پاورپوینت کامل شیخ احمد حجتى ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شیخ احمد حجتى ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیخ احمد حجتى ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شیخ احمد حجتى ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

جویبار فضیلت

فقیه عارف

آیت الله شیخ احمد حجتى (۱۲۹۷-۱۳۷۶ش) در زمره مجتهدان و فاضلانى است که عمر بابرکت خویش را در راه کسب دانش فقه و تدریس علوم دینى صرف کرد و همزمان با تلاش هاى فکرى، ضمن دورى از جنجال هاى تبلیغاتى، به تهذیب نفس و اعراض از تعلقات دنیوى پرداخت و به موفقیت هاى معنوى و عرفانى رسید.

در خانواده اى اهل علم و اجتهاد پرورش یافت و بر اثر مراقبت هاى خاص اخلاقى و تقید به مسایل شرعى، نور معرفت را به قلب خویش تابانید و از طریق موعظه و نصیحت و توصیه هاى عرفانى، علاقمندان و مشتاقان را به حقایق قرآنى و روایى متوجه ساخت. او تقرب به خداوند و رسیدن به ساحل رستگارى را در اجتناب از معاصى، اداى فرایض در اول وقت، پرهیز از مکروهات، روى آوردن به مستحبات و نوافل، تلاوت قرآن و مداومت به دعا و توسل مى دانست و با الهام از حقایق مسلم قرآنى و نکات ژرف روایى عقیده داشت که:

«انسان در صورتى به حق واصل مى شود و در طریق صراط مستقیم قدم مى نهد که انگیزه هاى خود را از آن چه غیرخداست، پاکسازى کند، اغیار را از خانه دل بیرون براند، همه چیز را براى خداوند و کسب رضاى او بخواهد، با دوستان و دشمنان بر حسب معیارهاى الهى برخورد کند و جاذبه و دافعه اش مبتنى بر موازین شرعى و اسلامى باشد».

وى که مدام به مجاهده با نفس و پرهیز از تمایلات دنیایى مشغول بود و خود را به فضایلى آراسته ساخته بود. آرزوى قرب به خداوند، بدون اعمال صالح و رفتار پسندیده و احسان و نیکوکارى، را خواسته اى دور از منطق مى دانست. براى رسیدن به کمالات روحانى، گوشه نشینى و عزلت و قهر با جامعه را روا نمى دید. تنها هنگامى افراد را به پرهیز از مصاحبت با مردمان توصیه مى کرد که این روند سد راه خودسازى و تهذیب شود و غبار گناه را بر آیینه دل بنشاند.

آیت الله حجتى تأکید مى کرد زیارت اولیاى الهى مستحب است، ولى اطاعت از فرامین پروردگار و رسولان و جانشینان آنان امر واجبى است و انسان باید نخست وظایف واجب خود را به شیوه اى مطلوب به جاى آورد و سپس به امورات دیگر مبادرت ورزید، تا از مقربین درگاه حق گردد و به طور معنوى و حقیقى با اولیاى الهى انس یابد زیرا قرار گرفتن در «کاروان ابرار» از این طریق به دست خواهد آمد. آشنایى با زندگى و تفکرات این فقیه عارف براى مشتاقان فضیلت سودمند خواهد بود.

ولادت

در خانه حاج میرزا محمد حجتى که افراد آن با رزق حلال روزگار مى گذرانیدند و تربیت هاى مذهبى و صفاى معنوى آن را نورانى ساخته بود، مادرى مهربان و مؤمن که عاطفه و پارسایى را با هم جمع کرده بود و در گرداب رنج و سختى فرزندانى را پرورش داده بود، با زمزمه هاى آسمانى دعاى خود که بعد از نماز فضاى خانه را عطرآگین مى ساخت، جویبار پاکى و محبت را در وجود آنان جارى مى ساخت.

این بانو فرزند دیگرى را با خود حمل مى کرد و مى کوشید در دوران باردارى از خوراک هاى حلال و طیب استفاده کند و از هرگونه غذاى شبه ناک اجتناب ورزد. سرانجام دهم آبان سال ۱۲۹۷ ش. فرا رسید و کودکى دیده به جهان گشود که با صداى ناله خود لبخند به صورت والدین خویش نشاند.

