پاورپوینت کامل آغاز هفته دفاع مقدّس ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آغاز هفته دفاع مقدّس ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آغاز هفته دفاع مقدّس ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آغاز هفته دفاع مقدّس ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

۱ – ای زائران منزلت عشق![۱]

از وسعت قلبتان آشکار بود که تنها به خویش نمی اندیشید. آمده بودید که استقلال را فریاد کنید، امّا نه فقط برای خویش.

آمده بودید که آزادی را بگسترید، امّا نه در محدوده این مرز و بوم که سرزمین ذهن شما به وسعت تاریخ بود و به گستره گیتی.

چنین نبود که سر خویش بگیرید و آسایش خویش را مزمزه کنید.

چنین نبود که دست های رهای خود را بر زیر سر بگذارید و سنگینی غل و زنجیر بر دست و گردن و پای دیگر مستضعفان، خم به ابروتان نیاورد و دلتان را از جای نجنباند.

شما دست پرورده کوهواره مردی بودید که هنوز عرق فتح اوّلین سنگر از جبینتان خشک نشده شما را به فتح سنگری دیگر می خواند. و این همان بود که برای قدرتمندان چپاولگر و زراندوزان متکاثر، غریب و تحمّل ناپذیر می نمود و آنچنان روشن بود نورانیت قلب شما که چشم ظلمت گرفته آنها را نیز تکاند و پرده آرامش و سکونشان را از هم دراند.

فریاد مظلومیت قدس در زیر چکمه های حق پوش غاصب، چشمان تیزبین امام و به دنبال، دل های والگان خیره به نگاه او را به آن سمت می کشید. و این همان بود که هراس غاصبان را افزون می کرد و به تکاپویشان وا می داشت.

بر آن شدند که طفلی را به هیئت مردی درآورند، در او بدمند، لباس مردانه اش بپوشانند، غرق در سلاحش کنند و وعده و وعیدهای بچه گانه اش دهند، باشد که آن دل های معطوف به قدس را مشغول سازند.

فریاد بر آوردید دلیرانه و پرشور که: «چه باک! اگر قدس قبله اوّل ماست و مغصوب، آنجا که تو کودک را غاصبانه وا داشته اید، قبله دل ماست،

ما اگر سر بر آستان رهبر مظلومان نِساییم، مظلومیت زنان و فرزندانمان را در شعله های آتش عداوت شما با که بگوییم؟

این خون رگ های ما سرخی از او گرفته است؛ ما با نفس گرم او زنده گشته ایم. پای غاصبانه تو بر روی نبض ماست؛ بر روی قلب ماست؛ ما فشار حضور تو را بر قلب خویش چگونه تاب آوریم»؟…

ای شور آفرینان وادی توحید!

فریاد متّکی به خداوند لا یزالتان پایه های حکومت غصب و جور را سست کرد. مردان رزم! دلیران عرصه پیکار! هر گام که زدید هر دست که فرا آوردید و هر ماشه که چکاندید، سنگی از بنای ظلم حاکم بر جهان را خُرد کرد.

ای استواران و ایستادگان در روز، و ای بر خاک عبودیت افتادگان در شب!

فرشتگان بر قلب تبدار و جان بیقرار شما نماز می بردند.

غرش و تهاجم روزانه تان و راز و نیاز تضرّع شبانه تان، شیاطین خرد و کلان را به زانو درد آورده بود.

ای زائران منزلت عشق! ای شعله های آتش وجد! ای عاشقان جذبه دیدار! ای عاشقانه ترین پاسخ های استمداد حسین!

در آن زمانه زخم و ظفر، حسین(ع) بر درِ سرای خویش ایستاد و زائران و عاشقان خود را انتظار کشید.

مگر نه هر یک از شما که به منزل نمی رسید، به دیدارتان می شتافت؟

مگر نه سری را که برای او دادید، به دامن گرفت؟

در آن روزگار، سنگْ سنگِ بنای حرم حسین(ع)، دیدار شما را لحظه می شمرد و شما لحظه ای از پای ننشستید تا حسین(ع) بر درگاه جان شما ایستاد.

