پاورپوینت کامل گشتالت درمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گشتالت درمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گشتالت درمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گشتالت درمانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
گشتالتدرمانی
گشتالتدرمانی، یکی از مباحث مطرح در علم روانشناسی بوده و به معنای سبکی از درمان است که با کل فرد یعنی چیزی بیش از جمع رفتارهایش سر و کار دارد. گشتالتدرمانی، روشی پدیدارشناختی است که تجربه انسان را منبع دادهها میداند و بر تجربه درمانگر و مراجع از واقعیت تاکید دارد. در این مقاله بعد از بیان تاریخچه گشتالتدرمانی به تعریف مفاهیم اساسی و توضیح فرایند درمانی پرداخته و در نهایت بعد از اشاره به راهبردهای عملی گشتالتدرمانی به ارزیابی این سبک از درمان میپردازیم.
فهرست مندرجات
۱ – مقدمه
۲ – تعریف گشتالت
۳ – تعریف
۴ – واژههای اساسی
۵ – تاریخچه
۵.۱ – قطبهای پرلز
۵.۲ – لورا پوسنر
۵.۳ – تحت تاثیر معناشناسی
۵.۴ – موسسه گشتالت
۶ – مفاهیم اساسی
۶.۱ – نظریه شخصیت
۶.۲ – ماهیت انسان
۶.۲.۱ – خودگردانی
۶.۲.۲ – آگاهی
۶.۲.۳ – فرضیهها
۶.۳ – مفهوم اضطراب
۶.۳.۱ – نوروز
۶.۳.۲ – افسردگی
۶.۳.۳ – روانتنی کاذب
۶.۳.۴ – درمان کوتاهمدت
۶.۳.۵ – گشتالتدرمانی یا تمرکزدرمانی
۷ – فرایند
۷.۱ – مقدمه
۷.۲ – امکان تغییر
۷.۳ – هدف
۷.۴ – فرایند درمان
۷.۴.۱ – مراحل فرایند
۷.۴.۲ – ماهیت درمان
۷.۴.۳ – تمرکز اصلی فرایند
۷.۴.۴ – تمرکز بر حالا و چگونگی رفتار
۷.۵ – ادراک مددجو نسبت به فرایند
۷.۶ – ادراک درمانگر از فرایند
۷.۷ – تاکید پرلز
۸ – راهبردهای عملی
۸.۱ – قانونها برای هدایت درمانگران
۸.۲ – قواعد
۸.۲.۱ – قاعده زمان حال
۸.۲.۲ – قاعده من و تو
۸.۲.۳ – قاعده ممنوعیت شایعات و بدگویی
۸.۲.۴ – آگاهی مستقیم
۸.۲.۵ – شخصی کردن ضمایر
۸.۲.۶ – سوال نشود
۸.۲.۷ – رویا
۸.۳ – طرحهای رفتاری
۸.۳.۱ – دور چرخیدن
۸.۳.۲ – کار یا موضوع ناتمام
۸.۳.۳ – داشتن یک راز
۸.۳.۴ – بازی گفتگو
۸.۳.۵ – بازی فرافکنی
۸.۳.۶ – تکنیک وارونه
۸.۳.۷ – فرض مسئولیت
۸.۳.۸ – حفظ یک احساس
۸.۳.۹ – ممکن است جملهای به شما بگویم
۸.۳.۱۰ – آهنگ تماس و عقبنشینی
۸.۳.۱۱ – تمرین و آزمایش
۸.۳.۱۲ – بزرگنمایی و اغراق یا تکرار
۸.۳.۱۳ – صندلی خالی
۸.۳.۱۴ – صندلی داغ
۹ – ارزیابی
۹.۱ – نکات مثبت
۹.۲ – انتقادات وارد شده
۹.۲.۱ – نقد از دیدگاه رفتاری
۹.۲.۲ – نقد از دیدگاه روانکاوی
۹.۲.۳ – نقد از دیدگاه بافتی
۹.۲.۴ – نقد از دیدگاه یکپارچهنگر
۹.۳ – کارکرد مشاور گشتالتی
۹.۴ – کاربرد گشتالتدرمانی
۱۰ – پانویس
۱۱ – منبع
مقدمه
برای شناخت گشتالتدرمانی باید ابداعکننده آن یعنی فریتز پرلز و نظریههای روانشناختی و رواندرمانی موثر بر تفکرش را بشناسیم. اگرچه پرلز، آموزش روانکاوی دیده بود ولی نظریههای دیگر روانشناختی و رویکرد فلسفی، وی را بر آن داشتند تا نظامی در رواندرمانی ابداع کند که خیلی با روانکاوی فرق داشت. پرلز، پس از اخذ مدرک پزشکی خویش در سال ۱۹۲۰، در موسسهای که سربازان دچار آسیب مغزی در آن درمان میشدند، دستیار کورت گولدشتاین شده و در نتیجه تحت تاثیر افکار او قرار گرفت.
