پاورپوینت کامل «برادر شهید» ۳۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «برادر شهید» ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «برادر شهید» ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «برادر شهید» ۳۲ اسلاید در PowerPoint :

من به قضیه شک داشتم. به اصل موضوع شک داشتم. به بچه ها گفتم که این پسره را
بیاورید من ببینمش. قرار را گذاشتیم. معمولاً افرادی که در قرارهای این جوری حاضر
می شوند، مضطرب اند، اطمینان به نفس کافی ندارند [و] دست پاچه برخورد می کنند؛ اما
این شهید ما که آمده اصلاً این طوری نبود. سلام که کرد و نشست، من دلم قرص شد. همان
جا توی دلم گفتم: «خدایا! بنازم به قدرتت؛ چه جوانهایی ما داریم و دلمان بعضی وقتها
از توطئه های خارجی می لرزد!»

«یک مقام امنیتی»

این یعنی همان خلیفه ای که خدا می فرماید ما در زمین قرار داده ایم. شهید عطایی
مصداق محسوس همین معناست.

«دکتر داوری، استاد فلسفه شهید»

گفتم: «مادر! جواب مردم را چی بدهم؟ اسم گذاشتیم روی دختر مردم.» گفت: «تو فقط قول
بده این راز را با کسی در میان نگذاری.» هی خودش را به آن راه می زد. گفتم: «من
دارم از آبرویمان توی مردم حرف می زنم.» دوباره گفت: «می دانی؟ اگر این قضیه لو
برود، زندگی من لو رفته، شما که این را نمی خواهید؟» هی من از ازدواج می گفتم، هی
او می گفت این قضیه بین خودمان بماند.

«مادر شهید»

آخرین باری که دیدمش، توی دانشکده بود. چند وقت بود که دوست داشتم ببینمش و مفصل
باهاش حرف بزنم، بس که به کسی محل نمی گذاشت، عقده ای شده بودم. آن روز یادم است که
کلاس نداشتم. جلو فروشگاه دیدمش. گفت: «می خواهم باهات حرف بزنم.» گفتم: «خوب است
بالاخره یاد رفیق هات هم می کنی!» گفت: «طاقت گلایه ندارم، اوضاعم قاطی پاطی است.
یک خبر خوبی برایت دارم. اگر به حرفم گوش بدهی پشیمان نمی شوی.»

«سامان طالبی»

گفت: «یک دوست دارم، اسمش طالبی است… » شما دیدیدش، انگار با او مصاحبه هم
کرده اید، پسر خوبی است، خدا حفظش کند؛ گفت: «قضیه را برایش تعریف کردم، نشانی را
بده برود خواستگاری.» آنجا بود که فهمیدم تصمیمش برو برگرد ندارد. بند دلم لرزید
… گفتم: «خدایا! اگر قسمت این است، من راضی ام.»… نمی دانم توی قیافه ام چی
دید؟! … [گریه مادر] پرسید: «راضی هستی مادر؟» گفتم: «آره پسرم.»

«مادر شهید»

بهش گفتم کار اشتباهی کرده که مادرش را در جریان گذاشته [است]. گفت: «شما هنوز مادر
من را نشناخته اید.» واقعیت این بود که من خودش را هم هنوز نشناخته بودم. گفتم: «با
این حال یک صحبتهایی هست که باید با مادرت و با هر کس دیگر که قضیه را می داند
بکنی.»

«یک مقام امنیتی»

یک هفته کارمان تمرین بود: اگر زنگ زدند، کسی بردارد، چی بگوید؛ اگر آمدند در منزل
چی؟ دوستان چی؟ دانشکده چی؟ و خلاصه وقتی که داشت می رفت، ما آنقدر آماده شده بودیم
که انگار یک سال است که به خارج رفته [است].

پاورپوینت کامل «برادر شهید» ۳۲ اسلاید در PowerPoint

وقتی که بهش گفتم: «ما هیچ کمکی نمی توانیم بکنیم» هیچ تغییری در او رخ نداد؛ نه در
عزمش، نه در رفتارش و نه حتی در چهر ه اش. گفت: «من از شما کمک نخواستم، فقط خواستم
در جریان باشید، حتی اجازه هم نمی خواهم، مگر اینکه بازداشتم کنید، والا به یاری
خدا تا آخرش می روم.»

«یک مقام امنیتی»

تقاضای ویزای ویژه کرده بود. گفته بود که حاضر است پناهنده شود و علیه ایران حرف
بزند. از طرف سازمانهای امریکایی هم حمایت شده بود، از جمله سازمان دیدبان حقوق بشر
… و … [رئیس یکی از گروههای غیر قانونی در ایران] هم او را تأیید کرده بود. به
این نتیجه رسیده بودیم که مشکل شخصیتی دارد و قابل بهره برداری است.

«کاردار سفارت سوئیس در تهران، در مصاحبه با سی. ان. ان»

همه تستها مثبت بود. نقطه فرود هم چک شده بود. اینها را که نمی نویسند؟ [با خنده]
مشکلی نبود، اما می دانستیم که درصد موفقیت بسیار پایین است. شاید ده تا سی درصد
بیشتر امید نبود. اما به خودش هم گفتیم؛ جواب داد: « مطمئن باشید که من پیروزم.»

«یک مقام امنیتی»

خیلی چیزها را از امام یاد گرفته بود. به خصوص اطمینان قلب و صلابتی که داشت، نمونه
بود. به ما روحیه می داد. به من می گفت: «اسماعیل! این راهی که من می روم شکست تویش
نیست.»

من فکر می کردم که منظورش این است که حتماً به نتیجه می رسد، اما وصیت نامه اش را
که خواندم، منظورش را فهمیدم. از قول امام نوشته بود: «چه بکشید چه کشته شوید
پیروزید» و این همان چیزی بود که شخصیت او را ساخته بود.

پاورپوینت کامل «برادر شهید» ۳۲ اسلاید در PowerPoint

قبرش را نمی دانم کجاست. می روم بهشت زهرا سر یک قبر خالی که اسم او روی سنگش است،
می گویم: «مادر! [توی] دنیا که سربلندمان کردی، [توی] آخرت هم دستمان را بگیر.»
بچه ام نمرده، قبرش را هم که می بینید خالی است! باور کنید، به خود مقام سید
الشهدا، همیشه باهاش حرف می زنم و جواب می گیرم. جوابهاش به قلبم خطور می کند.

می گویم:«مادر! من باور دارم که شهیدها زنده آند» بعد حرفم را می زنم، بلافاصله
جواب می گیرم. همیشه وجودش را با خودم حس می کنم، بچه ام نگران من است.

«مادر شهید»

می گفت که ما تا انقلاب مهدی زنده ایم و من واقعاً نمی دانم آن روز هم می دانست که
شهید می شود یا نه؟! هر وقت تنها می شدیم، از خدا حرف می زد، از

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.