پاورپوینت کامل رابطه اخلاق و سیاست از دیدگاه امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رابطه اخلاق و سیاست از دیدگاه امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رابطه اخلاق و سیاست از دیدگاه امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رابطه اخلاق و سیاست از دیدگاه امام علی« علیهالسلام » ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۹۷
چکیده
این نوشتار ، کوششی در جهت تبیین نظری رابطه اخلاق و سیاست در گفتمانحکومتی امام علی علیهالسلام است . نگارنده درپی پاسخ به این سئوال اصلی است که نگرش ودیدگاه امام علی علیهالسلام در خصوص رابطه اخلاق و سیاست چیست و چه الگویی ارائهمیکند ؟ در پاسخ به آن فرضیهای طراحی نموده که عبارت است از این که : «از دیدگاهامام علی علیهالسلام اخلاق و سیاست ارتباط تنگاتنگی داشته ، به گونهای که «سیاست مبتنیبر اخلاق» الگوی ارائه شده از سوی امام میباشد . جهت آزمون فرضیه فوق نوشتار ، دریک مقدمه و دو بخش سازماندهی شده که در مقدمه ، طرح تحقیق ارائه و در بخش اولپژوهش ، گفتمانها و دیدگاههای اندیشمندان و فلاسفه سیاسی غرب و اسلام در ادوارمختلف کاویده شده و در بخش دوم ، دیدگاه امام علی علیهالسلام در مورد دو مقوله اخلاق وسیاست مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و معیارها و مصادیق رابطه آن دو مشخص شدهاست و در پایان به این نتیجه رسیدیم که امام علی علیهالسلام معتقد به یک «سیاست اخلاقی»در حکومتداری میباشد و اخلاق را به عنوان یک عنصر نظارتی درونی برای مهار وکنترل قدرت تلقی نموده و هرگز بین آن دو مقوله تفکیک قائل نمیشود و سیاستمنهای اخلاق را سیاست اسلامی نمیداند .
مقدمه
طرح موضوع
اخلاق و سیاست از مهمترین مقولاتی است که بشر همواره در مسیر زندگیاش به آنمحتاج بوده است . با کمی تعمق و غور در تاریخ بشر روشن میگردد که در ادوار مختلف ،فرمانروایان و حاکمان با این دو مقوله حیاتی به گونهای متفاوت برخورد نمودهاند بهگونهای که پیامدهای آن جامعه را تحت تأثیر خود قرار داده است .
برخی از آنها بین این دو مقوله تفکیک قائل شده و سیاست منهای اخلاق را سرلوحهتصیمات خویش قرار دادهاند و هیچگونه رابطهای بین آنها قائل نیستند . در مقابل دیدگاهدیگری است که قائل به تلفیق این دو مقوله و برقراری رابطه عمیق بین آنها است وسعادت جامعه را در گرو اخلاقی بودن سیاستهای آن جامعه تلقی نمودهاند .
در بخش اول در مبحثی تحت عنوان چارچوب نظری به بررسی گفتمانهای مختلف ،در موضوع اخلاق و سیاست و رابطه آن دو در مکاتب و دیدگاههای اندیشمندان وفلاسفه سیاسی خواهیم پرداخت .
اهمیت موضوع از آنرو قابل توجه است که درک دیدگاه امام علی علیهالسلام از رابطه بیندین و سیاست ، برای کسانی که خود را پیرو محض آن حضرت میدانند و او را الگویکامل و تمام عیار «انسانِ اسلام» میشمارند رهیافتی زنده و واقعی در عرصه زندگیسیاسی نشان میدهد .
بررسی جایگاه و نقش اخلاق در سیاست و تعامل این دو با یکدیگر یکی ازدغدغههای اصلی فلاسفه سیاسی و صاحبان اندیشه در طول تاریخ بوده است . براینمونه پیشگامان اندیشه سیاسی در یونان باستان ، سیاست را بر پایه اخلاق استوارکردند . سقراط معتقد بود که دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز ، مردم را با وظایفاخلاقی خود آشنا سازد . افلاطون نیز در کتاب جمهوریت ، حکومتها را با معیاراخلاقیات محک میزند و در نگاه ارسطو سیاست وسیلهای برای نیل به سعادت و زندگیاخلاقی است . لذا ارسطو در کتاب اخلاق نیکو ماخوس ، اخلاق را به عنوان مدخلی برسیاست میشناسد و پیوند میان این دو مفهوم ، زیربنای تفکر فلسفی او را تشکیلمیدهد . چه او سیاست را دانش برتر و غایت آن را خیر انسان تلقی میکند یعنی همانچیزی که علم اخلاق در پی آن است . در آیینهای بودایی ، یهودی ، مسیحی و اسلام ،رستگاری و نوع بشر از مسیر عمل به فضیلتها و تعالیم اخلاقی ، محور حرکت انسان راتشکیل میدهد .
