پاورپوینت کامل «فقه سیاسی»مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین احمد رهدار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «فقه سیاسی»مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین احمد رهدار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «فقه سیاسی»مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین احمد رهدار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «فقه سیاسی»مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین احمد رهدار ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

با تشکر از حضرتعالی، فقه سیاسی را در حوزه چگونه ارزیابی می کنید(وضعیت پیشینه و حال)

فقه سیاسی ما در طول تاریخ، حتی بعد از انقلاب اسلامی، تابع متغیری از وضعیت سیاسی بوده است. البته منظورم بیشتر حاکمیت سیاسی است. بنابراین می توان چهار دوره را متمایز از یکدیگر دید: ۱. دوره عصر حضور اهل بیت(ع)؛ ۲. دوره غیبت تا صفویه؛ ۳. دوره صفویه تا انقلاب اسلامی؛ ۴. دوره پس از انقلاب اسلامی.

دوره حضور اهل بیت(ع)، دوره ای است که نه تنها فقه سیاسی، بلکه به طور کلی فقه ما؛ یعنی فقه مجتهدین، چندان گسترده نیست و دلیل آن نیز واضح است، چون امام به عنوان رهبر و پیشوای جامعه در اختیار مردم بوده است و معمولاً مردم به امام مراجعه می کردند و امام هم پاسخ سؤالات آن ها را می داد و مشکلات را حل می کرد و لذا نوبتی برای اجتهاد باقی نمی ماند.البته ائمه به ویژه در مکتب امام صادق(ع) تعمد داشتند که روش های اجتهادی را به شاگردانشان تعلیم دهند. و شاید همان فرمایش امام(ع) که فرمود: «علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع» خط مشی اهل بیت بوده و حضرات معصومین(ع) کارها را این گونه پیش می بردند، اما در کلام خود اهل بیت، قضیه فرق می کند؛ یعنی در کلام خود اهل بیت(ع)، حتی آن جایی که کلام، کلام فقهی است بازهم بوی سیاست و بوی فرمایشاتی است، که ناظر به تنظیم روابط مردم با حاکمیت سیاسی است. البته انتظار هم می رفت، چون مقطع، مقطعی است، که تطور داشته؛ یعنی به صورت یکسان نبوده است. و لذا عصر باقرین (ع)، از یک طرف و عصر امام رضا(ع) به خصوص بعد از هجرتشان، از طرف دیگر، شرایط ویژه ای را نسبت به شرایط قبل و بعد از این دوره به وجود آورده است. البته ما باید عصر غیبت را؛ یعنی صد و پنجاه سال اول غیبت کبری را متمایز از دیگر دوره ها ببینیم، هرچند کل هفت قرن غیبت امام زمان(عج) تا صفویه را می شود با یک قاعده تحلیل کرد؛ زیرا شیعه به لحاظ تاریخی دوره های حیرتی داشته که یکی از دوره های حیرتش دوره ای است که بعد از غیبت امام زمان(ع) به آن گرفتار شد، که این حیرت، ضرورتاً حیرت مذموم هم نیست، بلکه می تواند حیرت ممدوح هم باشد؛ زیرا این حیرت به صورت طبیعی رخ داده است. و لذا قریب به سه قرن، امام در اختیار ما بوده، که یک دفعه به پرده غیبت می روند که در این شرایط، حاکمیت در اختیار ما نیست و ما در حاشیه تاریخ هستیم. بنابراین، من تا ظهور شیخ طوسی «ره» را دوره حیرت می بینم و ما در آن مقطع فقیهانی داشتیم که بر این باور بودند، اولویت اولشان فقه نیست؛ اعم از شیخ مفید، سید مرتضی، سید رضی، مرحوم ابن ابی عقیل، ابن جنید، ابن بابویه، مرحوم کلینی؛ زیرا این ها قبل از اینکه فقیه باشند، یا محدث هستند؛ مانند مرحوم کلینی، مرحوم ابن بابویه (البته فقیع و مجتهدند و فقه آن ها روایی است) یا متکلم اند؛ مثل شیخ مفید(ره) که البته فقیه است با رنگ کلامی، یا اصولی هایی هستند که هنوز فقه آن ها محور مناسبات اجتماعی قرار نگرفته؛ مانند مرحوم سید مرتضی، یا ابن عقیل اما من فکر می کنم در شرایط غیبت با شیخ طوسی جایگاه خودمان را پیدا کردیم. با شیخ طوسی پایگاهی پیدا کردیم که تمام مسیر، قرون غیبت را با تکیه بر این پایگاه طی کردیم. البته شیخ طوسی فقط یک اعتبار اصلی دارد و آن هم فقاهت اوست.

