پاورپوینت کامل فصل چهاردهم; عاشورا در آینه ادبیات ۹۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فصل چهاردهم; عاشورا در آینه ادبیات ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصل چهاردهم; عاشورا در آینه ادبیات ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فصل چهاردهم; عاشورا در آینه ادبیات ۹۱ اسلاید در PowerPoint :

۱۴۹

عشق و علاقه شیعیان همواره در طول تاریخ جلوه های گوناگونی داشته که یکی
از جلوه های زیبای آن را می توان در حوزه شعر و شاعری مشاهده کرد. از زمان
ائمه علیه السلام شاعرانی بودند که عشق و ارادت خود را به مولایشان اباعبداللّه
الحسین علیه السلام در قالب شعر عرضه می داشتند.

در این فصل ضمن معرفی چند منشاء عاشورایی، اشعاری را از شعرای
معاصر درباره عاشورا و امام حسین علیه السلام با هم می خوانیم:

اولین شعراء که درباره عاشورا شعر گفته اند

موضوع قیام امام حسین علیه السلام از اواسط قرن سوم در ادبیات فارسی در قالب
تمثیل ها و استنادها و اشاراتی به مقتل امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا وارد شد.

نخستین شاعر ایرانی که در مدح امام حسین علیه السلام شعر سرود کسایی مروزی
است از چهره های شاخص در باب پرداختن به موضوع عاشورا پیش از عهد
صفوی ابن حسام است. وی شاعری بود که بیشتر و آثارش مربوط به وقایع
عاشوراست.

اولین سرایندگان در رثای امام حسین علیه السلام و یاران گرامی اش

۱. برخی معتقدند سلیمان بن قتّه اولین کسی است که در رثای امام حسین علیه السلام
و یارانش شعر سرود.

۲. شیخ مفید و خوارزمی و ابن جوزی معتقدند عقبه بن عمرو اسهمی اولین
شعر را سرود.

۳. یکی دیگر از اولین سرایندگان در رثای امام حسین علیه السلام و یارانش، خالدبن
معدان است.

و اما ترجمه ابیاتی از شعر این شاعران به ترتیب در ذیل آمده است.

شعر سلیمان بن قته

بر خانه های آل محمد صلی الله علیه و آله گذر کردم و آنها را مانند قدیم پر ندیدم، آیا
نمی بینی که خورشید به خاطر فقدان حسین علیه السلام بیمارگونه شده و شهرها به خود
لرزیده اند.

آنها محل امید بودند ولی بعد تبدیل به مصیبت شدند، مصیبت هایی بزرگ و
عظیم.

آیا فقیران قبیله قیس از ما گدایی کنند و ما به آنها عطا کنیم و اگر روزی پای ما
کج رود ما را بکشند؟!

شعر عقبه بن عمرو اسهمی

اگر چشم من آرام باشد در حالی که شما در این جهان در ترس باشید خدا
کند که سویش تار شود.

بر قبر حسین علیه السلام در کربلا گذر کرد و اشک های زیادی برای او از چشمانم
سرازیر شد.

پیوسته برای او گریه می کنم و در غم او مرثیه می خوانم…

… سلام بر ساکنان قبرهایی که در کربلا قرار دارد.

سلامی در واپسین لحظه ها که جریان بادها هر صبح و شام آن سلام را به او
برساند.

شعر خالدین معدان

ای پسر دختر محمد صلی الله علیه و آله سر تو را آوردند در حالی که آغشته به خون بود

… تو را تشنه کشتند و تاویل و تنزیل قرآن را درباره تو رعایت نکردند از
اینکه تو کشته شدی شادی کرده. تکبیر می گویند در حالی که با کشتن تو در واقع
تکبیر و تهلیل را نیز کشتند…

معرفی شاعران مطرح عاشورایی

یکی از جهات و جلوه های عظمت ملکوتی امام حسین علیه السلام و نهضت الهی
آن حضرت رویکرد سخن سرایان و هنرمندان نسبت به تعظیم و تکریم
شخصیت آن حضرت و بازتاب وسیع و بزرگ روز عاشوراست. چنانکه کثرت
آثار در این باره آنچنان فراوان است که محاسبه دقیق آن امکان پذیر نیست و به
علاوه شعور ارادت شاعران و هنرمندان در این عرصه نه تنها زوال نیافته بلکه به
مرور زمان به طرز شگفت انگیزی افزایش یافته است. به گونه ای که می توان گفت
هیچ شخصیتی در طول تاریخ تا به این مرتبه مورد تجلیل و تکریم اهل ذوق و
اهل قلم قرار نگرفته است و درباره هیچ رویدادی چون قیام عاشورا قلم فرسایی
نشده است.

