پاورپوینت کامل زخم زیتون ;(مرثیه ای برای فلسطین ) ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زخم زیتون ;(مرثیه ای برای فلسطین ) ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زخم زیتون ;(مرثیه ای برای فلسطین ) ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زخم زیتون ;(مرثیه ای برای فلسطین ) ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

۳۹

من تمام گریه های پنهان زمینم!؟

مریم سقلاطونی

من فلسطینم.

پاره پاره ی پیراهن یوسف!

سرزمینی که اردوگاه ستاره های گمشده است.

سرزمینی که گرفتار عدالت عصر مدرن است.

سرزمینی که هر روز چشم به راه جنازه هاست.

سرزمینی که زادگاه ابابیل های بی خانمان است.

قبله ای که ساعت رسمی ندارد و شبانه روزش، از حوصله ی تیرها و ترکش ها خالی نیست.

قبله ای که با مرگ خویشاوندی دارد.

قبله ای که از خون، سفره اش گسترده است.

قبله ای که قبرستان هایش پر از جنازه ی عروسک هاست.

من فلسطینم.

برادرِ کوچک تمام ستاره های جهان! که خواب خوش از گلویم پایین نمی رود. و سال هاست بهاری
به پیشوازم نیامده است.

صدای مرا از زیر آوارهای «کفر قاسم» می شنوید:

این جا، خون پیشانی شهر، هیچ وقت بند نمی آید و اردوگاه ها هرگز صبح نمی کنند.

این جا احتمال بارندگی نیست. احتمال بهار نیست. احتمال زندگی ناچیز است، احتمال شادی
پایین است و احتمال مرگ زیاد.

درختان، هر روز در محاصره ی لودرها، با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.

صدای مرا…

من تمام آوازهای زخمی جهان سوّمم! من! تمام گریه های پنهان «رام اللّه »ام! من تمام پاره های
سوخته ی «بیت اللحمم»! من تمام سوگنامه ی «صَبرا»یم! من تمام تشنگی «شتیلا»یم! من تمام رنج
مویه های زیتون و نارجم! من تمام عزاداری زنان «غزه»ام! من…

من تمام گریه های پنهان زمینم!

زیتون و سیب

مهدی میچانی فراهانی

گوش می سپارم بر همه ی پژواک های زمین و جز تکرار نام غربتی دیرین را نمی شنوم. همچنان
غریب مانده ام در شهر خویش و ازدحام دردآلود هزاران چون من.

نَفَس بکش برادرم! نفس بکش که هر تنفّس تو، آغاز توفانی است که اتفّاق خواهد افتاد، نفس
بکش برادرم! که در این غروب غمگین تنهایی، نگاهت، پُلی است تا آسمان، کجاست وطن تا در
آغوشش آرام گیری؟ کجاست طنین گام زیتون کاران و عطر سیب؟

دست ها را گره مکن برادر! دستان تو کوهی است که هر لحظه سنگی از آن جدا می شود؛ کوهی که
می تواند همه ی درّه های پستِ زمین را سنگباران کند، کوهی که هرگز تمام نخواهد شد و سنگ هایی که
هر لحظه در دستان تو زاده می شود.

با من بگوای کوه! آیا زمان طغیان آتشفشان ها فرا نرسیده است؟ با من بگو ای کوه! آیا حرمت
کوه های سر به فلک کشیده را هیچ درّه ی پستی می تواند زیر پا بگذارد؟! پست بودن، طبیعت درّه است.
پس آن گاه که درّه ای خود را آن چنان رفیع حسّ کند، هنگام آن است که فوّاره های سنگ، به رسالت
خویش برخیزند.

ای برادر! ای کوه سر به فلک کشیده! آیا تن به دونی درّه ها خواهی سپرد؟ ای قلّه ی بشکوه! هر
صبح، خورشید از فراز تو پلک می گشاید و هر غروب، در قفای تو به خواب می رود و سرکش ترین
ابرها تسلیم ارتفاع تواند. آن همه چشمه ی خون که از پیکرت می تراود، بی شک روزی سیلابی
خواهد شد که تمام درّه ها از تلاطم کوچک ترین امواجش به هراس خواهند افتاد. روزی تمام درّه ها در
خون غرق خواهند شد. روزی همه ی آتشفشان ها از خواب دیرین برخواهند خاست. پس باران
سنگ های آتشین و مذاب جز به سمت زمین های پست حرکت نخواهند کرد.

با شما هستم ای قله های سر به فلک کشیده،ای «جولان» و ای ستون های بیت المقدس! این سقف
دیرسال باید تا ابد بر دوش شما جادوان بماند؛ که اگر چنین باشد، فتح بام رفیع فلسطین، حتّی در خیال
پست و کم ارتفاع هیچ درّه ای نخواهد گنجید.

سنگ ها در دست… رو به دشمن… آماده… پس ای همرزمان! سنگ به سنگ تمام فلسطین را
پرتاب کنید؛ به سمتی که باید.

آوازی از جنس گریه

مریم سقلاطونی

هنوز چشم های سرگردانِ جزیره العرب، سرگرم بازار جهانی نفت است.

