پاورپوینت کامل آیه ۱۰۰ سوره یوسف ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آیه ۱۰۰ سوره یوسف ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیه ۱۰۰ سوره یوسف ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آیه ۱۰۰ سوره یوسف ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint :

محتویات

۱ ترجمه های فارسی
۲ ترجمه های انگلیسی(English translations)
۳ معانی کلمات آیه
۴ تفسیر آیه
۵ پانویس
۶ منابع

ترجمه های فارسی

و پدر و مادر را بر تخت بنشاند و آنها همگی پیش او (به شکرانه دیدار او، خدا را) سجده کردند، و یوسف در آن حال گفت: ای پدر، این بود تعبیر خوابی که از این پیش دیدم، که خدای من آن خواب را واقع و محقق گردانید و درباره من احسان فراوان فرمود که مرا از تاریکی زندان نجات داد و شما را از بیابان دور به اینجا آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فساد کرد، که خدای من لطف و کرمش به آنچه مشیّتش تعلق گیرد شامل شود و هم او دانا و محکم کار است.

و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت: ای پدر! این تعبیر خواب پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق داد، و یقیناً به من احسان کرد که از زندان رهاییم بخشید، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت، از آن بیابان نزد من آورد، پروردگارم برای هر چه بخواهد با لطف برخورد می کند؛ زیرا او دانا و حکیم است.

و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و [همه آنان‌] پیش او به سجده درافتادند، و [یوسف‌] گفت: «اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد -پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد- بى گمان، پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زیرا که او داناى حکیم است.»

پدر و مادر را بر تخت فرا برد و همه در برابر او به سجده درآمدند. گفت: اى پدر، این است تعبیر آن خواب من که اینک پروردگارم آن را تحقق بخشیده است. و چقدر به من نیکى کرده است آنگاه که مرا از زندان برهانید و پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فساد کرده بود، شما را از بادیه به اینجا آورد. پروردگار من به هر چه اراده کند دقیق است، که او دانا و حکیم است.

و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگی بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می‌خواهد (و شایسته می‌داند،) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

And he seated his parents high upon the throne, and they fell down prostrate before him. He said, ‘Father! This is the fulfillment of my dream of long ago, which my Lord has made come true. He was certainly gracious to me when He brought me out of the prison and brought you over from the desert after that Satan had incited ill feeling between me and my brothers. Indeed my Lord is all-attentive in bringing about what He wishes. Indeed He is the All-knowing, the All-wise.’

And he raised his parents upon the throne and they fell down in prostration before him, and he said: O my father! this is the significance of my vision of old; my Lord has indeed made it to be true; and He was indeed kind to me when He brought me forth from the prison and brought you from the desert after the Shaitan had sown dissensions between me and my brothers, surely my Lord is benignant to whom He pleases; surely He is the Knowing, the Wise.

And he placed his parents on the dais and they fell down before him prostrate, and he said: O my father! This is the interpretation of my dream of old. My Lord hath made it true, and He hath shown me kindness, since He took me out of the prison and hath brought you from the desert after Satan had made strife between me and my brethren. Lo! my Lord is tender unto whom He will. He is the Knower, the Wise.

And he raised his parents high on the throne (of dignity), and they fell down in prostration, (all) before him. He said: “O my father! this is the fulfilment of my vision of old! Allah hath made it come true! He was indeed good to me when He took me out of prison and brought you (all here) out of the desert, (even) after Satan had sown enmity between me and my brothers. Verily my Lord understandeth best the mysteries of all that He planneth to do, for verily He is full of knowledge and wisdom.

معانی کلمات آیه

خروا: خر، خرور (به ضم- خ) : سقوط توأم با صدا.

سجدا: جمع ساجد به معنى خضوع کنندگان. سجود در لغت به معنى‏ تذلل، خضوع و اظهار فروتنى است.

بدو: بدو (بر وزن عقل): بادیه و صحرا.

نزغ: نزغ: افساد و به قولى دخول در امرى براى افساد. وسوسه شیطان را نزغه گویند. نَزَغَ الشَّیْطانُ‏ : شیطان فساد ایجاد کرد.

لطیف: لطف، مدارا، رفق و نزدیکى. لطیف: مداراگر. «لطف اللَّه: رفق» و نیز به معنى کوچکى و نفوذ و دقّت آید ؛
على هذا، لطیف به معنى نافذ مى ‏باشد که کنایه از علم و احاطه است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ «۱۰۰»

و پدر ومادرش را بر تخت بالا برد، ولى همه‌ى آنان پیش او افتادند و سجده کردند. و (یوسف) گفت: اى پدر! این است تعبیر خواب پیشین من. به یقین، پروردگارم آن را تحقق بخشید و به راستى که به من احسان کرد، آنگاه که مرا از زندان آزاد ساخت و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را بر هم زد، از بیابان (کنعان به مصر) آورد. همانا پروردگار من در آنچه بخواهد، صاحب لطف است. براستى او داناى حکیم است.