و اما معرفی چند چهره ماندگار در ادبیات عاشورا:

کمیت بن زید اسدی

از شاعران برجسته شیعه که سروده هایش درباره اهل بیت و مرثیه امام
حسین علیه السلام معروف است. کنیه او «ابوالمستهل» و اهل کوفه بود. هواداری شدید از
بنی هاشم می کرد و با سروده هایش آنان را می ستود. مشهورترین شعرش
«هاشیمات» است. «در وی خصالی بود که هیچ شاعر نداشت: خطیب بنی اسد،
فقیه شیعه، سوارکاری دلیر، بخشنده و تیرانداز بود و در میان قومش کسی مهارت
او را در تیراندازی نداشت. ولادتش در سال ۶۰ و وفاتش در سال ۱۲۶ هجری
بود. این شاعر برجسته، زبان شعری خویش را در راه دفاع از مکتب و ولایت و
بیان فضایل عترت و مظالم و دشمنان خاندان پیامبر به کار گرفت. مورد علاقه و
محبت شدید و دعای خاص ائمه بود و از بزرگ ترین مرثیه سرایان عاشورا به
شمار می رفت. قصیده مسیمیه مَن لَقِلبٍ مُتَیَّمٍ مُستَهامٍ…» او معروف است. وی در
سال شهادت امام حسین علیه السلام به دنیا آمد و به برکت دعای امام سجاد علیه السلام پایان
عمرش ختم به شهادت شد. او که مدتی متواری بود، در ایام خلافت مروان به
شهادت رسید و در همان کوفه در مقبره بنی اسد دفن شد.

فرزدق

فرزدق، کنیه اش «ابوفراس» و پدرش «غالب صعصعه مجاشعی» و مادر وی
«لمبنه»، دختر قرظه بن طبیه است. در سال ۳۸ ه تولد یافت و به سال ۱۰۰ ه در
بصره چشم از جهان فروبست.

وی از بزرگان بنی تمیم بود و چون پدرش به سخاوت شهرت داشت. در
خردسالی به همراه پدرش، خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شد. پدرش او را به
حضرت معرفی کرد و یادآور شد که فرزندش ـ با وجود خردسالی ـ قادر به
سرودن شعر می باشد. علی علیه السلام به پدر او سفارش کرد که به وی قرآن بیاموزد.
فرزدق هم به تعلیم و حفظ قرآن کریم روی آورد.

اکثر علمای رجال، فرزدق را تاکید کرده و شهامت و رادمردی وی را
ستوده اند.

شیخ طوسی فرزدق را از اصحاب امام سجاد علیه السلام دانسته و به خاطر همین
قصیده اش از وی به نیکی یاد کرده است. کشی در «معرفه الرجال»، محبت و
اخلاص او را تایید کرده و می گوید: «دلیل بر اخلاص او همین بس که ابتدا صله
امام را نپذیرفت و گفت من شعر را برای رضای الهی سروده ام…».

از جمله مهمترین اشعار وی، قصیده معروفی است که در ستایش امام زین
العابدین علیه السلام سروده و آن را در مسجدالحرام و در حضور هشام و جمع
حج گزاران خواند.

این (شخص) کسی است که زمین مکه (بطحاء)

و خانه کعبه حرم و خارج حرم او را می شناسد

این (شخص) فرزند بهترین تمام بندگان خداوند است

این (شخص) پاکیزه و پرهیزگار و راهنمایی است پاک

این فرزند فاطمه است اگر تو او را نمی شناسی

که پیامبران الهی به نیای وی خاتمه یافته اند

خداوند شرف و قدر و منزلت وی را بزرگ داشته

و لوح و قلم بر این امر جاری شده است

هیچ مرد باسخاوتی به پایه آن نمی رسد

و هیچ گروه بخشنده ای به مرتبه آنان نزدیک نمی شود

هنگامی که قحطی شدید پیش آید اینان فریادرسانند

و چون آتش بیم و ترس زبانه کشد اینان شیران کوه سلمی هستند

در آغاز هر سخن بعد از نام خداوند نام آنان مقدم است

و در انجام نیز هر سخن به نام آنان ختم می شود

محشتم کاشانی

شمس الشعرا، محتشم کاشانی، شاعر اوایل عهد صفوی که بیشتر به سرودن
مدایح و مراثی اهل بیت پیامبر می پرداخت، وی در سال ۹۹۶ هجری بدرود
حیات گفت.

