پاورپوینت کامل جان دادن پیش چشم زیبارویان ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جان دادن پیش چشم زیبارویان ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جان دادن پیش چشم زیبارویان ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جان دادن پیش چشم زیبارویان ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۴۳

آخرین رکعت عشق

خانعلی، مرد خدا بود. یک معلم ساده. بچه یکی از روستاهای اراک. می گفت: «دوست دارم
در حال نماز شهید شوم.»

من خندیدم و گفتم: بهتر است دعا کنی در حالت تشهد بمیری تا شهادتین هم بگی. تو سجده
و رکوع یا قیام چطوری می خواهی شهادتین بگویی. بچه ها خندیدند. صالحی هیچ نگفت. اما
گوشه چشمش رقص قطره اشکی، از ذهن زیبایش حکایت داشت.

«فردا روز، وقتی پاهایش با مین اول قطع شد…

وقتی سرش روی مین دوم خورد…

دگر بار جسمش به قامت برخاست.

و این گونه آخرین رکعت عشقش را هنگام شهادت ادا کرد».

رقص شهید

وقتی از غلامرضا پرسیدند که دوست دارد لحظه شهادت در چه حالتی باشد. گفت: «اگر
لیاقت داشته باشم، می خواهم لحظه جان دادن در بزم فرشتگان زیبارو شریک باشم.» همه
فکر کردیم شوخی می کند. من گفتم: چرا نمی خواهی حور بهشتی به کنارت بیاید و آن
وقت… سماع و رقص عارفانه و…

همه زدند زیر خنده. غلامرضا گفت: خوب چه بهتر! و من شروع کردم با کلاه آهنی به دمبک
زدن و خواندن، که یک مرتبه چند انفجار پیاپی ما را ساکت کرد.

«یکی از همرزمان غلامرضا، با چشمان خودش دیده بود که چطور او شهید شده است. تا یک
هفته وقتی از غلامرضا حرف به میان می آوردیم، گریه می کرد و اشک می ریخت. اولشً حرف
نمی زد تا بالاخره بعد از یک هفته زبان باز کرد و از سماع عارفانه غلامرضا تعریف
کرد:

«سرش را در حالی که تکبیر می گفت بریدند و به زمین افکندند و بدنش را بردند اسارت
تا برایشان برقصد…» و گریه می کرد و مرتب می گفت: «آن روز عروسی بود. عروسی بود.
خدا شاهده که عروسی بود.»

خیلی اصرار کردیم تا بالاخره درست بگویدکه چه اتفاقی افتاده است. می گریست و بغض به
گلو می شد و می گفت: «می توانید تحمل کنید اگر بگم با تن او چه کردند؟… اگر ایمان
نبود کدام قدرت می توانست ضجه روح را تسکین دهد؟ چه کس می توانست سر همرزمش را تنها
و بدون تن در دامان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.