پاورپوینت کامل زبانی برّنده تر از شمشیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زبانی برّنده تر از شمشیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زبانی برّنده تر از شمشیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زبانی برّنده تر از شمشیر ۳۳ اسلاید در PowerPoint :

علی أسواری می گوید: یحیی بن خالد، روز های شنبه در سرای خود، مجلسی داشت و متکلمان از هر فرقه و مذهب، آنجا جمع می شدند و درباره ادیان و مذاهب خود با یکدیگر، مناظره و احتجاج می کردند؛ خبر آن به هارون الرشید رسید به یحیی بن خالد گفت: ای عباسی! انجمنی که خبرش به من رسیده است و در منزل تو تشکیل می شود و متکلمان در آن حضور می یابند، چیست؟

گفت: ای امیرالمؤمنین! هیچ ترفیعی ـ که امیر المؤمنین به من مرحمت کرده اند ـ و هیچ کرامت و مرتبه ای ـ که درارای هستم ـ برای من، بهتر از این مجلس نیست؛ زیرا هر گروهی با وجود اختلاف مذاهبشان در آن، حاضر می شوند و با یکدیگر احتجاج می کنند؛ حق آن ها شناخته می شود و فساد هر یک از مذاهب باطله، نمودار می گردد.

هارون گفت: دوست دارم در این مجلس باشم و سخنان آن ها را بشنوم به شرط آن که از حضور من آگاه نشوند؛ از من نترسند و مذاهب خود را اظهار کنند. گفت: اختیار با امیرالمؤمنین است هر وقت اراده فرماید در خدمتم.

گفت: دستت را بر سرم بگذار و قول بده ]قسم بخور[ از حضور من، مطلع نشوند. او نیز چنین کرد بعد از آن، این خبر به معتزله رسید، میان خود مشورت کردند و تصمیم گرفتند در آن مجلس با هشام درباره امامت گفتگو کنند؛ چون مذهب هارون و مخالفت او را با امامیه می دانستند.

راوی می گوید: آن ها به مجلس آمدند، هشام نیز حاضر شد و عبدالله بن یزید إباضی ـ که سرسخت ترین مردم، نسبت به هشام بن حکم و طرف گفتگوی او بود ـ حضور داشت؛ وقتی هشام وارد شد بر عبد الله بن یزید سلام کرد، یحیی بن خالد به عبد الله بن یزید گفت: ای عبدالله! با هشام درباره امامت ـ که مورد اختلاف شماست ـ گفتگو کن.

هشام گفت: ای وزیر! آن ها پرسشی از ما و پاسخی برای ما ندارند؛ زیرا آنان گروهی هستند که با ما در امامت مردی، اتفاق داشتند و بدون آگاهی از ما جدا شدند، نه آن وقت که با ما بودند، حق را شناختند و نه آن وقت که از ما جدا شدند، دانستند برای چه جدا شدند؟ پس از ما سؤالی ندارند و پاسخی هم برای ما نخواهند داشت.

بُنان ـ که از خوارج حروریه بود ـ گفت: ای هشام! از تو پرسشی دارم، آیا اصحاب علی، آن روز که دو حَکم انتخاب کردند، مؤمن بودند یا کافر؟

هشام گفت: سه گروه بودند: گروهی مؤمن، گروهی مشرک و گروهی گمراه؛ مؤمنان کسانی بودند که مثل من می گفتند: علی علیه السلام از طرف خدای تعالی، امام است و معاویه، شایستگی آن را ندارد و به آنچه خدای تعالی درباره علی علیه السلام گفته است، ایمان آورده، به آن معترف بودند؛ مشرکان کسانی بودند که می گفتند: علی، امام است و معاویه نیز، شایسته آن است و چون معاویه را در صلاحیت، همراه علی علیه السلام کردند، مشرک بودند؛ گمراهان کسانی بودند که به سبب تعصبات قومی از دین خارج شدند و چیزی از این مطالب نفهمیدند و نادان بودند.

بُنان گفت: اصحاب معاویه که بودند؟

هشام گفت: آنان نیز، سه گروه بودند: گروهی کافر، گروهی مشرک و گروهی گمراه؛ اما کافران کسانی بودند که می گفتند: معاویه، امام است و علی نیز، شایسته آن است و معاویه را در صلاحیت، شریک علی علیه السلام کردند؛ گمراهان اصحاب معاویه نیز مانند گمراهان اصحاب علی علیه السلام بودند، آنان نیز کسانی بودند که به دلیل تعصبات قومی از دین خارج شدند. اینجا بُنان ساکت شد.

بعد از آن، یکی دیگر از خوارج به نام ضرار گفت: ای هشام! در این باره من پرسشی دارم. هشام گفت: خطا کردی. ضرار گفت: برای چه؟ هشام گفت: چون همه شما در انکار امامت مولای من، متفق هستید؛ این شخص از من پرسشی کرد و شما حق پرسش دوم را ندارید تا من از مذهبت در این باره پرسشی کنم. ضرار گفت: بپرس.

هشام گفت: آیا تو معتقدی، خدای تعالی عادل است و ستم نمی کند؟ گفت: آری، او عادل است و ستم نمی کند. هشام گفت: اگر خدای تعالی به مسجد رفتن و جهاد کردن را به زمین گیر واجب نماید و قرآن خواندن را به به نابینا واجب کند؛ آیا او عادل است یا ستمکار؟ ضرار گفت: خدا چنین نمی کند. هشام گفت: می دانم، خدا چنین نمی کند؛ اما برای بحث کردن می پرسم که اگر خدا به بنده، تکلیفی کند که بر انجام آن، توانایی نداشته باشد؛ آیا ستمکار نخواهد بود؟ گفت: اگر چنین کند، ستمکار خواهد بود.

هشام گفت: به من بگو، آیا خدای تعالی بندگانش را به دین واحدی تکلیف کرده، که اختلافی در آن نیست و آن ها هم باید طبق آن تکلیف، عمل کنند؟ گفت: چنین است. هشام گفت: آیا برای آن ها، دلیلی برای وجود آن دین، قرار داده است یا آن که آن ها را به چیزی تکلیف کرده، که هیچ دلیلی بر وجود آن ندارند؟ و در آن صورت، آیا او مانند کسی نیست که نابینا را به خواندن کتاب ها تکلیف کند و زمین گیر را به رفتن به مساجد و جهاد تکلیف نماید؟

راوی می گوید: ضرار، ساعتی سکوت کرد و سپس گفت: ناچار باید دلیلی باشد؛ اما او، مولای شما نیست.

راوی می گوید: هشام تبسمی کرد و گفت: نیمی از تو شیعه شد و ناچار به حق گراییدی و میان من و تو، اختلافی نیست، جز در نامگذاری. ضرار گفت: من در این باره سخن را به تو برمی گردانم. او گفت: برگردان. ضرار گفت: امام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.