پاورپوینت کامل مختار ثقفی (دیدگاه فریقین) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مختار ثقفی (دیدگاه فریقین) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مختار ثقفی (دیدگاه فریقین) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مختار ثقفی (دیدگاه فریقین) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل مختار ثقفی (دیدگاه فریقین) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint

نظر اکثریت قریب به اتفاق علمای شیعه، بر این است که مختار، یک انسان وارسته، مخلص دارای ویژگی‌هایی همانند شجاعت، صداقت، ایمان، ‌ایثار و عشق به اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، ولایت‌مدار و معتقد به امامت علی بن حسین (علیه‌السّلام) بوده است.
طبق دیدگاه علماء قیام مختار با اذن امام سجاد (علیه‌السّلام) به وقوع پیوست و از این‌جهت یک قیام مشروع به حساب می‌آید که هدفی جز خونخواهی و کشتن قاتلان حضرت سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، هدف دیگری همانند: ریاست، حکومت و دنیاخواهی نداشته است؛ به این‌جهت امام سجاد و امام باقر (علیهما‌السّلام) او را مورد تمجید و مستحق تجلیل قرار داده و از دشنام و نسبت دادن تهمت به او نهی کرده و خود از خداوند رحمت و رضوانش را برای او در خواست کرده‌اند.
بنابر کلام علما و روایات مختار در قیامش هرگز مردم را به امامت محمد حنفیه دعوت نکرده و قائل به مهدویت او نشده است و خود محمد نیز معتقد به ولایت علی بن حسین بوده است. روایاتی را که برخی دلیل مذمت او می‌دانند، از نظر سند مورد اعتماد نیست و در مقابل، روایات مدح و ستایش او مورد قبول همگان است؛ ‌ازاین‌رو، ‌علمای شیعه مختار را نیکو عقیده و معتقد به ولایت می‌دانند.
در این مقاله سعی و تلاش بر این است که درباره مختار به بحث و گفتگو بنشینیم و شخصیت او را از منظر شیعه و اهل‌سنت بررسی کنیم.
به همین جهت در بخش نخست، سخنان علمای وهابی و سلفی‌ها را نقل کرده و دیدگاه آنان را مطرح می‌کنیم. در بخش دوم دیدگاه شیعیان را درباره شخصیت و بحث‌های مرتبط با ایشان پی‌خواهیم گرفت. البته در جامعه شیعه نیز از دیرباز درباره مختار بن ابی عبید ثقفی، دیدگاه‌های مختلفی وجود داشته است؛ اما جمهور علمای شیعه و پیروان اهل‌بیت به پیروی از آن بزرگواران و روایاتی که در ستایش او نقل شده، نسبت به مختار دیدگاه خوبی دارند و او را به خاطر انتقام گرفتن از قاتلان سیدالشهداء (علیه‌السّلام) ستایش می‌کنند.

فهرست مندرجات

۱ – تبار‌شناسی
۱.۱ – پدر
۱.۲ – مادر
۲ – تولد مختار
۳ – ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی
۴ – اهل‌سنت و تایید مختار
۴.۱ – صحابه از نظر اهل‌سنت
۴.۲ – ادله صحابی بودن مختار
۴.۲.۱ – جزء حاضران در حجه الوداع
۴.۲.۱.۱ – جبیر بن حیه
۴.۲.۱.۲ – حبیب بن اوس
۴.۲.۱.۳ – حفص بن ابی العاص
۴.۲.۱.۴ – ربیعه بن امیه
۴.۲.۱.۵ – قارظ بن عتبه
۴.۲.۱.۶ – قاسم بن امیه
۴.۲.۱.۷ – محیریز بن جناده
۴.۲.۱.۸ – معاویه الثقفی
۴.۲.۱.۹ – مختار ثقفی
۴.۲.۲ – تبرک مختار هنگام تولد از پیامبر
۴.۳ – صحابه و جهاد در زیر پرچم مختار
۴.۳.۱ – دیدگاه ابن قتیبه
۴.۳.۲ – دیدگاه ابن کثیر دمشقی
۴.۳.۳ – عبدالقادر بغدادی
۴.۳.۴ – دیدگاه ابن جماعه
۴.۳.۵ – دیدگاه حاکم نیشابوری
۴.۳.۶ – دیدگاه ابونعیم اصفهانی
۴.۳.۷ – دیدگاه ابراهیم شیرازی
۴.۳.۸ – دیدگاه نووی شافعی
۴.۳.۹ – دیدگاه ابن عبدالبر
۴.۳.۱۰ – دیدگاه ابن حجر عسقلانی
۴.۴ – ضمانت صحابه در آزادی مختار از زندان
۴.۵ – کارگزاران مختار از شیعیان مخلص
۴.۵.۱ – سائب بن مالک
۴.۵.۲ – رفاعه بن شداد
۴.۵.۳ – سعد بن حذیفه بن یمان
۴.۵.۴ – ابراهیم بن مالک اشتر
۴.۵.۵ – عبدالله بن حارث
۴.۵.۶ – احمر بن شمیط بجلی
۴.۶ – شبهه ادعای نبوت مختار
۴.۶.۱ – حکم امامت کافر در نماز
۴.۶.۲ – کفر مدعی نبوت
۴.۶.۳ – اقتدای صحابه در نماز به مختار
۴.۷ – قبول هدیه مختار توسط دو صحابی
۴.۸ – مدح مختار توسط بزرگان صحابه
۴.۹ – نتیجه تایید مختار توسط اهل‌سنت
۵ – بررسی مطالب ضد مختار در کتب اهل‌سنت
۵.۱ – شبهه دروغگو بودن و ادعای نبوت
۵.۱.۱ – بیان شبهه توسط بیهقی
۵.۱.۲ – بیان شبهه توسط ابن کثیر
۵.۱.۳ – بیان شبهه توسط ابن تیمیه
۵.۲ – بهره‌برداری ابن تیمیه از تهمت‌ها
۵.۲.۱ – بهتر بودن معاویه از مختار و شیعیان
۵.۲.۲ – بهتر بودن عمر سعد و حجاج از شیعیان
۵.۲.۳ – نقد نتیجه‌گیری‌های ابن تیمیه
۵.۳ – مدارک اهل‌سنت برای دروغگو بودن مختار
۵.۳.۱ – طریق اسماء بنت ابی‌بکر
۵.۳.۱.۱ – روایت اسماء به نقل صحیح مسلم
۵.۳.۱.۲ – روایت اسماء در معجم الکبیر طبرانی
۵.۳.۱.۳ – روایت اسماء، ‌با تعبیر من ثقیف کذابان
۵.۳.۲ – طریق عبدالله بن عمر
۵.۳.۳ – نقد روایات
۵.۳.۳.۱ – خروج از دین با متهم کردن صحابه
۵.۳.۳.۲ – عدم تصریح نام مختار در روایات
۵.۳.۴ – مصداق دروغگوی ثقیف در روایات
۵.۳.۴.۱ – امیه بن ابی الصلت الثقفی
۵.۳.۴.۲ – مغیره بن شعبه ثقفی
۵.۴ – روایت ابن عمر بر دروغگو بودن مختار
۵.۴.۱ – نقد این روایت
۵.۵ – روایت ابن زبیر بر دجال بودن مختار
۵.۵.۱ – نکات روایت
۵.۵.۱.۱ – ضعف سند روایت
۵.۵.۱.۲ – راوی روایت از دشمنان مختار
۵.۵.۱.۳ – نام مختار در روایت، کلام راوی
۵.۵.۱.۴ – عدم علم غیب پیامبر بنابر ادعای اهل‌سنت
۵.۶ – خطبه‌ها و نامه‌های مختار
۵.۶.۱ – پیش‌گویی‌های صحیح مختار
۵.۶.۱.۱ – پیش‌گویی از قتل ابن زیاد
۵.۶.۱.۲ – پیش‌گویی دیگر مختار
۵.۶.۱.۳ – پیش‌گویی از کشتن قاتلین امام حسین
۵.۶.۱.۴ – منشا پیش‌گویی‌های مختار
۵.۶.۱.۵ – پیش‌گویی آتش زدن خانه اسماء بن خارجه
۵.۶.۲ – نامه مختار به مالک بن مسمع
۵.۶.۳ – پیش‌گویی اشتباه مختار از آینده خویش
۵.۶.۴ – مختار و صندلی منسوب به امیرمؤمنان
۵.۶.۴.۱ – روایت طفیل بن جعده
۵.۶.۴.۲ – درخواست صندلی علی از آل جعده
۵.۶.۴.۳ – شهادت اعشای همدان بر وجود صندلی
۵.۶.۴.۴ – پناه ابراهیم اشتر از اصحاب صندلی به خدا
۵.۶.۴.۵ – ابن عمر و درخواست قتل قاطر حامل صندلی
۵.۶.۴.۶ – ابن زبیر و درخواست کشتن قاطر حامل صندلی
۵.۶.۵ – نسبت طلب جعل روایت از راویان حدیث به مختار
۵.۶.۶ – مختار و شاعر دروغگو
۵.۶.۷ – حیله‌های جنگی مختار
۵.۷ – نقد ادله اتهام ادعای نبوت و نزول وحی به مختار
۵.۷.۱ – انکار اتهام کذب توسط ابن عباس
۵.۷.۲ – عدم صحت و دلالت اکثر روایات صحیحه
۵.۸ – مدارک اهل‌سنت برای اثبات ادعای نبوت
۵.۸.۱ – روایت از ابن زبیر و شواهد جعلی بودن ادعا
۵.۸.۱.۱ – عدم حجیت کلام زبیریان بر مبنای اهل‌سنت
۵.۸.۱.۲ – کشتن زن مختار، به جرم گفتن واقعیت
۵.۸.۱.۳ – انکار اتهام کذب توسط ابن عباس
۵.۸.۱.۴ – نماز خواندن صحابه پشت سر مختار
۵.۸.۱.۵ – تردید ابن کثیر در ادعای نبوت توسط مختار
۵.۸.۱.۶ – نتیجه جعل روایات درباره شخصیت دینی مختار
۵.۸.۱.۷ – مختار مدعی الهام و نه نبوت
۵.۸.۲ – روایت از ابن عباس
۵.۸.۳ – روایت عامر بن شراحیل شعبی
۵.۸.۳.۱ – نقد این روایات از جهت سندی
۵.۸.۳.۲ – تعارض در متن دو روایت
۵.۸.۳.۳ – عامر شعبی کارمند زبیریان
۵.۸.۳.۴ – رد روایات شعبی بر ضد مختار
۵.۸.۴ – روایت از ابن عمر
۵.۸.۵ – روایت رفاعه بن شداد بجلی
۵.۸.۵.۱ – ابو عکاشه همدانی
۵.۸.۵.۲ – طریق دوم کثیر النواء
۵.۸.۵.۳ – طریق سوم اسماعیل بن عبدالرحمن سدی
۵.۸.۵.۴ – طریق چهارم عبدالملک بن عمیر از رفاعه
۵.۸.۵.۵ – مخالفت این روایات با سیره رفاعه
۵.۸.۵.۶ – رفاعه یکی از فرماندهان لشکر مختار
۵.۸.۵.۷ – کشته شدن رفاعه در راه دفاع از مختار
۵.۸.۵.۸ – جبرئیل نام غلام مختار
۵.۸.۶ – شناخت طرفداران مختار از او به آوردن وحی
۵.۸.۷ – ادعای مختار به آوردن پارچه توسط جبریل
۵.۸.۸ – نتیجه مدارک اهل‌سنت بر اثبات ادعای نبوت مختار
۵.۹ – شبهه ناصبی بودن مختار
۵.۹.۱ – روایت دوست‌دار لات و عزی بودن مختار
۵.۹.۲ – درخواست مختار بر تسلیم امام حسن به معاویه
۵.۹.۲.۱ – ناسازگاری ناصبی بودن، با اهل فضل بودن
۵.۹.۲.۲ – ناصبی بودن معاویه و دیگران در صورت ناصبی بودن مختار
۵.۹.۲.۳ – ضعف و عدم استناد به روایت
۵.۹.۳ – پاسخ قتل عبیدالله بن علی بن ابی‌طالب توسط مختار
۵.۹.۳.۱ – شهادت عبیدالله در کربلا
۵.۹.۳.۲ – زبیری بودن عبیدالله
۵.۹.۳.۳ – ناشناس بودن عبیدالله هنگام کشته شدن
۵.۹.۳.۴ – عدم معقولیت قرار دادن عبیدالله در مقدمه لشکر
۵.۹.۴ – قول محمدحنفیه بر نگفتن سخن خیر در مورد مختار
۵.۹.۵ – نتیجه شبهه ناصبی بودن مختار
۶ – دیدگاه شیعیان درباره مختار
۶.۱ – شخصیت مختار از منظر علمای شیعه
۶.۱.۱ – قائلین به ولایت‌مداری و عقیده نیکوی مختار
۶.۱.۱.۱ – احمد بن طاوس
۶.۱.۱.۲ – جعفر بن نما حلی
۶.۱.۱.۳ – علامه حلی
۶.۱.۱.۴ – ابن داود حلی
۶.۱.۱.۵ – علامه مامقانی
۶.۱.۱.۶ – علامه امینی
۶.۱.۱.۷ – آیت‌الله العظمی خوئی
۶.۱.۱.۸ – سیدعلی بروجردی
۶.۱.۲ – قائلین به تردید در ایمان و یقین مختار
۶.۱.۳ – نتیجه دیدگاه علما
۶.۲ – ادله اعتقاد مختار به ولایت و امامت امام سجاد
۶.۲.۱ – بیعت با مسلم بن عقیل
۶.۲.۲ – قیام علیه دشمنان و انتقام از قاتلان امام حسین
۶.۲.۳ – مدح و ستایش مختار توسط امامان
۶.۲.۳.۱ – روایات درخواست پاداش خیر و رحمت خدا
۶.۲.۳.۲ – روایات منع از دشنام دادن به مختار
۶.۲.۳.۳ – روایات توجه ویژه امام علی به مختار
۶.۲.۳.۴ – روایات شفاعت امام حسین از مختار در آخرت
۶.۳ – بررسی روایات مذمت مختار و نقد آنها
۶.۳.۱ – روایات رد هدیه مختار از جانب امام سجاد
۶.۳.۲ – روایات لعن مختار توسط امام سجاد
۶.۳.۳ – روایات دروغ بستن بر امام سجاد
۶.۳.۴ – روایات قصد مختار بر تسلیم امام حسن
۶.۳.۵ – روایات وارد شدن مختار در آتش دوزخ
۶.۳.۶ – روایات ابتلای امام حسین به دروغگویی مثل مختار
۶.۴ – مشروعیت حرکت مختار و عدم دعوت به محمدحنفیه
۶.۴.۱ – قیام مختار با اجازه امام سجاد
۶.۴.۲ – دیدگاه علمای شیعه درباره قیام مختار
۶.۴.۲.۱ – دیدگاه ابن نما حلی
۶.۴.۲.۲ – دیدگاه علامه مامقانی
۶.۴.۲.۳ – دیدگاه آیت‌الله خوئی
۶.۴.۲.۴ – دیدگاه علامه تستری
۶.۴.۳ – شبهه دعوت مردم توسط مختار به سوی محمدحنفیه
۶.۴.۳.۱ – پاسخ آیت‌الله خوئی
۶.۴.۳.۲ – پاسخ سیدعلی بروجردی
۶.۴.۳.۳ – هدف مختار از قیام
۶.۵ – شبهه ادعای امامت توسط محمدحنفیه
۶.۵.۱ – روایت صحیح بر ادعای امامت ابن‌حنفیه
۶.۵.۱.۱ – ادعای ابن حنفیه به وصایت در امامت
۶.۵.۱.۲ – ادعای ابن حنفیه برای روشنگری حقیقت
۶.۵.۲ – اعتقاد محمدحنفیه به امامت امام سجاد
۶.۵.۲.۱ – دلیل اول اعتقاد به امامت
۶.۵.۲.۲ – دلیل دوم اعتقاد به امامت
۶.۵.۳ – نظر محمدحنفیه درباره امام حسن و امام حسین
۶.۶ – شبهه تأسیس فرقه کیسانیه توسط مختار
۷ – زیارتنامه مختار
۸ – پانویس
۹ – منبع

تبار‌شناسی

قبل از شروع در مباحث فصل نخست، لازم است این شخصیت بارز اسلامی را که در طول تاریخ مظلوم بوده، و مورد بی‌مهری و کم لطفی واقع شده، از جهت نسب و خانواده معرفی نماییم:

پدر

درباره مختار و قبیله او، مورخان به‌طور مفصل قلم فرسایی کرده‌اند که ذکر همه آنها باعث اطاله کلام خواهد شد. در این مختصر، به طور فشرده به این‌مطلب اشاره‌ای می‌کنیم.
مختار، فرزند ابوعبید ثقفی است و در شهر طائف در میان قبیله‌ «ثقیف» که یکی از قبایل مشهور عرب است، در سال نخست هجرت چشم به جهان گشود. قبیله ثقیف بعد از جنگ حنین، ‌اسلام آوردند و پس از آن، بزرگان این قبیله و از جمله پدر بزرگ مختار در گسترش اسلام تلاش بسیار کردند.
ابن نمای حلی از علمای بزرگ شیعه، در کتاب ذوب النضار، نسب مختار را این‌گونه بیان می‌کند: هُوَ الْمُخْتَارُ بْنُ اَبِی عُبَیْدِ بْنِ مَسْعُودِ بْنِ عُمَیْرٍ الثَّقَفِیُّ وَقَالَ الْمَرْزُبَانِیُّ ابْنُ عُمَیْرِ بْنِ عُقْدَهَ بْنِ عَنْزَهَ کُنْیَتُهُ اَبُو اِسْحَاقَ.

[۱] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۵۹، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ‌الطبعه‌ الاولی ۱۴۱۶.

مختار پسر ابوعبید بن مسعود بن عمیر (بضم عین) ثقفی است. مرزبانی پسر عمیر بن عقده بن عنزه گفته است: کنیه مختار، ابواسحاق بود.

ابن اثیر جزری در اسد الغابه فی معرفه الصحابه می‌نویسد: ابو عُبَید بن مسعود بن عَمْرو ابن عُمَیر بن عَوف بن عُقْدَه بن غِیَرَهَ بن عوف ابن ثقیفٍ الثَّقَفِی. والد المختار بن ابی عبید، ووالد صَفِیّه امراه عبدالله بن عُمَر، اسلم فی عهد رسول الله، ثم ان عمر ابن الخطاب رضی الله عنه استعمله سنه ثلاث عشره، وسیَّره الی العراق فی جیش کثیف، فیهم جماعه من اهل بدر، والیه ینسب الجسر المعروف بجسر ابی عُبَید، وانما نسب الیه لانه کان امیر الجیش فی الوقعه التی کانت عند الجسر، فقتل ابو عُبَید ذلک الیوم شهیداً. وکانت الوقعه بین الحیره والقادسیه، وتعرف الوقعه ایضاً بیوم قُسِّ الناطف، ویوم المَرْوَحَه. وکان امیر الفرس مُردَانشاه بن بهمن، وکانوا جمعاً کثیراً، فاقتتلوا وضَرَب ابو عبید مُلَمْلَمهً فیل کان مع الفرس، وقتل ابو عبید، واستشهد معه من الناس الف وثمانمائه.

[۲] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۶، ‌ص۲۱۷.

ابو عبید بن مسعود بن عمرو . . . . پدر مختار بن ابی عبید و پدر صفیه زن عبدالله بن عمر است. ابوعبید در زمان رسول خدا اسلام آورد، پس از آن عمر بن خطاب در سال سیزدهم هجرت در خلافتش به‌کار گرفت و او را با سپاه انبوهی که در میان آن جماعتی از اهل بدر بود، به سوی عراق فرستاد. پل معروف ابی‌عبید منسوب به اوست؛ زیرا ابوعبید در جنگی که نزد این پل رخ داد، امیر و فرمانده سپاه بود. ابو عبید در آن روز شهید شد و جنگ در سرزمین حیره و قادسیه اتفاق افتاد و این جنگ، به «روز قُس ناطف و روز مروحه» نیز معروف است. فرمانده سپاه بسیار فارس، مردان‌شاه بن بهمن بود که جنگ کردند و ابوعبید به خرطوم فیل فارسیان زد و کشته شد و همراه او هزار و هشت صد نفر از مردم شهید شدند.
بنابراین، به اتفاق مورخان و علمای شیعه و اهل‌سنت، «ابوعبید» یکی از بزرگان صحابه بود که در زمان حیات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد و از جنگاوران مشهور محسوب می‌شد.
نویسندگان تاریخ اهل‌سنت، این عبارات را درباره ابو عبید ثقفی آورده‌اند:
اسلم ابوه فی حیاه النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، کان ابوه من اجله الصحابه. پدر مختار (ابوعبید) در زمان حیات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) اسلام آورد. پدر مختار از بزرگان صحابه بود.
آدرس برخی از منابع که بیوگرافی این مرد مشهور را آورده‌اند این است:

[۳] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۸۹، ناشر:ط الفکر.

[۴] ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ص۱۴۶۵، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۲ه.

[۵] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۵، ص۲۰۵.

[۶] کتبی، ‌محمد بن شاکر، فوات الوفیات، ج۴، ص۱۲۳.

[۷] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ‌ص۲۲۳.

مادر

مادر مختار زنی فاضله به نام «دومه الحسناء» دختر «وهب بن عمر» بود که در عفت و پاکدامنی مشهور و نامزد زنان زمان خودش بود. ابن نمای حلی می‌نویسد:
وَکَانَ اَبُو عُبَیْدٍ وَالِدُهُ یَتَنَوَّقُ فِی طَلَبِ النِّسَاءِ فَذُکِرَ لَهُ نِسَاءُ قَوْمِهِ فَاَبَی اَنْ یَتَزَوَّجَ مِنْهُنَّ فَاَتَاهُ آتٍ فِی مَنَامِهِ فَقَالَ تَزَوَّجْ دُومَهَ الْحَسْنَاءَ الْحُومَهَ فَمَا تَسْمَعُ فِیهَا لِلَائِمٍ لَوْمَهً فَاَخْبَرَ اَهْلَهُ فَقَالُوا: قَدْ اُمِرْتَ فَتَزَوَّجْ دُومَهَ بِنْتَ وَهْبِ بْنِ عُمَرَ بْنِ مُعَتِّبٍ فَلَمَّا حَمَلَتْ بِالْمُخْتَارِ قَالَتْ: رَاَیْتُ فِی النَّوْمِ قَائِلًا یَقُولُ‌:
اَبْشِرِی بِالْوَلَدِ اَشْبَهَ شَیْ‌ءٍ بِالْاَسَدِ •••• اِذَا الرِّجَالُ فِی کَبَدٍ تَقَاتَلُوا عَلَی بَلَدٍ
کَانَ لَهُ الْحَظُّ الْاَشَّدُّ فَلَمَّا وَضَعَتْ اَتَاهَا ذَلِکَ الْآتِی فَقَالَ لَهَا اِنَّهُ قَبْلَ اَنْ یَتَرَعْرَعَ وَقَبْلَ اَنْ یَتَشَعْشَعَ قَلِیلُ الْهَلَعِ کَثِیرُ التَّبَعِ یُدَانُ بِمَا صَنَعَ وَوَلَدَتْ لِاَبِی عُبَیْدٍ الْمُخْتَارَ وَجَبْراً وَاَبَا جَبْرٍ وَاَبَا الْحَکَمِ وَاَبَا اُمَیَّهَ.

[۸] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۵۹-۶۰، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ‌الطبعه‌ الاولی ۱۴۱۶.

پدر مختار در جستجوی زنی نجیبه بود. وقتی زنان قبیله خودش را به او پشنهاد کردند نپذیرفت. تا این‌که شخصی به خواب ابوعبید آمد و به او گفت: با دومه الحسناء الحومه ازدواج کن؛ زیرا درباره وی ملامت نخواهی شنید. وقتی این خواب را برای خویشاوندان خود نقل کرد گفتند: اکنون که این ماموریت را پیدا کردی با: دومه دختر وهب بن عمیر- ابن معتب (بضم میم و فتح عین و تاء با تشدید) ازدواج کن. هنگامی‌که آن زن به مختار حامله شد گفت: در عالم خواب دیدم گوینده‌ای می‌گفت:
مژده باد تو را به پسری که از هر چیزی بیشتر به شیر ژیان شباهت دارد ••••• هنگامی که مردان مشغول کارزار شوند و به دنبال فتح بلاد باشند آن فرزند دارای سهمی بزرگ خواهد بود.
هنگامی که مادر مختار وضع حمل کرد همان شخص در خوابش آمد و به او گفت: این فرزند تو قبل از این‌که مدتی از عمرش بگذرد و قبل از این‌که مدتی از عمرش باقی باشد ترس او کم و پیروان وی زیاد می‌شوند و جزای عمل خود را خواهد دید. مادر مختار: مختار و جبر و ابوجبر و ابوالحکم و ابوامیه را برای ابوعبید آورد.

بلاذری از علمای اهل‌سنت در کتاب «انساب الاشراف» نیز درباره مادر مختار می‌نویسد: لا یسمع فیها من لائم لومه.

[۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۵.

درباره (دومه) مادر مختار هیچ ملامتی از سرزنش‌گران شنیده نشده است.

تولد مختار

مختار در همان سالی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه به مدینه هجرت نمود، متولد شد؛ اما مورخان تصریح نکرده‌اند که در کدام ماه به دنیا آمده است.
ابن نمای حلی می‌نویسد: وَکَانَ مَوْلِدُهُ فِی عَامِ الْهِجْرَهِ وَحَضَرَ مَعَ اَبِیهِ وَقْعَهَ قُسِّ النَّاطِفِ وَهُوَ ابْنُ ثَلَاثَ عَشْرَهَ سَنَهً وَکَانَ یَتَفَلَّتُ لِلْقِتَالِ فَیَمْنَعُهُ سَعْدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَمُّهُ.

[۱۰] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۶۰-۶۱، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ‌الطبعه‌ الاولی ۱۴۱۶.

مختار در سال هجرت حضرت نبوی متولد شد مختار با پدرش در سنّ سیزده سالگی در وقعه قس ناطف (که موضعی است نزدیک کوفه) حضور داشت. مختار تلاش می‌کرد که وارد صحنه جنگ شود، ولی عمویش، سعد بن مسعود او را از جنگیدن منع می‌کرد.

علمای اهل‌سنت نیز تولد مختار را در سال اول هجرت می‌دانند. ابن کثیر در دو کتابش می‌گوید:
وممن ولد فی هذه السنه المبارکه، وهی الاولی من الهجره، عبدالله بن الزبیر، فکان اول مولود ولد فی الاسلام بعد الهجره، کما رواه البخاری عن امه اسماء وخالته عائشه‌ام المؤمنین ابنتی الصدیق رضی الله عنهما. ومن الناس من یقول: ولد النعمان بن بشیر قبله بسته اشهر، . . . ومن الناس من یقول انهما ولدا فی السنه الثانیه من الهجره. والظاهر الاول، کما قدمنا بیانه، . . . قال ابن جریر: وقد قیل ان المختار بن ابی عبید وزیاد بن سمیه ولدا فی هذه السنه الاولی فالله اعلم.

[۱۱] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیره النبویه، ج۲، ص۳۴۰.

از کسانی که در سال نخست هجرت متولد شد، عبدالله بن زبیر است. همان‌گونه که بخاری از مادر اسماء و خاله‌اش‌ ام‌المؤمنین عایشه نقل کرده، او نخستین مولود در اسلام بعد از هجرت است. برخی می‌گویند: نعمان بن بشیر شش ماه جلوتر از او به دنیا آمده است و برخی از مردم گفته است: که عبدالله و نعمان در سال دوم هجرت متولد شده‌اند؛ اما قول اول ظاهرا درست است. ابن جریر گفته است: گفته شده مختار بن ابی‌عبید و زیاد بن سمیه در سال نخست هجرت متولد شده‌اند.

ابن اثیر جزری نیز در الکامل فی التاریخ، از حوادث سال نخست هجرت تولد عبدالله بن زبیر را نام برده و بعد می‌گوید: وقیل ان المختار بن ابی عبید و زیاد بن ابیه ولدا فیها.

[۱۲] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶.

گفته شده مختار بن ابی عبید و زیاد بن سمیه در سال نخست هجرت متولد شده‌اند.

ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی

با توجه به شخصیت خانوادگی، مختار دارای ویژگی‌های همانند: ‌ ولایت مداری، ‌تدین، شجاعت، سخاوت، ایثار و فداکاری، ‌همت بلند، عقل و هوش، راستی و صداقت، درایت و توانائی در جنگ و مبارزه و . . . بود.
ابن نمای حلی در مورد ویژگی‌های او می‌نویسد:
فَنَشَاَ مِقْدَاماً شُجَاعاً لَا یَتَّقِی شَیْئاً وَتَعَاطَی مَعَالِیَ الْاُمُورِ وَکَانَ ذَا عَقْلٍ وَافِرٍ وَجَوَابٍ حَاضِرٍ وَخِلَالٍ مَاْثُورَهٍ وَنَفْسٍ بِالسَّخَاءِ مَوْفُورَهٍ وَفِطْرَهٍ تُدْرِکُ الْاَشْیَاءَ بِفَرَاسَتِهَا وَهِمَّهٍ تَعْلُو عَلَی الْفَرَاقِدِ بِنَفَاسَتِهَا وَحَدْسٍ مُصِیبٍ وَکَفٍّ فِی الْحُرُوبِ مُجِیبٍ وَمَارَسَ التَّجَارِبَ فَحَنَّکَتْهُ وَلَابَسَ الْخُطُوبَ فَهَذَّبَتْهُ.

[۱۳] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۶۱، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ‌الطبعه‌ الاولی ۱۴۱۶.

مختار در حالی رشد کرد و بزرگ شد که: پیشرو و شجاع و نترس بود. کارهای عالی انجام می‌داد. مردی بود که سرشار از عقل و هوش و در پرسش حاضر جواب و در صداقت و راستی ماثور، و در سخاوت فوق العاده بود او فطرتی داشت که اشیاء را به فراست خود درک می‌نمود، و همتی داشت که از لحاظ نفاست بر ستارگان برتری می‌کرد، او در حدس رای درست، و در جنگ‌ها دست توانا داشت. و با تجربه‌ها مانوس و ماهر بود، امور بسیار مهمی را تهذیب و تسخیر کرده بود.

در تایید سخن ابن نما همین بس که امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هنگامی که مختار کودک بود او را بر زانویش نشاند و گفت: ‌ای زیرک، ‌ای زیرک.

کشی در رجالش نقل کرده است:
جبرئیل بن احمد قال حدثنی العنبری قال حدثنی علی بن اسباط عن عبد الرحمن بن حماد عن علی بن حزور عن الاصبغ قَالَ: رَاَیْتُ الْمُخْتَارَ عَلَی فَخِذِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَهُوَ یَمْسَحُ رَاْسَهُ وَیَقُولُ: یَا کَیِّسُ یَا کَیِّسُ.

[۱۴] شیخ طوسی، ‌محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۳۴۱، رقم ۲۰۱، ‌تصحیح وتعلیق:المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق:السید مهدی الرجائی، ناشر:مؤسسه آل البیت (علیهم‌السّلام)، قم، تاریخ الطبع:۱۴۰۴ ه‌.

