پاورپوینت کامل آن سه رقم کذایی ۳۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آن سه رقم کذایی ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن سه رقم کذایی ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آن سه رقم کذایی ۳۵ اسلاید در PowerPoint :

۱. بالاخره درس اش تمام می شود. هرچه قدر هم که دفاع پایان نامه اش را طول بدهد و هرچه قدر که برای عقب انداختن سربازی بی خود و بی جهت به دانشگاه شهریه بدهید، بالاخره دفاع می کند و از روز دفاع اش شمارش معکوس شروع می شود برای غیبت خوردن. شش ماه است به گمان ام فرصتی که باید برود پلیس به علاوه ده، برگه هایش را بگیرد، درمان گاه برود و امضای پزشک را بگیرد که قبلاً عمل جراحی داشته یا نه، فشار خون اش سرِ جایش هست یا نه، چشم هایش سالم است یا نه و از محل تولدش استعلام بگیرد که از هجده ساله گی اش تابه حال چرا سربازی نرفته و یا شاید هم رفته و الآن دوباره هوس کرده که جای یکی دیگر برود و از دانش گاه گواهی بگیرد که درس اش تمام شده و همه چیز را که آماده کرد، ببرد پلیس به علاوه ده و تازه بفهمد که خیلی هم لازم نبود همه برگه های گواهی را جدی بگیرد! و بالاخره منتظر بنشیند تا یک روز خوب پاییزی یا زمستانی پست چی مهربان نامه ای بیاورد درِ خانه و تو امضا کنی و هی چشم هایت را ریز و درشت کنی و از این و آن بپرسی که این کد سه رقمی که این جا نوشته شده، یعنی شوهرت قرار است کجای این کشور برود؟ قرار است دوماه کامل نبینی اش یا قرار است هر روز برگردد خانه؟ قرار است سیاه شود و لاغر شود و پوست اش خشکی بزند و از قیافه بیفتد یا قرار است شکم اش را بگیرد و وسط قاه قاه خنده اش برایت تعریف کند که فلان کردیم و بهمان شد؟ برای چند لحظه همه چیز منوط می شود به رمزگشایی یک عدد سه رقمی.

۲. راست و دروغ اش پای خودشان؛ ولی می گفتند: شوهر حسنی افتاده بود ارتش، آن هم تابستان و آن قدر زیر آفتاب داغ نگه شان داشتند که تا چند وقت بعد از پایان دوره اش از گوش هایش خون می آمد! شوهر متین افتاده بود کرمان شاه آن هم درست زمانی که بچه شان تازه متولد شده بود و دکترها نمی دانستند زنده می ماند یا نه و در بهترین حالت نمی دانستند که نوزاد بعد از جراحی قلب عقب افتاده می شود یا نرمال می ماند. شوهرش مسئول چای شده بود. صبح ها بیدار می شد، سماور پادگان را آب می کرد و برای سربازها چای دم می کرد. متین می رفت بیمارستان و برمی گشت! برادر نرگس افتاده بود سیستان و بلوچستان، گفته بودند اگر از پادگان خارج شوند تضمینی بر زنده ماندن شان نیست؛ ظاهرا کشتن سربازها آن جا خیلی ثواب داشت! برادر مهدیه دیپلم بود. روز آخر سربازی اش به خاطر اشتباه سربازی دیگر تیر خورد و مُرد. برایش حجله گذاشتند! یکی دیگر افتاده بود جایی که روستاییان اطراف وقتی حاجتی داشتند نذر سربازها می کردند. سربازها از هر مسکینی مستحق تر بودند. مستحق یک دست کش! علی افتاده بود شمال، وسط جنگل. معروف بود که شب ها جن می آید. می گفت یک شب وقت کشیک خودم جن را دیدم. دوست اش از ترس سکته کرد! و….

چاره اش یک لیوان آب است. باید محکم باشی. مردها کمی که درس خوانده باشند و سرِ سوزن که غُد باشند و ذره ای که حس ظلم ناپذیری داشته باشند و صدالبته اگر در فامیل شان هم سابقه ی نرفتن به سربازی داشته باشند، همیشه آماده اند که سرشان را با افتخار بالا بگیرند و بگویند «من زیرِ بارِ سربازی نرفته ام». زن ها ولی جورش را می کشند؛ جورِ این که شوهرشان نمی تواند گواهی نامه بگیرد، نمی تواند قراردادی امضا کند، نمی تواند استخدام شود، نمی تواند از کشور خارج شود. چاره اش یک لیوان آب است.

۳. از آسمان یکی می رسد که در دقیقه ی نود، پاورپوینت کامل آن سه رقم کذایی ۳۵ اسلاید در PowerPoint را با سه رقم دیگر عوض می کند. همین طوری. محض رضای خدا. بدون این که بشناسیدش یا بشناسدتان. نه تو می فهمی چه شد نه شوهرت و نه هیچ کس دیگری و یک هو شوهرت می افتد یک جای خوش آب وهوا همین بغل گوش تان و صبح دوشنبه ای می رود. می دانی قرار نیست دوماه کامل نبینی اش ولی دیگر انتظار نداری همان عصر دوشنبه با لباس خاکی جلویت ظاهر شود و تو نشناسی اش. همه ی حرف های دیگران از مدت خدمت شوهرشان و برادرشان و پسرشان رنگ می بازد. جمعه می روید، کلاه سبز می خرید و دست کش و قفل در کمد و دربازکن خانه را می دهی که آن جا راحت کنسرو باز کنند و دفتر نت برداری هایش از کلاس های اخلاق و معارف و فتنه ی ۸۸ و چه گونه در بیابان جهت یابی کنیم و دُب اصغر چیست و دُب اکبر کدام است و خطای دید چیست و… را می خوانی. بد هم نیست. شنبه صبح زود می رود. دوشنبه عصر می آید. سه شنبه صبح زود می رود. پنج شنبه ظهر می آید. هر روز زنگ می زند. کسی می گفت این ها را مرخص می کنند که هزینه ی نیروهای نظامی کم شود. همین شام و نهار ساده ی این همه مرد جوان می فهمید یعنی چه؟ بگذریم از هزینه ی برق و آب و…. حتی از ۲۸ اسفند تا ۱۳ فروردین هم به شان مرخصی می دهند. یک تنوع عالی برای زندگی تو. می روی خانه ی مامان در اتاق خودت. عصرها به یاد قدیم می نشینی روی بالکن و با خانواده حرف می زنی و چای می نوشی، شب ها در اتاق خودت می خوابی. تا هر ساعتی که دل ات خواست به کارهایت می رسی. بدون این که نگران شام باشی یا مرتب کردن خانه یا.. .. خوب است. به تو خوش می گذرد. به تو که دغدغه ی اجاره ی خانه نداری و بچه نداری و مادرت همین جاست و درِ خانه اش به رویت چارطاق باز است. ولی شاید به دوست ات خوش نگذرد. همان که خانواده اش کرمان هستند و هیچ کسی را در تهران ندارد یا به آن دیگری که دو تا بچه دارد. بچه که نمی فهمد بابا سربازی است و حقوق ندارد یعنی چه؟ بچه پوشک می خواهد. مریض می شود. نصفه شب تب می ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.