پاورپوینت کامل فرهنگ علمایی و سیاست حجاب اجباری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فرهنگ علمایی و سیاست حجاب اجباری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرهنگ علمایی و سیاست حجاب اجباری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فرهنگ علمایی و سیاست حجاب اجباری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پیش درآمد
۱. مقاله ی حاضر مشتمل بر مواد خام یک طرح ابتدایی است که ممکن است برای ترسیم خطوط کلی یک چهارچوب نظری به کار آید. در صورت حصول، آن چهارچوب نظری می تواند مبنایی جهت پژوهش های گسترده تر تاریخی، مردم شناختی و جامعه شناختی در موضوع مورد بحث شود. نتیجه ی پژوهش های فوق به نوبه ی خود ممکن است زمینه ی ارایه ی یک «نظریه» را فراهم آورد. نظریه ای که شاید به وسیله ی آن بتوان ریشه های برخی معضلات و «شبه معضلات» فرهنگی و اجتماعی جامعه ی ایران پس از انقلاب را شناخت و تحلیل کرد. بر این اساس، نوشته ی حاضر را صرفاً باید از جنس «پرسش» و نهایتاً پیش نهادی جهت تحقیق تلقی کرد و نه بیش تر. از همین رو است که نگارنده سخت مشتاق پاسخ ها، نقدها و نظرات فضلا، اساتید، پژوهش گران، طلاب و دانش جویانی است که مضمون این مقاله به نحوی با دانش، دغدغه ها و یا تجربیات آن ها نسبت دارد.[۱]
۲. رسمی رایج در مطالعات اجتماعی و فرهنگی متأخر این است که پژوهش گر پیشاپیش «هویت» و «جای گاه/دیدگاه» (Standpoint) خود را به رسمیت شناخته و نسبت آن دو با موضوع مورد مطالعه را به استحضار خواننده می رساند. هدف این است که زمینه ی هرگونه توهم «بی طرفی» یا «عینی» بودن بحث از میان برود. دیگر زمانه ای نیست که جامعه شناسان و مردم شناسان مدعی باشند که انسان و جامعه را به صورت کاملاً «عینی» (Objective) و «علمی» (Scientific) مورد مطالعه قرار می دهند، همان گونه که مثلاً یک زیست شناس در آزمایش گاه یک سلول یا بافت طبیعی را مورد مطالعه قرار می دهد. حتی اگر فرض کنیم که زبان و دین و طبقه و جنسیت و نژاد آن زیست شناس در مطالعه ی آزمایش گاهی اش، هیچ نقش و تأثیری ندارد – که البته دارد – هرگز نمی توان باور کرد که این ویژه گی ها در مطالعات و تحلیل های یک پژوهش گر اجتماعی و فرهنگی دخالتی نداشته باشد. بر این اساس توصیه می شود که پژوهش گر در حین مطالعه و نگارش از طریق (خود-)بازتابانی (Reflexivity) و خود-وارسی ذهن خویش و خواننده را به تأثیرات احتمالی «ذهنیت» بر «عینیت» معطوف کند.
