پاورپوینت کامل ما در میان اروند ۷۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ما در میان اروند ۷۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ما در میان اروند ۷۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ما در میان اروند ۷۲ اسلاید در PowerPoint :

شخصیت ها:

حاج قاسم: ۲۷ ساله

حاج حسین پورجعفری: ۶۰ ساله

شهروز: ۴۰ ساله

حسن عالی

حامد غفاری

رحیم

رزمنده (۱)

رزمنده (۲)

– شهر مخروبه حلب در سوریه – شهروز نگران در حال جستجوی حاج قاسم-

شهروز: (نفس زنان) حاج حسین حاج حسین حاج حسین پورجعفری!. .. حاجی کجایید؟!

حاج حسین: چی شده شهروز؟ دوباره انتحاری زدن؟!

شهروز: نه! الحمدلله شهر امنه. دنبال حاج قاسم میگردم پیش شماست؟! دوباره همه تیمِ حفاظتُ جا گذاشته.

حاج حسین: نترس! رفته توی اون خونه سالمه سرِ کوچه وضو بگیره.

شهروز: یا حسین! آخر چرا تنهایی؟! پس ما محافظا اینجا چه کاره ایم؟

حاج حسین: وایسا! کجا بچه قمی؟! حاج قاسم دستور داده هیچ کس جز خودش وارد اون خونه نشه.

شهروز: حاج حسین! به خداوند اون خونه مشکوکه نمی بینید. میونِ همه خونه های این خیابون فقط اونه که سالمه.

حاج حسین: شهروز! تو که نمی خوایی رو حرف فرمانده ات نَه بیاری؟

شهروز: حاجی! مگر نمی بینید از صب تا حالا چقدر تحرکاتشون تو حَلَب زیاد شده؟! ندیدین یه ساعت پیش چطور تا یه قدمی شهادت رفتین و برگشتین؟!

شهروز: این قدر پاپی حاج قاسم نشو. حاجی تا انبار مهمات داعش تو این شهر پیدا نکنه پا از حَلَب بیرون نمی ذاره.

شهرو ز: ولی حاجی! به خدا اوتا گِراتونو گرفتن وگرنه دلیلی نداره سایه به سایه تونو بزنن! همه اشون قناسه به دستن.

حاج حسین: داعش نگرانِ انبارِ مهماتشه که مبادا به دستِ ما بیفته. ولی حاج قاسم میگه با عنایت حضرت زهرا به دست خودشون انبارِ مهماتشون میره رو هوا.

شهروز: حضرت زهرا؟! حاج قاسم چنان قاطع حرف میزنه که هرکی ندونه فکر می کنه حضرتِ زهرا این خبرُ درِ گوشِ خودِ حاجی گفته.

حاج حسین: (خنده) هِه. .. هِه. .. شهروز! تو خیلی وقت نیست که از قم اومدی و حاجی رو می شناسی. حالا مونده تا از بده بستون حاج قاسم و بی بی فاطمه زهرا خبردار بشی.

شهروز: بده بستون؟!

حاج حسین: هِه نگاه کن. بالاخره حاجی اومد بیرون از اون خونه! (خطالب به دور) حاجی! قرارمون برای نماز تو خرابه ها ی مسجد جامعِ شهر. همه برای نماز جمع می شیم اونجا. (صدای صوت خمپاره)

شهروز: (فریاد) بخوابید روی زمین. (انفجار) الله اکبر. .. حاج قاسم!!

حاج حسین: نترس شهروز. حاجی سالمه داره می ره به سمتِ سرِ کوچه!

شهروز: حاج حسین! خونه رو زدن. .. تا حاجی اومد بیرون. خونه رو زدن.

حاج حسین: چه آتیشی!

شهروز: از قرار همین جا انبارِ مهماتشون بوده.

حاج حسین: نگفتم شهروز خان؟! نگفتم حاج قاسم گِرای اون خونه رو از حضرتِ زهرا گرفته؟!

