پاورپوینت کامل گزارشی از نشست علمی پیرامون فلسفه فقه ; مکاتب فقهی ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گزارشی از نشست علمی پیرامون فلسفه فقه ; مکاتب فقهی ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گزارشی از نشست علمی پیرامون فلسفه فقه ; مکاتب فقهی ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گزارشی از نشست علمی پیرامون فلسفه فقه ; مکاتب فقهی ۱۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

نشست علمی فلسفه فقه به همت پژوهشکده فقه و حقوق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در سالن همایش پژوهشگاه در روز دوم خرداد سال جاری برگزار گردید.

در ابتدای این نشست جناب حجّت الاسلام و المسلمین ضیائی فر، دبیر علمی این جلسه گفت : یکی از مباحث مهم و محورهای اساسی مباحث برون علمی یا برون فقهی، بحث گرایش هایی است که در یک رشته علمی وجود دارد و برای این گرایش معمولاً عناوینی مانند: مکتب، مدرسه، منهج و مسلک به کار می رود. هدف از این نشست طرح مباحثی است که سابقه تحقیقاتی کمتری دارند که باید در میان دانشوران حوزوی، محققان و پژوهشگران بیشتر مطرح بشود و تا ان شاء الله تحقیقات بهتری در این زمینه صورت بگیرد. بنابراین اگر ملاحظه کنید، می بینید در علومی که رقیب یا همآورد فقه به حساب می آیند؛ نظیر حقوق، تحقیقات زیادی صورت گرفته و مباحث حقوقی به صورت مکتب های حقوقی عرضه شده و به صورت آراسته و دسته بندی به کسانی که طالب و مشتاق هستند ارائه گردیده، اما در مباحث فقهی کمتر این کار صورت گرفته است و یا اساساً کار جدی ای صورت نگرفته است، لذا در حوزه هایی که با فقدان و یا کمبود پژوهش رو به رو هستیم، یکی از راه حل های اساسی این است که گفت و گوها و نشست های مختلفی برگزار شود تا مباحث بیشتر پخته شوند و دغدغه های جدیدی ایجاد گردند تا اینکه پژوهش های عمیق تر و گسترده تری در آن زمینه ها صورت بگیرد. به عنوان مثال در مدت حضور ما در حوزه علمیه بیست یا سی یا چهل سال معمولاً فقه و اصول و علوم مرتبط با آن بیشترین وقت و فرصت را از ما گرفته است، اما اگر از ما سئوال کنند شما که مشغول تحصیل فقه امامیه هستید؟ چند نفر صاحب مکتب در این فقه می شناسید و اگر این افراد را صاحب مکتب می دانید چه ویژگی هایی داشته اند؟ شاید بسیاری از ما در پاسخ دادن به این پرسش ها توانایی لازم را نداشته باشیم. به دلیل اینکه ما از این زاویه کمتر به فقه نگاه کرده ایم، لذا پژوهشکده فقه و حقوق جهت گسترده تر کردن این بحث از

محضر دو تن از صاحب نظران در این زمینه جناب حجّت الاسلام و المسلمین آقای شب زنده دار و حجّت الاسلام و المسلمین جناب مبلغی دعوت کرده تا در این نشست به مباحث مربوطه بپردازند.

***

اصولاً مکتب چیست و چه ضابطه ای را به عنوان مکتب در یک رشته علمی معرفی می نمایید؟

حجّت الاسلام شب زنده دار: مکتب وصفی است برای شعب یا اختلافات که در یک علم پدیدار می شود. بنابراین حتماً با مقومات آن علم سر و کار دارد و در بحث اجزاء علوم برای هر علمی، اجزاء و ابعادی قایل شده اند، که این اجزاء به اختلاف صاحب نظران بر می گردد و ما کاری با آن نداریم، اما پنج امر به عنوان اجزاء علوم شمرده می شود: ۱. موضوع علم؛ ۲. مسائل علم؛ ۳. مبادی تصوریه؛ ۴. مبادی تصدیقیه؛ ۵. اغراض. البته اینکه اغراض جزو علم حساب می شود یا نه محل گفت و گو است، همچنان که در مورد موضوع نیز اینگونه است.