[۱] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۲۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
همچنین پرلز، تحت تاثیر افکار ویلهلم رایش در مورد رفتار کلامی و غیرکلامی بود و مجذوب کارهای زیگموند فریدلندر در مورد اختلاف نظر خلاق شد. پرلز در نتیجه همکاری با کورت گولدشتاین با کاربرد روانشناسی گشتالت در رواندرمانی آشنا شد. ابداع گشتالتدرمانی از دیدگاهی نظریتر و فلسفیتر، محصول نظریه میدانی، پدیدارشناسی و وجودگرایی بود. در سطح شخصیتر نیز همسر پرلز یعنی لورا که یک گشتالتدرمانگر، نویسنده و مدرس بود، سهم چشمگیری در پیدایش گشتالتدرمانی داشت. اینها عواملی هستند که زیربنای فکری ابداع گشتالتدرمانی توسط پرلز محسوب میشوند.
[۲] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۰، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
[۳] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۱، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
تعریف گشتالت
گشتالت، یک واژه آلمانی است که واژه کاملا مترادفی در زبان انگلیسی ندارد. شکلبندی، ساخت، الگوی یگانه یا کل سازمانیافته معنیدار از جمله واژههایی هستند که تقریبا همان معنا را دارند. کلمه گشتالت به معنی این است که یک کل، چیزی بیشتر و یا متفاوت از مجموع اجزای آن است. سازماندهی قسمتهای جزئی، ساختاری را خلق میکند که ویژگی خاص خود را دارد. در خصوص ادراک یا تجربهکردن، معنا یا اهمیتی را به محرک وارده میافزاییم. این کار از طریق مزیتدادن به الگوهای خاص یا گشتالتهایی که ما آنها را شکل میدهیم، صورت میگیرد. روانشناسی گشتالت، اساسا بر فرایند ادراک یا یادگیری تاکید مینماید.
[۴] شیلینگ، لوئیس، نظریههای مشاوره، ص۲۵۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
گشتالتدرمانی، از نظر فلسفی، شکلی از “فلسفه وجودی” است. فلسفه وجودی، میخواهد بداند که مردم وجود بیواسطه خود را چگونه تجربه میکنند، در حالی که روانشناسی گشتالت میخواهد بداند که این وجود چگونه ادراک میشود. پرلز، در گشتالتدرمانی این دو را به هم آمیخت. پرلز، ازاندیشهها و افکار دیگر نظریهپردازان نیز استفاده کرد. نقشگذاری روانی “سایکودراما” از مورنو اخذ گردید. در نگرش راجرز، بازخورد به عنوان عامل درمانی مورد استفاده قرار میگیرد. این کار از طریق توجه به وضع بدن، حالت صدا، حرکات چشمها، احساسات و ایما و اشارهها صورت میگیرد. در سرتاسر گشتالتدرمانی نمونههایی از دیدگاههای وجودی و بشردوستانه در مورد ماهیت انسان که از افکار و دین “مشرق زمین” گرفته شده است، وجود دارد.
[۵] شیلینگ، لوئیس، نظریههای مشاوره، ص۲۵۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
تعریف
گشتالتدرمانی، شکلی از درمان است که بر اصول روانشناسی ادراک و پدیدهشناسی استوار است. بنابراین، گشتالتدرمانی بر دنیای نمودی فرد و بر افکار و احساسات او، آنطور که در زمان و مکان بلافصل او تجربه میشوند، تمرکز دارد و به تاریخچه توجهی ندارد. از اینرو، در این شیوه درمانی به مسائلی نظیر اینکه فرد چگونه بدان حالت درآمده است یا دلیل انجام کارهایش چه بوده است و یا فردا چه خواهد کرد و چه پیش خواهد آمد، توجهی نمیشود و مشکلات آگاهی و کل نفس در ارتباط خلاق با محیط مورد تاکید است.
