پاورپوینت کامل (حیّ علی الصلوه);معراج سبز ۲۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل (حیّ علی الصلوه);معراج سبز ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل (حیّ علی الصلوه);معراج سبز ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل (حیّ علی الصلوه);معراج سبز ۲۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

تجلی نور

سیدمحمود طاهری

وضو می گیرم و به نماز می ایستم.

نگرانِ گناهانم هستم.

یادِ آنها عرق شرم بر پیشانی ام جاری می کند و شرمنده ام می سازد.

تکبیره الاحرام می گویم و با خود می گویم: خدا بزرگ تر است از گناهانم. اندکی امیدوار
می شوم. به یادِ سخنش که می افتم:

«باز آباز آ؛ هر آنچه هستی باز آ»

نیرو می گیرم؛ «بسم اللّه » می گویم و او را ستایش می کنم و بعد می گویم «الرَّحمنِ الرّحیم»؛ این آیه را
رمزی پنهانی بین عاشق و معشوق می بینم و آن را تبسّم خداوند در آمرزشِ بندگانش می دانم.

می خواهد بگوید به رحمتِ من نگاه کن، نه به گناهانِ خویش؛ خاطر جمع و آسوده می شوم.

«هاتفی از گوشه میخانه دوش

گفت ببخشند گنه می بنوش

لطف الهی بکند کارِ خویش

مژده رحمت برساند سروش

لطفِ خدا بیشتر از جُرم ماست

نکته سربسته چه دانی خموش»

سرمست از باده آمرزشِ اِلهی، حمد را می خوانم و سوره را.

آن همه لطف و مهربانی اش و آن همه صفاتِ زیبایش، مرا بی اختیار وادار به تعظیم می کند.

به رکوع می روم، «سُبحانَ رَبِّیَ العظیم و بحمده»

به سیرم ادامه می دهم. شوقی دیگر در دلم می جوشد، چون می بینم معبودم در کنارم حضور
دارد:

«یار نزدیکتر از من به من است

مشکل این است که من از وی دورم»

می خوانم که خدا با من است و از «دور، خدایا نمی گویم»:

«بیدلی در همه احوال، خدا با او بود

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد»

عاشقانه می گویم: «سَمِع اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه»

امّا آن همه خوبی و زیبایی، آن همه جمال و جبروت و کبریایی، تعظیم در برابرش چیز اندکی
است؛ باید در مقابلش به خاک افتاد و خاک شد، تا همه او شد و چه لذّتی از این بالاتر برایِ یک
عاشق که بگذارد همه او باشد؛ همه معشوق. نیست می شوم تا به هَستْ برسم و چون شمع،
منیّت هایم را می سوزم؛ تا به سرچشمه روشنی راه یابم:

«تا نیست نگردی رهِ هستَت ندهند

این مرتبه با همّتِ پستت ندهند

چون شمع قرار سوختن ار ننهی

سرچشمه روشنی به دستت ندهند»

در سجده، رمز پرواز را در می یابم:

«جان گشوده سوی بالا بالها

تن زده اندر زمین چنگالها»

می بینم تن خاکی خود را چون سنگی بسته بر بالِ جانِ من؛ آن را بر زمین می گذارم و اوج
می گیرم، حمد و سوره ای دیگر می خوانم؛ امّا این بار تجلّیِ نور، برایم بی نقاب است؛ زلال و
روشن.

هوس تمنّار و خواستن در من اوج می گیرد، از او می خواهم؛ ولی بی حجاب، بی واسطه.
گرانبهاترین چیز را از او می طلبم: «او را می خواهم» و چنین به قنوت می ایستم:

«اِلهی وَ اَلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفا وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفا؛ پروردگارا مرا به نور عزّتت که
بهجت افزاترین چیزهاست، ملحق نما، تا تنها، شناسای تو گردم و از غیر تو فارغ گردم»

«جمالِ حور چه باشد، رضای دوست طلب

که حیف باشد از او غیرِ ا و تمنّایی»

رکوعی دوباره و جامی دیگر و سجده ای تازه و ساغری دیگر.

«زهی شربت زهی لذّت زهی ذوق

زهی دولت زهی حیرت زهی شوق»

می نشینم و عطر ستایشِ او را می پراکنم؛ «الحُمدلِلّه».

وقتِ دم زدن از وحدت و توحید می باشد و باید بر ورقِ انس و جان، خامه توحید کشید:

«چون دم وحدت زنی حافظ شوریده حال

خامه توحیدکش بر ورقِ انس و جان»

«اَشهدُ اَنْ لا اِله اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شریکَ له»

امّا نباید از یاد بُرد که بی نورِ وحی و رسالت و امامت، چگونه می توان در این ظلمات، به
خداوند رسید و رستگار شد؟ «وَ اَشهدُ اَنَّ محمّدا عبدُه و رسوله «اَللّهُمّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ و آل مُحمّدٍ»

امّا افسوس!

«چو پرده دار به شمشیر می زند همه را

کسی مقیمِ حریم حرم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه

که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند»

باید با آن همه شکوه و زیبایی و تجلّی وداع کرد!

«از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی کنم

تا نیست غیبتی، ندهد لذّتی حضور»

امّا معبود، ناگهان بر آن همه زیبایی و نور نقاب نمی کشد؛ او را به نوری پایین تر از نور خود
م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.