از همین رو است که نویسنده لازم می داند در ابتدای مقاله ای که درباره ی «روحانیت» و «حجاب» است، نسبت خود را با این دو موضوع مشخص کند. موضع این جانب در قبال این دو موضوع قطعاً یک موضع «بی طرف» نیست. بنده یک مسلمان شیعه ی اثناعشری هستم. در خانواده ای از طبقه ی متوسط با گرایش مذهبی و انقلابی زاده شدم. خانواده ام چه قبل و چه بعد از انقلاب هم راه و پی رو روحانیت بوده اند. پدرم زندانی سیاسی بوده و مادرم از فعالان و برگزارکننده گان نخستین راه پیمایی هم سران و مادران زندانیان سیاسی در زمان شاه بود که به تحصن در بیت مرحوم آیت الله خادمی انجامید. خودم هم از سال های نوجوانی عضو هیأت های مذهبی بوده و از محضر روحانیت معظم بهره برده ام. در دانش گاه نیز از اعضای فعال «جامعه ی اسلامی دانش جویان» بودم و در دوران پر التهاب پس از دوم خرداد چهار سال در شورای مرکزی این تشکیلاتِ وفادار به روحانیت عضویت داشتم. علمای دین را پاس دار و مرجع شناخت «حقیقت دین» می دانم و با نظریه ی استعماری «اسلام منهای روحانیت» و نمونه های «بومی» آن نظیر «صراط های مستقیم» و «بسط تجربه ی نبوی» مخالف ام. معتقدم هیچ برنامه ای برای تحول و پیش رفت جامعه ی ایران بدون پیش گامی و یا لااقل هم راهی علمای دین به سرمنزل مقصود نخواهد رسید.
و اما درباره ی اصل «حجاب»، طبعاً به این دستور دینی – که مورد اتفاق همه ی فقها است – اعتقاد دارم. خواهر و مادر و هم سر و دخترم «محجبه» هستند. دخترم که از چهارساله گی تا امروز که هشت ساله است به اقضای حضور ما در خارج از کشور برای تحصیل، به مدرسه ی انگلیسی رفته است، پیش از رسیدن به سن تکلیف خودش حجاب اختیار کرده و با حجاب به مدرسه می رود. و البته کتمان نمی کنم که نفس این تجربه ی تحصیل و حضور در خارج از کشور، و خصوصاً ارتباط با شیعیان و مسلمانان مقیم اروپا هم طبعاً در نگاه من و محتوای این نوشته تأثیر داشته است. نمی دانم چه حکمتی بود که نوشتن نسخه ی اولیه ی این مقاله هم زمان شد با ایام شهادت حضرت صدیقه ی طاهره(س) و برگزاری مراسم عزاداری و توسل به ذات مقدس بانوی دو عالم در شهر محل اقامت ما؛ مراسمی که در آن می توانستی جوانان ایرانی و یا شیعه ای را ببینی که بیست یا سی سال در فضای فرهنگی و اجتماعی جوامع اروپایی زنده گی کرده اند، ولی دین و ایمان و محبت شان به اهل بیت(ع) پابرجا و استوار مانده است.
۳. حدود دو سال بود که ایده ی این نوشته در ذهن نویسنده بود؛ اما به دلیل برخی مشغله ها و پاره ای ملاحظات امکان نگارش آن فراهم نشده بود. اوج گرفتن بحث ها پیرامون حجاب در ایران طی ماه های اخیر، دعوت سردبیر ارج مند «هابیل»، و بالاخص سخنان اخیر امام جمعه ی محترم مشهد در خصوص «نقد و نظریه پردازی» مشوق های نهایی بنده در نوشتن این مقاله بودند. آیت الله علم الهدی در دیدار با «هیأت برگزارکننده ی کرسی آزاداندیشی» فرموده بودند: «در بحث های علمی و نقد و نظریه پردازی، آزاداندیش باشید و جز اخلاق که آن هم اجتناب ناپذیر است، هیچ خط قرمزی نداشته باشید که اگر حد و مرزی باشد دیگر آزاداندیشی نمی شود.» ایشان تأکید کردند که «در بحث های علمی، مسایل دینی و اسلامی هم خط قرمز نیست» و در پاسخ به این نکته که «عده ای اعتراض می کنند که این فضا باعث به وجودآمدن شبهه هایی می شود که نمی توان آن ها را رفع کرد» می گویند: «مسئول این امر خداست نه ما[۲].»
زمانی که ما طلبه بودیم حتی خجالت می کشیدیم بچه ی خودمان را توی کوچه و خیابان بغل کنیم. حالا کار به جایی رسیده که آقایان طلبه ها ردیف می ایستند کنار خیابان نوشابه می خورند.