نخست نام نیک احمد را برایش برگزیدند و او را با زمزمه هاى توحیدى آشنا کردند و در تربیت و پرورش این نونهال نهایت کوشش را به عمل آوردند. روزهاى شیرین کودکى شتابان سپرى مى شد و احمد که طفلى چند ساله شده بود، مى توانست از طریق آموزش هاى پدر، قرآن و برخى مضامین ادبى مقدماتى را فراگیرد. نوازش هاى مادر همراه با اذکار و اوراد براى احمد خردسال خیلى جذبه داشت و او را سرشار از عاطفه مى ساخت و گویى در چشمه محبت و فضیلت، خود را شستشو مى داد.

او یازده بهار را پشت سر نهاد که برایش بسیار پرخاطره و فراموش نشدنى بود. در این مدت، پدر بذرهاى ایمان، مناعت طبع و قناعت را در وجودش کاشت و مادر عفت و پاکى و شرف را همراه شیرش به کام ذهن و روح او ریخت، اما تندباد حوادث، درخت تناور پدر را مورد هجوم قرار داد و شاخه هاى آن را از سایه گسترى و نسیم هاى روح نواز بازداشت.

پدر در سال ۱۳۰۸ ه.ش رخ در تراب تیره نهاد و به سراى باقى شتافت و اهل خانه را سوگوار کرد. احمد در فقدان پدر مى سوخت و مى گداخت، او که تازه داشت با کمالات والدش آشنا مى شد، اکنون باید به یک باره این وجود بابرکت را فراموش کند و با او وداع نماید. میرزا احمد با چشمان خود دید که پیکر پدر را به شهرستان قم انتقال دادند و در قبرستان نو به خاک سپردند. پس از رحلت پدر احمد از سن یازده سالگى تحت تکفل برادر بزرگتر خود آیت الله میرزا ابومحمد حجتى (۱۳۶۸-۱۲۸۰ ش) – مؤسس حوزه علمیه میانه – قرار گرفت، وى ضمن آن که بر تربیت و پرورش برادر خود نظارت داشت، به عنوان نخستین معلم و استاد او کوشید تا مقدمات علوم دینى را به احمد نوجوان بیاموزد. و به این ترتیب، نخستین مربى آیت الله حجتى برادرش میرزا ابومحمد بود.

تحصیلات

آیت الله احمد حجتى در خانه اى که به مرکز نشر تعالیم اسلامى تبدیل شده بود و نیز تحت راهنمایى و ارشادات برادرى این چنین، دوران نوجوانى را پشت سر نهاد و بخشى از مقدمات علوم دینى را نزد وى آموخت. آنگاه از محضر حجه الاسلام والمسلمین حاج میرزا مهدى جدیدى استفاده کرد و سرانجام تصمیم گرفت به شهر مقدس قم برود، به دلیل کمى سن، گویا برادرش با این هجرت مخالفت کرد، وى با اصرار جد مادرى مقدارى پول از برادر گرفت و میانه را به قصد قم ترک کرد.

در قم به مدرسه دارالشفا رفت و برخى دروس حوزوى را در خدمت میرزا سعید اشراقى آموخت. اما به دلیل تنگناهاى مالى و برخى مشکلات دیگر مدتى فراگیرى دانش دینى را رها کرد و به خدمت سربازى رفت و پس از اتمام این دوره، در وطن به کار سنگ تراشى مشغول شد.(۱) بیست و سه بهار را پشت سر نهاده بود که رویدادى او را بار دیگر مشتاق تحصیل کرد. گویا رفته بود تا براى منزل نفت تهیه کند که مى بیند جمعیت زیادى با احترام و عزت خاصى جنازه اى را تشییع مى کنند.

مى پرسد: «شخص متوفى کیست؟» یکى از مشایعین پاسخ مى دهد: «ملا قنبر، پدر آقا میرزا صالح که مرد عالم و باسوادى بود، به سراى دیگر شتافت.» او هفته دیگر هم نظاره گر تشییع جنازه اى مى شود اما این بار تعداد آنانى که دنبال جنازه بودند، بسیار اندک به نظر مى رسد و از آن شکوه و جلال قبلى چیزى نمى دید، مى پرسد: «تازه گذشته کیست؟» پاسخ مى دهند: «مرد ثروتمندى است که چندین آبادى دارد و اکنون از آن همه دارائى، کفنى با خود برده است».

