پاورپوینت کامل طرح یک نظام اخلاقی زنانه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل طرح یک نظام اخلاقی زنانه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل طرح یک نظام اخلاقی زنانه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل طرح یک نظام اخلاقی زنانه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

۵۰

چکیده

آیا فضیلت اخلاقی در مورد زنان و مردان، معنایی یکسان دارد؟ دراین مورد پاسخ ها
متفاوت است. کسانی چون روسو معتقدند اموری که برای زنان فضیلت است، برای مردان
رذیلت محسوب می شود. دیگرانی چون مری ولستون کرافت به این باورند که چنین دیدی
تضعیف کننده شأن زن به عنوان یک انسان است.

گرچه بعضی از معتقدان وجود تفاوت اخلاقی در میان زنان و مردان، تفاوت های زنانه را
در قالب کمبود مطرح کرده اند، اما طرفداری از این نظریه در میان متفکران زنانه نگر
نیز به چشم می خورد. مری دیلی بر مبنای اصول «ذات گرایانه» بسیاری از صورت های
رذایل را با ماهیت «مرد بودن» مرتبط می بیند. منتقدان ذات گرایی تفاوت ها را ناشی
از تفاوت حوزه های فعالیت زنانه می دانند و معتقدند فعالیت های خاص، ارزش های
اخلاقی خاصی بوجود می آورند.

نویسنده مقاله حاضر، با افراط در هر دو جهت مخالف است. وی معتقد است که نباید چنین
تصور کرد که زنان «به طور طبیعی» حامی اولویت های اخلاقی هستند که کاملاً با
اولویت های مردان متفاوت است. اما از طرف دیگر نباید از نظر دور داشت که جنسیت تنها
عامل مؤثر در شکل دهی تجربیات افراد نیست و عواملی چون نژاد و طبقه نیز تأثیراتی
مشابه دارند. با این حال، جین گرایمشاو، تجربیات زنانه را منبع مهمی برای نقد
حوزه های تحت سلطه مردان می داند.

پرسش های مربوط به جنسیت به هیچ وجه در فلسفه ی اخلاق قرن حاضر، نقش محوری
نداشته اند. اما این اندیشه که ارزش ها به نحوی جنسیت مدار بوده، معیارها و
ملاک های اخلاقی زنان و مردان متفاوت است در تفکر اخلاقی بسیاری از فیلسوفان بزرگ،
جنبه ی محوری داشته است. نقطه ی آغاز مفاهیمی چون «اخلاق زنانه»، «طبیعت زنانه» و
به خصوص صورت های زنانه ی فضایل را تا قرن هجدهم می توان پی گیری کرد. مفاهیمی که
تا حد زیادی پایه گذار اصلی تفکر زنانه نگر در حیطه ی اخلاق بوده اند. قرن هجدهم
شاهد ظهور توجهاتی بود که جوامع در حال صنعتی شدن نسبت به پرسش های مربوط به زنانگی
و خودآگاهی زنانه، نشان می دادند. پرسش هایی که با تغییرات به وجود آمده در موقعیت
اجتماعی زنان، ارتباطی وثیق داشت. در روندی رو به گسترش، دیگر خانه، محل کار زنان
طبقه ی متوسط نبود برای یک زن تنها راه کسب امنیت (از نوعی خاص) ازدواجی بود که در
آن از لحاظ اقتصادی کاملاً وابسته باشد. آینده ی زنان ازدواج نکرده، حقیقتاً
یأس آور بود. گرچه وابستگی زنان به مردان در مناسبات عملی و مادی رو به افزایش بود،
اما در عین حال قرن هجدهم شاهد آغاز نگرش آرمانی به زندگی خانوادگی و وضعیت تأهل
بود، نگرشی که در طول قرن نوزدهم نیز همچنان مؤثر باقی ماند. پنداره ی عاطفی از
مادر و همسر مطیع اما فضیلت مدار و آرمانی، که فضائل صرفاً زنانه اش قلمرو «شخصی »،
زندگی خانوادگی را تعیین کرده، مستحکم می سازد، در حال استیلا بر حیطه وسیعی از
تفکر قرن هجدهم و نوزدهم بود.