از دیالوگ های فیلم «زیر نور ماه»
درآمد
چرا – بنا به گفته ی آن مدیر مدرسه ی علمیه در فیلم «زیر نور ماه» – بغل کردن بچه در انظار عمومی برای یک روحانی مایه ی خجالت بوده است؟ این پرسش از این جهت اهمیت دارد که ما از زبان علما شنیده ایم و از قلم آن ها خوانده ایم که پیام بر اکرم(ص) گاه در کوچه ها می نشست و با کودکان مشغول بازی می شد. اما هرگز ندیده ایم یک روحانی در کوچه با بچه ها بازی کند. شنیده و خوانده ایم که کودکان بعضاً از منبر پیام بر بالا می رفتند و نزد او می نشستند، اما هرگز ندیدیم کودکی اجازه یابد از منبر یک روحانی بالا رود و کنار او بنشیند. چرا آن گونه که نقل می شود پیام بر گرامی اسلام از صدازدن نام هم سر یا دختر خود در حضور مردان ابایی نداشتند، اما نزد روحانیت نام هم سر یا دختر را در جمع نامحرمان بردن عملی ناپسند محسوب می شود؟ چرا در زمان پیام بر اتفاق می افتاد که ایشان به هم راه یکی از یاران خود به خانه ی دختر خویش رفته و در حضور او بنشینند و سخن بگویند، اما در میان علمای امروز چنین رفتاری معمول و مرسوم نیست؟[۳] چرا در زمان پیام بر اسلام اگر زنی بر جمع ایشان و اصحاب شان وارد می شد و از حضرت تقاضا می کرد که او را به عقد مردی درآورد، این واقعه امری قبیح و ناشایست تلقی نمی شد؟[۴] چرا لباس روحانیت از لباس مردم عادی متفاوت است، درحالی که لباس پیام بر اسلام(ص) و ائمه ی اطهار(ع) از لباس مردم عصرشان متمایز نبود؟[۵] چه گونه است که برخی روحانیون – آن گونه که امام خمینی در حاشیه ی بحثی در کتاب «چهل حدیث» اشاره می کنند – مجالست با فقرا و مزاح با زیردستان و پایین نشستن در مجالس را باعث ازبین رفتن وزن و مقام و نفوذ بر قلوب و در نتیجه مانع انجام وظیفه ی شرعی می دانند، درحالی که به گفته ی ایشان سیره ی رسول اکرم(ص) و حتی سیره ی برخی مراجع بزرگ به گونه ی دیگری بوده است (خمینی : )؟ امام خمینی به عنوان مثال از آیت الله العظما شیخ عبدالکریم حایری یزدی نام می برند که به مدت پانزده سال «ریاست تامه و مرجعیت کامله ی» شیعه را برعهده داشت اما «با نوکر و خادم خود هم سفره و غذا بود؛ روی زمین می نشست [و] با اصاغر طلاب مزاح های عجیب و غریب می فرمود» (همان).
پیش از پاسخ دادن به این پرسش ها لازم است به یک پرسش کلیدی دیگر بپردازیم. صرف نظر از این که روحانیت در جامعه چه نقش و کارکردی دارد و اعضای آن چه ویژه گی ها و مشخصاتی دارند، این پرسش مطرح است که اساساً «روحانیت» به لحاظ اجتماعی چه ماهیتی دارد و این نهاد را در قالب کدام یک از مفاهیم و مقولات جامعه شناسی می توان طبقه بندی کرد؟
استاد شهید آیت الله مرتضا مطهری در مقاله ی «مشکل اساسی سازمان روحانیت» (مطهری و: -) در بحث از روحانیت از چند واژه ی مختلف استفاده می کنند که با توجه به آشنایی ایشان با مباحث جامعه شناسی قابل تأمل است. در این مقاله ایشان عمدتاً از روحانیت به مثابه ی یک «سازمان» (Organization) یاد می کنند و به تحلیل نقاط قوت و ضعف این سازمان می پردازند. در جای دیگری از مقاله، ایشان به صورت گذرا از واژه ی «طبقه» (Class) در توصیف روحانیت استفاده می کنند. در ضمن بحث پیرامون مشکلات نظام مالی سازمان روحانیت، ایشان نکاتی را نیز در خصوص تبدیل شدن برخی شئون روحانیت نظیر وعظ و تبلیغ به «شغل» و «کار و کسب» مطرح می کنند. بدین ترتیب در تحلیل اجتماعی می توان روحانیت را به عنوان یک «صنف» نیز در نظر گرفت. اگر از مفاهیم و مقولات جدیدتر جامعه شناسی هم بخواهیم استفاده کنیم شاید بتوان روحانیت را به عنوان یک «شبکه» (Network) هم مورد تحلیل قرار داد.