[۶] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
واژههای اساسی
• آگاهی (Awareness):
فرایند مشاهده و توجه به افکار، احساسات و اعمال خود از جمله احساسات جسمانی و ادراکات دیداری و شنیداری است که به عنوان یک منظره در حال حرکت به نظر میرسد که تجربه حالای شما را تشکیل میدهد.
• انطباق (Adaptation):
فرایندی است که بدان وسیله فرد محدودیتهایی را که در آن زندگی میکند، کشف کرده و خود را از غیرخود تمییز میدهد.
• پرخاشگری (Aggression):
ابزار ارگانیسم جهت تماس با محیط و برای ارضای نیازهایش میباشد. همچنین، ابزاری است برای روبرو شدن با مقاومت جهت ارضای نیازها. هدف پرخاشگری نابودی نیست، بلکه تنها غلبه بر مقاومت است.
• کسب موافقت (Approbation):
فرایندی است که در آن، مردم شخصیت خود را تقسیم کرده و نوعی خودانگاره به وجود میآورند، یعنی تصوری از خود که بر اساس و معیارهای بیرونی است. کسب موافقت، مانع از به وجود آمدن تصور سالم و خوب از خود میشود.
• خشم معطوف به خود (Retroflection):
فرایندی است که بدان وسیله بعضی از کارکردهایی که اصولا از جانب فرد به سوی دنیای بیرون هدایت شده بودند، مسیر خود را تغییر داده و به سوی سرچشمه و منشا برمیگردند. نتیجه این کار شکاف بین خود به عنوان فاعل و کننده کار و خود به عنوان دریافتکننده است.
• خود (Self):
فرایند خلاقی است که فرد را به سوی رفتار خودشکوفا هدایت میکند. این کار به وسیله پاسخگویی به نیازهای پیدا شده و فشارهای محیطی است. ویژگی اصلی خود، شکلدهی و تمایز گشتالتهاست.
• خودانگاره (Self-image):
بخشی از شخصیت است که به وسیله تحصیل معیارهای برونی، مانع از رشد خلاق فرد میشود.
• خودگردانی ارگانیسمی (Organismicself–regulation):
هر ارگانیسمی سعی دارد به وسیله کامرواسازی یا حذف نیازهای به وجود آمده، به تعادل حیاتی برسد. زمانی که ارگانیسم عدم تعادل را تجربه میکند، میتواند خودگرانی را از طریق تخلیه تنش به وسیله تجربه هیجانی یا برآوردن نیاز انجام دهد.
• درونفکنی (Introjection):
پذیرش مفاهیم، معیارهای رفتار و ارزشهای دیگران بدون انتقاد است. شخصی که همیشه درونفکنی میکند، نمیتواند شخصیت خود را رشد دهد.
• زمینه (Ground):
بخشی از زمینه ادراکی که “شکل” نباشد، به عنوان زمینه شناسایی میشود. همراه کردن شکل و زمینه، گشتالت را تشکیل میدهد.
• شکل (Figure):
چیزی است که در مرکز آگاهی همراه با دقت و توجه قرار دارد. یعنی آنچه که شخص در حال حاضر بدان توجه میکند.
• فرافکنی (Projection):
فرایندی است که بدان وسیله فرد اجزای شخصیت خود را که قادر به شناخت آنها نیست و یا از شناخت آنها امتناع میورزد را به دنیای خارج نسبت میدهد.
• قدردانی (Acknowledgement):
افراد از طریق قدردانی خود را کشف میکنند. قدردانی شخصی، کودکان را به وسیله رشد حس خود و تقدیر از وجود خود هدایت میکند.
