پاورپوینت کامل اسلام و مسیحیت در مورد زندگانی حضرت یحیی(ع) چه می‌گویند؟ ۴۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسلام و مسیحیت در مورد زندگانی حضرت یحیی(ع) چه می‌گویند؟ ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسلام و مسیحیت در مورد زندگانی حضرت یحیی(ع) چه می‌گویند؟ ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اسلام و مسیحیت در مورد زندگانی حضرت یحیی(ع) چه می‌گویند؟ ۴۱ اسلاید در PowerPoint :

پاسخ اجمالی

حضرت یحیی(ع) یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل بود که قرآن از او نام برده است. وی در کودکی به مقام نبوت رسید و رحمت، محبت و پاکی دل از جانب پروردگار به او بخشیده شد. تولد او در کهنسالی پدر و مادرش، هم در قرآن و هم در انجیل مورد اشاره قرار گرفته است.
یحیی(ع) در میان قوم خود به زهد و درست‌کاری معروف بود. وی هم‌عصر و از بستگان حضرت عیسی(ع) بود و تلاش بسیاری در موفقیت ایشان داشت. بر اساس برخی نقل‌ها، بعد از نهی از منکری که خطاب به پادشاه وقت نمود، توسط او به شهادت رسید.

پاسخ تفصیلی

تولد حضرت یحیی(ع)
حضرت زکریا(ع) با دیدن جایگاه حضرت مریم(س)، با مطرح‌کردن بی‌فرزندی خود و نیز نبودن ورثه‌ای برای خاندان یعقوب[۱] و بیم از بستگان بعد از خود،[۲] از پروردگار تقاضای فرزند کرد. قرآن داستان نوید به زکریا و تولد فرزندش یحیی را چنین می‌آورد: «آن‌جا[بعد از دیدن کرامت مریم‏] بود که زکریا پروردگار خود را خواند، گفت: پروردگارا! مرا از سوى خود فرزندى پاکیزه ببخش که تو شنواى دعایى! پس هنگامی که او در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، فرشتگان به او نوید دادند که: خدا تو را به یحیى بشارت می‌دهد، که تصدیق کننده کلمه‌اى از سوى خدا (مسیح‏) است و سَرور و پاکدامن، و پیامبرى از شایستگان است. زکریا گفت: پروردگارا! چگونه با این پیری خودم و نازایی همسرم،‌ پسرى برایم به دنیا خواهد آمد؟! خدا فرمود: خدا اینگونه است که هر چه بخواهد انجام می‌دهد[و خود را به اسباب و علل عادی مقید نمی‌کند]. گفت: پروردگارا! براى من نشانه‌اى قرار ده. گفت: نشانه تو این است که سه روز نتوانى با مردم جز با رمز و اشاره سخن گویى، و پروردگارت را بسیار یاد کن و او را شام‌گاه و بامداد تسبیح گوى».[۳]
‌خداوند یحیی(ع) را در دوران کهولت سن پدر و مادرش به آنها داد و این فرزند را رحمتی بر آنها نامید.[۴] خداوند، خود این فرزند را یحیی می‌نامد، نامی که قبل از آن وجود نداشت.[۵]
شبیه این آیات شریفه، در سوره مریم نیز ذکر شده است.[۶]
این ماجرا با شباهت‌های فراوانی در کتاب‌های مقدس مسیحیان نیز نقل شده است. «انجیل لوقا» نوید به زکریا و تولد یحیی را چنین نقل می‌کند:
«در ایام‌ هیرودیس‌، پادشاه‌ یهودیه‌، کاهنی‌ زکرّیا نام‌ از فرقه‌ ابیا بود که‌ زن‌ او از دختران‌ هارون‌ بود و الیصابات‌ نام‌ داشت و هر دو در حضور خدا صالح‌ و به‌ جمیع‌ احکام‌ و فرایض‌ خداوند، بی‌عیب‌ سالک‌ بودند. و ایشان‌ را فرزندی نبود؛ زیرا که‌ الیصابات‌ نازاد بود و هر دو کهنسال‌ بودند. و واقع‌ شد که‌ چون‌ به‌ نوبت‌ فرقه‌ خود در حضور خدا کهانت‌ می‌کرد، حسب‌ عادت‌ کهانت‌، نوبت‌ او شد که‌ به‌ قدس‌ خداوند (محراب مخصوص) درآمده‌، بخور بسوزاند. در وقت‌ بخور، تمام‌ قوم‌ بیرون‌ عبادت‌ می‌کردند. ناگاه‌ فرشته‌ خداوند به‌ طرف‌ راست‌ مذبح‌ بخور ایستاده‌، بر وی‌ ظاهر گشت‌. چون‌ زکرّیا او را دید، در حیرت‌ افتاده‌، ترس‌ بر او مستولی‌ شد. فرشته‌ به او گفت‌: ای‌ زکریا ترسان‌ مباش‌؛ زیرا که‌ دعای‌ تو مستجاب‌ گردیده‌ است‌ و زوجه‌ات‌ الیصابات‌ برای‌ تو پسری‌ خواهد زایید و او را یحیی‌ خواهی نامید. و تو را خوشی و شادی رخ‌ خواهد نمود …‌ در حضور خداوند بزرگ‌ خواهد بود و شراب‌ و مُسکری‌ نخواهد نوشید و از شکم‌ مادر خود، پر از روح‌القدس‌ خواهد بود. و بسیاری‌ از بنی‌اسرائیل‌ را به‌سوی‌ خداوند خدای‌ ایشان‌ خواهد برگردانید… .