از آثار برجسته و معروف وی، ترکیب بند پرسوز و محتوای اوست که در ایام
عزاداری سیدالشهداء علیه السلام مساجد، تکایا و مجالس سوگواری را با کتیبه هایی که
این اشعار، بر روی آنها نقش بسته است، سیاهپوش می کنند. شهرت محتشم،
بیشتر به خاطر همین ترکیب بند او درباره حادثه عاشوراست که در دوازده بند،
سروده شده و بارها به صورت های مختلف چاپ شده است. دیگران هم به
تبعیت از او، به سرودن ترکیب بندهایی درباره حماسه کربلا پرداخته اند.

شعر عاشورایی

درباگاه قدس

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره بازدمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

دربارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

ترانه زلال

باران ترانه ای ست زلال از کلام تو

گل بیرقی ست روشن و خونین ز نام تو

گشتند محو مطلع چشمت، ستاره ها

خورشید و ماه، خیره حسن ختام تو

افتاده از چکاد غرور تو آسمان

عرش خداست سایه ای از اوج بام تو

در پیشگاه عزم تو زد سجده سرنوشت

وقتی که دید شوکت و شور قیام تو

مانده ست بر ستیخ زمان تا ابد بلند

در اهتزاز، رایت خورشید فام تو

آن شعله که چکید به ویرانه از دلت

صبحی وسیع می وزد از سوی شام تو

خشکیده شاخه ای است سزایش بریدن است

دستی که تیغ نیست پی انتقام تو

کاش آن زمان…

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین *** بلند ستون بی ستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهلبیت

یک شعله برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وا گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

شله ور در خون

جنون گل می نُماید تا بمانی شعله ور در خون

گلستانی، بگردی در جهانی شعله ور در خون

زمین و آسمان تا حال می لرزند از آن روز

که برپا کرده یی آتشفشانی، شعله ور در خون

تو نوحی، می برد هر روز هفتاد و دو دریا را

به سمت عاشقی، با بادبانی شعله ور در خون

دو بال سرخ افتادند از ماه و تو می دیدی

که می رفتند سوی آسمانی شعله ور، در خون

صدایت بوی باران داشت تا خواند آیه گل

سرت بالای نی چون کهکشانی شعله ور در خون

و قبله در نگاه تیغ جاری شده که با حلقت

نماز آخرینت را بخوانی شعله ور در خون

دلت را ریختی ای مرد! در حلقوم آهن ها

غزل خواندی در آتش با زبانی شعله ور در خون

ای بهترین بهانه!

ای بهترین بهانه برای گریستن

وی داغ جاودانه برای گریستن

با نام داغدار تو ای لاله بهشت

زیباست هر ترانه، برای گریستن

نام تو در گشایش دلهای داغدار

رمزی ست عاشقانه برای گریستن

در راه بازگشت به خود، عشق کاشته ست

داغ ترا نشانه برای گریستن

بیدار کرد داغ تو وجدان خفته

با موج تازیانه، برای گریستن

در راه کربلای تو هر لاله می دهد

ما را به کف بهانه، برای گریستن

شش سوی لاله می دمد ای چشم! باز کن

راهی ازین میانه برای گریستن

آماده شو (فرید) به فتوای بازگشت

در خلوت شبانه برای گریستن

زخمی ترین فریاد«قادر طهماسبی (فرید)»

سرّ نی در نینوا می ماند، اگر زینب نبود

کربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ

پشت ابری از ریا می ماند، اگر زینب نبود

چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان

در کویر تفته جا می ماند، اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت

از طراز نغمه وامی ماند، اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ

در گلوی چشم ها می ماند، اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام

در بیابان ها رها می ماند، اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت کوه فتنه ها می ماند، اگر زینب نبود

محراب محبت

بهمن صالحی

باز در جان جهان، یکسره غوغاست حسین!

این چه شوری ست که از یاد تو برپاست حسین؟!

