پاورپوینت کامل علوم عقلی و فلسفه های مضاف در گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل علوم عقلی و فلسفه های مضاف در گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علوم عقلی و فلسفه های مضاف در گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل علوم عقلی و فلسفه های مضاف در گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

با تشکر از حضرت عالی به خاطر فرصتی که در اختیار مجله پگاه حوزه قرار دادید. به عنوان اولین سؤال بفرمایید که ارزیابی شما از وضعیت علوم عقلی در حوزه های علمیه چگونه است، در ضمن اشاره ای هم به متون درسی در زمینه علوم عقلی داشته باشد.

با این که حوزه علمیه سال هاست که در زمینه مباحث فلسفی تحقیق و تدریس دارد، اما هنوز در آغاز راه به سر می برد. بنابراین اگر ما فلسفه را دانشی بدانیم که یک معنای متافیزیکی چگونه زیستن باشد، بسیاری از مبانی متافیزیکی و بنیادین چگونه زیستن هنوز تدوین نشده است و اگر بخواهیم فلسفه را با توجه به نیازهایی که امروزه در دنیای کنونی و حتی در جامعه اسلامی وجود دارد بسنجیم، در می یابیم که این فلسفه موجود حتی با تمام امتیازات و قابلیت هایی که دارد، پاسخگوی مبانی و بنیادهای متافیزیکی چگونه زیستن در چهار صد پانصد سال پیش هم نیست و تنها بخشی از آن مبانی را پاسخگو می باشد، لذا معتقدم در تعاریفی که فیلسوفان اسلامی از فلسفه کرده اند، بعضی فلسفه را به معنای عام گرفتند که هم علوم عملی و هم علوم نظری را شامل می شود.بعضی دیگر فلسفه را در معنای خاص تری، مثل دانش امور مجردات یا خداشناسی منحصر کرده اند. البته گاهی اوقات معنای غایت محورانه هم برای فلسفه بیان می کردند، که فلسفه یعنی «صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» یا اینکه می گفتند: «الحکمه یستعد النفس فیها لأرتقاء الی الملأ الأعلی و الغایه القصوی و هی العنایه الربانیه و موهبه الاهیه لا یعطی بها الا عن قبله تعالی». یا می گفتند: «التشبه بالاله بحسب طاقه البشریه لتحصیل السعاده الأبدیه». اینها تعابیری بود که در گذشته برای فلسفه ذکر می کردند. بعضی از تعاریف، تعاریف خیلی واضح و روشنی نیست و نمی تواند جهت بحث را روشن کند، اما تعاریفی که در آن تعریف هستی شناسانه یا امور عامه از فلسفه ارائه شده، نهایتا بحث های احکام کلی وجود در الهیات بالمعنی الاخص را در بر می گیرد، در حالی که ما در زیستن و در زندگی کردن با انواع هستی های دیگر روبرو هستیم که در آن احکام کلی وجود دارد مثلا اگر

سینما، تئاتر و سایر رسانه ها را یک وجود تصویری قائل شویم ؛ یعنی در کنار وجود خارجی و وجود ذهنی و وجود کتبی یک وجودی را هم اضافه کنیم به نام وجود تصویری، همانگونه که جناب افلاطون عوالم را به این صورت تقسیم می کرد و بر اساس آن نظام معرفتی خود را تنظیم می نمود وی گفت: «یکی از اقسام عوالم، عالم عکس و تصویر است». یعنی ایشان محسوسات را یک عالم دانسته و عکس محسوسات را عالمی دیگر در نظر گرفته است، که ما تقریبا این نگاه را در تفسیر اسلامی نداریم. به هر حال اگر ما برای تصاویر وجودی قائل شویم، این وجود یک ما به ازای خارجی و احکام مخصوص خود را دارد و اصلا به فلسفه اسلامی نپرداخته است، لذا می بینیم ما فلسفه رسانه نداریم و بحثی به نام فلسفه رسانه و یا فلسفه فیلم و یا فلسفه هنر در فلسفه وجود ندارد، چون اصلا به این حیث از وجود توجهی نشده است. این یک مثال بود که عرض کردم و خیلی مثال های دیگر را می شود عنوان کرد، مثلا بحث هایی درباره عشق، محبت، اضطراب، دلهره، اینها بحث هایی است که می تواند بحث های عقلی داشته باشد و جا دارد که فیلسوف در مورد آنها داوری کند.