این موضوع ، اذهان متفکران دورههای متفاوت در غرب و شرق را به خود مشغولداشته است . کوتاه سخن این که تمام حکما ، متکلمان و اندیشهورزان در سراسر حیاتبشر هر کدام به زبان و شیوهای ، اخلاق و پیوند آن با سعادت و رستگاری انسان را موردتوجه قرار دادهاند . به همین لحاظ تاریخ اندیشه سیاسی در واقع کوششی است برایتبیین سیر تطور و تحول اندیشهورزی و نظریهپردازی در خصوص کم و کیف رابطه میاناخلاق و سیاست و تشخیص شرایطی که یکی بر دیگری چیرگی یافته است .
بنابراین ، لازم است قبل از پرداختن به بینش امام علی در این موضوع ، مختصرادیدگاههای پیشگامان اندیشه سیاسی مورد کاوش قرار گیرد ، تا از یک سو چارچوبمفهومی مناسبی برای تحقیق ارائه و از سوی دیگر تفوق و برجستگیهای دیدگاه امامعلی علیهالسلام بر سایر نگرشها آشکار گردد . و همچنین روشن گردد که با توجه به ویژگیهایخاص جامعه ما ، تنها الگوی ارائه شده از جانب امام علی علیهالسلام میتواند موجب سعادت ورستگاری فرد و جامعه گردد .
پایه اصلی اخلاق در بینش امام علی علیهالسلام آموزههای وحیانی و تعالیم اسلامی است .در اندیشه اسلامی ریشه اخلاق ، مذهب بوده و باید و نبایدها را دین مشخص میکند امادر اندیشه سیاسی غرب اخلاق بیشتر متکی بر عرف ، تاریخ و فرهنگ میباشد و کمتر ازحوزه دین سیراب میشود . حتی برخی از متفکران پستمدرن غربی ، اخلاق رادستساز بشر تلقی میکنند . روشن است در جامعه دینی ایران ، الگوهای غربینمیتواند پاسخگوی نیازهای معنوی انسان باشد .
بخش اول : چارچوب نظری و بیان تئوریها و گفتمانهای مختلف
به طور کلی در جوامع مختلف وجود یک نظام اجتماعی ، مبتنی بر زنجیرهای ازاصول ، هنجارها ، ارزشها و الگوهایی است که معمولاً اخلاق نامیده میشود . به تعبیرجامعهشناسان اخلاق همانند خونی است که به صورت پنهان در پیکر جامعه و نهادهایاجتماعی در جریان است . از این دیدگاه هیچ نهاد ، حرفه و قلمرویی نیست که قادر باشدفارغ از اخلاق که مرزهای سلوک و رفتار به هنجار را معین میکند به حیات مشروع خودادامه دهد . اخلاق هر جامعه ملاک و معیار بایدها و نبایدهای آن را تعیین نموده و انساناجتماعی را در مسیر زندگی هدفدار و غایتمند خود در مسیر کمال ، فضیلت و سعادتهدایت میکند .
مقوله اخلاق هم خاستگاه دینی دارد و هم متأثر از عرف ، فرهنگ ، تاریخ ، طرز تلقیو سایر پدیدههای اجتماعی میباشد ، به طوری که در چنبره تاریخ این اصول ، ارزشها وهنجارهای پایدار ، مقدس و صیقل یافته تا یک پارادایم و نمونه عالی و مقبول رفتارفردی و جمعی را شکل دهند . بنابراین اخلاق هر جامعه برآیند و محصول تعاملآموزههای دینی و باورهای اثبات شده در عرف است . حال وقتی مقوله اخلاق واردعرصه سیاست میشود مسأله صبغه دیگری پیدا نموده و بسیار پیچیده و تناقضآلودمیگردد ، که این تناقض از خود مفهوم و ماهیت سیاست سرچشمه میگیرد .