موضوع اصلی بحث نویسنده این نیست که کدام یک از مفاهیم و مقولاتی که در بالا ذکر شد در توصیف و تحلیل روحانیت بر دیگران ترجیح دارد. اما برای پاسخ دادن به سوآلات ابتدای این نوشته همین اندازه کافی است که بپذیریم روحانیت چه به عنوان یک «سازمان»، چه به عنوان یک «طبقه»، چه به عنوان یک «صنف» و چه به عنوان یک «شبکه» دارای مجموعه ای از ویژه گی های خاص و متمایز «فرهنگی»، مرکب از زبان و لباس و آداب و رسوم و ارزش ها و قواعد و سنت ها است. اگر روحانیت را یک «سازمان» فرض کنیم طبیعی است که بر هر سازمانی یک «فرهنگ سازمانی» حاکم است که حرکت و فعالیت و رفتار افراد عضو سازمان را تابع نظم خاص خود کرده و بر افکار و روحیات آن ها اثر می گذارد. اگر روحانیت را یک «طبقه»ی اجتماعی بدانیم، طبعاً هم چون همه ی طبقات اجتماعی می توان کم و بیش فرهنگی ویژه و خاص در میان افراد آن طبقه تشخیص داد[۶]. اگر روحانیت را به عنوان یک «صنف» در نظر بگیریم هم طبعاً با توجه به قدمت و ریشه های بلند تاریخی این صنف می توان مشخصات فرهنگی خاصی برای آن متصور شد. شاید نتوانیم مرزهای دقیق و قطعی بین فرهنگ ها، خصوصاً فرهنگ اصناف مختلف ترسیم کنیم، اما واضح است که مثلاً فرهنگ و ادبیات صنف «نظامیان» با فرهنگ و ادبیات صنف «هنرمندان» متفاوت است و این هر دو با فرهنگ و ادبیات صنف «راننده ی کامیون» تفاوت هایی دارند. شایان ذکر است که اساساً نقطه ی آغاز رشته ی «مطالعات فرهنگی» در انگلستان مطالعات و پژوهش هایی درباره ی «فرهنگ طبقه ی کارگر» بود.
«شبکه»های انسانی – اعم از حقیقی یا مجازی – نیز در زیرمجموعه ی خود فرهنگ هایی می آفرینند که «کنش گران» واقع در شبکه متأثر از آنان اند. کوتاه سخن این که روحانیت نیز به عنوان یکی از ریشه دارترین، گسترده ترین و قدرت مندترین نهادهای اجتماعی در ایران دارای فرهنگ خاصی است. نام این فرهنگ را در این نوشته «فرهنگ علمایی» می گذاریم.