بنابر این اگر بخواهیم وضعیت علوم عقلی در جامعه خودمان را در نظر بگیریم و علوم عقلی را به معنای منطق، فلسفه، معرفت شناسی و عرفان نظری و کلام عقلی بدانیم، در آن صورت باید نسبت آنچه به عنوان علوم عقلی مطرح است و نیازهای عقلی جامعه را نسبت عموم و خصوص من وجه بدانیم ؛ یعنی آنچه در علوم عقلی موجود و محقق آمده، مورد نیاز جامعه است. پاره ای از مباحث علوم عقلی هیچ تأثیر و نقشی در حیات اجتماعی ما ندارند و باید از این جهت پالایش پیدا کند. مباحثی در جامعه مورد نیاز است که فلسفه به آنها نپرداخته و باید بپردازد، البته باید این را عرض کنم که از برکات جمهوری اسلامی همین بود که این بحث ها توسعه پیدا کرد، مثلا ما قبل از انقلاب با ابداعی که مرحوم علامه طباطبایی کرد، مباحث معرفت شناسی یک رویکرد و نگاه مستقلی پیدا کرد و در اصول فلسفه و روش رئالیسم در دو جلد اول قبل از اینکه وارد مباحث احکام کلی وجود شود، به مباحث معرفت شناسی پرداخت که این کار در نوع خود کار ارزنده ای بود، که هر چند بیشتر دغدغه ایشان نقد مارکسیسم بود، ولی آن را با رویکرد فلسفه اسلامی انجام داده است؛ به هر حال استاد شهید مطهری هم همین راه را ادامه داد و بعد هم بزرگانی، مثل آیت الله مصباح و آیت الله جوادی آملی و آیت الله سبحانی هم کتاب هایی به عنوان آموزش فلسفه، معرفت شناسی در قرآن و نظریه المعرفه تدوین کردند و بعد شاگردان این دو بزرگوار آمدند و کتاب های مستقلی در حوزه معرفت شناسی نوشتند. این یک حرکت ابداعی و ابتکار نوآورانه ای بود که باید این را از برکات انقلاب اسلامی و حرکت حضرت امام (ره) بدانیم، ولی سخن در این است که ما به مباحث زیادتری نیازمندیم که باید به فلسفه افزوده شود.

