پاورپوینت کامل شهادت مظلومانه آیت اللّه دکتر بهشتی و یارانش ۴۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهادت مظلومانه آیت اللّه دکتر بهشتی و یارانش ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهادت مظلومانه آیت اللّه دکتر بهشتی و یارانش ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهادت مظلومانه آیت اللّه دکتر بهشتی و یارانش ۴۹ اسلاید در PowerPoint :
با صدای کبوتران
حمیده رضایی
تو را بر شانه های سوخته شهر دنبال می کنند، انبوه عزادارانی که فریادشان در حنجره مچاله شده است.
تو را دنبال می کنند و هفتاد و دو پرنده هم سفرت را.
طعم خشم در دهان شهر مزه مزه می شود. خورشید، در هرم اندوه خویش، تاب نمی آورد و بر دیواره های آسمان می کوبد.
تیر ماه، از هفتمین روز خویش بازمی گردد با پیراهنی پاره پاره و سیاه، در جایی از دوردست های آسمان، هزار فرشته غریب می بارند اندوه سنگینِ نبودنت را. گوش بر دیوارها چسبانده ام؛ صدای پای توطئه را می شنوم. این اولین حادثه تلخ نیست. بر بال های پروانه ها، فردای چله نشین مان را تا آسمان ها دنبال می کنیم بر بال های پروانه ها و بر کتف های سوخته شهر.
زمان بر سر می کوبد، چشم در چشم حادثه، اندوه شهادتت را تاب نمی آوریم. در گریبان خویش می باریم. دستان سیاه دژخیم، روبه رویمان دراز شده است و اتفاق ناگوارتر افتاده است. دیوارها فرو ریخته اند و انفجار، مشام شاپرک ها را سوزانده است.
اندوه، سخت تناور شده است و ما بارها گریسته ایم؛ حتی با خاطرات تلخ این حادثه.
ما بارها در خود فرو ریخته ایم و حادثه را مرور کرده ایم.
بر بت جاده ها زده ایم و رد پایشان را دنبال کردیم. فانوس به دست، دنبال نگاه تکه تکه شان رفته ایم.
هفتم تیر، فریادهای شکسته خویش را در بزرگی فاجعه، قدم به قدم پرواز داده ایم.
درست ساعت پنج سه شنبه هفتم تیر
نشسته ام که تو را در زمان خلاصه کنم
تلنگری به صدای کبوتران بزنم
تو را در آبی آوازشان خلاصه کنم
تو با شهادت آغاز شده ای
میثم امانی
زندگی قدردان تو نیست، قدر تو را شهادت است که می داند.
شهادت، پایان تو نیست؛ تو آغاز خواهی شد با شهادت و دفتر رازهای بسته ات باز خواهد شد.
چشم هایت گواهی خواهد داد به طلوع آفتاب. دست هایت، رویش جوانه ها را باور خواهد کرد. قدم هایت امید خواهد بخشید به مسافران جاده های تبعید. شهادت تو موج خواهد زد در اقیانوس خاموش ملت. فریاد خواهد شد در گلوی ساکتِ مردم. بغض خواهد شد و خواهد ترکید در حنجره جلادان تاریخ. شهادت تو، به فرسایش امیدها نخواهد انجامید؛ به پیدایش امیدهای نو خواهد رسید، به حقانیتِ باور مدد خواهد رساند، به قاطعیت اراده کمک خواهد کرد.
شهادت، تو را نمی گیرد از ما؛ تو را برمی گرداند به ما. صدای مظلومیت تو را که در لابه لای حوادث روزها سردرگم شده بود، به گوش ما خواهد رساند، چهره محبوبیت تو را که در جریان روزمرگی ما سایه خورده بود، به ما خواهد شناساند. شهادت تو، غبارافشانی دردهای تو بود که سر به مُهر مانده بود؛ غبارافشانی رنج های تو بود که گوشه کنارِ صفحه های انقلاب جا مانده بود. شهادت تو، تلنگری است به چشم های خواب آلوده، به دل هایی که فرسوده شده بود.
دسترنجِ بی قراری هایت مرگ نبود؛ شهادت بود.
شهادت تو اعلام خواهد کرد که پایان پذیر نیستی.
«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق»
شهادت، همیشه هنرِ مردانِ مرد بوده است.
«در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتانِ زشت خو را نکشند»
شهادت، معراج عشق است.
آوار مصیبت
خدیجه پنجی
حقیقتی تلخ و ناگزیر، تاول می زند بر پوست آفتاب سوخته تابستان.
تیر ماه، شناور در خون و خاکستر، ناباورانه ضجه می زند بزرگی فاجعه را.
تیک تاک بمبی ساعتی در شقیقه های زمان تند می زند. نفس دقایق بند می آید. ثانیه ها فاجعه راگریان می دوند. هفتم تیر، سم کوب حادثه ای دلخراش و خونین است. تیک… تاک… و بعد سنگینی یک انفجار، بغض ها را می شکند!
