پاورپوینت کامل آیا حضرت یعقوب(ع) با نوعی حیله، مقام نبوت را از برادرش عیسو گرفته و خود صاحب آن مقام شد؟! ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آیا حضرت یعقوب(ع) با نوعی حیله، مقام نبوت را از برادرش عیسو گرفته و خود صاحب آن مقام شد؟! ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیا حضرت یعقوب(ع) با نوعی حیله، مقام نبوت را از برادرش عیسو گرفته و خود صاحب آن مقام شد؟! ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آیا حضرت یعقوب(ع) با نوعی حیله، مقام نبوت را از برادرش عیسو گرفته و خود صاحب آن مقام شد؟! ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

پاسخ اجمالی

حضرت اسحاق(ع) علاوه بر حضرت یعقوب(ع)، فرزند دیگری داشت که او را «عیسو» یا «عِساو» می‌خواندند.[۱] این اسم در برخی کتاب‌های عربی؛‌ به صورت «عیص»،[۲] «عیصو» و «عیصاب»[۳] نیز خوانده شده است. عیسو با آن‌که همزاد یعقوب بود، ولی به دلیل آن‌که تولدش اندکی قبل از برادرش بود، فرزند اول پدر خود خوانده می‌شد و به همین جهت، حق نخست‌زادگی را داشت؛ حقی که در کتاب مقدس یهود، و در میان مردم آن زمان و جامعه یهود اهمیت بسیار بالایی داشت. عیسو دارای همسرانی بود که یکی از آنان دختر عمویش حضرت اسماعیل(ع) بود؛ از این‌رو، وی در زمره افرادی قرار گرفت که اسماعیل(ع) قبل از وفات خود به آنان وصیت کرده است.[۴]
از نسل عیسو، اقوام بسیاری به‌وجود آمدند و پیامبرانی مانند حضرت ایوب(ع) را نیز از نسل او دانسته‌اند.[۵]
منابع اسلامی، از عیسو اندک سخن گفته‌اند، اما در مقابل، تورات به تفصیل از او یاد کرده است. بیشتر آنچه در تورات نقل شده، پیرامون حق نخست‌زادگی عیسو و گرفتن آن حق توسط یعقوب، و حیله یعقوب برای به‌دست آوردن برکت از پدرش اسحاق می‌باشد که دست کم، قسمت‌های اخیر آن غیر قابل قبول و خلاف مبانی اسلامی و خلاف شئون پیامبران است و پیامبری و امامت چیزی نیست که با حیله و تدبیر به دست آید!
با این وجود، برخی از مورّخان اسلامی به نقل از تورات، به نقل این ماجرا در تألیفات خود اقدام کرده‌اند.[۶] برخی دیگر نیز بدون استناد به تورات، کلیات این داستان را نقل کرده‌اند.[۷] البته مشخص است که آنها نیز این مطلب را از تورات گرفته‌اند، نه از منابع اسلامی. بر این اساس، ما این داستان را از اسرائیلیاتی می‌دانیم که قابل پذیرش نیست.
در پایان – بدون پذیرش این داستان – برای اطلاع کاربران محترم به خلاصه‌ای از آن به نقل از تورات اشاره می‌کنیم:
«اسحاق به درگاه خداوند در حق زنش که نازا بود استغاثه کرد، خداوند استغاثه او را اجابت کرد. پس زنش باردار شد. … هنگام زاییدن فرا رسید و اینک در شکمش دوقلو بود. اولی سرخ‌فام (سرخ‌رو) بیرون آمد. [بدن] او تمام پشمالو چون عبای پشمین بود اسمش را عِساو (عیسو) نهادند. بعد از آن برادرش که دستش را بر پاشنه عِساو (عیسو) گرفته بود بیرون آمد اسمش را یَعقُوو (یعقوب) نهاد. ییصحاق (اسحاق) هنگام تولد آنها شصت ساله بود. این کودکان بزرگ شدند. عیسو مرد شکارچی ماهر، مرد صحرایی بود و یعقوب مردی ساده دل، چادرنشین و اهل مطالعه … هنگامی که یعقوب آش می‌پخت، عیسو از صحرا آمد و خسته بود. عیسو به یعقوب گفت: من خسته هستم اکنون از این (آش) قرمز به ‌من بخوران … یعقوب گفت: فعلاً نخست‌زادی‌ات را به من بفروش. عیسو پیش خود گفت: من دارم می‌میرم، نخست‌زادگی به چه کار من می‌آید … عیسو قسم خورد و نخست‌زادی‌اش را به یعقوب فروخت».[۸]
«… نظر به این‌که اسحاق پیر شده و دید چشمانش ضعیف گشته بود عیسو پسر بزرگش را صدا زده به او گفت: پسرم! …اینک پیر شده‌ام. روز درگذشتن خود را نمی‌دانم. اکنون وسایلت؛ ترکش و کمانت را بردار، به صحرا بیرون رفته برای من شکار کن. غذاهای لذیذی همان‌طور که دوست می‌دارم درست کن و برایم بیاور تا بخورم و قبل از این‌که فوت کنم؛ جانم تو را دعا نماید. همسر اسحاق صحبتشان را شنید … عیسو برای شکار کردن و آوردن شکار به صحرا رفت. پس ریوقا (همسر اسحاق) به پسر خود یعقوب چنین گفت: … اکنون پسرم! به آنچه که به تو دستور می‌دهم، به حرفم گوش بده. حالا پیش گوسفندان برو و از آن‌جا دو بزغاله خوب برایم بیاور تا از آنها غذاهای لذیذ برای پدرت همان‌طور که دوست می‌دارد، درست کنم. برای پدر بیاور تا بخورد، و قبل از فوتش تو را دعا کند. یعقوب به مادر خود گفت: عیسو برادرم مردی پرمو است و من مردی بی‌مو هستم. شاید پدرم لمسم کند و به نظرش آید که خواسته‌ام گولش بزنم و موجبات نفرین شدن خود را فراهم کنم و نه دعا. مادرش به او گفت: پسرم نفرینت برای من، فقط به حرف من گوش بده و برو [بزغاله‌ها را] بیاور … غذا آماده شد … ریوقا آن لباس‌های دلپسند عیسو، را که در خانه نزد او بود، برداشته بر تن یعقوب پسر کوچکش پوشاند. و پوست‌های بزغاله را بر دستان و بخش بی‌موی گردن او پوشاند. غذاهای لذیذ و نانی را که تهیه کرده بود به‌دست یعقوب پسر خود داد. یعقوب نزد پدر آمده گفت: … من عیسو نخست‌زاده‌ات هستم. آنچه به من گفتی انجام دادم لطفاً برخیز بنشین و از شکارم بخور تا جانت دعایم کند. اسحاق به پسر خود گفت: پسرم! چه شد که به این زودی شکار پیدا کردی؟ گفت: چون که خداوند خالقت در برابرم قرار داد. اسحاق به یعقوب گفت: پسرم! لطفاً جلو بیا لمست کنم آیا تو پسرم عیسو هستی یا نه؟ … اسحاق او را لمس نموده گفت: صدا از آن یعقوب است و دست‌ها، دست‌های عیسو. … گفت: … تا از شکار پسرم بخورم از جانم دعایت کند. پیش او برد و اسحاق خورد. شراب برایش آورد نوشید. اسحاق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.