شیخ طوسی، سنگ بنایی اساسی گذاشته و فضای فقه را متحول کرده؛ زیرا فقه از زمان شیخ طوسی تا زمان علامه حلی؛ یعنی سه قرن تمام، فقهی است که حداقل در فروعات خودش، حاشیه بر تفریعات اهل سنت است. این کار قبل از علامه حلی شاید اگر اشتباه نکنم توسط مرحوم ابن زهره در یک پالایشی صورت می گیرد، اما در زمان علامه حلی است که فقه ما کاملاً فروعات خودش را پیدا می کند و فقیه وقتی می خواهد کتاب فقهی بنویسد احساس نیاز نمی کند به این که حتماً مثلاً فروعات اهل سنت را بیاورد و بعد در ذیل آن نظرات خودش را عنوان کند. البته این حرکت در زمان شیخ طوسی به صورت اجمال شده بود. از کتاب مبسوط و خلاف این بزرگوار که بگذریم، کتاب نهایه شیخ، کتابی است که صرفاً دیدگاه های فقهی شیعیان است. البته در خود این هفت قرن غیبت، حاکمیت سیاسی هم یکسان نبوده است. به عنوان مثال ما عصر آل بویه و عصر مغول ها را داریم که این دو عصر، عصری است که به ما کمک کرده است.

شیعیان به دربار مغول رفتند و از قضا فقه سیاسی ما در عصر آل بویه با ورود خواجه نصیرالدین طوسی به فضای حاکمیت مغول ها بعد از آن بخصوص علامه حلی رونق گرفت و فقه ما فقه دیگری شد. شما ببینید وقتی که مغول ها به ممالک اسلامی حمله کردند، به ویژه با تساهل مذهبی که با خودشان آوردند، حساسیت مذهبی زیادی نداشتند، چون بودایی بودند و لذا سه جریان فکری سیاسی هوس کردند که این ها را تصرف کنند و در راستای خودشان بیاورند. شمشیر و بازو از آن ها باشد و فکر و برنامه از این ها. یکی، جریان مسیحیت؛ دیگری جریان اسلام سنتی؛ و سوم جریان اسلام شیعی. و لذا خاقان مغول، هم زمان، هم وزیر شیعه دارد، هم وزیر سنی و هم وزیر مسیحی. در این رقابت فرهنگی از قضا آن که برنده است شیعه است و خیلی طبیعی است که تاریخ نگاری سنی و تاریخ نگاری مسیحی علیه جریان مغول دست به کار شوند.

بنابراین فضای ذکر شده تا دوره دوم است؛ یعنی دوره غیبت تا دوره صفویه، که عنوان کل این دوره را می توان دوره تقیّه و دوره انزوا گذاشت، این دوره، دوره ای است که انتظار نمی رود فقه سیاسی شیعه نفوذی در حاکمیت کند؛ زیرا از شرایط محدود، مثلاً حاکمیت آل بویه در مناطقی بوده است و اگر ما از مغول ها بگذریم، یک دوره ای هست که ما فراری بودیم و شبهه ای که الآن روشنفکران ما به ولایت می کنند این است که اگر ولایت فقیه واقعاً از متن دینی برمی آید پس چرا با تأخیر آمده است، چرا مثلاً برای اولین بار باید محقق کرکی بیاید و در ذیل بحثی آن را مطرح کند، چرا در ده قرن، اول اسلام کسی حرفی از ولایت فقیه نزده است. البته پاسخ ها و گذاره های داده شده به این شبهه را که ولایت فقیه از همان اول مطرح بوده را من قبول ندارم و معتقدم ولایت فقیه از دوران صفویه آمده است؛ زیرا ما قبل از آن گذاره داریم؛ گذاره های مشیر به بحث ولایت فقیه و بیش از این هم منطقاً ما نمی توانستیم داشته باشیم. بنابراین، اگر ما تاریخ آن مقطع را مطاله کنیم می بینیم که ما فراری هستیم و شما اگر واقعاً این فکس را در کانتکس ببرید و تحلیل کنید؛ یعنی کسی دارد فقیه ما را دنبال می کند و او هم دست زن و بچه اش را گرفته دارد فرار می کند تا جان سالم بدر ببرد. همین جا مثلاً فیلم را یک لحظه قطع کنیم و بریم داخل ذهنیت این فقیه و بگوییم که آقا شما چرا تئوری حکومت ندارید. می گوید: آقا حال شما خوش نیست، من دارم جانم را حفظ می کنم و لذا از آدم هایی که دارند از دست دشمن، جانشان را حفظ می کنند ما چه انتظاری داشتیم که بگوییم آقا شما چرا تئوری حکومت ندارید؟ درک این قضیه خیلی مهم است؛ زیرا ما در این عصر و از همان ابتدای غیبت، فرزندان اهل بیت، نبیره ها، ندیده های اهل بیت و نیز امام زاده هایی را داریم که از دست دشمن فرار می کردند و در آن خفقان ها می آمدند و در اقصی نقاط امپراطوری وسیع اسلامی ۲۰ سال، ۳۰ سال در بین ما زندگی می کردند و کسی هم نمی دانست، و لذا فضا آنقدر آلوده است که آن ها جرأت نمی کردند به نزدیک ترین نزدیکانشان بگویند که ما نواده فلان امام هستیم. گاهی فضا اینقدر وخیم است که حتی به فرزندانشان نگفتند.