اصبغ بن نباته (بضم نون) نقل می‌کند که گفت: من مختار را دیدم روی زانوی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) بود امیرالمؤمنین دست به سر مختار می‌کشید و می‌فرمود: ‌ای زیرک! ‌ای زیرک.

مختار بعد از این که پدر را در جنگ با فارسیان از دست داد، تحت سرپرستی عمویش بزرگ شد و فضائل اخلاقی و انسانی را از عمویش که از یاران خوب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بود فرا گرفت. برخلاف گفته‌های اهل‌سنت، مختار از همان آغاز کودکی، عاشق و دل سپرده‌ی خاندان پیامبر بود و در زمان معاویه در جهت ترویج فضائل اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) تلاش می‌کرد. ابن نما حلی می‌نویسد:
ثم جعل یتکلم بفضل آل محمد وینشر مناقب علی والحسن والحسین (علیهم‌السّلام) ویسیر ذلک ویقول انهم احق بالامر من کل احد بعد رسول الله ویتوجع لهم مما نزل بهم‌.

[۱۵] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۶۷، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ‌الطبعه‌ الاولی ۱۴۱۶.

سپس مختار درباره فضیلت آل محمّد (علیهم‌السّلام) سخن می‌گفت و فضائل و مناقب حضرت علی و حسن و حسین (علیهم‌السّلام) را در میان مردم منتشر می‌کرد و می‌گفت: آنان بعد از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از هر کسی برای مقام خلافت سزاوارتراند. سپس به خاطر آن مصائبی که بر اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) وارد شده بود دردناک بود.

مختار در خانواده‌ای به دنیا آمد که قبل از اسلام از بزرگان قبیله ثقیف به‌شمار می‌رفت و بعد از این‌که قبیله ثقیف اسلام آوردند، جد او باز هم از بزرگان متدین، ‌شجاع و نامدار این قبیله بود که برای گسترش اسلام تلاش فراوان کرد و گروهی از اعضای خاندان او تا آخرین لحظه به اسلام و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) پایدار ماندند.
خود مختار نیز در انتقام خون پاک فرزند رسول خدا حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) و فرزندان و یارانش در جبهه‌های متعدد به مبارزه پرداخت و در مدت کوتاهی توانست انتقام خون آن حضرت را از قاتلانش بگیرد و آنان را به جزای اعمال پلیدشان برساند و سرانجام خودش نیز به دست یکی از دشمنان امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) کشته شد.

اهل‌سنت و تایید مختار

وهابیت و سلفی‌ها نسبت به مختار به خاطر جنگ و دشمنی مختار با عبدالله بن زبیر، دیدگاه منفی دارند و او را یک شخص دروغگو و مدعی نبوت و نزول وحی می‌دانند. سخن ابن تیمیه و ابن کثیر و هم‌فکران آنها را در این‌باره، ‌در فصل دوم بیان خواهیم کرد. آنها در بسیاری از مسائل سخنانی گفته‌اند که با معتقدات اهل‌سنت در تضاد است و دانشمندان اهل‌سنت در صدد توجیه و یا رد سخنان آنها بر آمده‌اند.
آن‌چه ابن تیمیه و همفکران او درباره مختار گفته‌اند، با اعتقادات قطعی اهل‌سنت سازگاری ندارد؛ زیرا در ادامه ثابت‌ خواهیم کرد، مختار طبق مبانی اهل‌سنت، از جمله صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد. و با توجه به این‌که اهل‌سنت صحابه را عادل، ‌جزء اولیای الهی و مبرای از هرگونه عیب و نسبت ناروا می‌دانند این سخن ابن تیمیه با مبنای آنها در تضاد است.
علاوه بر صحابی بودن مختار در این فصل مواردی را از کتاب‌های خودشان یادآور می‌شویم که صحابه زیر پرچم او جنگیده و در نماز به او اقتدا کرده و هدایای مختار را پذیرفته‌اند. و این سؤال را مطرح می‌کنیم وقتی ثابت شد مختار صحابی است و صحابه طبق مبنای اهل‌سنت از چنین جایگاهی برخوردارند، آیا جایی برای اتهامات باقی است؟

صحابه از نظر اهل‌سنت

در ابتداء ادله صحابی بودن مختار را از منابع و کلام اهل‌سنت ارائه کرده و بعد موارد دیگر را متذکر می‌شویم. بهتر است در ابتدای بحث، کمی در مورد صحابه از نظر اهل‌سنت سخن بگوییم، و جایگاه صحابی را در اعتقاد اهل‌سنت ببینیم:
بخاری در تعریف صحابه می‌گوید: وَمَنْ صَحِبَ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) او رَآهُ من الْمُسْلِمِینَ فَهُوَ من اَصْحَابِهِ.

[۱۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲، (کتاب فضائل الصحابه بَاب فَضَائِلِ اَصْحَابِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم).

هر مسلمانی که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همراه بوده یا ایشان را دیده است، از اصحاب حضرت است.
احمد بن حنبل رئیس مذهب حنابله، نیز می‌گوید: اصحاب رسول اللّه (صلی‌اللّه‌علیه‌وسلّم) کلّ من صحبه شهرا او یوما او ساعه او رآه.

[۱۷] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۱، ص۱۹.

اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کسی است که یک ماه یا یک روز یا یک ساعت همراه حضرت بوده و یا ایشان را دیده‌اند!
طبق تعریف احمد بن حنبل، شخص، به مجرد دیدن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گرچه روایت هم از او نقل نکند، ‌از جمله صحابی به‌شمار می‌رود.

اهل‌سنت با توجه به مبانی و اعتقادات‌شان، نسبت به صحابه احترام ویژه‌ای دارند و آنها را از هرگونه عیب و نقص منزه، و عادل، اهل بهشت، جزو اولیای الهی و برترین مخلوقات بعد از انبیاء می‌دانند.
قرطبی مفسر معروف اهل‌سنت می‌نویسد:
فالصحابه کلهم عدول اولیاء الله تعالی واصفیاؤه وخیرته من خلقه بعد انبیائه ورسله. هذا مذهب اهل السنه والذی علیه الجماعه من ائمه هذه الامه.

[۱۸] انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۹۹، ناشر:دار الشعب – القاهره.

همه صحابه عادل و از اولیای الهی و برگزیدگان او و برترین مردم بعد از انبیا و رسل‌اند. این نظر، مذهب اهل‌سنت است و آنچه همه امامان این امت به آن اعتقاد داشته‌اند!

ادله صحابی بودن مختار

حال که تعریف صحابه را از منظر آنان شناختیم، به ادله صحابی بودن مختار به صورت اختصار اشاره می‌کنیم:

جزء حاضران در حجه الوداع

تمامی اهل ثقیف و تمام قریشیان در حجه الوداع حاضر شدند.
ابن حجر عسقلانی از علمای مشهور اهل‌سنت کتاب «الاصابه فی تمییز الصحابه» خودش را همان‌گونه که از اسمش پیدا است درباره شناخت و معرفی صحابه نوشته است.
در این کتاب، برای صحابی بودن برخی از افراد دلیلی خاص ارائه شده است، به عنوان مثال در روایتی آمده است که او پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده است؛ همچنین صحابی بودن برخی دیگر از افراد، با قواعدی به صورت کلی بیان شده است؛ یکی از این قواعد آن است که طبق ادله اهل‌سنت، تمامی افراد قبیله ثقیف و نیز تمامی قریشیان در حجه الوداع حاضر بودند، و این ثابت می‌کند که همگی آنها در حجه الوداع صحابی شده‌اند.
طبق این معیار، اهل‌سنت بسیاری از اشخاص را از جمله صحابه شمرده که به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم:

جبیر بن حیه

یکی از کسانی که طبق این معیار، از جمله صحابی است، ‌جبیر بن حیه است. ابن حجر عسقلانی درباره او می‌نویسد: قوله عن جبیر بن حیه. . . وهو من کبار التابعین واسم جده مسعود بن معتب بمهمله و مثناه ثم موحده ومنهم من عده فی الصحابه ولیس ذلک عندی ببعید لان من شهد الفتوح فی وسط خلافه عمر یکون فی عهد النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ممیزا وقد نقل بن عبد البر انه لم یبق فی سنه حجه الوداع من قریش وثقیف احد الا اسلم وشهدها وهذا منهم وهو من بیت کبیر فان عمه عروه بن مسعود کان رئیس ثقیف فی زمانه والمغیره بن شعبه بن عمه.

[۱۹] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۳، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفه – بیروت.

این سخن بخاری «از جبیر بن حیه . . . » او از بزرگان تابعین بوده است، اسم جد او مسعود بن متعب بوده است. برخی او را جزء اصحاب شمرده‌اند؛ از نظر من این مساله بعید نیست؛ چرا که او در فتوحاتی که در اواسط دوران عمر اتفاق افتاده حضور داشته، در زمان پیامبر نیز ممیز بوده. ابن عبدالبر نقل کرده است که در سال حجه الوداع کسی از ثقیف و قریش باقی نماند؛ مگر این که مسلمان و در آن‌جا حاضر شد. و این شخص از همان افراد است، او خانواده بزرگی بوده؛ چرا که عمویش عروه بن مسعود، در زمان خودش رئیس ثقیف و مغیره بن شعبه نیز عمویش بود.

حبیب بن اوس

شخص دیگر حبیب بن اوس است. ابن حجر درباره او می‌نویسد:
۱۵۶۸ حبیب بن اوس او بن ابی اوس الثقفی ذکره بن یونس فیمن شهد فتح مصر فدل علی ان له ادراکا ولم یبق من ثقیف فی حجه الوداع احد الا وقد اسلم وشهدها فیکون هذا صحابیا وقد ذکره بن حبان فی ثقات التابعین.

[۲۰] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۲، ص۱۵۶۸، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

حبیب بن اوس یا ابن ابی اوس ثقفی، یونیس نام او را در زمره کسانی که در فتح مصر شرکت داشته‌اند، آورده است؛ پس دلالت دارد که او رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده است، کسی از قبیله ثقیف نماند؛ مگر این‌که در حجه الوداع حاضر بود، مسلمان شده و در حجه الوداع حضور یافت. پس این شخص صحابی است. ابن حبان او را در زمره تابعینی که ثقه هستند، آورده است.

حفص بن ابی العاص

ابن حجر درباره او می‌نویسد: حفص بن ابی العاص بن بشر بن عبد بن دهمان بن عبدالله بن ابان الثقفی اخو عثمان بن ابی العاص الصحابی المشهور ذکره بن سعد فی الطبقات الصغری فیمن نزل البصره من الصحابه وقال فی الکبری کتبناه مع اخوته عثمان والحکم ولم یبلغنا ان له صحبه وذکره خلیفه فی التابعین قلت: قد تقدم غیر مره انه لم یبق قبل حجه الوداع احد من قریش ومن ثقیف الا اسلم وکلهم شهد حجه الوداع وهذا القدر کاف فی ثبوت صحبه هذا.

[۲۱] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۸۵.

حفص بن ابی العاص بن بشر بن عبد بن دهمان . . . ثقفی برادر عثمان بن ابی العاص صحابی مشهور است. ابن سعد او را در طبقات صغری از جمله صحابیانی می‌داند که در بصره نازل شدند. و در طبقات کبری گفته است: من او را با برادرش عثمان و حکم (از جمله صحابه) نوشتیم؛ اما برای من نرسیده است که او با رسول خدا مصاحبتی داشته باشد. خلیفه او را در شمار تابعان آورده است.
من می‌گویم: بیش از یک مرتبه گذشت که در سال دهم هجرت قبل از حجه الوداع، هیچ یکی از افراد قریش و ثقیف باقی نماندند مگر این که اسلام آوردند و تمام آنها در حجه‌ الوداع با آن حضرت شرکت نمودند و همین مقدار در اثبات صحابه بودن او، کافی است.

ربیعه بن امیه

نمونه دیگری از این نوع صحابه، ‌ربیعه بن امیه است:
۲۵۹۲ ربیعه بن امیه بن ابی الصلت الثقفی ذکره المرزبانی. . . وقد تقدم غیر مره انه لم یبق احد من ثقیف وقریش بمکه والطائف فی حجه الوداع الا شهدها مسلما.

[۲۲] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۸۴.

ربیعه بن امیه بن ابی صلت الثقفی، مرزبانی او را جزء صحابه آورده، پیش از این چندین بار گذشت که کسی از قبیله ثقیف و قریش در مکه و طائف باقی نماند، مگر این‌که مسلمان و در حجه الوداع حاضر شد.

قارظ بن عتبه

۷۰۵۴ قارظ بن عتبه بن خالد. . . وقد تقدم غیر مره انه لم یبق فی حجه الوداع قرشی ولا ثقفی الا اسلم وشهدها.

[۲۳] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۰۸.

قارظ بن عتبه بن خالد. . . پیش از این چندین‌بار گذشت که کسی از قبیله ثقیف و قریش در مکه و طائف باقی نماند، مگر این‌که مسلمان و در حجه الوداع حاضر شد.

قاسم بن امیه

قاسم بن امیه، ‌پسر همان امیه بن ابی صلت ثقفی است که خود را پیامبر می‌دانست و به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان نیاورد و سر انجام در سال نهم هجرت کافر از دنیا رفت. طبق گزارش ابن حجر عسقلانی قاسم بن امیه از جمله صحابه می‌باشد:
۷۰۵۵ القاسم بن امیه بن ابی الصلت الثقفی وکان ابوه یذکر النبوه والبعث فادرک البعثه فغلب علیه الشقاء فلم یسلم. . . اما ولده القاسم فذکره المرزبانی فی معجم الشعراء وهو علی شرطهم فی الصحابه لانا قدمنا غیر مره انه لم یبق بمکه والطائف فی حجه الوداع احد من قریش وثقیف الا اسلم وشهدها حکاه بن عبد البر.

[۲۴] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۰۸.

قاسم بن امیه بن‌ ابی صلت ثقفی، پدرش ادعای نبوت و بعثت داشت؛ بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کرد؛ اما شقاوت بر او غلبه کرد و اسلام نیاورد؛ . . . اما فرزندش قاسم را مرزبانی در معجم الشعراء ذکر کرده و او بر شرط آنها از جمله صحابه است؛ زیرا ما پیش از این بسیار گفتیم که در حجه الوداع در مکه و طائف کسی از قریش و ثقیف باقی نماند مگر این‌که در مراسم حج حضور یافت. این سخن را ابن عبدالبر حکایت کرده است.

محیریز بن جناده

ابن حجر این شخص را نیز طبق قاعده‌ی که گفته شد، از جمله صحابه می‌داند:
۷۸۲۹ محیریز بن جناده بن وهب الجمحی والد عبدالله استدرکه الذهبی فی التجرید وقال اراه من مسلمه الفتح فان ولده عبدالله من کبار التابعین. قلت. . . وقد نقلنا مرارا انه لم یبق بمکه فی حجه الوداع من قریش ولا من ثقیف احد الا اسلم وشهدها فمقتضاه ان یکون محیریز من اهل هذا القسم.

[۲۵] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۴۴، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۲ه – ۱۹۹۲م.

محیریز بن جناده بن وهب جمحی پدر عبدالله است. ذهبی او در کتاب «التجرید» دوباره آورده و گفته است: من او را از مسلمانان فتح مکه می‌دانم؛ ‌ زیرا پسرش عبدالله از بزرگان تابعان است.
می‌گویم: . . . چند بار نقل کردیم که در حجه الوداع از قریش و ثقیف کسی در مکه باقی نماند مگر این‌که در این مراسم حضور یافت. پس به مقتضای این قاعده، محیریز از اهل همین قسم است.

معاویه الثقفی

فرد دیگری که طبق این معیار از جمله صحابه شمرده شده معاویه ثقفی است:
۸۰۹۰ معاویه الثقفی من الاحلاف. . . ونسبه عقیلیا وکانه من عقیل ثقیف وقد تقدم التنبیه علی ان من کان شهد الحروب فی ایام ابی بکر وما قاربها من قریش وثقیف یکون معدودا فی الصحابه لانهم شهدوا حجه الوداع.

[۲۶] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۲۸.

معاویه‌ ثقفی از هم پیمانان است . . . . نسب او عقیلی است و گویا از خاندان عقیل ثقفی است. پیشتر آگاه نمودیم هر فردی از قریش و ثقیف که در جنگ‌های زمان ابوبکر و نزدیک به آن حضور داشته، از جمله صحابه شمرده شده‌اند؛ زیرا آنان در حجه الوداع حاضر بوده‌اند.

مختار ثقفی

مختار، از ثقیف است و بنابراین در حجه‌الوداع حاضر شده است بنابراین مختار قطعاً در این مجموعه از صحابه داخل است، زیرا او از قبیله ثقیف است و در حجه‌الوداع حاضر بوده است. به همین دلیل ابن حجر عسقلانی در مورد او می‌گوید:
وقد تقدم غیر مره انه لم یبق بمکه ولا الطائف احد من قریش وثقیف الا شهد حجه الوداع فمن ثم یکون المختار من هذا القسم.

[۲۷] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۷۶.

بیش از یک مرتبه گذشت که در سال دهم هجرت در شهر مکه و طائف هیچ یکی از افراد قریش و ثقیف باقی نماند مگر این‌که در حجه‌ الوداع با آن حضرت شرکت نمودند؛ از این‌رو، مختار از این قسم صحابی است.

و همانطور که ابن حجر در مورد دیگران گفته بود: وهذا القدر کاف فی ثبوت صحبه هذا.

[۲۸] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۸۵.

و همین مقدار در اثبات صحابه بودن او، کافی است. بنابراین طبق مبانی اهل‌سنت، مختار یکی از صحابه است.

تبرک مختار هنگام تولد از پیامبر

هر کودکی که به دنیا می‌آمد به نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌بردند تا او را تبرک کنند. ابن حجر عسقلانی از علمای مشهور اهل‌سنت در ابتدای کتاب «الاصابه فی تمییز الصحابه» می‌گوید: من ترجمه صحابه را بر اساس الفبای حروف تنظیم کردم و در هر حرفی چهار قسم صحابه را معرفی کرده‌ام:
فالقسم الاول – فیمن وردت صحبته بطریق الروایه عنه او عن غیره، سواء کانت الطریق صحیحه او حسنه او ضعیفه، او وقع ذکره بما یدل علی الصحبه بای طریق کان. . . .
القسم الثانی – من ذکر فی الصحابه من الاطفال الذین ولدوا فی عهد النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لبعض الصحابه من النساء والرجال، ممن مات (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وهو فی دون سن التمییز؛ اذ ذکر اولئک فی الصحابه، انما هو علی سبیل الالحاق: لغلبه الظن علی انه (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) رآهم لتوفر دواعی اصحابه علی احضارهم اولادهم عنده عند ولادتهم لیحنکهم ویسمیهم ویبرک علیهم.

[۲۹] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۵۵.

قسم اول ترجمه صحابه‌ای است که به صورت مستقیم یا بالواسطه از رسول خدا روایت نقل کرده‌اند خواه طریق روایت صحیح باشد یا حسن یا ضعیف. یا قسم اول در ترجمه کسانی است که درباره او چیزی نقل شده باشد که دلالت کند او صحابی است. . . .
قسم دوم در ترجمه کسانی است که از جمله صحابه ذکر شده‌اند. مانند اطفالی که در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) برای برخی از صحابه زن و مرد متولد می‌شدند. آن اطفالی که هنگام فوت رسول خدا در سن تمییز نبودند. ذکر آنان در زمره صحابه بر سبیل الحاق است؛ زیرا گمان غالب بر این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) آنان را دیده است؛ زیرا اصحاب آن حضرت با انگیزه و بهانه‌های مختلف فرزندانشان را نزد حضرت حاضر می‌کردند از جمله هنگام ولادت آنها تا حضرت کام آنان را بردارد و نام‌گذاری کند تا بر آنان مبارک باشند.

مختار جزو این قسم از صحابه نیز هست با توجه به این تقسیم‌بندی، ‌ابن حجر بسیاری از مردان و زنان را در شمار صحابه آورده که از جمله آنها مختار بن عبید ثقفی است. او هنگامی‌که ترجمه مختار را آورده می‌گوید که ابن عبدالبر به همین دلیل او را از جمله صحابه ذکر کرده است:
. . . وکان المختار ولد بالهجره وبسبب ذلک ذکره بن عبد البر فی الصحابه لانه له رؤیه فی ما یغلب علی الظن.

[۳۰] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۶، ص۶، تحقیق:دائره المعرف النظامیه – الهند، ناشر:مؤسسه الاعلمی للمطبوعات – بیروت، الطبعه:الثالثه، ۱۴۰۶ه – ۱۹۸۶م.

مختار در سال نخست هجرت متولد شد، به‌همین خاطر ابن عبدالبر او را در زمره صحابه ذکر کرده است؛ زیرا بر اساس گمان غالب بر ظن، او رسول خدا را دیده است.

صحابه و جهاد در زیر پرچم مختار

علاوه بر این‌که مختار خود از جمله صحابه است و طبق دیدگاه آنها صحابه مبری از همه اتهامات و نقص‌ها و عیب‌ها می‌باشند، افراد دیگری از صحابه نیز در لشکر مختار حاضر بوده‌اند و حتی پرچمدار او نیز بوده‌اند:
ابوالطفیل کنانی از جمله صحابه و یکی از طرفداران و طلایه‌داران و پرچمداران لشکر مختار بوده است. در ابتداء‌ کلام بزرگان اهل‌سنت را بر این‌که ابوالطفیل از پرچمداران مختار بوده ذکر نموده، بعد از ثابت شدن این‌مطلب، سخنان آنها را در اثبات صحابه بودن او می‌آوریم:

دیدگاه ابن قتیبه

ابن قتیبه بعد از این که اعتراف می‌کند، ابوالطفیل صحابی بوده، می‌نویسد:
ابو الطفیل الکنانی رضی الله عنه هو ابو الطفیل عامر بن وائله رای النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وکان آخر من رآه موتا ومات بعد سنه مائه وشهد مع علی المشاهد کلها وکان مع المختار صاحب رایته. . .

[۳۱] ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۱.

ابوالطفیل کنانی همان ابوالطفیل عامر بن واثله است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را دیده و او آخرین صحابه‌ای است که از دنیا رفت. او بعد از سال۱۰۰ مرد و در تمام جنگ‌ها شرکت داشت و پرچمدار مختار بود.

دیدگاه ابن کثیر دمشقی

ابن کثیر دمشقی نیز می‌گوید: ویقال انه کان حامل رایته.

[۳۲] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۹۰، ناشر:مکتبه المعارف – بیروت.

گفته شده است که ابوالطفیل حامل پرچم لشکر مختار بود.

عبدالقادر بغدادی

عبدالقادر بغدادی گفته است: وکان من وجوه شیعته وله منه محلٌّ خاص یستغنی بشهرته عن ذکره. ثم خرج طالباً بدم الحسین رضی الله عنه مع المختار بن ابی عبید وکان معه حتّی قتل المختار.

[۳۳] بغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانه الادب و لب لباب لسان العرب، ج۴، ص۴۲.

ابوالطفیل از بزرگان شیعه علی بود او نسبت به علی جایگاه ویژه‌ای دارد که با شهرتش ما را از ذکر آن بی‌نیاز می‌سازد. ابوالطفیل به جهت خون‌خواهی حسین (علیه‌السّلام) با مختار خروج کرد و همراه مختار بود تا این‌که مختار کشته شد.

دیدگاه ابن جماعه

علمای اهل‌سنت در مورد مقام پرچمدار و آداب لشکر‌داری گفته‌اند: وان یکون لکل قوم رایه یعرفون بها، ویرجعون الیها، . . . وینبغی ان یکون صاحب الرایه: من اثبت الناس جنانا، واصدقهم باساً، واربطهم جاشاً، واصبرهم علی ملابسه الاهوال، ودفع الابطال، لان الرایه هی مرد الجیش وعلامه اهله.

[۳۴] ابن جماعه، محمد بن ابراهیم، تحریر الاحکام فی تدبیر اهل الاسلام، ج۱، ص۱۶۲، تحقیق:قدم له:الشیخ عبدالله بن زید آل محمود، تحقیق ودراسه وتعلیق:د. فؤاد عبد المنعم احمد، دار النشر:دار الثقافه بتفویض من رئاسه المحاکم الشرعیه بقطر – قطر/ الدوحه، الطبعه:الثالثه ۱۴۰۸ه -۱۹۸۸م.

سزاوار است که هر گروهی پرچمی داشته باشند که به وسیله آنها شناخته‌ می‌شوند، و به سوی آن باز می‌گردند. . . و شایسته است که صاحب پرچم، از شجاع‌ترین مردم و کارآزموده‌ترین آنها و جنگ‌آور‌ترین آنها و از صبورترین اشخاص در مشکلات و مقابله با جنگ‌آوران باشد؛ زیرا پرچم محلی است که همه لشکر به دور آن گرد می‌آیند و علامت اهل پرچم است.

دیدگاه حاکم نیشابوری

و ابوالطفیل صاحب پرچم خود مختار بوده است و این یکی از مهمترین مناصب در جنگ‌های مختار است. حال که ثابت شد، ‌ابوالطفیل در قیام مختار سهم داشته و از جمله سردسته و پرچمدار او بوده سخنان علمای اهل‌سنت را مبنی بر این‌که او از جمله صحابه بوده، ذکر می‌کنیم:
حاکم نیشابوری از علمای مشهور اهل‌سنت در کتاب «معرفه علوم الحدیث»، صحابی بودن ابوالطفیل را این‌گونه بیان می‌کند:
الطبقه الثانیه عشره صبیان واطفال راوا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یوم الفتح وفی حجه الوداع وغیرها وعدادهم فی الصحابه. . . ومنهم ابو الطفیل عامر بن واثله وابو جحیفه وهب بن عبدالله فانهما رایا النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فی الطواف وعند زمزم وقد صحت الروایه عن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انه قال: لا هجره بعد الفتح وانما هو جهاد ونیه.

[۳۵] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، معرفه علوم الحدیث، ج۱، ص۲۴، تحقیق:السید معظم حسین، ‌الناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، ‌الطبعه:الثانیه، ۱۳۹۷ه – ۱۹۷۷م.

طبقه دوازدهم کودکانی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را در روز فتح مکه و حجه الوداع دیده‌اند و در شمار صحابه به حساب آمده‌اند. از جمله آنها ابوالطفیل عامر بن واثله و ابوجحیفه وهب بن عبدالله هستند که آن دو هنگام طواف در نزد چاه زمزم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را دیده‌اند. روایت صحیح از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) رسیده که فرمود: بعد از فتح مکه هجرت پایان یافت، به درستی فتح مکه جهاد و نیت است.

دیدگاه ابونعیم اصفهانی

ابونعیم اصفهانی از علمای بزرگ آنها نیز می‌نویسد: عامر بن واثله البکری: یکنی ابا الطفیل وهو عامر بن واثله بن عبدالله بن حمیس بن جدی بن سعد بن لیث. . . مولده عام احد ادرک من زمان النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ثمان سنین. . . آخر من مات من الصحابه. . .

[۳۶] ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، معرفه الصحابه، ج۴، ص۲۰۶۷، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.

عامر بن واثله بکری کنیه‌اش اباطفیل است . . . . سال تولدش، سال جنگ احد بود و به مدت هشت سال محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را درک نمود. او آخرین صحابه بود که از دنیا رفت.

دیدگاه ابراهیم شیرازی

ابراهیم شیرازی در «طبقات الفقهاء» می‌نویسد: وکان ابوالطفیل عامر بن وائله رای النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وکان آخر من رآه موتا مات بعد سنه مائه وکان صاحب رایه المختار.

[۳۷] شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، ‌ج۱، ص۵۳.

ابوالطفیل عامر بن واثله رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را دید و او آخرین صحابه بود که بعد از سال ۱۰۰ از دنیا رفت و او پرچمدار مختار بود.

دیدگاه نووی شافعی

نووی شافعی اتفاق علمای اهل‌سنت را بر این‌که ابوالطفیل آخرین صحابی بوده که از دنیا رفته، نقل کرده است: وآخرهم وفاه ابو الطفیل عامر بن واثله رضی الله عنه توفی سنه مائه من الهجره باتفاق العلماء واتفقوا علی انه آخر الصحابه رضی الله عنهم وفاه.

[۳۸] نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء واللغات، ج۱، ص۱۶.

ابوالطفیل آخرین صحابه‌ای است که وفات یافت. به اتفاق علماء، ‌او در سال صد هجرت وفات کرد و علماء اتفاق دارند: او آخرین صحابه‌ای است که وفات یافت.
سخنان علمای اهل‌سنت در این که ابوالطفیل از جمله صحابی بوده، ‌فراوان است به دلیل این‌که اطاله کلام نشود، به همین مقدار بسنده می‌کنیم.
طبق مبنای اهل‌سنت (که قبلاً‌ متذکر شدیم) صحابی شخص عادل و برگزیده خدا است. ابوالطفیل نیز که از جمله صحابه می‌باشد، شخص عادل بوده و از آنجایی که ایشان مختار را یاری کرده و از جمله پرچمداران و فدائیان لشکرش بوده، روشن می‌شود که مختار یک انسان شریف و پاک و مبرای از ادعای نبوت و اتهام بوده است.

دیدگاه ابن عبدالبر

ابن عبدالبر مالکی، ابوالطفیل را یک انسان فاضل و عاقل معرفی کرده است: وقد ذکره ابن ابی خیثمه فی شعراء الصحابه وکان فاضلا عاقلا حاضر الجواب فصیحا وکان متشیعا فی علی ویفضله.

[۳۹] ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۴، ‌ص۱۶۹۷، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۲ه.

دیدگاه ابن حجر عسقلانی

ابن حجر در تهذیب التهذیب در مورد او می‌گوید:
ابو عبدالله الجدلی الکوفی اسمه عبد بن عبد. . . وقال النسائی فی الکنی ثنا یعقوب بن سفیان ثنا آدم ثنا شعبه ثنا الحکم بن عتیبه سمعت ابا عبدالله الجدلی وکان المختار یستخلفه انتهی. قلت کان بن الزبیر قد دعا محمد بن الحنفیه الی بیعته فابی فحصره فی الشعب واخافه هو ومن معه مده فبلغ ذلک المختار بن ابی عبید وهو علی الکوفه فارسل الیه جیشا مع ابی عبدالله الجدلی الی مکه فاخرجوا محمد بن الحنفیه من محبسه وکفهم محمد عن القتال فی الحرم فمن هنا اخذوا علی ابی عبدالله الجدلی وعلی ابی الطفیل ایضا لانه کان فی ذلک الجیش ولا یقدح ذلک فیهما ان شاء الله تعالی.

[۴۰] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۱۴۸، ش۷۰۵.

ابوعبدالله البجلی از اهل کوفه نام او عبد بن عبد است. . . نسائی در کنی گفته است: ‌از ابوعبدالله جدلی که مختار او را جانشین خود قرار می‌داد شنیدم.
ابن زبیر محمد حنفیه را به بیعت خواند اما او قبول نکرد، و به‌همین سبب او را در شعب محاصره کرده و مدتی او و همراهیانش را ترساند، این خبر به مختار که حاکم کوفه بود رسید، لشگری را به فرماندهی ابوعبدالله جدلی به مکه فرستاد و آنها محمد حنفیه را از زندان بیرون آوردند و محمد آنها را از جنگ در حرم بازداشت؛ به همین سبب به ابوعبدالله جدلی و ابوالطفیل اشکال می‌گیرند، زیرا او نیز در همان لشگر بود، و این به آن دو ضرر نمی‌زند.