شهروز: جَلَل خالق!. .. پس بی خود نبود حاجی می خواست تنهایی بره تو اون خونه. قصد داشته اینجوری حواسِ داعش رو پرتِ اون خونه کنه.

وای. ..وای اگه یه دقه دیگه دیر میاومد از اون خونه بیرون.

حاج حسین: سیم که وصل بشه به اون طرف. دقیقه ها و ثانیه ها هم به حساب میاد شهروز خان!.

شهروز: حاج حسین! گفتنش به زبون آسونه! ولی چه جور می شه که یه آدم به قولِ خودش حتی نَمَکه خونشم از حضرت زهرا می خواد.

حاج حسین: بچه قمی این رفاقت و دوستی مال امروز و یه ساعت و ساعتِ پیش نیست. مالِ سالیانِ سال دستِ توسل زدنه. از همون روزگار جنگ.. ..آره همون موقع ها بود که اولین چشمه هاشو دیدم.

شهروز: چه جوری حاج حسین؟! خود حاج قاسم که چیزی نمیگه اقلاً شما بگو.

حاج حسین: بیا همین جور که سایه به سایه حاجی می ریم برات تعریف کنم. من از سالِ ۶۱ وارد جنگ شدم با عملیات والفجر مقدماتی. از اون موقع تا الان قریبِ ۴۰ ساله که دارم شونه به شونه حاج قاسم تو جبهه ها را می رم؛ به غیراز سال ۶۴ که تو منطقه آبی تَبور در برخورد با قایق های عراقی مجروح شدم و به واسطه جانبازیم یک سال و نیم از جنگ دور بودم. همون سال ۶۴ عملیاتِ والفجر! با همکاری مشترک سپاه و ارتش پایه ریزی شد. یه بخشی از عملیاتِ آبی خاکیش به عهده بچه های لشگر ۴۱ ثارالله کرمان به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی بود. من اونوقت تو بیمارستان بودم. توفیق نداشتم که بچه های لشگر ۴۱ رو همراهی کنم. اما بعدها از بچه های توی اون عملیات شنیدم که. ..

– مقر لشگر ۴۱ کرمان-

– غلامعلی در حالِ روضه تمرین کردن) –

غلامعلی: بسم الله الرحمن الرحیم. .. یا الله. .. یا رحیم. ..

دل غرقِ نگاهِ آشنای حسن است. مبهوتِ خدا خدا، خدای حسن است

نفرین به کسی که گفت او سازش کرد. این صلح که نیست کربلای حسن است.

رحیم: (از دور) هِی آشیخ غلامعلی. امروز دیگه چه روضه ای رو داری تمرین می کنی؟

غلامعلی: (خطاب به دور) روضه آقا امام حسن. رحیم آقا!

رحیم: (خنده) هِه هِه. ..همینه دیگه! آشیخی که درس و بحث و حوزه رو به عشقِ جنگ ول کنه و پاشه بیاد جبهه بایدَم روضه خونیو تو خط مقدم تمرین کنه.

غلامعلی: اینجا و حوزه نداره. رحیم نشنیدی ک میگن جبهه مدرسه انسان سازه؟!

رحیم: (از دور) پاشو آشیخ! خودتو اذیت نکن. تا وقتی که حاج قاسم فرمانده این مقره، به غیراز روضه حضرت زهرا چیزِ دیگه ای روزی تو نیست که بخونی. .

رزمنده (۱): (از دور صدای موتور کراس) هِی بچه ها حاجی اومد. حاج قاسم از ستاد اومد.

حاجی: (فریاد) بچه ها حسن عالی و حسین یزدانی کجان؟؟! زود بگین بیان سنگرِ فرماندهی کارشون دارم.

رحیم: (از دور) چشم حاجی!

غلامعلی: (با موتور نزدیک شیخ می شود موتور را خاموش می کند) هِه خوش اومدی حاج قاسم. قربونت برم یه دیقه وایسا.