به طور مثال در فلسفه روسو این تفکر که فضیلت، جنسیت مدار است جنبه ی محوری دارد.
روسو در کتاب امیل بیان می کند که ویژگی هایی که برای مردان رذیلت هستند، در مورد
زنان، فضیلت محسوب می شوند. گزارش روسو از فضایل زنانه ارتباط وثیقی با دید آرمانی
او نسبت به خانواده ی روستایی و ساده بودن زندگی دارد، عناصری که به تنهایی
می تواند با شرارت های شهر مقابله کند. او معتقد است که زنان تنها از طریق همسر یا
مادر بودن می توانند فضیلت مند گردند. اما شرافت آنها علاوه بر این مبتنی بر تعلق و
انقیاد آنان نسبت به ازدواج است: به نظر روسو، مستقل بودن یا تعقیب اهدافی که به
سود خانواده نباشد، برای یک زن به معنای از دست دادن صفاتی است که او را گرامی و
مطلوب می سازد.

تمام آنچه گفته شد نظر روسو در مورد فضیلت «جنسیت مدار» بود. برداشتی که مری ولستون
کرافت در کتاب خود با عنوان اثبات حقوق زنان مورد حمله قرار داده است. وی معتقد
است، فضیلت باید در مورد زنان و مردان معنایی یکسان داشته باشد، او صورت های خاص
«زنانگی » را که باید مطلوب زنان باشند مورد نقد شدید قرار داده آنها را تضعیف
کننده ی قدرت و شأن زنان به عنوان انسان می داند. از عصر ولستون کرافت، همیشه
شاخه ی مهمی از تفکر زنانه نگر وجود داشته که اندیشه ی وجود فضایل مخصوص زنان را
به دیده ی تردید نگریسته یا به طور کلی انکار کرده است. برای این تردید دلایل بسیار
خوبی وجود دارد. آرمانی ساختن فضایل زنانه که شاید در آثار بسیاری از نویسندگان مرد
عصر ویکتوریا در قرن نوزدهم و از جمله راسکین به اوج خود رسید، غالباً مبتنی بر
مطیع بودن زنان است. «فضایلی » که در نظر آنان باید مطلوب زنان باشند نیز غالباً
این مطیع بودن را منعکس می سازد. نمونه ی بر جسته ای از این فضایل، فضیلت از
خودگذشتگی است که توسط بسیاری از نویسندگان بزرگ عصر ویکتوریا مورد تأکید قرار
گرفته است.

تردید در مفهوم «فضیلت زنانه» مبتنی بر مبانی مستحکمی است، با این وجود، بسیاری از
زنان قرن نوزدهم از جمله تعداد زیادی که به مسئله ی آزادی زنان علاقه مند بودند،
مجذوب این اندیشه باقی مانده اند و نه تنها بر این باورند که ارزش های خاص زنان
وجود دارد بلکه در مواردی معتقدند که زنان از لحاظ اخلاقی بر مردان برتری دارند و
می توان جامعه را تحت تأثیر زنان، دچار دگرگونی کرد. ظاهراً آن چه بسیاری از زنان
تصور می کردند، وسعت بخشیدن به جامعه «ارزش های زنانه» مربوط به حوزه ی شخصی خانه و
خانواده بود. اما آن ها بر خلاف بیشتر نویسندگان مرد، مفهوم ارزش های زنانه را
دلیلی برای ورود زنان به حوزه ی «عمومی » می دانستند نه دلیلی برای محدود ماندن
آنها در قلمرو «شخصی». در شرایطی که در آن دست یابی به هرگونه استقلال زنانه به شدت
مشکل بود، به آسانی می توان فهمید که چرا نظریاتی که به دنبال ارزش گذاری مجدد و
استحکام بخشی به قوت ها و ارزش های «زنانه » سنتی بودند، چنین جذابیتی داشتند.

