پاورپوینت کامل گذر ایام – وفات حضرت زینب علیهاالسلام ۵۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گذر ایام – وفات حضرت زینب علیهاالسلام ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گذر ایام – وفات حضرت زینب علیهاالسلام ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گذر ایام – وفات حضرت زینب علیهاالسلام ۵۴ اسلاید در PowerPoint :
وفات حضرت زینب علیهاالسلام
دوشنبه
۱ مهر ۱۳۸۱
۱۵ رجب ۱۴۲۳
۲۰۰۲ Sep 23
پیام های تسلیت
وفات تداوم بخش خط سرخ کربلا، تندیس صدق و صفا، آموزگار عفاف و حیا، جرعه نوش صبر، و زینت پدر، حضرت زینب علیهاالسلام تسلیت باد!۱
عروج مفسر کتاب شهادت، آیینه ی فضیلت و عفت، پاسدار قلعه ی شرافت، پیام رسان خون های عاشورا، حضرت زینب کبرا علیهاالسلام تعزیت باد!۲
۱- عبداللطیف نظری.
۲- همان.
ارابه ی شکسته ی واژه ها۱
تقی متقی
زن مگو، مرد آفرین روزگار
زن مگو، بنت الجلال، اخت الوقار
زن مگو، خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین۲
زینب! چه قدر به آفتاب می مانی، آن گاه که می ایستی، و ابهّتی آسمانی را بر سر شانه های زمین می نشانی!
چه قدر به ماه ماننده ای: آن گاه که شب، از چهارسو نفیر می کشد، و کوچه های سکوت، در هزار توی ظلمتی قیرگون فرو می روند!
بر شانه های کوهستان راه می روی، آن سان که مه بر سر درّه های ارغوانی پاییز.
آه، ای همسایه ی آب های آتشین! و ای شعله ورترین عطش که جرعه جرعه بر کام خسته ی زمین چکیدی. نامت قله ای باستانی است که هیچ پرنده ی خیالی بر آن بال نگشوده است.
آه، ای رنگین کمان دانایی! فراتری، از افق های این خمیده ی خاکستری، که در فرودی به عظمت کاینات، خاک را به بوی حضورت معطر کردی.
از بستر شقایق ها قد کشیدی، و عفیف ترین رایحه ی ملکوت از چین دامن عصمتت بر مشام خاک چکید.
گل، از لبخندت جوشید و بهار، پیراهنی به رنگ نرگسان شبنم پوش نگاهت پوشید.
امشب می خواهم تو را هزار حنجره، مرثیه میهمان کنم. می خواهم تو را ای نوحه ی غریب خاک! در مجلس عزای کبوتران بی بال، مترنّم شوم.
بگذار در برابر کوهوارگی ات زانو زنم. و خاک پایت را که توتیای چشم فرشتگان خرقه پوش افق های غیب است، مهر سجاده ی خضوع خود کنم، و ببویم و ببوسم و بر فرق عاطفه ای که نیست، بپاشم.
در هاله ای مقدس فرو پیچیده ای، آه، ای مریم مسیح! ای خدیجه ی نبی صلی الله علیه و آله وسلم! ای زهرای علی علیه السلام و ای زینب حسین علیه السلام.
جسارتم را ببخش که این گونه خطابت می کنم، و شکوهت را بر ارابه ی شکسته ی واژه هایم به اهتزاز می نشانم.
تو را می ستایم که یک روز چونان غریب ترین پرنده ی خاکی، از چشمان گشوده ی عرش به پرواز درآمدی و بر بام خانه ای محقّر که عطر یاس های محمّدی از خشت خشتش می تراوید، نشستی، و آن گاه سر بر دامن مهر مادری آسمانی نهادی، و پدری افلاکی که خاک، تاب عظمتش را نداشت.
جای پایت هنوز هم در مدینه الرّسول بر پیشانی خاک مانده است، و در پس کوچه های شام و کوفه نیز.