حاجی: سلام آشیخ! (در حال پیاده شدن) چی شده؟! چی می خوای؟

غلامعلی: سلام از ماست حاجی جون! فقط خواستم بگم روضه امام حسنُ خوب تمرین کردم. حاجی. .. چنان همه رو ببرم بقیع و دور قبور مطهر طواف بدم که خودِ رزمنده ها کیف کنن. حاجی. .. امشب بعدِ نماز بخونم؟!

حاجی: نه. . اتفاقاً می خواستم اگه دیدمت بهت بگم که امشب حتماً! روضه حضرت زهرا بخونی.

غلامعلی: حاجی من که دیشب. ..

حاجی: آشیخ! ما با این مادر حالا حالاها کار داریم.

غلامعلی: چشم حاجی!

حاجی: تو هم ناامید نشو غلامعلی. هر روز روضه یکی از ائمه رو تمرین کن. می خوام به فضلِ خدا جنگ که تموم شد یه مجتهد جامع الاطراف شده از جبهه بری بیرون.

عالی: (با عجله می آید) سلام حاجی! با من کار داشتین؟!

حاجی: سلام حسن! اره بیا تو سنگر آشیخ این موتور رو ببر استتار.

غلامعلی: چشم حاجی جون!

حاجی: عالی! پس حامد یزدانی کو؟! (وارد سنگر شدند)

عالی: حاجی رفته وضعیتِ باتلاقُ بررسی کنه. الان دیگه باید پیداش بشه.

حاجی: ستاد خبری شده.

یزدانی: (نفس زنان می آید) سلام حاجی! امری دارین؟!

حاجی: و علکیم السلام به موقع اومدی حامد!!. .. بچه ها! از قرار عملیاتِ والفجر۸ طراحی و انجامش قطعی شده.

عالی: کی؟ زمانش کیه حاجی؟

حاجی: هنوز هیچ کس نمی دونه. فقط همین قدر بدونید که از زمین تا آسمون با عملیاتای دیگه فرق داره.

یزدانی: از چه نظر حاجی؟!

حاجی: از این نظر که قراره با همکاری سپاه و ارتش مشترکاً انجام بشه.

از این نظر که قراره ۱۳۳هزار نفر نیرو به کار گرفته بشه.

یزدانی: ۱۳۳ هزار نفر؟!

حاجی: با ۷۰ فروند هلی کوپتر و ۷۰ فروند هواپیما.

عالی: وای!

حاجی: یه عملیاتِ گسترده آبی خاکی- هوایی. که قراره به لطفِ خدا دشمن و زمین گیر کنیم.

عالی: حاجی! از کجا شروع می کنن؟! از همین منطقه خسروآباد؟!

حاجی: بله. محسن رضایی و حسین خرازی نظرشونه که باید غواصای لشکرِ ۴۱ کرمان اولین گروه پیشرو باشن که خودشونو به رأس البیشه فاو می رسونن.

یزدانی: پیشروی از کدوم مسیر حاجی؟! از میونِ اروند؟! (تعجب)

حاجی: حامد! مگر تو این منطقه به غیراز اروند مرز دیگه ای اَم با خاک عراق داریم؟!

یزدانی: حاجی! این تقریباً غیرممکنه.

حاجی: به این راحتی می گی غیرممکنه حسین؟!

عالی: حاجی! حامد راس می گه. امروز مدام متلاطِمِ. غواص پا بذاره تو آب سرِ یه چشم به هم زدن غرق می شه.

حاجی: همیشه که این طور نیست. ندیدید هر از گاهی اَم حالت سکون داره.

عالی: آره خب. ولی معلوم نمی کنه چه مواقعی؟!

حاجی: پس فکر کردین برای چی گفتم شما دو تا نیروی اطلاعات عملیات بیایین اینجا؟!.

عالی: چه کار باید بکنیم حاجی؟!

حاجی: همین امشب یه قایق بردارین و برین وسطِ اروند. خوب رفتار آب رود و آبراهه هاشو بررسی کنید. زمان های جزرش. مَدِش. سکونِش. تلاطمش. همه رو می خوام. اگر لازم شد چند روز متوالی این کارُ انجام بدین.