و در الاصابه نام او را جزو صحابه می‌آورد: ۱۰۳۳۲ ابو عبدالله الجدلی اسمه عبد بن عبد ذکره بن الکلبی.

[۴۱] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۲۴۸.

ابوعبدالله جدلی، نام او عبد بن عبد است. . .
البته در مورد او نظری دیگری نیز مبنی بر تابعی بودن وجود دارد؛ که برای امانت‌داری علمی به این‌مطلب نیز اشاره کردیم.

ضمانت صحابه در آزادی مختار از زندان

گذشته از این‌که برخی صحابه پرچمدار و رئیس پلیس مختار بوده‌اند، ‌صحابه در آزادی او از زندان عاملان ابن زبیر نیز نقش داشته و او را ضمانت کرده‌اند.
توضیح: بعد از این‌که مختار توسط عاملان ابن زبیر در کوفه دومین بار زندان شد، با وساطت عبدالله بن عمر صحابی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از زندان رهایی یافت؛ اما عبدالله بن یزید و ابراهیم بن محمد با این‌که نامه عبدالله بن عمر به آنها واصل شده بود، جهت آزادی مختار از افرادی ذیل که برخی صحابه رسول خدا و برخی از شیعیان و صحابه امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بودند ضمانت خواست و آنها نیز ضمانت را پذیرفتند.
بلاذری در انساب الاشراف می‌نویسد:
فکتب ابن عمر الیهما: ” اما بعد فقد علمتما الذی بینی وبین المختار بن ابی عبید من الصهر، وما انا علیه لکما من الود فاقسمت علیکما بما بینی وبینکما لما خلیتما سبیله “، فلما اتی الکتاب عبدالله بن یزید، وابراهیم بن محمد دعوا المختار وقالوا:‌هات بکفلاء یضمونک فضمنه زائده بن قدامه الثقفی، وعبد الرحمن بن ابی عمیر الثقفی، والسائب بن مالک الاشعری وقیس بن طهفه النهدی، وعبدالله بن کامل الشاکری من همدان، ویزید بن انس الاسدی، واحمر بن شمیط البجلی ثم الاحمسی، وعبدالله بن شداد الجشمی ورفاعه بن شداد البجلی، وسلیم بن یزید الکندی ثم الجونی، وسعید بن منقذ الهمذانی ثم الثوری اخو حبیب بن منقذ، ومسافر بن سعید بن عمران الناعطی وسعر بن ابی سعر الحنفی.

[۴۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۱-۳۸۲.

ابن عمر به عبدالله بن یزید و ابراهیم بن محمد (عاملان ابن زبیر در کوفه) نوشت: ‌ شما خویشاوندی مرا با مختار بن ابی عبید می‌دانید، که من شوهر خواهر او هستم؛ پس سوگند به آن دوستی که میان من و شما است راه مختار را از زندان بازگذارید.
هنگامی‌که نامه پسر عمر آمد این دو نفر مختار را طلبید و به او گفتند: کفیلانی که تو را ضمانت کنند بیاور. پس زائده بن قدامه، عبدالرحمن بن ابی عمیر، سائب بن مالک اشعری، قیس بن طهفه، عبدالله بن کامل، ‌یزید بن انس، احمر بن شمیط، عبدالله بن شداد، ‌رفاعه بن شداد، ‌سلیم بن یزید کندی، و. . . او راضمانت کردند.

کارگزاران مختار از شیعیان مخلص

علاوه بر اینکه برخی از یاران مختار صحابی بودند، عده‌ای از اصحاب او، از شیعیان امیرمومنان و کارگازاران آن حضرت و از رهبران جنبش توابین بودند که بعد از شکست در جنگ عین الورده، با مختار بیعت کردند و تا آخرین نفس بر سر پیمانشان باقی ماندند.
طبری به نقل از ابومخنف اسامی آنها را نقل کرده است:
قال [ابومخنف] ولما نزل المختار داره عند خروجه من السجن اختلف الیه الشیعه واجتمعت علیه واتفق رایها علی الرضا به وکان الذی یبایع له الناس وهو فی السجن خمسه نفر السائب بن مالک الاشعری ویزید بن انس واحمر بن شمیط ورفاعه بن شداد الفتیانی وعبدالله بن شداد الجشمی.

[۴۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۸۸.

ابومخنف گفته است: هنگامی که مختار از زندان آزاد شد و به خانه‌اش آمد، شیعیان به نزد او اجتماع کردند و همه بر نظر مختار رضایت دادند، ‌مختار کسی بود که مردم بر او پیمان بستند در حالی که او در زندان بود از جمله آنان همان پنج نفر‌اند مانند سائب بن مالک اشعری، یزید بن انس، احمر بن شمیط و رفاعه بن شداد فتیانی و عبدالله بن شداد جشمی.

سائب بن مالک

یکی از کسانی که با مختار بیعت کرد مالک بن سائب از شیعیان امیرمؤمنان بود. زمانی که ابن مطیع از جانب ابن زبیر در کوفه آمد در خطبه‌اش گفت: ‌مرا ابن زبیر امر نموده که در میان شما طبق سیره شیخین و عثمان رفتار کنم. سائب بن مالک برخاست و گفت:
فقال: لا نرضی الا بسیره علی بن ابی طالب التی سار بها فی بلادنا ولا نرید سیره عثمان وتکلم فیه ولا سیره عمر وان کان لا یرید للناس الا خیرا وصدقه علی ما قال بعض امراء الشیعه فسکت الامیر وقال انی ساسیر فیکم بما تحبون من ذلک وجاء صاحب الشرطه وهو ایاس بن مضارب البجلی الی ابن مطیع فقال: ان هذا الذی یرد علیک من رؤس اصحاب المختار ولست آمن من المختار فابعث الیه فاردده الی السجن.

[۴۴] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۶۵، ‌ناشر:مکتبه المعارف – بیروت.

ما جز به سیره علی بن ابیطالب که در شهر ما رواج داشته، راضی نیستیم و اگر با مردم با نیکی رفتار می‌کنی، از سیره عثمان و عمر سخن نگو. این سخن او را برخی از بزرگان شیعه تصدیق کردند و ابن مطیع ساکت شد و گفت: به همان سیره‌ای که دوست دارید رفتار می‌کنم. در همانجا ایاس بن مضارب که فرمانده لشکر بود به ابن مطیع گفت: این کسی که بر تو اشکال می‌گیرد از سران یاران مختار است و من از طرف مختار مطمئن نیستم کسی را سراغ مختار بفرست تا او را به زندان برگردانی.

احمد‌ اندلسی در کتاب «العقد الفرید» نیز در مورد سائب بن مالک می‌نویسد: ومن اشراف الاشعریین ابو موسی الاشعری عبدالله بن قیس، صاحب النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، . . . ومنهم السائب بن مالک، کان علی شرطه المختار وهو الذی قَویَ امره.

[۴۵] اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۳، ص۳۴۸.

از اشراف اشعری‌ها ابوموسی اشعری عبدالله بن قیس صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. . . و از جمله اشعری‌ها، سائب بن مالک است که رئیس پلیس مختار بود و او آن کسی است که امر مختار را قوی کرد.

لازم به ذکر است که علمای شیعه همانند نجاشی و شیخ طوسی او را در شمار صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ذکر کرده‌اند:
وکان السائب بن مالک وفد الی النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) واسلم، وهاجر الی الکوفه، واقام بها.

[۴۶] نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص۸۲، ‌تحقیق:السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی قم، الطبعه:الخامسه، ۱۴۱۶ه.

[۴۷] شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، ص۶۸، ‌تحقیق:الشیخ جواد القیومی، ‌ناشر:مؤسسه نشر الفقاهه، ‌چاپخانه:مؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه الاولی۱۴۱۷.

سائب بن مالک بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شد و اسلام آورد و به سوی کوفه مهاجرت نمود و در آنجا اقامت کرد.

همین سائب بن مالک را علمای رجال اهل‌سنت، فرد موثق می‌دانند: ۳۵۲ وسالته عن السائب بن مالک فقال ثقه.

[۴۸] ابن معین، یحیی بن معین، تاریخ ابن معین (روایه عثمان الدارمی)، ج۱، ص۱۱۵، تحقیق:د. احمد محمد نور سیف، دار النشر:دار المامون للتراث – دمشق – ۱۴۰۰.

عثمان دارمی می‌گوید: از یحی بن معین در مورد سائب بن مالک پرسیدم گفت: ‌ او ثقه است.

ابن حبان هم او را در کتاب الثقات آورده است:
۱۰۳۹ سائب بن مالک والد عطاء بن السائب. . . حدثنا عبد الرحمن یعقوب بن اسحاق الهروی فیما کتب الی قال نا عثمان بن سعید قال سالت یحیی بن معین عن السائب بن مالک فقال ثقه.

[۴۹] ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج۴، ‌ص۲۴۲، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۲۷۱ه ۱۹۵۲م.

سائب بن مالک پدر عطاء بن سائب است. . . عثمان بن سعید می‌گوید: از یحی بن معین در مورد سائب بن مالک پرسیدم گفت: ‌ او ثقه است.

مزی در تهذیب الکمال، می‌نویسد:
۲۱۷۳ – بخ ۴: السائب بن مالک، . . . . قال احمد بن عبدالله العِجْلِیّ: کوفی، تابعی، ثقه. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب”الثقات.

[۵۰] مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۱۹۲، تحقیق:د. بشار عواد معروف، ناشر:مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۰ه – ۱۹۸۰م.

احمد بن عبدالله عجلی گفته است: سائب از کوفه و از جمله تابعان و ثقه است. و ابن حبان او را در کتاب ثقات ذکر کرده است.

رفاعه بن شداد

یکی از کسانی که برای امام حسین (علیه‌السّلام) از کوفه نامه نوشت و آن حضرت را دعوت نمود، ‌رفاعه بن شداد است. او از شیعیان خاص امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بود که بعد از حادثه عاشورا همراه سلیمان بن صرد خزاعی و دیگر شیعیان که به گروه توابین مشهور بودند، با ابن زیاد جنگیدند. پس از شکست توابین رفاعه از جمله بازماندگان این حادثه بود که با مختار بیعت کرد.
نمازی شاهرودی در ابتدا به صحابه علی بودن او تصریح کرده و می‌نویسد:
رفاعه بن شداد البجلی: من اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) وشهد معه فی حرب الجمل. . . وهو ممن کتب الی الحسین (علیه‌السّلام) من اهل الکوفه. ولما ورد الحسین (علیه‌السّلام) کربلاء، دعا بدواه وبیضاء وکتب الی اشراف الکوفه: بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی الی سلیمان بن صرد، و المسیب بن نجیه، ورفاعه بن شداد، وعبدالله بن وال، وجماعه المؤمنین – الخ.
قیام هؤلاء الجماعه لطلب ثار الحسین (علیه‌السّلام). وکانوا رؤساء علی جند المختار وجاهدوا، وله اشعار فی الرجز. قاتل رفاعه، قتال الشدید الباس، القوی المراس، حتی قتل.

[۵۱] نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۴۰۳، ‌رقم ۵۶۴۷، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.

رفاعه بن شداد بجلی از یاران امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بود که در جنگ جمل با حضرت شرکت کرد. او از جمله کسانی بود که برای امام حسین (علیه‌السّلام) نامه نوشت و هنگامی که امام به کربلا آمد برای اشراف کوفه نوشت: به نام خداوند بخشنده ومهربان، از جانب حسین بن علی به سلیمان بن صرد، مسیب بن نجیه، رفاعه بن شداد و عبدالله بن وال و گروهی از مؤمنان . . . آنها از کسانی بودند که برای خونخواهی حسین (علیه‌السّلام) قیام کردند و بر سپاه مختار رئیس و فرمانده بودند و در رکاب مختار جنگیدند. رفاعه شعری در رجز دارد، رفاعه جنگ شایان و سختی کرد تا این‌که کشته شد.

آیت‌الله العظمی خوئی نیز می‌نویسد: رفاعه بن شداد: رجال الشیخ فی اصحاب علی (علیه‌السّلام)، وفی اصحاب الحسن (علیه‌السّلام).

[۵۲] موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، ج۸، ص۲۰۳، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.

رفاعه بن شداد از رجال شیخ طوسی است و شیخ طوسی ایشان را در شمار اصحاب علی و امام حسن (علیهما‌السّلام) ذکر کرده است.

برخی علمای اهل‌سنت نیز گفته‌اند: رفاعه بن شداد از اصحاب علی (علیه‌السّلام) بوده و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت جنگیده است.
خیرالدین زرکلی می‌نویسد:رفاعه بن شداد البجلی: قارئ، من الشجعان المقدمین، من اهل الکوفه. کان من شیعه علی. ولما قتل الحسین وخرج المختار یطالب بدمه انحاز الیه رفاعه.

[۵۳] زرکلی، خیرالدین، ‌الاعلام، ج۳، ص۲۹، ‌ناشر:دار العلم للملایین – بیروت – لبنان، چاپ:الخامسه، سال چاپ:ایار – مایو ۱۹۸۰ طبق برنامه مکتبه اهل البیت.

رفاعه‌ بن شداد بجلی، قاری قرآن، از قهرمانان دلیر اهل کوفه و از شیعیان علی بوده است. هنگامی‌که حسین کشته شد و مختار در پی خونخواهی برآمد، رفاعه به سوی او آمد.

عمر بن ابی جراده نیز تصریح می‌نماید که رفاعه به همراه علی (علیه‌السّلام) در صفین حضور داشته است: رفاعه بن شداد ابو عاصم وقیل رفاعه بن عامر القتبانی البجلی وقتبان بطن من بجیله شهد صفین مع علی رضی الله عنه.

[۵۴] ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، ج۸، ص۳۶۷۲، تحقیق:د. سهیل زکار، دار النشر:دار الفکر.

رفاعه‌ بن شداد کنیه‌اش ابوعاصم است و گفته شده رفاعه بن عامر قتبانی بجلی. او با علی (علیه‌السّلام) در جنگ صفین حضور یافت.

سعد بن حذیفه بن یمان

سعد بن حذیفه نیز از جمله توابین و هم پیمانان سلیمان بن صرد خزاعی بود که بعد از جنگ عین الورده با افراد خودش به مدائن برگشت ولی بعداً‌ به مختار پیوست.
ابن کثیر در البدایه می‌نویسد: وکتب سلیمان بن صرد الی سعد بن حذیفه بن الیمان وهو امیر علی المدائن یدعوه الی ذلک فاستجاب له ودعا الیه سعد من اطاعه من اهل المدائن فبادروا الیه بالاستجابه والقبول وتمالؤا علیه وتواعدوا النخیله فی التاریخ المذکور.

[۵۵] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۴۷، ‌ناشر:مکتبه المعارف – بیروت.

سلیمان بن صرد به سعد بن حذیفه که امیر مدائن بود نوشت و او را به خونخواهی دعوت کرد. سعد نیز دعوت او را اجابت نمود و سعد پیروان یمنی‌اش را به سوی سلیمان فراخواند و آنها نیز استجابت کردند و بر محوریت سلیمان اجتماع کردند و در تاریخ مشخص در نخیله وعده دادند.

طبری و برخی دیگر می‌نویسند، ‌سعد بن حذیفه از طرف مختار، منصب قضاوت مدائن را به عهده گرفت: و بعث سعد بن حذیفه بن الیمان علی حلوان.

[۵۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ‌ص۵۰۹، ‌ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت.

مختار سعد بن حذیفه بن یمان را به حلوان فرستاد.

[۵۷] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۱۲۳، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

بزرگان شیعه نیز می‌نویسند که سعد بن حذیفه از اصحاب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بوده است.
نمازی شاهرودی می‌نویسد: سعد بن حذیفه بن الیمان: من اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام).

[۵۸] نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۷، ‌ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.

آیت‌الله العظمی خویی نیز فرموده است: ۵۰۲۶ – سعد بن حذیفه: الیمان، من اصحاب علی (علیه‌السّلام)، رجال الشیخ.

[۵۹] موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۹، ص۵۹، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.

ابراهیم بن مالک اشتر

همانطوری‌که گفته شد، ‌در قیام مختار بسیاری از بزرگان و سران شیعه نقش فعال داشتند؛ ولی با جرات می‌توان گفت: هیچ چهره‌ای تاثیرگذار همانند ابراهیم بن مالک اشتر در میان اصحاب مختار نخواهد بود که موفقیت‌های چشمگیر و بزرگی را برای امت اسلام به ارمغان آورد.
ابن نمای حلی درباره او می‌نویسد:
وَکَانَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ مَالِکٍ الْاَشْتَرُ مُشَارِکاً لَهُ فِی هَذِهِ الْبَلْوَی وَمُصَدِّقاً عَلَی الدَّعْوَی وَلَمْ یَکُ اِبْرَاهِیمُ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَلَا ضَالًّا فِی اعْتِقَادِهِ وَیَقِینِهِ وَالْحُکْمُ فِیهِمَا وَاحِد.

[۶۰] ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۵۸، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ‌الطبعه‌ الاولی ۱۴۱۶.

ابراهیم بن اشتر در این اوضاع با مختار شریک بود و ادعای او را تصدیق می‌نمود. ابراهیم درباره دین خود شکی نداشت و از نظر اعتقاد و یقین گمراه نبود. مختار و ابراهیم یک حکم دارند.

شخصیت با نفوذ، افکار بلند، شجاعت توصیف ناپذیر و اخلاص شدید او به ساحت مقدس اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، شیعیان را به سرانجام و پیروزی این قیام امیدوار کرده بود. ابراهیم صحابه وفادار و با اخلاص امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) است که همراه پدر بزرگوارش در جنگ صفین شرکت داشت و در مقابل دشمن شمشیر زد.
سیدمحسن امین در کتاب اعیان الشیعه می‌گوید:
ابراهیم بن مالک بن الحارث الاشتر النخعی قتل سنه ۷۱. . . . وکان مع ابیه یوم صفین مع امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) وهو غلام وابلی فیها بلاء حسنا وبه استعان المختار حین ظهر بالکوفه طالبا بثار الحسین (علیه‌السّلام) وبه قامت اماره المختار وثبتت ارکانها.

[۶۱] امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۲، ص۲۰۰، تحقیق وتخریج:حسن الامین، ناشر:دار التعارف للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ م.

ابراهیم بن مالک بن حارث اشتر نخعی در سال۷۱ کشته شد و در در جنگ صفین در حالی که بچه بود همراه پدرش در رکاب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) جنگید و در آن روز نیکو امتحان داد و مختار هنگامی‌که در کوفه قیام کرد، از او در راستای خونخواهی از قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام) کمک خواست و توسط او حکومت مختار پا برجا شد و پایه‌های آن محکم گشت.
داستان شجاعت و شمشیر زدن او در مقابل دشمن در میدان صفین در آن سن، اعجاب انگیز است. پدرش مالک اشتر، در مقابل عمرو بن عاص قرار گرفت هنگامی که عمرو بن عاص فهمید در مقابل مالک اشتر قرار گرفته ترسان شد و از طرفی نتوانست فرار کند. مالک نیزه‌ای به طرف او‌ انداخت. او از صحنه گریخت. جوانی از جوانان قبیله حمیر که در سپاه معاویه بود، صحنه را دید و پرچم را از عمرو بن عاص گرفت و گفت: اکنون هنگام نبرد جوانی چون من است. و شروع به رجز خواندن کرد. مالک اشتر، دست فرزندش ابراهیم را گرفت و گفت:

فنادی الاشتر ابراهیم ابنه خذ اللواء فغلام لغلام فتقدم ابراهیم وهو یقول:
یا ایها السائل عنی لا ترع اقدم ••••• فانی من عرانین النخع
کیف تری طعن العراقی الجذع ••••• اطیر فی یوم الوغی ولا اقع
ما ساءکم سر وما ضرکم نفع ••••• اعددت ذا الیوم لهول المطلع
وحمل علی الحمیری فالتقاه الحمیری بلوائه ورمحه ولم یبرحا یطعن کل واحد منهما صاحبه حتی سقط الحمیری قتیلا.

[۶۲] منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ج۱، ص۴۴۱، ‌دار النشر:طبق برنامه الجامع الکبیر.

اشتر پسرش ابراهیم را فراخواند و گفت: ‌ این پرچم را بگیر جوان در مقابل جوان. ابراهیم پیش آمد در حالی که می‌گفت:
‌ای کسی که به دنبال من می‌گشتی نگران نباش، جلو بیا که من از شجاعان قبیله نخع هستم.
نیزه زدن یک جوان عراقی برومند را چگونه می‌بینی؟، من (مانند یک پرنده) در روز جنگ پرواز می‌کنم و بر زمین نمی‌افتم.
چیزی که باعث مشکل شما شود، ما را خشنود می‌سازد و چیزی که به شما ضرر بزند به ما سود می‌رساند من امروز را ذخیره‌ای برای روز قیامت خود می‌دانم.
و به سوی جوان حمیری حمله برد، جوان حمیری با پرچم و نیزه‌اش به سمت او حمله کرد، و مدتی نگذشت که هر دو مشغول کارزار شدند، تا اینکه جوان حمیری کشته بر زمین افتاد.

بنا به تصریح مورخان، ابراهیم بعد از این‌که عبیدالله بن زیاد را به هلاکت رسانید از جانب مختار والی موصل و آذربایجان شد: واقام والیا علی الموصل وارمینیه واذربیجان من قبل المختار وهو علی العراق وال.

[۶۳] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۹، ناشر:دار صادر – بیروت.

ابراهیم بر موصل و ارمنیه و آذربایجان از جانب مختار به عنوان والی برگزیده شده در حالی که خود مختار بر عراق ولایت داشت.

عبدالله بن حارث

یکی از صحابه امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) برادر مالک اشتر، ‌عبدالله بن حارث است. شیخ طوسی او را از جمله اصحاب امیرمؤمنان علی به شمار آورده است:
۷ – عبدالله بن الحارث، اخو مالک الاشتر.

[۶۴] شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص۷۰، تحقیق:جواد القیومی الاصفهانی، ناشر:مؤسسه النشر الاسلامی قم، الطبعه:الاولی، ۱۴۱۵ه.

آقای خویی و برخی رجالیون دیگر می‌نویسند: عبدالله بن الحارث اخو مالک: الاشتر: من اصحاب علی (علیه‌السّلام)، رجال الشیخ.

[۶۵] موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواه، ج۱۱، ص۱۶۴، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.

[۶۶] نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۵۰۸، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.

او از همکاران مختار در قیام و پس از آن از جانب مختار والی ارمنیه شد.

طبری نقل کرده است: قال ابومخنف حدثنی حصیره بن عبدالله الازدی و فضیل بن خدیج الکندی والنضر بن صالح العبسی قالوا: اول رجل عقد له المختار رایه عبدالله بن الحارث اخو الاشتر عقد له علی ارمینیه.

[۶۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۵۰۹.

به نقل ابومخنف از حصیره و فضیل و نضر، عبدالله بن حارث برادر اشتر نخستین کسی است که او را مختار به استانداری ارمنیه (شـامـل مـنـطـقـه وسـیعی از شمال غربی ایران و شمال عراق و جنوب ترکیه و قسمتی از آسیای میانه)، منصوب کرد.

احمر بن شمیط بجلی

یکی از یاران مختار احمر بن شمیط بجلی است. طبق نقل جاحظ و بلاذری او نیز از جمله یاران و شیعیان امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بوده است که در هنگام خلافت آن حضرت، از جانب ایشان ماموریت‌هایی را به انجام رسانده است.
جاحظ و بلاذری در ترجمه «شبیب بن کریب» درباره احمر بن شمیط می‌نویسد:
وقال ابو الحسن عن علی بن سلیمان کان شبیب بن کریب الطائی یصیب الطریق فی خلافه علی بن ابی طالب کرم الله تعالی وجهه فبعث الیه احمر بن شمیط العجلی واخاه فی فوارس فهرب شبیب.

[۶۸] جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۳، ص۵۹.

ابوالحسن (مدائنی) از علی بن سلیمان نقل کرده که شبیب بن کریب طائی در زمان خلافت علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) به راهزنی می‌پرداخت؛ آن حضرت احمر بن شمیط عجلی و برادرش را به همراه سوارانی به سوی او فرستادند و شبیب فراری شد.

بلاذری نیز درباره او می‌نویسد:
المدائنی عن عوانه بن الحکم قال: کانت شیث بن عمرو بن کریب الطائی یصیب الطریق، فبعث الیه علی احمر بن شمیط واخاه فنذر بهم فرکب فرساً له یقال له العصا وهرب.

[۶۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۷.

شبیب بن عمرو راهزنی می‌کرد، حضرت علی (علیه‌السّلام) احمر بن شمیط را به مقابله با او فرستادند، وقتی که به آنها رسید، شبیب سوار بر اسبش که «عصا» نام داشت شده و فرار کرد.

شبهه ادعای نبوت مختار

یکی از تهمت‌های ابن تیمیه و امثال او به مختار این است که او ادعای نبوت داشت؛ اما طبق روایات اهل‌سنت، و اقرار علمای آنها صحابه پشت سر مختار نماز خوانده‌اند! آیا می‌توان پشت سر کافری که ادعای نبوت داشته است نماز خواند؟

حکم امامت کافر در نماز

برای این‌که جواب سؤال فوق روشن شود، ‌به مبنای مذهب اهل‌سنت در رابطه با امامت کافر اشاره می‌کنیم. تمام مذاهب اسلامی، برای امام جماعت شرایط ویژه‌ای دارند. ممکن است برخی از شرایط تفاوت داشته باشد؛ اما در مسلمان بودن امام جماعت، همه اتفاق‌نظر دارند.
شافعی امام یکی از مذاهب اربعه می‌گوید:
امَامَهُ الْکَافِرِ (قال الشَّافِعِیُّ) رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَی وَلَوْ اَنَّ رَجُلًا کَافِرًا اَمَّ قَوْمًا مُسْلِمِینَ ولم یَعْلَمُوا کُفْرَهُ او یَعْلَمُوا لم تَجْزِهِمْ صَلَاتُهُمْ.

[۷۰] شافعی، محمد بن ادریس، الام، ج۱، ص۱۹۵.

امامت کافر: شافعی گفته است اگر یک کافر امامت مسلمانان را برعهده بگیرد، اما آنها کفر او را ندانند، یا بدانند، نماز آنها پشت سر وی درست نیست!

آبی ازهری می‌نویسد:
فاعلم ان الذکوره المحققه شرط فی صحه الامامه، ویزاد علی هذا الشرط شروط اخر وهی: الاسلام، فلا تصح امامه الکافر.

[۷۱] آبی ازهری، صالح عبدالسمیع، الثمر الدانی فی تقریب المعانی شرح رساله ابن ابی زید القیروانی، ‌ص۱۴۸، دار النشر:المکتبه الثقافیه – بیروت.

بدان مرد بودن (که یک شرط ثابت شده‌ای است) شرط صحت امامت است. علاوه بر این شرط، شرط‌های دیگری نیز در امام باید باشد و آن اسلام است؛ بنابراین امامت کافر صحیح نیست.

ابراهیم شیرازی نیز نظر شافعی را در این زمینه بیان کرده است: ولا تصح امامه الکافر لانه لیس من اهل الصلاه فلا یجوز ان یعلق صلاته علی صلاته. . .

[۷۲] شیرازی، ابراهیم بن علی، المهذب فی فقه الامام الشافعی، ج۱، ص۱۸۳.

امامت کافر صحیح نیست؛ ‌ زیرا او اهل نماز نیست پس جایز نیست برای کسی نماز خودش را به نماز او وابسته کند. . .

سیف‌الدین شاشی در حلیه العلماء فی معرفه مذاهب الفقهاء، می‌گوید: ولا تصح امامه الکافر فاذا صلی بقوم لم یحکم باسلامه.

[۷۳] شاشی، محمد بن احمد، حلیه العلماء فی معرفه مذاهب الفقهاء، ج۲، ص۱۶۹، ‌تحقیق:د. یاسین احمد ابراهیم درادکه، دار النشر:مؤسسه الرساله/ دار الارقم – بیروت/ عمان، ‌الطبعه:الاولی۱۹۸۰م.

امامت کافر صحیح نیست هرگاه با جماعتی نماز خواند به اسلام او حکم نمی‌شود.

نفراوی مالکی نیز می‌نویسد: وَاعْلَمْ اَنَّ الْاِمَامَهَ لها شُرُوطُ صِحَّهٍ وَشُرُوطُ کَمَالٍ فَشُرُوطُ صِحَّتِهَا ثَلَاثَهَ عَشَرَ اَوَّلُهَا الذُّکُورَهُ. . . ثَانِیهَا الْاِسْلَامُ فَلَا تَصِحُّ امَامَهُ الْکَافِرِ وَاِنْ حُکِمَ بِاِسْلَامِهِ انْ نَطَقَ بِالشَّهَادَتَیْنِ. . .

[۷۴] نفراوی مالکی، احمد بن غنیم، الفواکه الدوانی علی رساله ابن ابی زید القیروانی، ج۱، ص۲۰۵، ‌دار النشر:دار الفکر – بیروت – ۱۴۱۵.

امامت دارای شرایط صحت و شرایط کمال است. شرایط صحت آن سیزده چیز است نخستین شرط آن مرد بودن. . . شرط دوم آن اسلام است؛ بنابراین، امامت کافر صحیح نیست هرچند به خاطر نطق او به شهادتین به اسلام او حکم شود.

کفر مدعی نبوت

همچنین به اقرار علمای اهل‌سنت مدعی نبوت کافر است. غیر از مذهب امامیه، مذاهب اسلامی دیگر نیز منکر نبوت و یا مدعی نبوت را کافر می‌دانند. در این‌باره به سخن چند تن از علمای اهل‌سنت اشاره می‌کنیم:
کشمیری یکی از شارحان سنن ترمذی بر کافر بودن مدعی نبوت ادعای اجماع کرده و بر وجوب قتل او صراحت دارد: مدعی النبوه کافر اجماعاً و واجب القتل.

[۷۵] کشمیری، محمد انورشان بن معظم شان، العرف الشذی شرح سنن الترمذی، ج۴، ص۱۱، ‌تحقیق:الشیخ محمود شاکر، دار النشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت/لبنان، ‌الطبعه:الاولی۱۴۲۵ه-۲۰۰۴م.

یوسف حنبلی می‌گوید: ویحصل الکفر باحد اربعه امور: . . . او ادعاء النبوه او الشرک له تعالی. . .

[۷۶] حنبلی، مرعی بن یوسف، دلیل الطالب علی مذهب الامام المبجل احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۱۷، دار النشر: المکتب الاسلامی – بیروت، ‌الطبعه: الثانیه۱۳۸۹.

کفر به چهار امر حاصل می‌شود: . . . یکی از آنها ادعای نبوت یا شرک به خداوند است. . . .