مسلماً موقعیت تفکر زنانه نگر در عصر حاضر، بسیار متفاوت است. بیشتر موانع صوری
برای ورود زنان به حوزه های غیر خانگی از بین رفته است و انتقاد از محدود ساختن
زنان به نقش خانگی یا حوزه ی «خصوصی» موضوع ثابت آثار زنانه نگر در اواخر قرن بیستم
بوده است. با این وجود، طرح «یک نظام اخلاقی زنانه» در تفکر زنانه نگر با اهمیت
باقی مانده است. تلاش هایی صورت گرفته تا علاقه ی باقی مانده به زنانه نگری مبنای
اندیشه ی «اخلاق زنانه» قرار گیرد. که شاید مهمترین آنها توجه به حوزه های فعالیتی
همچون جنگ، سیاست و سلطه ی اقتصادی سرمایه داری باشد که تا حد زیادی تحت نفوذ مردان
بوده، تأثیرات فجیع و مخربی بر زندگی انسان و کره زمین داشته اند.

این نظریه که حداقل بخشی از ماهیت غالباً مخرب این امور ناشی از این واقعیت است که
آنها تحت نفوذ مردان هستند، نظر جدیدی نیست و در بسیاری استدلالات مربوط به حق رأی
زنان در آغاز قرن بیستم عمومیت داشته است. این نظریه در برخی تفکرات زنانه نگر
معاصر، به دیدگاهی ملحق شده که بسیاری از صورت های تجاوز و تخریب را با ماهیت «مرد
بودن » و روح مردانه شدیداً مرتبط می بیند.

چنین باورهایی درباره ی ماهیت مردانگی و ماهیت مخرب حوزه های فعالیت مردانه در
مواردی با باورهای «ذات گرایانه » درباره ی طبیعت مردانه و زنانه گره خورده است.
مثلاً مری دیلی در بسیاری از آثار تأثیرگذار خود مایل است که تمام صدمات وارد بر
زندگی انسان و کره زمین را نتیجه ی دو عامل غیرقابل تفکیک بداند: تغییر ناپذیری
ماهیت روح مردانه و شیوه هایی که زنان خود را تحت «استعمار » سلطه و خشونت مردانه
درآورده اند. آن چه در کتاب دیلی، با این آشفتگی در تقابل قرار می گیرد، پنداره ی
روح زنانه ای تحریف نشده است که همانند ققنوس از خاکستر فرهنگ تحت نفوذ مردان
برمی خیزد و جهان را نجات می بخشد. گرچه تمامی تقریرهای ذات گرایی همانند تقریر
دیلی تا این حد افراطی و تند نیستند: اما (به طور مثال در میان حامیان جنبش صلح)،
باور به این که زنان «ذاتاً» پرخاشجویی کمتری داشته ملایم تر، حمایتگرتر و
یاری بخش تر از مردان هستند، چندان کمیاب نیست.

در صورتی که «ماهیت » مردانه و زنانه را امری ثابت و تغییر ناپذیر ندانسته، برعکس
آن را دارای ساختار اجتماعی و تاریخی بدانیم، مسلماً نظریات ذات گرایانه درباره ی
طبیعت زنانه و مردانه مشکل آفرین می شوند. بسیاری از متفکران زنانه نگر هر صورتی از
ذات گرایی را انکار کرده اند. انکار نظریه ای که هرگونه تفاوت میان ارزش ها و
اولویت های مردانه و زنانه را به «ذات» مردانه و زنانه منتسب می داند، موجب طرح این
پرسش می شود که آیا مفهوم «اخلاق زنانه» را می توان با پرهیز از پیش فرض های
ذات گرایانه، توضیح داد. تلاشی که برای این کار صورت گرفته به دومین رویکرد عمده ی
تفکر زنانه نگر مربوط است. این رویکرد را می توان چنین توضیح داد: همیشه زنان به
خودی خود حقیر شده و زیر دست بوده اند (دائماً، حتی در حین وجود نگرش آرمانی). اما
این حقارت صرفاً منحصر به خود زنان یعنی ذات، توانایی ها و یژگی های آنان نبوده
است. «حوزه های » فعالیتی که زنان معمولاً با آن مرتبط بوده اند نیز در عین اینکه
مجدداً و به نحوی متناقض مورد نگرش آرمانی بوده اند، تحقیر شده اند ؛ و این چنین
خانه، خانواده ، فضایل خانوادگی و نقش زنان در مراقبت جسمی و عاطفی از دیگران
دائماً مورد تمجید فراوان قرار گرفته، به عنوان بنیان زندگی اجتماعی مطرح شده است.
اما در عین حال عموماً این امور را «پس زمینه » حوزه های عملکرد مردانه ای می دانند
که «مهم »تر هستند و معتقدند هیچ مرد دارای عزت نفسی خود را به این امور محدود
نمی سازد. علاوه براین همیشه چنین بوده است که اگر ارزش های تولیدی با ارزش ها و
اولویت های حوزه ای دیگر تعارض یابند جایگاه دوم را آن خود سازند.