۲ – از رموز عاشقانه جنگ[۲]

در جبهه های ما رموزی نهفته بود و اسراری ناگفته که در آرام ترین و روشن ترین و بی جنجال ترین فضاها، بیان و درک آن، اگر نه محال، مشکل به نظر می رسد.

جهاد جهادگران ما به معجزه موسی(ع) می مانست: پوستی داشت و مغزی، ظاهر آشکاری و درون پر رمز و رازی.

آنچه در مقابل دشمن عرضه شد و آنچه ساحران و شعبده سازان و دروغ پردازان را، حتّی به حسرت واداشت، اژدهای موسی بود. امّا مناجات موسی، معنویت او، اسرار میان او و خداوند و آنچه در پشت این آیت و اعجاز نهفته است، چیزی است که خاصِّ اصحاب است؛ مختص یاران است؛ مطلوب همرهان است و محبوب عاشقان.

فرعون و فرعونیان را با این رموز و اسرار چه کار؟ آنها را اژدهایی سهمگین باید که امید درک حقایق از جانب آنان بیهوده است و محال.

جهاد جهادگران ما به معجزه موسی می ماند:

اینکه یک تنه با ده ها دشمن به مقابله می ایستند،

اینکه با کم ترین سلاح، برترین پیروزی ها را می آفرینند،

اینکه با سلاح دشمن، دشمن را شکار می کنند،

اینکه خردسال ترینشان، زبده ترین و پخته ترین جنگجویان دشمن را به اسارت می آورد و پشت دشمن را با همه تجهیزات عاریتی اش به خاک می مالند.

اینها بی تردید معجزه بود. بی شک دست امام زمان(ع) در کار بود و یقینا روح خداوند در جبهه ها جاری بود.

امّا آنچه که خاص یاران ماست در دنیا، مطلوب همرزمان ماست در جهان و مختص یاوران و هم آوایان ماست در گیتی، اسرار نهفته در پشت این حمله ها، و رازهای ناگفته در پشت این نعره هاست.

امّا از میان گفتنی ها، از میان همه اعجازها که دشمن را به عجز آورده و دوست را به شگفتی، استقامت رزمندگان ماست؛ تاب و تحمّل و بردباری و صبر جهادگران ماست.

این سؤال همیشه هم آوایان ماست در جهان که این استقامت و صبر و استواری از کجاست؟

پاسخ ما در دست های رزمندگان ما بود.

رزم آوران ما جهاد را به دید عبادت می نگریستند؛ جبهه را محراب خویش می شمردند و صحنه پُر غوغای جنگ را عارفانه ترین و عاشقانه ترین مصلّا برای راز و نیاز با خدا.

رزمندگان ما با همان خلوص که پیشانی بر خاک می سایند، ماشه می چکانند.

با همان عشقی که به نماز می ایستند، در جبهه ایستادگی می کنند.

گویی در خاک نبود که پیشروی می کنند، در مسیر سلوک الی اللّه بود که اوج می گرفتند و راه می پیمودند.

در آن میدان، در آن محراب، در آن مصلّا، در آن سجّاده که رزم آوران ما به عبادت، به جهاد مشغول بودند، «استقامت»، «خستگی ناپذیری» و «پایداری»، الفاظی حقیر بودند، و کلمه کجا می تواند آن معانی شگرف را باز نمایاند؟

۳ – عشق آموزان مکتب حسینی[۳]

اگر در این انقلاب هیچ چیز نصیب ما نمی گشت جز همین نعمت جنگ، ما را بسنده بود.

فراز و نشیب این انقلاب نعمت بود؛ جای جای این انقلاب رحمت بود و لحظه لحظه این انقلاب معجزه بود و هست.

امّا نعمتی که در جنگ نهفته است شاید در هیچ فراز از انقلاب، حدّاقل بدین وسعت و شمول و تراکم نهفته نیست.

ما کجا در توانمان بود که مدرسه ای به وسعت مرزهایمان، از غرب تا جنوب بنا کنیم، جوانان و نوجوانان و حتّی پیرانمان را از شهرها تا روستاها و ده کوره ها و از اقصی نقاط این مرز و بوم به این مدرسه بخوانیم و بوسه بر خاک پای بزرگ ترین استاد و سرور آفرینش، برترین معلّم شهادت – حسین(ع) – بزنیم؟

آری، این در توان ما نبود و مفهوم معجزه این است و روشنای حضور دست خداوند در همین.