دیروز، در بیابان های تفتیده ی «طف» قومی جاهل که عطر آسمانی یاس های زرد را تاب نیاورده بودند، به طاعون «بنی امیه» گرفتار آمدند.
دیروز، هفتاد و دو ستاره ی روشن، در خاک کربلا به خلسه ی خموشی نشستند، و زوبین سکوتشان بر تهی گاه عربده های مستانه ی ابن «سعد» و «زیاد» نشست. و «شمر» دستمال چرکین و عفنی شد در شمار بی ستاره ترین غرابان هرزه درای زمین.
آه ای آیه آیه ی وجودت، به سوره سوره ی درد مترنّم!
ای عطر اثیری ایمان و استقامت که از منظومه های ناشناخته ی ملکوت بر خاک وزیدی! چه سان تو را بسرایم؛ بدین واژه های لال! ای فراتر از شعر! و ای برتر از شعور!
ای زن، که مردانگی وامدار توست، و جسارت، شیفته ی شجاعتت! ای خواهر امامت! ای دختر رسالت! ای مادر عفاف!
با من سخن بگو، به لهجه ای که خود می دانی؛ با زبان زخم، با زبان خون؛ که بدان آشناتری! زبان تیغ و تازیانه که در پنجه های زمختشان مچاله شدید؛ تا بهانه ی گریستنم باشد!
با من بگو حکایت آن نوگلان پرپر را، که آتشفشان بغضی شگفت بر گلوگاه گریه ام نشسته است.
با من بگو جسارت تیر «حرمله» را، بر نازکای حلقوم «اصغر».
با من بگو حکایت آن سر را که شبانه در تنور خانه ی «خولی» طلوع کرد.
با من بگو حکایت آن بازوان ستبر عَلَم آشنا را که در آغوش نخلستان سبز، به سرخی نشست.
با من از «اکبر» بگو، از «قاسم» از «رقیه»، از «رباب» از «عابس»، از «جون» از «حبیب»، از «مسلم» و از…
از هر که می خواهی، از خودت، می دانم که یاد آن صحنه های مردافکن، شانه های حیدری ات را می لرزاند. مگر می توان رو به رویت نشست و با تو سخن گفت و از کربلا نگفت؟! مگر می توان با تو گریست، و به یاد مجلس «ابن زیاد» و «یزید» ضجّه نزد؟!
امروز سیاه پوش توایم، سیاه پوش عظمتی که در مخیله ی مریض احساس «کوفه» و «مدینه» و «شام» در نگنجید.
ای پیامبر برادر! که زوایای مبهم قیامش را با سرانگشت یادها و فریادهایت کاویدی، و «کربلا» را چونان پرچمی شایسته اهتزازی ابدی بر دوش کشیدی، و در هر کوی و برزن به پا داشتی و افراشتی.
آه که خاموشی آن زبان شعله ور باورم نیست. تو باز سخن می گویی؛ فریاد می کشی؛ هجوم می کنی؛ می غرّی…
ای شیر بیشه ی شجاعت! آنک یزیدیان مدرن، بر اریکه ی قدرت تمدّن جاهلی غرب تکیه زده اند، و گروه گروه حسین و اکبر و عباس… را در فلسطین و افغانستان و عراق… به مسلخ می برند.
امروز نیز کوفه کوفه بی وفایی، در کربلا کربلای خاک، چشم بر اسارت قبیله ی «انسان» فرو بسته است.
حالیا، برخیز! غریو برآور! نهیب بزن!
«یا اهل الکوفه! یا اهل الختل و الغدر و الخذل…»۳
۱- نشریه ی «فرهنگ جهاد» سال سوم، شماره ی چهارم، صص ۲ ـ ۶.
۲- از عمّان سامانی.
۳- ای مردم کوفه! ای مردمان دغل پیشه و فریب کار و بی حمیت!»؛ بخشی از خطبه حضرت زینب علیهاالسلام.
