پاورپوینت کامل آفرینش(شب و روز) ۳۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آفرینش(شب و روز) ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آفرینش(شب و روز) ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آفرینش(شب و روز) ۳۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۵

آفتاب آمد دلیل آفتاب

سیدعلی اصغر موسوی

شب و سکوت!

شب وسکوتی پر از هیاهوی عشق!

شب و آیینه ای به وسعت تمام اقیانوس ها! شب و حیرت!

شب و فانوسِ آخرین کوچه تا ابدیّت روشن!

شب و یک دشتْ سرود! شب و تنهایی چندین دل عاشق!

شب و یادآوری عشق و مردی عاشق، که خلوت خود را فقط با چاه، با فضاهای پر از خلوت و
تنهایی و سکوت، تقسیم می کرد!

و اینک بعد از سال ها، گویی صدای مرد می پیچد به نخلستان، که شب یعنی: أَمَّا الْلَّیْلَ فَصَافُّونَ
أَقْدَامَهُمْ، تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرآنِ یُرَتَّلوُنَهَا تَرْتیلاً، یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسهُمْ وَ یَشْتَثیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ.

«شب پرهیزکاران؛ شب قرآن، شب خواندن، خواندنِ جزء جزءِ اندیشه های ناب، که اندوه
جان ها را، دوایی بهترین است!»

…شب؛ عالمی فراتر از روز، با شگفتی هایی افزون تر از آن! شب، حاصل جمع تمام اندیشه های روز!

شب، فرصتی برای تمرین و مرورِ آخرین واژه هایِ عاشقانه! شب…

وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَهً مُبْصِرَهً لِنَهَارِها، وَ قَمَرَهَا آیَهً مَمْحُوَّهً مِنْ لَیْلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ
سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لُِیمَیِّزَ بَیْنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا، وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الْحِسَاب بِمَقَادِیرِهِمَا…

«آفتاب آمد دلیل صورت زیبای روز؛

ماه هم با پرتوی اندوه شب ها را شکست.

هر دوبا هم در مسیری مشترک؛

دقتِ آیینه سبز تجلّی ها شدند؛ تا تفاوت جلوه گر باشد میانِ صورت و گیسو، همین!

تا شناساند دلِ عاشق، چه هنگامی میسّر می شود جشن وِصال!

ماه یا سال،

هفته یا روز و شبی فرخنده فال!»

شب و سکوت… .

و روز، متولّد شد! کم کم در بلوغ رنگینه گی توانایی گرفت؛ توهّم ها به واقعیت رسیدند و بازوان پر
تلاشِ کار؛ گرمی نان را دردست های تاول زده حس کردند. مادران به لبخند کودکان، عاشق شدند و
کودکان به آروزهای بلند، امیدوار! آن هایی که عاشق شده بودند، تمرین های عاشقانگی را امتحان
کردند و آن هایی که با «شب پرهیزکاران» همراه بودند، در شمارِ: وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحْلَماءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِیاءُ…
درآمدند؛ که قامت هاشان به افتادگی بید مجنون و رنگ هاشان به زردی سپیده دمان بود! شب بود،
روز شد و نقّاش قلم دردست، دورنمای برکه را به تماشا نشست! شب بود، روز شد و سایه هواپیما،
ذهن چوپان را با آسمان پیوند زد!

شب بود، روز شد و سوت قطار، پنجره های روستا را به سمتِ تماشا، وا کرد! شب بود، روز شد و
صدای مؤذن، از گندم زارها و شالی زارها گذشت و آفتاب را در وسط آسمان تنها گذاشت!

شب بود، روز شد،…

شب بود، شبی که تشویش علی علیه السلام را همراه داشت و تا سحرگاه در حیرانی عشق، غوطه خورد.

روز شد، روزی که تشنگیِ ظهر عاشورا، از دل خورشید می ترواید و دنبال واژه ای اندوهبار برای
غروب می گشت!

شب بود، یا روز! فرقی نمی کند، باید شنید: وَ الشَّمْسِ وَضُحیهاَ، وَ الْقَمَرِ اِذَا تَلیهَا، وَ النَّهَارِ اِذا جَلّیهَا، وَ
اللَیْلِ اِذَا یَغْشیها

جلوه گاهِ رخ او، دیده من، تنها نیست

ماه و خورشید، هم این آینه می گردانند!

سکه ای خورشید / ذرّه ای مهتاب

محمد کامرانی اقدام

روز و آفتابِ عالم افروز؛ شب و سیمای نور افشان مهتاب.

روز یعنی رونق و تلاش و شب یعنی شوقِ چشمک ستارگان؛ یکی خاموش و یکی پرهیاهو.

چه زود گذشتند، شهاب هایِ آتشین شب های کودکی! و چه زود بی رونق شدند، روزهایِ پر
رونق کودکی!

من با عطرِ روزهای بارانی بهار و التهابِ روزهای گرم تابستان، تا برهنگیِ شب های مهتابیِ
پاییز، با بُن بست روزهای سردِ زمستان و با تمام خواب های خیالی خود در نیمه شب های عریان،
مأنوسم.

هرگز آرامش ناب شب های مهتابی را به سکه ای خورشید نمی فروشم و هرگز هیاهوی روزهای
پر تپش را به ذره ای مهتاب نمی دهم.

من نفس های به شماره افتاده زمین را در گلویِ عطشناکِ روزهای گرمِ تابستان و شب های منجمد
بلند را در چشمانِ رو به مرگِ زمستان می بینم. هر روز که به پایان می رسد، برگی است که از تقویمِ
زمان جدا می شود و هر شب که آغاز می شود، حلقه ای است که بر زنجیر بر هم تابیده حیات
افزوده می شود.

چون روز به من نشانِ پیری بنمود

این صبح که از شبِ جوانی زاده است

زنگار در پروازِ شب پره ها و رویشِ شب بوها و بالیدن شب تاب هاست.

شباهنگ چون برزد از کوه زود

بر آهنگ شب مرغ دستان نمود

وقتی کرانه بر آسمان، شفق به شفق شب را به روز گره می زند و روز با صد هزار کرشمه از صدفِ
صبح سر بر می آورد، تمامِ پیچک های خوشبو به تکامل می رسند و تمامِ گل های وحشی به تفاهم.

وقتی سحر، آرام آرام به دنبالِ رویای نور از شب می گذرد و مهتاب، از پسِ پر چینِ خورشید،
عزم عبور می کند، بوی امید و زندگی در همه جا پخش می شود و روزی تازه آغاز می گردد.

زمین، آغوشِ همیشه بازش را به روی خورشید می گستراند و آفتاب، دروازه های نور را
فتح می کند.

روز به آخر شد و خورشید دور

سایه شود بیش چو کم گشت نور

وقتی سایه ابرهای کبود بر گونه های خاک می افتد و خیمه سکوت برپا می شود، زمین را شبِ
سیاهی در بر می گیرد و وسعتِ تیره شبی آرام، همراه نسیمی روح افزا در خاموشیِ برکه ها جان
می گیرد.

بدان گه که خورشید برگشت زرد

بگسترد چادر شب لاژورد

آری! شب آغاز می شود؛ بارانی از سکوت و سقف آراسته به «شب نشینانِ سحرخیزِ سراپرده چرخ»

و زمین، پیاپی، نقاب خود را عوض می کند و روزها در غبار زمان محو می شوند و شب ها در
آرزوی آفتاب، یکی پس از دیگری می میرند.

روزها روزنه امید و زند گی و روزند و شب ها سرشار از خیل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.