[۷] شیلینگ، لوئیس، نظریههای مشاوره، ص۲۵۲، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
تاریخچه
به گفته پرلز، زیگموند فروید، کارن هورنای و ویلیام ریچ از جمله روانکاوانی بودند که در توسعه بعدی گشتالتدرمانی که توسط خود وی انجام گرفته است، بیشترین اثر را بر او داشتهاند. در سال ۱۹۲۴، فریتس پرلز ابتدا از طریق کورت گولدشتاین و در دورهای که تحت سرپرستی همین شخصیت به کار مشغول بود، با روانشناسی گشتالت آشنا شد. اما در دهه ۱۹۴۰، پرلز اصول روانشناسی گشتالت را در خلال نوشتههای خود که تحت عنوان “خود، گرسنگی و پرخاشگری” به چاپ رسید، جذب و منعکس ساخت. این نوشته پرلز، جدایی بین او و مکتب روانکاوی را مشخص ساخت و در واقع به عنوان پلی برای گشتالتدرمانی، محسوب شد. نظریه گولدشتاین در زمینه کلنگری و تاکید او نسبت به صورتبندی یا تدوین شکل – زمینه، یکی از پایههای مربوط به مفاهیم اصلی گشتالتدرمانی محسوب میشود.
[۸] ساعتچی، محمود، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۶۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
قطبهای پرلز
مفهوم قطبهای پرلز نیز متاثر از آثار زیگموند فریدلندر فیلسوف بود. فریدلندر، معتقد بود هر رویدادی با یک نقطه صفر در ارتباط است که قطبهای متضاد را براساس آن میتوان تمییز داد. نقطه صفر، یک نقطه تعادل است که شخص از آنجا میتواند حرکت خلاقانه به طرف هر دو جهت را شروع کند. پرلز میگوید «با هوشیار ماندن در مرکز میتوانیم به هر دو سوی واقعه نگاه خلاقی داشته باشیم و نیمه ناقص را تکمیل کنیم». وقتی انسان از یک نیاز درونی یا بیرونی خیلی دور میشود، باید دوباره تعادل ایجاد کند یا به طرف مرکز حرکت نماید. پرلز غالبا به اشخاص کمک میکرد حس تعادل، ماندن در مرکز یا کنترل بر نیازهای خویش را پرورش دهند.
[۹] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۱، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
لورا پوسنر
لورا پوسنر، نیز نقش مهمی در رواندرمانی گشتالتی داشت. لورا که در سال ۱۹۰۵ در نزدیکی فرانکفورت آلمان به دنیا آمد، در سال ۱۹۳۰ با فریتز پرلز ازدواج کرد و در سال ۱۹۳۲ دکترای علوم خود را از دانشگاه فرانکفورت گرفت. لورا، تحت تاثیر افکار ماکس ورتهایمر و وجودگرایان بود. لورا، نه تنها در نگارش نخستین کتاب فریتز پرلز به نام “خود، گرسنگی و پرخاشگری” به شوهرش کمک کرد بلکه در مجموعه بحثهایی که زمینهساز انتشار کتاب دومش به نام “گشتالتدرمانی” شدند نیز مشارکت داشت. لورا، در موسسه گشتالتدرمانی نیویورک که در سال ۱۹۵۲ بنیان گذاشته شد، گروههای آموزشی را رهبری میکرد و در عینحال مدیریت این موسسه را نیز بر عهده داشت تا این که در سال ۱۹۹۰ در سن ۸۵ سالگی فوت کرد. اگرچه آنها در ۱۵ سال آخر عمر پرلز عمدتا جدا از هم زندگی میکردند، ولی تماس خود را قطع نکردند و در مورد گشتالتدرمانی با هم بحث میکردند. چون لورا مطالب کمی منتشر کرد، تجزیه و تحلیل نقش وی در گشتالتدرمانی دشوار است.
[۱۰] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۳۳، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
تحت تاثیر معناشناسی
همچنین، پرلز تحت تاثیر معناشناسی قرار گرفت. ضمنا به نظر میرسید که پرلز شدیدا تحت تاثیر روشهای نقشگذاری روانی یا رواننمایشی مورنو، قرار گرفته است و میتوان این تاثیر را در بهکارگیری اصلاح همتاها که در تمرین نقشگذاری روانی گشتالتدرمانی مورد توجه میباشد، مشاهده کرد.