لیکن تئوری ولایت فقیه در مرحله سوم تاریخی شیعه داده شده، مرحله ای که تقریباً ما با صفویه از حاشیه سیاست به هسته سیاست آمده ایم که برای ما مهم است، چون جایی است که ما از حجره و از حوزه داخل کاخ و داخل دربار آمده ایم و عنوان پیدا کردیم و شیخ الاسلام شدیم. بالانشین شدیم، مولا باشی شدیم. دستور دادیم. عزل کردیم، لذا شما مباحث فقه سیاسی را در صفویه پررنگ تر می بینید. بحث امر به معروف، بحث نماز جمعه، بحث موقوفات، بحث از یک سری مباحثی که خیلی هم پررنگ است، لذا تعداد رسائلی که راجع به نماز جمعه در صفویه نوشته شده، چند ده برابر رسائلی است که در ده قرن اول اسلامی راجع به نماز جمعه نوشته شده است. و لذا نماز جمعه تریبون مستقیم فقه سیاسی است، تئوری ها، تئوری فقه سیاسی و امر به معروف و خیلی از چیزهای دیگر است و لذا ما بعد از این یک فترتی داریم که با ظهور اخباریون در نیمه دوم صفویه فقه سیاسی ما مقداری به حاشیه رفت. البته فقط هم این نیست و فقط اخباریون نیستند. اخباریون عامل داخلیِ کار هستند، بلکه با ورود اندیشه های غرب ما کمی به حاشیه رفتیم؛ زیرا ما وقتی می گوییم فقه؛ یعنی برنامه مدیریت، رفتار مکلفین که این کار را بکن و این کار را نکن، اینجا تحصّن کن، اینجا اعتراض کن، اینجا زکات بده، اینجا مالیات بده، اینجا استانداری حاکم جور را قبول کن و اینجا نکن. قصه این است وقتی اندیشه های غرب می آید طرحی در برابر و در عرض طرح فقه برای مدیریت عالم ارائه می کند که یک مدتی فقه ما مجبور می شود که با این اندیشه خودش را درگیر کند.

فقه و فقیهان در مواجهه با غرب و دوره مدرن، چه مواجه هایی را داشته اند؟

ورود غرب به کشور ما، در سه مرحله و هر مرحله با یک چهره متفاوت بوده است: مرحله اول، مرحله ای است، از عصر صفویه تا اوایل قاجار که چهره غرب در ایران چهره کلامی – مسیحی است. میسیونرهای مسیحی اروپایی می آمدند و در رد عقائد ما کتاب می نوشتند و پادزهری که جریان دینی ما در مقابل این ها تولید کرده ، مناظرات کلامی است علما و فقیهان ما در کاخ شاه صفوی و با حضور شاه صفوی ده ها مناظره با میسیونرهای مسیحی داشتند که متن این مناظرات مکتوب شده، منتشر شده در اختیار ماست و ما این کتاب را انشاء الله به زودی منتشر خواهیم کرد.