اقتدای صحابه در نماز به مختار

ابن حزم‌ اندلسی، یکی از استوانه‌های علمی و پر آوازه اهل‌سنت است. شمس‌الدین ذهبی او را این‌گونه معرفی کرده است: ابن حزم الامام الاوحد البحر ذو الفنون والمعارف ابو محمد علی ابن احمد بن سعید بن حزم. . قال ابو عبدالله الحمیدی کان ابن حزم حافظا للحدیث وفقهه مستنبطا للاحکام من الکتاب والسنه متفننا فی علوم جمه عاملا بعلمه ما راینا مثله فیما اجتمع له من الذکاء وسرعه الحفظ وکرم النفس والتدین.

[۷۷] ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۱۸۸- ۱۸۴، تحقیق:شعیب الارنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه:التاسعه، ۱۴۱۳ه.

ابن حزم تنها امام و دریایی از فنون و معارف ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم . . . است. ابوعبدالله الحمیدی گفته است: ابن حزم حافظ روایت و ماهر در دانش آن، ‌استبناط کننده احکام از کتاب و سنت و متفنن در تمام علوم و عامل به علم بود. مانند او در ذکاوت و زیرکی و سرعت حفظ و کرامت نفس و تدین ندیده‌ام.
ابن حزم که این قدر مورد تکریم و اعتماد علمای اهل‌سنت می‌باشد، در کتابش تصریح می‌کند: هیچ یکی از صحابه را ندیدم که پشت سر مختار بن عبید نماز نخوانده باشد. این سخن نشان‌دهنده این است که صحابه مختار را مسلمان می‌دانسته‌اند، و تهمت‌هایی از قبیل ادعای نبوت و . . . که ابن تیمیه و امثال او به مختار می‌زنند، خالی از صحت است.

ابن حزم‌ اندلسی در «المحلی» می‌گوید:
قال عَلِیٌّ: ما نَعْلَمُ اَحَدًا من الصَّحَابَهِ رضی الله عنهم امْتَنَعَ من الصَّلاَهِ خَلْفَ الْمُخْتَارِ وعبید اللَّهِ بن زِیَادٍ وَالْحَجَّاجِ وَلاَ فَاسِقَ اَفْسَقُ من هَؤُلاَءِ.

[۷۸] ابن حزم‌ اندلسی، علی بن احمد، المحلی، ج۴، ص۲۱۴، تحقیق:لجنه احیاء التراث العربی، ناشر:دار الآفاق الجدیده – بیروت.

علی بن حزم می‌گوید: من سراغ ندارم که یکی از صحابه را که از نماز خواندن پشت سر مختار، عبیدالله بن زیاد و حجاج و فاسقی که فاسدتر از این‌ها باشند خودداری کرده باشند.

همچنین ابن سعد در الطبقات الکبری با سند معتبر می‌گوید:
قال حدثنا ابو شهاب (الحناط) عن یونس (بن عبید بن دینار) عن نافع (مولی‌ ابن عمر) قال قیل لابن عمر زمن بن الزبیر والخوارج والخشبیه اتصلی مع هؤلاء ومع هؤلاء وبعضهم یقتل بعضا قال فقال من قال حی علی الصلاه اجبته ومن قال حی علی الفلاح اجبته ومن قال حی علی قتل اخیک واخذ ماله قلت لا.

[۷۹] زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۹، ناشر:دار صادر – بیروت.

به عبدالله بن عمر در زمان عبدالله بن زبیر و خوارج و خشبیه (طرفداران مختار که به خاطر حفظ حرمت مکه با چوب در مکه به نیروهای عبدالله بن زبیر حمله کردند و محمد حنفیه و بنی‌هاشم را از دست عبدالله بن زبیر که می‌خواست آنها را آتش بزند، نجات دادند) گفته شد: آیا با آنها و آنها نماز می‌خوانی با اینکه بعضی از آنها بعضی دیگر را می‌کشند؟ گفت: هرکس بگوید «بشتابید به سوی نماز» کلام او را اجابت می‌کنم، ‌و هرکس بگوید «بشتابید به سوی رستگاری» کلام او را اجابت می‌کنم، اما اگر کسی بگوید: بشتاب به سوی کشتن برادرت و گرفتن مال او، می‌گویم، نه!

از کلام این بزرگان به دست می‌آید که امامت شخص کافر، جایز نیست و از طرفی کسی که مدعی نبوت باشد کافر است. باید درنظر داشت این مطالب را، ابن تیمیه و ابن کثیر گفته‌اند که مختار مدعی نبوت بود پس باید کافر باشد. و از طرف دیگر ابن حزم تصریح می‌نماید که تمام صحابه حاضر در زمان مختار نمازشان را به مختار اقتدا کرده‌اند.
سؤال ما از ابن تیمیه و طرفداران او این است که اگر مختار مدعی نبوت بود، پس چرا این همه صحابه به او اقتدا کردند؟ زیرا همانطور که در فتوای شافعی آورده شد، چه می‌دانستند که او مدعی نبوت است و چه نمی‌دانستند، به خاطر کفر او، نمازشان مقبول نبوده است! آیا کسی می‌تواند ادعا کند که نماز صحابه مقبول نبوده است؟!

قبول هدیه مختار توسط دو صحابی

طبق گزارش‌های مورخان، مختار در زمان حکومت خودش هدایایی را برای دوتن از صحابیان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که ابن عباس و ابن عمر باشند، ‌می‌فرستاد و آنها نیز هدایای او را قبول می‌کردند؟
شیبانی از سیره نگاران قدمای اهل‌سنت می‌نویسد: فکان ابن عباس وابن عمر رضی الله عنهم یقبلان هدیه المختار.

[۸۰] شیبانی، محمد بن حسن، السیر الکبیر، ج۱، ص۹۹، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، دار النشر: معهد المخطوطات – القاهره. طبق بر نامه الجامع الکبیر.

ابن عباس و ابن عمر هدیه مختار را می‌پذیرفتند.

ابن حزم‌ اندلسی که پیشتر آن را معرفی کردیم از حبیب بن ابی ثابت این‌گونه نقل کرده است: وَمِنْ طَرِیقِ الْحَجَّاجِ بن الْمِنْهَالِ نَا عبدالله بن دَاوُد هو الْخُرَیْبِیُّ عن الاَعْمَشِ عن حَبِیبِ بن ابی ثَابِتٍ قال: رَاَیْت هَدَایَا الْمُخْتَارِ تَاْتِی ابْنَ عَبَّاسٍ وَابْنَ عُمَرَ فَیَقْبَلاَنِهَا.

[۸۱] ابن حزم‌اندلسی، علی بن احمد، المحلی، ج۹، ص۱۵۳، ‌تحقیق:لجنه احیاء التراث العربی، ناشر:دار الآفاق الجدیده – بیروت.

حبیب بن ثابت می‌گوید: من دیدم که هدایای مختار به ابن عباس و ابن عمر می‌آمد و آنها نیز می‌پذیرفتند.

ابن بطال در «شرح صحیح البخاری» بدرالدین عینی در «عمده القاری شرح صحیح البخاری» از حبیب بن ثابت همان روایت را نقل کرده‌اند.

[۸۲] ابن بطال بکری، علی بن خلف، شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۵۰۸، تحقیق:ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، ناشر:مکتبه الرشد – السعودیه/ الریاض، الطبعه:الثانیه، ۱۴۲۳ه – ۲۰۰۳م.

[۸۳] عینی، محمود بن احمد، مغانی الاخیار، ج۳، ص۵۰۸، طبق برنامه الجامع الکبیر.

[۸۴] عینی، محمود بن احمد، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج۹، ص۵۵.

ابن اثیر در اسد الغابه می‌نویسد: وکان یرسل المال الی ابن عمر، وابن عباس، وابن الحنفیه وغیرهم، فیقبلونه منه.

[۸۵] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص۳۴۷.

مختار به ابن عمر و ابن عباس و ابن حنفیه (محمد بن علی) و جز آنان، مال‌هایی (هدایایی) می‌فرستاد و ابن عمر نیز می‌پذیرفت.

با توجه به این گزارش‌ها، اگر مختار مدعی نبوت و کافر بود، نباید ابن عباس و ابن عمر که از صحابیان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند، هدیه او را می‌پذیرفتند.

مدح مختار توسط بزرگان صحابه

بلاذری دو روایت را در مورد دیدگاه ابن عباس نسبت به مختار، نقل کرده است:
وقال عبدالله بن الزبیر لابن عباس واخبره بامر المختار فرای منه توجعاً واکباراً لقتله اتتوجع لابن ابی عبید وتکره ان تسمیه کذاباً؟ فقال له: ما جزاؤه ذلک منا، قتل قتلتنا وطلب بدمائنا وشفی غلیل صدورنا.

[۸۶] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۵.

عبدالله بن زبیر با ابن عباس سخن گفت او را از کشتن مختار باخبر کرد؛ اما دید که ابن عباس‌ اندوهگین است و این‌مطلب را بزرگ شمرده است، به او گفت: آیا برای کشتن مختار‌ اندوهگینی؟ و خوش‌نداری که او را کذاب بنامی؟ ابن عباس گفت: این پاداش او از جانب ما نیست، کشندگان ما را کشت و خونخواه ما بود و‌ اندوه سینه ما را آرامش بخشید.

وقد روی عن ابن عباس انه ذکر عنده المختار، فقال: صلی علیه الکرام الکاتبون.

[۸۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۶.

ابوصالح می‌گوید: ابن عباس درباره مختار می‌گفت: او خون ما را بازخواست کرد و قاتلان ما را کشت. و گفت: ‌ ما مختار را بهتر می‌شناسیم پس درباره او جز خوبی چیزی نگویید. روایت شده است که در نزد ابن عباس سخن از مختار به میان آمد او گفت: درود فرشتگان گرامی بر نویسنده او باد.

همچنین بلاذری در جای دیگر از انساب الاشراف و ابن اثیر نیز در الکامل فی التاریخ روایت اول را به این‌صورت نقل می‌کنند که: وقال ابن الزبیر لعبدالله بن عباس الم یبلغک قتل الکذاب قال ومن الکذاب قال ابن ابی عبید قال قد بلغنی قتل المختار قال کانک نکرت تسمیته کذابا ومتوجع له قال ذاک رجل قتل قتلتنا وطلب ثارنا وشفی غلیل صدورنا ولیس جزاؤه منا الشتم والشماته.

[۸۸] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۷.

[۸۹] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۰.

ابن زبیر به عبدالله بن عباس گفت: آیا به تو خبر کشتن دروغگو نرسیده است؟ ابن عباس گفت: دروغگو کیست؟ ابن زبیر گفت: ابن ابی عبید (مختار)؛ ابن عباس گفت: به من خبر کشتن مختار رسیده است! ابن زبیر گفت: ظاهرا تو خوش نداری که او را دروغگو بنامی و داغدار مختار هستی؟ ابن عباس گفت: او مردی بود که قاتلان ما را کشت و خون ما را بازخواست کرد و‌ اندوه سینه‌های ما را شفا بخشید پاداش او دشنام و شماتت و نسبت‌های ناروا نیست.

همچنین به گفته علمای اهل‌سنت، عبدالله بن عمر مختار و لشکریانش را مسلمان و از اهل قبله می‌داند: ولما قتل مصعب المختار ملک البصره والکوفه. . . وان مصعبا لقی عبدالله بن عمر فقال له ابن عمر: انت القاتل سبعه آلاف من اهل القبله فی غداه واحده فقال مصعب: انهم کانوا کفره سحره. فقال ابن عمر: والله لو قتلت عدتهم غنما من تراث ابیک لکان ذلک سرفا.

[۹۰] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۶، ص۶۶، ناشر:دار صادر – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۳۵۸.

وقتی که مصعب مختار را کشت، مالک بصره و کوفه شد، . . . و مصعب عبدالله بن عمر را دید؛ عبدالله بن عمر به او گفت: تو کسی هستی که در یک صبحگاه هفت هزار نفر از اهل قبله را کشته‌ای؟ مصعب گفت: آنها کافر و ساحر بودند! ابن عمر گفت: اگر به تعداد آنها از مال پدرت گوسفند کشته بودی، باز زیاده روی بود!

همچنین شعبی که از دشمنان مختار است، خود می‌گوید: وعن الشعبی قال: رایت فی النوم کان رجالا من السماء نزلوا معهم حراب یتتبعون قتله الحسین فما لبثت ان نزل المختار فقتلهم رواه الطبرانی واسناده حسن.

[۹۱] هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۹، ص۱۹۵-۱۹۶، ناشر:دار الریان للتراث/‌ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷ه.

از شعبی روایت شده که گفت: در خواب دیدم مردانی از آسمان نازل شدند که با خود شمشیر داشتند، و به دنبال قاتلین حسین (علیه‌السّلام) می‌گشتند. مدتی نگذشت که مختار قیام کرده و آنها را کشت، این روایت را طبرانی نقل کرده است و سند آن حسن است.

این روایت نشان می‌دهد که مختار، تعبیر مردان آسمانی ذکر شده در خواب شعبی است.

نتیجه تایید مختار توسط اهل‌سنت

گذشته از این‌که خود مختار از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد، تعدادی از صحابه رسول خدا و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نیز او را در این قیام و انتقام همراهی کردند و تا پای جان از فرمانش اطاعت کردند و بعد از پیروزی نیز در کار حکومتی و خدمت‌رسانی به مردم با او نقش ایفاء کردند. و همچنین در کتب اهل‌سنت، روایاتی در تایید از مختار توسط صحابه آمده است.

بررسی مطالب ضد مختار در کتب اهل‌سنت

همان‌گونه که در مقدمه بیان کردیم، گروهی از اهل‌سنت به ویژه سلفی‌ها به پیروی از دیدگاه ابن تیمیه، ‌مختار را متهم به ادعای نبوت و نزول وحی کرده و او را یک فرد دروغگو معرفی کرده‌اند. همچنین اشکالاتی از جمله ناصبی بودن، یا کفر باطنی در روایات اهل‌سنت در مورد او مطرح شده است؛ بسیاری از این ادله، قابل نقاش و خدشه است، اما شاید به خاطر کثرت مجموع آنها، ادعا شود که قطعا برخی از آنها صحیح است؛ در هر صورت، این مطالب نقل شده از کتب اهل‌سنت است و برای ما شیعیان حجت نیست، همچنین همانطور که در فصل قبل مطرح شد، مختار طبق مبانی اهل‌سنت، صحابی است، و هر سخنی که بر ضد او مطرح شود، در واقع نوعی خدشه در اعتقاد به قاعده عدالت صحابه است. به عبارت دیگر، هرچه اشکالات بر ضد مختار در کتب اهل‌سنت بیشتر باشد، خدشه به قاعده عدالت صحابه بزرگتر می‌گردد.

شبهه دروغگو بودن و ادعای نبوت

مهم‌ترین شبهه آنان این است که مختار ادعای نبوت و نزول فرشته وحی کرد. گرچه این ادعا در زمان حکومت آل زبیر با جعل روایات مطرح شد؛ اما بعد از گذشت زمان‌ها، بیهقی در قرن پنجم و ابن تیمیه (از پایه گذاران وهابیت) آن را دوباره بازخوانی کردند و پیروان او نیز همانند ابن کثیر دمشقی و دیگران تا به امروز به صورت مداوم در کتاب‌ها و گفتگوهایشان مطرح می‌کنند. برای روشن شدن شبهه ابتدا متن کلمات این علما را مطرح می‌کنیم:

بیان شبهه توسط بیهقی

یکی از کسانی که قبل از ابن تیمیه و ابن کثیر مختار را متهم به ادعای نبوت و نزول وحی کرده، اسماعیل بیهقی است. او در کتاب دلائل النبوه می‌نویسد:
وقد شهد جماعه من اکابر التابعین علی المختار بن ابی عبید بما کان یستبطن واخبر بعضهم بانه من جمله الکذابین الذین اخبر النبی بخروجهم بعده.

[۹۲] اصفهانی، اسماعیل بن محمد، دلائل النبوه، ج۶، ص۴۸۲، تحقیق: محمد محمد الحداد، ناشر: دار طیبه – الریاض، الطبعه: الاولی، ۱۴۰۹هـ.

گروهی از بزرگان تابعان شهادت داده‌اند که مختار بن ابی عبیده، چیزی را پنهان می‌کرد و برخی از بزرگان خبر داده‌اند که مختار از جمله دروغگویانی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) از ظهور آنان بعد از خودش خبر داده است.

بیان شبهه توسط ابن کثیر

ابن کثیر نیز به پیروی از ابن تیمیه می‌گوید: مختار، مدعی نبوت و نزول وحی بود.
. . . وکان یزعم انه نبی، وان جبریل کان یاتیه بالوحی.

[۹۳] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۶، ص۲۶۵، ناشر:مکتبه المعارف – بیروت.

مختار گمان می‌کرد که او پیامبر است و جبرئیل وحی را برای او می‌آورد.

ابن کثیر در جای دیگر از کتابش، بعد از اینکه داستان کشته شدن مختار را به دست مصعب بن زبیر گزارش کرده درباره مختار می‌نویسد: ثم زالت دوله المختار کان لم تکن وکذلک سائر الدول وفرح المسلمون بزوالها وذلک لان الرجل لم یکن فی نفسه صادقا بل کان کاذبا یزعم ان الوحی یاتیه علی ید جبریل.

[۹۴] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۳۲۰.

سپس دولت و حکومت مختار برطرف شد گویا این که اصلاً‌ نبود، همچنان‌که باقی دولت‌ها از میان رفت و مسلمانان به زوال این‌ها خوشحال شدند. خوشحالی مسلمان به این دلیل بود که او یک انسان راستگو نبود؛ بلکه دروغگویی بود که گمان می‌کرد وحی توسط جبرئیل به او می‌رسد.

ابن کثیر در جای دیگر از کتابش، مختار را گمراه و گمراه کننده خوانده است:ولا شک انه کَانَ ضَالًّا مُضِلًّا، اَرَاحَ اللَّهُ الْمُسْلِمِینَ مِنْهُ بَعْدَمَا انْتَقَمَ بِهِ مِنْ قَوْم ٍآخَرِینَ مِنَ الظَّالِمِینَ، کمَا قَالَ تَعَالَی «وَکَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًابِمَاکَانُوا یَکْسِبُونَ

[۹۵] انعام/سوره۶، آیه۱۲۹.

»

[۹۶] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۳۲۲.

همانا که مختار انسانی گمراه و گمراه‌گر بود که خداوند مسلمانان را از شر او راحت نمود پس از اینکه بوسیله‌ی وی از انسان‌هایی ستمگر انتقام گرفت و این است مصداق گفته‌ی پروردگار آنجایی که می‌فرماید: (‌و همان‌گونه برخی از ستمگران را بر برخی دیگر مسلط می‌گردانیم، و این به خاطر اعمالی است که انجام می‌داده‌اند.

بیان شبهه توسط ابن تیمیه

ابن تیمیه می‌گوید: مختار شخص دروغگو بود که برای خودش ادعای نبوت و نزول فرشته وحی کرد. او در کتاب منهاج السنه مختار را با معاویه مقایسه می‌کند و می‌نویسد:
والمنتصرون لعثمان معاویه واهل الشام والمنتصرون من قتله الحسین: المختار بن ابی عبید الثقفی واعوانه. ولا یشک عاقل ان معاویه خیر من المختار، فان المختار کذاب ادعی النبوه، وقد ثبت فی الصحیح ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قال: یکون فی ثقیف کذاب ومبیر. فالکذاب هو المختار، والمبیر هو الحجاج بن یوسف. . . وکان المختار رجل سوء.

[۹۷] ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه، ج۴، ۳۲۹، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسه قرطبه، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۶ه.

یاوران عثمان، ‌معاویه و مردم شام و انتقام گیرندگان از قاتلان حسین مختار بن ابی عبید ثقفی و یاران او بودند. و هیچ انسان عاقلی تردید ندارد این‌که معاویه بهتر از مختار است؛ زیرا مختار دروغگویی است که ادعای پیامبری کرد و در صحیح ثابت است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: در میان قبیله ثقیف کذاب و مبیر به وجود می‌آید. پس کذاب مختار و مبیر حجاج بن یوسف است . . . و مختار مردی بدی بود.

ابن تیمیه در جای دیگر از این کتابش مختار را با عمر بن سعد و حجاج مقایسه کرده و می‌گوید: واما الشیعه فکثیر منهم یعترفون بانهم انما قصدوا بالملک افساد دین الاسلام ومعاداه النبی. . . واول هؤلاء بل خیارهم هو: المختار بن ابی عبید الکذاب، فانه کان امیر الشیعه، وقتل عبید الله بن زیاد، واظهر الانتصار للحسین حتی قتل قاتله، وتقرب بذلک الی محمد بن الحنفیه واهل البیت، ثم ادعی النبوه وان جبریل یاتیه، وقد ثبت فی صحیح مسلم عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انه قال: سیکون فی ثقیف کذاب ومبیر، فکان الکذاب هو المختار ابن ابی عبید، وکان المبیر هو الحجاج بن یوسف الثقفی. ومن المعلوم ان عمر بن سعد امیر السریه التی قتلت الحسین – مع ظلمه وتقدیمه الدنیا علی الدین – لم یصل فی المعصیه الی فعل المختار بن ابی عبید الذی اظهر الانتصار للحسین وقتل قاتله، بل کان هذا اکذب واعظم ذنبا من عمر بن سعد. فهذا الشیعی شر من ذلک الناصبی. بل والحجاج خیر من المختار، فان الحجاج کان مبیرا کما سماه النبی، یسفک الدماء بغیر حق، والمختار کان کذابا یدعی النبوه واتیان جبریل الیه، وهذا الذنب اعظم من قتل النفوس، فان هذا کفر، وان کان لم یتب منه کان مرتدا، والفتنه اعظم من القتل.

[۹۸] ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه، ج۲، ص۶۸-۷۱، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسه قرطبه، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۶ه.

بسیاری از شیعیان اعتراف دارند که آنان در سایه رسیدن به حکومت قصد افساد دین اسلام و دشمنی پیامبر را داشتند. نخستین آنان بلکه بهترین آنان مختار بن ابی عبید دروغگر است. مختار امیر شیعه بود و عبیدالله بن زیاد را کشت و خوان‌خواهی حسین را آشکار کرد تا این که قاتل او را کشت و به این وسیله نزد محمد حنفیه و اهل‌بیت تقرب جست. سپس ادعای نبوت و نزول جبرئیل کرد و در روایت صحیح در صحیح مسلم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) آمده است که فرمود: در میان قبیله ثقیف کذاب و مبیر به وجود می‌آید. پس کذاب مختار و مبیر حجاج بن یوسف است. و روشن است که عمر بن سعد امیر بن سعد امیر لشکر، ‌با ظلم و مقدم کردن دنیا را بر دین، ‌حسین را کشت؛ اما در معصیت به‌اندازه مختار که به انتقام حسین قاتلانش را کشت نرسید. بلکه مختار دروغگوتر و از جهت ارتکاب گناه، گناه بارتر از عمر بن سعد بود. پس این شیعی بدتر از آن ناصبی است.
بلکه حجاج بهتر از مختار بود؛ زیرا حجاج هم‌چنانکه رسول خدا فرموده بود، مبیر بود و خون‌های ناحق را ریخت؛ اما مختار کذاب و مدعی نبوت و نزول جبرئیل بر خودش بود و این گناه بزرگتر از کشتن جان‌ها است؛ زیرا این کفری است که اگر مرتکب آن توبه نکند، مرتد است و فتنه بزرگتر از قتل است. ‌

بهره‌برداری ابن تیمیه از تهمت‌ها

همان‌طوری که در کلام ابن تیمیه آمده، او به دو روایت که از طریق عبدالله بن عمر و اسماء دختر ابوبکر نقل شده استناد کرده که مفصل این روایات را ذکر خواهیم کرد. با توجه به متن سخنان ابن تیمیه، ‌او از این اظهارنظر و ایراد تهمت به مختار، ‌برای افراد موردنظر و دلخواه خود بهره‌برداری کند:

بهتر بودن معاویه از مختار و شیعیان

ابن تیمیه در قسمت اول از سخنانش می‌گوید: از این جهت که مختار که به گفته او رهبر شیعه است، ادعای نبوت و نزول وحی کرد و روایت صحیح در مذمت او وارد شده، معاویه بهتر از مختار است.

بهتر بودن عمر سعد و حجاج از شیعیان

او در کلام دومش می‌گوید:
از این‌که عمر سعد امام حسین را به شهادت رسانید مرتکب گناه شد و دنیا را بر دین برگزید؛ اما این گناه او با گناهی که مختار مرتکب شد خیلی ناچیز و نابرابر است؛ زیرا مختار مدعی نبوت و نزول وحی شد. طبق اعتراف شیعه، مختار با رسیدن به حکومت، دین را به فساد کشانید و با شعار انتقام خون امام حسین، به محمد حنفیه تقرب جست.

نقد نتیجه‌گیری‌های ابن تیمیه

در مورد مدارک ابن تیمیه به صورت مفصل در ادامه مقاله بحث خواهد شد، اما برای اینکه مشخص شود ابن تیمیه حتی به مدارک خویش نیز پایبند نیست، نقدی بر مطالب مطرح شده توسط وی بیان می‌کنیم:
طبق نقل ابن سعد و احمد بن حنبل، وقتی حجاج بر مادر ابن زبیر وارد شد، و از پسرش بدگوئی کرد، اسماء به حجاج گفت: فقالت: کَذَبْتَ کان بَرًّا بالولدین صَوَّاماً قَوَّاماً والله لقد اخبرنا رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا شَرٌّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ.

[۹۹] زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۵۴، ناشر:دار صادر – بیروت.

[۱۰۰] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۲۸، ح۲۶۹۶۷، ‌ناشر:مؤسسه الرساله.

[۱۰۱] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ‌ص۳۵۲، ‌ح۲۷۰۱۹، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

اسماء‌ گفت: دروغ گفتی، او به پدر و مادر نیکی می‌کرد بسیار روزه می‌گرفت و شب زنده‌دار بود به خدا قسم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به ما خبر داد که از قبیله ثقیف دو شخص دروغگو به وجود می‌آید که دوم از آنها، بدتر از اولی است و او بسیار خونریز است.

حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت فوق آورده است: ۸۶۰۳ اخبرناه الشیخ ابو بکر بن اسحاق انبا محمد بن غالب ثنا ابو عمرو الحوضی وعمرو بن مرزوق قالا: ثنا شعبه عن حصین فذکر الحدیث بنحوه وزاد فیه فقال الحجاج: صدق رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وصدقت انا المبیر ابیر المنافقین. هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.

[۱۰۲] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۷۱، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م.

ابوبکر بن اسحاق از محمد بن غالب از ابو عمرو حوضی و عمرو بن مرزوق از شعبه از حصین روایت را به این نحو نقل کرده است و در آن اضافه کرده است که حجاج گفت: ‌ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) راست گفته است و تو (اسماء) راست گفتی. من خونریزم؛ ولی خون منافقان را می‌ریزم. این روایت صحیح الاسناد است که آن را بخاری و مسلم ذکر نکرده‌اند.
گرچه در این روایت نیز عبارت «من ثقیف کذابان» مطلق است و هیچ مصداقی را برای خودش معین نکرده است، ‌و تنها‌ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ظهور دو شخص دروغگو در میان قبیله ثقیف خبر داده است؛ اما نکته مهم در روایت این است که حضرت دومی را بدتر و شریرتر از اولی معرفی کرده است. در این صورت باید از ابن تیمیه پرسید: اگر روایت اسماء را شما صحیح می‌دانید، باید طبق این روایت صحیح الاسناد، حجاج را کذاب و بدتر از مختار بدانید نه بهتر از او.
در واقع این سخن ابن تیمیه دقیقا مخالف مضمون روایاتی است که او به آنها استناد کرده است، زیرا در متن روایات آمده است که «یَخْرُجُ من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا اَشَرُّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ».

[۱۰۳] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۳۴، ح۲۶۹۷۴، ناشر:مؤسسه الرساله.

[۱۰۴] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۲۹، ح۲۶۹۶۷، ناشر:مؤسسه الرساله.

[۱۰۵] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۷۱، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م.

از ثقیف دو دروغگو بیرون می‌آید که دومی از اولی بدتر است!

اگر تطبیق ابن تیمیه صحیح باشد، مختار دروغگوی اول، و حجاج دروغگوی دوم است، و حجاج بدتر از مختار؛ اما ابن تیمیه حتی روایاتی را که مدرک کلام خودش هستند را نیز مدنظر قرار نمی‌دهد! که در ادامه به صورت دقیق‌تر به این نکته خواهیم پرداخت.

مدارک اهل‌سنت برای دروغگو بودن مختار

ابن تیمیه می‌گوید: ‌ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مختار را «دروغگو» خوانده و از آمدن او خبر داده است. این روایت در منابع اهل‌سنت از طریق اسماء (مادر عبدالله بن زبیر) و عبدالله بن عمر نقل شده است:

طریق اسماء بنت ابی‌بکر

طریق اصلی روایت «ان فی ثقیف کذابا ومبیرا» اسماء بنت ابوبکر مادر عبدالله بن زبیر است. مادر ابن زبیر این روایت را موقعی گفت که پسرش عبدالله بن زبیر توسط حجاج بن یوسف ثقفی کشته شده بود. روایت اسماء را بسیاری از علمای اهل‌سنت در منابع روائی‌شان نقل کرده‌اند.
قبل از نقل روایت باید متذکر شد که اسماء، کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نقل کرده و بعد خود اسماء نسبت به روایت تحلیل دارد و خواسته این روایت را معنا و مصداقش را مشخص کند. بنابراین در هنگام تحلیل روایت، باید بین متن کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نظر اسماء تفکیک کرد.
روایت اسماء را از چند منبع معتبر نزد اهل‌سنت نقل می‌کنیم:

روایت اسماء به نقل صحیح مسلم

روایت صحیح مسلم این است: حدثنا عُقْبَهُ بن مُکْرَمٍ الْعَمِّیُّ حدثنا یَعْقُوبُ یعنی بن اسحاق الْحَضْرَمِیَّ اخبرنا الْاَسْوَدُ بن شَیْبَانَ عن ابی نَوْفَلٍ رایت عبدالله بن الزُّبَیْرِ علی عَقَبَهِ الْمَدِینَهِ قال فَجَعَلَتْ قُرَیْشٌ تَمُرُّ علیه وَالنَّاسُ حتی مَرَّ علیه عبدالله بن عُمَرَ فَوَقَفَ علیه فقال السَّلَامُ عَلَیْکَ اَبَا خُبَیْبٍ السَّلَامُ عَلَیْکَ اَبَا خُبَیْبٍ السَّلَامُ عَلَیْکَ اَبَا خُبَیْبٍ اَمَا والله لقد کنت اَنْهَاکَ عن هذا اَمَا والله لقد کنت اَنْهَاکَ عن هذا اَمَا والله لقد کنت اَنْهَاکَ عن هذا اَمَا والله ان کُنْتَ ما عَلِمْتُ صَوَّامًا قَوَّامًا وَصُولًا لِلرَّحِمِ اَمَا والله لَاُمَّهٌ انت اَشَرُّهَا لَاُمَّهٌ خَیْرٌ ثُمَّ نَفَذَ عبدالله بن عُمَرَ فَبَلَغَ الْحَجَّاجَ مَوْقِفُ عبدالله وَقَوْلُهُ فَاَرْسَلَ الیه فَاُنْزِلَ عن جِذْعِهِ فالقی فی قُبُورِ الْیَهُودِ ثُمَّ اَرْسَلَ الی اُمِّهِ اَسْمَاءَ بِنْتِ ابی بَکْرٍ فَاَبَتْ اَنْ تَاْتِیَهُ فَاَعَادَ علیها الرَّسُولَ لَتَاْتِیَنِّی او لَاَبْعَثَنَّ اِلَیْکِ من یَسْحَبُکِ بِقُرُونِکِ قال فَاَبَتْ وَقَالَتْ والله لَا آتِیکَ حتی تَبْعَثَ الی من یسحبنی بِقُرُونِی قال فقال اَرُونِی سِبْتَیَّ فَاَخَذَ نَعْلَیْهِ ثُمَّ انْطَلَقَ یَتَوَذَّفُ حتی دخل علیها فقال کَیْفَ رَاَیْتِنِی صَنَعْتُ بِعَدُوِّ اللَّهِ قالت رَاَیْتُکَ اَفْسَدْتَ علیه دُنْیَاهُ وَاَفْسَدَ عَلَیْکَ آخِرَتَکَ بَلَغَنِی اَنَّکَ تَقُولُ له یا بن ذَاتِ النِّطَاقَیْنِ انا والله ذَاتُ النِّطَاقَیْنِ اَمَّا اَحَدُهُمَا فَکُنْتُ اَرْفَعُ بِهِ طَعَامَ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وَطَعَامَ ابی بَکْرٍ من الدَّوَابِّ وَاَمَّا الْآخَرُ فَنِطَاقُ الْمَرْاَهِ التی لَا تَسْتَغْنِی عنه اَمَا اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) حدثنا اَنَّ فی ثَقِیفٍ کَذَّابًا وَمُبِیرًا. فَاَمَّا الْکَذَّابُ فَرَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فلا اخالک الا اِیَّاهُ قال فَقَامَ عنها ولم یُرَاجِعْهَا.