آیه آیه کربلا۱ جرعه جرعه حسین
مجتبی تونه ای
(ما رَأَیت الاّ جمیلا) آیه ی مانای کتاب توست که در باران بی دریغ اندوه، نازل شد.
زینب!
ای بانوی شکیب که یادت، آتشفشان زخم های مکرّر را همنشین دشت جانم می کند!
با من از روز واقعه بگو!
بانوی مدینه!
غزل خوان حماسه ی حسین!
سرود خوان شیدایی و شوریدگی!
با من از پیشانی سنگ خورده بگو!
با من از سری بگو که در هیاهوی شهر شقاوت، بر فراز نیزه، زمزم آیات وحی را جرعه جرعه نوشید.
با من از هفتاد و دو سر بلند بگو که شعله در قافله ی قلب ها ریختند.
با من از ناوکی بگو که بر نازکای گلوی تشنه ی اصغر فرو شد.
ای آیینه ی شکیبایی که خلاصه ی کربلا در نام تو زنده است!
شگفتا از این همه صبوری که با تو هم خانه است.
سلام بر تو ای آیه آیه کربلا
و ای جرعه جرعه حسین!
ای زن!
فرزند خطابه و شمشیر که در پس نامت، غربتی شگفت نهفته است!
نامت که بر زبانم می چرخد، نوحه ای غریب در حنجره ام می شکفد و به نینوا خوانی ام می خواند.
زینب!
ای که سوره ی نامت از آسمان نازل شد،
همه ی خاطرات کربلا و کوفه و شام و تمام حال و هوای مدینه در تو جاری است.
تو آن گوهر رازآلود آفرینشی که بهترینان، با ذکر نامت به اجابت خانه می رسند.
تو سرآغاز و سرانجام جمال و جلالی که در پیدا و پنهان این روزگار شب زده، می وزی
و در سایه ی تلاوت آیات مدنی توست که جهان بر مدار مدارا می چرخد.
تو از همان نسلی که:
(عادتُکم الاحسان و سجیتکم الکرم)
ای ستاره ی دمشق!
دل سپار غم های زینبی را به خویش وا مگذار!
۱- تونه ای مجتبی، چراغ تکلیف را روشن کن، نشر همسایه، قم، ۱۳۷۹، صص ۴۹ ـ ۵۱.
تو را با هر فریاد نسبتی است
داوود خان احمدی
تو را با هر فریاد نسبتی است؛ تو با سرخی هرکوچه همخونی. شکستگی بال هزار کبوتر عاشق برشانه ات و داغ هزار شقایق پرپر بر سینه ات نشسته است؛ و پروانه ی نگاهت به هزار شمع، سوخته است.
عمرت هزار آینه ی مصیبت است و درد؛ در آینه ی چشمانت هنوز دختر پنج ساله ای، سیلی بر صورت مادر را شیون می زند و پهلوی شکسته ی مادر را درد می کشد. در قلبت می شود جای داغ محسن و فرق شکافته ی علی علیه السلام و سالیان غربت و تنهایی پدر را دید.
در چین های متوالی پیشانی ات پیکر تیرخورده ی حسن، پوشیده در کفن و بی کس، هویداست و سینه ات هنوز سوز جگر پاره پاره ی برادر را به یادگار دارد.
کربلا می داند که در آشیان قلبت چه می گذرد و کوفه و شام، آشنایان روز درد خفته در نگاه تواند.
کربلا به یاد دارد که تو کوه را به صبر خواندی و دشت را و زمین را به بردباری دعوت کردی وقتی که فرزند رسول خدا را لب تشنه سر می بریدند و کودکان را…
کربلا خوب به یاد دارد که خمیدگی و موی سپید، رهاورد تو از آن سرزمینِ درد و داغ بود، آن گونه که حتی شویت تو را نشناخ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 