نکته ها

«عرش» به تختى مى‌گویند که سلطان روى آن مى‌نشیند. «خَرُّوا» به زمین افتادن، «بدو» به بادیه و صحرا و «نَزَغَ» به ورود در کارى به قصد فساد معنا شده است.

«لَطِیفٌ» از اسم‌هاى خداوند است، یعنى قدرت او در لابلاى کارهاى پیچیده نیز نفوذ مى‌کند. و تناسب آن با این آیه در این است که در زندگى یوسف گره‌هاى کورى بود که فقط قدرت خداوند در آنها نفوذ کرده و آنها را باز نمود.

یوسف مثل کعبه شد و پدر و مادر وبرادران رو به او، به عنوان کرامت او، براى خدا سجده‌

جلد ۴ – صفحه ۲۸۸

کردند. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» و اگر این سجده براى غیر خدا و شرک بود، یعقوب و یوسف که دو پیامبر خدایند شاهد چنین منکرى نمى‌شدند. شاید هم این سجده، نشانه‌ى تواضع بوده، نه پرستش که در این صورت سجده بر یوسف بوده و اشکالى نداشته است.

پیام ها

۱- در هر مقامى هستید والدین خود را بر خود برتر بدانید. «رَفَعَ أَبَوَیْهِ» آنکه رنج بیشتر داشته باید عزیزتر باشد.

۲- انبیا هم بر تخت حکومت نشسته‌اند. «عَلَى الْعَرْشِ»

۳- احترام به حاکمان برحقّ وتواضع در برابر آنان لازم است. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»

۴- سجده‌ى پدر و برادران بر یوسف، خواب او را تعبیر کرد. «رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ‌- خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»

۵- خداوند حکیم است. گاهى اجابت دعایى یا تعبیر خوابى را بعد از سالیان طولانى واقع مى‌گرداند. «هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ»

۶- به واقعیّت رساندن طرحها، کار خداوند است. «قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا» آرى یوسف از پایدارى و صبر خود سخنى نمى‌گوید و همه را کار خدا مى‌داند.

۷- خواب اولیاى خدا، حقّ است. «جَعَلَها رَبِّی حَقًّا»

۸- در برخورد با واسطه‌ها و ابزار و وسایل، همیشه خدا را اصل و ناظر بدانیم. با آنکه در زندگى یوسف اسباب و عللى دست به هم دادند که او به این مقام رسید، ولى باز مى‌فرماید: «قَدْ أَحْسَنَ بِی»

۹- در هنگام برخورد با یکدیگر، از تلخى‌هاى گذشته چیزى نگویید. «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ» اولین سخن یوسف با پدر شکر خدا بود، نه نقل تلخى‌ها.

۱۰- با فتوت باشیم و دل مهمان را نیازاریم. (در آیه شریفه، یوسف علیه السلام بیرون آمدن از زندان را مطرح مى‌کند، امّا از بیرون آمدن از چاه سخن نمى‌گوید مبادا که برادران شرمنده شوند.) «إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ»

۱۱- جوانمرد و با فتوت باشیم نه اهل عقده و انتقام. یوسف مى‌گوید: «نَزَغَ‌ الشَّیْطانُ» شیطان وسوسه کرد وگرنه برادرانم بد نیستند.

جلد ۴ – صفحه ۲۸۹

۱۲- اولیاى الهى، ورود به زندان و خروج از زندان را در مدار توحید و ربوبیّت مى‌دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» آیات قبل و «أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ»

۱۳- پایان سختى‌ها، گشایش است. «أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ»

۱۴- بادیه‌نشینى، ضرورت است نه ارزش. قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ … جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ

۱۵- زندگى والدین در کنار فرزند، یک لطف الهى است. أَحْسَنَ بِی‌ … جاءَ بِکُمْ‌

۱۶- در زمان حضرت یوسف، مصر داراى تمدّن شهرنشینى؛ ولى کنعان سرزمینى عشایرى بوده است. «جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ»*

۱۷- براى پیشرفت و زندگى بهتر، باید سفر کرد. «جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ»*

۱۸- مخلَص همه چیز را از خدا مى‌بیند و از حوادث گله نمى‌کند. (در این آیه کلمات‌ «جَعَلَها رَبِّی‌، أَحْسَنَ بِی‌، أَخْرَجَنِی‌ …. وَ جاءَ بِکُمْ»، سخن از الطاف الهى است)*

۱۹- برادران و اعضاى یک خانواده، باید بدانند شیطان به دنبال اختلاف میان آنهاست. «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی»

۲۰- خود را برتر ندانید. «بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی» یوسف نگفت شیطان آنان را فریب داد، مى‌گوید شیطان بین من و آنهارا … یعنى خود را نیز در یک سمت قرار مى‌دهد.