به همین علت است که رابطه اخلاق و سیاست در طول تاریخ به عنوان یک حوزهایکه افکار و آراء مختلف را معطوف به خود کرده تا برای حل آن اندیشه کنند ، و این امرمختص اندیشه اسلام و آراء متفکران اسلامی نیست بلکه در دنیای باستان و بعد دراندیشه مسیحیت همواره این بحث جولانگاه فکری فلاسفه و اندیشمندان بوده است .برای نمونه پیشگامان فلاسفه و خداوندان اندیشه از «کنفوسیوس» ، «بودا» و «زرتشت»تا«افلاطون» و «ارسطو» هر کدام به نوعی در باب فضیلت و اخلاق و تعامل آن با زندگیسیاسی و پدیده قدرت ، آموزهها و تعالیمی را از خود باقی گذاشتهاند و همگی به دنبالایجاد یک جامعه فضیلت محور در عصر خود بودهاند .
این روند در دورههای بعدی نیز ذهن فلاسفه را به خود مشغول نموده است و شاهداین هستیم که بحث تعامل اخلاق و سیاست موجب پیدایش نحلهها و مکتبهای فکریمتفاوتی در طول تاریخ شده است .
قبل از ورود به مبحث اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی و چگونگی آن در باور واندیشه امام علی علیهالسلام لازم است به اجمال دیدگاهها و آراء فلاسفه و متفکران غربی را دردورههای مختلف درباره این موضوع ، نقش اخلاق در زندگی سیاسی و رابطه آن دومفهوم با یکدیگر را مرور کنیم تا به چارچوب مفهومی مناسبی دست یابیم .
۱ . اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی غرب
الف . اخلاق و سیاست در یونان باستان
در یک بینش کلی راجع به یونان باستان میتوان گفت : خداوندان اندیشه سیاسی آنعصر ، سیاست را بر پایه اخلاق بنا کردند ، برای نمونه سقراط بر این باور بود که دانشسیاسی باید مقدم بر هر چیز ، مردم را با وظایف اخلاقی خود آشنا سازد . شاگرد ویافلاطون در کتاب «جمهوریت» حکومتها را با معیار اخلاقیات محک میزند . افلاطونمعتقد است هدف حکمران باید معطوف به خوشبختی و سلامت اخلاقی جامعه باشد واز نظر او سعادت به نحو آشکاری با اخلاق بستگی دارد .(۱۹۱) و ارسطو نیز به تبع استاد خوددر کتاب اخلاق نیکوماخوس ، اخلاق را به عنوان مدخلی بر سیاست قرار میدهد و پیوندمیان این دو مقوله بستر تفکر فلسفی او را شکل میدهد . ارسطو ، اداره شهر را مبتنی براخلاق دانسته و عمل مطابق عقل را مبنای عمل اخلاقی میداند . به عبارت دیگر دربینش ارسطویی موضوع اخلاق تصمیم عقلانی درباره اموری است که به ما بستگی داشتهو ما قادر به تحقیق آن هستیم .(۱۹۲) در اندیشه ارسطو ، سعادت تنها در زندگی مدنی تحققیافته و این زندگی جز با عمل به فضیلت که موضوع بحث اخلاق است قابل وصول نیست .لذا مفهوم سعادت از مجرای اخلاق و در عرصه مطلوبترین نظام سیاسی مطرحمیشود . بنابراین وی جامعهای را سیاسی میداند که اخلاقی باشد . تعبیر وی چنیناست : «جامعه سیاسی باید فضیلت را پاس بدارد»(۱۹۳) در نتیجه ذهن متفکران و فلاسفهباستان معطوف به این عرصه از اندیشه بوده و آنان دنبال چارهجویی و ارائه الگوی نظریدر اینباره بودند .