[۱۰۶] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۷۱، ح۲۵۴۵، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.

ابی نوفل می‌گوید: عبدالله بن زبیر را دیدم که در مکه به دار آویخته شده بود و مردم بر وی می‌گذشتند تا اینکه عبدالله بن عمر رضی الله عنهما از کنار او رد شد و گفت: سلام بر تو‌ ای ابوخبیب، سلام بر تو‌ ای ابو‌خبیب، سلام بر تو‌ ای ابوخبیب، به خدا سوگند که تو را از این کار منع کردم (جنگیدن با عبدالملک)، به خدا سوگند که تو را از این‌کار منع کردم، به خدا سوگند که تو را از این کار منع کردم، تا جایی که می‌دانم کسی بودی که بسیار روزه می‌گرفتی، نماز شب برپا می‌داشتی، و چنانچه امتی که تو بدترینش باشی آن امت بهترین است، سپس عبدالله بن عمر از آنجا گذشت، وقتی گفته ابن عمر به حجاج رسید دستور داد ابن زبیر را از چوبه‌ دار پائین آورده و در مقبره یهود دفن کنند، سپس حجاج کسی را فرستاد تا اسماء دختر ابوبکر مادر عبدالله بن زبیر را بطلبند، اما اسماء خودداری کرد، قاصد حجاج به نزد او بازگشت، حجاج به قاصدش گفت: دوباره به نزد او بازگرد و به او بگو به نزد من می‌آیی یا اینکه کسی را بفرستم تا موهای سرت را بگیرد و کشان کشان به نزد من آورد؟ اما باز اسماء خودداری کرد و گفت: نمی‌روم تا اینکه کسی را بفرستد تا مرا کشان کشان ببرد، حجاج وقتی این شهامت را دید ناچار شد خود به نزد اسماء برود، وقتی به نزدش آمد خطاب به او گفت: کار من در مقابل (فرزندت) دشمن خدا را چگونه دیدی؟ اسماء گفت: می‌بینم که دنیای او را خراب کردی، و او هم آخرت تو را خراب کرد، خبردار شده‌ام که به او گفتی‌ای فرزند صاحب دو تکه‌ پارچه! به خدا سوگند که من صاحب دو پارچه هستم، پیشبند خود را دو نیمه کردم و با نیمه‌ای آذوقه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و ابوبکر را (در سفر هجرت) محکم بستم و نیم دیگر را برای خود گذاشتم. همانا که از رسول الله سفر هجرت شنیدم که می‌فرمود: ان فی ثقیف کذابا و مُبِیرا”. (همانا در قبیله ثقیف شخصی بسیار دروغگو و شخصی بسیار خونریز خواهند آمد).
(اسماء‌می‌گوید:) اما بسیار دروغگو را دیدیم اما بسیار خونریز را گمان نمی‌کنم کسی غیر از تو باشد. سپس از نزد حجاج برخاست و رفت.

روایت اسماء در معجم الکبیر طبرانی

طبرانی روایت اسماء به صورت مختصر این‌گونه نقل کرده است: حدثنا عبدالله بن اَحْمَدَ بن حَنْبَلٍ ثنا نَصْرُ بن عَلِیٍّ قال اخبرنی ابی ثنا الْحَسَنُ بن ابی الْحَسْنَاءِ عن ابی الْعَالِیَهِ الْبَرَاءِ عن اَسْمَاءَ بنتِ ابی بَکْرٍ اَنَّ الْحَجَّاجَ لَمَّا دخل علیها قِیلَ لها هذا الاَمِیرُ الْحَجَّاجُ فقالت اَمَا ان رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قال ان فی ثَقِیفٍ کَذَّابًا ومبیرا فاما الْکَذَّابُ فَقَدْ رَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فَاَنْتَ هو.

[۱۰۷] طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۴، ص۱۰۳، ‌ح۲۷۶، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر:مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه:الثانیه، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م.

ابوالعالیه می‌گوید: هنگامی که حجاج بر اسماء‌ وارد شد، ‌برای اسماء‌ گفته شد این امیر حجاج است. اسماء گفت: ‌ آگاه باش که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: در میان ثقیف شخص بسیار دروغگو و شخص بسیار خونریز خواهد آمد؛ (اسماء‌ می‌گوید:) اما دروغگو را ما دیدیم و هلاک‌کننده خود تو هستی.

روایت اسماء، ‌با تعبیر من ثقیف کذابان

در منابع دیگر روایت اسماء به این صورت نقل شده است که رسول خدا فرمود: دو شخص دروغگو در میان قبیله ثقیف به وجود می‌آید: حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا اِسْحَاقُ بن یُوسُفَ قال ثنا عَوْفٌ عن ابی الصِّدِّیقِ الناجی ان الْحَجَّاجَ بن یُوسُفَ دخل علی اَسْمَاءَ بِنْتِ اَبِی بَکْرٍ بَعْدَ ما قُتِلَ ابْنُهَا عبدالله بن الزُّبَیْرِ فقال: ان ابْنَکِ الحد فی هذا الْبَیْتِ وان اللَّهَ (عزّوجلّ) اَذَاقَهُ من عَذَابٍ اَلِیمٍ وَفَعَلَ بِهِ ما فعل فقالت: کَذَبْتَ کان بَرًّا بالولدین صَوَّاماً قَوَّاماً والله لقد اخبرنا رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا شَرٌّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ.

[۱۰۸] زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۵۴، ناشر:دار صادر – بیروت.

ابوصدیق ناجی می‌گوید: ‌حجاج بن یوسف بعد از این‌که عبدالله بن زبیر کشته شد بر اسماء‌ دختر ابوبکر وارد شد، به اسماء‌ گفت: ‌ پسرت در خانه خدا الحاد کرد و خداوند او را عذاب دردناک چشانید و کاری کرد که باید می‌کرد. اسماء‌ گفت: دروغ گفتی، او به پدر و مادر نیکی می‌کرد بسیار روزه می‌گرفت و شب زنده‌دار بود به خدا قسم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به ما خبر داد که از قبیله ثقیف دو شخص دروغگو به وجود می‌آید که دوم از آنها بدتر از اولی است و او بسیار خونریز است.

احمد بن حنبل این روایت را با دو سند با این مضمون نقل کرده یکی از طرقش این است:
۲۷۰۱۹ حدثنا عبدالله قال: وَجَدْتُ فی کِتَابِ اَبِی هذا الحدیث بِخَطِّ یَدِهِ ثنا سَعِیدٌ یَعْنِی بن سُلَیْمَانَ سَعْدَوَیْهِ قال: ثنا عَبَّادٌ بن الْعَوَّامِ عن هَارُونَ بن عَنْتَرَهَ عن ابیه قال: لَمَّا قَتَلَ الْحَجَّاجُ بن الزُّبَیْرِ وَصَلَبَهُ مَنْکُوساً فَبَیْنَا هو علی الْمِنْبَرِ جَاءَتْ اَسْمَاءُ وَمَعَهَا اَمَهٌ تَقُودُهَا وقد ذَهَبَ بَصَرُهَا فقالت: اَیْنَ اَمِیرُکُمْ فذکر قِصَّهً فقالت: کَذَبْتَ ولکنی اُحَدِّثُکَ حَدِیثاً سَمِعْتُهُ من رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یقول: یَخْرُجُ من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا اَشَرُّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ.

[۱۰۹] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۳۴، ح۲۶۹۷۴، ناشر:مؤسسه الرساله.

[۱۱۰] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۰، ص۴۹۵، ح۶۴۷۶، ناشر:مؤسسه الرساله.

[۱۱۱] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۷۱، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م.

طریق عبدالله بن عمر

روایت عبدالله بن عمر، تنها کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «ان فی ثَقِیفٍ کَذَّاباً وَمُبِیراً» را دارد و با چند سند در منابع اهل‌سنت آمده است.
در مسند احمد پنج روایت از عبدالله بن عمر نقل شده که همگی یک تعبیر را دارند: حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا ابو کَامِلٍ ثنا شَرِیکٌ عن عبدالله بن عاصم عَنِ بن عُمَرَ قال: سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یقول: ان فی ثَقِیفٍ کَذَّاباً وَمُبِیراً.

[۱۱۲] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۴۷۷، ح۵۶۶۵، ناشر:مؤسسه الرساله.

ابن عمر می‌گوید: ‌از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) شنیدم که می‌گفت: ‌ در قبیله ثقیف شخص بسیار دروغگو و شخص بسیار خونریز خواهد آمد.

در جای دیگر روایت را با این سند نقل کرده است:
حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا حَجَّاجٌ وَاَسْوَدُ بن عَامِرٍ قَالاَ ثنا شَرِیکٌ عن عبدالله بن عُصْمٍ ابی عُلْوَانَ الحنفی سمعت بن عُمَرَ یقول قال رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ان فی ثَقِیفٍ کَذَّاباً وَمُبِیراً.

[۱۱۳] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۴۶۲، ناشر:مؤسسه الرساله.

نقد روایات

در رد سخنان ابن تیمیه، ابن کثیر و بیهقی، ‌پاسخ‌های متعددی را ارائه خواهیم کرد.

خروج از دین با متهم کردن صحابه

طبق مبنای اهل‌سنت مختار صحابی است و متهم کردن صحابی، موجب خروج از دین است. در ابتدا توجه شما را به این نکته جلب می‌کنیم که لعن و دشنام دادن و تهمت زدن به مطلق صحابه نیز از نظر اهل حرام و گناه است.
به نقل مبارکفوری، نووی در شرح صحیح مسلم گفته است:اعلم ان سب الصحابه حرام من فواحش المحرمات سواء من لابس الفتن منهم وغیره. . .

[۱۱۴] مبارکفوری، عبدالرحمن بن عبدالرحیم، تحفه الاحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۱۰، ص۲۴۹، دار الکتب العلمیه – بیروت.

بدان که سب صحابه حرام و از فواحش است، فرقی ندارد که صحابی از کسانی باشد که دچار فتنه شده و یا خیر.

ذهبی نیز تصریح می‌کند اگر کسی به صحابه طعنه زند یا دشنام دهد، از دین اسلام خارج شده است: من الکبائر، سبّ احد من الصحابه فمن طعن فیهم او سبّهم، فقد خرج من الدین ومرق من ملّه المسلمین.

[۱۱۵] ذهبی، محمد بن احمد، الکبائر، ص۲۳۷.

یکی از گناهان کبیره دشنام به صحابه است هرکس که به صحابه طعنه زده یا به آنان دشنام دهد، از دین بیرون رفته و از امت اسلام خارج شده است.

حال به این نکته اشاره می‌کنیم که با تصریح ابن حجر و طبق مبانی اهل‌سنت، مختار از جمله صحابه است، می‌گوییم: اگر از نظر اهل‌سنت صحابه عادل، برگزیده خدا، ‌بهترین مخلوق بعد از پیامبران و رسولان هستند، طعن و دشنام دادن به آنها گناه نابخشودنی و حرام است، و اگر این معیار شما درست است، پس چرا مختار را که از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد، متهم به کذب نموده و او را دروغگو می‌دانید؟ با معیاری که از سخن خود شما به دست آمد، ‌تهمت زنندگان و افتراء کنندگان به مختار خودش از دین خارج و در ملت مسلمان جایگاهی ندارند. ! ! یعنی اگر کسی مختار را به کذب متهم کرده باشد، خود کافر می‌شود!

عدم تصریح نام مختار در روایات

در روایات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نام یا‌ اشاره‌ای صریح به مختار نیست.
همانطور که در هنگام ذکر این روایات نیز اشاره کردیم، در متن هیچ‌یک از روایات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، وصفی برای این دروغگوی ثقفی مشخص گفته نشده است که قرینه قطعی برای حمل بر مختار باشد؛ زیرا در روایات اسماء و ابن عمر، جمله «ان فی ثقیف کذابا ومبیرا» مطلق است و در آنها، مصداق «کذاب» و «مبیر» مشخص نشده است.
در روایت ابن عمر تنها همین جمله فوق از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده؛ اما در روایت اسماء، دنباله روایت، خود اسماء جملاتی را همانند: (فَاَمَّا الْکَذَّابُ فَرَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فلا اخالک الا اِیَّاهُ، ‌فاما الْکَذَّابُ فَقَدْ رَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فَاَنْتَ هو) به عنوان تفسیر روایت بیان کرده است و باز در آن نامی از مختار نیست؛ جدای از اینکه حتی اگر مقصود اسماء‌ مادر عبدالله بن زبیر، مختار باشد، باز حجت نیست؛ زیرا اسماء مادر عبدالله بن زبیر و از مخالفان مختار است و سخن مخالف بر علیه مخالف حجت نیست. (در ادامه به این مبنای اهل‌سنت اشاره خواهد شد).
با وجود این اشکالات، علمای اهل‌سنت، از گذشته دور تا به امروز، واژه‌های «کذاب» را بر مختار و «مبیر» را بر حجاج تاویل و توجیه کرده‌اند. ابن کثیر دمشقی، بعد از نقل روایت اسماء، این تعبیر را دارد: وقد ذکر العلماء ان الکذاب هو المختار بن ابی عبید.

[۱۱۶] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۳۲۱.

علماء‌ گفته‌اند: ‌که مراد از کذاب مختار بن ابی عبید است.

در کتاب مشارق الانوار نیز آمده است: قوله فی ثقیف کذاب ومبیر‌ای مهلک والبوار الهلاک وابار اهلک تاولوا الکذاب المختار بن ابی عبید والمبیر الحجاج بن یوسف وبهذا فسر الحدیث ابو عیسی الترمذی وهو مفهوم الحدیث فی مسلم.

[۱۱۷] یحصبی مالکی، عیاض بن موسی، مشارق الانوار علی صحاح الآثار، ج۱، ص۱۰۴، دار النشر:المکتبه العتیقه ودار التراث. طبق برنامه الجامع الکبیر.

قول اسماء «فی ثقیف کذاب ومبیر» مبیر یعنی کسی که هلاک کننده است. بوار نابود شدن، ‌ابار یعنی نابود کرد. علماء کذاب را به مختار بن ابی عبید و مبیر را به حجاج بن یوسف تاویل کرده‌اند و روایت را ابوعیسی ترمذی اینگونه تفسیر کرده است و این مفهوم همان روایت مسلم است.
ابن اثیر جزری نیز وقتی روایت را نقل کرده این تعبیر را دارد: تعنی بالکذاب المختارَ ابن ابی عُبَیْد.

[۱۱۸] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۳، ص۱۶۴.

مقصود اسماء از کذاب، ‌مختار ابن ابی عبید است.
بغوی در شرح السنه و محمد بن ابی‌بکر انصاری تلمسانی، وقتی پایان روایت اسماء را (اما الکذابُ فقد رایناه، واما المُبیرُ فانت المُبیرُ) نقل کرده، می‌گوید:
قِیلَ: الْکَذَّابُ هُوَ: الْمُخْتَارُ بْنُ اَبِی عُبَیْدٍ، وَالْمُبِیرُ: الْحَجَّاجُ بْنُ یُوسُفَ.

[۱۱۹] بغوی، حسین بن مسعود، شرح السنه، ج۱۳، ص۳۰۸، تحقیق:شعیب الارناؤوط – محمد زهیر الشاویش، ناشر:المکتب الاسلامی – دمشق بیروت، الطبعه:الثانیه، ۱۴۰۳ه – ۱۹۸۳م.

[۱۲۰] انصاری تلمسانی، محمد بن ابی بکر، الجوهره فی نسب النبی واصحابه العشره، ج۲، ص۲۹۹.

گفته شده است که کذاب مختار بن ابی عبید ثقفی و مبیر، حجاج بن یوسف است.

نووی در شرح صحیح مسلم بعد از نقل روایت اسماء آورده است: وقولها فی الکذاب فرایناه تعنی به المختار بن ابی عبید الثقفی کان شدید الکذب ومن اقبحه ادعی ان جبریل (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یاتیه واتفق العلماء علی ان المراد بالکذاب هنا المحتار بن ابی عبید وبالمبیر الحجاج بن یوسف والله اعلم.

[۱۲۱] نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۶، ص۱۰۰، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۲ ه.

اسماء، ‌در این گفتارش «الکذاب فرایناه» مختار را قصد می‌کند که او بسیار دروغگو بود و از زشتی‌های او این است که مدعی شد جبرئیل بر او نازل می‌شود. علماء بر این متفق‌اند که مراد از کذاب در اینجا مختار بن ابی عبید و مراد از مبیر حجاج است و خدا داناتر است.
نووی با جمله «والله اعلم» که در پایان سخنش آورده تردید دارد که آیا مراد از کذاب، مختار است یا نه؟ و آیا اتفاق علماء بر این تفسیر درست است یا نه؟ و اگر قطعاً‌ مصداق در روایت مشخص بود، چرا والله اعلم بگوید. ! !
جالب اینجاست که همانطور که در بخش مدح مختار توسط صحابه آوردیم، ‌جناب ابن عباس، با کذاب نامیدن مختار مخالف بوده است؛ همچنین در مقابل نظر عبدالله بن عمر که مختار را کذاب معرفی کرده است، نظر امیرمومنان علی (علیه‌السّلام) و ابن عباس و خلیفه دوم است که مغیره بن شعبه را که از مشاهیر قبیله ثقیف است دروغگو معرفی کرده‌اند که در ادامه به این‌مطلب اشاره خواهیم کرد.

مصداق دروغگوی ثقیف در روایات

مصداق روایات اسماء و عبدالله بن عمر از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) (مبنی بر این‌که در میان ثقیف دو شخص دروغگو است)، دوشخص دیگر است که از قیبله ثیقف‌اند، نه مختار.

امیه بن ابی الصلت الثقفی

یکی از کسانی که در میان قبیله ثقیف ادعای نبوت کرد و خود را پیامبر می‌دانست، ‌امیه‌ بن ابی‌الصلت است. او قبل از این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مبعوث به رسالت شود، ‌در کتاب‌های یهود و مسحیت دیده بود که در حجاز شخصی به رسالت برگزیده می‌شود و او خودش را مصداق این بشارت می‌دانست. بعد از این‌که رسول خدا از جانب الهی مبعوث شد، امیه با حضرت حسد ورزیده و تا آخر عمر اسلام نیاورد.
ابن حجر در ترجمه پسرش (قاسم بن امیه که قبلاً‌ آن را ذکر کردیم)، تصریح نموده که امیه بن ابی الصلت تا دم مردن اسلام نیاورد و برای قومش می‌گفت: ‌ من آن پیامبر برگزیده هستم و به این بهانه در دین اسلام داخل نشد:
۷۰۵۵ القاسم بن امیه بن ابی الصلت الثقفی وکان ابوه یذکر النبوه والبعث فادرک البعثه فغلب علیه الشقاء فلم یسلم بل رثی اهل بدر بالابیات المشهوره واستمر علی کفره الی ان مات وکان یعتذر عن الدخول فی دین الاسلام بانه کان یقول لقومه انا النبی المبعوث.

[۱۲۲] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۰۸.

قاسم بن امیه بن‌ ابی صلت ثقفی، پدرش ادعای نبوت و بعثت داشت؛ پس بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کرد؛ اما شقاوت بر او غلبه کرد؛ پس اسلام نیاورد؛ بلکه برای کشته شدگان بدر با اشعاری که مشهور است، عزاداری کرد، تا زمانی که زنده بود، بر کفرش باقی بود. او برای اسلام نیاوردن بهانه می‌آورد که به قومش گفته که من پیامبری هستم که مبعوث شده‌اند

بنابراین ممکن است که مصداق روایت امیه بن الصلت باشد؛ ‌ زیرا او هم از قبیله سقیف است و هم ادعای نبوت داشته است.

مغیره بن شعبه ثقفی

طبق روایات اهل‌سنت، امیرمومنان علی (علیه‌السّلام)، عباس عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و عمر بن خطاب، مغیره را دروغگو دانسته‌اند!
ابن طاهر مقدسی درباره مغیره بن شعبه آورده است: المغیره بن شعبه من ثقیف وکان اعور من دواهی العرب. . . وکان یزعم انه احدث الناس عهدا برسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لانه القی خاتمه فی قبره ثم نزل لیاخذه وکذبه علی وابن عباس.

[۱۲۳] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۴، دار النشر:مکتبه الثقافه الدینیه – بورسعید، طبق برنامه الجامع الکبیر.

مغیره‌ بن شعبه از ثقیف بود و یک چشم؛ . . . او ادعا داشت که آخرین کسی است که در کنار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بوده است، زیرا انگشتر خود را در قبر حضرت‌ انداخت سپس وارد قبر شد تا آن را بردارد؛ اما علی و ابن عباس او را دروغگو شمرده‌اند.
این‌مطلب اشاره به روایتی است که در بسیاری از کتب اهل‌سنت آمده است:
قال ابن اسحاق فحدثنی ابی اسحاق بن یسار عن مقسم ابی القاسم مولی عبدالله بن الحارث نوفل عن مولاه عبدالله بن الحارث قال اعتمرت مع علی بن ابی طالب رضوان الله علیه فی زمان عمر او زمان عثمان فنزل علی اخته‌ام‌هانیء بنت ابی طالب فلما فرغ من عمرته رجع فسکب له غسل فاغتسل فلما فرغ من غسله دخل علیه نفر من اهل العراق فقالوا یا ابا الحسن جئنا نسالک عن امر نحب ان تخبرنا عنه قال اظن المغیره بن شعبه یحدثکم انه کان احدث الناس عهدا برسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قالوا اجل عن ذلک جئنا نسالک قال کذب قال احدث الناس عهدا برسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قثم بن عباس.

[۱۲۴] حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۱۰۷۸.

عبدالله بن حارث می‌گوید با علی (علیه‌السّلام) عمره به‌جای آوردم، او به خانه خواهرش‌ ام هانی رفت؛ وقتی که عمره تمام شد، بازگشت و برای او آب برای غسل مهیا شد؛ آن حضرت غسل کردند؛ بعد از غسل گروهی از اهل عراق به نزد حضرت آمدند و گفتند: ‌ای اباالحسن! به نزد شما آمده‌ایم و دوست داریم که راجع به آن به ما خبر دهید.
حضرت فرمودند: گمان دارم که مغیره به شما گفته است که او آخرین کسی است که در کنار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است؟ گفتند آری! آمده‌ایم که از همین شما سوال کنیم؛ آن حضرت فرمودند: دروغ گفته است! آخرین کسی که در کنار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود قثم بن عباس بود.
این روایت، با مضمونی مشابه، و سندی دیگر، در آدرس ذیل آمده است:
اخبرنا محمد بن عمر حدثنی عبد الرحمن بن عبد العزیز عن عبدالله بن ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم. . .

[۱۲۵] زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰۳، ناشر:دار صادر – بیروت.

جالب اینجا است که ابن عدی، در الکامل فی الضعفاء بابی با این عنوان می‌آورد که «ذکر من استجاز تکذیب من تبین کذبه من الصحابه والتابعین وتابعی التابعین ومن بعدهم الی یومنا هذا».

[۱۲۶] جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۱۱۷.

اشاره به کسانی که دروغگو شمردن صحابه یا تابعین و تابعین تابعین را بعد از آشکار شدن دروغگو بودنشان جایز شمرده‌اند.
و سپس همین روایت را ذکر می‌کند:

لذا ابن ابی الحدید می‌گوید: بحق ما عاب اصحابنا رحمهم الله المغیره وذموه وانتقصوه فانه کان علی طریقه غیر محموده، وابی الله الا ان یکون کاذباً علی کل حال، لانه ان لم یکن احدثهم بالنبی عهداً، فقد کذب فی دعواه انه احدثهم به عهداً، وان کان احدثهم به عهداً کما یزعم فقد اعترف بانه کذب فی قوله لهم: ” سقط خاتمی منی؟ وانما القاه عمدا، واین المغیره ورسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لیدعی القرب منه، وانه احدث الناس عهداً به وقد علم الله تعالی والمسلمون انه لولا الحدث الذی احدث، والقوم الذین صحبهم فقتلهم غدراً، واتخذ اموالهم، ثم التجا الی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لیعصمه لم یسلم، ولا وطیء حصاً المدینه.

[۱۲۷] ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن‌ هبهالله‌، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۴۱.

شایسته بوده است که اصحاب ما رحمهم الله از مغیره بدگویی کرده‌اند و او را مورد نکوهش قرار داده و تنقیص کرده‌اند؛ و خداوند چنین خواسته است که در هر صورت مغیره دروغگو باشد! زیرا اگر او آخرین شخص کنار پیامبر نباشد، دروغ گفته است، و اگر آخرین نفر هم باشد، باز دروغ گفته است، ‌زیرا اعتراف کرده است که کلام او که «انگشتر از دستم افتاد» دروغ است؛ زیرا او عمدا انگشتر را‌ انداخته است.
مغیره چه ارتباطی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) داشت تا ادعا کند من به حضرت نزدیک بودم؟ و آخرین کسی بودم که در کنار حضرت بود؟ و خداوند و مسلمانان می‌دانند اگر جنایتی که انجام داده بود نبود، و گروهی که او آنها را با نیرنگ کشت و اموالشان را ربود و سپس برای فرار از آنها به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) پناه برد نبودند، او اسلام نمی‌آورد و حتی وارد مدینه نمی‌شد! (اشاره به علت اسلام مغیره است که در کتب اهل‌سنت به تفصیل آمده است)

عمر بن خطاب مغیره را دروغگو می‌داند:
یکی از کارهای مغیره زنا کردن او با ام جمیل است که عمر تلاش فراوانی برای دفع حد از او به‌جا آورد و بعد از شهادت سه نفر بر ضد او، نفر چهارم را قانع کرد که بر ضد مغیره شهادت ندهد؛
ابن خلکان در وفیات الاعیان می‌نویسد:
ثم ان‌ ام جمیل وافقت عمر بن الخطاب رضی الله عنه بالموسم والمغیره هناک فقال له عمر اتعرف هذه المراه یا مغیره قال نعم هذه‌ام کلثوم بنت علی فقال له عمر اتتجاهل علی والله ما اظن ابا بکره کذب علیک وما رایتک الا خفت ان ارمی بحجاره من السماء.

[۱۲۸] ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۶، ص۳۶۶، تحقیق احسان عباس، ناشر:دار الثقافه – لبنان.

‌ام جمیل (کسی که سه نفر شهادت دادند مغیره با او زنا کرده است، و به خاطر امتناع شاهد چهارم از شهادت، از حد رهایی یافت) در حج، با عمر همراه شده و مغیره نیز در آن زمان در مکه بود. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟ مغیره در پاسخ گفت: آری این ام کلثوم دختر علی است! عمر گفت: آیا خودت را به بی خبری می‌زنی؟ قسم به خدا من گمان می‌کنم که ابوبکره درباره تو دروغ نگفته است؛ و هر زمان که تو را می‌بینم می‌ترسم که از آسمان سنگی بر سر من فرود آید!

و ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد: حدثنا ابن عمار والجوهری قالا حدثنا عمر بن شبه قال حدثنا علی بن محمد عن یحیی بن زکریا عن مجالد عن الشعبی قال کانت‌ ام جمیل بنت عمر التی رمی بها المغیره بن شعبه بالکوفه تختلف الی المغیره فی حوائجها فیقضیها لها قال ووافقت عمر بالموسم والمغیره هناک فقال له عمر اتعرف هذه قال نعم هذه‌ام کلثوم بنت علی فقال له عمر اتتجاهل علی والله ما اظن ابا بکره کذب علیک وما رایتک الا خفت ان ارمی بحجاره من السماء.

[۱۲۹] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۶، ص۳۳۳.

‌ام جمیل همان کسی است که مغیره را به زنای با او متهم کردند و در کوفه به نزد مغیره رفته و کارهای او را انجام می‌داد! این زن در زمان حج با مغیره و عمر همراه شد. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟ پاسخ داد: آری این ام کلثوم دختر علی است! عمر گفت‌: آیا در مقابل من خود را به بی‌خبری می‌زنی؟ قسم به خدا من گمان ندارم که ابوبکره درباره تو دروغ گفته باشد! و تو را نمی‌بینم، مگر آنکه می‌ترسم از آسمان سنگی بر سر من فرود آید!

همچنین یکی دیگر از کارهای مغیره سلام دادن او به عمر، با عنوان ‌امیرالمومنین است: وکان اول من سَلّم علیه (عمر) بها (اماره المومنین) المغیره بن شعبه.

[۱۳۰] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۹۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.

اولین کسی که به عمر با عبارت «امیرالمومنین» سلام کرد، مغیره بن شعبه است.

روایت ابن عمر بر دروغگو بودن مختار

روایتی دیگری از عبدالله بن عمر نقل شده که مدرک برای ادعای اهل‌سنت مبنی بر دروغگو بودن مختار است. عبدالله بن عمر در این روایت می‌گوید: برادر زن من (مختار) دروغگو است. بلاذری روایت ابن عمر را این‌گونه آورد است:
وحدثنی عمر بن شبه عن موسی بن اسماعیل عن ابی هلال عن ابی یزید المدنی قال: ذکر ابن عمر الدجالین والکذابین فقال ومنهم ذو صهری هذا، قال: قلت: ومن ذو صهرک؟ قال: المختار.

[۱۳۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۵.

ابن عمر در مورد دجال‌ها و دروغگویان سخن می‌گفت؛ ‌و گفت: یکی از آنها همین برادر زن من است! گفتند: برادر زن تو کی است؟ گفت مختار!