دومین نوع رویکرد به مفهوم «اخلاق زنانه»، علاوه برآنکه ناشی از نقد ذات گرایی است
نتیجه ی تلاش برای فهم این پرسش است که آیا می توان با بررسی حوزه هایی از زندگی و
فعالیت که به نحوی برجسته، زنانه تلقی شده اند، رویکرد دیگری در قبال شبهات مربوط
به استدلال و اولویت های اخلاقی اتخاذ کنیم. دو مورد را باید به طور خاص در نظر
داشت. اول آن که در نحوه ی تفکر یا استدلال درباره ی موضوعات اخلاقی حقیقتاً
تفاوت های عام یا خاصی میان زنان و مردان وجود دارد. البته این نظریه جدید نیست و
اگرچه معمولاً این تفاوت در مورد زنان، در قالب کمبود مطرح شده، گفته می شود زنان
قادر به تعقل نبوده نمی توانند بر مبنای اصول عمل کنند یا اینکه عاطفی ، احساسی ،
دارای گرایش بسیار به امور شخصی و … هستند، اما شاید بهتر باشد که ما وجود تفاوت
را بدون مربوط دانستن با کمبود بپذیریم. علاوه بر این شاید بررسی استدلال اخلاقی
زنانه بتواند در مورد مسائل مربوط به صورت های استدلال مردانه ای که عادی می دانیم،
روشنگر باشد.

دومین نکته ی مهم را می توان چنین خلاصه کرد: از این فرض آغاز می کنیم که هر فعالیت
اجتماعی خاص، در مورد اینکه چه چیزی «خوب » یا به طور خاص ارزشمند است و همین طور
این که چه چیز «فضیلت » محسوب می شود، بصیرتی خاص ایجاد کرده، مسائل و اولویتهای
خودش را مطرح می کند. بنابراین شاید فعالیت های اجتماعی زنانه بخصوص فعالیت های
مربوط به مادری و مراقبت از دیگران که آنها را به نحو سنتی زنانه می دانیم بتوانند
اولویت ها و تصورات اخلاقی درباره ی «فضیلت» مطرح کنند، اولویت هایی که نه تنها
نباید بی ارزش تلقی شود بلکه شاید بتواند ارزش ها و اولویت های مخرب حوزه های
فعالیت تحت نفوذ مردان را اصلاح کند.

کارول گیلی گان در اثر تأثیرگذار خود با عنوان به بیانی دیگر: نظریه روانشناختی و
پیشرفت زنان (۱۹۸۲)، سخن کسانی که نوع استدلال زنان با مردان را در حیطه ی موضوعات
اخلاقی متفاوت می دانند، صادق می داند اما معتقد است آن چه نادرست است مسلم فرض
کردن حقارت یا نقص استدلال اخلاقی زنانه است. گیلی گان کتاب خود را با بررسی اثر
لارنس کولبرگ در موضوع شکوفایی اخلاقی کودکان آغاز می کند. هدف تلاش کولبرگ تعیین
«مراحل » رشد اخلاقی بود. مراحلی که می توان آنها را به وسیله بررسی پاسخ های
کودکان به پرسش های مربوط به کیفیت حل و فصل یک محظور اخلاقی تحلیل نمود. در واقع
کولبرگ می خواهد بگوید که «بالاترین » مرحله، یعنی مرحله ای که در آن چارچوب
استدلالی به کار رفته، دقیقاً اخلاقی است، مرحله ای است که فرد، تعارض های اخلاقی
را با توسل به قواعد و اصول حل می کند، نوعی تصمیم گیری منطقی درباره ی اولویت ها
در پرتو پذیرش قبلی آن قواعد و اصول. (به منظور بررسی کلی اثر کولبرگ، به مقاله ی
اخلاق و رشد روانشناختی در هیمن مجموعه مراجعه کنید).

