پاورپوینت کامل همه ما موظفیم که خلیفهالله باشیم ۷۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل همه ما موظفیم که خلیفهالله باشیم ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همه ما موظفیم که خلیفهالله باشیم ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل همه ما موظفیم که خلیفهالله باشیم ۷۷ اسلاید در PowerPoint :

روز پنج شنبه ۲۲ خرداد در کنگره بزرگداشت محدث عالی مقام، حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام، بیانات ارزشمندی ایراد نمودند که متأسفانه در شماره پیشین افق حوزه به دلیل تراکم اخبار موفق به انعکاس مشروح آن نشدیم، طبق وعده ای که به خوانندگان محترم داده بودیم، مشروح بیانات معظم له را در این شماره تقدیم می نماییم.

آیه الله جوادی آملی در ابتدای سخنان خود ضمن خیر مقدم به حضار و تقدیر از برگزار کنندگان، کنگره با اشاره به جریان عرض دین محدث عالی قدر، حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام به محضر امام هادی علیه السلام اظهار داشتند: افکار و آراء خود را بر علوم قرآنی و عترت طاهرین عرضه کنیم، بعد از این که معلوم شد خوب فهمیده ایم، خودمان را بر خود قرآن و عترت عرضه کنیم. ما مادامی که فکر می کنیم، می فهمیم و مطلبی ارائه می کنیم، با علم کار داریم، که گوشه ای از این عرض علمی در جریان عرض دین عبدالعظیم علیه السلام مطرح است، اما این ها طلیعه راه است نه پایان راه، در علم حدیث و فقه، این روایت ها بر دین، عرض روایی می شود، در حکمت و کلام، این درایت ها بر دین عرض درایی می شود، اما این ها برای دین است تا معلوم بشود، فهمیدیم یا نه؟ و این طلیعه راه است.

معظم له ادامه دادند: آنی که وجود مبارک امام باقر علیه السلام به جابر دستور داد، فوق مسئله عرض روایات داریه است. امام باقر علیه السلام فرمود: جابر! خود را بر قرآن عرضه کن، نه برای این که بفهمی فقیه یا محدث نام آوری هستی. نه برای این که حکیم یا متکلم نام آوری هستی، این بحثش گذشت؛ اما حکمت و کلام را در درایه می طلبیم، اگر سما و روایات را در فقه و حدیث می طلبیم، همه این ها سرپل است برای این که معلوم شود ما خلیفهالله هستیم یا نه. امین الله هستیم یا نه. ولی الله هستیم یا نه.

ایشان افزودند: ما را برای این عناصر سه گانه خلق کرده اند، در هویت ما نوشته است که انسان خلیفهالله، امین الله و ولی الله است، اگر انسان کرامتی دارد، که دارد، به استناد کرمنا بنی آدم، سند این کرامت، خلافت اوست، انّی جاعل فی الارض خلیفه؛ اگر خلیفهالله است، مکرم است و سند این خلافت هم، علّم آدم الاسماء، است که اگر از اسامی الهی طرفی بسته است، می شود خلیفهالله. وقتی خلیفهالله شد از کرامت طرفی بسته است و الا، یک طائفه انهم کالانعام، طایفه دوم مثلهم کمثل الکلب، طایفه سوم مثلهم کمثل الحمار و چهارمین طایفه شیاطین الانس، این طوایف چهارگانه قلمرو او را جدا می کنند. پس ما مؤظفیم بعد از این که فقیه و محدث شدیم، حکیم و متکلم شدیم، ببینین خلیفهالله هستیم یا نه.

آیهالله جوادی آملی خاطرنشان کردند: در بخش انّا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض، انسان امین الله است، در بخش درایه هم، ذات اقدس اله ولی اولیای خودش است، الا انّ اولیاءالله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون، ببینید انّ ولیی الله الذی نزّل الکتاب و هو یتولی الصالحین، ما ولی الله هستیم یا نه؟ اگر در بحث های حوزوی و دانشگاهی بسنده کردیم، آن خطر ما را تهدید می کند که، کم نبودند عالمانی که در دوران فرتوتی، عوام مد شدند و عوامانه مردند و گفتند: من آن چه خواندم همه از یاد من برفت؛ این همه ما را تهدید می کنند که عوامانه بمیریم؛ چون سرمایه حوزه و دانشگاه سرمایه ابد نیست؛ آن خلیفهالله است که ابدی است، چون مستخلف عنه اش ابدی است؛ آن امین الله بودنش ابدی است، چون مستامن اش ابدی است؛ آن ولایت الهی اش ابدی است، چون آن مولی و مولا علیه اش ابدی است، اگر این چنین است، ما موظفیم آن چنان باشیم. مطلب دوم این است که ما چگونه خودمان را بر قرآن عرضه کنیم؛ این که مطلب علمی نیست، این جا دیگر از علم به عین آمد و از گوش به آغوش؛ این جا سخن از حوزه و دانشگاه نیست؛ این جا سخن از فقیه و حکیم نیست. این جا سخن از و من الیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعث ربک مقاما محمودا، اسرا/۷۹ است. ما باید ببینیمدر هویت اصلی، سر جای خود هستیم یا نیستیم؟ راهش این است که به ما فرمودند: قرآن صدر و ساقه اش با هم هماهنگ است و هیچ آیه ای با آیه دیگر ناهماهنگ نیست، ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا، نسا/۸۲ اول تا آخر قرآن و آخر تا اول قرآن همه از یک جا سخن می گویند. اگر در هویت اصیل و اصلی ما در تمام مدت زندگی؛ فراز و نشیب ما، گاهی یمین، گاهی یسار، گاهی چپ و راست و گاهی بالا و پایین نرفت و یک سان گفته ایم، انی وجهت وجهی للذی فطرالسماوات والارض حنیفا، انعام/۷۹ همه شئون مان الهی بود، می فهمیم قرآن در جانمان جا گرفته، این همان است که کانما ادرجت النبوه بین جنبیه و لیست بنبی، فرمود: اگر کسی اهل قرآن بود، به قرآن عمل کرد، اهل عترت بود، به عترت عمل کرد، گویا این در هویت او راه پیدا کرده است. پیغمبر و امام نیست، ولی تابع این هاست، چنین انسانی در درون گاهی به سود و یا زیان کسی بیندیشد یا حرف بزند، نیست.