متأسفانه به دلیل فقدان مطالعات جامع مردم شناسانه درباره ی روحانیت، شناخت ما از فرهنگ علمایی چندان سامان یافته و دقیق نبوده و عمدتاً متکی بر دریافت ها و تجربه های شخصی است. البته قطعاً دلایل تاریخی، سیاسی و فرهنگی در فقدان یا کم بود این منابع نقش داشته است. روشن است که روحانیت به این آسانی به یک مستشرق اروپایی اجازه نمی داده است تا میان این طبقه نفوذ کرده و به مطالعه و تحقیق درباره ی فرهنگ شان بپردازد. طبعاً برخی از نویسنده گان و روشن فکران سکولار نیز نسبت به روحانیت، مواضع مشخص و از پیش تعیین شده داشته اند و لذا در نوشته های آن ها درباره ی روحانیت می توان اغراض سیاسی و حب و بغض های شخصی را به تصریح یا تلویح مشاهده کرد. تأثیر چنین ذهنیت هایی نسبت به روحانیت در ادبیات داستانی و فیلم ها و سریال های تلویزیونی پیش از انقلاب اسلامی قابل مشاهده است. مسأله ی بازنمایی روحانیت در آثار مکتوب و تصویری دوران پهلوی خود موضوعی است که می تواند دست مایه ی یک تحقیق مفصل در حوزه ی «مطالعات فرهنگی» و «مطالعات رسانه» باشد.
اما نکته ی قابل توجه این که حتی خود روحانیون نیز متونی که بتوان آن ها را در زمره ی خودنگاری (auto ethnography) به حساب آورد تولید نکرده اند. خاطره نویسی و ثبت و ضبط جزییات زنده گی طلبه گی تاکنون چندان رسم رایجی در حوزه نبوده است. بعضاً آن چه در این عرصه موجود است متعلق به افرادی است که به دلایلی از حوزه – و گاه حتی از حوزه ی تفکر دینی – خارج شده و خاطرات خود را به صورت مستقیم و یا در قالب داستان، با حال و هوای بسیار تلخ، سیاه و حتی شنیع به نگارش درآورده اند[۷]. در سال های اخیر سینمای ایران تلاش های پراکنده ای جهت به تصویرکشیدن فرهنگ علمایی داشته است که البته با نقص ها و قوت هایی هم راه بوده است[۸]. شاید یک دلیل نقص های موجود در بازنمایی تصویر روحانیت همان فقدان مطالعات روش مند و جدی مردم شناسانه و جامعه شناسانه درباره ی روحانیت باشد. به نظر می رسد در حال حاضر این کار مسئولیتی است که تنها از عهده ی طلاب جوان آشنا به علوم انسانی جدید و یا دانش جویان و پژوهش گران مسلمانی برآید که بتوانند اعتماد روحانیون را جلب کنند.
آن چه با دانسته های پراکنده ی کنونی می توان گفت این است که فرهنگ علمایی – هم چون هر فرهنگی – عناصر ثابت و متغیر دارد و در طول تاریخ علاوه بر تأثیرات گسترده و عمیقی که بر محیط پیرامون خود گذاشته است، خود نیز در معرض تغییراتی بوده و از شرایط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جامعه، و نیز از سایر فرهنگ ها متأثر شده است. یک مثال کوچک در این زمینه تفاوت های ظریف ولی محسوسی است که شمایل کلی و لباس روحانیت در همین یک صد سال اخیر پیدا کرده است. کافی است به عکس های به جامانده از شخصیت های روحانی یک صد سال قبل بنگریم و آن ها را با تصاویر روحانیون امروزی مقایسه کنیم تا متوجه برخی از این تفاوت ها شویم. شاید بتوان گفت که در سال های پس از انقلاب روند و ابعاد تغییر در فرهنگ علمایی شدت یافته باشد. تا چندی قبل اموری مانند پوشیدن کفش و بستن ساعت مچی در حوزه ها امری نامتعارف و حتی مذموم تلقی می شد که شاید هنوز هم در برخی سطوح چنین عرفی وجود داشته باشد. یکی از دوستان نویسنده تعریف می کرد در دهه ی شصت در فضای حوزه، «تحصیل در دانش گاه» چنان بار منفی ای داشت که او و هم حجره ای اش دانش جوبودن خود را تا دو سه سال از یک دیگر مخفی نگه داشته بودند. تأکید می کنم که قصد نویسنده این نیست که در خصوص این ویژه گی ها و یا تغییرات، قضاوت ارزشی کرده و آن ها را خوب یا بد بدانیم. روحانیت نیز هم چون بسیاری سازمان ها، طبقات و صنوف اجتماعی طبیعی است که فرهنگ خاص خود را داشته و در خصوص نوع پوشش، رفتار و ادبیات اعضای خود مقررات یا مناسبات ویژه ای وضع کند. توجه ویژه ی روحانیت به جنبه ی نمادین لباس و حساسیت این قشر نسبت به محصولات و لباس هایی که از «خارج» وارد می شود – حتی لباده که مورد استفاده ی علمای اهل سنت در برخی کشورهای عربی بوده و هست – بسیار قابل توجه است. اما وقتی در عرض سی سال یا صد سال چنین تغییراتی در فرهنگ علمایی به وقوع پیوسته باشد، می توان حدس زد که این فرهنگ مثلاً طی هزار سال گذشته چه اندازه ممکن است تفاوت کرده باشد.
