پاورپوینت کامل شهید نواب صفوى ۶۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهید نواب صفوى ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهید نواب صفوى ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهید نواب صفوى ۶۷ اسلاید در PowerPoint :
محتویات
۱ زندگینامه
۲ مبارزه و فعالیتهای سیاسی
۳ شهادت
۴ پانویس
۵ منابع
زندگینامه
سید مجتبی میرلوحی، معروف به «نواب صفوی»، فرزند سید جواد متولد سال ۱۳۰۳ هجری شمسی است. سید مجتبی سورههای قرآن را به تشویق پدر و مادر خویش حفظ میکند و با پدر روحانی خود در مجالس قرائت قرآن شرکت فعال دارد. هفت ساله است که راهی دبستان میشود و پس از اتمام دوره ابتدایی در «مدرسه حکیم نظامی» وارد مدرسه صنعتی آلمانی ها میگردد.
رضاخان که به تازگی از طرف دولت استعمارگر انگلیس به سلطنت رسیده است، از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت است. از نخستین کارهای او منع بکارگیری تاریخ هجری قمری است. تاریخ هجری شمسی جایگزین تاریخ قمری میشود و او نام این تهاجم وسیع بر ضد فرهنگ اسلامی را، طرد یک سنت عربی تحمیل شده مینامد.
با رحلت پدر (۱۳۱۸)، سید محمد نواب صفوی، دایی سید مجتبی سرپرستی خانواده ایشان را بر عهده میگیرد. سید مجتبی عشق و علاقه زیادی به دروس اسلامی دارد و مایل است به دروس حوزه بپردازد. لیکن دایی وی که سرپرستی او را بر عهده گرفته و خود قاضی دادگستری است با سید مخالفت میکند.[۱] سید مجتبی از عقیده خود دست برنمیدارد و در مسجدی که در خانی آباد است، شروع به فراگیری درس های حوزه میکند و همزمان در مدرسه آلمانی ها به دروس جدید میپردازد.
مبارزه و فعالیتهای سیاسی
سید در عصری واقع شده است که نظام آموزشی غرب در کشور به صورت نوشدارویی برای پیشرفت به مردم عرضه میشود. وی در یکی از مدارس غربی تحصیل میکند. در مدرسه چیزهایی مطرح است که با آرمان های اسلامی وی سازگار نیست. او در فرصت های مناسب آن چه را فهمیده به همکلاسی های خویش میگوید و اوضاع سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور را برای آنان شرح میدهد.
سید در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ ش. در یک سخنرانی پرشور از دانشآموزان میخواهد تا به سوی مجلس رفته، نسبت به هجوم اجانب و تهدید فرهنگ غرب اعتراض نمایند و درخواستشان را طرح کنند.[۲] با سخنرانی سید، دانش آموزان مدرسه دست به تظاهرات میزنند. از مدرسه آلمانی ها به مدرسه ایرانشهر و از آن جا به دارالفنون رفته، مدارس را تعطیل میکنند و با هم به طرف مجلس حرکت میکنند. در بین راه از مردم هم افراد به آن ها میپیوندند. تظاهرات باشکوهی روی میدهد و با تیراندازی ماموران به سوی مردم دو نفر کشته میشوند و چیزی نمیگذرد که دولت قوام سقوط میکند.
سید در ۱۳۲۱ هجری تحصیلات خود را به پایان برده، در خرداد ۱۳۲۲ در شرکت نفت استخدام میگردد و بعد از مدت کوتاهی از تهران به آبادان انتقال مییابد. وضع نابسامان کارگران شرکت، وی را رنج میدهد و دیگران را در حقوق خویش شریک میکند. علاقهای بین کارگران شرکت نفت و سید به وجود میآید. وی شبها جلساتی برای آن ها دائر میکند و وظایف دینی و اجتماعیشان را گوشزد مینمایند.
وی در طی آموزش های خویش یادآور میشود که نفت از آن ملت ایران است و خارجیان آمدهاند تا برای ما کار کنند، نه این که ما را زیر سلطه خود درآورند و قسمت هایی از آبادان را در اختیار گرفته، اجازه ورود به ما ندهند! سید سیمای زشت استعمار را در کارها و فعالیت های آن ها نشان میدهد. میگوید: این چیست که در چند جای شهر نوشتهاند «ورود ایرانی و سگ ممنوع»!! آن ها ایرانیان را در ردیف سگ قرار دادهاند. در حالی که خود مستخدم ما هستند.