نقد این روایت

این روایت برخلاف روایات قبل صریحاً مختار را به عنوان کذاب معرفی کرده است؛ اما این نظر شخصی خود عبدالله ابن عمر است و آن نیز حجت نیست؛ زیرا اگر این نظرات بخواهد برای اهل‌سنت حجت باشد، ‌پس باید بگویند که (نعوذ بالله) حضرت علی (علیه‌السّلام) نیز دروغگو بوده است، ‌زیرا طبق روایت مسلم، عباس عموی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) راجع به آن حضرت به خلیفه دوم می‌گوید‌: فقال: هل لک فی عَبَّاسٍ وَعَلِیٍّ قال: نعم فَاَذِنَ لَهُمَا فقال عَبَّاسٌ یا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اقْضِ بَیْنِی وَبَیْنَ هذا الْکَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ.

[۱۳۲] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۷۷، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت.

آیا اجازه هست که علی و عباس وارد شوند؟ عمر گفت: آری، عباس گفت: ‌ای امیرالمومنین! ! ! بین من و این دروغگوی بدکار حیله‌گر خیانتکار (علی بن ابی طالب) قضاوت کن!

و یا حضرت علی (علیه‌السّلام) و عباس، ابوبکر و عمر را دروغگو، بدکار، حیله‌گر و خیانتکار می‌دانسته‌اند: قال ابوبَکْرٍ انا وَلِیُّ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ من بن اَخِیکَ وَیَطْلُبُ هذا مِیرَاثَ امْرَاَتِهِ من اَبِیهَا فقال ابو بَکْرٍ قال رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ما نُورَثُ ما ترکنا صَدَقَهٌ فَرَاَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ انه لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ ابو بَکْرٍ وانا وَلِیُّ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وَوَلِیُّ ابی بَکْرٍ فَرَاَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

[۱۳۳] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۷۷.

ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) هستم، شما دو تن آمدید تا ارث پسر برادرت و همسرت را بگیرید، اما ابوبکر گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) گفته است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ هرچه باقی گذاشتیم، ‌صدقه است؛ اما شما دو تن او را دروغگو بدکار حیله‌گر و خیانت‌کار دیدید؛ ولی خداوند می‌داند که او راستگو، نیکوکار، ‌درست‌کار و تابع حق بود؛ ابوبکر از دنیا رفت و من جانشین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و جانشین ابوبکر هستم، و شما دو تن من را نیز دروغگو بدکار حیله‌گر و خیانتکار می‌دانید.

آیا اهل‌سنت می‌توانند چنین نظراتی را حجت بدانند؟ این روایات تنها و تنها درگیری‌های بین صحابه را ثابت می‌کند (که البته همین‌مطلب نیز با معتقدات اهل‌سنت سازگاری ندارد)

روایت ابن زبیر بر دجال بودن مختار

روایت عبدالله بن زبیر: از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): خروج سی نفر دجال (از جمله مختار) قبل از بر پا شدن قیامت.
در منابع اهل‌سنت روایتی از عبدالله بن زبیر نقل شده است که می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: قبل از این‌که قیامت بر پا شود، سی نفر دروغگو بیرون می‌آیند که از جمله آنها مختار است:
حدثنا عثمان بن ابی شیبه حدثنا محمد بن الحسن الاسدی حدثنا شریک عن ابی اسحاق عن عبدالله بن الزبیر قال قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): لا تقوم الساعه حتی یخرج ثلاثون کذابا منهم مسیلمه والعنسی والمختار.

[۱۳۴] ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ج۱۲، ص۱۹۷، ش۶۸۲۰، تحقیق:حسین سلیم اسد، ناشر:دار المامون للتراث – دمشق، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۴ ه – ۱۹۸۴م.

از عبدالله بن زبیر روایت شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمودند: قیامت برپا نمی‌شود تا اینکه سی‌نفر دروغگو بیرون آیند؛ مسیلمه و عنسی و مختار از آنها هستند.

نکات روایت

این روایت، تنها روایتی است که در متن آن، ظاهرا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مختار را به عنوان یکی از دروغگویان بعد از خود معرفی کرده‌اند؛ اما این روایت طبق مبانی اهل‌سنت چندین اشکال دارد:

ضعف سند روایت

سند روایت، به اقرار علمای اهل‌سنت ضعیف است؛ ابن جوزی در العلل المتناهیه بعد از نقل این روایت می‌گوید: قال المؤلف هذا حدیث منکر لم یروه عن شریک الا الاسدی قال یحیی بن معین: لیس بشیء.

[۱۳۵] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، العلل المتناهیه فی الاحادیث الواهیه، ج۱، ص۲۹۳، تحقیق:خلیل المیس، دار النشر:دار الکتب العلمیه – بیروت، ‌الطبعه:الاولی ۱۴۰۳.

مولف می‌گوید این روایت منکر است و غیر از اسدی آن را از شریک نقل نکرده است، و یحیی بن معین در مورد اسدی گفته است که روایات او ارزش ندارد.

همچنین جرجانی در العلل المتناهیه در مورد الاسدی سخنانی مشابه مطرح می‌کند و سپس روایت را مطرح می‌نماید: محمد بن الحسن بن الزبیر الاسدی کوفی یلقب بالتل حدثنا بن حماد ثنا عباس عن یحیی قال محمد بن الحسن الاسدی: قد ادرکته ولیس هو بشیء.

[۱۳۶] جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۷، ص۳۷۵، ش۱۶۵۷.

یحیی بن معین گفته است من خود محمد بن حسن اسدی را دیدم، روایات او ارزشی ندارد.

راوی روایت از دشمنان مختار

روایت به ابن اسحاق شیبانی و عبدالله بن زبیر می‌رسد، ابن اسحاق از طرفداران زبیریان و عبدالله بن زبیر خود سردسته زبیریان است و به همین سبب، این روایت از دشمنان مختار نقل شده است و ارزشی ندارد.

نام مختار در روایت، کلام راوی

نام مختار در متن روایت، از کلام راوی است و نه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم):
قسمتی که در آن نام دروغگویان برده شده است، به اقرار ذهبی احتمال ادراج دارد، یعنی ممکن است از کلمات راوی (عبدالله بن زبیر یا ابن اسحاق یا. . . باشد و نه رسول گرامی اسلام) و به همین‌جهت ارزش ندارد.
قلت من عند قوله منهم مسیلمه لعله من قول الراوی.

[۱۳۷] ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۳، ص۵۱۳.

روایت از نام مسیلمه به بعد، احتمالا از سخن راوی است.

عدم علم غیب پیامبر بنابر ادعای اهل‌سنت

مهمترین نکته این است‌که اهل‌سنت ادعا می‌کنند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علم غیب ندارد، در این صورت آن حضرت چگونه می‌تواند دروغگویان بعد از خویش را معرفی نماید.

خطبه‌ها و نامه‌های مختار

مختار خطبه‌ها و نامه‌های فراوانی دارد که در آنها کلماتی قافیه‌مند ذکر می‌کند، و همچنین در متن آنها پیش‌گویی‌هایی را مطرح می‌کند، که این‌مطلب، سبب شده است، گروه زیادی او را متهم به ادعای نزول وحی کنند؛ برای روشن شدن مطلب، به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم:

پیش‌گویی‌های صحیح مختار

مختار قبل از قیام، پیش بینی‌های کرده بود و از حوادثی که در آینده اتفاق خواهد افتاد مردم را آگاه می‌کرد.

پیش‌گویی از قتل ابن زیاد

طبری از مورخان به نام اهل‌سنت آگاهی و اخبار مختار از حوادث آینده (همانند کشتن عبید الله بن زیاد و کشتن قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام) و. . .) را به نقل از ابومخنف گزارش کرده‌ و راوی می‌گوید: قبل از این که بمیرم تمام آن‌چه را مختار گفته بود به وقوع پیوست: قال فحدثنی الصقعب بن زهیر عن ابن العرق مولی لثقیف قال: اقبلت من الحجاز حتی اذا کنت بالبسیطه من وراء واقصه استقبلت المختار بن ابی عبید خارجا یرید الحجاز حین خلی سبیله ابن زیاد فلما استقبلته رحبت به وعطفت الیه فلما رایت شتر عینه استرجعت له وقلت له: بعدما توجعت له ما بال عینک صرف الله عنک السوء فقال: خبط عینی ابن الزانیه بالقضیب خبطه صارت الی ما تری فقلت له: ما له شلت انامله فقال المختار: قتلنی الله ان لم اقطع انامله واباجله واعضاءه اربا اربا قال: فعجبت لمقالته. فقلت له: ما علمک بذلک رحمک الله؟ فقال لی: ما اقول لک فاحفظه عنی حتی تری مصداقه. . . .
یابن العرق ان الفتنه قد ارعدت وابرقت وکان قد انبعثت فوطئت فی خطامها فاذا رایت ذلک وسمعت به بمکان قد ظهرت فیه فقل ان المختار فی عصائبه من المسلمین یطلب بدم المظلوم الشهید المقتول بالطف سید المسلمین وابن سیدها الحسین بن علی فوربک لاقتلن بقتله عده القتلی التی قتلت علی دم یحیی بن زکریاء (علیه‌السّلام) قال: فقلت له: سبحان الله وهذه اعجوبه مع الاحدوثه الاولی فقال: هو ما اقول لک فاحفظه عنی حتی تری مصداقه . . . . قال فوالله ما مت حتی رایت کل ما قاله قال: فوالله لئن کان ذلک من علم القی الیه لقد اثبت له ولئن کان ذلک رایا رآه وشیئا تمناه لقد کان.

[۱۳۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۲.

به نقل طبری از قصعب بن زهیر، ابن عرق از غلامان ثقیف می‌گوید: از حجاز می‌آمدم، وقتی به بسیطه رسیدم، آن سوی واقصه، مختار بن ابی عبید را دیدم که قصد حجاز داشت و این زمانی بود که ابن زیاد او را رها کرده بود. دیدم چشمش زخمی شده بود با گفتن کلمه استرجاع و پس از اظهار همدردی به او گفتم: «خدایت بد ندهد چشمت چه شده؟» او گفت: «زنازاده با چوب به چشم من زد و چنین شد که می‌بینی» گفتم: «انگشتانش عاجز شود. » مختار گفت: «خدا مرا بکشد اگر انگشتان و رگ‌ها و اعضایش را قطعه قطعه نکنم.» ابن عرق می‌گوید: از گفتار وی در شگفت شدم و گفتم: «از کجا چنین دانسته‌ای؟» گفت: «همین است که می‌گویم به یاد داشته باش تا درستی آن را ببینی» . . . ‌ای ابن عرق فتنه رخ نموده و چهره آشکار کرده زمانی که این را در جایی ببینی و بشنوی که در جایی ظهور کرده‌ام، بگو مختار با گروهی از مسلمانان به خون‌خواهی مظلوم شهید، مقتول دشت طف، سرور مسلمانان و پسر سرورشان حسین بن علی، برخاسته است. قسم به پروردگارت که به قصاص کشتن او، به تعداد کسانی که به عوض خون یحیی بن زکریا کشته شدند، خواهم کشت» ابن عرق می‌گوید: گفتم: «سبحان الله، این اعجوبه ‌ایست با قصه قدیم» مختار گفت: «همین است که می‌گویم، به خاطر داشته باش تا درستی آن را ببینی» آنگاه مرکب خویش را به حرکت آورد و روان شد و من لختی با وی رفتم و برای وی از خدا سلامت و مصاحبت نکو خواستم.
ابن عرق می‌گوید: به خدا زنده بودم و همه آنچه را گفته بود دیدم. به خدا اگر این دانشی بود که به او القا شده بود واقع شد و اگر نظرش بود آن را دید و آرزویی که کرده بود، رخ داد.

همانگونه که در متن روایت آمده، این نوع پیش‌گویی‌ها و اخبار از حوادث آینده دقیقاً‌ در تاریخ به وقوع پیوست و خود راوی نیز به ‌آن اعتراف کرده است. تنها مطلبی را که باید دانست این است که این خبرها توسط مختار، مصداق دروغگویی نیست؛ زیرا تمام آن چه را او گفته بود در آینده واقع و اجرا شد.

پیش‌گویی دیگر مختار

وقتی که مختار در زندان عبیدالله بن زیاد بود، از مختار خواست که در مقابل عبیدالله کاری نکند، اما مختار از مغیبات به او خبر داد: و قال ابن الکلبی و غیره: حلف ابن زیاد لیقتلن المختار بن ابی عبید، فسمع ذلک اسماء بن خارجه، وعروه بن المغیره، فدخلا علیه فاخبراه بذلک، وقالا: اوصنا فی مالک واحفظ لسانک، فقال: کذب والله ابن مرجانه الزانیه، والله لاقتلنه ولاضعن رجلی علی خده، فقال اسماء: یا ابا اسحاق قد کانت تبلغنا عنک اشیاء فاما اذ سمعنا منک هذا القول فما فیک مستمتع، ثم نهضا متعجبین من قوله مستحمقین له. . .

[۱۳۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۸۵.

ابن زیاد قسم خود که مختار را می‌کشد، این خبر به اسماء بن خارجه و عروه بن مغیره رسید، به نزد او رفتند و گفتند: ما را متولی اموال خود گردان، و زبان خود را حفظ کن (تا تو را نجات دهیم). مختار گفت: قسم به خدا ابن مرجانه دروغ گفته است؛ قسم به خدا او را خواهم کشت و پای خود را بر گونه او خواهم نهاد! اسماء گفت: ‌ای مختار، به ما خبر رسیده بود که پیشگویی‌هایی می‌کنی! اما بعد از این سخن تو دیگر هیچ حرفی را از تو باور نخواهیم کرد! و در حالی که تعجب کرده بودند و مختار را احمق می‌شمردند، بیرون رفتند!

پیش‌گویی از کشتن قاتلین امام حسین

بلاذری در انساب الاشراف، طبری در تاریخ، ابن اثیر در الکامل فی التاریخ و ابن کثیر در البدایه و النهایه سخن مختار را که بیانگر اهداف و برنامه‌های قیام او است ذکر کرده‌اند:
فکان یقول فی السجن: اما ورب البحار. والنخل والاشجار. والمهامه والقفار. والملائکه الابرار. والمصطفین الاخیار. لاقتلن کل جبار. بکل لدن خطار. ومهند بتار. فی جموع من الانصار. لیسوا بمیل اغمار. ولا عزلٍ اشرار. حتی اذا اقمت عمود الدین. ورایت صدع المسلمین. وشفیت غلیل صدور المؤمنین. وادرکت ثار ابناء النبیین. لم یکبر علیّ فراق الدنیا ولم احفل بالموت اذا اتی.

[۱۴۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۱.

[۱۴۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ‌ص۴۵۰.

[۱۴۲] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۶، ‌ص۳۰، ناشر:دار صادر – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۳۵۸.

[۱۴۳] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۶۰.

[۱۴۴] ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۲۷۴.

مختار هنگامی که در زندان عاملان ابن زبیر در کوفه گرفتار شد، می‌گفت: سوگند به پرودگار دریاها، نخل و درختان، فرشتگان راستگو، ‌برگزیدگان برتر همانا تمام جباران را خواهم کشت، با یاری اهل علم جنگجو، و شمشیر کشیده، در میان گروهی از یاران، که منحرف و تاریک و فراری و اشرار نیستند؛ تا زمانی که عمود دین را برپا داشتم، و قوت مسلمانان را دیدم، و‌ اندوه سینه مومنین را شفا دادم، و خونخواهی فرزندان پیامبران را کردم، دیگر برای من دوری از دنیا بزرگ نیست، و نگران مرگ نیستم هر زمان که به سراغ من آید.

منشا پیش‌گویی‌های مختار

سرچشمه پیش بینی‌های مختار، خبرهای امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) است که آن حضرت از سرانجام مختار و کارهایش به میثم تمار گفته بود. ابن حجر عسقلانی، در مورد میثم تمار به نقل از موید بن نعمان شیعی می‌گوید:
…. فقالت له من انت قال انا میثم فقالت والله لربما سمعت من رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یذکرک ویوصی بک علیا فسالها عن الحسین فقالت هو فی حائط له فقال اخبریه انی قد احببت السلام علیه فلم اجده ونحن ملتقون عند رب العرش ان شاء الله تعالی فدعت‌ام سلمه بطیب فطیبت به لحیته فقالت له اما انها ستخضب بدم فقدم الکوفه فاخذه عبید الله بن زیاد فادخل علیه فقال له هذا کان آثر الناس عند علی قال ویحکم هذا الاعجمی فقیل له نعم فقال له این ربک قال بالمرصاد للظلمه وانت منهم قال انک علی اعجمیتک لتبلغ الذی ترید اخبرنی ما الذی اخبرک صاحبک انی فاعل بک قال اخبرنی انک تصلبنی عاشر عشره وانا اقصرهم خشبه واقربهم من المطهره قال لنخالفنه قال کیف تخالفه والله ما اخبرنی الا عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) عن جبرائیل عن الله ولقد عرفت الموضع الذی اصلب فیه وانی اول خلق الله الجم فی الاسلام فحبسه وحبس معه المختار بن عبید فقال میثم للمختار انک ستفلت وتخرج ثائرا بدم الحسین فتقتل هذا الذی یرید ان یقتلک فلما اراد عبید الله ان یقتل المختار وصل برید من یزید یامره بتخلیه سبیله فخلاه.

[۱۴۵] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۵۰.

میثم غلام زنی از بنی اسد بود که علی او را خرید و آزاد کرد و به او گفت: اسم تو چیست؟ گفت: ‌ سالم؛ حضرت فرمودند: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من خبر داده است که نام عجمی تو که پدرت انتخاب کرده بود میثم است؛ او گفت: خدا و رسولش و امیرمومنان راست گفته‌اند قسم به خدا این اسم من است؛ حضرت فرمودند: به نامی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن را نام‌ برده‌اند باز گرد؛ و نام سالم را رها کن؛ میثم بازگشت و کنیه خود را ابوسالم انتخاب کرد. روزی علی (علیه‌السّلام) به او فرمود: تو بعد از من بر سر دار کشیده می‌شوی و با شمشیر به تو ضربه می‌زنند؛ وقتی روز سوم بشود، از بینی و دهان تو خون بیرون می‌زند و ریش تو خونین خواهد شد؛ تو را بر در خانه عمرو بن حریث بر دار می‌کنند؛ تو دهمین نفر هستی و نخل تو از همه کوتاه‌تر است؛ و از همه به محل وضو گرفتن نزدیک‌تری؛ با من بیا تا آن نخل را به تو نشان دهم؛ و آن نخل را به او نشان دادند.
بعد از این ماجرا میثم به کنار آن نخل می‌آمد و نماز می‌خواند و می‌گفت: چه درخت مبارکی، که برای من خلق شده‌ای و به خاطر من به تو غذا داده شده است؛ و آنقدر مراقب این نخل بود، تا اینکه (بزرگ شده و آماده کندن شد) و بریده شد؛ بعد از آن عمرو بن حریث را می‌دید و به او می‌گفت: من همسایه تو هستم، ‌با من خوب همسایه‌ای باش؛ عمرو به او می‌گفت: آیا می‌خواهی خانه ابن مسعود یا ابن حکیم را بخری؟ و نمی‌دانست ماجرا چیست.
در سالی که به شهادت رسید، به حج رفت؛ و به نزد غلام‌ ام سلمه، ‌ام‌المومنین رفت؛ ‌ام سلمه گفت: تو کیستی؟ گفت: ‌میثم؛ ‌ام سلمه گفت: قسم به خدا گاهی اوقات از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌شنیدم که نام تو را می‌برد و علی (علیه‌السّلام) را در مورد تو سفارش می‌نمود؛ میثم از‌ ام سلمه در مورد حسین سوال کرد، و‌ ام سلمه به او خبر داد که آن حضرت در باغ خویش هستند؛ میثم به‌ ام سلمه گفت: به آن حضرت خبر بده که من دوست‌ داشتم به آن حضرت سلام کنم، اما ایشان را نیافتم؛ و ما در نزد پروردگار همدیگر را خواهیم دید. در این هنگام‌ ام سلمه، عطری خواست و با آن ریش میثم را عطرآگین کرد و گفت: آگاه باش که این ریش با خون رنگین می‌شود.
وقتی که میثم به کوفه بازگشت عبیدالله او را دستگیر کرد، و او را به نزد عبیدالله بردند؛ و گفتند: این شخص، نزدیک‌ترین مردم به علی (علیه‌السّلام) بود. گفت: وای بر شما، این عجم؟ گفتند: آری. عبیدالله به او گفت: پروردگار تو در کجاست؟ میثم پاسخ داد: در کمین‌گاهی برای ظالمین. و تو نیز از آنها هستی.
عبیدالله گفت: تو هنوز بر نادانی عجمی خود هستی؛ به چیزی که می‌خواهی (شهادت) خواهی رسید؛ به من بگو همراه تو (امیرمومنان) در مورد من و کاری که با تو می‌کنم چه گفته است؟ میثم گفت: ایشان به من خبر داد که من بر دهمین دار آویخته می‌شوم و چوب من از همه کوتاه‌تر است و من از همه به محل وضو نزدیک‌ترم. عبیدالله گفت: قطعا با علی مخالفت خواهم کرد! میثم گفت: چگونه؟ قسم به خدا او جز از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از طریق جبرئیل از خداوند به من خبر نداده است؛ و من می‌دانم جایی را که در آن به دار کشیده می‌شوم و می‌دانم اولین کسی هستم که در اسلام بر دهن من پوزه بند زده می‌شود.
عبیدالله او را زندانی کرد و در زندان با مختار هم‌بند بود، میثم به مختار گفت: تو آزاد می‌شوی، و به خون‌خواهی حسین (علیه‌السّلام) قیام می‌کنی، و این کسی که می‌خواهد تو را بکشد، خواهی کشت. وقتی که عبیدالله خواست مختار را بکشد، نامه‌ای از یزید به او رسید که او را رها کن، و او نیز مختار را رها کرد. . .

ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه درباره میثم تمار نقل کرده است: وقد کان قد اطلعه علی (علیه‌السّلام) علی علم کثیر، واسرار خفیه من اسرار الوصیه، فکان میثم یحدث ببعض ذلک. . .

[۱۴۶] ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن‌ هبهالله‌، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۱.

علی (علیه‌السّلام) میثم را بر علم فراوان و اسرار پنهانی (اسرار جانشینی) آگاه کرده بود، ‌میثم از برخی این علوم و آگاهی سخن گفت و پرده برداشت. . .

به نقل ابن ابی الحدید، یکی از اسراری را که میثم به مختار گفت‌، سرانجام مختار و قیام او و قتل ابن زیاد به دست مختار بود. وی بعد از این‌که میثم تمار را معرفی کرده و این‌که علی (علیه‌السّلام) میثم را از گرفتار شدن و کشته شدن او به دست ابن زیاد خبر داده، می‌نویسد:
فحبسه وحبس معه المختار بن ابی عبید الثففی، فقال میثم للمختار – وهما فی حبس ابن زیاد: انک تُفْلِتُ وتَخْرُجُ ثائراً بدم الحسین (علیه‌السّلام)، فتقتل هذا الجبار الذی نحن فی سجنه، وتطؤ بقدمک هذه علی جبهته وخدیه. فلما دعا عبید الله بن زیاد المختار لیقتله طلع البرید بکتاب یزید بن معاویه الی عبید الله بن زیاد، یامره بتخلیه سبیله، وذاک ان اخته کانت تحت عبدالله بن عمر بن الخطاب، فسالت بعلها ان یشفع فیه الی یزید فشفع، فامضی شفاعته، وکتب بتخلیه سبیل المختار علی البرید، فوافی البرید وقد اخرج لیضرب عنقه، فاطلق. واما میثم فاخرج بعده لیصلب. . . وکان قتل میثم قبل قدوم الحسین (علیه‌السّلام) العراق بعشره ایام.

[۱۴۷] ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن‌ هبهالله‌، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۳.

ابن زیاد میثم را با مختار بن ابی عبید ثقفی زندانی کرد. میثم در زندان ابن زیاد به مختار گفت: تو به زودی از زندان آزاد می‌شوی و به خون‌خواهی حسین بن علی برمی‌خیزی و این مرد ظالمی را که اکنون ما در زندانش هستیم، می‌کشی و قدمت را بر پیشانی و گونه‌های او می‌گذاری.
هنگامی که عبیداللَّه بن زیاد مختار را طلبید تا وی را بکشد، قاصدی از طرف یزید رسید و برای عبیداللَّه نامه‌ای آورد، یزید در نامه خود دستور داده بود تا مختار را از زندان آزاد کنند علت آزادی او این است که خواهر مختار، خانم عبدالله پسر عمر بن خطاب بود. او از شوهرش درخواست نمود که در مورد مختار نزد یزید شفاعت کند و یزید شفاعت او را پذیرفت و به دست قاصد نامه آزادی مختار را نوشت و قاصد نیز هنگامی مختار را برای گردن زدنش بیرون آورده بودند نامه را آورد، عبیداللَّه پس از قرائت نامه یزید، مختار را از زندان آزاد کرد.
و اما میثم برای مصلوب شدن بیرون آوره شد. . . و کشته شدن میثم ده روز پیش آمدن حسین (علیه‌السّلام) به عراق بود.

پیش‌گویی آتش زدن خانه اسماء بن خارجه

یکی دیگر از پیش‌گویی‌های مختار، پیش‌گویی او در آتش زدن خانه اسماء بن خارجه است که در بحث قبل، سخن در مورد او گذشت (او به عنوان وساطت برای آزادی مختار، به او گفت من را سرپرست تمام اموالت کن، تا تو را شفاعت کنم، اما مختار به او گفت: من از زندان آزاد شده و عبیدالله را می‌کشم) او از نزدیکان عبیدالله بن زیاد بود:
و تزوجت هند بنت اسماء بن خارجه الفزاری (عبید الله) ابن زیاد بن ابیه.

[۱۴۸] بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ج۱، ص۴۴۳.

همچنین او با عبدالله بن زبیر نیز ارتباطی صمیمی داشت و عبدالله در مورد او می‌گوید: وقال عبدالله بن الزبیر یمدح اسماء بن خارجه: الم تر ان المجد ارسل یبتغی حلیف صفاء قابلاً لا یزایله.

[۱۴۹] جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۱، ص۲۹۰.

عبدالله بن زبیر در مدح اسماء گفته است: آیا ندیدی که بزرگی به سراغ اسماء فرستاده است و او را به عنوان هم‌پیمان خالصی می‌خواهد که هیچ‌گاه از او جدا نمی‌شود!

این شخص در زمان مختار فراری بود و مختار در مورد او پیش‌گویی صورت داده گفت: و کان اسماء بن خارجه مستخفیاً فقال المختار ذات یوم وعنده اصحابه: اما ورب الارض والسماء. والضیاء والظلماء. لنزلن من السماء. نار دهماء. او احمر او سحماء. فلتحرقن دار اسماء؛ فاتی الخبر اسماء فقال: سجع ابو اسحاق بنا، لیس علی هذا مقام، فخرج‌هارباً حتی اتی البادیه فلم یزل بها ینزل مره فی بنی عبس، ومره فی غیرهم حتی قتل المختار وهدم المختار له ثلاثه آدر؛ فقال عبدالله بن الزبیر الاسدی فی قصیده له:
ترکتم ابا حسان تهدم داره. . . منبذهً ابوابها وحدیدها
فلو کان من قحطان اسماء شمرت. . . کتائب من قحطان صعر خدودها
فاجابه ایوب بن سعنه النخعی وقال:
رمی الله عین ابن الزبیر بلقوهٍ. . . فخلخلها حتی یطول شهودها
بکیت علی دار لاسماء هدمت. . . مساکنها کانت غلولاً وشیدها
ولم تبک بیت الله اذ دلفت له. . . امیه حتی هدمته جنودها

[۱۵۰] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۳.

اسماء بن خارجه فراری بود؛ مختار روزی به اصحاب خودگفت: قسم به پروردگار زمین و آسمان؛ و نور و تاریکی، از آسمان آتشی سوزان یا سرخ یا تیره خواهیم ریخت، و خانه اسماء ‌آتش خواهد گرفت! خبر به اسماء ‌رسید، ؛ و گفت: ابواسحاق برای ما شعر سروده است؟! او نمی‌تواند چنین کاری کند! و فراری شد تا اینکه به بادیه رفت و در آنجا در میان بنی عبس و غیر آنها ماند تا اینکه مختار کشته شد؛ مختار نیز سه خانه از خانه‌های او را خراب کرد!
عبدالله بن زبیر اسدی گفته است:
گذاشتید که خانه اباحسان خراب شود، و درها و آهن آن بر روی زمین افتد؟
اگر او از قبیله قحطان بود، مردان قحطان شعله‌های آتش را خاموش می‌کردند.
ایوب بن سعنه نخعی در پاسخ به او سرود:
خدا چشم ابن زبیر را در لقوه کند و آن را تار گرداند تا نتواند به درستی ببنید
آیا برای خانه اسماء گریه می‌کنی که آن را با رشوه درست کرده بود؟
چرا وقتی بنی امیه خانه خدا را خراب کردند گریه نکردی؟!

اما همین روایت، با تحریف در کتبی دیگر به صورت دیگر ذکر شده است؛ نشوان بن سعید حمیری، مولف کتاب حور العین می‌نویسد مختار برای خود قرآنی جدید داشت! و بلغ اسماء بن خارجه ان المختار یقول لاصحابه: انه نزل علیه فی قرآنه: (لتنزلن من السماء نار بالدهماء، فلتخوفن دار اسماء) فقال اسماء: ویلی علی ابن الخبیثه، قد عمل فی داری قرآناً لا اقف بعد هذا؛ فهرب اسماء من المختار، فهدم داره واحرقها، وحالت همدان دون دار صاحبهم؛ فقال عبدالله بن الزبیر الاسدی، یؤنب مضر فی هدم دار اسماء:
فلو کان من همدان اسماء اصحرت. . . کتائب من همدان صعر خدودها
لهم کان ملک الناس من قبل تبع. . . تقود وما فی الناس حی یقودها

[۱۵۱] حمیری یمنی، نشوان بن سعید، الحور العین، ج۱، ص۱۸۳.

به اسماء فرزند خارجه خبر رسید که مختار به اصحاب خود می‌گوید: در قرآنی که بر من نازل شده است چنین آیاتی است که «آتشی از آسمان که با خود ترس به همراه دارد نازل خواهد شد، (اهل) خانه اسماء را بر حذر دارید»!
اسماء‌ گفت: ‌ وای بر فرزند زن بدکار! حتی برای خانه من نیز قرآن جعل کرده است؟ ‌! و از مختار فراری شد؛ مختار نیز خانه او را خراب کرده و آتش زد؛ و همدان نگذاشت که آتش به خانه اهل همدان (در کنار خانه اسماء) برسد؛ عبدالله بن زبیر اسدی در این زمینه شعری سروده و مضر را به خاطر تخریب خانه اسماء توبیخ کرد:
اگر اسماء‌ از قبیله همدان بود، گروهی از قبیله همدان، آتش برافروخته خانه‌اش را خاموش می‌ساخت
قبیله همدان قبل از تبع حاکم بودند در حالی که غیر از آنان کسی بر مردم حاکم نبود.