البته علاوه بر تغییرات فرهنگ علمایی در طول تاریخ، تفاوت های فرهنگ علمایی در عرض جغرافیا را نیز باید مدنظر داشت. شهید مطهری حتی به تأثیر این فرهنگ ها بر فتوای فقیهان نیز اشاره می کند:
«اگر کسی فتواهای فقها را با یک دیگر مقایسه کند و ضمناً به احوال شخصیه و طرز تفکر آن ها در مسایل زنده گی توجه کند می بیند که چه گونه سوابق ذهنی یک فقیه و اطلاعات خارجی او از دنیای خارج در فتواهای اش تأثیر داشته، به طوری که فتوای عرب بوی عرب می دهد و فتوای عجم بوی عجم، فتوای دهاتی بوی دهاتی می دهد و فتوای شهری بوی شهری.»(مطهری د: )
آن چه به عنوان نکته ی پایانی و نتیجه ی اجمالی این درآمد و در مقام پاسخ به پرسش های ابتدای آن می توان گفت این است که علی رغم نقش اساسی و انکار ناپذیری که تعالیم قرآنی و سیره و سنت پیام بر اکرم(ص) و ائمه ی اطهار(ع) در شکل دهی به فرهنگ علمایی داشته و دارند، و با وجود هم پوشانی بسیاری که میان دایره های این دو فرهنگ قابل مشاهده است، این دو دایره را نمی توان کاملاً منطبق بر یک دیگر دانست. البته این «تفاوت» به معنی «تعارض» نیست، چراکه بسیاری از این ویژگی های فرهنگی در قلمرو امور «مباح» و به اصطلاح «منطقه الفراغ» قرار می گیرند و از اموری نیستند که در شرع به طور قطعی و مسلم «حرام» یا «واجب» محسوب شده اند. مثال هایی که در ابتدای این بخش ارایه شد، شاهدی بر این ادعا است که «فرهنگ علمایی» برخی اولویت ها و مصلحت ها و باید و نبایدها دارد که لزوماً اولویت ها و مصلحت ها و باید و نبایدهای «اسلامی» و «شرعی» نیستند و ریشه در عرف سازمانی یا شأنیت طبقاتی یا ویژه گی های صنفی روحانیت دارند که در طی قرن های متمادی و در چهارچوب محیط های خاص جغرافیایی و اجتماعی شکل گرفته است.