موسسه گشتالت
پرلز، از سال ۱۹۴۷ و تا هنگام وفاتش در سال ۱۹۷۰ در آمریکا زندگی کرد و کارها و نظریات او نهضت توان انسانی را که در امریکا شکل گرفته بود، تحت تاثیر قرار داد و در سال ۱۹۵۱، او و همسرش موفق شدند موسسه گشتالت را در شهر نیویورک تاسیس کنند. پرلز، در طی شش سالی که در این موسسه به فعالیت مشغول بود، توانست گشتالتدرمانی را به خوبی به دیگران بشناساند و جایگاه آن را به عنوان یک رویکرد درمانی، تثبیت کند.
[۱۱] ساعتچی، محمود، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۶۴، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
مفاهیم اساسی
مفاهیم اساسی گشتالتدرمانی، یکی از مباحث مطرح در این سبک از درمان بوده که از مبانی و مفاهیم بنیادین و اساسی این نوع از درمان بحث میکند. این قسمت از مقاله به مفاهیم اساسی همچون نظریه شخصیت، ماهیت انسان و اضطراب در گشتالتدرمانی پرداخته و در آخر به چند نکته پیرامون این نوع از درمان اشاره میکند.
نظریه شخصیت
پرلز، انسان را موجودی وحدتیافته، خودنظم، کلنگر، وابسته به محیط و تجربهگر میانگارد که شخصیتی با ابعاد اجتماعی، روانی – جسمانی و روحی دارد. این سه بعد، به هنگام تولد، بهطور بالقوه در فرد وجود دارند و در امتداد یک پیوستار قرار میگیرند.
[۱۲] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۲۱۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
مرحله اجتماعی، که به فاصله بسیار کمی پس از تولد آغاز میشود، به وسیله آگاهی و توجه به دیگران خصوصا به والدین، مشخص میشود. البته جنبه جسمانی نیز در این مرحله وجود دارد ولی بدون آگاهی و شعور انجام میپذیرد. در خلال مدت زمانی که تعامل با دیگران ضرورت مییابد و مرحله اجتماعی نامیده میشود، کودک به ارتباط با دیگران اقدام میکند. سطح اول بدان دلیل مرحله اجتماعی نامیده میشود که در آن به ارتباط با دیگران شدیدا احساس نیاز میشود. در این مرحله، دیگران باید به منزله منبع و مرجع مورد استفاده قرار گیرند.
مرحله بعدی، یعنی مرحله جسمانی – روانی، به وسیله آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش مشخص میشود. در این مرحله، کودک به عوامل جهان خارج با معیارهای گستردهتر روانی پاسخ میدهد و این پاسخ با آگاهی و وجه تمایز بیشتری همراه است. در خلال این مرحله است که اکثریت مردم اوقات زیادی از زندگیشان را به مفهومسازی و ایجاد ارتباط با عوامل مادی و مکانیکی سپری میکنند.
در آخرین مرحله آگاهی، انسان از وجود مادیش فراتر رفته، هستی خویش را به طریق دیگری تجربه میکند و آگاهیش تغییر مییابد. برای مثال، از حالت احساس حسی به آن چیزی که احساس ماوراء حسی نامیده میشود، تغییر جهت میدهد. مرحله سوم دارای منبع درونی و قائم به ذات است و پس از تشکیل، به صورت ارتباطی با اولوهیت درمیآید.