این چه رازی ست که صد شعله فرو مرد و هنوز

روشن از داغ تو ظلمتکده ماست حسین؟!

تا قیامت فرود نقش تو از لوح ضمیر

حیرتم کشت، بگو این چه معمّاست حسین؟!

گرچه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک

رقم مهر تو بر صفحه دلهاست، حسن!

دامن از شوق تمنای تو، گلزار صفا

سینه از آتش سودای تو سیناست حسین!

راهیان حرم قدس تو، با شهپر عشق

همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین!

گرنه خون تو ثمر داد به میدان بلا

این همه شور شهادت به چه معناست حسین؟!

تا به محراب محبت تو امامی، پیداست

خاک هر وادی گلرنگ، مصلاست حسین!

غرق در موج مکافات کن اقلیم ظلال

قطره در قطره خونت همه دریاست حسین!

دریای خونمحتشم کاشانی

این کشته فتاده به هامون حسین تست

وین صید دست و پا زده در خون حسین تست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین تست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین تست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین تست

این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین تست

خدای تو گریست!مرتضی عصیانی (آئینه)

روشن آن دیده که هر شب به عزای تو گریست

صبح زد چاک گریبان و برای تو گریست

خواست آدم شود آسوده ز گرداب بلا

خواند نام تو و بر کرب و بلای تو گریست

نوح، کشتی چو بنا کرد برآن خشک زمین

آسمان آن همه دریا به هوای تو گریست

زمزم آن روز که جوشید از آن وادی عشق

عطش شوق تو را دید و به پای تو گریست

این همه دیده گریان اگر او لطف خداست

می توان گفت به سوگ تو خدای تو گریست

زائری کو شده از فیض زیارت محروم

دل، حرم کرد و بر آن صحن و سرای تو گریست

تشنه لب بودم و آبم به نظر آینه بود

دل که آتش شده از شوی عزای تو گریست

امتداد زخم

محسن احمدی

ای پاره های زخم فراوان به پیکرت

ما را ببر به مشرق آیینه گسترت

خون از نگاه تشنه گل، شعله می کشد

داغ ست بیقراری گلهای پرپرت

با من بگو چگونه در آن «برزخ کبود»

دیدند زینبی و، نکردند باورت؟!

من از گلوی رود شنیدم که آفتاب

می سوزد از خجالت دست برادرت

یک کوفه می دوم، به صدایت نمی رسم

یعنی شکسته اند دو بال کبوترت

ما را ببخش، ما که در آنجا نبوده ایم

ای امتداد زخم، به پهلوی مادرت!

روز واقعه

محتشم کاشانی

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد درگمان که قیامت شد آشکار

آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی عماری و محمل شتر سوار

اسبی که تنهای تنهاست

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

می آید از سمت غربت، اسبی که تنهای تنهاست

تصویر مردی ـ که رفته ست ـ در چشمهایش هویداست

یالش که همزاد موج ست دارد فراز و فرودی

اما فرازی که به شکوه، اما فرودی که زیباست

در عمق یادش نهفته ست خشمی که پایان ندارد

در زیر خاکستر او، گلهای آتش شکوفاست

در جان او ریشه کرده ست عشقی که زخمی ترین ست

زخمی که جنس گودال، اما به ژرفای دریاست

داغی که از جنس لاله ست در چشم اشکش شکفته ست؟

یا سرکشی های آتش در آب و آیینه پیداست؟

هم زین او واژگونست، هم یال او غرق خونست

جایی که باید بیفتد از پای زینب، همین جاست!

دارد زبان نگاهش با خود سلام و پیامی

گویی سلامش به زینب اما پیامش به دنیاست:

از پا سوار من افتاد تا آنکه مردی بتازد

در صحنه هایی که امروز، در عرصه هایی که فرداست

این اسبی بی صاحب انگار در انتظار سواری ست

تا کاروان را براند در امتدادی که پیداست

می دود اسبی در بادمحمد شریف سعیدی

می دود اسبی با یال پریشان، در باد

پشت زین خشم دگر دارد توفان در باد

مرد اگر داد زند صاعقه آسا اینک

از تب حنجره اش سوزد میدان در باد

تیغ اگر در کف این کوه نباشد، اینک

می رود سبزترین جنگل ایمان در باد

از شرار نفس سوخته اش، چون خورشید

شعله می گیرد گی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.