پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم ;(به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم ;(به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم ;(به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم ;(به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۱۴

بی تو، کور بی عصاییم

میثم امانی

رسیده ایم به فراز فقر؛ دست هایمان، بوی نیاز گرفته است. چشم هایمان تشنه، قلب هایمان
گرسنه و قدم هایمان، خسته شده اند از قافله های بی سرپرست. خیابان ها، مه آلودند؛ بدا به حال
ریه های بیمار! بیابان ها، ظلمات شده اند؛ بدا به حال کورهای بی عصا و چشم های بی چراغ!

رسیده ایم به «وادی ایمن». «آتش طور کجا موعد دیدار کجاست؟» بی قراری تا به کی؟
بردباری تا به چند؟… . دعایی بکنیم، «غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم».

طلب سایه میمون همایی بکنیم

صدای شکسته شدن دل ها، موج برداشته است؛ مگر بیمار شدن، نشانه آمدن پزشک نیست؟!

دل بیمار، شد از دست، رفیقان مددی

تا طبیبش به سرآریم و دوایی بکنیم

عشق، در بزرگ راه ها انتظار می کشد. دست به دامن شمع ها شدن، سودی نکرد؛ شمع ها دیری
نپاییده اند، شمع ها را کجا توانِ برابری هست با خورشید؟!

سایه طایر کم حوصله کاری نکند

طلب سایه میمون همایی بکنیم

رسیده ایم به مرزهای ظهور

هوز خفاشان اند که پرسه می زنند گرداگرد تیر برق ها. خبری نیست از کبوتران صلح، از
پرستوهای بهار. از این همه «کوتاه»، از این همه «قلیل»، از این همه «کوچک» دل زده شده ایم.
سرمای اندوه، چنگ انداخته است بر پوست شهر. ناله می بارد از نی ها و نای ها.

در کوچه ها قدم بگذاری، دیوارها بر سرت آوار می شوند؛ قاصدک کو؟ باد صبا کجاست؟

خشک شد بیخ طرب، راه خرابات کجاست؟

تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم

ای گوهر نفیس دل های تهی دست، ای سپیدیِ پایان شب های سیاه، ای آفتاب فردای غیبت
کبرا… رسیده ایم به مرزهای ظهور. تاریخ به تکامل رسیده است. عقل، چشم انتظار معنویت
است؛ شیعه چشم انتظار مهدویت.

انتظار آمدنت، دست تنهایی ام را می گیرد

عباس محمدی

من، تمام طول هفته را با سایه درختان حرف می زنم.

من، در تنهایی خویش، در حال غرق شدنم؛ اما انتظار آمدنت، دست تنهایی ام را می گیرد و از
خود بیرون می آورد.

من تمام روزهای هفته را در هوای شنیدن صدای مهربان تو، کنج این پنجره کز می کنم؛ مثل
همان گنجشکی که هر صبح، لب این شمعدانی تنها برای دلش عاشقانه می خواند.

صدای تو، صمیمی ترین آشنای من است. من، به دنبال صدای تو، با همه پروانه ها، از پیله
تنهایی ام بیرون زده ام و به ابرهای سخاوتمند، سلام داده ام.

همه ثانیه ها سراغ تو را می گیرند

هر شب که نام تو را با خود زمزمه می کنم، ستاره ها را می بینم که لب پنجره، با من تو را
می خوانند. کاش همه ستاره ها، در مسیر خانه تو، صف می کشیدند تا من هم همچون نسیم، بتوانم
به سوی خانه ات روانه شوم! همه ثانیه هایی که می آیند، سراغ تو را می گیرند؛ افسوس که
ساعت های رفته بی آنکه به زیارت تو بیایند، جان می دهند! چقدر چشمه که در انتظارهای بلند
ندیدنت کویر شد؛ کاش آسمان، دست مرا هم مثل ابرهای تشنه بوییدنت، بگیرد و بباراند.

اگر سایه دست های تو نبود…

هر بار که پشت چراغ های قرمز ولی عصر گیر می کنم، عطر تو را حس می کنم که از شرق، بر
گرده بادها می وزد.

اگر سایه دست های بلند تو نبود، زمین در تاریکی غرق می شد و خورشید، پشت کوه ها تا
ابدیت به خواب می رفت. ما به امید دیدن تو، هر شب، در خواب باغ های ازل قدم می زنیم و با
همه پرنده ها، آوازهایی را که از تو سرشارند، نفس می کشیم. درخت های ولی عصر، گیسوهایشان
را پریشان می کنند و بر شانه خیابان ها می ریزند تا سنگ فرش پیاده روها، به آسمان های زیبای
دوردست بروند.

ردپای تو

دریا، گوش ماهی ها را از خود می راند؛ همان گوش ماهی هایی که رازهای نگفته دریا را برای
ساحل، آواز می کند.

در صدای گوش ماهی ها، رد پای تو را می توانم پیدا کنم.

ردپای تو، بر موج ها می رقصد.

ماهی های قرمز کوچک، خوشبختی را در روزهای آمدنت، آواز می کنند. خاک، دامن گسترده
است تا قدم های مبارک تو را با عطر صلوات، بر غنچه های گل های محمدی، پیوند بزند.

بگذار شانه کوچه باغ ها، با شنیدن صدای قدم هایت، لبریز از رُزهای سرخ شود و انگورها،
مستی شان را به کوچه های تشنه دیدن تو بدهند.

چشم های خیس منتظر

رزیتا نعمتی

می دانم وعده خداوند، محقق خواهد شد و روزی، ندای تو، آسمان ها را درمی نوردد. روی
همین زمین، زیر همین آسمان، یکی از روزهای تقویم، ماندگار خواهد شد و تو ای محبوب
دل های مسلمین! چشم های خسته منتظران را به جمال نورانی خود روشن می کنی. آرامشِ
گناه آلودِ پیش از توفان تو، ناپایدار است و تو روزی آرامش حقیقی را به بی عدالتی زمین، هدیه
خواهی کرد.

خدایا! دست های دعایمان و چشم های خیس منتظرمان را هر غروبِ جمعه، ناامید مگذار!

روزی ظهور می کند

جمعه ها، روز استجابت دعاست و خداوند، پاسخ دل های شکسته را زودتر می دهد. دل هایی
که از پی گذشتن هر جمعه بی پاسخ، شکسته تر می شوند، حاجتی دارند و دعای جمع، در حقِ
دیگری، پذیرفتنی تر است. پس می دانم که ناله های کمیل خوانانِ شب های جمعه و ندبه ها

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.