اما در مورد منابع درسی وضعیت یک مقداری آسیب پذیرتر است؛ برای اینکه یک زمانی مرحوم علامه طباطبایی احساس کرد که باید «بدایه الحکمه» و یا «نهایه الحکمه» را بنویسد که طلبه ای که مثلا سخت است از منظومه شروع کند، از بدایه الحکمه شروع کند. حال سؤال این است که آیا این کتاب ها الان جوابگو هستند؟ آیا ما نیاز به یک تحول در تدوین متون نداریم؟ قطعا الآن نیازمند هستیم. ما باید در واقع ساختار فلسفه را در بحث آموزش به گونه ای تدوین کنیم که طلبه ما وقتی فلسفه را شروع می کند، متوجه شود که فلسفه چه گره ای از گره های جامعه را برای او باز می کند. الآن شما ببینید در مورد کتاب های فلسفی وقتی طلبه شروع به خواندن بدایه و نهایه می کند می بیند که بعد از تعریف فلسفه و موضوع فلسفه وارد بحث اصاله الوجود و تشکیک وجود می شود؛ یعنی تعریف حقیقت وجود و مفهوم وجود و بعد مباحث دیگر، این طلبه نمی فهمند اینها برای چیست؟ و چه گره ای را باز می کند. حال اصالت برای وجود باشد یا ماهیت، ثم ماذا؟ به هر حال کسی که یک کتاب را مطالعه می کند، وجود کتاب را مطالعه می کند یا ماهیت آن را؟ چه ثمره ای دارد؟ به نظر من شروع خوبی نیست و باید فکری کرد. البته من پیشنهاد یک نوع مدل از فلسفه نوین اسلامی را به آقایان دادم و معتقدم که در آن مدل می شود این تغییر و تحول را ایجاد کرد که هم به بحث های کلی احکام وجود بپردازیم و هم به بحث های کاربردی دیگری که هست. البته هنوز این مدل از فلسفه را جایی منتشر نکرده ام، ولی در جلسات مختلف عرضه شده. چهار، پنج سالی است در این خصوص دارم تحقیق می کنم و معتقد به یک فلسفه نوین اسلامی هستم که عرض می کنم. البته افرادی مثل حضرت آیت الله مصباح با نوشتن آموزش فلسفه خواسته اند این خلأ را بر طرف کنند و لذا ملاحظه فرمودید که یک سری بحث های رئوس ثمانیه و تاریخ فلسفه و معرفت شناسی را ایشان آورده اند و بعد وارد اصالت وجود شده اند، ولی باز هم برای خواننده روشن نیست و آنها بحث های مقدماتی به شمار می آیند و وقتی وارد درس ۲۱ می شوند، بحث وجودشناسی را شروع می کنند که مخاطب باز هم متوجه نمی شود که اینها به کجای زندگی او ارتباط برقرار می کند. این درباره وضعیت موجود علوم عقلی، البته اگر این وضعیت را دقیق تر بررسی کنید، نکته های دیگری نیز نمایان می شود، مثلا ما الان درباره مباحث کلامی هم واقعا کتاب های درسی مناسبی نداریم، یکی از اشکالاتی که من در آموزش کلام در حوزه می بینم این است که آموزش مباحث کلامی در حوزه حلزونی است نه طولی، به عنوان مثال طلبه یک دوره عقاید می خواند، پایه دوم شیعه در اسلام، پایه سوم و چهارم مثلا بدایه المعارف را می خواند و دائم از اول اثبات وجود خدا تا معاد یک دوره را می گذراند و اصلا احساس نمی کند که یک مسئله جدیدی بر این نظام کلامی افزوده شده. آن وقت ها هم «باب حادی عشر» بود که در آن زمان به شبهات و مسائل کلامی مبتلا نبودیم. باب حادی عشر و کشف المراد می خواندند و تمام می شد و واقعا هم در آن زمان کافی بود، ولی الآن ما خیلی بحث های کلامی فراوان داریم که طلبه ها باید از آنها اطلاع کافی داشته باشند.

از همان پایه های ابتدایی باید با زبان و ادبیات ساده ای با آنها آشنا شود، ولی اینکه به صورت حلزونی مباحث مرتب تکرار شود، طلبه احساس بی رغبتی می کند و احساس می کند که فایده ای نداشت و همان حرف هایی را که قبلا خوانده، دوباره می خواند. یا بعضی کتاب های کلامی که در زمان درگیری با مارکسیست ها نوشته شده، الآن باید تغییر پیدا کند، چون الآن ما درگیری های دیگری داریم. طلبه یک دوره سطح را می خواند و مباحث کلامی متعددی هم گذرانده، از پایه اول تا پایان کتاب تلخیص الهیات آیت الله سبحانی را می خواند و یک دوره با بحث های کلامی جدید آشنا نمی شود. به هر حال بحثی مثل تعارض علم و دین، تعارض عقل و دین، انتظار بشر از دین و پلورالیسم دینی را طلبه باید بداند، چون اینها طبیعتا با نسل جوان، با دانشجویان و با دنیای معاصر درگیر می شوند و با این سؤال ها ذهنشان آشنا می شود و باید بتوانند جواب بدهند.