نقد روایت:
۱. این روایت نیز بدون مدرک ارائه شده است و نفیا و اثباتا ارزشی ندارد.
۲. این روایت بر فرض صحت اشاره به قصد مختار دارد، و نمی‌توان آن را دروغگویی نماید.
همچنین در متن این روایت، ادعای قرآن بودن نیست، و به گفته خود اسماء بن خارجه تنها برای تهدید او شعر سروده است!

نامه مختار به مالک بن مسمع

بلاذری متن نامه‌ای را از مختار نقل می‌کند که در آن وعده بهشت را برای طرفداران خود تضمین می‌کند و این‌مطلب جز از معصوم ممکن نیست؛ و اگر مختار چنین وعده‌ای بدهد، دروغگو است.
وکتب المختار ایضاً الی مالک بن مسمع وزیاد بن عمرو: اما بعد فاسمعا واطیعا وداوما. علی احسن ما اوتیتما اوتیکما من الدنیا وما شئتما. واضمن لکما الجنه اذا توفیتما؛ فلما قرا مالک الکتاب ضحک وقال لزیاد: لقد اکثر لنا اخو ثقیف، واوسع اعطانا الدنیا والآخره، فضحک زیاد وقال: نحن لا نقاتل بالنسیئه من عجل لنا النقد قاتلنا معه.

[۱۵۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۷-۴۱۸.

مختار به مالک بن مسع و زیاد بن عمرو نامه نوشت که: بشنوید و اطاعت کنید و دائم همینطور باشید، و من نیز تعهد می‌کنم که بهترین زندگی که تا به حال داشته باشید به شما بدهم و هر آنچه خواستید، و بهشت را برای بعد از مرگ شما ضمانت می‌کنم.
وقتی مالک نامه را خواند، خندید و به زیاد گفت: برادر ثقفی بذل و بخشش کرده است و هم دنیا و هم آخرت را به ما داده است! زیاد خندید و گفت: ما برای نسیه نمی‌جنگیم، هرکس که به ما نقد بدهد با کمک او می‌جنگیم.

نقد روایت: این روایت بدون سند نقل شده است و اعتباری ندارد.

پیش‌گویی اشتباه مختار از آینده خویش

قال المدائنی (علی بن محمد بن عبدالله بن ابی سیف) وسال الحجاج حوشب بن یزید عن المختار فقال: . . . وقال: ساتزوج امراه من آل رسول الله، واهدم قصر الملک وابنی بعضه قصراً، فقال الحجاج: کذب ابن دومه وان کانت لکریمه، لقد رایته بالطائف نذل الاصحاب، اخطات استه الحفره، انا ذاک. فتزوج ابنه عبدالله بن جعفر، وهدم قصر النعمان بالحیره، وبنی قصره بجبانه الکوفه، وبنی مدینه واسط.

[۱۵۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۷۷.

مدائنی گفته است حجاج از حوشب بن یزید در مورد مختار سوال کرد، او نیز گفت: . . . مختار می‌گفت: من با زنی از خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ازدواج می‌کنم، و قصر پادشاه را خراب کرده و در جای آن قصری دیگر می‌سازم؛ حجاج گفت: فرزند دومه (نام مادر مختار) دروغ گفت، اگر چه مادر او زنی بخشنده بود؛ قسم به خدا او را در طائف دیدم، که یاران کمی داشت؛ او در هدف‌گیری اشتباه کرده است، این پیش‌گویی‌ها برای من است؛ زیرا حجاج با دختر عبدالله بن جعفر ازدواج کرد و قصر نعمان را در حیره خراب کرده و قصر خود را در جبانه کوفه ساخت و شهر واسط را نیز بنا کرد.

نقد این روایت:
این روایت، روایت مرسل است، و نفیا و اثباتا حجت نیست. زیرا مدائنی شیخ بلاذری، در سال۱۳۱ به دنیا آمد و حجاج در سال ۹۵ از دنیا رفت.
همچنین طبق متن این روایت، مختار پیش‌گویی درستی کرده بود، اما در تطبیق آن بر خود یا دیگری اشتباه کرده بود.

مختار و صندلی منسوب به امیرمؤمنان

یکی از کارهایی که به مختار منسوب شده است و بهانه‌ای برای مخالفان او پدید آورده است، تبرک‌جویی طرفداران مختار به صندلی منسوب به امیرمومنان علی (علیه‌السّلام) است، و ادعا کرده‌اند که مختار این صندلی را به عنوان نمادی مانند تابوت بنی‌اسرائیل انتخاب کرده بود. برای این‌مطلب چند مدرک ذکر شده است:

روایت طفیل بن جعده

… قال حدثنی طفیل بن جعده بن هبیره قال اعدمت مره من الورق فانی لکذلک اذ خرجت یوما فاذا زیات جار لی له کرسی قد رکبه وسخ شدید فخطر علی بالی ان لو قلب للمختار فی هذا فرجعت فارسلت الی الزیات ارسل الی بالکرسی فارسل الی به فاتیت المختار فقلت انی کنت اکتمک شیئا لم استحل ذلک فقد بدا لی ان اذکره لک قال وما هو قلت کرسی کان جعده بن هبیره یجلس علیه کانه یری ان فیه اثره من علم قال سبحان الله فاخرت هذا الی الیوم ابعث الیه ابعث الیه قال …

[۱۵۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۴۹-۵۵۰.

ماجرای صندلی مختار که او و یارانش با آن طلب پیروزی می‌کردند: طبری گفته است: شروع ماجرا روایتی است که. . . معبد بن خالد برای من نقل کرد که طفیل بن جعده بن هبیره‌ گفت: زمانی هیچ پولی نداشتم، تا اینکه روزی به دیدار همسایه‌ روغن فروشمان رفته بودم، که دیدم یک صندلی کثیف دارد، به ذهن من خطور کرد که با این صندلی، به مختار نیرنگ بزنم؛ به خانه بازگشتم و شخصی را نزد روغن فروش فرستادم که صندلی را به نزد من بفرست، و او نیز چنین کرد؛ به نزد مختار رفتم، و گفتم: من امری را از تو پنهان می‌کردم که نقل آن را حلال نمی‌دانستم، اما اکنون نظر من تغییر یافته است؛ گفت چی است؟
گفتم: جعده بن هبیره صندلی داشت که بر روی آن می‌نشست، ظاهراً او در این صندلی یادگاری از علم (امیرمومنان) دیده بود؛ گفت: سبحان الله، چرا این مطلب را تا به امروز پنهان کردی؟ آن را بفرست، آن را بفرست؛ طفیل می‌گوید: صندلی را که شسته شده بود و چوب تمیز شده آن بیرون آمده بود و روغن به خورد آن رفته بود و برق می‌زد را به نزد او آوردند؛ در حالیکه روی آن را پوشانده بودند. سپس دستور داد که به من۱۲۰۰۰ سکه بدهند و بعد دستور داد همه مردم را جمع کنند؛ معبد بن خالد می‌گوید: من و اسماعیل بن طلحه بن عبیدالله و شبث بن ربعی به مردم رفتیم و مردم گروه گروه به مسجد می‌رفتند؛ مختار گفت: در میان امت‌های گذشته هیچ‌ چیزی نبود مگر اینکه نمونه‌ای در این امت دارد؛ و در میان بنی‌اسرائیل تابوت بود که در آن باقیمانده‌هایی از خاندان موسی و‌ هارون بود؛ و این صندلی در میان ما مانند تابوت است، پرده از آن بردارید؛ پارچه‌ها را برداشتند؛ سبئیه برخواسته و دست‌های خود را بالا بردند و سه بار تکبیر گفتند؛ شبث بن ربعی ایستاده و گفت: ‌ای گروه مضر، کافر نشوید، اما او را دور کرده و مانع او شدند و او را از مسجد بیرون کردند، اسحاق می‌گوید: قسم به خدا آرزو داشتم، که این صندلی نابود می‌شد!
مدتی نگذشت که خبر رسید که عبیدالله بن زیاد در منطقه باجمیرا اردو زده است؛ مختار در حالی‌که صندلی را بر روی یک قاطر گذاشته بودند بیرون رفته در حالی که صندلی را نیز پوشانده بودند و از جانب راست آن هفت نفر و از جانب چپ آن هفت نفر بودند؛ در این جنگ از اهل شام آنقدر کشته شد که مانند آن تا به حال کشته نشده بود، و این پیروزی سبب گمراهی بیشتر مردم شد و آنقدر اعتقادشان در مورد آن بالا گرفت که منجر به کفر شد! گفتم: انا لله، و از کار خویش پیشمان شدم؛ اما بعد از این مردم سخنانی گفتند که موجب شد این صندلی پنهان شود و دیگر بعد از آن، آن را ندیدم!

نقد این روایت:
۱. در سند این روایت، اسحاق بن یحیی بن طلحه بن عبید الله القرشی التیمی است، ذهبی در مورد او می‌گوید: اسحاق بن یحیی بن طلحه بن عبید الله شیخ ابن المبارک قال احمد وغیره متروک.

[۱۵۵] ذهبی، محمد بن احمد، المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۷۵، ش ۵۹۶، تحقیق:الدکتور نور الدین عتر.

احمد بن حنبل و غیر او گفته‌اند که این شخص متروک است.

۲. در متن روایت می‌گوید او از همراهان شبث بن ربعی است، و شبث را به عنوان مدافع توحید و مخالف شرک معرفی می‌کند! با اینکه شبث، خود از فرماندهان لشکر عمر سعد در کربلا و از قاتلین اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السّلام) است! عجلی در مورد او می‌گوید: شبث بن ربعی من تمیم هو کان اول من اعان علی قتل عثمان رضی الله عن عثمان وهو اول من حرر الحروریه واعان علی قتل الحسین بن علی.

[۱۵۶] عجلی، احمد بن عبدالله، معرفه الثقات من رجال اهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم واخبارهم، ج۱، ص۴۴۸، ش ۷۱۴، ‌تحقیق:عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر:مکتبه الدار – المدینه المنوره – السعودیه، الطبعه:الاولی، ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵م.

شبث بن ربعی، او از اولین کسانی بود که بر کشتن عثمان یاری کرد! او از اولین کسانی بود که خوارج را به راه‌ انداخت، و همچنین در کشتن حسین بن علی یاری کرد!
حال در متن این روایت، ‌شبث را به عنوان مدافع توحید معرفی کرده است!
۳. متن این روایت با روایت بعدی در تعارض است؛ زیرا در متن روایت بعدی می‌گوید مختار به آل جعده دستور داد، و آنها بعد از مجبور شدن چنین کردند، اما در روایت اول می‌گوید خود آنها چنین پیشنهادی دادند!

درخواست صندلی علی از آل جعده

بلاذری در انساب الاشراف آورده است:
قالوا (حدثنی عباس – بن هشام الکلبی- عن ابیه -هشام بن محمد الکلبی- عن -لوط بن یحیی- ابی محنف وغیره قالوا) وقال المختار لآل جعده بن هبیره، وام جعده‌ام‌هانئ بنت ابی طالب: ائتونی بکرسی علیّ بن ابی طالب فقالوا: لا والله ما له عندنا کرسی، قال: لا تکونوا حمقی وائتونی به، فظن القوم عند ذلک انهم لا یاتونه بکرسی فیقولون هذا کرسی علیّ الا قبله منهم، فجاؤوه بکرسی فقالوا: هذا هو، فخرجت شبام وشاکر ورؤوس اصحاب المختار وقد عصبوه بخرق الحریر والدیباج، فکان اول من سدن الکرسی حین جیء به موسی بن ابی موسی الاشعری، وامه ابنه الفضل بن العباس بن عبد المطلب، ثم انه دفع الی حوشب الیرسمی، یرسم بن حمیر وهم فی همدان، فکان خازنه وصاحبه حتی هلک المختار، وکان اصحاب المختار یعکفون علیه ویقولون: هو بمنزله تابوت موسی فیه السکینه، ویستسقون به ویستنصرون، ویقدمونه امامهم اذا ارادوا امراً فقال الشاعر: ابلغ شباماً وابا‌ هانیءٍ. . . انی بکرسیهم کافر.

[۱۵۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۳.

مختار به خاندان جعده بن هبیره که مادر آنها‌ ام‌ هانی دختر ابوطالب (خواهر امیرمومنان) بود گفت: صندلی حضرت علی (علیه‌السّلام) را برای من بیاورید، گفتند: قسم به خدا هیچ صندلی از علی نزد ما نیست! گفت: نادان نباشید و صندلی را برای من بیاورید؛ آنها نیز گمان کردند که هر صندلی که بیاورند، و بگویند این صندلی علی است، مختار از آنها قبول می‌کند، به همین سبب یک صندلی آورده و گفتند: این همان است! شبام و شاکر و روسای اصحاب مختار این صندلی را در حالی که با حریر و پارچه زربفت تزیین کرده بودند، با خود بردند، اولین کسی که مسئول این صندلی شد موسی بن ابی موسی اشعری و مادرش دختر فضل بن عباس بن عبدالمطلب بودند، سپس این صندلی به حوشب یرسمی از همدان داده شد، او نگهبان این صندلی بود تا زمانی که مختار هلاک شد؛ و اصحاب مختار دور این صندلی جمع می‌شده و می‌گفتند: این صندلی شبیه تابوت موسی است که آرامش ما است، و به برکت آن طلب باران و پیروزی می‌کردند؛ و آن را در مقابل خود می‌بردند؛ به همین دلیل شاعر گفته است که: به شبام و ابو‌ هانی خبر برسان . . . که من به صندلی آنها کافر هستم.

نقد این روایت:
۱. سند این روایت نیز ضعیف است. در آن یک نفر مجهول و دو نفر متهم به وضع وجود دارد.
۲. این روایت از جهت مضمونی با روایت قبل در تعارض است و به همین دلیل هیچ‌یک از آن دو حجت نیستند.

شهادت اعشای همدان بر وجود صندلی

در تعدادی از کتب اهل‌سنت آمده است که شخصی به نام «اعشای از همدان» از وجود همچین صندلی که قبلاً‌ ذکر شد، شهادت داده و به گروه «سبئیه یا خشبیه» گفته است که این صندلی مایه آرامش نیست:
حدثنی عبدالله (بن احمد) قال حدثنی ابی (احمد بن حنبل) قال قال ابو صالح (سلیمان بن صالح) فقال فی ذلک اعشی همدان کما حدثنی غیر عبدالله
شهدت علیکم انکم سبئیه (خشبیه). . . وانی بکم یا شرطه الشرک عارف
واقسم ما کرسیکم بسکینه. . . وان کان قد لفت علیه اللفائف
وان لیس کالتابوت فینا وان سعت. . . شبام حوالیه ونهد وخارف
وانی امرؤ احببت آل محمد. . . وتابعت وحیا ضمنته المصاحف
وتابعت عبدالله لما تتابعت. . . علیه قریش شمطها والغطارف

[۱۵۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۵۰.

[۱۵۹] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۳-۴۱۴.

[۱۶۰] جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ‌ج۲، ص۳۹۳.

اعشای همدان راجع به همین صندلی گفته است:
شهادت می‌دهم که شما سبئیه (طرفداران عبدالله بن سبا) یا خشبیه (گروهی که در مکه به جای شمشیر با چوب به جنگ پرداختند تا حرمت مکه حفظ شود) هستید و من به شما‌ ای نیروهای کفر، آشنا هستم.
قسم می‌خورم که صندلی شما موجب آرامش نیست . . . حتی اگر آن را با پارچه تزیین کنید.
من کسی هستم که آل محمد را دوست دارم و قرآنی را که در صحف نوشته شده برگزیدم.
من طرفدار عبدالله (بن زبیر هستم) که قریش از همه سو او را یاری می‌کند

نقد این روایت:
۱. این روایت از جهت سندی معتبر است، اما مساله شاعر این اشعار است، در متن این اشعار مطالبی به آنها نسبت داده شده است که در صورت قبول کلام شاعر، این روایت مستند خوبی خواهد بود، اما اعشای همدان در متن این اشعار صریحاً خود را از یاران عبدالله بن زبیر و دشمن مختار معرفی می‌کند، و این دلیلی برای عدم قبول قول او است.
۲. اعشای همدان از کسانی بود که قاتلین امام حسین (علیه‌السّلام) و اهل‌بیت را مدح کرده است. بلاذری درباره او آورده است:
ووجه المختار فی طلب عثمان بن خالد الجهنی ونسر بن شوط القابضی من همدان، وهما قاتلا عبد الرحمن بن عقیل بن ابی طالب فظفر بهما فضربت اعناقهما ثم احرقا، فقال اعشی همدان، وهو عبد الرحمن بن الحارث بن نظام الهمدانی:
یاعین بکی فتی الفتیان عثمانا. . . لا یبعدن الفتی من آل دهمانا
واذکر فتیً ماجداً عفاً شمائله. . . ما مثله فارس فی آل همدانا

[۱۶۱] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۹.

مختار شخصی را به دنبال عثمان بن خالد جهنی و نسر بن شوط قابضی از قبیله همدان فرستاد، آن دو قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بن ابی‌طالب بودند؛ او آن دو را پیدا کرده و گردن آن دو را زده و آن‌ها را آتش زد؛ اعشای همدان «عبدالرحمن بن حارث بن نظام همدانی» در رثای آن دو گفت:
‌ای چشم، برای جوانمرد جوانان عثمان گریه کن . . . . این جوان از آل دهمان دور نباد
و یاد آورد جوان بخشنده خوش‌سیما را . . . که مانند او جنگجویی در آل همدان نیست

نتیجه این سخنان آن است که اعشای همدان شخص صالحی نیست که بتواند حقیقت امر مختار را برای ما روشن سازد.

پناه ابراهیم اشتر از اصحاب صندلی به خدا

فخرج فی زهاء تسعه آلاف، وشیعه المختار، فلما صار الی القنطره اذا اصحاب الکرسی قد وقفوا یستنصرون ویدعون فقال ابن الاشتر: ربنا لا تؤاخذنا بما فعل السفهاء منا، سنه بنی اسرائیل والذی انا له.

[۱۶۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۲۳.

ابراهیم بن مالک اشتر با ۹۰۰۰ نفر بیرون آمد و مختار نیز به بدرقه او آمد؛ وقتی که به پل رسیدند، اصحاب صندلی ایستاده و طلب دعا کردند؛ فرزند اشتر (وقتی این صحنه را دید) گفت: خدایا ما را به خاطر کاری که نادانان ما انجام می‌دهند گرفتار مگردان؛ این‌کار روش بنی‌اسرائیل است، همان روشی که من می‌خواهم آن را نابود کنم.

نقد روایت:
این روایت نیز بدون مدرک معتبر ارائه شده است و نه نفیا و نه اثباتا نمی‌توان به آن استدلال کرد.

ابن عمر و درخواست قتل قاطر حامل صندلی

در برخی از روایات آنها آمده است که عبدالله بن عمر وقتی شنید مختار این صندلی را بر قاطر خاکستری حمل می‌کند گفت: جندب‌های ازد کجا هستند که این قاطر را بکشد.
وحدثنی عباس بن هشام (الکلبی) عن ابیه (هشام بن محمد) عن جده (محمد بن سائب) قال: قیل لابن عمر ان المختار یعمد الی کرسی علی، فیحمله علی بغل اشهب ویحف به الدیباج ویطیف به اصحابه یستسقون به ویستنصرون فقال: فاین جنادبه الازد عنه لا یعقربه؟

[۱۶۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۴.

به ابن عمر گفته شد که مختار، صندلی علی را تکیه‌گاه خود قرار داده است و آن را سوار بر قاطری خاکستری کرده و آن را با پارچه زربفت زینت کرده و آن را در بین اصحاب خود می‌گرداند و با آن طلب باران و پیروزی می‌کنند؛ عبدالله بن عمر گفت: پس جندب‌های ازد کجا هستند که این قاطر را بکشند؟
نقد این روایت:
این روایت نیز از جهت سندی اعتبار ندارد، زیرا عباس بن هشام مجهول است و هشام بن محمد و پدرش هر دو در نهایت ضعف قرار دارند.

ابن زبیر و درخواست کشتن قاطر حامل صندلی

در روایت ابومخنف آمده که عبدالله بن زبیر نیز گفت: جندب‌های قبیله ازد کجا هستند که در مقابل این‌کار بایستند:
قال ابو مخنف (لوط بن یحیی) عن موسی بن عامر ابی الاشعر الجهنی ان الکرسی لما بلغ ابن الزبیر امره قال این بعض جنادبه الازد عنه.

[۱۶۴] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۵۱.

ابوالاشعر جهنی گفته است وقتی خبر کرسی به عبدالله بن زبیر رسید گفت: پس جندب‌های قبیله ازد کجا هستند که در مقابل او بایستند؟

نقد روایت:
در سند روایت لوط بن یحیی است که ضعیف است و موسی بن عامر ابو الاشعر جهنی نیز مجهول است. بنابراین، این روایت نیز معتبر نیست و در نتیجه قضیه صندلی او نیز ساختگی است.

نسبت طلب جعل روایت از راویان حدیث به مختار

یکی از مطالب نسبت داده شده به مختار، درخواست جعل روایت از راویان است. طبق گزارش‌های تاریخی، ‌مختار به یکی از اصحاب حدیث گفت: روایتی جعل کند که در آن نشان داده شود مختار خلیفه می‌شود به خونخواهی خون فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قیام می‌کند. برای این‌مطلب، دو سند موجود است:
سند اول از ابی انس حرانی:
خطیب بغدادی می‌گوید:
انا القاضی ابو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری نا محمد بن المعلی بن عبدالله الازدی املاء بالبصره انا ابو جزء محمد بن حمدان القشیری نا ابو العیناء (محمد بن القاسم) عن ابی انس الحرانی قال قال المختار لرجل من اصحاب الحدیث ضع لی حدیثا عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انی کائن بعده خلیفه وطالب له بثره ولده وهذه عشره الاف درهم وخلعه ومرکوب وخادم فقال الرجل اما عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فلا ولکن اختر من شئت من الصحابه واحطک من الثمن ما شئت قال عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) اوکد قال والعذاب علیه اشد.

[۱۶۵] خطیب بغدادی، احمد بن علی، الجامع لاخلاق الراوی وآداب السامع، ج۱، ص۱۳۱، ش۱۴۲، تحقیق:د. محمود الطحان، ناشر:مکتبه المعارف – الریاض – ۱۴۰۳ه.

مختار به یکی از اصحاب حدیث گفت: برای من یک حدیث از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نقل جعل کن که من بعد از آن حضرت خلیفه می‌شوم؛ و خون‌خواه فرزند او خواهم بود، و این ده‌ هزار درهم و لباس و مرکب و خادم در مقابل آن؛ آن شخص گفت: از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نه، اما هر کدام از صحابه را که خواستی بگو و از قیمت کم کن، هر روایتی بخواهی جعل می‌کنم! زیرا عذاب جعل روایت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بیشتر است!

سند دوم روایت فوق این است:
اخبرنا المبارک بن احمد الانصاری قال اخبرنا ابو محمد بن السمرقندی قال اخبرنا ابو بکر احمد بن علی بن ثابت قال اخبرنا القاضی ابو الحسین علی بن محمد بن حبیب البصری قال حدثنا محمد بن المعلی بن عبدالله الازدی قال اخبرنا ابو جزء محمد بن حمدان القشیری قال حدثنا ابو العیناء عن ابی انس الحرانی قال قال المختار لرجل. . .

[۱۶۶] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۶، ص۶۲، ناشر:دار صادر – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۳۵۸.

نقد این ادعا:
هر دو سند روایت به ابوانس حرانی منتهی می‌شود و او مجهول است؛ همچنین در هر دو سند ابوالعیناء وجود دارد که او نیز ضعیف است.

مختار و شاعر دروغگو

در برخی منابع اهل‌سنت قضیه‌ی نقل شده و ثابت می‌کند که مختار به خبر دروغ برخی افراد اعتماد می‌کرده است. از جمله شاعری که در جنگ با مختار اسیر شده بود، و مختار قصد کشتن او را داشت، به مختار خبر داد که زمان کشته شدن من آن هنگامی است که تو دمشق را فتح کنی و بر صندلی در کنار یکی از دروازه‌های دمشق تکیه زنی. مختار به گمان این‌که شاعر راست می‌گوید او را آزاد کرد.
بغدادی نهاوندی قضیه را این‌گونه آورده است:
اخبرنا: ابو عبدالله محمد بن حمدان البصری وابو غانم المعنوی قالا: اخبرنا ابو خلیفه الفضل بن الحباب الجمحی عن محمد بن سلام قال کان سراقه البارقی شاعرا ظریفا زواراً للملوک حلو الحدیث فخرج فی جملهٍ من خرج لقتال المختار فوقع اسیراً فاتی به المختار فلما وقف بین یدیه قال له: یا امیر آل محمد انه لم یاسرنی احد ممن بین یدیک، فقال ویحک فمن اسرک: قال رایت رجالاً علی خیل بلق یقاتلوننا ما اراهم الساعه هم الذین اسرونی. فقال المختار لاصحابه ان عدوکم یری من هذا الامر ما لا ترون. ثم امر بقتله فقال یا امیر آل محمد انک لتعلم انه ما هذا اوان تقتلنی فیه، فقال فمتی اقتلک؟ قال اذا فتحت دمشق ونقضتها حجراً حجراً ثم جلست علی کرسی فی احد ابوابها فهناک تدعونی فتقتلنی ثم تصلبنی. قال المختار: صدقت، ثم التفت الی صاحب شرطته فقال ویحک من یخرج سری الی الناس ثم امر بتخلیه سبیله. فلما افلت انشا یقول وکان یکنی ابا اسحاق:
الا ابلغ ابا اسحاق انی. . . رایت البلق دهما مصمتات
اری عینی ما لم ترایاه. . . کلانا عالمٌ بالترهات
کفرت بوحیکم ورایت نذراً. . . علی قتالکم حتی الممات

[۱۶۷] بغدادی نهاوندی، عبدالرحمن بن اسحاق، امالی الزجاجی، ج۱، ص۸۶-۸۷.

سراقه بارقی شاعر و اهل ذوق بود و بسیار به نزد پادشاهان می‌رفت و خوش سخن بود؛ روزی با گروهی برای جنگ با مختار بیرون رفت، اما اسیر شد؛ او را به نزد مختار آوردند؛ وقتی در مقابل مختار ایستاد، به مختار گفت: ‌ای امیر آل محمد، هیچ یک از شما من را اسیر نکرد؛ مختار گفت: وای بر تو پس چه کسی تو را اسیر کرد؟ گفت: دیدم سوارکارانی را سوار بر اسب‌های دو رنگ با ما جنگیدند که من تا به حال آنان را ندیده بودم؛ آنها من را دستگیر کردند!
مختار به اصحاب خود گفت: این شخص چیزهایی دیده است که شما ندیده‌اید! سپس دستور داد او را بکشند؛ شاعر گفت: ‌ای امیر آل محمد، تو می‌دانی که الان زمان کشته شدن من نیست! مختار گفت: پس کی تو را خواهم کشت؟ گفت: وقتی دمشق را فتح کردی، و آن را سنگ سنگ برچیدی، سپس بر صندلی در کنار یکی از دروازه‌های دمشق می‌نشینی؛ در آنجا من را می‌خوانی و سپس می‌کشی و بر دار می‌کشی!
مختار گفت: راست گفتی! سپس رو به رئیس پلیس خود کرده و گفت: وای برتو، چه کسی حقیقت امر من را برای مردم روشن خواهد کرد؟ سپس دستور داد تا او را آزاد کنند. وقتی که نجات پیدا کرد، گفت: به مختار خبر رسانید. . . که من بودم که اسب‌هایی دیدم که چیزی نمی‌فهمیدند! (کنایه از مختار و نیروهایش)
چشمم چیزی دید که شما ندیدید!. . . ما هر دو عالم به نیرنگ بازی هستیم!
من به وحی شما کافر شدم. . . و نذر کردم تا موقع مردن با شما بجنگم!

شبیه همین روایت با سندی خلاصه‌تر در آدرس ذیل آمده است:
۶۰۵ حدثنی ابان بن عثمان قال کان سراقه البارقی شاعرا ظریفا.

[۱۶۸] جمحی، محمد بن سلام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۴۳۹، تحقیق:محمود محمد شاکر، دار النشر:دار المدنی – جده.

نقد این روایت:
اگر ابان بن عثمان در این روایت، ابان بن عثمان بن عفان باشد، در سال ۱۰۵ از دنیا رفته است!
محمد بن سلام، متوفای ۲۳۱ است و ۹۲ سال عمر کرده است، یعنی متولد سال ۱۳۹ و این روایت، روایت منقطع است. و حجت نیست.

حیله‌های جنگی مختار

نکته دیگری که در منابع اهل‌سنت درباره مختار آمده حیله‌های جنگی مختار است.
ومن ظریف ما یحکی من حیل المختار انه کان عنده کرسی قدیم العهد فغشاه بالدیباج وقال هذا الکرسی من ذخائر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فضعوه فی حومه القتال وقاتلوا عنه فان محله فیکم محل السکینه فی بنی اسرائیل ویقال انه کان اشتراه من نجار بدرهمین
ولما وجه المختار ابراهیم الاشتر الی حرب عبید الله بن زیاد خرج یشیعه ماشیا فقال له ابراهیم ارکب یا ابا اسحاق فقال له انی احب ان تغبر قدمای فی نصره آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فشیعه فرسخین ودفع الی قوم من خاصته حمائم بیضا ضخاما وقال لهم ان رایتم الامر علینا فارسلوها فی المعرکه وقال للناس انی اجد فی محکم الکتاب وفی الیقین والصواب ان الله ممدکم بملائکه غضاب تاتی فی صور الحمام دون السحاب فلما التقت الفئتان وکادت الدبره تکون علی عسکر ابن الاشتر ارسلت الحمائم البیض فتصایح الناس الملائکه الملائکه فتراجعوا فاسرع القتل فی اصحاب عبید الله ثم انکشفوا ووضعوا السیوف فیهم حتی افنوهم فقال ابن الاشتر لقد ضربت رجلا علی شاطیء النهر ورجع الی سیفی تنفح منه رائحه المسک ورایت له اقداما وجراه فصرعته فشرقت یداه وغربت رجلاه فانظروا من هو فنظروا فاذا هو عبید الله بن زیاد.

[۱۶۹] ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب، ج۱، ص۹۲، دار النشر:دار المعارف – القاهره.

از نکته‌های جالب نیرنگ‌های مختار این بود که او یک صندلی قدیمی داشت که آن را با دیبا پوشاند و گفت: این صندلی از باقیمانده‌های علی (علیه‌السّلام) است و آن‌را در منطقه جنگ گذارید و با کمک آن بجنگید که این مانند آرامشی است که بر بنی‌اسرائیل نازل شد؛ و گفته می‌شود که او این صندلی را از نجار به دو درهم خریده بود!
وقتی که ابراهیم اشتر را به جنگ عبیدالله بن زیاد فرستاد، پیاده به بدرقه او آمد؛ ابراهیم به او گفت: ‌ای مختار سواره باش. مختار گفت: من دوست دارم که پاهایم در راه یاری آل محمد خاک‌آلود شود و دو فرسخ پیاده با او آمد. و به یکی از نزدیکان خویش پرندگان سفید بزرگی داد و گفت: اگر دیدی که شکست می‌خورید، این پرندگان را در منطقه جنگ رها کن؛ و به مردم گفت: من در کتاب خداوند و یقین و درست می‌بینم که خداوند شما را با ملائکه غضاب که به صورت پرندگان (و نه ابر) هستند یاری خواهد کرد؛ وقتی که دو لشگر رو به رو شدند، نزدیک بود که لشکر ابراهیم بن مالک اشتر شکست بخورد، در این هنگام او پرندگان را رها کرد، مردم فریاد زدند: ملائکه ملائکه!
و بازگشتند و به سرعت، لشگریان عبیدالله را کشتند! و سپس راه خود را در میان آنها باز کرده و شمشیر‌ها را در میان آنها گذاشتند تا اینکه همه آنها را کشتند! ابراهیم گفت: من در ساحل نهر، شخصی را ضربت زدم که وقتی شمشیرم را بیرون آوردم بوی مشک از آن ساطع شد، و دیدم که او اهل جنگ و شجاعت است؛ او را بر زمین زدم و دست‌هایش را در شرق و پاهایش را در غرب افکندم؛ ببینید او چه کسی است! نگاه‌کردند و دیدند که او عبیدالله بن زیاد است.