مطلب سوم این است که آیا چنین افرادی در عالم هستند تا الگوی ما شوند؟ فرمود: بله! این چنین افراد درعالم هستند، همانند اهل بیت علیهم السلام، حضرت امیر علیه السلام وقتی اهل بیت علیهم السلام را معرفی می کند، گذشته از مقالات علمی و معنوی… می فرماید: این چنین نیست حالا این ها مسفر باشند، مروی عنه باشند، فقیه باشند و به همین عقل سما و درایه اکتفا کنند، این ها معارف قرآن را جا داده اند. اگر حضرت امیر علیه السلام می فرماید: انّ هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها، این ها ظرف اند، ظرف آن علم اند، آن علمی که ظرف نمی طلبد، مفاهیم است. این حقیقت است که ظرف خاص خودش را می طلبد. فرمود: عقل الدین عقل الوعایه والروایه لا عقل السما والدرایه، راهم هست، سما هم هست، اما این ها جان خودشان را جا داده اند؛ یعنی کاری که قرآن می کند، این ها هم می کنند. یعنی لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا، این کسانی هستند که بکم فتح الله، بکم یمسک، بکم ینزّل الغیث، خوب اگر لو انزلنا هذا القرآن علی جبل، او می شکند، ترک می خورد، این، نه برای آن است که الفاظ قرآن، آدم را متلاشی می کند، این به برکت آن انسان کامل و باطن قرآن است که بر کوه آن قدر فشار می آورد که تحمل ندارد. اگر کسی می توانست عقل الدین، عقل الوعایه والروایه شود، این هم می شد، بکم ینزل الغیث و بکم فتح الله. بکم یمسک السماوات، خیلی است! یعنی وجود مبارک ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که امروز خلیفهالله، امین الله و ولی الله اوست و دیگران شاگرد او هستند، ایشان اگر مسئله یمسک السماء مشکل جدی پیدا می کند. آیهالله جوادی آملی در ادامه بیاناتشان اظهار داشتند: مرحوم کاشف الغطاء یک فقیه عادی نیست، صاحب جواهر می گوید، من به حدت و شدت او فقیه ندیدم، او می گوید: قرآن از امام بالاتر نیست. اگر ثقل اکبر و اصغر است، در قلمرو طبیعت و ناسوت است؛ وگرنه اگر قرآن بالاتر از انسان کامل باشد، یعنی در قرآن حقایقی باشد که انسان کامل به آن دسترسی ندارد، این مصداق افتراقا است، ولی حضرت فرمود: لن یفترقا، یعنی آن جایی که قرآن هست، انسان کامل هم هست.