بارانی از بال های سوخته اینجاست و آسمان، هفتاد و دو کبوتر را در آغوش می کشد. عطر گل های سرخ، هوای حوالی را معطر می کند. هوا می سوزد، هفتاد و دو پروانه در آتش عشق، شیفتگی شان را زبانه می کشند. چقدر دست قساوت بر گلوی حادثه سنگین است! رایحه گل های سرخ در شامه زمان باقی می ماند.
عصر هنگام، روزنامه ها با تیترهای درشت، واقعیتی کشنده را فریاد می کنند و زمان ورق ورق در زیر آواری از مصیبت و درد، مچاله می شود.
شب چه خیال خامی داشت که می خواست خورشید را بدزدد از آسمان اهالی نور.
شب نمی دانست که پرواز، رؤیای همیشگی کبوتر است.
رؤیای دیرینه کودک «محله چارسوق»، آرام آرام پیوند می خورد به سرنوشت خونین مجلس.
بهشتی از آغاز، بهشتی بود؛ ذهن تپنده انقلاب که فلسفه اش عشق بود و منطقش مهربانی. طلبه ساده ای که جرعه جرعه معرفت را از سبوی جان امام می نوشید و ساقی مجلس یک ملت بود.
در گرگ و میش حادثه، هوای پرواز به افق شهادت، روشن شد؛ آن قدر روشن و نورانی که جز سوختن، چاره ای نداشت! ناگزیر، به طواف درآمد شمع روشن شهادت را و آهسته آهسته سوخت و خاکسترش را به بادها بخشید.
از زیر تل خاکستر و خون، آرام آرم قد کشید و ـ بهشتی ـ شد.
شهادت را از آغاز به قامتش دوخته بودند. ای منطق گویای حقیقت از گلوی انقلاب! سرسبزی اندیشه ات بهارانه باد و روشنان راهت نورانی و پُررهرو و لحظه هایت عاشقانه و ناب.
تو می روی در هوای یکریز سوختن و خون. بر پیشانی تاریخ، داغی بزرگ نقش می بندد و چشم های اشک آلود، غزل واره های عاشقی را هفتاد و دوبار بدرقه می کنند تا بهشت.
پروانه های سوخته
علی سعادت شایسته
تاب نور را ندارند؛ تاب انقلاب نور را ندارند، آنان که همواره مدعی بوده اند میزگردهایشان بوی دموکراسی می دهد. تاب نور را ندارند خفاشان؛ آنان که از رمز هفتاد و دو آگاهی ندارند و بی آنکه بدانند یا شاید دانسته، پا جای پای نفرین شدگان تاریخ گذاشته اند.
اما اینان که این گونه بر خاکسترشان می نگرید، هفتاد و دو بار عاشق شدند. هفتاد و دو بار سوختند و هفتاد و دو بار پرواز کردند.
هفتم تیر، یادآور هفتاد و دو پرواز خونین در هُرم تابستان، یادآور مردانی که ایستادند و سوختند تا این خاک، این خاک مقدس، بایستد و نسوزد. بایستد و به لبخندهای پشت پرده بفهماند که ایستاده است در مقابل آنان که چشم دیدن این خاک مقدس را ندارند، آنان که نمی توانند ببینند «خانه ملت»، خانه این ملت است و جایی برای آنان نخواهد داشت.
هفتم تیر، مظلومیتی را به تصویر می کشد که در آن، طنین هفتاد و دو «اللّه اکبر»، ستون های کاخ استبداد را لرزاند؛ از گلوی پروانه هایی که سوختند در راه وطن.
تقویم این خاک و آب، هنوز به سوخته هایش، به پروانه های سوخته اش سوگند می خورد؛ سوگند می خورد که ایستاده است و خانه ملت ایران، همواره زنده است؛ همواره زنده و سرافراز ایستاده است.
به نام نامی شقایق
محمدکاظم بدرالدین
خون های ما چقدر شکوهمند ایستاده اند! جایگاه رفیع عشق، روبه روی «لبیک» ماست. رهایی و رستن و عروج، گلواژه هایی آشنایند با نگاه ما. ماییم که شعله های محبت را در آغوش کشیدیم و در گدازه های جنون تپیدیم. «ما راست قامتان تاریخ» از ازل، لبخندهای «بهشتی» بر طینت ما نقش بسته بود.
«در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
و ما اقتدا کردیم به رسولان درخشان آینه و پاک مردان دشت فضیلت. صدایی فرحناک از بهار در غزلستان روحمان رویید این است که سال ها می گذرد و هنوز سرودی از نای سرسبز ما، طربناک در قاب ایام مانده است. ما به نام نامی شقایق زندگی کردیم و دانستیم این قاعده کلی است که تمام رنگ های سرخ اگر عطر کوچه باغ شهادت را به خود بگیرند، سبزترین رهگذرند.
ما «بهشتی»هایی هستیم که روزهای خویش را در اندیشه رسیدن به نقطه پرواز سپری کردیم.
حالا صبح افتخار، پنجره هایی از نور و غرور ماست که می تابد. برای ما، «هفتم تیر»، چه خوش فرا می رسد تا این کوچ دسته جمعی، طعم درستِ «بودن» را به تقویم های
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 