نقد این روایت:
این روایت نیز بدون سند است، و معتبر نیست، جدای از اینکه این روایت، حیله‌های جنگی او را ثابت می‌کند و در طبق روایات «الحرب خدعه» و در جنگ استفاده از خدعه جایز است.

نقد ادله اتهام ادعای نبوت و نزول وحی به مختار

نخستین شبهه‌ی که ازسوی بیهقی، ‌ابن تیمیه و ابن کثیر مطرح شد این بود که مختار کذاب و دروغگو است؛ زیرا مختار ادعای نبوت و نزول وحی کرد. که صریح سخن و ادله آنان را بر این ادعا بیان کردیم و اکنون ادله‌شان را به نقد می‌کشیم:

انکار اتهام کذب توسط ابن عباس

گذشت که ابن عباس این نسبت ناروا را در مورد مختار انکار کرده و قبول ندارد. ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ نقل کرده‌ است:
وقال ابن الزبیر لعبدالله بن عباس الم یبلغک قتل الکذاب؟ قال: ومن الکذاب؟ قال: ابن ابی عبید. قال: قد بلغنی قتل المختار قال: کانک نکرت تسمیته کذابا ومتوجع له قال: ذاک رجل قتل قتلتنا وطلب ثارنا وشفی غلیل صدورنا ولیس جزاؤه منا الشتم والشماته.

[۱۷۰] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۰.

ابن زبیر به عبدالله بن عباس گفت: آیا از کشته شدن کذاب خبر شدی؟ عبدالله بن عباس گفت: کذاب کیست؟ ابن زبیر گفت: ابن ابی عبید. ابن عباس گفت: خبر کشته شدن مختار به من رسیده است (نه کذاب). ابن زبیر گفت: ‌ گویا انکار می‌کنی که او کذاب است و برای او‌ اندوهناکی؟ ابن عباس گفت: او مردی بود که قاتلان ما را کشت و خون ما را بازخواست کرد و‌ اندوه و غم سینه‌های ما را شفا بخشید، پاداش او دشنام و شماتت و سرزنش نیست.
سخن ابن عباس می‌رساند آنإچه را زبیریان درباره مختار می‌گویند واقعیت ندارد، آنها با نسبت دادن این سخنان می‌خواهند مقام مختار را پایین بیاورند.

عدم صحت و دلالت اکثر روایات صحیحه

همانطور که گذشت، روایات صحیح السندی که در آن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وعده ظهور یک کذاب ثقفی را داده‌اند، نامی از مختار در آن برده نشده است، و سایر روایاتی که در آنها نام شخصی آمده است، یا نظر شخصی بعضی افراد است که حجت نیست، و یا سند آن ضعیف است. و لذا این مدارک نمی‌توانند دلیل واقع شوند، مگر اینکه کسی ادعا کند که در مجموع دلالت دارند، که چنین ادعایی ضرر به اهل‌سنت می‌زند، زیرا مخالف اعتقادشان به عدالت صحابه است.

مدارک اهل‌سنت برای اثبات ادعای نبوت

ابن کثیر دمشقی و دیگران برای اثبات مدعای خود به چند روایت استناد جسته است که احمد بن حنبل و محدثان قبل از او، ‌در کتاب‌هایشان آن‌ها را ذکر کرده‌اند. قبل از ذکر این روایات، باید یادآور شد که بعد از نقل روایت، بلافاصله به نقد سندی آن‌ها می‌پردازیم و نقد دلالی آن را در قسمت پاسخ‌ها، پی‌گیری خواهیم کرد.

روایت از ابن زبیر و شواهد جعلی بودن ادعا

بلاذری در انساب الاشراف آورده، عبدالله بن زبیر ادعای مختار را بر نزول وحی تصدیق کرده است:
وحدثنی عمر، حدثنا ابو داود، حدثنا قیس عن ابی اسحاق، عن سعید بن وهب قال: قیل لابن الزبیر ان المختار یزعم انه یوحی الیه قال صدق ثم قرا: «هل انبئکم علی من تنزل الشیاطین تنزل علی کل افاک اثیم».

[۱۷۱] شعراء/سوره۲۶، آیه۲۲۲.

[۱۷۲] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۶.

به ابن زبیر گفته شد که مختار گمان می‌کند وحی بر او نازل می‌شود. ابن زبیر گفت: راست گفته است، سپس این آیه را خواند: آیا خبر دهم شما را بر این‌که آنها بر هر دروغگوی گنهکار نازل می‌گردند؟.
شواهدی بر جعل این ادعا توسط زبیریان وجود دارد:

عدم حجیت کلام زبیریان بر مبنای اهل‌سنت

طبق مبنای اهل‌سنت، کلام دشمنان در مورد یکدیگر حجت نیست؛ ابن اثیر در اسد الغابه بعد از این‌که مختار را از جهت نسبی معرفی کرده می‌نویسد: و اخباره غیر حَسَنه، رواها عنه الشعبی وغیره، الا انه کان بینهما ما یوجب ان لا یُسمع کلام احدِهما فی الآخر.

[۱۷۳] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۴، ص۳۳۶، ناشر:اسماعیلیان تهران.

روایات مختار حسن نیست که شعبی و غیر او روایات او را نقل کرده، مگر این‌که بین مختار و شعبی چیزهای واقع شده که به موجب آن سخن یکی از آن دو در مورد دیگری، قابل شنیدن نیست.

و وقتی کلام شعبی در مورد مختار حجت نباشد، کلام زبیریان قطعا حجت نخواهد بود. و علت این امر، نمی‌تواند چیزی باشد، جز جعل روایت به خاطر دشمنی با مختار.

کشتن زن مختار، به جرم گفتن واقعیت

بلاذری، طبری، ابن کثیر دمشقی، و دیگران از این حقیقت پرده برمی‌دارد که بعد از کشته شدن مختار، دیدگاه زن مختار (عمره دختر نعمان) را درباره مختار می‌پرسد، عمره می‌گوید: مختار را خدا رحمت کند، او بنده صالح خدا بود؛ اما مصعب بن زبیر به برادرش عبدالله بن زبیر به دروغ می‌نویسد که زن مختار می‌گوید: مختار مدعی نبوت بود:
وبعث المصعب الی‌ ام ثابت بنت سمره بن جندب الفزازی، وعمره بنت النعمان بن بشیر الانصاری، امراتی المختار، فاحضرتا فقال لهما ما تقولان فی المختار؟ فاما‌ام ثابت فقالت: ما عسینا ان نقول فیه الا مثل ما تقولون من الکذب و ادعاء الباطل فخلی سبیلها، وقالت عمره: ما علمته رحمه الله الا مسلماً من عباد الله الصالحین، فحبسها المصعب فی السجن، وکتب الی عبدالله بن الزبیر: انها تزعم انه نبی فکتب الیه ان اخرجها فاقتلها، فاخرجها الی ما بین الحیره والکوفه بعد العشاء الآخره فامر بها رجلاً من الشرطه یقال له مطر، فضربها بالسیف ثلاث ضربات، وهی تقول: یا ابتاه، یا اهلاه، یا عشیرتاه،

[۱۷۴] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۳.

[۱۷۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۷۳.

[۱۷۶] ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الاماثل، ج۶۹، ‌ص۲۹۶، ‌تحقیق:محب الدین ابی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵.

[۱۷۷] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۲۸۹، ناشر:مکتبه المعارف – بیروت.

[۱۷۸] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۷۵.

مصعب بن زبیر (بعد از کشته شدن مختار) دو خانم مختار (ثابت دختر سمره بن جندب فزاری و عمر دختر نعمان بن بشیر انصاری) را احضار کرد. به آن دو گفت: درباره مختار چه می‌گویید؟ ‌ام ثابت گفت: چه می‌توانیم بگوییم، جز کلام شما که او را دروغ‌گو و مدعی باطل می‌دانید؟ مصعب او را رها کرد.
اما عمره گفت: خداوند مختار را رحمت کند، من او را مسلمان و بنده‌ای از بندگان صالح خدا می‌دانم. معصب او را زندانی کرد و به برادر خود عبدالله بن زبیر نوشت که زن مختار گمان می‌کند: مختار پیامبر بود. عبدالله به مصعب نوشت او را از زندان بیرون کرده و بکشید. مصعب او را بین حیره و کوفه آورد به مردی از لشکریانش که مطر نام داشت گفت: گردن او را بزند. او با سه ضربه شمشیر آن زن را زد در حالی که او فریاد می‌زد: یا ابتاه یا اهلاه یا عشیرتاه.

آیا کلام عمره این‌مطلب را می‌رساند که مختار پیامبر بود؟ این شما و این هم سخن عمره بنت نعمان: ما علمته رحمه الله الا مسلماً من عباد الله الصالحین.
اما مصعب بن زبیر بر خلاف گفته او، به برادرش نوشت که او گمان می‌کرد که مختار پیامبر بود. یا به نقل ابن کثیر، مصعب نوشت: زن مختار می‌گوید: ‌ مختار پیامبر بود.
مسعودی از مورخان اهل‌سنت جریان کشتن زن مختار را به صورت دیگر و پر رنگ‌تر این‌گونه نقل کرده است: و اتی بحرم المختار فدعاهن الی البراءه منه ففعلن الا حرمتین له احداهما بنت سَمُرَهَ بن جندب الفزاری والثانیه ابنه النعمان بن بشیر الانصاری، وقالتا: کیف نتبرا من رجل یقول ربی الله؟ کان صائم نهاره قائم لیله، قد بذل دمه لله ولرسوله فی طلب قَتَلَهِ ابن بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، واهله وشیعته، فامکنه اللّه منهم حتی شفی النفوس، فکتب مصعب الی اخیه عبدالله بخبرهما وما قالتاه، فکتب الیه ان هما رجعتا عما هما علیه وتبراتا منه والا فاقتلهما، فعرضهما مصعب علی السیف، فرجعت بنت سمره ولعنته وتبرات منه، وقالت: لو دعوتنی الی الکفر مع السیف لکفرت: اشهد ان المختار کافر، وابت ابنه النعمان بن بشیر، وقالت: شهاده ارزقها فاترکها. کلا انها موته ثم الجنه والقدوم علی الرسول واهل‌بیته، والله لا یکون، آتی مع ابن هند فاتبعه واترک ابن ابی طالب؟ اللهم اشهد انی متبعه لنبیک وابن بنته واهل‌بیته وشیعته، ثم قدَمها فقتلت صبراً.

[۱۷۹] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۹۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.

حرم (زنان و کنیزان) مختار را آوردند به آنها گفتند از مختار بیزاری جوئید همگی این‌کار را کردند جز هر دو خانم مختار، ‌یکی دختر سمره بن جندب فزاری و دیگری دختر نعمان بن بشیر انصاری. آن دو گفتد: چگونه از مردی بیزاری بجوییم که می‌گفت: خدا پروردگار من است، ‌روزها روزه‌دار و شب‌ها مشغول عبادت بود. او خونش را در راه خدا و رسول خدا در خونخواهی از قاتلان پسر دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و اهل‌بیت و شیعیانش، بخشش کرد. خداوند او را در این راه توفیق داد تا قلب‌هایی را شفا بخشید. مصعب به برادرش عبدالله خبر آن دو و گفتارشان را نوشت. عبدالله دوباره به مصعب نوشت: ‌ اگر آن دو زن، از این عقیده خود برگشتند و از مختار بیزاری جستند خوب (آزاد کنید) وگرنه آن دو را بکشید. مصعب شمشیر به رخ آنها کشید، ‌دختر سمره بن جندب از عقیده‌اش برگشت مختار را لعن کرد و از او بیزاری جست و گفت: حتی اگر بخواهی مرا با شمشیر به سوی کفر دعوت کنی حاضرم و کافر می‌شوم! و شهادت می‌دهم که مختار کافر است.
اما دختر نعمان بن بشیر بیزاری نجست و فرمان مصعب سرپیچی کرد و گفت: ‌ آیا شهادت را که نصیب من شده رها کنم؟ هرگز، ‌شهادت مردن است و پس از آن بهشت و قدم نهادن در محضر رسول خدا و اهل‌بیت او است، سوگند به خدا مختار کافر نبود، ‌آیا با پسر هند بیایم و او را پیروی کنم و پسر ابوطالب را رها کنم؟ خدا شاهد باش من پیرو پیامبر تو و پیرو پسر دختر او و اهل‌بیت آن حضرت و از شیعیان او هستم. سپس او را جلو آوردند و با شمشیر (قتل صبر) کشته شد.

جالب توجه در این روایت، تصریح هر دو همسر مختار به صادق بودن او است، و برگشتن یکی از آنها به زور شمشیر و مقاومت همسر دوم مختار نیز شاهد بسیار خوبی بر حقیقت است؛ همچنین عبارت همسر مختار که «و القدوم علی الرسول و اهل‌بیته، والله لا یکون، آتی مع ابن هند فاتبعه واترک ابن ابی طالب؟ اللهم اشهد انی متبعه لنبیک وابن بنته واهل‌بیته وشیعته» به خوبی اسلام او و صحت نداشتن ادعای نبوت مختار را نشان می‌دهد. حال با توجه به این روایات، ‌به دست می‌آید تمام روایاتی که می‌گوید مختار ادعای وحی کرده، از جعلیات زبیریان است؛ زیرا طبق همین روایت، دختر سمره بن جندب که سخن موافق با زبیریان را گفت آزاد شد؛ اما عمره که حقیقت را بازگو کرد برای این‌که این حقیقت همیشه پوشیده بماند، او را کشتند تا مبادا بعد از چند مدتی چهره حق را نمایان کند و دروغ زبیریان را برملا سازد.
=

انکار اتهام کذب توسط ابن عباس

=
گذشت که ابن عباس این نسبت ناروا را در مورد مختار انکار کرده و قبول ندارد. ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ نقل کرده‌ است: و قال ابن الزبیر لعبدالله بن عباس الم یبلغک قتل الکذاب؟ قال: ومن الکذاب؟ قال: ابن ابی عبید. قال: قد بلغنی قتل المختار قال: کانک نکرت تسمیته کذابا ومتوجع له قال: ذاک رجل قتل قتلتنا وطلب ثارنا وشفی غلیل صدورنا ولیس جزاؤه منا الشتم والشماته.

[۱۸۰] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۷۸.

ابن زبیر به عبدالله بن عباس گفت: آیا از کشته شدن کذاب خبر شدی؟ عبدالله بن عباس گفت: کذاب کیست؟ ابن زبیر گفت: ابن ابی عبید. ابن عباس گفت: خبر کشته شدن مختار به من رسیده است (نه کذاب). ابن زبیر گفت: گویا انکار می‌کنی که او کذاب است و برای او‌ اندوهناکی؟ ابن عباس گفت: او مردی بود که قاتلان ما را کشت و خون ما را بازخواست کرد و‌ اندوه و غم سینه‌های ما را شفا بخشید، پاداش او دشنام و شماتت و سرزنش نیست.

سخن ابن عباس می‌رساند آن‌چه را زبیریان درباره مختار می‌گویند واقعیت ندارد، آنها با نسبت دادن این سخنان می‌خواهند مقام مختار را پایین بیاورند و دلیل این شتم و شماتت هم خیلی روشن است؛ زیرا مختار نه تنها آنها را برای رسیدن به امیال نفسانی‌شان کمک نکرد؛ بلکه به عنوان یک سد آهنین در مقابل آنان قرار گرفت.

نماز خواندن صحابه پشت سر مختار

در بخش «اقتدای صحابه در نماز به مختار» گذشت که:
۱. مدعی نبوت به اجماع اهل‌سنت کافر است.
۲. نماز خواندن پشت سر کافر صحیح نیست و کفایت نمی‌کند.
۳. صحابه پشت سر مختار نماز خوانده‌اند.
نتیجه این مقدمات آن است که مختار، مدعی نبوت نبوده است، و اگر مدعی بوده عمل خود صحابه زیر سؤال می‌رود و نماز خواندن پشت سر یک مدعی نبوت از آنها به دور است.

تردید ابن کثیر در ادعای نبوت توسط مختار

محکم‌ترین شاهد بر ساختگی بودن ادله و واقعیت نداشتن ادعای بزرگان اهل‌سنت در مورد مختار، تردید ابن کثیر در این نسبت دروغ به مختار است. اگر در واقع مختار ادعای نبوت کرده بود، و این مساله قطعی بود، ابن کثیر که خود از اشکال گیرندگان بر مختار است دچار شک و تردید نمی‌شد. ابن کثیر از یک طرف مدعی است که مختار ادعای نبوت کرده است؛ ‌ اما از طرف دیگر او ادعای نبوت را از جانب مختار قطعی نمی‌داند و در البدایه و النهایه بعد از نقل روایات می‌گوید:ولکن ما ادری هل کان یدعی النبوه‌ ام لا.

[۱۸۱] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۲۹۲، ناشر:مکتبه المعارف – بیروت.

من نمی‌دانم آیا مختار ادعای نبوت کرده یانه؟

و جالب اینجا است اگر ابن کثیر به قطعی بودن این ادعا از جانب مختار ایمان داشت و آن را یک قضیه مسلم می‌دانست، قضیه بازجویی مصعب بن زبیر را که صراحت در ساختگی بودن ادعای نبوت مختار دارد، نقل نمی‌کرد. در نقل ابن کثیر این عبارت آمده است: وکتب الی اخیه انها تقول: انه نبی. . .

[۱۸۲] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۲۸۹، ناشر:مکتبه المعارف – بیروت.

اعتراف ابن کثیر در جهالتش بر ادعای مختار، دلیل بر دروغ بودن مدعای ابن تیمیه و خود ابن کثیر و طرفداران آنها و دلیل بر تعصب دشمنان او و ساختگی بودن این همه روایات است. این سخن ابن کثیر علاوه بر این‌که مدعای خود و ابن تیمیه و . . . . را باطل می‌کند، ثابت می‌نماید که علمای اهل‌سنت بر پایه زعم و گمان خود سخن می‌گویند، نه منطق و دلیل. باید گفت: ‌ اگر ابن کثیر می‌دانست که مختار مدعی نبوت و نزول وحی بوده با ندانم کاری او نمی‌سازد و اگر به این مطلب علم نداشته، چرا چشم بسته سخن گفته است. آیا او با گفتن این سخن، ‌به فکر آبروریزی دانشمندان اهل‌سنت، به ویژه شیخ الاسلام ابن تیمیه بوده و پیروان و همفکران خود بوده است؟ لااقل به فکر آبروی خودش می‌بود!! !

نتیجه جعل روایات درباره شخصیت دینی مختار

انگیزه جعل روایات، جز درهم ریختن چهره محبوب و انقلابی مختار چیزی دیگری نیست؛ زیرا مختار بعد از چند مدتی که با عبدالله بن زبیر بود، ‌خط خودش را از او عملاً جدا کرد و به دنبال تحقق آرمان اصلی و هدف نهایی خود که مورد رضایت خدا و اهل‌بیت پیامبر بود، ‌به کوفه آمد و شیعیان را در راستای این هدف مقدس جهت دهی کرد.
مختار به تشکیل جبهه انقلاب و انتقام، که هدف اصلی او قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام) و بازمانده جبهه یزید بود، ‌دست زد؛ اما زبیریان نیز خودش را در حصار نقشه‌های او می‌دیدند و مختار را یک مانع بزرگ در رسیدن به اهداف خود می‌دانستند. به این جهت در کوفه به دست عاملان ابن زبیر دستگیر و در زندان افکنده شد. بعد از آزادی نیز ابن مطیع در صدد دستگیری دوباره‌ی او و کشتن جانش بر آمد؛ اما موفق نشد و قیام مختار علنی شد و شیعیان یک پارچه تحت فرماندهی او به خونخواهی امام حسین (علیه‌السّلام) دست زدند. نتیجه قیام مختار، به کشتن قاتلان امام و نیز سقوط حکومت زبیریان در کوفه منجر شد. از همین‌جا بود که تبلیغات مسموم علیه مختار شروع شد و روایات دروغ از طرف آنان جعل گردید.
دلیل ما بر جعل روایات از طرف آل زبیر سخن بزرگان اهل‌سنت در مورد مختار است.
ابن حجر عسقلانی و ملاعلی قاری تصریح می‌کنند، ‌مختار قبل از این‌که از عبدالله بن زبیر جدا شود، در شمار انسان‌های اهل فضل و خیر بود:
المختار بن ابی عبید بن مسعود الثقفی. . . . وکان قبل ذلک معدودا فی اهل الفضل و الخیر الی ان فارق بن الزبیر.

[۱۸۳] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۷۵.

[۱۸۴] قاری هروی، ملاعلی بن سلطان محمد، مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، ج۹، ص۳۸۶۸.

مختار بن ابی عبید بن مسعود ثقفی . . . پیش از آن‌که از ابن زبیر جدا شود، در شمار انسان‌های اهل فضل و خیر بود.

روشن است بعد از این‌که مختار از مکه به کوفه آمد و پرچم خونخواهی حسین (علیه‌السّلام) را بلند کرد، اولین کار او، کشتن قاتلان امام حسین و مخالفت با عبدالله بن زبیر و تصاحب مرکز کوفه بود. بعد از رخداد این پیش آمدها، توطئه و تهمت و افتراء علیه مختار شروع شد ولی قبل از جدا شدن مختار از عبدالله بن زبیر در تاریخ هیچ سخن توهین آمیز درباره مختار گفته نشده است. پس معلوم می‌شود که هرچه طعن و مذمت در مورد مختار گفته شده از جانب زبیریان است که نتوانستند با وجود مختار به اهداف‌شان برسند.

مختار مدعی الهام و نه نبوت

بر فرض صحت روایت، ‌مختار مدعی الهام بوده است و نه نبوت: در متن روایت، تنها و تنها آمده است که مختار گمان می‌کند به او وحی می‌شود؛ و به اقرار علمای اهل‌سنت، ادعای وحی، با ادعای نبوت تفاوت دارد. ثعلبی می‌گوید: والوحی علی اقسام، وحی بمعنی ارسال جبرئیل الی الرسول، ووحی بمعنی الالهام کالایحاء الی‌ام موسی والنحل. . .

[۱۸۵] ثعلبی نیشابوری، احمد بن محمد، الکشف والبیان، ج۴، ص۱۲۴، تحقیق:الامام ابی محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق الاستاذ نظیر الساعدی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه:الاولی، ۱۴۲۲ه-۲۰۰۲م.

وحی بر چند گونه است: وحی به معنی فرستادن جبریل به پیامبر؛ و وحی به معنی الهام، مانند وحی به مادر موسی و زنبور (که قطعا نبی نیستند). . .
و حتی چنین موردی را برای عمر ادعا کرده‌اند: وذلک ضرب من الالهام بل ضرب من الوحی، وایاه عنی النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بقوله: (ان فی امتی لمحدثین وان عمر لمنهم) ویسمی ذلک ایضاً النفث فی الروع.

[۱۸۶] فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج۲، ص۴۲۴.

(بر زبان جاری شدن حقایق) نوعی از الهام و بلکه نوعی از وحی است؛ و مقصود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) از اینکه فرموده‌اند «در امت من محدثینی هستند که یکی از آنها عمر است» همین الهام و وحی است؛ و نام دیگر آن دمیده شدن در باطن است.

حال اگر چنین موردی برای مختار باشد، می‌شود کذاب و مدعی نبوت؛ اما اگر برای خلیفه دوم باشد، فضلیت و منقبت می‌شود! البته عبدالله بن زبیر ادعا کرده است که الهام به او، الهام شیطانی است، اما در ادامه حقیقت امر مشخص خواهد شد.

روایت از ابن عباس

حدثنی مصعب بن عبدالله الزبیری عن ابیه قال: قال هشام بن عروه: قیل لابن عباس ان المختار یزعم انه یوحی الیه. فقال: صدق انهما وحیان وحی الله الی محمد (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، ووحی الشیاطین، وقرا: «وان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم».

[۱۸۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۶.

به ابن عباس گفته شد، مختار گمان می‌کند که وحی بر او نازل می‌شود. او گفت: ‌راست گفته است، همانا دو قسم وحی داریم، یک وحی خدا که به حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نازل می‌شود. دوم وحی شیطان است و ابن عباس این آیه را خواند: شیطان به سوی دوستان خود وحی می‌کند.

نقد این روایت:
نقد این روایت، دقیقا مانند نقد روایت قبل است، زیرا راویان این روایت، از زبیریان هستند، و همانطور که در نقد روایت قبل گفته شد، این مطالب از جعلیات آنها و طرفداران آنها است.

روایت عامر بن شراحیل شعبی

روایت عامر بن شراحیل شعبی (ادعای نبوت مختار در نامه به شعبی):
یکی از مستندات بیهقی، دو روایت عامر بن شراحیل شعبی است که آن را محدثان مورد اعتماد اهل‌سنت نقل کرده‌اند. شعبی می‌گوید: نوشته‌ای به دستم رسید که در آن مختار نوشته بود من پیامبرم: حدثنی ابو عثمان حدثنا ابی حدثنا مجالد عن عامر قال کنت اجالس الاحنف بن قیس فافاخر اهل البصره باهل الکوفه فبلغ منه کلامی ذات یوم وانا لا ادری فقال یا جاریه‌هات ذلک الکتاب فجاءت به فقال اقراوا وما یدری احد من القوم ما فیه قال فقراته فاذا فیه بسم الله الرحمن الرحیم من المختار بن ابی عبید الی الاحنف بن قیس ومن قبله من ربیعه ومضر اسلم انتم فانی احمد الیکم الله الذی لا اله الا هو اما بعد فویل لام ربیعه ومضر وان الاحنف مورد قومه سقر حیث لا یستطیع بهم الصدر وانی لا املک لکم ما خط فی القدر وانه بلغنی انکم تکذبونی وتؤذون رسلی وقد کذبت الانبیاء واوذوا من قبلی ولست بخیر من کثیر منهم والسلام. ….
حدثنا ابو بکر الحمیدی حدثنا سفیان عن مجالد عن الشعبی قال فاخرت اهل البصره فغلبتهم باهل الکوفه والاحنف ساکت لا یتکلم فلما رآنی غلبتهم ارسل غلاما له فجاء بکتاب فقال‌ هاک اقرا فقراته فاذا فیه من المختار الیه یذکر انه نبی قال فیقول الاحنف انی فینا مثل هذا.

[۱۸۸] فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، ج۱، ص۱۸۶، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.

[۱۸۹] فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفه والتاریخ، ج۲، ص۳۱، تحقیق:خلیل المنصور، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۹ه- ۱۹۹۹م.

عامر شعبی گفته است: من با احنف بن قیس همنشین بودم؛ روزی در مقابل اهل بصره، به کوفی بودن خود فخر فروختم؛ کلام من به احنف رسید و من خبر نداشتم؛ به کنیز خود گفت: نامه را بیاور؛ او آورد و کسی نمی‌دانست که در نامه چیست.
نامه را خواند، در آن چنین آمده بود: بسم الله الرحمن الرحیم؛ از مختار بن ابی عبید به احنف به قیس و قوم ربیعه و مضر. آیا شما با من در صلح هستید؟ من ثنای خدایی را می‌گویم که جز او کسی نیست؛ اما بعد؛ وای بر مادر ربیعه و مضر! و بدرستی‌که احنف قوم خود را به دوزخ خواهد کشید؛ و من نمی‌توانم مانع آنچه تقدیر شما است بشوم؛ به من خبر رسیده است که شما فرستادگان من را تکذیب کرده و آزار رسانده‌اید؛ و انبیا نیز قبل از من مورد تکذیب قرار گرفته و آزار شدند؛ و من از بسیاری از آنها برتر نیستم. والسلام
وقتی این نامه را خواندم، گفت: به من خبر بده آیا مختار از اهل بصره است یا اهل کوفه؟ گفتم: خدا تو را ببخشد‌ ای ابا بحر، ما شوخی می‌کردیم! گفت باید به من خبر دهی! گفتم: خدا تو را ببخشد؛ گفت: باید خبر بدهی؛ پاسخ دادم: از اهل کوفه. گفت: پس چگونه به اهل کوفه افتخار می‌کنی با اینکه مختار از شما است؟! همچنین شعبی گفته است: روزی در مقابل اهل بصره به اهل کوفه افتخار می‌کردم؛ و احنف ساکت بود و سخن نمی‌گفت؛ وقتی دید من به آنها غالب شده‌ام، غلام خود را فرستاد و گفت: نامه را بیاور؛ وقتی آن را آورد و خواندم در آن سخنان مختار بود و ادعا کرده بود که پیامبر است! احنف گفت: چه زمانی اهل بصره چنین ادعایی داشته‌اند؟

نقد این روایات از جهت سندی

این دو روایت از چند جهت مورد اعتبار نیست:
«مجالد بن سعید بن عمیر الهمدانی» نخستین فرد ضعیف در این روایت است که علمای اهل‌سنت او را با عبارات «وکان ردیء الحفظ، یقلب الاسانید، ویرفع المراسیل، لا یجوز الاحتجاج به، واکثر اهل العلم علی ضعفه» تضعیف کرده‌اند.
محمد بن اسماعیل بخاری در دو کتابش او را ضعیف دانسته است:
۳۶۸ مجالد بن سعید بن عمیر الکوفی کان یحیی القطان یضعفه وکان بن مهدی لا یروی عنه.

[۱۹۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، الضعفاء الصغیر، ج۱، ص۱۱۲، ‌تحقیق:محمود ابراهیم زاید، دار النشر:دار الوعی – حلب، الطبعه:الاولی، ۱۳۹۶ -.

[۱۹۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الاوسط، ج۲، ‌ص۷۹، ‌تحقیق:محمود ابراهیم زاید، ناشر:دار الوعی، مکتبه دار التراث – حلب، القاهره، الطبعه:الاولی، ۱۳۹۷م ۱۹۷۷م.

مجالد بن سعید بن عمیر کوفی است. یحیی بن قطان او را تضعیف می‌کرد و ابن مهدی از او روایت نمی‌کرد.

ابن حبان تمیمی می‌نویسد: مجالد بن سعید بن عمیر الهمدانی من اهل الکوفه یروی عن الشعبی. . . وکان ردیء الحفظ یقلب الاسانید ویرفع المراسیل لا یجوز الاحتجاج به.

[۱۹۲] تمیمی، محمد بن حیان، المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، ج۳، ص۱۰، تحقیق:محمود ابراهیم زاید، دار النشر:دار الوعی- حلب، الطبع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.