فرض کنید این چهار یا پنج امر مقومات علم هستند، در این مقومات گاهی گرایش های اصحاب آن علم به نحوی است که آثار چشم گیری را ایجاد می کند و چشم گیر بودن آن یا از نظر کمّی است و یا از نظر کیفی ویا از هر دو جهت، هر چند ملاحظه کردم که بعضی از عزیزان آثار چشم گیر را به آثار چشم گیر کمّی حمل کرده بودند که اینگونه نیست، بلکه بحث کماً و کیفاً مراد است. اگر شخصی مبنایی پیدا می کند، که مثلاً از نظر کمّی در نود درصد مسائل یک علم اثر گذار است، گاهی ممکن است، یک مبنایی داشته که از نظر کمّی اثر گذار نباشد، ولی در چند مبحث اثر می گذارد، که چشم گیر است، هر چند از نظر کمّی چشم گیر نیست، اما از نظر کیفی خیلی چشم گیر است و گاهی نیز از هر دو نظر اثر می گذارد، که این تأثیرگذاری در استنتاجات یا در روش ها و حتی در تسهیل امر علمی آسانتر و روان تر می باشد و به هر چیزی که این تعریف بر آن صادق شود، صدق می کند، حال فرق نمی کند که خاستگاه آن، «موضوع» باشد و یا خاستگاهش مسائل و مبادی؛ چه مبادی تصوریه و یا تصدیقیّه و یا هر چیزی که اثر این چنینی بر آن بار شود، که در این صورت آن اثر، مکتب ساز است، اما اختلافات جزئی و اندک که آثار مهمی بر آن بار نمی شود، آنها مکتب ساز نمی شوند. برای بهتر روشن شدن این کلام به این مثال توجه نمایید: دو مکتب معروف در فقه وجود دارد: ۱. مکتب اخباری ها؛ ۲. مکتب اصولی ها.

این دو گرایش و دو نحو اندیشه و مکتب است و واقعاً این شاخصه ای که عرض شد منطبق بر آنها است. اخباری ها در چند امر با اصولی ها تمایز دارند، از جمله اینکه می گویند: عقل حجیّت ندارد و آن را از مبادی فقه نمی شمارند و این اثر بسیار مهمی در استنباطات فقهی دارد و محدوده کار فقیه را تنگ تر می کند؛ زیرا ما در بسیاری از جاهای فقه از ادله عقلی مدد می جوییم و همین مسئله مهم ولایت فقیه دلیل مهم آن است و یا اهم دلیل در این باب، عقل است.

بسیاری از بزرگان ادلّه لفظی در این بحث را مناقشه کرده اند، اما با دلیل عقلی آن را اثبات نموده اند و این اثر زیادی از نظر کمّی در فقه به معنی الاخص دارد. البته در فقه به معنی الاعم و فقه حلال و حرام خیلی اثر ندارد، یعنی مسائل کمّی فراوانی را پوشش نمی دهد، اما می تواند مسائل مهمی را پوشش دهد، از جمله مسئله مهم ولایت فقیه است، که هم اثر کاربردی دارد برای تحقق بخشیدن به احکام اسلام در جامعه و هم بسیاری از مشکلات فقه را که خواسته اند از این راه حل کنند، هموار می کند.

مسئله دیگری که مورد اختلاف این دو مکتب است، مسئله حجیّت قرآن کریم بدون تفسیر اهل بیت (ع) است. آنها قائل اند: آنچه را که انسان با مراجعه به قرآن و طبق قواعد مکالمات عرفیه، از قرآن شریف می فهمد حجّت نیست، حال اختلاف هایی که در این مطلب بین بزرگان اخباری است، به نحو اجمال این است که قرآن شریف را حجّت نمی دانند و الا تفسیر اهل بیت(ع) اثر بزرگی را در فقه ایجاد می کند و یا در مورد مسئله اجماع، شما ببینید صاحب «حدائق» (قدس سره) که از برزگان این مکتب است و البته آدم معتدلی است، هر جا اجماعی در فقه باشد بر آن حمله می کند. شاید قریب به ۹۰۰ مسئله داریم که مدارکشان اجماع است و خیلی از مسائل گاهی از نظر برجستگی و اهمیت، دارای اهمیت است. این مسلک چقدر در فقه اثر می گذارد؟

اگر شما به اصولی ها نگاه کنید می بینید مبانی هست در مباحث اصولی که مبدأ تصدیقی برای فقه می شود. شما می بینید، گرایش های اصول در فقه خیلی خودش را نشان می دهد، مثلاً یک مسئله کوچک که آیا استصحاب در شبهات حکمیه جاری است یا خیر؟ این مسئله از ابتدای فقه تا انتهای آن سلطنت می کند، در خیلی جاها کارایی دارد و به کار می آید. اگر شما دو شخصیت بزرگ عصر ما در فقه و اصول؛ یعنی حضرت امام(ره) و آیت الله خوئی(ره) در فقه را با هم مقایسه کنید، می بینید مرحوم امام قائل برحجیّت استصحاب در شبهات حکمیه هستند و مرحوم آقای خوئی نیستند.