میرزا احمد خود مى گوید: «به خانه آمدم و در فکر فرورفتم. با خود نجوا کردم که: احمد! اگر درس بخوانى، ملاقنبر مى شود، در غیر این صورت هر چه از اموال دنیا جمع آورى کنى، دیگر نمى توانى بالاتر از این مرد ثروتمند بشوى، پسر روى آوردن به درس و مدرسه بهتر است. تصمیم گرفتم تحصیلات خود را ادامه دهم؛ البته این امور را خداوند با لطف خود ترتیب مى دهد. گفتم: هر چند کُند پیش بروم، اقلاً براى مردم مى توانم روضه اى بخوانم و مشتاقان را نصیحت کنم. لباس عادى را به کنارى نهادم و به خیاط سفارش دادم دو دست لباس ویژه یک طلبه برایم تهیه کند. نخست نزد اخوى مشغول تحصیل شدم و بعد به زنجان رفتم و در حوزه علمیه این شهر به تحصیل پرداختم. حوزه زنجان چندان جاذبه اى نداشت. یک شب در رؤیایى راستین مشاهده کردم حضرت امام على علیه السلام دوزانو نشسته است. سلام عرض کردم و روبرویشان نشستم. در آن حال به سیدى خطاب فرمودند که: «به ایشان درس بگویید.» من آن عالم را تا آن زمان ندیده بودم، تا آن که به قم مهاجرت کردم و روزى اطلاع دادند که پسر حضرت آیت الله حجت کوه کمرى مى خواهد به نجف عزیمت کند. طلبه ها به منزلش رفتند. من هم رفتم.

گفتند: حضرت آیت الله بروجردى هم تشریف مى آورند. همین طور هم شد و ایشان کنار آیت الله حجت نشستند. ناگهان با مشاهده آن مرحوم رؤیاى مورد اشاره در ذهنم تداعى شد و دیدم ایشان همان سیدى است که در خواب، حضرت على علیه السلام سفارش مرا به او فرمود و جاى شگفت این جاست که حضرت آیت الله بروجردى مدام مرا مى نگریست و گویا مى خواست با دیدن من واقعه اى را در ذهن خود مرور کند. احساس کردم آن بزرگوار هم شبیه این رؤیا دیده است و مرا به ایشان معرفى کرده اند.

چون به درس ایشان آمدم، عنایت زایدالوصفى به من کرد و در برخى امور با این جناب مشاوره مى کرد. حدود هشت یا نه سال درس خارج را نزد آیت الله بروجردى آموختم. سپس با اصرار دوستان به میانه رفتم. روزى که قصد مسافرت داشتم، ایشان نمى گذاشتند و اصرار داشتند در قم بمانم، حتى فرمودند: هر امکاناتى که بخواهى، برایت فراهم مى کنم، اقامت در این دیار برایتان مفیدتر است. و خطاب به اطرافیان فرمود: من از ایشان (آیت الله حجتى) امید اجتهاد دارم.

یک روز اجازه نامه خواستم، فرمود: نوشته هایت را بیاور. آن ها را جمع آورى کردم و خدمتشان ارائه دادم. فرمودند: هفته بعد بیائید. در وقت موعد رفتم. پس از مطالعه، فرمود: هر چه در متن اجازه نامه مى خواهى بنویس. با حاج آقا احمدى میانجى مشورت کردم. ایشان متنى تنظیم کرد و آقا امضا فرمود. بدین گونه تحصیلات را با تحمل مصائب و مشکلات و تنگدستى ادامه دادم و عنایات الهى همواره شامل حالم مى شد».(۲)

در محضر اساتید

یکى از نامداران میدان فضیلت که آیت الله حجتى محضرش را درک کرد، آیت الله سید محمد حجت کوه کمرى (۱۳۷۲-۱۳۱۰ ق) بود، همان شخصیتى که حاج شیخ عبدالکریم حائرى با تعظیم از وى سخن مى گفت و در اواخر عمر، وى را به اقامه نماز در جاى خود به وصایت و نیابت تعیین کرد و بعد از رحلت آن مرجع عالیقدر نسبت به سامان دادن امور حوزویان اهتمام وافرى ورزید.(۳)