در حوزه مباحث عرفانی نیز همین طور است. شما ببینید طلبه ای که می خواهد عرفان بخواند، تقریبا سه تا نمط آخر اشارات خوانده می شود، بعد تمهید القواعد و بعد شرح الفصوص و بعد هم مصباح الانس تازه اگر خوب بخوانند – این کتاب ها اصلا کتاب درسی نیستند. نویسندگان این کتاب ها اینها را به عنوان کتاب درسی ننوشته اند. ملاحظه کنید مگر طلبه در عرفان چند سال کار می کند، بسیاری از مباحث عرفانی دستش نیست، چون نظام مند و با تکنولوژی آموزشی این بحث ها تدوین و ارائه شده است. به نظر من همه کتاب های علوم عقلی از فلسفه، کلام، حتی آموزش منطق هم مطلوب نیست. به نظر شما یک طلبه پایه دوم منطق مظفر را بخواند از منطق زده نمی شود؟! بیاییم یک تحقیق میدانی انجام دهیم. من زیاد مراجعه کننده دارم، بسیاری از طلبه ها می آیند می گویند حاج آقا ما منطق خوانده ایم، ولی نفهمیدیم که چه خوانده ایم. واقعا مطالب کتاب منطق مظفر برای پایه دوم، سنگین است. زمانی حاشیه می خواندند، ولی بسیاری از طلبه هایی که حاشیه را می خواندند هم منطق را خوب نمی فهمیدند، یعنی اگر شما از همین طلبه ها وقتی به پایه سوم رسیدند آزمون بگیرید و بگویید فرق قیاس اقترائی و استثنایی در چیست؟ چه نوع قیاس استثنایی نتیجه بخش است؟ قیاس اقترائی چند شکل دارد؟ شکل اول آن شرایطش چیست؟ همان سؤال های کلی را بپرسید، اینها را نمی دانند، چون در سال دوم خوانده و فراموش کرده. اصلا سبک کتاب های درسی و سبک آموزشی ما سبک درستی نیست.

پس اولا این درس ها به لحاظ زمانی و شکلی مناسب نیستند. ثانیا به صورت طولی خوانده نمی شود، یک طلبه فقط یک منطق مظفر و یا حاشیه را می خواند و بعد هم والسلام، در حالی که همه آقایان در بحث های مربوط به شرایط اجتهاد گفته اند: یکی از علومی که در اجتهاد نقش مهم دارد، منطق است. بنابراین بنده معتقدم که باید یک لجنه تخصصی در حوزه شکل بگیرد. در واقع به تعبیر شورای عالی علوم عقلی در حوزه زیر نظر مرکز مدیریت بیایند و هم بحث آموزش و هم بحث تدوین کتب درسی و هم پژوهش، عرصه های دیگر را ببینند و کار کنند، آن وقت هر کدام از این رشته های علمی هم باید یک شورا داشته باشند، البته می توانند از انجمن های علمی هم استفاده کنند، ولی باید این کار شروع شود، البته با کمال احتیاط معقولانه و دقت و صلابت و نه با تعجیل و خامی، تا این کار به ثمر برسد.

مباحث عقلی در حوزه با فلسفه های مضاف چه نسبتی دارد؟ و اصولاً چه تعریفی را از فلسفه های مضاف برای برقراری این مناسبات ارائه می کنید؟

تحقیقاتی را که در باره فلسفه مضاف انجام دادم، به این نتیجه رسیدم که اول باید با یک روش شناسی، فلسفه مضاف را شناسایی کرد و آن روش این است که برویم و تمام مصادیق فلسفه مضاف را که فیلسوفان غربی انجام داده اند، مثل فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه زبان، فلسفه تاریخ، فلسفه اقتصاد، فلسفه علم و فلسفه های مضاف دیگر را شناسایی و بررسی کنیم تا ببینیم وقتی غربی ها سخن از فلسفه علم یا فلسفه سیاست یا فلسفه دین یا فلسفه عشق و محبت و یا هر فلسفه دیگری، مثل فلسفه رسانه، فلسفه تکنولوژی را دارند مقصودشان چیست؟ و بعد ببینیم که آیا این حدود، قریب به صد نوع فلسفه مضاف که غربی ها کار کرده اند، این ۱۰۰ نوع، که به تعبیری ۱۰ مصداق است به چند مدل فلسفه مضاف بر می گردند؟ من وقتی بررسی کردم دیدم مجموعا فلسفه های مضاف به چهار دسته تقسیم می شوند:

۱. فلسفه مضاف به علوم با رویکرد منطقی؛

۲. فلسفه مضاف به علوم با رویکرد تاریخی؛

۳. فلسفه مضاف به واقعیت ها و حقایق با رویکرد منطقی؛

۴. فلسفه مضاف به واقعیت ها با رویکرد تاریخی.