[۱۳] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۱۸۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
در نظریه شخصیت از دیدگاه گشتالتی، گفته میشود که آدمی به دلیل کوشش و تقلای مداوم خود در جهت تعادل حیاتی، انگیخته میشود. اینگونه تلاش و کوشش برای ایجاد تعادل حیاتی، دارای اساس و پایه غریزی است و معنی آن این است که این تعادل و توازن در نتیجه نواخت طبیعی و خودگردان موجود زنده یا جاندار – در بین حالتهای تعادل و عدم تعادل یا توازن – به جریان افتد. اصل تعادل حیاتی، موجب پیدایی ساخت ادراکهای فرد و به نظم درآوردن این ادراکها میگردد. این ادراکها نیز به نوبه خود به صورت تجربه اصلی ادراک شکل در مقابل یک زمینه، سازمان داده میشوند. وقتی شخص یک نیاز مثل گرسنگی یا تشنگی را احساس میکند، گفته میشود که جاندار در حالت عدم موازنه قرار گرفته است. ضمنا همگامی تعادل و توازن مجدد برقرار میشود که شخص بتواند چیزی را از محیط جذب کرده و نیاز خود را برآورده سازد. پس از آنکه جاندار در حالت موازنه یا تعادل قرار گرفت، پیشنما برای ظهور یک شکل در آگاهی او، صاف و روشن و به عبارت دیگر، آماده خواهد شد. بدین ترتیب، شخص در حالت نسبتا ثابت جریانی قرار میگیرد که طی آن، یک شکل در زمینه ظاهر میشود، راهی نیز برای ارضای نیاز انتخاب میگردد، شکل از زمینه دور میشود و مجددا یک شکل در زمینه ظاهر میشود. برای توصیف نظریه گشتالت در زمینه شخصیت، باید هم با اصل تعادل حیاتی و هم با اصل کلنگری آشنا باشیم. در توضیح اصل کلنگری باید گفت: در این اصل، دو نوع رابطه تعریف میشود. در اولین رابطه که اصطلاحا به آن ماهیت کلنگر آدمی گفته میشود، این اعتقاد وجود دارد که بدن و روح آدمی، نوعی ذات وابسته به هم و غیرقابل تفکیک را تشکیل میدهند. معنی این جمله آن است که آدمی موجودی اصطلاحا یکیشده و کل است و شامل کلیت روانی و جسمانی میباشد.
[۱۴] ساعتچی، محمود، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۶۶، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
دومین رابطه، اصل کلنگر است که انسان و محیط او، تشکیل نوعی وحدت ارگانیسمی – محیطی را میدهند، یعنی آدمی و محیط او به هم بسته میباشند.
ماهیت انسان
پرلز، معتقد بود که هر شخصی استعداد آن را دارد که آزادانه انتخاب کند و مسئول رفتار خود باشد. خودشکوفایی دیدگاه خوشبینانه پرلز در مورد انسان بر این فرضیه او استوار است که همه موجودات زنده ذاتا به سوی خودشکوفایی کشیده میشوند. البته او این کار را به عنوان فرایندی ناتمام مینگرد: ما بهطور دائم در حال شدن هستیم، ما هرگز بهطور کامل “شکوفا نمیشویم”. این تمایل به خودشکوفایی فطری، انگیزش برای کلیه رفتارهای انسان است.
[۱۵] شیلینگ، لوئیس، نظریههای مشاوره، ص۲۵۳، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
خودگردانی
هر ارگانیسمی سعی دارد که به وسیله کامرواسازی یا حذف نیازهای به وجود آمده که تعادل فرد را به هم زدهاند، به تعادل حیاتی دست یابد. آنها به این فرایند تعادل حیاتی “خودگردانی ارگانیسمی” نام نهادهاند. زمانی که ارگانیسم نوعی درد را تجربه میکند (عدم تعادل)، او میتواند خودگردانی را از طریق تخلیه تنش به وسیله تجربه هیجانی شدید یا برآوردن آن نیاز انجام دهد.
[۱۶] شیلینگ، لوئیس، نظریههای مشاوره، ص۲۵۴، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
آگاهی
آگاهی، کلید گشتالتدرمانی است. تمام این رویکرد براساس کمیت آگاهی مراجع است. اجتناب از آگاهی، مشکل را تشدید میکند، زیرا به جای هدایت انرژی به سوی برآوردن نیاز، این انرژی صرف بازداشتن نیاز یا هیجانی میشود که نیاز را اعلان کرده و خبر داده است.
فرضیهها
پرلز، بیشتر به عمل و تجربه علاقهمند بود تا به فلسفه. او به اهمیت فلسفه گشتالتدرمانی پیبرد، اما در امور به وجود آوردن یک فلسفه منظم گشتالتدرمانی مردد بود. با این حال، این فلسفهها روشن باشند یا پنهان، فرضیاتی در مورد ماهیت انسان و تجربه در گشتالتدرمانی وجود دارد. چندین فرضیه اصلی در مورد ماهیت انسان وجود دارد که اساس گشتالتدرمانی را تشکیل میدهند:
· انسان، یک کل است شامل جسم، هیجانات، افکار، احساسات و ادراکات که همه اینها در ارتباط با یکدیگر عمل میکنند.
· انسان، بخشی از محیطش است و نمیتواند بدون آن درک شود.
· انسان، موجودی فعال است نه موجودی واکنشی. او پاسخهای خود را به محرکهای برونی و درونی تعیین میکند.