چهره دوم، از ابتدای قاجار تا آستانه نهضت مشروطه است، که چهره غالب غرب در ایران، چهره سیاسی، نظامی و اقتصادی است، که تبلور آن همین جنگ های ایران و روس و قراردادهای تحمیلی، مثل قرارداد تنباکو بوده است. و لذا در این مرحله علمای ما پادزهری که در مقابل چهره غرب تولید کردند، پادزهر نهضت های آزادی بخش و جنبش هایی است که راه انداختند؛ مانند جنبش میرزا مسیح مجتهد تهرانی و نهضت علماء در رویارویی با روس ها که اتفاقاً اینجا اوج فقه سیاسی ماست. رسائل جهادیه ما برای اولین بار در اینجا شکل می گیرد و ده ها رساله فقه سیاسی در جنگ های ایران و روس نوشته می شود و مرجع تقلید وقت ما سید مجاهد از کربلا کفن می پوشد و با پای پیاده به ایران می آید و در این جنگ ها شرکت کرده و بعد فتوا می دهد که کشتگان در رکاب عباس میرزا در جنگ با کفار روس، در حکم کشتگان در رکاب امام حسین(ع) در کربلا هستند. این اوج آگاهی فقه سیاسی ماست. و این هم یک جنس فتوا است که کمتر تحلیل شده که در بحران ها فقیهان ما نیامدند پتانسیل فقه را برای فتوا استفاده کنند، بلکه پتانسیل کلام را استفاده کردند، مثلاً در قضیه نهضت تنباکو میرزای شیرازی نمی گوید استعمال توتون و تنباکو حرام است، بلکه می گوید در حکم محاربه با امام زمان است، که مسئله اعتقادی می شود نه فقهی. در نهضت مشروطه، علمای مشرطه خواه نمی گویند که همکاری آقایان مشروطه خواه با این نهاد مقدس واجب است یا همکاری نکردن حرام است، بلکه می گویند در حکم محاربه با امام زمان است. فتواهای واجب و حرام هم دارند، اما مدیریت آن دوران فراتر از کلام است و لذا به دنبال کلام سیاسی می رفتند، نه فقه سیاسی، ولی در عین حال در عصر جهاد با روس ها، فقه سیاسی ما تبلور دارد؛ تبلور جدی هم دارد، که بعدها باز در همین انواع جنبش ها و نهضت ها، فقه سیاسی ما فقط در کشتن و جهاد و غیره نیست، چون گاهی اوقات ما فتوایی در حوزه فقه سیاسی خودمان داریم که امروزه در دسته بندی علوم در حوزه اقتصاد سیاسی قرار می گیرد. به عنوان مثال شیخ فضل الله نوری در سال ۱۳۰۶ قمری حدود شصت استفتا از استاد خود میرزای شیرازی دارد که در سامراء است. شیخ فضل الله خودش در تهران است، اما شصت تا سؤال از استادش می پرسد که اکثر آن ها در حوزه فقه سیاسی است. به عنوان نمونه سؤال پرسیده که آقا، روس ها داخل ایران آمده اند، قند و چای و البسه فراوان ریخته اند، ترس این می رود که مردم از طریق استفاده این ها کم کم وابسته به کالاهای بیگانه شوند، که در این صورت برای ما وابستگی خواهد آورد، نظر شما چیست؟ این سؤال سه سال قبل از فتوای تحریم تنباکو است. میرزای شیرازی از سامرا در پاسخ ایشان می نویسد: اگر این کار باعث شود که شوکت عالم اسلام زیر سؤال برود، فتوای تحریم می دهم.

شما می بینید دقیقاً هفت سال بعد از فتوای تحریم تنباکو شرکتی اقتصادی در اصفهان توسط علما؛ یعنی با رهبری و مدیریت حاج آقا نورالله اصفهانی ساخته می شود، تحت عنوان شرکت اسلامیه که شرکتی است، مدل شرکت های فراملیتی امروز در قاهره، در بمبئی، در دهلی، در مسکو، در پترزبورگ، در لندن و در پاریس که این شرکت نمایندگی فروش داشته و تقریباً مثلاً صد و ده سال قبل و در سال ۱۳۱۶ ه. ق تأسیس شده و یک شرکت پارچه فروشی است و ما قریب به چهل فتوا از علمای بلاد، از مرجعیت گرفته تا مجتهدین بلاد داریم که می گویند و فتوا می دهند که واجب است از پارچه های این شرکت استفاده کنید، نه از پارچه های بیگانه. این اوج خودآگاهی اقتصادی ما در مقابل بیگانگان است. اوج خودآگاهی بیگانگی ماست و یا این که هشت مرجع تقلید فتوا می دهند و به مردم تأکید می کنند که از پارچه ها و لباس های این شرکت بپوشند و اگر مردم غیر از لباس های این شرکت، از لباس های بیگانه بپوشند: ۱. بر جنازه این ها نماز نمی گذاریم؛ ۲. خطبه عقد این ها را نمی خوانیم؛ ۳. خطبه طلاق این ها را نمی خوانیم؛ ۴. ثبت معاملات آن ها را انجام نمی دهیم، چون آن زمان ثبت و احوال و این گونه کارها در بیت علما انجام می شده؛ ۵. در حمام مسلمین راه شان نمی دهیم؛ ۶. در قبرستان مسلمین دفنشان نمی کنیم؛ ۷. اگر ما را بر سر سفره خودشان دعوت کنند نمی رویم. اینها مجتهدین و مراجع ما هستند که دارند این فتوا را می دهند، که متأسفانه امروزه ما از این کارها کمتر می بینیم و علما این کارها را نمی کنند.