یا آیا فقیه برای استنباط به نص کتاب یا نصی که از ائمه (ع) وارد شده باید فحص از مخالف آن بکند یا خیر؟ دو مسلک است .افرادی مثل شهید صدر می فرمایند که لزومی ندارد و یا صاحب اصول استنباط می گوید: لزومی ندارد. شما نگاه کنید این چقدر تسهیل ایجاد می کند؛ یعنی شما یک آیه و یا یک روایت را که دیدید فحص از مخالف لازم نیست. حال اگر یک وقت برخورد کردید، در مقام جمع و یا تعارض طبق آن عمل خواهید کرد، ولی ابتدا برای عمل کردن مرخص هستید و اینها می گویند: اصحاب ائمه(ع) این جور بودند، یعنی مقید نبودند که هر راوی از روات دیگر سؤال کند که شما روایتی در این زمینه بر خلاف این روایت من دارید یا خیر؟ این طور نبود. این مطلب البته قائل کم دارد، ولی قائلین بزرگی دارد. این مطلب در مقام استنباط تحول زیادی ایجاد می کند هم کار را آسان می کند و هم آثار دیگری دارد.

پس مکتب عبارت است از اینکه عرض کردم، اما چه مقدار مکتب شناسی لازم است، آیا لازم است یا نه؟ امرٌ حسنٌ ام لازمٌ؟ جای بحث دارد.

****

جناب آقای مبلغی: بحث از مکتب یک بحث پیچیده و نو ظهور است و ابعاد پیچیده این بحث آنقدر زیاد است که به رغم توضیحات و تنبیهات فراوان به شکل نسبی انجام گرفته، ولی باز هم با ابهاماتی مواجه است. سئوالی که مطرح است این است که مکتب فقهی چیست؟ قبل از اینکه مکتب فقهی را تعریف کنم، شاخصه هایی را برای مکتب فقهی به صورت کلی عرض می کنم، چند شاخه باید دست به دست هم داده و در کنار هم قرار بگیرند تا مکتب فقهی شکل بگیرد:

۱. خاستگاه شکل گیری یک مکتب جایگاهی اندیشه ای است که پذیرای تعدد از حیث دیدگاه دارد، هیچ گاه مجموعه ای که از بداهت برخوردار است و کنار هم قرار گرفته اند، خاستگاه ظهور و بروز مکتب نیستند. فی المثل اگر اندیشه هایی را از حیث بداهت همانند ۴=۲+۲ داشته باشیم، هیچ گاه اینجا مکتب درست نمی شود، مکتب جایی است که قابلیت ظهور دیدگاه های متفاوت و یا حداقل دو دیدگاه متفاوت در آن باشد و طبعاً این شاخص افاده ای که دارد نسبت به حوزه های مکتب خیز و یا حوزه ها و بخش های در معرض ظهور مکتب فقهی، فقه گسترده است. قسمت های مختلف دارد، روش دارد، مبانی دارد، منابع دارد و می شود براساس این شاخص رصد کرد و گفت: اینجا جای ظهور مکتب نیست، مثلاً معتقدند که سنت از مسائل تشریع است، دیگر در ارتباط با سنت که آیا از مصادیق تشریع است یا نیست، اینجا دیگر مکتبی ظهور پیدا نمی کند. بله، استفاده از سنت و یک سری خصوصیات دیگر می شود، اما اگر اندیشه هایی از این سنخ داشتیم که در یک بداهت و در یک سطحی از روشنایی و غیر قابل انکار در اطراف یک علم بودند، اینجا خاستگاهی برای بروز مکتب نیست؛ یعنی عنصر مکتب ساز در آنجا ظهور پیدا نمی کند. بنابراین شاخص اول، تعدد پذیری یک دیدگاه، و قابلیت برای پذیرش دیدگاه های متعدد است .

۲. شاخص دوم وقوع تعدد است که اگر قابلیت دیدگاه های متعدد را داشته باشد، ولی تعدد وقوع پیدا نکند، باز می تواند یک نوع افاده ای را نسبت به مکتب های فقهی داشته باشد که خیلی از جاهای فقه خاستگاه عناصر و دیدگاه هایی است که می تواند مکتب های عظیمی بسازد، ولی بکر و دست نخورده باقی مانده. خیلی از مواضع و مواقف عملیه الاستنباط خاستگاه هایی است، زمین های آماده و مهیا و مستعدی است برای اینکه بذر مکتب های فقهی آنجا نهاده شود و شکل بگیرد، ولی این کار نشده، باید این تعدد وقوع پیدا کند.