آیت الله حجتى در ایام طلبگى از آیت الله حجت کوه کمرى اجازه اخذ سهم مبارک امام گرفت. خود مى گوید: «سالى در اطراف شهرستان محل سکونت، به روستایى وارد شدم. پس از چند روز تبلیغ جماعتى حاضر شدند خمس اموال خود را بدهند. میزان خمس آن ها بیش از صد رأس گاو و گوسفند بود. خواستیم آن ها را به شهر ببریم و بفروشیم. در بین راه برف سنگین بارید. با زحمت به قریه ایم رسیدیم، ولى متوجه شدیم نمى توانیم از آن جا به شهر دیگرى برویم، تصمیم به فروش آن ها گرفتیم. مردم هم به اضطرار ما جهت فروش، پى بردند و گوسفندان و گاوها را خریدند. تعدادى هم که لاغر بودند، به شخصى تحویل دادم تا آن ها را نگهدارى کند. وجوه نقدى را خدمت آیت الله حجت آوردم و روى میز ایشان نهادم و ماجرا را شرح دادم، فرمود: پول را براى خودت بردار و خود به امام زمان‌ عجل الله تعالی فرجه شریف جواب بده! با قلب پرملال پول را برداشتم و به خانه رفتم و شب از ناراحتى خواب به چشمانم نیامد.

خدمت آیت الله صدر رسیدم و شرح ماوقع را برایشان توضیح دادم. فرمودند: آیا شما وقت تحویل حیوانات، شخص خبره تعیین کرده بودى یا صاحب حیوان قیمت را مشخص مى کرد؟ عرض کردم: بلى! شخص خبره اى را معین کرده بودم، فرمود: مشکلى ندارد. شادمان به منزل برگشتم، اجازه نامه آیت الله حجت را برداشته و در صحن طلاى حضرت معصومه سلام الله علیها به نماز ایستادم.

بعد از پایان نماز مغرب و عشاء آن را روى سجاده اش گذاشتم و عرض کردم: اجازه نامه اى که مرا به جهنم ببرد، چه کنم؟ وقتى مى خواستم برگردم آن مرحوم چند مرتبه صدا زد: میرزا احمد! جواب نگفتم و رفتم. بعد از مدتى در زندگیم تنگناهاى شدیدى به وجود آمد و با صوم و صلوه براى مردم، روزگار مى گذرانیدم. خدمتش رسیدم و درخواست اجازه را کردم؛ اما جواب منفى دادند و این ماجرا از دقت زاید الوصف آیت الله حجت کوه کمرى در مسایل شرعى حکایت دارد».(۴)

آیت الله احمد حجتى در حوزه علمیه قم از محضر حضرت امام خمینی و حضرت آیت الله مرعشى نجفى نیز استفاده کرد و موفق به کسب اجازه از استادان خود شد. پس از سیزده سال اقامت در قم به وطن بازگشت. او در مسجد مدرسه علمیه میانه اقامت جماعت کرد و به ارشاد اهالى همت گماشت. بعد از حدود ده سال اقامت در میانه، به موجب برخى مشکلات نتوانست به فعالیت هاى خود ادامه دهد و به ناچار این دیار را به قصد اقامت در تهران ترک کرد.(۵)

صیانت از بارورى دیانت

مرحوم حجتى در مسجد آدینه تهران، واقع در خیابان دلگشا، به عنوان امام جماعت و روحانى محل مشغول خدمات علمى و فرهنگى شد و همزمان با آن در مدرسه مروى (جنب بازار تهران) به تدریس سطح عالى (درس مکاسب شیخ مرتضى انصارى) پرداخت. او شاگردانى را مجذوب خود کرد و موفق شد افرادى را با مبانى فقه و اصول آشنا سازد. همچنین حدود یازده سال در درس خارج فقه آیت الله حاج شیخ محمدباقر آشتیانى (۱۴۰۴-۱۳۲۳ ق) شرکت کرد و در بحث هاى خصوصى با این مجتهد ژرف اندیش ملازم شد تا این که از سوى آیت الله آشتیانى(۶) اجازه اجتهاد گرفت.(۷)