ب . اخلاق و سیاست در قرون وسطی
در تاریخ اندیشه سیاسی غرب ، قرون وسطی که بیش از ده قرن را در خود جایمیدهد ، حائز اهمیت است . چرا که آغاز آن مصادف است با انحطاط اخلاقی و بحرانمعنوی ناشی از تعارض دین و سیاست یا کلیسا و حکومت ، و پایان آن زمانی است کهماکیاولی در عرصه تاریخ اندیشه ظهور نموده و بنیان اندیشه و اخلاق سیاسی را دگرگونساخت . ویژگی عمده این دوران هژمونی کلیسا و تکریم بیش از حد قدرت بر مبنایتعالیم مسیحیت و نظرات ارسطو میباشد .(۱۹۴)
در حقیقت در این دوره همه چیز متأثر از کلیسا و آموزههای مسیحیت بود . و قدرتسیاسی در دست اسقفها و کلیساها قرار داشت و آنها خود را صاحب اختیار تاممیدانستند و مدعی اعمال سلطه بر دولت بودند . در واقع دولت آلت اجرای مقاصدمذهبی بود . لذا دو پدیده اخلاق و سیاست آن چنان در هم آمیخته شدند که قابلتفکیک نبودند . عمدهترین متفکر این دوران «آگوستین» است که بر این باور است کهدستگاه حکومت تا مادامی مشروعیت دارد که منافع و اهداف اخلاقی افراد یک جامعه راتأمین کند و مردم صاحب حکومت عدل باشند .(۱۹۵)
از میان دیگر چهرههای اخلاقی تفکر سیاسی قرون وسطی «توماس آکویناس» استکه در اثر معروف به «کتاب خداشناسی» مباحثی راجع به سیاست و اخلاق و مسائلاجتماعی مطرح نموده است . وی نیز به اهمیت نقش اخلاق در زندگی سیاسی پی برده وتوصیههایی را بیان میدارد .
ج . اخلاق و سیاست در دوره رنسانس
رنسانس ، نوزایی فکر و اندیشه ، تحولی شگرف بود که به دوران تاریک قرون وسطی وحاکمیت کلیسا پایان داد . ویژگی عمده این دوران ، آزادی وجدان انسان از سلطه اربابکلیسا و تجلی دوباره روح نقد و انتقاد بود که یکی از بزرگ ترین متفکران این دوره گذاردر عرصه سیاست ، «نیکولو ماکیاولی» میباشد . ایده اساسی ماکیاولی تفکیک حوزهاخلاق از سیاست بود و توصیههایی را در این زمینه به شهریاران عرضه میدارد . براینمونه به شهریار توصیه میکند که با حفظ ظاهر باید نشان دهد که اعمال و رفتارشمبتنی بر اصول تقوا و اخلاق است ولی در عین حال از هر وسیلهای در جهت استحکامقدرت خود فروگذار ننماید . چه از نظر او دولتها را نمیتوان با دعا و موعظه مسیح ادارهکرد زیرا در بسیاری از موارد ناگزیرند برخلاف اصول عمل کنند .(۱۹۶)
جالب است گفته شود ماکیاولی آگاهانه عمل خلاف اخلاق را در سیاست توصیهمیکند چون در اکثر موارد برای دادن چنین توصیههایی پوزش میطلبد . و برای توجیهعملش چنین دلیل میآورد که «چون مردم ذاتا بد جنس و بد نهاد هستند باید باشیطنت با آنها رفتار کرد .»(۱۹۷)
به عقیده صاحب این قلم ، با مطالعه کتاب «گفتارها» واضح میشود که ماکیاولیمعتقد به تفکیک بین اخلاق عمومی از اخلاق دولتی یا حکومتی است . در واقع ماکیاولینظام اخلاق عمومی را نفی نمیکند و حتی تصور وجود آن در قلمرو حاکم را ضروریمیداند و آن را شدیدا توصیه میکند . و حتی وجود اخلاق در هر جامعه را موجبپایداری نظام سیاسی حاکم تلقی میکند . در اینباره میگوید : «آنجا که اخلاق جامعههنوز فاسد نشده است ، آشوبها و اغتشاشها زیان به بار نمیآورد ولی آنجا که فسادرخنه یافته است بهترین قوانین سودی نمیبخشد .»(۱۹۸)
به هر حال در این دوره نیز مقوله اخلاق و سیاست و رابطه بین آن دو و نحلههایفکری متعددی را به وجود آورده است .
د . اخلاق و سیاست در دوره مدرنیته
در این دوره بیشتر متفکران ، راجع به اخلاق و سیاست ، دیدگاههای خاصی رامطرح نمودهاند . که در بین آنها امانوئل کانت (۱۸۰۲-۱۷۲۴) و هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰)برجستهتر به نظر میرسند . که مختصرا دیدگاه هر کدام ارائه میشود .