چهره سوم غرب در ایران، در آستانه مشروطه تا انقلاب اسلامی، چهره نرم افزاریِ فکری است؛ چهره ای که حقوق همه مردم دقیقاً داخل در فقه سیاسی است؛ مانند آزادی بیان، مطبوعات، حقوق مردم، حقوق زنان، نوع حکومت، که حکومت از نوع شوروی باشد یا از نوع مشروطه باشد استدلالیه باشد و یا دینیه و… لذا پادزهری که عالمان دینی در برابر این چهره تولید کردند، پادزهری فکری است و لذا رسائل فقه سیاسی در نهضت مشروطه کولاک کرده، که یکی از آن رساله ها، رساله مرحوم نائینی است که حالا بیشتر مطرح است و ده ها رساله دیگر که هر عالمی در هر گوشه ای از این بلاد تا توانسته دست به قلم برده و رساله نوشته. حتی تنوع سبکی هم دارند؛ یعنی مثلاً رساله مقیم و مسافر حاج آقا نورالله اصفهانی یک رمان است، حالت رمان مانند دارد، اما فقه سیاسی است. و رساله های دیگر که البته همه آن ها هم تأیید نمی شوند؛ زیرا بعضی از آن ها فضای فکری شان جور دیگری بود، اما تنوع سبکی دارند؛ زیرا گاهی از اوقات می بینید، که نگارش رساله جوری است که نمی توان عنوان رساله فقه سیاسی به آن داد؛ یعنی ظاهراً نیست، و به این نیت نوشته نشده، اما فضا و روح حاکم بر کتاب، فضای فقه سیاسی است یا مرحوم جابری اصفهانی رساله ای دارد تحت عنوان دوای درد ایرانیان، که رساله ای است در نقد بیگانگان و حضور بیگانگان در ایران.

بنابراین، گاهی می بینید که فقیه، خانه محرم میرزای شیرازی است در سامرا، خانه محرم مرحوم آشتیانی است در تهران و یک فقیهی است که قلم می زند و وقایع و اتفاقات را می نویسد، رساله می نویسد از مشروطه تا انقلاب اسلامی که من فکر می کنم این سه ربع قرن فرصتی است که عنصر ایرانی، اجتهاد تکاملی ایرانی تأملی در پیکره تمام عیار غرب کند که با سه چهره کلامی – مسیحی، نظامی – سیاسی – اقتصادی و نرم افزاری فکری وارد ایران شده است؛ و لذا پیروزی انقلاب اسلامی ایران به معنی گذار از این کلیت است تئوری ولایت فقیه حضرت امام(ره) گذار از هر سه چهره غرب است، در بُعد سلبی آن، در بعد اثباتی و در بعد درونی آن که فقه سیاسی است و در اوج قله است؛ یعنی ما با حضرت امام، هم به لحاظ مقیاس داخلی خودمان هم تطورات درونی فقه سیاسی شیعه، به اوج رسیدیم و به لحاظ سلبی، از پیکره تفکری که نزدیک به پانصد سال خودش را در عرض مدیریت فقهی ما مطرح کرده، داریم رد می شویم. ما با انقلاب اسلامی وارد مرحله جدیدی از فقه سیاسی شدیم، که مهم ترین خصیصه آن متمایز شدن فقه سیاسی در عصر انقلاب اسلامی از اعصار گذشته آن و غلبه اثباتی بودن فقه سیاسی ما در این مقطع است؛ زیرا ما قبل از انقلاب اسلامی به این علت که اپزوسیون بودیم، عمده فکر ما نقد رقیب تا صفویه بود که تابلو و مشخص است.