۲۱- همان گونه که حضرت یعقوب در کودکى و اوّل داستان به یوسف گفت: «إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ» یوسف نیز در پایان مى‌گوید: «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی».*

۲۲- کارهاى خداوند، همراه با رفق، مدارا و لطف است. «إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ»

۲۳- همه حوادث تلخ وشیرین براساس علم وحکمت الهى صورت مى‌گیرد.
«الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»

۲۴- بعد از بخشیدن، کسى را شرمنده نکنید. چون یوسف برادران را بخشیده بود، در نقل ماجرا نام چاه را نبرد تا شرمنده نشوند.

۲۵- حضرت یعقوب در آغاز داستان به یوسف گفت: «إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (آیه ۶)

جلد ۴ – صفحه ۲۹۰

و در پایان نیز یوسف علیه السلام گفت: «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» که قابل توجّه است.*

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)


وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (۱۰۰)

وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ‌: یوسف علیه السّلام بر سریر نشسته و پدر و خاله‌

جلد ۶ – صفحه ۲۹۸

خود را بر سریر نشاند به جهت اعظام و اکرام، و اهل شهر هم مجتمع بودند.

وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً. و به روى درآمدند براى یوسف در حالى که سجده شکر بجا آوردند، تمام مردم مصر سجده نمودند و برادران که پاى تخت ایستاده بودند به سجده افتادند. پدر و خاله او چون چنان دیدند، ایشان نیز به سجده شدند.

تنبیه: سید مرتضى (قدس الله سره) در تنزیه الانبیاء وجوهى در تبیین این سجده ذکر نموده: «۱» ۱- آنکه براى شکرانه نعمت وجدان یوسف، سجده شکر بجا آوردند. به عبارت اخرى، سجود خاصه الهى و مسجود له ذات سبحانى الا آن که سجده به سبب یوسف بود. و دلیل بر صحت این تأویل، قوله تعالى‌ «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» مشعر است که بالاى سریر برآمده بعد سجده نمودند؛ چنانچه سجده براى یوسف بودى، هرآینه قبل از صعود کردى تا تواضع محقق گشتى.

۲- یوسف را مانند قبله خود قرار داده و سجده شکر الهى نمودند مانند صلّیت للکعبه کما یقال صلّیت الى الکعبه) ۳- ضمیر در فرمایش‌ «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» راجع به غیر ابوین است، زیرا اگر مراد آن دو بودى هرآینه تثنیه فرمودى؛ پس معنى آنکه ابوین بر سریر برآمدند و سایر مردم سجده نمودند. قتاده گوید تحیت مرسومه آن زمان سجود و انحناء و تکفیر بوده.

۴- شاید چون برادران استعلاء ورزیدند از تعظیم و تکریم، یوسف و یعقوب آن را دریافته براى رفع حقد و حسد دیرینه از قلوب آنان با جلالت شأن و مقام چنین خضوعى را ظاهر ساخت، چنانچه متعارف است که سلطان کبیر براى تحقق نصب امیر، مقدّم بر تجلیل و تعظیم او گردیده تا در قلب احدى منازعه و دغدغه خاطر نباشد.

۵- فرمایش حضرت رضا علیه السّلام به یحیى بن اکثم بدین مضمون‌

«۱» تنزیه الانبیاء ص ۵۸.

جلد ۶ – صفحه ۲۹۹

فرمود: «۱» سجود یعقوب و فرزندانش براى یوسف نبود بلکه طاعت خدا و تحیت براى یوسف بود، چنانچه سجده ملائکه براى آدم نبود بلکه طاعت حق تعالى و تحیت براى آدم بود، پس یعقوب و یوسف و برادران سجده شکر الهى نموده به سبب جمع شامل آنها. و یوسف در شکرگزاریش گفت: «ربّ قد آتیتنی من الملک و علّمتنى من تأویل الاحادیث».

وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ‌: و گفت یوسف در آن حال: اى پدر من، این است تأویل خواب من که پیش از این دیده بودم‌ (رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ …» قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا: بتحقیق قرار داد آن خواب را پروردگار من راست و درست در بیدارى. بین خواب یوسف و تعبیر آن مدت هشتاد یا هفتاد یا چهل یا بیست و دو سال طول کشید. به روایت رضوى بیست سال و در این مدت روغن و کحل و طیب استعمال ننمودند و خنده و معاشرت نساء نکرد تا خداى تعالى جمع فرمود میان او و یعقوب و برادران او به وصال. وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ‌: و بتحقیق احسان و انعام فرمود پروردگار من، چون مرا از زندان بیرون آورد.

