پاورپوینت کامل شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام بنا به روایتی ۴۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام بنا به روایتی ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام بنا به روایتی ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام بنا به روایتی ۴۶ اسلاید در PowerPoint :
۷۰
جمعه
۲۷ تیر ۱۳۸۲
۱۸ جمادی الاولی ۱۴۲۴
۲۰۰۳ .Jul. 18
از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام
مهدی میچانی فراهانی
با تو سخن می گویم، ای بانوی آب های زلال، ای بانوی عشق!
اینک تمام درهای زمین، در ماتمی جاودان می سوزند و ضجّه می زنند و دستان بی شرمی که
چهره ات را نیلی کردند، قرن هاست که در عظیم ترین آتش جهنّم، هر لحظه خاکستر می شوند.
شب تلخی است امشب.
کاروان کوچکی از مدینه خارج می شود؛ همراه تابوتی که بر شانه سنگین ترین بادهای زمین
می درخشد و پیش می آید.
ناله های علی علیه السلام قلب سیاه ترین شب مدینه را می شکافد و هر قطره اشکی که از چشمان کودکانت
فرو می چکد، چون سیلابی عظیم، تا عمق زمین فرو می رود.
آیا چه کسی خواهد فهمید که چه آتشی آن شب، قلب مولا را می گداخت و چه کسی آیا خواهد
فهمید که ناله های بی صدای زینب، چه حرارتی را آن شب به دورترین کهکشان ها می کشاند.
تمام فرشته های هر هفت آسمان، امشب همچنان که می گریند، با درخشان ترین ستاره ها، گنبد
سبز را زینت می دهند و راهی می سازند، مفروش و نورانی، که از زمین به عمیق ترین و نورانی ترین
نقطه لاجورد کشیده شده است.
دستان علی علیه السلام ، چندان که پیکر ملکوتی را غسل می دهند، می سوزند و شانه های بلندش که عمری
چون کوه، پایه های آسمان بودند، اینک از گریه پنهان علی علیه السلام به لرزه در آمده اند.
سیّدتنا! تو را به خاک می سپاریم… نه! خاک را به تو می سپاریم که عظمت تو در خاک نمی گنجد.
آیا چگونه می شود باور کرد، بانو! تو که زنده ترین زنده ها بودی و تو که تمام آن چه که در حیات
می گنجد، به پاس وجود تو هستی گرفته اند، چگونه می توان باور کرد که تو زنده نباشی؟
مگر می توان گفت که تو زنده نیستی؟ هم چنان که تو پیش از تولّدت، از بدو حیات زاده شده ای،
بی شک پس از وفات نیز، همچنان تا جاودان زنده خواهی بود.
مگر جز این است که بر عرش ایستاده ای و اعمال قوم پدر را می نگری و واسطه حاجات می شوی
و مگر برای آمرزش، قوم تو به کار به تو متوسّل نمی شوند و مگر قرار نیست که تو شفیع گنهکاران
رستاخیز باشی؟
ای مادرِ هر چه پاکی و مهر! این سطور را بپذیر که به نامت سوگند، این کلمات جز از ماتم
جانسوزم بر نخاسته اند.
و از آغاز جز به نام تو قلم بر نداشته ام.
چشانم را که می بندم، می توانم به وضوح ببینم: شب های مدینه آن قدر بزرگ بوده اند که حتی
امروز هم می توان تصورشان کرد.
گوش می کنم، دیوارهای خانه ات ناله می کنند.
این دیوارها شاهد لحظه لحظه حضورت بوده اند بانو! شاهد لحظه لحظه درد و عشق و اشک و
مناجاتت که آتش به جگرهایشان می ریخته است. این دیوارها شنیده اند کلمات سوزاننده ات را و آن
همه گلایه ای که از این قوم داشتی و اینک، جای خالی تو را می گریند؛ جای خالی دستانِ تو را که هر
وقت می خواستی در خانه حرکت کنی، از دردِ پهلو باید دست را به دیوار تکیه می دادی. اینک وقت
وداع است.
تو می روی، امّا در انتظار باش؛ دیری نخواهد پایید که مولا با فرق شکافته به تو خواهد پیوست و
آن گاه، همه چاه ها خواهند گریست.
اینک به آسمان که نگاه کنی، پدر را می بینی که گریان و خندان به استقبال تو آمده است.
دروازه های بهشت گشوده است.
جاده مفروش از ستارگان، گام هایت را به خویش می خواند.
بال بگشا! دیگر زمان درد و اشک به پایان رسیده است.
بال بگشا بانو! بال بگشا…
«مدفن پروانه ها»
نزهت بادی
نزدیک سحر، ناخودآگاه دلم هوای روضه فاطمه علیهاالسلام را کرد.