کانت و نظریه وجدان اخلاقی
کانت کلیه نظامها و مسلکهای اخلاقیای را که براساس نفعپرستی بنا شدهاند ، ردمیکند و معتقد است چیزی فراسوی لذت و سود و سعادت برانگیزاننده فعل اخلاقیاست ، و آن «وجدان» است به عبارت دیگر از نظر کانت محرک عمل انسان نبایدتحریکات و عوامل خصوصی دریافتی از محیط باشد بلکه ملاک قاعدهای پذیرفته شدهدر ذهن و درون ما است که به آن وجدان میگوییم . در بینش کانت آنچه اهمیت داردعلت عمل میباشد نه آثار بیرونی و فیزیکی آن . لذا عمل انسان وقتی نیکو است که باقصد اخلاقی انجام شده باشد یعنی عمل با وجدان تکلیف ، (وجدان با اطاعت از قانون)همراه باشد . و آن وجدان است که قانون خوب میسازد و میتواند در حوزه فرد و اجتماعمورد استفاده قرار گیرد . یعنی قوانینی که برخاسته از وجدان باشند ، میتوانند دولت وجامعه را به سعادت برساند .
ژان ژاک روسو (۱۷۷۰-۱۷۱۲)
برخی معتقدند که اگر هدف از اخلاقی کردن سیاست ، توجه به آرمانهای مشروعانسان در جامعه مدنی ، تأمین امنیت ، گسترش عدالت و استقرار آزادی باشد ، روسو راباید پیشگام این طرز فکر دانست . زیرا او در تمام آثارش درپی رشد و تعالی انسان است .نظریه قرارداد اجتماعی وی در تکاپوی یافتن راهحل عملی برای انسان است . به طوریکه هم آزادی انسان حفظ شود و هم آرمانهای مشروع وی را عملی سازد . وی این را ازکارکردهای دولت میداند .
بنابراین در نگاه روسو بین اخلاق به مفهوم مورد نظر وی و سیاست و دولت رابطهایاساسی وجود دارد .
و . اخلاق و سیاست در دیدگاه پست مدرنیتها
نیچه به عنوان بنیانگذار تفکر پستمدرن ، آراء و اندیشههای عصر مدرنیته را بهچالش کشیده و به طور کلی تمدن مسیحی اروپایی را به باد انتقاد گرفت . وی معتقد بودتمام فضایلی که در تعالیم مسیحی به عنوان کمال و تعالی انسان مورد ستایش استمانند : رضا ، تسلیم ، فروتنی ، ترحم ، عدل ، محبت و . . . باطل است و اینها عامل بدبختیو انحطاط انسان اروپایی شده است . این تفکر در عصری است که غرب دچار نیهیلیسم(هیچانگاری) شده است . نیهیلیسم به تعبیر نیچه عبارت است از این که :
«والاترین ارزشها از ارزش خویش میکاهند» .(۱۹۹)
به عبارت دیگر هیچانگاری بحرانی است در معنا و ارزشها یعنی انسان یک لحظهاحساس میکند که ارزشهای گذشته به درد زمان حال نمیخورد و میبایستارزشهای جدید جایگزین گردد . لذا به عقیده وی غرب در این وضعیت به سر میبرد .وی میگوید : ارزشهایی که سایه بر حیات و زندگی انسان دارند از سه چیز نشأتمیگیرند . فلسفه ، مذهب و اخلاق . که وی سعی دارد هر سه را نقد کرده و ارزشهایجدیدی را پایهگذاری نماید . زیرا بر این باور است که اینها ، ارزشهایی هستند که باعثپوچانگاری و انحطاط انسان اروپایی شدهاند ، اینها ضد زندگی انسان است و میبایستشالوده آنها را شکست . او به صراحت بیان میدارد که این اخلاق مسیحی است که عاملانحطاط غرب شده است ، لذا نخستین اقدام برای خروج از انحطاط را فاصله گرفتن ازاخلاق مسیحی میداند . زیرا اخلاق مانع تفکر انسان میشود . لذا میبایست از فراسوینیک و بد به ارزشها نگریسته شود به همین خاطر نام کتاب خود را «فراسوی نیک و بد»میگذارد و خودش را جزء اخلاقستیزان معرفی میکند .(۲۰۰)
به نظر میرسد علت اصلی چنین بینشی در این است که وی اصلاً معتقد به هیچماوراء و متافیزیکی نمیباشد و با ردّ ماوراء ، مذهب را کنار گذاشته و از آنجا که اخلاق نیزریشه در آموزههای مذهبی دارد به تبع پایه آن را نیز میزند . و میگوید : «اخلاق باعثخودتباهی ما میشود» .