این چهار مدل، مدلی است که از آثار غربی ها به دست می آید. وقتی گفته می شود رویکرد منطقی یا رویکرد تاریخی، یا فلسفه مضاف با علوم و حقایق، اینها تعریف های ویژه ای دارند، فلسفه مضاف به علوم، دانش هایی هستند که به پرسش های بیرونی مضاف الیه خود پاسخ می دهند و وارد مسائل درونی علمی مضاف الیه نمی شوند، مثلا وقتی می گویند: فلسفه فیزیک، پرسش از چیستی و روش فیزیک دارد. رابطه فیزیک با علوم دیگر را مطرح می کند و کاری و بحثی راجع به مسائل فیزیک، مانند وزن و جرم و حرکت ندارد. فلسفه های مضاف به واقعیت ها، دانش هایی هستند که به پرسش های درونی واقعیت های نفس الامری؛ اعم از واحد حقیقی، اعتباری، موجودات مجرد و مادی می پردازند، مثل فلسفه نفس که از جوهریت یا عرضیت، مادیت یا تجرد نفس بحث می کند. این دو دسته از فلسفه های مضاف به علوم و واقعیت ها ممکن است با رویکرد تاریخی و یا منطقی بحث شوند، حال مقصود از رویکرد تاریخی چیست؟ یعنی اگر مسائل دانش را با صرف نظر از هویت تاریخی مطالعه کنید، چون هر علمی در یک عصری تحقق پیدا کرده و یک مسئله تاریخی را پشت سر گذاشته اگر ما بدون توجه به بستر تاریخی، سؤال های آن دانش را، حالا یا سؤالهای درون یک دانش و یا سؤالات برون دانش، را در مقام بایسته و هنجاری و منطقی پاسخ دهیم، از این تعبیر می کنیم به رویکرد منطقی. مثلا فرض کنید فلسفه اسلامی پرسش هایی دارد، فیزیک پرسش هایی دارد، پرسش های هستی شناسانه یا پرسش های طبیعت شناسی، اینها را بدون توجه به تاریخ موضوع آن علم اینکه مثلا جسم چه تطور تاریخی پیدا کرده است؟ وجود و واقعیت چه تطور تاریخی پیدا کرده است؟ پاسخ به این سؤال ها با رویکرد منطقی انجام می گیرد.

اما اگر زاوریه دید محقق عوض شد و آمد به علم با هویت تحقق یافته و تاریخی اش بحث و مطالعه کرد و پرسش های حوزه معرفتی او را با رویکرد تاریخی پاسخ داد، این مدل رویکرد تاریخی می شود، مثلا فرض کنید در مباحث علم کلام یک وقت شما با رویکرد منطقی، سؤال های علم کلام را پاسخ می دهید، خدا وجود دارد؟ به چه دلیل؟ معاد وجود دارد به چه دلیل؟ منطقی بحث می کنیم، یعنی از قیاس اقترائی و استثنایی استفاده می کنیم تا این سؤالات پاسخ داده شود. یک وقت می گوییم خیر، کاری به این سؤال ها نداریم و می خواهیم با یک روش تاریخی، هویت تاریخی دانش را مطالعه کنیم و ببینیم این علم کلام کی تحقق پیدا کرده؟ از چه زمانی کلام را کلام نامیدند؟ چه تطور و تحولی پیدا کرده است؟