به یاد دلشکستگی همه دور ماندگان از بقیع، دو رکعت نماز استغاثه مادرم را خواندم. روبروی
حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشستم و شروع کردم به خواندن زیارتنامه گل: «اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا
بِنْتَ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وسلم »
ناگهان پروانه ای را دیدم که با بال و پری خیس از اشک چشم های سیاهی که با طلوع آفتاب، به
سرخی می گرایید، بر روی نام فاطمه علیهاالسلام نشست؛ گویی با این نام غریب انس دیرینه ای داشت و مثل
دل من، هوای دعاهای شبانه زهرا علیهاالسلام را کرده بود!
مگر می شود کسی راه به خانه نیم سوخته فاطمه علیهاالسلام بیابد و دور اتاق هایش بچرخد و زیر سقفش
بنشیند و در و دیوارش را ببوید و صدای چرخش دستاس خونی اش را بشنود، ولی جام بلورین
احساسش ترک نخورد و نشکند و اشک های خونی اش فرو نریزد؟!
وقتی روی شال سبزم نشست، دیدم که یک بالش شکسته است؛ خواستم تا او را در عکس
جاودانه اش کنم، اما آرام و قرار نداشت! هیچ کس در جای خالی سجاده مهربانی های زهرا علیهاالسلام ، دل
آرام نمی دارد!
وقت اذان، دوباره گوشه ای از بقیع یافتمش؛ بی رمق و زخمی! خودش را به سختی بر روی
خاک های بقیع می کشید تا شاید جراحت قدیمی بالش شفا گیرد و یا تیمّمی کند برای آخرین نمازش!
او را به روی شال سبزم گذاشتم؛ همان جایی که دوستش می داشت!
او جان می داد و من می گریستم! دلم بیش از جان دادن یک پروانه را دید! مؤذن آن بامداد
اندوهگین، شهادتینی بود که بعد از آن چشم های مهتابی پروانه، از گریستن باز ماند! نمی دانم بر
شکستگی دلش بوسه زدم یا جراحت بالش؟! اما بر هر کدام که بود، لب هایم را به خون نشاند.
او را بر دستانم بلند کردم؛ آن قدر که خدای عشق را به غربت او سوگند دهم!
در مشایعت نسیم اندوهی که از روی قبور بقیع بر می خاست، او را بین صفحات قرآنم گذاشتم تا
یادگاری شود برای شب هایی که با خیال بقیع به خواب می روم و رؤیای دل انگیز خانه فاطمه علیهاالسلام را
می بینم.
اما در غروب وداع مدینه و ترک کوچه های دلتنگش، وقتی قرآنم را گشودم، اثری از آن پروانه
نیافتم، حتی خاکستری هم از او باقی نمانده بود، عکس هم «سوخته» بود؛ بی هیچ نام و نشانی!
راستی، چه کسی می داند «مدفن پروانه ها» کجاست؟ من نیز پروانه گمشده ای دارم!
ای مادر بی کسی های پدر
علی خیری
پدر که رفت، گمان می کردیم جان پدر در میان ماست.
گمان می کردیم از این پس شمیم گل محمدی صلی الله علیه و آله وسلم ، با عطر گام های تو فضا را آکنده خواهد کرد.
نمی دانستیم چند سپیده بیشتر در میان ما نخواهی ماند.
نمی دانستیم نخستین پیوسته به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تو خواهی بود.
نمی دانستیم زودتر از سرنوشت، گرد و غبار بی مادری بر سر و رویمان خواهد نشست.
آن روزها که غم، تنها همراه همیشه ات بود و اشک، همرکاب غصّه های ناتمامت
آن روزها که بغض بیت الاحزان با مرثیه های جانسوزت در هم می پیچید
آن روزها که «فدک»، آوردگاه حماسه پر شکوه تو بود؛ نماد حق خواهی انسان در گستره بلا
کشیده تاریخ.
ای مادر بی کسی های پدر!
ای شانه های استوار علی!
برخیز! برخیز و آهنگ مسجد کن.
برخیز و با شراره های کلامت، کاخ های ستم را ویرانه کن!
برخیز و دست های یاری علی علیه السلام را بفشار!
برخیز و شب های بی سحر علی علیه السلام را به سپیده صبح، پیوندی دوباره بزن!
برخیز و گیسوان پریشان زینب را شانه بزن!
برخیز و با نوازش های مادرانه ات، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را در آغوش بگیر!
آتش نزنید!
این جا خانه فرشتگان خاک نشین است.
شعله بر در نزنید!
این جا مهبط آسمانیان است.
اندکی شرم کنید! مگر چند روز است که رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، این خانه را دق الباب نکرده است؟
مگر چند
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 