شش ماه از ورود سید مجتبی به شرکت نگذشته است که یکی از انگلیسیها به کارگری ایرانی حمله کرده، وی را زخمی میکند. همان شب جلسهای تشکیل میشود و قرار میگذراند که صبح قبل از شروع به کار در پالایشگاه جمع شوند. سید شروع به سخنرانی میکند و چنین میگوید: «چون ما مسلمان هستیم و قصاص یکی از احکام ضروری ماست، یا باید آن انگلیسی این جا بیاید و در جلو جمع از این برادر ما پوزش بخواهد و یا اگر این کار را نکند، عین کتکی که به آن زده یا عین جراحتی که به او وارد کرده، ما به او وارد میکنیم».
هنوز سخنان سید به پایان نرسیده بود که کارگران به خشم آمده، به سالن آن انگلیسی رفته، آن جا را خراب میکنند. پلیس دخالت میکند و فرد انگلیسی موفق به فرار میشود. چند نفر از کارگران دستگیر میگردند. سید به خانه یکی از دوستانش رفته، شبانه توسط یکی از لنج ها از آبادان راهی نجف میشود.[۳]
هجرت به نجف اشرف:
سید مجتبی تجربههای زیادی از زندگی آموخته و زندگی مردمان بسیاری را دیده و با شیوه زندگی آن ها آشنا شده است. اکنون در نجف اشرف برای انجام کاری آمده است و آن آموزش صحیح اسلام است، آن گونه که بتواند مسیر حرکت او را در این دنیای رنگارنگ مشخص نماید. هدف از زندگی چیست؟ سید در ضمن آموزش میخواهد جواب این سؤال را آن سان که باید، دریابد. سعادت به استقبال سید آمده است. او میتواند در مدرسه قوام از مدارس حوزه علمیه نجف اقامت گزیند.
در همان روزها علامه امینی در یکی از حجرههای فوقانی مدرسه کتابخانهای دایر کرده و به تالیف «الغدیر» مشغول است. این امر سبب میشود که مهاجر عاشق که تازه از ایران رسیده است با حضرت علامه امینی آشنا گردد. سید که علوم مقدماتی را در تهران به انجام رسانیده، در نجف به دنبال اساتیدی است که سطوح عالی را از آن ها بیاموزد. به جز علامه امینی وی از اساتید دیگری چون آیت الله حاج آقا حسین قمی و آیت الله آقا شیخ محمد تهرانی، فقه و اصول، تفسیر قرآن و اصول سیاسی و اعتقادی را آموخت.
سید بزرگوار نواب از این سه استاد گرانقدر علاوه بر علوم متداول حوزه، اصول فلسفه سیاسی اسلام را آموخت و با فقه سیاسی اسلام آشنا شد.
در همین زمان که وی در نجف مشغول تحصیل است، یکی از کتاب های کسروی به دستش میرسد. نوشتهای که مؤلف در آن به حضرت امام صادق علیه السلام توهین نموده است. ایشان کتاب را به چند تن از اساتید و مراجع تقلید نجف اشرف عرضه میدارد و حضرت آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی با صراحت حکم ارتداد نویسنده کتاب را اعلام میدارد.
جناب نواب به حکم وظیفه دینی خویش با تصمیمی قاطع رو به وطن خویش میگذارد تا آن نابخرد را بر سر عقل آورد. پیش از حرکت او از نجف به ایران، مردم تبریز و مراغه و سران برخی روزنامهها به مقابله با احمد کسروی برخاستند و از دولت وقت درخواست نمودند تا وی را به جرم انتشار کتب گمراه کننده محاکمه کند. دولت قدرت چندانی ندارد و از طرفی برنامههای پهلوی با کارهای کسروی چندان رو در رو نیست و در حقیقت هر دو در جهت اسلام زدایی گام برمیدارند و کارهای کسروی، فعالیت های دولت را تحت الشعاع قرار داده است. از این رو به مقابله با وی برنیامد.
