پاورپوینت کامل شهادت آیت الله قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب به دست منافقین ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهادت آیت الله قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب به دست منافقین ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهادت آیت الله قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب به دست منافقین ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شهادت آیت الله قاضی طباطبایی، اولین شهید محراب به دست منافقین ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۱۰۹

سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴ ۲۷ رمضان ۱۴۲۶ ۲۰۰۵.Nov.1

سبک تر از ابرها

عباس محمدی

«حی علی الصلوه»… بخوان با پرنده ها.

«حی علی الفلاح»… بپر؛ وقت رفتن است. کبوتر بود؛ پرواز شد، آسمان شد، آسمانی شد، آفتاب
شد، درخشید.

خوب می دانست پرنده شدن را. آموخته بود آسمان را، پرواز را.

می دانست راه پر گرفتن از محراب است.

یاد صبحی افتاد که مولایش را فرشته ها بر دوش می کشیدند و پرنده ها بدرقه می کردند.

«حی علی خیرالعمل»… نسیم در گوشش نجوا می کرد. «آماده رهایی باش.» جماعت کم کم آماده
می شدند بروند به سوی رستگاری.

آسمان آبی تر شده بود؛ آبی تر از همیشه.

ابرها خمیازه آفتاب تنبل پاییز را پوشانده بودند.

گنجشک ها دل نگران بودند، انگار می دانستند که قرار است کلاغ ها نفرین را بر روی سیم های
برق فریاد بزنند!

هوا سوز عجیبی داشت.

ترس، تن درخت ها را مور مور می کرد؛ اما او لحظه به لحظه محکم تر می شد. حرارت بدنش
را حس می کرد. خوب می دانست راهی نمانده است.

جریان خون تندتر شده بود؛ انگار در شریان هایش خون فواره می زد! می خواست بیرون
بدود تا جاری تر شود.

سماعی شگفت، وجودش را، تمام وجودش را گرفته بود.

در ذهنش صدا دائم تکرار می شد.

«جانا بی تو قرار نتوانم کرد

احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی

شکر یکی از هزار نتوانم کرد»

تمام وجودش زبان به ذکر گشوده بود. خودش خطبه می گفت برای جمعیتی که به نماز آمده
بودند.

خطبه هایش شعر بود و شعور، عشق بود و ملکوت.

حرف هایش بوی پرواز می داد؛ بوی آسمان.

خوب می دانست که ابتدای سفر همین جاست، باید آغاز کند. باید پرواز کند سال های
خستگی را.

زیر لب زمزمه می کرد: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک…»

باید قفس را می شکست.

چه لذتی می دهد نفس کشیدن در آزادی، نفس کشیدن بی قفس.

چه لذتی می دهد رهایی؛ رهایی از همه چیز و همه کس، خالی شدن از همه چیز و پرشدن از
او؛ او که سال ها جست وجویش می کنی و نمی بینی.

باید می رفت.

چند قدم بیشتر نمانده بود تا خدا.

چند پرنده مانده بود تا پرواز! حالا دیگر خوب حس می کرد شهید یعنی چه. آرام و آرام تر
می شد. چهره اش مصمم شده ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.