هنوز کشتزارها، زیر پوتین اقوام جاهلی است.

و تو که با صدای هر شبه ی «دیر یاسین» پای ناله های یاسمین می نشینی و به بدرقه ی خون های
تازه می روی…

هنوز، داس ها در شکار چشمان غزه اند.

هنوز، کوچه ها، سنگفرش از گاز اشک آور است.

و تو که فریادت را بر هر تاریخ پا برهنه و خون آشام آوار می کنی.

از ویرانه ها بپرس!

از ارودگاه ها سراغ بگیر!

و از پل های ویران «بیروت» سوال کن، کودکان «جولان» را در کدام نقطه از این تبعیدگاه آتش، به
رگبار بستند؟! و زنانِ صبورِ خون گریه های «صیدا»، پای کدام زیتون به دار آویخته شدند؟!

چشمان امّ داوودهای مرا کدام داس درو کرد؟ و دستان کوچکِ یاسمن ها زیر خاکستر کدام خانه،
مدفون گشت؟!

جهان، جهان صنعت مرگ است. جهان، جهان دیوانه سالاری است، مرگ سالاری است، حیوان
سالاری است.

چگونه از پا نیفتد این شهرِ زنجیری! چگونه ابرهای عقیم دامن نگسترانند؟ چگونه نبارد این
سنگ های متلاطم! وقتی بازار مرگ، داغ تر از زندگی است!؟

و تو، تکه تکه در خویش فرو می ریزی

حسین هدایتی

سنگ بردار و بزن این شب آویزان را

تا که بر هم بزنی خوابِ خوش شیطان را

چگونه تو را در حصاری از گلوله، گلباران کردند؟ چگونه شب های مهتابی ات را در چنگال های
بی رحم خویش فشردند؟ و چگونه تنهایی ات را درهمه جا آواز سردادند؟

این دروازه های بسته، راهی برای عبور کبوتران نیست. از این پنجره ها، هیچ خورشیدی اجازه ی
تابیدن نخواهد داشت. تو، تنهاترین عمارت تاریخی، که هنوز نمازهای باستانی مان را روبروی تو
اقامه خواهیم کرد، در خویش تکّه تکه فرو می ریزی.

تو را چگونه محاصره کرده اند که شیطان در هر زاویه ات رقص خون می کند و با چشم هایی شاد،
کشتار کودکانت را به تماشا می نشیند؟

مادرانی که فریاد می کشند و گیسو رها در باد و باروت، این سو و آن سو می دوند، کودکانی که اشک
می ریزند و همچنان سنگ پرتاب می کنند، همه و همه، کابوس غربت خویش را می بینند و تو همچنان
شب های بی ستاره و روزهای بی فروغت را نگاه می کنی و زجر می کشی.

جویبار همیشه جاری خونت، عطش صهیونیست ها را سیراب می کند و تو که در عطش نور شدن،
ذره می شوی و به سراب ختم می شوی، چگونه صدای گلوله، تنهایی ات را نخواهد شکافت؟

باروتی که در رگان تو می جوشد سرد نخواهد شد.

فریاد بر آور و این غربت همیشگی را ضجّه بزن! سنگ در مشت بفشار و به شب های نیامده یِ در
راه حمله کن؛ که خورشید را در یک قدمی ات به مسلخ می برند و پرپر می شود.

چه سرنوشت غریبی که در انتظار توست و تو همچنان در خون غوطه می خوری و کبوترانت با
بال هایی شکسته، سر بر دیواره های ناممکن پریدن می کوبند.

بهار نیامده ات را سر می برند و تو در برگ ریزی از صدای شلیک گلوله هاشان گلباران می شوی!

پای آوازهای ابابیل

مریم سقلاطونی

… و زمین، در آستانه ی نابودی است و اردوگاه ها، گرسنه ی مرگ و زنجیر!

… و تو که فراتر از همه ی قله های جهان ایستاده ای به خشم.

… و تو که شکیباتر از مرگ ایستاده ای به رقص.

چگونه می تپی، ای شهر دور افتاده از خویشان! ای شهر آهوانِ خفته در گهواره ی آتش! چگونه
می تپی ای بهشت شعله ور از خون! که انگشتانت ستاره می پرورانند و سنگ.

چگونه می تپی، ای آواز خسته ی ابابیل ها! ای وطنِ شکنجه شده! که شب هایت به نور باروتی
روشن می شود و قنداقه ی کودکانت، با لالایی ترکش ها محکم.

زیر سقف کدام گلوله ی جهان پناه گرفته ای، ای شهر زخم های کهنه! چگونه می تپی ای دروازه ی
بهشتیِ به آتش گشوده که در تیر رس مرگ از لبه ی تیز گیوتین ها، عشق می نوشی.

چیزی به صبح نمانده

ام البنین امیدی

دیری است سنگ ها در تو فریاد می کنند …

می باری، اما نه قطرات زلال و شفاف باران، که سنگ؛ و نه از آسمان که از زمین؛ و از مشت های
انتقام مردمت که حنجره های آشوبشان، با نفرین گلوله ها طلسم شده. مردمت چه دردمندانه در آغوش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.