· انسان، قادر است از احساسات، افکار، هیجانات و ادراکات خود آگاه شود.
· انسان، از طریق آگاهی قادر به انتخاب بوده و بنابراین مسئول رفتار آشکار و نهان خود است.
[۱۷] شیلینگ، لوئیس، نظریههای مشاوره، ص۲۵۵، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
مفهوم اضطراب
اضطراب، فاصله و شکاف میان حال و آینده است. انسان بدان دلیل مضطرب میشود که وضعیت موجود را رها کرده و درباره آینده و نقشهای احتمالی که ایفا خواهد کرد، به تفکر میپردازد. دلهره و مشغولیت در زمینه فعالیتهای آینده باعث “ترس صحنهای” میشود. ترس صحنهای، از توقع و انتظار فرد از اتفاقات بد و ناگوار در رفتار و نقشهای آینده او به وجود میآید. فرد با تشخیص اینکه این اضطراب از چه منبعی حاصل میشود، باید به خود آید و در زمان حال زندگی کند. اگر فرد در زمان حال به سر برد، مضطرب نخواهد شد، زیرا هیجان و تحریک به فوریت در فعالیت خودبهخودی او جریان یافته و خلاق و مبدع میشود.
نوروز
نوروز neurosis، توقف و یا رکود رشد است. واکنش فرد رواننژند، به جای آنکه تعامل با محیط و جذب آن باشد، کنترل محیط و ایفای نقشهای معین است. انرژی، به جای آنکه صرف رشد و تکامل شود، مصروف ایفای نقش میشود.
[۱۸] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
خودنظمی فرد رواننژند به طریق متعددی سد میشود و نیروهای مشخص نمیتوانند بر تماس ارگانیسمی با محیط تاثیر کاملی داشته باشند. این نوع ممانعتها سه نوع هستند: یکی آنکه در فرد رواننژند تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با خود بدن وجود دارد. دیگر آنکه ابراز آشکار نیازها سد میشود. سوم آنکه سرکوبی، از شکلبندی هیئتهای خوب جلوگیری میکند.
[۱۹] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
[۲۰] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
افسردگی
درمانگران غیرگشتالتی، افسردگی را یک تشخیص مجزا در نظر میگیرند ولی گشتالتدرمانگرها میگویند میزان افسردگی در طول جلسه درمان نوسان دارد. چون در گشتالتدرمانی، رفتارها به صورت لحظهای تغییر میکنند، روش ثابت و معینی برای رفع افسردگی مطرح نمیشود.
[۲۱] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۲، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
روانتنی کاذب
گشتالتدرمانگرها، گاهی افرادی را درمان میکنند که بخشی از مشکلشان یا کل آن فیزیولوژیک است. گشتالتدرمانگرها نسبت به فرایندهای فیزیولوژیک حساسیت و توجه خاصی دارند.
[۲۲] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۴، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
درمان کوتاهمدت
هماکنون رواندرمانی انفرادی گشتالتی کوتاهمدت یا دارای محدودیت زمانی وجود ندارد. گشتالتدرمانگرها معمولا بیماران را هفتهای یک جلسه و آنهایی را که مشکل شدیدتری دارند، هفتهای چند جلسه میبینند. برگزاری جلسات به فاصلهای بیش از یک هفته این خطر را به دنبال دارد که بیماران از محتوای جلسات فایدهای نبرند. اگر هم جلسات در فواصل خیلی کوتاه برگزار شوند، احتمالا بیماران به درمانگر وابسته شده و فرصت کافی برای لحاظ کردن محتوای جلسات در زندگی خود را نداشته باشند.
[۲۳] شارف، ریچارد. اس، نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص۲۵۵، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
گشتالتدرمانی یا تمرکزدرمانی
معمولا گشتالتدرمانی به تمرکزدرمانی نیز معروف است. زیرا هدفش آن است که به فرد کمک کند تا به تجربهاش از طریق آگاهیش بیفزاید و تجارب و تلاشهای ناکامکنندهای که این آگاهی را سد و متوقف میکنند، واقف شود. جنبه دیگر تمرکز آن است که فرد روابط بین شکل و زمینه را توسعه میدهد، بهطوری که بتواند توجه کاملش را به شکل یا هیئت اصلی معطوف دارد و هر چیز دیگری را در زمینه رها کند. در شیوه درمان گشتالتی، با آوردن رفتارهای اجتنابی به آگاهی، سعی میشود حالت عدم تعادل به تعادل برگردانده شود. هدف آن است که فرد هر چه بیشتر با محیط خود در تماس و تعامل طبیعی قرار گیرد، از عواطف و تحریکهای ناخواسته خویش آگاهی یابد، با خود و با محیط واقعی کاملا در تماس قرار گیرد و کلیت ارگانیزم او حفظ شود.