امّا حسین(س) تا شایستگی و قابلیت را احساس نکند، زبان به تعلیم نمی گشاید.

به آن کس که الفبای عشق نیاموخته باشد، ترنّم عاشقانه نمی آموزد.

بدان کس که راه رفتن نمی داند، «هروله» را تعلیم نمی دهد.

چه رسد به اینکه درس، عشق باشد و معلّم، حسین(ع).

و اگر نبود این نعمت جنگ، این مکتب جبهه، این کارگاه شور عشقی و مستی، حسین(ع) کی جرعه ای از رموز هستی به جگر عطشان ما می نوشاند؟

اگر جوانان و پیران ما آنچه آذوقه از حسین تا به حال اندوخته بودند بر دوش نمی گرفتند و در راه پر مخاطره امّا نورانی او به راه نمی افتادند و پیشانی بر جای پای حسین نمی ساییدند، کی دست های توان مند او را بر پشت خویش احساس می کردند؟

کجا در برق نگاه های او وضو می ساختند و چگونه جان را تسلیم غمزه های شور آفرین او می کردند؟

بزرگ ترین و برترین رمز این اعجازها در نگاه حسین(ع) است، همان بزرگ ترین و والاترین معلّم عشق و شهامت و ایثار.

جز حسین(ع) در دست های چه کس توان تحرّک بخشیدنی این گونه بود؟

جز دم الهی حسین کدام دم مسیحایی را توان تعلیم یک شبه عشق و شهادت و ایثار بود؟

اگر جنگ نبود و نشستنمان در خانه مستمر بود، تعلیم عشق میسّر بود؟

آیا اگر جبهه نبود، سنگر نبود، تشنگی نبود، گرما و سرما نبود، مشقّت و سختی نبود، ایثار نبود و این استقامت اعجاب آفرین نبود، باز هم حضور امام حسین بر بالین جوان های ما هر لحظه بود؟

و… اگر جنگ نبود، آیا جای بوسه امام بر بازوان جوانان ما می درخشید؟

۴ – مردان اشک و آهن

جواد محدّثی

سنگرنشینان ما، از دم مسیحایی حضرتِ «روح اللّه» دلگرم و سرزنده بودند.

رزمندگان، کوثرْ نوشِ قیامت عشق وا یثار بودند، و… سجّاده شان، «تربت شهادت»، و غسل شهادتشان، از «فراتِ اشک»، و وضوی نماز عشقشان، از چشمه «خون»…

آن مسند نشینان قدس، آن مقرّبان بزم حضور، آن از جان رستگان و به جانان رسیدگان، آنان که «خود» را با «خدا» سودا کردند و با نقد جان، «هستی جاوید» خریدند.

درباره آنان چه می توان گفت؟

هر کدام، یلی بودند در عرصه گاه رزم،

آموزگاری بودند در مکتب فداکاری؛

اسوه ای بودند، در تلاش و تحرّک و تعهد و تقوا.

اینان چه دیده اند که ما ندیده ایم؟

چه خوانده اند که ما نخوانده ایم؟

چه می دانند که ما نمی دانیم؟

اینان قبل از شهادت، شهیدند. از چهره هایشان معلوم است که شهید خواهند شد.

اینان که با خون، وصیت نامه می نویسند؛

اینان که با خون، شعر فتح می خوانند و سرود پیروزی می سرایند؛

اینان که در بستری از خون می خوابند و خواب شهادت می بینند که پیوسته با یارند و او را می ستایند،

اگر خدا اینان را پیروز نکند، پس چه کسانی را پیروز سازد؟

اگر امدادهای غیبی به سراغ اینان نیاید، چه کسانی شایسته آنند؟

اینان، مهاجران دیار نورند، مسافران وادی عرفان، سالکان طریق معنی.

اینان، طایران خونین بال ابدیتند.