آیت الله شیخ احمد حجتى به موازات تلاش علمى و فعالیت تبلیغى و پاسدارى از برج و باروهاى شریعت در صحنه سیاسى نیز حضورى فعال داشت. او از سال ۱۳۴۲ ش. که قیام مردم ایران به رهبرى حضرت امام خمینى در ستیز با استبداد و استکبار آغاز شد، به همراه آیت الله حاج شیخ هادى نیرى و حجه الاسلام والمسلمین حاجخ میراز فتاح اسبقى جهت اعتراض به دستگیرى امام خمینى به تهران مهاجرت کرد و تا آزادى معظم له در تهران حضور داشت.(۸)

میرزا احمد در سخنرانى هاى خود به افشاگرى علیه ستم مى پرداخت و نفرت خود از رژیم پهلوى را بروز مى داد. ادامه مبارزات وى در قالب وعظ و خطابه به ممنوع المنبر شدن او انجامید. بر اساس سندى که تصویر آن موجود است، اداره آگاهى شهرستان میانه گزارشى از اوضاع فعالیت هاى سیاسى روحانیون این خطه براى ساواک آذربایجان تهیه کرد و طى آن، چهار نفر را به عنوان مخالفان رژیم شاه معرفى کرد که آیت الله شیخ احمد حجتى یکى از آنان بود.(۹) حجت الاسلام والمسلمین بنایى پس از اشاره به چگونگى آشنایى با فقیه عارف، مرحوم حجتى در مدرسه دارالشفا، مى گوید:

«با این که از این ملاقات علاقه ام به آن عارف دلسوخته شدت گرفت، ولى موضوعى مرا نگران مى کرد. با خود گفتم: اگر ایشان با انقلاب اسلامى رابطه اى نداشته باشد و از مخالفین امام خمینى محسوب شد، ما ارتباط را با او قطع خواهیم کرد. ناگهان دیدم تشریف آوردند. به احترامش از جاى برخاستم. با ناراحتى گفت: بنشین، نشستم. رفت و لحظاتى بعد برگشت و گفت: «امام خمینى دین اسلام را زنده ساخت، او خدمت بزرگى کرد.» و به دنبال این سخنان، فضایل و مناقب امام را بیان کرد. برایم یقین حاصل شد که این مرد پرهیزکار، هم مدافع رهبرى و انقلاب است و هم به دلیل تهذیب نفس و سیر و سلوک از آن چه در دل و ذهن ما مى گذرد، خبر دارد».(۱۰)

همین ملکات روحى و حالات معنوى، آیینه دل او را باصفا کرده بود، به طورى که در مورد دو تن از فرزندانش قبل از آن که دیده به جهان بگشایند، خبر داد که هر دو پسر هستند و از پیش، یکى را «محمد رضى» و دیگرى را «محمد ابراهیم» نام نهاد. او در ضمن نامه اى که در سال ۱۳۷۲ ه.ق (۱۳۳۰ ش) به یکى از دوستان نوشت، از شهادت فرزند دوم خبر داد.

پس از چندى محمد ابراهیم متولد شد و در سن بیست سالگى (روز ۲۱بهمن ۱۳۵۷ ش) در هنگام درگیرى با نیروهاى گارد شاهنشاهى در یکى از خیابان هاى تهران به فیض عظماى شهادت نائل آمد. همچنین در سال ۱۳۵۸ ه.ش قبل از شروع تهاجم نظامى عراق علیه ایران، این حمله را پیش بینى کرد و در ضمن نامه اى با حضرت آیت الله گلپایگانى در میان نهاد.(۱۱)

آیت الله حجتى روا نمى دانست همراه با کاروان ها در زمان رژیم پهلوى به سفر حج برود و این نامه را نوعى تأیید نظام استبدادى مى دانست. از این جهت شخصاً به مصر، اردن و سوریه سفر کرد و از طریق دمشق راهى حجاز شد و اعمال عبادى – سیاسى حج را در ایام ذی الحجه به جاى آورد.

وى با توصیه حضرت آیت الله میرزا محمدباقر آشتیانى همراه برخى از بازاریان تهران براى توزیع کمک هاى مسلمانان تهران و توابع در بین آوارگان لبنانى و فلسطینى به لبنان سفر کرد تا به تقسیم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.