اساس درمان گشتالتی توجه به زمان و موقعیت موجود و کسب حداکثر آگاهی است. در سایه وجود آگاهی، فرد میتواند براساس اصل سالم گشتالت عمل کند، یعنی مهمترین موقعیت یا کار ناتمام را تشخیص دهد و با آن برخورد اصلاحی داشته باشد. موقعیت ناتمام یا کار و امر ناتمام، همان نیازهای ارضانشدهای هستند که گشتالتهای ناقص را تشکیل میدهند. موقعیتها و امور ناتمام معمولا نیرو و فشار زیادی وارد آورده و رفتار خود را شدیدا تحتتاثیر قرار میدهند.
[۲۴] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
[۲۵] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
فرایند
فرایند گشتالتدرمانی، یکی از مباحث مطرح در این سبک از درمان بوده و به معنی کیفیت و چگونگی روند این نوع از درمان است. این قسمت به بررسی فرایند این نوع درمان، اهداف و انتقادات وارد برآن میپردازد.
===!==
مقدمه
=
مفاهیم و دیدگاههای نظری این شیوه درمانی از گذشته در نوشتههای مختلف آمده است و پرلز، در واقع، توانسته است بدانها شکل و فرم خاصی بخشیده و عملا آن را در تغییر رفتار انسانها بهکار ببندد. این قسمت به فرایند پرلز، پارهای از مفاهیم نظری خود را از افکار رایج در مکاتب روانکاوی، روانشناسی گشتالت، اصالت وجود و پدیدهشناسی اقتباس کرده است. برخی از علل فاصله گرفتن پرلز از مکتب روانکاوی عبارتند از: اعتراض او به نظریه لیبیدو (انرژی روانی)، مفهوم غریزه و ناخودآگاه.
[۲۶] شفیعآبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، ص۲۱۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
امکان تغییر
در گشتالتدرمانی، تغییر امکان دارد ولی برای تغییر، برنامهریزی، جستجو و یا درخواست نمیشود. پرلز، نظریه تغییر گشتالت را به صورت واضح و روشن، مشخص و معلوم ننمود، اما میتوان دیدگاه او را در این مورد از میان نوشتهها و کارهایش جمعآوری نمود. تغییر، زمانی رخ میدهد که فرد آنچه که هست، بشود نه اینکه فرد کوشش کند که آنچه که نیست، بشود. بهعبارت دیگر، تغییر، زمانی در من روی میدهد که من بیشتر خودم باشم نه اینکه سعی کنم که کمتر خودم باشم و بیشتر شخص دیگری باشم.
[۲۷] شیلینگ، لوئیس، نظریههای مشاوره، ص۲۶۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
هدف
از نظر پرلز، هدف گشتالتدرمانی، پختگی و کمالیافتن فرد است. نکته تلویحی در این هدفگذاری، تاکید بر مسئولیتپذیری در قبال خویش و متکی کردن مراجعان به خودشان است. گشتالتدرمانی، باید به مراجعان کمک کند تا بفهمند خیلی بیش از آنچه میپندارند، توانمندند. بنابراین، مراجعان به خودآگاهی بیشتری رسیده و به طرف خودشکوفایی حرکت میکنند. یکپارچگی، نکته تلویحی دیگری است که در پختگی و کمالیافتن نهفته است. پرلز، میگوید: “انسان یکپارچه، کسی است که نه به کام جامعه فرو رود و نه بهطور کامل از آن کناره گیرد”. یکپارچگی یعنی هماهنگی احساسات، ادراکها، افکار و فرایندهای بدنی. چنین انسانی، انرژی کمی هدر داده و تمامی نیازهایش را میتواند برآورده کند.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 