پاورپوینت کامل آن راز سر به مهر ۲۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آن راز سر به مهر ۲۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن راز سر به مهر ۲۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آن راز سر به مهر ۲۳ اسلاید در PowerPoint :
زهیر بن قین بجلی: پنجاه ساله.
سلمان بن مضارب: چهل ساله.
دلهم: سی به بالا
عمرو بن حجاج زبیدی: چهل ـ پنجاه ساله خشن
غلام: جوان
***
(فضای اردوگاه و تک شیهه اسب، از دورتر شنیده می شود)
(صحنه درون خیمه بزرگ است و افراد در حال خوردن)
سلمان: از این طعام میل کنید (قورت می دهد)، لذیذست!
زهیر: پسر عمو! دیگر میلی به طعام نداریم.
دلهم (کمی دورتر): حواست کجاست، برای سرورت پیمانه آبخوری را لبالب کن.
غلام: اطاعت (صدای ریختن در پیمانه) الساعه
زهیر (در فکر): دلهم! می گویی دیروز هوا تنیده تر بود یا امروز؟
دلهم: اگر از من می پرسید، هر روز گرمست و سوزان، ولی اگر می گویید امروز تنیده تر از هر روزست، البته دلیلی دارید!
غلام: بسم الله بنوشید (صدای نوشیدن کنار میکروفن)
دلهم: شاید هم عطش آزارتان می دهد، این آب گوارا، قدری جاده سازست (سلمان در حالی که لقمه در دهان دارد)
سلمان: شاید هم نگرانی، پسر عم ما را بیازارد نه هُرم آفتاب! (تنفس عمیق زهیر) (زیر کلام دلهم)
دلهم (نگران): زهیر! پسر عموت چه می گوید!؟
زهیر: راست می گوید دلهم!
دلهم: ولی من نکته ای نشنیده ام تا بدانم چه چیز را راست می گوید
سلمان: از مکه تا عراق آسوده نبودیم.
زهیر: حتی نیم روزی نیاسوده ایم (اسبی از دور می تازد و نزدیک می شود)
دلهم: شگفتا…! این را با کسی بگویید که همراهتان نبوده باشد!! (بلندتر) از آغازِ سفرِ حج تا اکنون لحظه ای بر ما نگذشته جز آنکه در آسایش بوده ایم.
سلمان: ببین کیست به خیمه گاه نزدیک می شود.
غلام: اطاعت، الساعه می روم (چند قدم می رود) (توقف اسب در نقطه ای دور و پیاده شدن از آن)
عمرو بن حجاج: ای جوان! صاحبِ این خیمه گاه حسین بن علیست یا زهیر بن قَین؟
غلام (عادی): خیمه گاه بنی هاشم آنجاست، اینجا تعلق به بزرگ بجمیل دارد!
عمرو: به سرورت بگو عمروِ بن حجاج را می پذیرد؟
زهیر (با خوش زبانی از دورتر): به درون بیا زُبیدی! تعجیل کن.
عمرو: مرکبم را تیماری کن (اسب و حرکت درجا)
غلام: اطاعت (قدمهای عمرو در متن)
عمرو: سلام بر بزرگ بزرگانِ بجیل!
سلمان: سلام بر مهمان.
زهیر: سلام خدا بر همه خوبان، سلمان بن زبیدی همانست که ماجرای رفاقتمان را برایت گفته ام.
سلمان: (خندان) پس عمرو بن حجاج که خوانخواه مظلومان ست، این جوانمرد، رشید ست.
زهیر: بنشین ابن حجاج، بنشین که ابن مضارب با تو سخن ها خواهد گفت.
عمرو: پس سلمان بن مضارب نیز با بزرگ بجیل همدردُ همراهست!
زهیر: چه شده که از این حوالی می گذری؟
عمرو: من و همراهانم یکی دو روزیست در کنار فرات اردو زده ایم.
زهیر: همراهان؟ اهل قبیله ات هستند؟
عمرو: بلکه پانصد مرد جنگلی که مأموریتی مهم دارند! ولی بزرگ بجیل، زهیر، چرا در این حوالیست؟
سلمان: از قضا ما را با این حوالی و ساکنانش کاری نیست… از آنانکه آن سوتر خیمه، خرگاه بپا کرده اند، بپرسید با ما چه کار دارند…!
عمر: چطور؟
سلمان: از مکه تا عراق، هر کجا اردو زده ایم، سایه مزاحمتشان بر سرمان افتاده!
عمر: حسین بن علی را می گویید!؟
زهیر: در این بیابان مزاحمان دیگری جز بنی هاشم می بینی؟!
عمر: پس سزاوار است تا بشارت مرا نیز بشنوید. (صدای کاغذ)
زهیر: کدام بشارت زُبیدی؟
عمر: بستان و بخوان ابن مضارب. (کاغذ)
سلمان: این فرمانِ والی قدرتمند کوفه است؟
عمر: آری! بخوان تا سرورمان مسرور شوند. (صدای کاغذ)
سلمان: ای عمرو بن حجاج! تو را فرمان می دهیم تا به همراه پانصد مأمور فداکار… در کنار شریعه فرات بمانید و از حقِ «امیرالمؤمنین یزید بن معاو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 