۳. شاخص سوم این است این دیدگاه باید بروز یافته در قالب یک نظریه باشد، البته نظریه که می گوییم نه به معنای دقیق آن از حیث ادبیات و از حیث برجستگی و طرح، نه، بلکه باید یک نظریه باشد، یک نظریه متمایز با رقیب باشد، حال فرقی نمی کند که مقابل این رقیب یک نظریه دیگری باشد. مثلاً اگر فقه را مثال بزنیم، ممکن است مجموعه ای از عملیه الاستنباط نا منظم، تعریف نشده ارتکازی و یا غیر شفاف باشد، ولی فرقی که در این فضا دارنداین است که همه از همدیگر تقلید می کنند،همه دارند راه را بدون تعریف دقیق به پیش می برند، یک کسی بیاید و در اینجا دیدگاهی را عرضه کند، همین که یک تمایزی با سایرین دارد، لازم نیست که مقابل این نظریه، نظریه دیگری باشد و به تعبیر دیگر لازم نیست در مقابل این مکتب یک مکتب دیگری باشد، ممکن است که مکتب بروز پیدا کند، ولی باید در مقابل آن یک وضع عادی غیر تعریف شده ای باشد، البته قابلیت مکتب های دیگر را دارد، بحث قابلیت نیست، بحث در وقوع است و آنچه اتفاق افتاده است.

۴. شاخص دیگر، انتاج متفاوت است، این نظریه باید در عرصه انتاج و ثمردهی، ثمره متفاوتی را عرضه کند، یک امر در خلأ و نظری و صرف تردد اقوال و غیر منتهی به نتائج متفاوت، این را نمی شود مکتب خواند، مکتب باید دارای نتیجه باشد، ثمره و خروجی متفاوت داشته باشد.

۵ شاخص بعدی کمیّت است. مکتب باید حتماً از یک کمیّت و حجم برخوردار باشد، کمیّت که می گوییم؛ یعنی آنکه باید در یکی از این دو جا بروز پیدا کند تا مکتب بشود. اگر کمیتی در کار نبود،حال با این دو جا معلوم می شود که آن جایی که کمیت نیست کجاست؟ یک انتاج انبوه، یعنی نظریه، ثمرات و نتائج یکسان، ولی انبوه و متعددی را به جا بگذارد و این طور نباشد که فقط ثمره او یک بار اتفاق بیفتد. اگر یک بار اتفاق بیفتد نمی توانیم آن را مکتب بگوییم. فرض کنید یک کسی یک نظریه ای در عرصه استنباط داشته باشد. و فقط یک جا نتیجه بدهد، این را نمی توان گفت صاحب مکتب است. باید این نظریه او، نتائج مختلف را در موارد مختلف به بار بیاورد، هم یکسان و هم از یک جا و یک سنخ باشند. مکتب یک ساز و کاری و نظام مندی دارد. یا قید انبوه بودن در مرحله انتاج به وقوع بپیوندد و یا اگر این نظریه یک نتیجه و یا نتائج خیلی کمّی را به بار می نشاند، در کنار آن نظریه چند نظریه دیگر صاحب مکتب داشته باشد، که آن نظریه ها از یک مبنا سرچشمه بگیرند. آن وقت باز هم انبوه است؛ یعنی چند نظریه هر کدام یک نتیجه به بار می آورد، ولی مجموعه این نتائج، بازگشت آن به یک مبدأ واحد دارد، یعنی یک مبنای کلامی. مثلاً وقتی که این مبنا در عرصه اصول می آید، یکدفعه چند نظریه را ایجاد می کند، این نظریه ها در عرصه انتاج و عملیه الاستنباط که بروز پیدا می کند، هر کدام ممکن است یک نتیجه داشته باشند، و این انبوهی به آن منبا بر می گردد، به شرطی که آن مبنا را تصریح کرده باشد و یا دیگران آن را شناسایی کنند.

بنابراین تعریفی که در مورد مکتب می توان گفت این است: مکتب فقهی، یعنی به ظهور رسیدن کارکرد یکسان و قابل تکرار یک یا چند نظریه ممتاز در محیط استنباط نسبت به موارد مختلف از حیث تاثیر گذاری بر قیاس استنباطی یا تطبیق استنباطی و یا چینش فعالیت های استنباطی، همراه با انتاج فقهی متمایز.