لطیفه: اهل اشاره گفته‌اند: یوسف گفت خداى تعالى به من احسان فرمود که مرا از زندان بیرون آورد، و نگفت مرا از چاه بیرون آورد براى آنکه تا تذکیر گناه برادران و تغییر ایشان نباشد بعد از عفو کردن بقوله «لا تثریب علیکم الیوم» و این یک دستور اخلاقى است در حسن معامله مردمان و فراموشى کدورت دیرینه ایشان و عطف توجه لطف به آنان.

وجه دوم- بعد از خروج از چاه عبد گردید، لکن پس از خروج از حبس به سلطنت رسید، لذا اقرب باشد به انعام کامل.

سوم- آنکه بعد از خروج از چاه مبتلا به تهمت زلیخا شد، اما پس از خروج از زندان، ازاله تهمت و وصال پدر و برادران حاصل شد.

وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ: و شما را از بیابان به نزدیک من آورد. چون آنها

«۱» تفسیر قمّى ج ۱ ص ۳۵۶.

جلد ۶ – صفحه ۳۰۰

صاحب گوسفند و در صحرا منزل داشتند و مواشى ایشان در سال قحطى هلاک، و برگشت نزد یوسف نمودند. مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی‌:

بعد از آنکه افساد نمود شیطان میان من و برادرانم به لقاء وحشت و فرقت و حسد تا دوستى زدوده و آثار عداوت ظاهر گردید. إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ: بتحقیق پروردگار من لطیف است در تدبیر امور بندگان و لطف فرماید نسبت به آنان به ازاحه علت و نصب حجت که مکلف را به افعال حسنه نزدیک، و از اعمال قبیحه دور گرداند. نزد بعضى لطیف یعنى عالم به دقائق امور.

صاحب مجمع البحرین گوید: «۱» لطیف از اسماء الهى، یعنى رفق دارد نسبت به بندگان به ایصال منافع به آنان در دنیا و آخرت و مهیا فرماید براى ایشان آنچه به سبب آن به مصالح رسند از آنجائى که ندانند و گمان ندارند.

على بن ابراهیم قمى از حضرت امام على النقى علیه السّلام روایت نموده که یعقوب علیه السّلام به یوسف علیه السّلام گفت: مرا خبر ده از آنچه برادران با تو نمودند. یوسف گفت: اى پدر مرا معاف‌دار. فرمود: بعض آن را خبر ده. یوسف گفت: وقتى مرا نزدیک چاه بردند، گفتند: پیراهن خود را بیرون آر. گفتم: اى برادران من، بترسید از خداى تعالى و مرا برهنه نکنید، پس کارد بر من کشیده گفتند: اگر بیرون نیاورى هرآینه تو را ذبح مى‌کنیم، پس مرا برهنه به چاه انداختند. یعقوب شهقه زده بیهوش شد، چون بحال آمد گفت: اى پسر من، حدیث کن مرا. یوسف گفت: اى پدر سؤال مى‌کنم تو را به حق خداى ابراهیم و اسحق علیهما السّلام که مرا معاف دار. پس یعقوب در گذشت از این مطلب. «۲» در کافى- یوسف گفت: سؤال مکن از آنچه برادران به من نمودند و سؤال کن از آنچه حق تعالى به من مرحمت فرمود: «۳» إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ‌: بدرستى که ذات احدیت الهى دانا است به تمام‌

«۱» مجمع البحرین باب «لطف».

«۲» تفسیر قمى ج ۱ ص ۳۵۷.

«۳» تفسیر ابو الفتح ج ۶ ص ۴۴۴.

جلد ۶ – صفحه ۳۰۱

مصالح و تدابیر. حکیم است در بجا آوردن هر چیزى در وقت خود بر وجهى که حکمت سبحانى اقتضا نماید.

در مدت غیبت یوسف علیه السّلام اختلاف است. نزد کلبى شصت و دو سال. «۱» سلمان فارسى و عبد الله شداد چهل سال گفته. «۲» حسن بصرى هشتاد سال، محمد بن اسحق هیجده سال گفته‌اند. «۳» در اکمال الدین از حضرت صادق علیه السّلام از پدر و جد بزرگوارش علیهم السلام فرمود رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یعقوب علیه السّلام صد و چهل سال و یوسف علیه السّلام صد و بیست سال زندگانى نمودند. «۴» در مجمع از حضرت صادق علیه السّلام فر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.