نمونه ی دیگری از روش کلبرگ که گیلی گان به تفصیل مورد بحث قرار داده و ذکر آن در
این جا مناسب است، مورد دو کودک یازده ساله به نام های «جیک» و «آمی» است. از جیک و
آمی خواسته شد که به این محظور پاسخ دهند: آقایی به نام هینز همسری دارد که در حال
مرگ است اما او نمی تواند داروی مورد نیاز همسر خود را تهیه کند. آیا او می تواند
برای نجات زندگی همسر خود دارو را بدزدد؟ برای جیک واضح است که هینز باید دارو را
بدزدد و محور پاسخ او راه حلی بر مبنای قواعد حاکمیت بر زندگی و اموال است. اما
پاسخ آمی بسیار متفاوت است. از نظر او هینز باید برود و با داروخانه دار صحبت کند
تا ببیند آیا می توانند راه حلی برای این مشکل پیدا کنند. گیلی گان معتقد است در
حالیکه جیک بررسی این موقعیت را نیازمند تفکر در قالب نظام منطقی یا قانونی
می داند، آمی حل آن را نیازمند برقراری ارتباطات می داند.

روشن است که فهم کولبرگ از اخلاق بر سنتی که از کانت أخذ شده و در آثار فلاسفه
معاصری چون جان راولز آر. ام، ادامه یافته مبتنی است. در این سنت واقعاً بر قواعد
و اصول تأکید می شود و گیلی گان به هیچ وجه تنها منتقدی نیست که این چنین
برداشت هایی از اخلاق را سبب تحریف استدلال اخلاقی زنان و معیار قرار دادن الگوی
خاص مردانه در تفکر اخلاقی می داند. معیاری که زنان به خاطر قضاوت بر خلاف آن، ناقص
دانسته می شوند. نل نادینگ نیز نمونه دیگری است که در اثر خود با عنوان مراقبت:
رویکرد زنانه به اخلاق و تربیت اخلاقی (۱۹۸۴) معتقد است که اخلاق مبتنی بر قواعد و
اصول، به خودی خود نارسا بوده، وجوه خاص و متمایز کننده تفکر اخلاقی زنانه را در بر
نمی گیرد. او نشان می دهد که چگونه در حوزه ی وسیعی از فلسفه ی اخلاق چنین فرض شده
که ظاهراً وظیفه اخلاقی به این معناست که «جزئیات موقعیتی » یک وضعیت را از آن
انتزاع کرده، آن را از آن حیث که تحت یک قانون یا اصل قرار می گیرد، بررسی کنیم.
اما فراتر از آن چگونگی تصمیم گیری و گزینش در هنگام تعارض است، اینکه چگونه
می توان اصول هر شخص را به نحو سلسله مراتبی نظم بخشیده، مرتب نمود. علاوه بر این
هر اصل برای آنکه در زمره ی اصول اخلاقی رتبه بندی شود، باید قابلیت تعمیم داشته
باشد، یعنی به این صورت مطرح شود که «هر وقت x [تحقق داشت]، عمل y را انجام بده»
(به مقاله ی ۴۰ همین مجموعه با عنوان توصیه گرایی عام مراجعه کنید). نادینگ معتقد
است طرح محظورات اخلاقی به این شیوه، ماهیت تصمیم گیری اخلاقی را بد معرفی کرده،
موضوعات اخلاقی را در قالب «محظور بیابان ـ جزیره» در می آورد. در چنین قالبی تنها
«چارچوب اصلی » یک موقعیت توصیف می شود و معمولاً بیش از آن که پاسخ پرسش هایی را
که در این شرایط خاص برای حکم اخلاقی ضرورت دارند و تنها با شناخت نسبت به موقعیت و
شرایط می توان پاسخی برایشان فراهم کرد روشن سازد، بر آن ها سرپوش می نهد.
(علاوه براین، به نکات دیل جیمسان درباره ی کاربرد نمونه ها در فلسفه ی اخلاق:
مقا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.