بنابراین یک وقت فلسفه مضاف به علم است و یک وقت فلسفه مضاف به یک واقعیت خارجی است. این دو نوع فلسفه مضاف، یا رویکردشان منطقی است و یا رویکرد شان تاریخی است، این چهار مدل فلسفه مضافی است که من در بررسی تقریبا ۱۰ قسم از فلسفه های مضاف، این چهار مدل را کشف کردم. البته خود غربی ها نیامده اند این چهار مدل را بگویند، بلکه ما با مطالعه مصادیق فلسفه مضاف این چهار مدل را کشف کردیم بعد با این سؤال روبرو شدیم که آیا می توان فلسفه مضاف دیگری هم داشت؟ اینجا پاسخ ما، پاسخ مثبت است و دو مدل دیگر از فلسفه مضاف را تأسیس کردیم، یکی فلسفه مضاف واقعیت با رویکرد تاریخی منطقی و دیگری فلسفه مضاف با رویکرد تاریخی منطقی، در فلسفه مضافی که غربی ها داشتند رویکرد شان یا تاریخی بود و یا منطقی، من معتقدم که می توان با یک رویکرد تاریخی منطقی مباحث فلسفه مضاف را دنبال کرد که من اسم این نظریه را نظریه دیدبانی گذاشتم، چون دیده بان وقتی روی دکل قرار می گیرد، کل منطقه را اشراف دارد و می داند کجا پایگاه های نظامی دشمن است و اینها را رصد می کند و رموزی برای آنها در نظر می گیرد و بعد به ادوات و توپخانه، دستور می دهد که این مراکز را گلوله باران کنند. اول با یک رویکرد توصیفی منطقه را می شناسند و بعد با رویکرد منطقی می فهمد کجا را باید بزند و کجا را باید نزند چقدر گلوله و چه نوع گلوله ای را استفاده کند؟ این نظریه دیدبانی که حقیر آن را تأسیس کردم، نظریه ای است که می گوید: ما باید اول با نگاه دیدبانی و با نگاه درجه دو و تاریخی، بیاییم علوم و یا واقعیت ها را مطالعه کنیم و بفهمیم چیست؟ و بعد با نیازها و گرفتاری های آسیب های زمان مقایسه کنیم و با رویکرد منطقی به دانش بایسته برسیم و به نظر من نظریه دیدبانی می تواند منشأ تحول در علم هم بشود.

بنابراین ما دو مدل فلسفه مضاف را تأسیس می کنیم: فلسفه مضاف به علم با رویکرد تاریخی منطقی و فلسفه مضاف به واقعیت با رویکرد تاریخی منطقی؛ یعنی اگر بخواهیم فلسفه نفس تحول پیدا کند باید با رویکرد تاریخی منطقی درباره آن بحث کنیم، اگر می خواهیم علم فقه تحول پیدا کند باید با رویکرد تاریخی منطقی درباره آن بحث کنیم، اینکه شما می بینید مثلا از زمان مرحوم محقق صاحب «شرایع» یک ساختاری برای فقه تنظیم شده از طهارت تا دیانت، الآن هم همان ساختار است و به نظر من اگر یک مقدار نگاه تاریخی به علم فقه بشود که علم فقه به لحاظ ساختاری بررسی شود، از زمان تدوین فقه تا زمان حاضر، خواهیم دید که انواع و اقسام ساختارها در زمان گذشته بوده، حال چرا ما روی یک ساختار متمرکز شدیم، جای سؤال دارد. وقتی شما به لحاظ تاریخی وضع فقه را توصیف کردید، بعد با توجه به نیازهای زمان در رویکرد منطقی، ساختار بایسته دادی و بخشی از ساختار فقه باید ساختار توسعه باشد، و یک بخشی باید فقه سیاسی باشد، اصلا تقسیم بندی عوض می شود، به نظر من شهید صدر اگر یک ساختار جدیدی به فقه داد و این سد را شکست به خاطر این جهت بود که یک نگاه تاریخی داشت و بعد با یک نگاه منطقی و زاویه دید منطقی یک پیشنهاد جدیدی را ارائه کرد؛ یعنی با زاویه دید تاریخی وضع گذشته را توصیف کرد و با زاویه دید منطقی وضع جدیدی را پیشنهاد داد. البته شهید صدر یا بزرگان دیگر به هر حال شاید به این شکل مدون فلسفه مضاف تاریخی و منطقی را مطرح نکرده بودند و این از ابداعات

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.