در کربلاها و عاشوراهای مکرّر ما کسانی پیدا شدند عاشق، از تبار قبیله «ثار اللّه» که مُصلِح مسلَح بودند، و… عارفان مجاهد، و سنگر نشینان زاهد، و شیران روز و عابدان شب، قهرمانان نبرد و نیایش، مظاهر «خشم» و «عطوفت»، مردان «اشک» و «آهن».

اینان عاشق شهادت بودند. در جبهه ها حسین(ع) را یاد می کردند، و در شب های حمله، نماز شب می خواندند و جان را در آبشار زلال «ذکر»، شاداب می ساختند و قبل از شروع عملیات، دعای کمیل و توسّل را زمزمه می کردند.

یاران دین خدا بودند که ایمان و ایثار را از کلمه به صحنه و از کتاب به میدان آوردند و در سال های جنگ، در مدینه ایران، هجوم احزاب شرک و نفاق را دفع نمودند و از «جهاد» که دری گشوده به سوی بهشت است – استقبال کردند.

نامشان همنشین صحیفه ابد و یاد عزیزشان قرین جان های پاک باد!

۵ – سرچشمه زیبایی کجاست؟[۴]

وقتی شاخه مظلومیت با درخت مقاومت پیوند می خورد، ثمری می آفریند که زمین و زمال را به شگفتی وا می دارد.

من دیدم نخل ها را که پیش پای شما زانو می زنند تا الفبای استقامت بیاموزند.

سروها را دیدم که در پارک های خلوت کنار شهر راه می روند و درس ایستادگی می خوانند تا در کنکور شما شرکت کنند.

نرگس را دیدم که چشم حیرت دوخته است به جای پای شما و می پرسد: «سرچشمه زیبایی کجاست؟»

صنوبر را دیدم که پا به پا به دنبال شما می دود تا راز سربلندی را سؤال کند.

عقاب ها را دیدم که فوج فوج پیش پای شما فرود می آ یند و با زبان بی زبانی راه و رسم پرواز را می پرسند.

دیدم که لاله دهان دلش را گشوده است و بی قرار از شما تمنّا می کند که قطره ای عشق در جان عطشناکش بریزند.

پیچک را دیدم که به پر و پای یکی از شما پیچیده است و با سماجت سؤال می کند: «راز این همه شهامت چیست؟» و شنیدم: «هر که خدا را داشته باشد، از هیچ چیز نمی ترسد و هر که از خدا نترسد از همه چیز می ترسد.»

خداوند به جهانیان چشمی عنایت کند که بتوانند این عظمت را ببینند و بفهمند.

۶ – هشت سال فوز عظیم

جواد محدّثی

جبهه یک مکتب است؛ درس های آن، ایمان و تعبّد و توکل و فداکاری است؛ امتحانش، «اخلاص» و «صبر» است.

تا وادی السلام «جبهه»، تا طورِ «میدان»، تا کربلای «خطّ»، مسافتی است که با «بُراق عشق» و «مرکب همّت» می توان طی کرد.

دشت و کوه و کمر، سنگرها و میدان ها و ارتفاعات، دریا و باتلاق و رودخانه، معبر و کانال و نخلستان، همه جا… معطّر است.

«عطر معنویت» به جبهه ها هوایی ملکوتی و فضایی عطر آگین و بهشتی بخشیده است.

در سال های افتخارآمیز جنگ که با همه وجود، غربت حسین و مظلومیت حق را حس می کردیم و میدانِ اُحُد و معرکه صِفّین را پیش چشممان آشکار می دیدیم، با فتنه در افتادیم؛ با نفاق جنگیدیم؛ با کفر، نبرد کردیم؛ احزاب مهاجم را تا آن سوی «خندق پیروزی» عقب راندیم و پرچم شرق و غرب را از بام تزویر، به زیر کشیدیم.

هشت سال، درهای «جهاد و شهادت» که به بهشت گشوده می شد، به روی ما باز بود،

هشت سال، باران فیض الهی و فوز عظیم، مدام می بارید،

هشت سال، مائده رزق خدا گسترده بود و ساقی جان در بزم حضور، جام شهادت می گرداند،

هشت سال، خورشید پر فروغ ایمان و جهاد می تابید و دفتر عاشوراییان گشوده بود و در بازار «سودای ایثار»، خداوند مشتری جان ها و مالهایمان بود؛

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.