عالی: کار خیلی سختیه حاجی! ولی به روی چشم. دعا کنید دستِ پر برگردیم.

یزدانی: اما. .. اما اگر نشد از میونِ اروند تا رأس البیشه گریز زد چی؟ اونوقت تکلیفِ این عملیات چی می شه؟!

شب – کنار اروند

حاجی: ای آب! تو مهریه مادرمون زهرا هستی پس باید به فرمانِ فرزندان زهرا باشی نه دراختیارِ دشمن. شرمنده و خجالت زده عباس و حسین و بچه هاش شدی بس نیست! ؟ سه شبه که بچه ها رو اسیر خودت کردی! نذار امشبم دستِ خالی برگردن.

غلامعلی: هِه (از دور به نزدیک) حاجی جان! اتفاقی افتاده؟!

حاجی: تو هستی آشیخ؟!

غلامعلی: نگهبانی از باتلاق امشب نوبتِ منه.

حاجی: پس خدا قوت. دستت درد نکنه غلامعلی. تو روضه حضرتِ زهرا خوب سوزوحالی به بچه ها می دی.

غلامعلی: روضه بی بی فاطمه رو هر کی بخونه دلِ سنگ آب می شه. حاجی! همه بچه های لشگر براشون سؤاله که شما چرا اینقدر به بی بی زهرای اطهر علاقه دارین؟ این همه امامِ معصوم داریم. حالا چرا فقط بی بی؟!

حاجی: (خنده) هِه هِه. .. غلامعلی! برای اینکه ما به مادرمون زهرا خیلی بدهکاریم.

غلامعلی: (هِه) مادرمون. حاجی نکنه شما سیدین و رو نمی کردین؟!

حاجی: نَه آشیخ! تو که باید بهتر از من بدونی. فاطمه فقط مادر بچه های خودش نیست. مادر تمام شیعیانِ علی بن ابی طالبِ.

غلامعلی: بله حاجی. به سندِ صحیح از امام جعفر صادق علیه السلام. اما حاجی نگفتین تو این سوزوسرما چرا کنار رودخونه وایسادین؟!

حاجی: منتظر بچه های شناسایی هستم. برگردن میرم تو سنگر.

غلامعلی: حاجی جون خبریه؟!

حاجی: غلامعلی! برو به کارت برس.

غلامعلی: اطاعت حاجی جون!. ..(می رود)

حاجی: (صدای پاروزدن قایقی که نزدیک می شود)هِه (با خود) اون سیاهی چیه که داره نزدیک می شه به ساحل؟! (بلند) هِی لک لک های گرسنه. این شمایید که از صید ماهی برگشتید؟!

یزدانی: (از دور) بله. .لک لکای سیر که به شکار ماهی نمی رن.

حاجی: (با خود) بچه هامون. ..خداروشکر که سالم برگشتن. خوش اومدید بچه ها. .. خداقوت. .. چه خبر؟!

یزدانی: (نفس زنان از پاروزدن) هِه. .. هِه. .. فایده نداره حاجی از اولم گقتم سر در آوردن از کار این رودخونه کار هر کسی نیست.

حاجی: یعنی چی حسین؟!

عالی: حاجی! یزدانی راست میگه. ساعتِ جزرومد به راحتی می شه تعیین کرد ولی ساعاتِ سکونِ آب نه.

یزدانی: خودتون که دیدین. این سومین شب متوالیه که می ریم رو اروند. تو این مدت مدام ساعاتِ سکونِ آب ثبت کردیم ولی به هیچ رابطه منطقی نرسیدیم.

حاجی: عجب. اگر نتونستیم حریفِ یه رودخونه بشیم که کلاهمون پس معرکه است.

عالی: حاجی! اون وسط شتاب آب خیلی زیاده. دیر جنبده بودیم قایقُ آب می برد.

غفاری: حق با عالیه. با این شتاب آب حتی صلاح نیست پای یدونه غواصم به آب برسه. به نظر م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.