خلاصه کلام این است که من معتقدم: از غیبت امام زمان(عج) تا صفویه، مسأله محوری فقه سیاسی ما «مسأله العمل مع السلطان الجائر» است و کل دغدغه ها حول این مسئله دور می زند. از صفویه تا انقلاب اسلامی حول ولایت فقیه دور می زند، لیکن در رنگ سلبی آن؛ یعنی ما همیشه دغدغه داریم که فقیه مان را بسازیم و به قدرت برسانیم، ولی اول از طریق نقدهایی که به حاکم، به کنسول، به سفارت و به بیگانه داریم نقد می زنیم چون در آن فضاها دور زده. محور فقه سیاسی ما ولایت فقیه است، ولایت فقیهی که عمده مباحث آن سلب غیر می کند، اما در انقلاب اسلامی، محور فقه سیاسی ما ولایت فقیه اثباتی است. درست است که ما شعارهای نه شرقی، نه غربی تولید کردیم، درست است که بعد سلبی در انقلاب ما در شعارهای سیاسی ما پررنگ است، اما فقه سیاسی ما اینجا اثباتی شده و مؤید آن این است که این فقه برخلاف تمام فقه سیاسی قبل از آن، منجر به تولید نظام شده؛ یعنی فقه سیاسی ما در یک مرحله دقیقاً سیر تکاملی داشته است لذا عرض کردم که ما یک مرحله گزاره داریم که در فضای غیبت امام زمان تا صفویه است، یک مرحله تئوری داریم؛ یعنی فضای صفویه تا انقلاب اسلامی و در انقلاب اسلامی، گذار از تئوری و گزاره می باشد یعنی نظام سیاسی را داریم؛ نظام سیاسی مبتنی بر فقه سیاسی داریم. نظام سیاسی؛ یعنی نهادهایی ساختیم که این نهادها در هیچ جای دنیا نیست. آقای دکتر اسعد السّهروانی، استاد دانشگاه امام اوزاعی بیروت است، که تابستان گفتگویی با ایشان در طرابلس داشتیم و حرف جالبی می زد، و می گفت: اگر به کشورهای اسلامی بروید هرچه دارند و هر نوع نهادی دارند، نظیر آن را شما در غرب می بینید و این معنایش آن است که به لحاظ نظام سازی سیاسی کل کشورهای اسلامی هیچ چیز غیر از نهادهایی مانند نهادهای غربی ندارند. می گفت: تنها جایی که یک سری نهادهایی دارد که فقط مخصوص همانجاست و در هیچ جای عالم نیست، ایران است. ایشان سنی است و می گفت: من معتقدم ثِقل فکر جهان اسلام باید معطوف به نجات الگوی سیاسی ایران باشد. از عزیزان خواهش می کنم که در واژه های به کار رفته تأمل کنند مثلاً کمیته امداد امام، جهاد سازندگی، بنیاد جانبازان، بنیاد شهید، بنیاد مستضعفان، دادگاه ویژه روحانیت، شورای نگهبان، سپاه، بسیج، دفتر تبلیغات، سازمان تبلیغات، این ها چند تا واژه نیستند، بلکه نهادهایی هستند که مبنا دارند، متد دارند، تبصره دارند، قانون دارند اگر شما مجموعه این ها را از این نظام ما بردارید، نظام فرومی پاشد. حضرت امام چیزی را آورد که منحصر به فرد است. در حکومت جمهوری اسلامی ایران ما فقط گزاره و تئوری فقه سیاسی نداریم، بلکه ما در اینجا نظام داریم و البته باید برای نظامی که ساختیم، آسیب شناسی هم داشته باشیم.

برخی معتقدند که پس از انقلاب اسلامی در زمینه فقه سیاسی انسداد وجود دارد و کارهای علمی و پژوهش ها در این زمینه اکثراً سفارشی است، نظر شما در این رابطه چیست؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت که هم وجود دارد و هم خیر، و لذا بخشی از کلام حق است و بخشی غیر حق، اگر نگویم باطل، لذا بخشی از قضیه حق است و چون به صورت درست تحلیل نمی شود، به بخش غیر حق کشیده می شود ، این است که در نظام جمهوری اسلامی ایران، مباحث و مسائل فقه سیاسی ما فقط و ضرورتاً از دل خود حوزه بیرون نیامده و گاه به اقتضائات، ضرورت ها و نیازهای بیرون حوزه؛ یعنی حاکمیت سیاسی، وارد این فضا شدیم و به این طرف کشیده شدیم، لذا این مطل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.