نمونه ی موردی: سیاست حجاب
در سال های اخیر موضوع «بدحجابی» و «بی حجابی» اگر نگوییم به مهم ترین مسأله ی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، انتظامی و امنیتی کشور در نگاه و ذهن برخی روحانیون، مسئولین و اقشار جامعه تبدیل شده، این اندازه هست که بگوییم از نظر آن ها این موضوع در زمره ی مهم ترین مسایل و معضلات جدی جامعه قرار گرفته است. ورود رسمی نیروهای انتظامی به این مقوله در قالب طرح هایی مانند «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» و «طرح حجاب و عفاف» نه تنها بحث هایی سیاسی، فرهنگی و جامعه شناختی درباره ی کیفیت و نحوه ی اجرای این طرح ها و نتایج آن ها به هم راه داشته است، بلکه در سطحی محدود تر به مباحثی فقهی و تاریخی پیرامون ادله و مبانی شرعی الزام عمومی به رعایت حجاب نیز دامن زده است. شایان ذکر است که طرفین این مباحث – که در اغلب موارد هم تحصیلات حوزوی و هم تحصیلات دانشگاهی دارند – عمدتا در اصل وجوب حجاب در اسلام و حدود آن اختلافی ندارند. محل اختلاف صرفاً این است که آیا حکومت اسلامی بر اساس نصوص دینی می تواند اجبار و الزام قانونی برای رعایت حجاب به صورت عمومی وضع کرده و برای اجرای این حکم به روش های عقوبتی مانند تنبیه و تعزیر متوسل شود؟ و این که اصولاً آیا برای برخورد حکومتی با مسأله ی بی حجابی و بد حجابی در تاریخ اسلام و سیره ی پیام بر(ص) و ائمه ی اطهار(ع) نمونه و نظیری یافت می شود؟
در این بحث، ایازی () و کدیور () در مقام مخالف و باقری ( و )، مهدوی زادگان (الف؛ ب) و قافی () در مقام مدافع به بحث پرداخته اند. هاشمی () از موضعی نزدیک به مدافعان حجاب الزامی، به نقد ماده ی قانون مجازات اسلامی و تبصره ی آن درباره ی بدحجابی پرداخته و ضمن بیان برخی تعارض های این ماده با فقه و سایر مواد قانونی، پیشنهاد اصلاح و تعدیل این ماده ی را ارایه کرده است. خندان () نیز ضمن مرور «شبهات» در خصوص دلایل الزام زنان غیرمسلمان به رعایت حجاب در ایران، در مقام پاسخ به «مدعاهای مخالفان» برآمده است. اما با توجه به قوی تر بودن شبهات مطرح شده در مقاله ی ایشان نسبت به پاسخ های ارایه شده، موضع نهایی ایشان بر نگارنده مشخص نشد.
طبعاً نویسنده صلاحیت ورود به این مباحث فقهی و قضاوت درباره ی مواضع مخالفان و موافقان را ندارد. موضوع این نوشته نیز قضاوت درباره ی خوب و بد بودن، یا مفید و مضر بودن سیاست الزام عمومی به رعایت حجاب نیست. اما مرور استدلال ها، شواهد و قراینی که «اهل علم» در طی این بحث مکتوب ارایه کرده اند، هر خواننده ی «عوامی» همچون حقیر را به یک سری نتایج قابل توجه می رساند که می تواند در تحلیل برخی ریشه های فرهنگی و اجتماعی سیاست کنونی حجاب در ایران مفید باشد.
یک نکته ی قابل توجه این است که دو طرف این بحث علی رغم اختلاف در نتیجه گیری های خود، به تصریح یا تلویح بر یک موضوع اتفاق نظر دارند و آن این که در کتب حدیث شیعه، و نیز در روایت های تاریخی هیچ شاهدی وجود ندارد که ثابت کند پیام بر اکرم(ص) و یا امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومت خود حکمی عمومی مبنی بر الزام زنان به رعایت حجاب صادر کرده باشند و یا به دلیل عدم رعایت حجاب زنی را تعزیر و یا از موضع حکومت «امر به معروف و نهی از منکر» کرده باشند. ضمناً از مفاد این مباحث استفاده می شود که آیات حجاب به صورت تدریجی و اولین بار در سال پنج ام هجرت – یعنی هجده سال پس از بعثت پیام بر(ص) – نازل شد. به عبارت دیگر در همه ی آن هجده سال و حتی در پنج سال نخست تشکیل حکومت اسلامی توسط پیام بر اکرم(ص) در مدینه، زنان مسلمان حجاب نداشتند.