بنابراین از منظر نیچه و پستمدرنیستها اخلاق امری نسبی و تئوری مطلق اخلاقیو اخلاق قانونمند امری موهوم است .
به هر حال امروزه غرب دچار بحرانی در معنا شده و از کمبود معنویت و اخلاق رنجمیبرد . و تنها راه نجات غرب ، تقویت پایههای زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی باآموزهها و مؤلفههای اخلاقی میباشد .
۲ . اخلاق و سیاست و حکومت در اسلام
این قسمت از نوشتار ، درصدد تبیین مفهوم اخلاق از نگاه اسلام و اندیشه سیاسیمعطوف به آن است و میکوشد کلیاتی از موضوع مورد بحث را ارائه و دیدگاههایمتفکران اسلامی را در این خصوص مورد کاوش قرار دهد و در بخش دیگر به تبیینبینش امام علی علیهالسلام درباره به اخلاق و سیاست در رابطه بین آن دو پرداخته میشود .
در دین اسلام ، عمدهترین منبع هدایت و راهبری اخلاق انسان در عرصه زندگیفردی و اجتماعی ، قرآن کریم است و در کنار این منبع عظیم الهی ، منابع دیگری نظیر :سنت ، عقل و اجماع قرار دارد .
به طور کلی از دیدگاه اسلام اخلاق عبارت است از «مجموعه ملکات نفسانی ، صفات وخصائص روحی که انسان را به سمت تعالی و سعادت هدایت میکند .(۲۰۱) در اسلام علماخلاق بعد از علم الهیات و خداشناسی از مهمترین امور انسان در عرصه زندگی معنویبه شمار میآید . در اینباره امام موسی کاظم علیهالسلام میفرمایند :
«لازمترین علم آن است که تو را به پاکسازی دل و (تهذیب باطن) رهبری کند وتباهی و فساد دل را بر تو آشکار سازد .»(۲۰۲)
در تفکر اسلامی ، برخلاف مکاتبی که خاستگاه و پشتوانه اخلاق را وجدان ، عرفو . . . تلقی میکنند ، عقیده بر این است که وجدان بشری به تنهایی قادر به هدایت انساننیست بلکه باید به آن ایمان به خدا و آموزههای وحیانی افزوده شود . چرا که تمامفضیلتها و کمالات بشری در فراسوی انگیزههای سودمندی ، لذت و سعادت مطرحاست و مبتنی بر رابطه معنوی و رضایت خداوند متعال میباشد . به عبارت دیگرخاستگاه اولیه اخلاق در بینش اسلامی ، دین و تعالیم مذهبی میباشد .
اهمیت اخلاق در اسلام چندان است که پیامبر آن در سخنی مشهور فلسفه بعثتخویش را تکمیل و تتمیم فضیلتهای اخلاقی میداند : «بعثتُ لاُتِمّم مکارمَ الاخلاق»
جاودانهترین اثر دین اسلام که قرآن است ، کتابی است سرشار از آموزههای اخلاقی .در این کتاب به آیات زیادی درباره آموزههای اخلاقی مانند قسط و عدل ، ظلمستیزی ،امانتداری ، صلحطلبی ، وفای به عهد ، صداقت و آزادی برمیخوریم که به برخی از آنهااشاره میشود :
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(۲۰۳) کههدف از ارسال پیامبران را برقراری قسط و عدل در جامعه معرفی میکند .
«وَلِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ»(۲۰۴) که هدف ازآمدن انبیاء را برقراری عدالت و ظلمستیزی میداند .
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(۲۰۵) این آیه میتواند مبنای روابط سیاسی و بستنقراردادها و پیمانها باشد .
«وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً»(۲۰۶) که هر کس در مقابل عهد و پیمانها مسئولهست .
به هر روی آیات زیادی دال بر رابطه اخلاق و سیاست در قرآن آمده است که در اینمقال ، مجالی برای توضیح بیشتر نیست .
در اسلام حکومت و حاکمیت با واژههای ولایت و خلافت مترادف است و منشاءقدرت سیاسی و اقتدار ، خداوند متعال است . به طوری که در قرآن کریم به این مطل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 