ایرادهای وی به اسلام بیشتر از کتب مبلغین آمریکایی و مستشرقین اخذ شده بود و اشکال هایی را که متوجه مذهب تشیع میساخت، غالب آن ها را از علمای متعصب سنی مانند ابن حجر و موسی جارالله عالم سنی معاصر برگرفته بود.[۴]
نواب با قاطعیتی تمام وسائل زندگی را جمع کرده، به طرف ایران حرکت میکند. وی که در بین راه اطلاع یافته بود که کسروی در آبادان است به آبادان میرود. در یکی از مساجد بزرگ شهر سخنرانی میکند و او را به مناظره میخواند. ولی کسروی به تهران رفته بود. او نیز به تهران میآید و با تنی چند از آقایان تماس میگیرد و پس از مشورت به این نتیجه میرسد تا با وی به بحث بنشیند. آیت الله طالقانی ایشان را تشویق می کند و جناب وی به کلوپ کسروی میرود.
«باهماد آزادگان، نام باشگاه کسروی است. نواب چند روزی در مورد دین و مسائل اجتماعی با وی بحث مینماید. لیکن او قانع نمیشود. دودستگی در جمع حاکم میشود. حرف آخر سید به کسروی این است که: من به تو اعلام میکنم و تو را به عنوان یک مانع نسبت به مذهب، حتی نسبت به مملکتم میدانم».[۵]
«موقعی که عضوی از پیکر انسانی چنان فاسد شود که نه تنها موجب فساد دیگر اعضای آن پیکر گردد، بلکه تباهی خود آن عضو با مجموع اعضای دیگرش را نتیجه دهد، نباید در ریشه کن کردن آن هیچ گونه مسامحهای رواداشت. زیرا این مسامحه چه ناشی از ترحم و مهر و محبت باشد و چه معلول بی توجهی به اهمیت حیاتی قضیه، موجب از ارزش افتادن و تباهی دیگر اعضای پیکر جامعه خواهد گشت».[۶]
نواب جوان در طی جلساتی دلایل و براهین لازم را برای کسروی عرضه میکند لیک دیگر گوش شنوایی برای وی باقی نمانده است. برای شاگرد مکتب توحید، مساله ارتداد وی مسلم میشود و به فکر مقابله با این عنصر فاسد میافتد. سید بزرگوار از حضرت آیت الله مدنی و آقا شیخ محمدحسن طالقانی برای تهیه اسلحه پول میگیرد و در ساعت ۱۳ و ۳۰ دقیقه روز بیست و سوم اردیبهشت سال ۱۳۲۴ کسروی در میدان حشمت الدوله هدف قرار میگیرد. اما به علت فرسودگی اسلحه موفقیت حاصل نمیشود. نواب به زندان میافتد و علمای ایران و نجف خواستار آزادی حضرت نواب میگردند و ایشان بعد از دو ماه با قید کفالت آزاد میگردد.
تشکیل فدائیان اسلام:
حضرت نواب با آزادی از زندان به فکر تشکیل «فدائیان اسلام» میافتد، تا به وسیله آن با عناصر فاسد در جامعه به مبارزه برخیزد و با انتشار اعلامیهای موجودیت فدائیان اسلام را اعلان میدارد. او در برپایی این سازمان اسلامی میگوید: در خواب جدم سیدالشهداء علیه السلام را دیدم که بازوبندی به بازویم بست و روی آن نوشته شده بود «فدائیان اسلام».
انتشار اعلامیه، مسلمانان غیور را متوجه فدائیان اسلام مینماید و افرادی به گروه او میپیوندند. ساعت ۱۰ صبح روز بیستم اسفند ماه ۱۳۲۴ آیات قهر الهی آشکار میشود و کسروی توسط چهار تن از فدائیان اسلام (سید حسین و سید علی امامی، جواد مظفری و علی فدایی) از میان برداشته میشود تا جامعه اسلامی به حرکت خود در مسیر الهی ادامه دهد.
فدائیان اسلام با بانگ تکبیر از محوطه دادگستری دور میشوند و در حین پانسمان زخم های خود در بیمارستان سینا دستگیر میگردند. رهبر فدائیان به مشهد میرود و از راه شمال به آذربایجان، همدان و کرمانشاه راهی میشود. در بین راه روحیه عشایر را مورد ارزیابی قرار میدهد و با علمای شهرستان ها تماس حاصل کرده، درخواست میکند تا برای آزادی فدائیان اسلام تلگراف هایی به دولت بفرستند و خود از همانجا به نجف اشرف میرود. در همین ایام حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی وفات مییابد. به همین مناسبت عدهای
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 