****

برای کسی که در زمینه فقه، پژوهش، تحقیق و تدریس می کند تا چه اندازه آشنایی با مکاتب لازم است؟

حجت الاسلام شب زنده دار: قبل از اینکه جواب این سوال را بدهم نکته ای را در رابطه با بحث قبلی عرض می کنم، و آنها اینکه آیا مکتب یک امر نفس الامری است و ما دنبال کشف آن هستیم و یا امری قراردادی است؟ خود تقسیم علوم آن طوری که پاره ای از اهل فن فرموده اند، امور واقعی نیست. مثلاً یک روزی علم پزشکی یک علم بود با همه شعب مختلفی که امروز پیدا کرده است، چون مسائل هنوز کشف نشده بود. موضوع، بدن انسان بود و هر مقدار که بشر توانسته بود در هر ناحیه ای از بدن انسان کشفی داشته باشد، تحت عنوان یک علم جمع کرد و وقتی گسترش پیدا کرد آن را تقسیم نمود و هنوز هم رو به گسترش است. و یا علم حکمت، چون همان طور که می دانید سابقا شعب مختلف امروز با عناوین مختلف هم چون ریاضیات و غیر او تحت عنوان علم حکمت بود، ولی امروز علوم مختلفی شده اند، اینها یک واقعیت نفس الامری نیستند و تابع این هستند که مصالح آموزشی و امثال اینها چه اقتضائی می کند تا ما اینها را چند علم کنیم یا یک علم نگاه داریم و چه مقدار منشعب کنیم و علوم مختلف درست کنیم؟ این مصالح باعث می شود «من زمانٍ الی زمانٍ و من دوله الی دوله» اختلاف پیدا کنند و ظاهراً در مکتب هم همین طور است و شبیه تقسیمات علوم است و لذا اگر بخواهیم مکتب های مختلف بسازیم باید روی هر کدام از این شاخص ها صحبت کنیم و مصلحت کار را از جهات مختلف ببینیم که چه اقتضائاتی را دارند.

اما در مورد این سؤال که تا چه مقدار شناخت مکاتب مهم است؟ در خصوص فقه یک دیدگاه این است که اهمیتی ندارد و امر لابدمنه نیست، چون کل ملاک در باب فقه این است که عقل به حجّت بین خودش و خدا دست یابد، به اینکه این حکم چه وضعی و یا چه تکلیفی در شریعت جعل شده است و حجّت ذاتی، قطع است و تنها چیزی که حجیتش ذاتی است قطع است. همه چیزها بالعرض هستند و باید حجیتشان به قطع بر گردد، اگر این طور محاسبه کنیم دیگر کاری نداریم که این دلیل از کجاست و از چه مکتبی است؟ بلکه دنبال این هستیم که آیا این استدلال ما را به قطع می رساند یا خیر؟ و لو با واسطه و از هر مکتبی که می خواهد باشد و لذا این افراد سراغ مکاتب نمی روند و آن را لازم و ضروری نمی دانند و در واقع آن را تضییع وقت می دانند.

ما دو مقام داریم: یکی مقام تصمیم گیری شخص برای پاسخ گویی در مقابل حق و یکی پیشرفت علم و هموار کردن راه ها، کمک به دیگران و اصحاب علم. بله، برای کمک به دیگران ممکن است کسی برود و این اندیشه را ببیند و گرفتار شود، ولی جواب دارد و این شایسته است از باب احسان به صاحب آن علم، نقطه های مغالطه آمیز آن را تنقیح کند تا دیگران در این چاله ها نیفتند و یا استدلال های مختلف بر مکاتب مختلف را اقامه کند تا دیگرانی را هم که ممکن است از این مکتب تبعیت نمی کنند آنها را قانع کند، اما اینکه می خواهیم در مقام حجّت بین خود و خدا برسیم، احتیاج به این دارد که تمام مکاتب را مطالعه کند. ما باید ملاکمان در مقام اتمام حجّت بین ما و صاحب شریعت، حتماً و به طور مشخص به قطع برسد، ولی در این مقام این طور نیست که لابدیت باشد. بله اگر در جایی برای شخص خاصی بدون مراجعه به کتاب، مسئله مبهم است و نمی تواند به نتیجه برسد، شناخت مکتب ها در مقام پیش برد علم و حل مشکلات و هموار کردن راه برای دیگران، آنها را به نقد و به بررسی گذاشتن مفید خواهد بود.

دیدگاه دوم این است که حتماً باید مکاتب مختلف را ببینیم، به دلیل اینکه شاید در مکاتب دیگر کلامی باشد که کلام ما را ن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.