[۷۳] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲.
[۷۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹.
حسین (علیهالسلام) رو به حر کرد و فرمود: اندکی ما را به جلو ببر و مقداری راه پیمودند تا به سرزمین کربلا رسیدند.
از آنجا حرّ و یارانش جلوی او را گرفتند و از ادامه راه منع کرده گفتند: اینجا نزدیک فرات است.
[۷۵] موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۱۹۲.
رسیدن امام به کربلا
امام ناگزیر در کربلا (بنابر پارهای روایات، نزدیک روستای عَقْر)، در نزدیکی رود فرات، اردو زد.
[۷۶] دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ص۲۵۱۲۵۲.
[۷۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۹.
[۷۸] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۴.
[۷۹] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
ادب حر
حرّ اگرچه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود (حتی یکبار با اشاره به حرمت خاص فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) از پاسخگویی به امام احتراز کرد.
[۸۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰.
[۸۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۴.
پیوستن حر به امام
وی، که همچنان به برقراری صلح امید داشت، با رسیدن لشکر چند هزار نفری عمر بن سعد به کربلا و عزم کوفیان برای جنگ با امام حسین، شگفتزده شد.
(برای اطلاع از گفتگوی حرّ با عمر بن سعد و پاسخ عمر بن سعد مبنی بر برپایی جنگی هولناک رجوع کنید به الارشاد مفید؛
[۸۲] مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۹.
مقتل خوارزمی.
[۸۳] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج ۲، ص ۱۲.
)
برای حرّ، که از شنیدن سخنان امام حسین سخت متأثر و منقلب شده بود،
[۸۴] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
مشاهده عهدشکنی و جنگطلبی کوفیان، بیتوجهی آنان به خطابههای مکرر امام (از اول تا دهم محرّم) و ممانعتشان از دسترسی امام و یارانش به آب، تردیدی باقی نگذاشت که دسیسهای ناگوار در حال شکلگیری است.
از اینرو، در روز عاشورا حرّ از طرف عمرسعد فرماندهی قبیله تمیم و قبیله همدان را به عهده گرفت، امّا در جنگ با امام حسین (علیهالسلام) شرکت نکرد و سرانجام به امام حسین (علیهالسلام) پیوست.
[۸۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۱.
داستان توبه حر
داستان پیوستن حر به امام چنین است.
شنیدن استغاثه امام
چون در روز عاشورا امام (علیهالسلام) فریاد برآورد: اما مِنْ مُغیثٍ یغیثُنا لِوَجْهِ اللَّهِ تَعالى؟ اما مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ آیا فریادرسی هست که به فریاد ما رسد و از خدا جزای خیر بطلبد؟ و آیا کسی هست که شرّ این قوم را از حرم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باز دارد؟
[۸۶] کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۱.
[۸۷] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲.
حرّ بن یزید ریاحی با شنیدن فریاد امام (علیهالسلام)، قلبش مضطرب و اشک از چشمان او جاری شد.
سخن حر با ابن سعد
نزد عمر بن سعد آمد و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟ گفت: آری به خدا جنگی که سرها از بدن جدا و دستها قلم شود!
حرّ گفت: نمیتوانی این کار را به مسالمت ختم کنی؟
جواب داد: ابن زیاد جز جنگ به چیزی دیگر رضا نداد.
به روایت دیگری حرّ گفت: پیشنهاد امام (علیهالسلام) را قبول کن.
عمر گفت: اگر کار به دست من بود می پذیرفتم ولی امیر تو نمیپذیرد.
[۸۸] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲.
[۸۹] موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۳۶.
[۹۰] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.
جدا شدن حر از لشکر
آنگاه حرّ آمد و در کنار لشکر ایستاد و به یکی از بستگانش به نام قره بن قیس که با او بود گفت: امروز اسبت را آب دادهای؟ گفت: نه.
گفت: نمیخواهی آبش دهی؟
[۹۱] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲.
[۹۲] موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۳۶.
[۹۳] ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.
قره بن قیس گوید: به ذهنم رسید که میخواهد به کناری رود و در نبرد شرکت نجوید و دوست ندارد که من ببینم.
گفتم: آب ندادهام، اکنون میروم و آبش میدهم، پس حر از آنجایی که بود دور شد، به خدا سوگند اگر مرا بر کار خود آگاه کر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 