پرسشی که این جا به ذهن متبادر می شود این است که اگر حجاب، یکی از مهم ترین ویژه گی های یک زن مسلمان محسوب می شود و اگر «حجاب» و «عفاف» تا این اندازه با یک دیگر نسبت دارند که امروزه تقریباً مترادف شده اند و «بی حجابی» در نزد برخی معنای «بی عفتی» پیدا کرده است، چرا زنان مسلمان و مؤمن در صدر اسلام از همان ابتدا موظف به رعایت آن نشدند، همان طور که مثلاً به اقامه ی نماز موظف شدند؟ آیا با توجه به نسبتی که بعضاً امروزه میان «حجاب زن» و «غیرت مرد» تصور می شود می توان ادعا کرد که مردان مؤمن و مسلمان در طی هجده سال نخستِ پس از بعثت پیام بر «بی غیرت» بوده اند؟ و اصولاً اگر بی حجابی و حتی «بدحجابی» این گونه که امروزه تصور می شود چنان تأثیر ویران گری بر دین و ایمان مردم دارد و تا این اندازه می تواند در گسترش فساد و فحشا و فروپاشی خانواده ها و رواج زنا نقش داشته باشد، چه گونه در طی پنج سال نخست حکومت پیام بر در مدینه این موضوع اساساً مورد توجه ایشان واقع نشد؟ این پرسش از آن جهت اهمیت مضاعف پیدا می کند که بدانیم در عصر جاهلیت در بین اعراب نه تنها حجاب مرسوم نبود، بل که پوشش عورت نیز بعضاً رعایت نمی شد. استاد شهید مطهری در کتاب «مسأله ی حجاب» در بحث «ستر عورت» می فرماید: «در جاهلیت بین اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب کرد» (مطهری الف: ). تفسیر برخی از مفسران از جمله علامه ی طباطبایی از آیات و سوره ی نور (قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم…) نیز مؤید همین نکته است. ایشان در این خصوص می فرماید:
«مقابله میان دو جمله: «یغضوا من ابصارهم» و «یحفظوا فروجهم» می رساند که مراد از حفظ فروج، پوشیدن آن از نگاه است، نه حفظ کردن آن از زنا و لواط. در روایت از امام صادق(ع) نیز آمده است که هر آیه ای که در قرآن درباره ی حفظ فروج آمده است، مربوط به حفظ از زنا است؛ جز این آیه که درباره ی حفظ از نگاه است. بنابراین ممکن است جمله ی اول (یغضوا من ابصارهم) با جمله ی دوم مقید گردد؛ یعنی در حقیقت، مدلول آیه، نهی از نگاه به فروج (عورت ها) و امر به پوشیدن آن باشد.»(طباطبایی /: ، نقل از نیک زاد )
بر اساس تفسیر علامه طباطبایی(ره) از این آیات ضرورت پوشیده داشتن عورت و نیز حرمت نگاه به عورت دیگران استفاده می شود (همان). ضمنا این نکته که مخاطب این آیه «مؤمنین» و «مؤمنات» هستند نیز قابل تأمل است. به عبارت دیگر قرآن حتی افرادی که در پوشاندن عورت خود کوتاهی داشته اند را نیز در زمره ی «مؤمنین و مؤمنات» به حساب آورده است.
نکته ی دیگری که از بحث مکتوب فوق استفاده می شود این است که حتی بعد از نازل شدن آیات حجاب نیز برخی از زنان – نظیر کنیزان و زنان غیرمسلمان – از رعایت حجاب مستثنا بوده و حتی از رعایت حجاب من
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 