زکریا به‌ فرشته‌ گفت‌: این‌ را چگونه‌ بدانم‌ و حال‌ آن‌که‌ من‌ پیر هستم‌ و زوجه‌ام‌ دیرینه‌ سال‌ است‌؟ فرشته‌ در جواب‌ وی‌ گفت‌: من‌ جبرائیل‌ هستم‌ که‌ در حضور خدا می‌ایستم‌ و فرستاده‌ شدم‌ تا به‌ تو سخن‌ گویم‌ و از این‌ امور تو را مژده‌ دهم‌. و الحال‌ تا این‌ امور واقع‌ نگردد، گنگ‌ شده‌ یارای حرف‌ زدن‌ نخواهی داشت‌؛ زیرا سخن‌های‌ مرا که‌ در وقت‌ خود به‌ وقوع‌ خواهد پیوست‌، باور نکردی. جماعت‌ منتظر زکریا بودند و از طول‌ توقّف‌ او در قدس‌ متعجّب‌ شدند. امّا چون‌ بیرون‌ آمده‌ نتوانست‌ با ایشان‌ حرف‌ زند، فهمیدند که‌ در قدس‌ رؤیایی‌ دیده‌ است‌. پس‌ به‌سوی ایشان‌ اشاره‌ می‌کرد و ساکت‌ ماند. و چون‌ ایام‌ خدمت‌ او به‌ اتمام‌ رسید، به‌ خانه‌ خود رفت‌. و بعد از آن‌ روزها، زن‌ او الیصابات‌ حامله‌ شده‌، مدّت‌ پنج‌ ماه‌ خود را پنهان‌ نمود و گفت‌: به‌ اینطور خداوند به‌ من‌ عمل‌ نمود در روزهایی‌ که‌ مرا منظور داشت‌، تا ننگ‌ مرا از نظر مردم‌ بردارد».[۷]
همان‌گونه که از نقل‌ها به دست می‌آید؛ نه تنها در کلیات بلکه حتی در جزئیات نیز اشتراکات بسیاری میان نقل قرآن و انجیل، وجود دارد و اگر تفاوتی هم وجود داشته باشد به نحوی قابل جمع است.
زندگی و شخصیت‌ معنوی حضرت یحیی(ع)
همان‌گونه که بیان شد، یحیی(ع) از پیامبرانی است که خداوند در فرازهای مختلف قرآن او را می‌ستاید. او کسی است که خداوند در کودکی، مقام نبوت را به او می‌دهد[۸] و رحمت، محبت و پاکی دل را از جانب خودش به او می‌بخشد.[۹] و در نهایت، قرآن با بیانی غبطه‌آور، چنین می‌گوید: «سلام بر او(یحیی)، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که می‌میرد، و آن روز که زنده برانگیخته می‌شود».[۱۰]
یحیى(ع) در میان قوم خود بزرگ و شریف بود؛ به‌طورى که دل‌های مردم به سوی او میل داشت، مردم پیرامونش جمع می‌شدند؛ آنها را موعظه می‌کرد؛ به توبه از گناهان دعوت می‌نمود، و به تقوا دستور می‌داد. انجیل، یحیی را چنین توصیف می‌کند: «یحیی لباسی از پشم شتر بر تن می‌کرد و کمربندی چرمی به کمر می‌بست. خوراکش نیز ملخ و عسل صحرایی بود. مردم از اورشلیم و از سراسر کرانه رود اردن، و در واقع از تمامی سرزمین یهودیه به بیابان می‌آمدند تا به موعظه او گوش فرا دهند. ایشان به گناهان خود اعتراف کرده، به دست یحیی در رود اردن تعمید می‌یافتند».[۱۱]
در همین راستا، پیامبر اسلام(ص) نیز فرمودند: «زهد یحیى بن زکریا تا آن‌جا بود که در دوران کودکی به داخل بیت المقدس رفت؛ بزرگان احبار و راهبان را دید که پیراهنی از مو و کلاه پشمى دارند و خود را با زنجیر به پایه‌هاى مسجد بسته‌اند؛ چون چنین دید نزد مادرش آمد و گفت: مادرجان! یک پیراهن از مو و کلاه پشمی برایم بباف تا بروم در بیت المقدس و با احبار و رهبان، خداوند را عبادت کنم. مادرش گفت: صبر کن تا پیامبر خدا بیاید و با او مشورت کنم. زمانی که زکریا آمد و از خواسته یحیی خبردار شد، فرمود: پسر جان تو هنوز کودکى خردسال هستی. چه انگیزه‌ای برای چنین کاری دارى؟ یحیی گفت: پدرجان! آیا ندیده‌ای که کودکان کوچک‌

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.