این حدیث به استناد اول ما خلق الله، نور جد توست، اول ما خلق الله، نور نبی توست، بالأخره قرآن یا اول الصادر است یا ثانی الصادر، اگر اول صادر است که همتای اوست و اگر ثانی صادر است، بعد اوست. این چنین نیست که قرآن یک درجه ای داشته باشد که انسان کامل نداشته باشد، اولین نوری که صادر شده کلام الله نبود، اولین نور کلمهالله بود. آن هم در کلمهالله ادماج شده، بنابراین بکم یمسک السماء خیلی بار دار. لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا همان کار ولایت را می رساند؛ وجود مبارک امام باقر علیه السلام به جابر می فرماید: خودت را بر دین عرضه کن ببین سر جایت هستی یا نیستی؛ اگر یک جور حرف زدی و جور دیگری عمل کردی، معلوم می شود خلیفهالله نیستی، چون اگر کسی خلیفهالله، امین الله و ولی الله باشد، لما وجد فیه اختلافا کثیرا، البته هر کدام از ماها قلمرو خاصی داریم و در همین محدوده ای که هستیم، دوگاه نیستیم که یک جور حرف بزنیم و جور دیگر عمل کنیم این طور نیست. مطلب چهارم این است که نه تنها آن ها عقل الدین عقل الوعایه و الروایه لا عقل السماء و درایه بلکه در تمام مظاهر، این ها دارند قرآن را پیاده می کنند. این ها وجود عینی قرآنند که از علم به عین آمد و از گوش به آغوش. ما حالا اهل گوشیم، او اهل آغوش است. این که جناب صدرالدین و امثال صدرالدین می گویند: از علم به عین، از گوش به آغوش، یعنی ببین، برو بیرون؛ ببین با قرآن هستی یا نه؟ این، راه دارده برای این که ما تنها اهل اندیشه، مفهوم و اهل علم حصولی نیستیم، این هویت ما مجرد است؛ هویت ما منفوخ با آن نفخت من روحی، او هماره نافخ است، این که زمان ندارد. بنابراین اگر گفته شده این ها عقل وعاء و درایه دارند نه تنها عقل سماء و روایه و شما خودتان را عرضه کنید، برای این که ما غیر از این علوم حصولی و مفاهیم، یک هویت اصلی داریم، این هویت اصلی و خویشتن ما که امر ذهنی نیست، عینی است، این همان فطرت ماست، همان فألهمها فجورها تقواها است، ما از آن راه، به خدایمان باید مرتبط شویم، خودمان را با این ترازو عرضه کنیم، این که گفته اند، زنوا قبل ان تنزنوا، حاسبوا انفسکم قبل ان تجاسبوا، قبل از این که شما را وزن کنند خودتان را وزن کنید، نه این که اعمالتان را وزن کنند، معلوم می شود ما با آن میزان ارتباط داریم، آن میزان دیگر از علم حصولی سخن به میان نمی آورد، ماییم و مشهودات درونی ما و راه دل ما، که قلب مؤمن عرش خداست.

سخن ران کنگره افزودند: این نفخه ای که فرمود: نفخت فیه من روحی، آیا یعنی یک بار نفخ کردم، تمام شد؟! یا حدوثاً و بقائاً تابع آن نافخ است، این قرآنی را که فرمود: شما تمسک به ثقلین کنید، به ثقل اکبر و ثقل اصغر؛ این قرآن ثقل اکبر است، حبل الله است، احد طرفیه بیدالله سبحانه و تعالی است، این قرآن را خدا نازل کرده است، یعنی انداخت یا آویخت؟ این قرآن را خدا نازل کرده یعنی چه، یعنی آن طوری که باران را نازل می کند، معاذالله قرآن را نازل کرده است؟ که قرآن فقط این جاست، اگر این جاست دیگر تا دنی فتدلّی نمی تواند برود، این را آویخت، نه انداخت. به دلیل احد طرفیه بیده سبحانه و تعالی، اگر حبل الله است، حبل یعنی چه؟ کدام حبل می تواند انسان را از ته چاه بیرون بیاورد، این طناب های لوله شده بافته شده طناب فروشی ها مشکل خودشان را حل نمی کند تا کسی به این ها بچسبد. طناب انداخته، کسی را نجات نمی دهد، طناب آویخته، مشکل گشاست. فرمود: این طناب را بگیر، إقرا فارقاً، یک طرف طناب دست من است، احد طرفیه بیده سبحانه و تعالی و طرف الاخر بایدیکم، إقرا فارقاً، خوب اگر این طناب انداخته است نه آویخته؛ وقتی حق داریم درباره قرآن سخن بگوییم که خلیفهالله باشیم چرا؟ فرمود: این قرآن مثل شرایع صاحب شرایع نیست که صاحب جواهر بگوید: قال، اقول. شرح هر متن، خواه شرح مزجی باشد، خواه شرح قال اقول. یک وقت شرح قال اقول است نظیر متن تجرید و علامه شرح کرده و می گوید: قال محقق طوسی و اقول، یا شرح مزجی است که صاحب جواهر، شرایع را شرح کرده، معنایش این است که محقق حرفش این و حرف من هم این است. اما مفسر می گوید: قال الله و اقول. خوب تو چه حق داری که بگویی قال، اقول؟ مگر این که خلیفه او بشوی، وقتی خلیفه او شدی، حرف او را می زنی، نه حرف خودت را؛ آن وقت مجاز هستی که تفسیر کنی. این، شرایع و تجرید نیست که شرح کنی، همه ما موظفیم که قرآن را تفسیر کنیم، چرا؟ برای این که به ما گفته اند خودتان را بر قرآن عرضه کنید، ما وقتی ندانیم قرآن چیست، چطور خودمان را بدان عرضه کنیم؟

ما باید اول میزان را بسنجیم و دوم وزن را بفهمیم تا خودمان که موزونیم و کالاییم، خودمان را در یک کفه بگذاریم و آن وزنه را در کفه دیگر و بر این شاهین بسنجیم. همه ما موظیفم ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.