پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج)) ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج)) ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج)) ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج)) ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۱۴
غیبت ممتد ما
محبوبه زارع
این چه غیبتی است که انزوای عنکبوتی ما را رقم زده است؟! این چه کتمانی است که ما را مجال رؤیت خویش نمی دهد؟!
ای حضور محض! ما را از این غیبت ممتد که از ابتدای بشریت تسخیرماه کرده، نجات ده! به فریادمان برس که سخت، از
حقیقت تو روی برتافته ایم.
چگونه ما را تحمل می کنی؟!
آقا! چگونه تحمل می کنی خاموشی هماره این قوم را؟
چگونه تاب می آوری نسیان بی پایان قبیله انسان را؟!
با چه قدرتی، بار همراهی ما را بر دوش می کشی و از ما ناامید نمی شوی؟!
در ما چه دیده ای که هنوز ناامید نشده ای؟!
در ما چه یافته ای که سرپرستی مان را با صبورانه ترین تبسم ها، پذیرفته ای و با صمیمی ترین آغوش ها، دریافته ای؟!
اگر تو نبودی…
چه می آمد بر سر عالم، اگر تو این قدر مهربان نبودی!
وای بر ما! وای بر هر صبح و هر شام ما، اگر تو این چنین بزرگ و بی توقع، ملتمسِ آرامش ما نبودی!
به راستی زمین، چند ثانیه می توانست ما را تحمل کند، اگر صبر و شکوه تو، این اندازه عظیم و دلت با ما این قدر رئوف و
بخشنده نبود؟!
منتظرت می مانیم
چقدر برای فرج ما از این غفلتتان مکدّر، دعا کرده ای و سراپا قنوت شده ای؟
چقدر این استغاثه نجیبانه ات را مستجاب نکرده ایم!
چقدر ظهور ما را در شرقی ترین زاویه های جانمان، از خدای رسالتت خواسته ای و ما چقدر کاهل بوده ایم و چقدر غافل!
ای منتظرترین مرد! روزی خواهیم آمد! افسوس!
افسوی که دیر فهمیده ایم:
او حاضر و ما منتظران پنهانیم
هر چند که از غیبت خود می خوانیم
با این همه ای روشنی جاویدان!
تا فجر فرج منتظرت می مانیم!
صحرا، صحرا دویده ام…
مصطفی پورنجاتی
منزل به منزل، خانه های دنیا را جست وجو کرده ام، با مردمانش سخن گفته ام و رفته ام؛ او را نیافته ام. کسی که ندیده امش،
اما مرا به سوی خویش فراخوانده است. رفته رفته به یک بیابان رسیده ام که از بوته های خار، خالی است حتی؛ به جایی که
کسی را به خود ندیده است. جای پای هیچ گردبادی بر آن نمانده است و تنها، زیرنگاه مکرّر آفتاب، خشک مانده است و من
تا اینجا هم به تمنای او گذر کرده ام.
از دیوارهای تَرَک خورده مکتب ها گذشته ام. حرفی از آن همه خوبی نشنیده ام؛ پی بی پاسخ برگشته ام تا دامن واژه های او را
طلب کنم.
از اذان صبح تا عصر آدینه
ردّ صیادان مرواریدها، از شن های نرم ساحل پاک شده است و باد، در گوش گوشْ ماهی ها، مرثیه غربت، مویه می کند.
خاطره لبخند، از ماهی ها گم شده است.
از اذان صبح، تا عصر آدینه، راه درازی است و من هر هفته، هر جمعه این راه را درمی نوردم تا بلکه از دفتر شعرهای خاک
گرفته، ترانه هایی پیدا کنم که بوی شادِ تازگی بدهند و سزاوار باشند تا به آستان موعود منتظرم به هدیت بخشم؛ اما مهدی
کجاست؟ نمی دانم!
چشم انتظار باران
رزیتا نعمتی
ای صاحب دقیقه های انتظار، نمی دانم این چندمین جمعه است که از آغاز آشنایی ما می گذرد؛ تا یادم می آید، چشم انتظار
تو بوده ام.
مولای من! تو در قله ای و من در دامنه ـ وقتی قله ها سلام خود را با جریانِ رود به دامنه می ریزند، چشم انتظار پیامی ـ
علامتی از سوی تواَم تا کوزه تشنگی خود را از خنکای لطیف دیدارت پر کنم؛ گرچه حادثه بزرگ دیدار تو، در عمر من
نگنجد. به شوق تو، پیش از قیامت از خاک برخواهم خاست.
«مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیش تر زانکه چو گردی ز میان برخیزم»
همین روزها…
قاصدک ها، هر روز خبر از کشتار شقایقی می دهند؛ مگر نقاشیِ ستم، چقدر به رنگ سرخ نیاز دارد؟ می دانم، مسیر آمدن
تو، همین نزدیکی هاست که فریادهای بی جواب شنیده می شوند ـ همین نزدیکی ها، وقتی عطر نرگس های سوخته فلسطین و
لبنان در فضا می پیچد، در پسِ این همه ابر سیاه، رعدِ اناالمهدی تو، بارش هماره بهار بی پاییز را مژده خواهد داد.
«هزار سال در این آرزو توانم بود
تو هر چه دیر بیایی هنوز باشد زود
تو سخت ساخته می آیی و نمی دانم
که روزِ آمدنت روزیِ که خواهد بود»
منم که غایبم
آقای من! لاف زدن در عشق، جایی ندارد. تنها روزی که گوشه چشمی از جمال تو، بر این خاک تَرَک خورده کویری نازل
شود، وسعت خواهش خود را برای تمنای دیدارت، در ذره ذره وجودم می بینی که چه بنفشه زاری به زیر پای تو خواهم شد،
تا ذوالفقارت، هر چه از علف های هرز ضمیرم را اراده کند، برچیند و تنها عشقِ تو بماند و بس.
امروز، منم که غایبم و تو در لحظه لحظه های سوخته جانم، روشنی.
به موسیقی ندبه جمعه هایم گوش دار تا حرفا حرفِ نامِ خود را از من بشنوی، یا صاحب الزمان!
پاییز جانم را بهاری کن!
خش خشِ برگ های پاییزیِ جانم را قدم بزن تا گام هایت، سبز و بهاری شوم. بی گمان، زلالیِ تو در خشکسارِ زمان، جریان
خواهد یافت و شرمساری را بر رخسارِ ناباوران، ن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 